کیو سی ارزشی
پست سوم
صدای جر و بحث پروفسور ها در حالی که سوار بر تسترال هایشان اوج می گرفتند به گوش می رسید:
- ولی آقا زیرسازی مشکل داره. گذشت اون دوره ای که فوندانسیون رو دستی دور گیری می کردن
گزارشگر با هیجان شروع کرد:
- بعله! امیدواریم که بازی این دفعه بدون وقفه به جریان بیفته. دراین که چقد خوبن این تیما شکی نیست!
اژدها ی ارزشی و تسترال سیاه به مصاف هم اومدن. بازی با سرعت تحسین برانگیزی در جریانه. باری به هر جهت...
شترق!
موجودی نادیدنی از منظر بازیکنانِ کیو سی، گزارشگر را به سکوی نیمه آجرچینی شده کوباند اما کسی به صورت شپلخ شده ی گزارشگر توجه نکرد.
- 76565 بار تا حالا بهشون گفتم رو اسم من مانور ندن.
بابا پنجعلی که هنوز به جای قبلی بازیکنان پاپیون سیاه خیره بود با حالتی مات و مبهوت گفت:
- الِکیه!
در حالی که تیم ارزشی سوار بر اژدهاهای صفر کیلومترشان با کمی پت و پت راه افتاده بودند، اعضای تیم پاپیون سیاه کاملا بر تسترال هایشان مسلط بوده و در سر تا سر زمین مانور های ژانگولری داده ، پشتک و وارو می زدند و فک کایوتی و رود رانرکلا پایین افتاده بود. در حدی که حتی نمی توانستند پاپکورنشان را بخورند! تام و جری ام که برای فیلم برداری قسمتی که تو بیابون بود اتفاقی به ورزشگاه عرق جبین رسیده بودند ، دم جایگاه تماشاچیان خشکشان زده بود.
پاپا به راحتی از جلوی بلاجری که ویولت به سمتش فرستاد جاخالی داد اما متاسفانه در مسیر آتش اژدهایش قرار گرفت و خاکستر شد و ریخت رو زمین .
سیاوش قمیشی با تاسف نگاهی به او کرد و به تدی گفت:
- سوختم خاکسترم را باد برد.
و همزمان با نگاه کردن به ویکی ادامه داد:
- بهترین یارم مرا از یاد برد
تدی
طور نگاهی به عمو سیا کرد، طلسمی را زیر لب زمزمه کرد که باعث تمرکز نور خورشید روی سر عمو سیا می شد و از او دور شد!
نور خورشید کمانه کرد وبه آقای همساده خورد که از قبل اژدهایش درست سرویس نشده و از تمامی منافذش بخار داغ بیرون میزد. همساده در جا شعله کشید و خود را روی زمین انداخت و درحالی که غلت می زد گفت:
- هوهوهو
آقو ما همون جو به شما گفتیم این اژدهاش اسقاطیه ها! هوهوهو
آقو ما فک می کردیم گرممونه هوهوهو نگو ای اژدهائو اشتعال پذیر بوده هوهوهو
بازی دیگر مال بازیکنان نبود. این حیوانات بودند که با یکدیگر می جنگیدند. هوا پر از دود آتش اژدهایان شده و روی تن بازیکنان پر از جای جفتک تسترال های نادیدنی بود.
در بحبوحه ی این مسائل تدی از منشوری بودن خود به خودی اوضاع استفاده کرد و به ویکی نزدیک شد، بازویش را که کبودی بزرگی روی ان به چشم می خورد لمس کرد و پرسید:
- درد می کنه؟
جیمز که با اژدهای نهنگ وارِ رام نشده بود و به صورت موجی حرکت می کرد در حال تقلا برای آرام کردن اژدها این صحنه را دید و تصمیم گرفت جوری به سمتشان حمله ی ساختگی کند که از هم جدا شوند. به سختی اژدر نهنگش را به سمت آن ها هدایت کرد و تیک آفی کشید. اما با چند میلی متر اختلاف تمامی لا یه ی روی موهای مرتب ویکی گِز خورد.
همه چیز اینجا درهمه! صحنه اسلوموشن میشود...
چشمان گشاد شده ی جیمز ...
شعله ای که جلوی دیدش را می گیرد...
ویکی که با بهت دستش را روی موهایش می کشد...
ویولت که سعی میکند جلوی خنده اش را بگیرد اما از شدت خنده می لرزد!
