هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: ورزشگاه کیو.سی.ارزشی
پیام زده شده در: ۱:۲۳ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴
#15

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
کیو.سی.ارزشی

پست اول:


- ورزشگاهو روشون میبندیم و میگیم در حال تعمیره! بعد به بهانه ی حاضر نشدن تو زمین بازنده شون می کنیم! ها؟
- نه! وسایل ورزشی رو دو برابر براشون حساب میکنیم!
- نه نه! میذاریم یکیشون صد بگیره بعد امتیازشو میدیم به یکی تو تیم حریف!
- تبعیدشون کنیم!
- آره کاپو جمع کنیم بریم یه جا دیه و بهشون بگیم که داریم میریم آمپول بزنیم، نیاد دنبالمون!
- از هر ملیت یه نفرو انتخاب کنیم نصفه شب با چوبدستی بریم بالاسرشون!

- کافیه!
مردی که سایه ی تاریکی اتاق چهره اش را پوشانده بود، با فریادی، مشتش را روی میز کوبید. نوری صاعقه وار برای لحظه ای کوتاه، اتاق فکر سیاه را روشن کرد. همهمه در اتاق خوابید. حاضران در سکوت با چشم هایی مضطرب اما کنجکاو، به مرد نگاه کردند که حالا مشتش را باز کرده بود و با انگشتان چروکیده اش، بی صدا روی میز ضرب می گرفت.
لحظه ای بعد، تصمیمش را گرفت، همراهانش روی صندلی هایشان، کمی به جلو خم شدند تا بتوانند صدای زمزمه وارش را از زیر کلاه ردا بشنوند که می گفت:
- همه شونو باهم انجام میدیم!.. این دیگه جام جهانیه.. مگر اینکه کیوسی خواب قهرمانی رو ببینه!

همان زمان - محل اسکان کیوسی ارزشی:

تد ریموس لوپین با موهای فیروزه ای ژولیده و لباس خواب راه راه آبی و سفیدش زوزکی (زوزه +اک) آرام سر داد و با لبخند مبهمی روی تختش قلت زد.
جیمز جرعه ای از آب لازانیایش را نوشید و به دست های برادرخوانده اش نگاه کرد که طوری قرار داشتند انگار جام جهانی کوییدیچ را در آغوش کشیدند.

- باز داره خواب کوییدیچ می بینه.
جیمز بدون چشم برداشتن از تدی، زیرلب نتیجه گیری ویولت را تصحیح کرد:
- خواب ِ قهرمانی کوییدیچ...ایییییییییی!...جیــــــــــــــغ! خدا لعنتت کنه لولو!
مارمولک بزرگ خوش آب و رنگی که از روی شانه ی جیمز پریده بود توی آب لازانیایش، با وحشت از لیوان بیرون خزید و به آستین گل و گشاد دیوانه سازی که روبروی جیمز نشسته بود پناه برد.

دیوانه ساز با خونسردی مچ دست گندیده اش را کمی بالاتر برد تا راه را برای میهمان کوچکش هموارتر کند.
- چی شده جیمز؟
این صدای گرفته ی تدی بود که روی تختش نشسته بود و با یک دست چشمهایش را می مالید.

ویکتوریا برای بیدار کردن تدی، به جیمز چشم غره رفت، اما جیمز بی هیچ رحمی بر سر کاپیتان جیغ زد:
- از این لولوت بپرس!
- لولو که ایناها، پیش من خوابیده بود!
تدی از زیر پتویش یک کره ی ماه مینیاتوری بیرون آورد که صدای خروپفش بلند بود.

رنگ از رخسار دیوانه ساز پرید. شروع به جیغ زدن کرد و همزمان آستین هایش را تکان می داد که شاید مارمولک را که حالا مطمئن بود لولو نیست، بیندازد. جیمز آب لازانیایش را انداخته بود روی زمین و پریده بود روی میز و با تمام قدرت جیغ میزد.
ویولت بودلر روی زمین نشسته بود و قهقهه میزد و ویکتوریا یک دست را زیر چانه اش زده بود و عاشقانه به تدی گیج خوابی نگاه می کرد که سعی داشت دلیل داد و هوارهای اعضای تیمش را بفهمد.

دیوانه ساز که دیگر کلافه شده بود ردایش را درآورد.
تدی هم به اعضای تیمش پیوست.
همه ی اعضای کیوسی رو به دیوانه ساز لخت:
دیوانه ساز لخت :
مارمولک از کلاه دیوانه ساز پایین پرید و از اتاق بیرون دوید.
تدی: بپوش دمنتور!

دیوانه ساز با عجله ردایش را پوشید و روی صندلی اش نشست.
تدی که دیگر خوابش پریده بود نفس عمیقی کشید و سقلمه ای به کره ی ماه کنارش زد. لولو خرخری کرد و بیدار شد، چشمش که به جیمز افتاد، مارمولک زردی با خال های سیاه به جای کره ی ماه روی تخت تدی نشسته بود و نیشخند می زد.
جیمز دهن کجی کرد و نگاهش را از لولوخورخوره گرفت.