و تدی که در حال جا خالی دادن با صدایی کلفت می گوید:
- نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!
سرعت دوباره عادی می شود و ویکی با فریادی که یاد نامه های عربده کش مادربزرگ مالی اش را زنده می کند رو به تدی داد می زند:
- حالا خوب شد؟ موهام داغون شد.
ویکی صدای تدی را تقلید کرد:
- «نه دادشمه نمیشه روشو زمین بندازم!» نگفتم بیا آذرخش بخریم؟ نگفتم بریم فغانسه با بقیه ی پول؟ گفتم یا نگفتم؟ گفتم یا نگفتم؟ گفتم یا نگفتم؟
فلش بک
- خب بچه ها بالاخره چکا وصول شد.
تدی چند مهره ی چرتکه را بالا و پایین کرد:
- میکند به عبارتی.اووم...نفری 44 گالیون!
چشمان بازیکنان تیم همانند گالوم در ملاقات با حلقه درخشیدند!
البته به جز ویولت که به علت بیرون انداخته شدن مداوم از جادوگران و دوری از سایت در خماری کامل به سر می برد.
جیمز گفت:
- نهنگ! نهنگ!
- می خوام با تدی برم پاریس!! تورجنوب شرق می بره با اقساط 600 ماهه
- مشهَده؟ منم بِبَر.
- پاریس؟
من میخوام سرمایه گذاری کلان کنم.. تیمو ثبت کنم.. اسپانسر بیارم خفن بشم!
ویکی دماغش را بالا کشید:
-هیشوخ به حرفام گوش نمیده. میرم با سهمم تک شاخ میخرم. یه هفته با بابا پنجعلی میریم مشهد زیارت.
- سیا جان شما او کلاه گیسو بود تو دیاگون دیدیم خیلی ام بهت می اومد ها.همون که وفتی از تو کمد برداشتی کمد با تمام محتویاتش روی ما چپه شد هوهوهو
سیا که انگار ایده ی در خشانی به ذهنش رسیده بود به همساده اشاره کرد:
- تو تو تو...تو
خودت قند و نباتی من و تنهایی و تقدیر!
- هوهوهو راس میگی آقو واس خودمم چندین و چند بلیط بخت آزمایی میخرم.
- وایسا بینم نهنگا که پرواز نمی کنن...من اژدها می خوام.
به دلیل نداشتن جایی ثابت، تمامی افراد تیم در گوشه ی خلوتی از هاگزهد نشسته بودند و با 30 سیکل از پول هایی که از بازی در لیگ به دست آورده یک لیوان نوشیدنی کره ای گرفته بودند که به بیرون پرتشان نکنند.
ویولت که خماری از سرش پریده بود با هیجان گفت:
- من یه سِروِر میخوام. یه سِروِر قوی ! یه سِروِر بزرگ! یه سِروِر بی نظیرکه کل جادوگرانو منتقل کنم روش..که سایت واسم بالا بیاد..دلم واسه ویزن تنگ شده
..ولی حاجی تونم اژدها میخواااد.
پنجعلی با چشمان گشاد شده فقط بچه ها را نگاه می کرد و قورت قورت از نوشیدنی کره ای اش می نوشید.
تدی روی میز کوباند تا بازیکنان را آرام کند:
- بچه ها اینجوری نمی شه. باید پولو واسه تیم خرج کنیم.اتفاقا اژدها خیلی ایده ی خوبیه.
داد و فریاد بچه ها درآمد:
- تدی سفر فرانسه مون چی پس؟ حداقل آذرخش بگیریم.
- می خونم آخ که دیگه کلاه گیس عشق تو داغونم کرد.
- هوهوهو
آقو من می گم به ما نمیاد واسه یه پول قلمبه تصمیم بگیریم .
- من هاااست می خوام . سرورجدید می خوام.
جیمز شروع به کوباندن یویواش به سر و صورت تمامی بازیکنان کرد:
- هر
- چی
- من
- می
- گم
- همونه!
پایان فلش بک
صدای داد و فریاد بچه های کیو سی ارزشی ورزشگاه عرق جبین را پر کرده بود:
- هااست.
- بلیط بخت آزمایی.
- کَره ایه؟
- تک شاخ
- آخ که دیگه کلاه گیس...
و این گونه صبر و تحمل تدی لوپینِ معروف درطی چهار بازی لیگ و در تیمی ارزشی به امتحان گذاشته می شود.
اعتقاد دارم... به جادوی واقعی تو وجود ادمای واقعی !