- تونستی بخوابی تدی؟
تدی به ویکتوریا نگاه کرد و لبخند زد و وقتی ویزلی جوان از سوالش خجالت کشید، از روی تخت بلند شد و به اعضای تیمش دور میز ملحق شد.
- خب بچه ها.. خوندینشون؟
اشاره ی تدی به نقشه های تاک تیک هایی بود که کاپیتان تا نیمه های شب قبل رویشان کار کرده بود و با یادداشت "برای جیمز هم بخونیدش!" روی میز گذاشته بود.

تقریبا همه ی اعضای تیم سرشان را به علامت تایید تکان دادند.
تدی یکی از ابروهایش را بالا انداخت: جیمز؟
جیمز با چشم های ریزی سرشار از نفرت به مارمولک خیره شده بود.
- این همه آدم اینجاست. چرا فقط برای من تبدیل میشه؟
این را گفت و بعد با عصبانیت گلوی مارمولک را گرفت و او را گره زد و به طرف ویولت پرتاب کرد. لحظاتی بعد، عنکبوت پشمالوی سیاه و بزرگی روی صورت بودلر جوان بود.
- ازت متنفرم جیمز!

وقتی ویولت عنکبوت را به سمت جیمز پرتاب کرد، تدی بین راه گرفتش و با یادآوری اینکه "لولو هم تیمیمونه بچه ها، دست خودش که نیست!" ، کره ی ماه کوچکش را روی صندلی کنار خودش گذاشت.
با ناامیدی به ویولت نگاه کرد که رنگ صورتش براثر فشار دستان جیمز دور گردنش، همرنگ روبانش شده بود و البته دست های خودش هم بیکار نبودند و موهای جیمز هم بگی نگی داشتند از ریشه درمی آمدند.

قبل از اینکه تدی دهان باز کند، دیوانه ساز قال را خواباند:
- میام میبوسمتونا!

جیمز و ویولت:

تدی آهی از سر آسودگی کشید و بالاخره پرسید: کریم کجاست؟
- کریم؟ کدوم کریم؟

ویکتوریا جواب تدی و دیوانه ساز فراموشکار تیمش را داد:
- کریم آب منگل! ویولت تک ِ دلشو برید، قهر کرد رفت!

لحن ویولت کم و بیش شاکی بود:
- چیه خب؟! همیشه اون باید ببُره؟!
جیمز با رضایت تایید کرد: مسلمونم که نیست!... میاد باو، رفت کلپچ بگیره بیدار شدی بزنی تو رگ.

تدی نگاهی به اعضای تیمش انداخت. شک نداشت که تاکتیک ها را حفظند. حتی جیمز هم با تمام بی علاقه گی اش به تئوری، نقشه ها را خوانده بود. این را می شد از رد انگشت های روغنی روی کاغذها فهمید.
خوب می دانست که جام جهانی کوییدیچ به سادگی لیگ های قبلی نیست، اما بهتر از آن، کیوسی را می شناخت.
مطمئن بود که حتی کریم نامسلمان هم در شرایط سخت تیمش را تنها نمی گذارد.



پاسخ به: ورزشگاه کیو.سی.ارزشی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۳ جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴
#14

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
قدرت وزارتی باشد که نباشدیم رو میخوایم استفاده کنیم اینجا باید اعلام کنیم؟ اگه آره اعلام میکنیم.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ورزشگاه کیو.سی.ارزشی
پیام زده شده در: ۲۲:۱۸ جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴
#13

اسلیترین، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۳۲
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
مرگخوار
پیام: 705
آفلاین
هفته اول جام جهانی کوییدیچ


کیو.سی.ارزشی - تیم فراری های تیمارستان شلمرود تانزانیا

زمان: از ساعت 00:01 روز شنبه، 1394/07/11 تا ساعت 23:59 روز جمعه 1394/07/17

* قبل از شروع مسابقه قوانین را به دقت مطالعه کنید.




پاسخ به: ورزشگاه کیوسی
پیام زده شده در: ۱۱:۴۷ جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴
#12

اسلیترین، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۳۲
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
مرگخوار
پیام: 705
آفلاین
درود

این ورزشگاه به تیم کیو.سی.ارزشی تعلق میگیرد. این تیم بازی های خانگی خود را در این مکان برگزار خواهد کرد. همچنین تیم مورد نظر می تواند با خرید قابلیت های اضافی، بر میزان امتیازات خود اضافه کند.




پاسخ به: ورزشگاه عرق جبین
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳
#11

ماندانگاس فلچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۸:۰۵:۵۲ دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۲
از مرگ برگشتم! :|
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
درود

با توجه به فروش این مجتمع فرهنگی ورزشی توسط تیم کیو.سی.ارزشی، تا اطلاع ثانوی هیچ گونه بازی در این ورزشگاه برگزار نخواهد شد.

تصویر کوچک شده



پاسخ به: ورزشگاه عرق جبین
پیام زده شده در: ۱۵:۴۱ دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۳
#10

ماندانگاس فلچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۸:۰۵:۵۲ دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۲
از مرگ برگشتم! :|
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
نتیجه بازی کیو. سی. ارزشی - پاپیون سیاه


کیو. سی. ارزشی

پست یکم؛ تد ریموس لوپین، 88
پست دوم؛ جیمز سیریوس پاتر، 92
پست سوم؛ ویکتوریا ویزلی، 85
پست چهارم؛ جیمز سیریوس پاتر، 90

امتیاز کل: 88.75 + 2% امتیاز میزبانی = 90.52

پاپیون سیاه

پست یکم؛ پروفسور تافتی، 89
پست دوم؛ باری ادوارد رایان، 83
پست سوم؛ پاپاتونده، 90

امتیاز کل: 87.33

برنده بازی: کیو. سی. ارزشی.


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۱۷ ۲۱:۱۹:۵۴
ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۱۸ ۱۶:۰۸:۲۴


پاسخ به: ورزشگاه عرق جبین
پیام زده شده در: ۲۲:۲۴ شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۳
#9

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
کیو سی ارزشی



پست پایانی


- و بله! می بینیم که پاپاتونده بلاجرشو با تمام قدرت به سمت تد ریموس لوپین پرتاب میکنه تا بتونه کوافل رو از چنگال گرگینه بیرون بکشه!

بلاجر پاپاتونده در چند قدمی تدی، ناگهان متوقف شد. برگشت و مسیرش را به سمت دروازه ی کیوسی ارزشی تغییر داد و با شدت به آقای همساده برخورد کرد که درون حلقه ی وسط نشسته بود و بازی را تماشا می کرد.

- .. باید به پاپیون سیاه برای داشتن همچین مدافعی تبریک گفت..به عمرم ندیده بودم کسی اینطوری کات دار بزنه، بلاجر 180 درجه چرخید!

ویکتوریا بی وقفه حرف میزد و تدی، کلافه از غرغرهای او، کوافل را به نیت پاس! به سمتش پرتاب کرد. کوافل با شدت به سر ویکی برخورد کرد و به سمت پروفسور تافتی کمانه کرد.

- تافتی با یه جهش زیبا، کوافل را می قاپه و به سمت دروازه ی همیشه خالی کیوسی ارزشی پیش میره. آقای همساده سقوط کرده ولی هم تیمی هاش هیچ عکس العملی نشون نمیدن! اونجا رو ببینین! پاتر اسنیچ رو دیـــ...

شق!

ورزشگاه در سکوت فرو رفت.
تسترال ها و اژدها ها متوقف شدند.
گرگ بیابون و کرم خاکی و کایوت و رود رانِر و رنگو و تام و جری با دهانی نیمه باز به پیش رویشان چشم دوخته بودند. توجه همه ی بازیکن ها به سویی جلب شده بود که باباپنجعلی، خودش را روی اژدهای تدی انداخته بود و یکی ..

شق!

دوتا* زده بود توی دهن کاپیتان تیم کیوسی ارزشی.
- خوابوندم دهنت. تصویر کوچک شده
عیـــــــده! بوریم مشهد! تصویر کوچک شده


جیمز که تا لحظاتی پیش، بند انگشت هایش را به دور اسنیچ طلایی خم کرده بود و آماده ی گرفتنش بود، صحنه را دید. سر اژدهایش را کج کرد. رویش خم شد و جیغ زنان با تمام سرعت به سمت باباپنجعلی حمله ور شد.

- اوه.. به نظر میرسه کیوسی ارزشی به مشکل خورده..
- عاهااااااااااا! له شدم کاکو!
این صدای خنده ناله ی همساده بود که زیر اژدهای بی سرنشین باباپنجعلی (که برای استراحت، روی زمین فرود آمده بود.) له شد. له ِ له.

تدی که هنوز در شوک ضربه بود، سه پروفسور تیم حریف را ندید که با کوافل، پیش چشمان اژدهای بیکار و بی سرنشین همساده، حلقه های سوراخ ِ دروازه ی کیوسی ارزشی را، بخیه می زدند.

- مادر نزاییده بخواد رو داداش من دست بلند کنه!

این صدای فریاد جیمز بود که با اژدهایش رفت توی شکم ِ...

- آقای همساده!! جیمزسیریوس پاتر همین الان با اژدهاش رفت تو شکم آقای همساده و سوراخش کرد و از اون طرفش دراومد! باورم نمیشه! مطمئنم آقای همساده روی زمین، زیر اژدهای باباپنجعلی له شده بود! چطور تونسته به این سرعت خودشو بدون اژدها و جارو به آسمون برسونه و سپر بلای پنجعلی کنه!؟

آقای همساده که سوراخی به اندازه ی حلقه ی وسط دروازه ی کوییدیچ روی بدنش ایجاد شده بود، با خنده جواب داد: نمیدونم آقو! آآآآآخ! نمیدونم!

ویولت بودلر با حرکتی وحشیانه بلاجر ِ مرلین را که به سمت آقای همساده شوت شده بود به خودش برگرداند و فریاد زد: تو دیگه چی میگی این وسط!؟ کم لهه!؟

مرلین شانه هایش را بالا انداخت: من بلاجر رو زدم سمت سیاوش ویولت، نمیدونم چجوری اومد اونور!

سیاوش قمیشی که به زحمت موفق به گرفتن کوافل شده بود، به طرف دروازه ی پاپیون سیاه می رفت تا حداقل یکی از 12 گلی را که در پنج دقیقه ی اخیر خورده بودند، جبران کند.

باری ادوارد رایان که باری بود بر دوش تسترالش، به موقع حرکت کرد و کوافل را در آغوش کشید.
جیمز که اصلا اعصاب نداشت، بر سر سیاوش فریاد زد: کچل بی خاصیت!

سیاوش خیلی ناراحت شد. خیلی خیلی ناراحت شد. بغضش را قورت داد و در سکوت، ارتفاعش را کم کرد.

تد ریموس لوپین بالاخره از جایش بلند شد. در آن سوی زمین، سه پروفسور را دید که با آسودگی خیال، به نوبت، کوافل را به دست و پنجه ی گرگ بیابون و کرم خاکی و کایوت و رود رانِر و رنگو و تام و جری داده و با وسواسی معلم گونه، نحوه ی صحیح شوت زدن را آموزش می دادند.

با پشت دست خون گوشه ی لبش را پاک کرد و باباپنجعلی را دید که سوار بر اژدهای بیکار ِ همساده، ورزشگاه را به مقصد مشهد ترک می کرد.
زیر پایشان، سیاوش، غمگین و دلشکسته، از روی اژدهایش پیاده شد و به سمت رختکن رفت.

آقای همساده، له، روی اژدهای ویولت نگران جان می داد و ویکتوریا روی اژدهایش زانو زده و گوش هایش را محکم گرفته بود تا سرکوفت های "حق نداشتی سر تدی داد بزنی!" جیمز را نشنود.

همه چیز پیش چشمان کاپیتان تیم کیوسی ارزشی تار شد.
صدای گزارشگر را از فاصله ای دور می شنید. خیلی دور.
- پاپیون سیاه امتیاز 200 رو هم گرفت.. مطمئن نیستم امیدی برای کیوسی ارزشی مونده باشه.. بازیشون افتضاح بود، کلی هم از ارزش هاشون کم کرد!

جیمز که هنوز از خشم سرخ بود، ویکتوریا را رها کرد و اژدهایش را به گوشه ای راند، لحظاتی بعد، اسنیچ به دست اوج گرفت و به سمت کلاوس رفت. مشت بودلر جوان را به زور باز کرد و اسنیچ را میان انگشت های سردش جای داد.

بعد، بی آن که به تدی نگاه کند، اژدهایش را به سمت زمین هدایت کرد.

فلاش فوروارد - سه روز بعد - ورزشگاه عرق جبین

بوته ی خار کروی شکلی از سمت راست کادر وارد و از سمت چپ آن خارج شد. جز هوهوی باد بیابان، هیچ صدایی سکوت سنگین اعضای تیم را نمی شکست.

بنگاه املاک گرگینه ی صورتی روبروی ورودی ورزشگاه مستقر شده بود و تابلوی for sale جیرجیر کنان در باد، تکان می خورد.

ویولت بودلر چند متر آن سوتر، رنگو را گیر آورده بود و همراه با آن، به دنبال جیمز می دوید. آن طرف، آقای همساده میان چنگ و دندان گرگ بیابون و کایوت تکه پاره می شد.
ویکتوریا ویزلی گوشه ای نشسته بود و با گل های بیابانی برای خودش تاج درست می کرد.
سیاوش به در بنگاه تکیه زده بود و برای تدی که زانوی غم بغل گرفته بود می خواند:
سکوتت از رضایت نیست...دلت، اهل شکایت نیست..

- آقای لوپین؟
تدی سرش را بالا گرفت و دستش را سایه بان چشم هایش کرد تا مهمان ناخوانده اش را ببیند.
جادوگری بود با ردای رسمی، که آرم وزارتخانه ی سحر و جادو بر سینه اش می درخشید.
- مشتری هستین؟
جادوگر سری تکان داد و با اشاره به بقیه، ادامه داد:
شما و تیمتون باید همراه ما بیاین. یه فروشنده ی اژدها ازتون شکایت کرده. ادعا میکنه بهش لپرکان انداختین. املاکتون هم مصادره میشه.

تدی آهی کشید. باید فکرش را می کرد. ماندانگاس فلچر به این راحتی ها آب از دستش نمی چکید. تدی سرش را به علامت تایید تکان داد. صدای خنده های دردناک همساده در گوشش می پیچید.

این، پایان کار کیوسی ارزشی بود.


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۱۵ ۲۲:۴۵:۰۹


پاسخ به: ورزشگاه عرق جبین
پیام زده شده در: ۱۷:۳۰ شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۳
#8

پاپاتونده old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۶:۰۳ دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 61
آفلاین
پاپیون سیاه

vs.

کیو.سی.ارزشی


پست پایانی


کلاوس در حالی که با شتابی در حد بوگاتی ویرون به سمت ویولت میره، دیوار صوتی رو میشکنه و صدای خنده ها رو این طوری میشنوه:
- ره ره ره ره!

خودشم به شدت میزنه زیر خنده و از شدت خنده کنترل بوگاتیشو ... نه جاروش رو از دست میده و میره تو شکم ویکتوریا ویزلی!

- یا روونا! ما رو به عجب بهشتی فرستادی! drool:

همه با دیدن آبشاری که از دهن کلاوس جاری شده از خنده منفجر می شن؛ اونم انفجاری در ابعاد بیگ بنگ! از امواج صوتی به وجود اومده از خنده‌شون کوافل به سمت دروازه‌ی کیو سی میره و دروازه باز میشه.

- هر هر هر! عجب گلی می خوره کیو سی، این بازی عجب بازی‌ای شده! استاد قمیشی رو ببینید... هـــان؟! اون ولدمورته!

سیاوش قمیشی که بدون دماغ شباهت عجیبی به لرد سیاه پیدا کرده، در حالی که اون وسط قر میده و رپ میخونه، با شنیدن اسم ولدمورت شروع میکنه به فی‌البداهه خوندن یه آهنگ جدید:
- آره داش من ولدمورتم، همتونم با هم میدم قورتم! من این روزا زندگیم مث اینه که روی سورتمه‌م، الآنم میخوام بخورمت جای سبزی قورمه‌م!

ملت با شنیدن اسم ولدمورت خودشون رو خیس میکنن. کف زمین عرق جبین دیگه به جای اینکه به خاطر چمن‌ها سبز باشه، زرد میشه!

-هزار دفعه گفتم به این عرق جبین برسین. همه‌ی چمناش زرد شده!

تدی با عصبانیت این جمله رو میگه و با حرص هر چه تمام‌تر کوافل رو به سمت دروازه‌ی خالیه پاپیون سیاه میفرسته. کوافل به گوشه‌ی فلزی دروازه‌ی وسط میخوره و با پیچ و تاب و دوران برمیگرده؛ به کله‌ی ویولت اصابت میکنه، بعدش توی دروازه‌ی کیو سی جا میگیره.

-گل! وااااااااااااااااای عجب گل خنده داری، هر هر هر! یعنی بازی از این خنده دار‌تر نمیشه، هر هر هر هر!

ویولت در حالی که سرش قیری ویری میره، داشت میخورد زمین که باری روی هوا میگیرتش و دقیقاً مثل این فیلمای هندی به چشم های بسته‌ی ویولت نگاه میکنه. ویولت هم دقیقاً مثل این زنای هندی چشاش رو با کمترین سرعت ممکن باز میکنه و نجواکنان میگه:
- باری...

- ویولت...

- باری...

- ویولت...

- باری...

تماشاچیا همه از دیدن این صحنه به این شکل درمیان و یهو به صورت خودجوش شروع میکنن به دست زدن و خوندن این آهنگ:
-عروس، دومادو ببوس یالا! یالا... یالا... یالا... عروس دومادو ببوس یالا! یالا... یالا... یالا...

در این لحظه ویولت هم که در اثر برخورد کوافل به سرش مغزش جا به جا شده، به حرف جمعیت گوش میکنه و صحنه بالای 18 سال میشه؛ دوربین میچرخه روی کلاوس غیرتی که رنگ بادمجون بم شده. این بشر از اول زندگیش هم آفت نمی زد!

ویکتوریا هم که با دیدن این صحنه‌ها فیلش یاده هندستون کرده، یهو کلاوس رو میکشه سمت خودش و فضای این طرف ورزشگاه هم به بالای 18 سال تبدیل میشه و دوربین برای فرار از این صحنه‌های شنیع با سرعت میچرخه یه سمت دیگه که لنزش با سرعت میخوره توی سر پاپا.

- من کجام؟! اینجا کجاست؟!

ویریدیان که میبینه پاپا بدجوری قاط زده میره دکمه‌ی ریست تو دیفالت فکتوری رو میزنه. غافل از اینکه پاپا به زور و زحمت توی همچین سوژه‌ای جا افتاده بود و داشت بندری می‌زد؛ پاپا هم میره روی حالت دیفالت و یهو چشماش رو باز میکنه و میبینه اونور کلاوس و ویکتوریا دارن... این طرف ویولت و باری دارن... اون طرف تر تماشاچیای بی‌جنبه دارن... اون یکی طرف تافتی داره با ویکتور... اون طرف تر هم تد با سوراخ دروازه... (نه آقا! چقدر منحرفین شما، داره توی سوراخ دروازه گل میزنه!) پاپا کاملاً از حالت سیاه به حالت قرمز اناری در میاد و داد میزنه:
-این چه‌ جور مسخره‌بازیه!

تماشاچیا هر هر خنده‌شون یه بار دیگه زمین رو به لرزه در میاره که پاپای جدی رو جدی‌تر می کنه و این بار بلندتر از دفعه ی قبل فریاد میزنه:
- خفه شین! اینجا زمین کوییدیچه یا محل فیلم برداری فساد اخلاقی!

دوباره کسی پاپا رو آدم حساب نمیکنه و در و دیوار ورزشگاه همه قهقهه میزنن! پاپا هم با عصبانیت سوار جاروش می شه، در حالی که اصلا نمی دونه چیکار داره می کنه به سمت جیمز که با بی خیالی داره به صحنه هایی که مناسب سنش نیست نگاه می کنه میره، کلاوس رو از وسط کار مهمش می کشه بیرون؛ بعد با عصبانیت اسنیچ زرد رو که شبیه یه گنجشک داره پرواز می کنه رو می گیره! انگاری صد ساله صیاد اسنیچه لامصب! بعد اسنیچ رو می ذاره وسط مشت کلاوس، یکی هم تق میذاره زیر گوشش!

-واقعا؟ بازی تموم شد؟! نه نه نه! تصویر کوچک شده


گزارشگر در حالی که از شدت خنده خون‌ریزی معده کرده بود، حالا از شدت گریه تهالش پاره میشه و باعث ایجاد حسادت در آقای همساده میشه که با خودش فکر میکنه، چرا همه توی این بازی له له شدن جز من!

ورزشگاه هم کلاً با تموم شدن این بازی خنده دار و جذاب که صحنه‌های منحصر به فردی داشت، جامه‌ها میدرن و نعره‌ها میکشن و اشک‌ها میریزن؛ اینجاست که نویسنده حس میکنه بوی سوژه داره در میاد و زیرش رو خاموش میکنه.

پایان



پاسخ به: ورزشگاه عرق جبین
پیام زده شده در: ۱۷:۱۰ شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۳
#7

باری ادوارد رایان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۴ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۰:۵۵ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
از چی بگم؟
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 274
آفلاین
پاپیون سیاه

.Vs

کیو سی ارزشی


پست دوم


یهو معلوم نیست از کجا بودلر نیمه جوان سر میرسه! کلاوس با تریپ غیرتیش چوبدستیشو تا ته میکنه تو دهن دروازه‌بان پخ پخ شده و همین طور که از خنده رو جاروش بند نیست داد میزنه:
- بی‌تربیت! جوجه فکولی برا ما عاشق میشه؟ا ونم عاشق خواهر مخترع گل گلاب من؟ بگیر بی‌تربیت!

و چوبدستیش رو بیشتر میکنه تو حلق باری جوان و ادامه میده:
- از مادر زاده نشده کسی که عاشق خواهر من بشه!

باری همچنان که داره خفه میشه و احساس میکنه اون نوک چوبدستی کلاوس داره روده بزرگشو قلقلک میده با صدای زامبی واری میگه:
- اُ پدر جی؟اُ پدر جاده شده کعی که عاشخ ویغورت بحه؟

و ملت دوباره میزنن زیر خنده. طوری این ملت شاد و باحال میخندن که میگی همین الان چمن های ورزشگاه هم میزنن زیر خنده! گزارشگر در حالی که از خنده بالا و پایین میشه و سرش رو به این ور و اون ور می کوبه داد میزنه:
-هــــــــــــــــــه هـــــــــــــا هــــا ها! یک گل دیگه برای کیو سی! نتیجه به کل خنده دار میشه! هفتاد به هشتاد به نفع کیوسی! عجب نتیجه ای میشه! هههه مثل این که دارن ده بیست سه پونزده میرن بالا این یاران کیوسی! هـــــههههه!

جیمز کلاً بیخیال گوی طلایی میشه و میره رو زمین و همچنان که دلش رو گرفته رو زمین ولو میشه و از خنده تا دم در خونه عزرائیل میره و برمیگرده سر جاش. با داد و فریاد میگه:
- بخندین ملت! به ریش بابای کله زخمی من بخندین ملت! عوعوعوعو هههه!

عموپنجعلی با خنده میره تو دروازه‌ی وسطی و کله‌ش رو میکوبونه به دروازه. استاد قمیشی هم که دماغشو از دست داده، از وسط جر خورده، دنده‌هاش شکستن و به زور برگشته رو جاروش، انگار نه انگار یه عمر آهنگایی خونده که باعث به راه افتادن سیل میشده تو کنسرت هاش... یه میکروفون ظاهر میکنه و برا ملت آهنگ رپ اندر مپ میخونه:
-حالا مردم بیاین وسط! لب بندر... میرم به سفر! توی خونه، میسازم یه لونه برای تو... توی دیوونه! حالا همه بیان وسط مسط میخوام ببینم جسد مسد! هعععی عامو...

پاپاتونده هم از تریپ جدی و پاپای بد و این حرفا میاد رو ریتم و همینطور که روی جاروش وایستاده بندری میزنه و قاه قاه به ریش ملت میخنده.

- هههههههههه هاهاهاها هوهوهوهو! عجب بازی‌ای شده. پروف تافتی توپ رو شوت میکنه به طرف دروازه‌ی حریف و عجب گل خنده داری میخوره کیوسی! عمو پنجعلی با سرخگون میره تو دروازه... هاهاهاها... پس آقای همساده کو؟ چرا این پیرمرد باید جای دروازه‌بان وایسته؟ هاهاهاها!

از اون طرف آقای همساده از افق ظاهر میشه و با خنده سقوط میکنه روی چمن زمین و محنویات سرش رو زمین پخش میشه. ملت یه بار دیگه میرن رو شبکه خنده!

کلاوس که تازه چوبدستیش رو از دهن باری درآورده دنبال یه موقرمز می گرده! هی سرش رو این ور میکنه و هی سرش رو اون ور میکنه. اونقدر سرش رو تاب میده تا رماتیسم مغزی میگیره و میره دوباره فلش بک.

فلش به عقب!

- هــ...ای... مردم گریه کنید! قار قار عععععو ععععو! بابا آرتور و پسرش رفتن...هی هی! عــــــــــو عــــــــــو!

کلاوس تو این گیر و داد میره دنبال یه موقرمزی که خیلی موهاش قرمزه! اصلا قرمزی موهاش با لب و دهن آدم بازی میکنه. بالاخره وقتی موقرمز رو پیدا میکنه میبینه طرف مورد نظرش هوار هوار گریه میکنه، میکوبه رو سرش و موهاش رو میکنه. نزدیک میره و دستای ویکتوریا رو می گیره و میگه:
- نکن باو! خودت رو می کشی!


- هــــــــق هــــــــق... برو بابا! کل خانواده‌م دارن میمیرن. هعععععی!

کلاوس فکر میکنه الان وقت مناسبی واسه هندی‌بازی و ابراز علاقه نیست ولی اون هندی درونش داد میزنه:« ای بگو دیگه نفهم! بوقی ممکنه دیگه اونو نبینی. بوق بهت!» و اینجاست که کلاوس چشماشو میبنده و با نهایت احساسی که میتونست قاطی کلامش کنه، میگه:
-آی لاو یو!


-


-

و یهو ویکی یه کیف دستی که معلوم نیست از کجا آورده رو میکوبه رو سر کلاوس. داد کلاوس در میاد. همینطور که کلاوس داد میزنه و ویکی گریه میکنه یهو برمیگردیم به زمان حال!

حال (هال خونه تون نه! زمان حال):

در این لحظه ویولت با چماقی که معلوم نیست از کی دزدیده، درحالی که داره میخنده یه بلاجرو میفرسته طرف باری و همچنان که از خنده داره دلش درد میگیره میگه:
- ای لاکردار! به من ابراز علاقه میکنی؟ هاهاهاها! کلاوس، کجایی پسر؟ اومدی این ورا بزن این باریـم نصف کن.


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: ورزشگاه عرق جبین
پیام زده شده در: ۱۴:۱۱ شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۳
#6

پروفسور تافتی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۸ پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۷:۴۳ چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹
از آمدنم نبود گردون را سود!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 88
آفلاین
پاپیون سیاه

.Vs

کیو سی ارزشی


پست اول


هوا ابریه. بوی نم همه‌جا رو برداشته. بازیکنا سوار جاروهاشون شدن و به قیافه‌ی همدیگه میخندن. ویولت به قیافه‌ی سیاه پاپا میخنده. ویکتور به عینک کج و معوج بابا پنجعلی میخنده. جیمز وسط هوا قر میده و میخنده. باری میاد به ویولت بخنده که با واکنش ناگهانی کلاوس مواجه میشه.

- به ناموس من کاری نداشته باش!

ویولت از این صحنه خنده‌ش میگیره. تماشاچیا احساس میکنن باید بخندن، ولی نمیدونن چرا. صدای خنده‌ی گزارشگر توی ورزشگاه میپیچه.

- هــــــــرهــــــــــرهـــر!

آقوی همساده میخنده و وسط خنده‌هاش له ِ له میشه. استاد قمیشی با اون صدای تک و ناب خودش شروع میکنه به خندیدن. نویسنده از این که احساس میکنه شروع سوژه رو ویران کرده حسابی قهقهه میزنه.

- داور... هه هـــه... داور توی سوت خودش میدمه... بازی شروع میشه... هــــــــــــــه هـه هــــر... بازیکنا رو هم که میشناسین، دیگه معرفی نمیکنیم، یکی از یکی بامزه‌ترن!

ورزشگاه از خنده منفجر میشه. تد وسط هوا ریسه میره. تافتی خوشحال و خندان با کوافل جلو میره و گل اولو به کیو سی میزنه. بازیکنای کیو سی احساس میکنن باید به خاطر گلی که خوردن بخندن.

- هاهـــاهـــا! چه گل بامزه‌ای خورد کیو سی! هـــا...

بارون شروع میکنه به باریدن. همه آروم آروم خیس میشن. عینک باباپنجعلی تر میشه و هیچی نمیبینه. مستقیم میره جلو و میره جلو و میره توی باری. حلقه‌ها خالی میشن و استاد قمیشی با سرعت به سمت حلقه‌های خالی حرکت میکنه...

در این لحظه پاپا شروع میکنه به هــرهـــر خندیدن و چون میبینه بلاجری اطرافش نیست چماقشو به طرف استاد قمیشی پرتاب میکنه. چماق به سر استاد قمیشی برخورد میکنه و جاروی استاد قمیشی به طرف پاپا منحرف میشه. ویکتور کوافلو میقاپه و یه پاس میندازه برای ویریدیان. پاپا استاد قمیشی رو از جاروش بلند میکنه و میذاره روی زانوهاش و در حالی که با دست راستش عینک استادو توی چشماش میشکونه شروع میکنه به بلند خندیدن. پاپا استاد قمیشی رو بلند میکنه و روی سر نگه میداره، در این لحظه مرلین یه بلاجرو به طرف بینی استاد میفرسته و استاد بینیشو از دست میده.

- چقدر حرکات غیرورزشی این تیم پاپیون سیاه خنده داره... وای که مردم از خنــده!

مرلین چوبدستیشو از جیب رداش بیرون میاره و میگیره و به طرف استاد قمیشی. زیر لب شروع میکنه به نخودی خندیدن و بعد میگه:
- استیپوفــای!

استاد از شدت قدرت طلسم از دستای پاپا خارج میشه و به سمت زمین سقوط میکنه. ورزشگاه سراسر شادی و خنده میشه. بچه‌ها دست و جیغ و هــورا میکشن و چندتا خانوم باوقار وسط استادیوم بلند میشن و حرکات موزون انجام میدن. بچه‌های گمنام پشت صحنه مجبور میشن بیان روی صحنه و فضا رو شطرنجی کنن و اجازه ندن آسلام به باد بره.

همون زمان، ذهن آقای همساده:

کاکو... این استاد قمیشی عجب له شد کاکو... من اصن در عمر طویلی که کردم ای شکلی له نشده بودم! یه بار فقط از برج میلاد افتادم تو دهن یه تمساح. بعد تمساح منو قورت داد من وسط شیکمش راز و نیاز کردم و گفتم خدایـا توبـَه! خدا هم توبه‌ی بنده‌ی حقیرو پذیرفت و چند فقره له لهـم کرد، بعد نیرویی به من داد که تونستم تمساحـو بدرم...

آقو ملت طوری تکبیر فرستاد که له شدم کاکو! اصن یه وضـی بود کاکو!

همون زمان، زمین بازی:

- گل بعدی برای پاپیون سیــاه! چقدر قشنگ گل میزنه این ویریدیان کله فندقی! هـــاهـــاهــــا!

کلاوس از شور و شادی وسط زمین کله‌ملق میزنه که ناگهان تنه‌ی ویکتوریا میخوره به تنه‌ش... و قسمت هندی داستان شروع میشه!

فلش‌بک

کلاوس کنار ویولت نشسته. محیط و فضا دارکه. ملتی موقرمز و ردامشکی وسط یه خونه‌ی بزرگ پخشن و محکم میزنن تو سرشون. صدای غمگین رونالد ویزلی در حالی که وسط مجلس مشغول نعره کشیدنه به گوش میرسه:
- بـــابـــا آرتـــور! کجا رفتی پــــدرم! هـــــــــــــق هـــق! بزنین تو سرتون ملت، بابام مــــرده... لالا، گل مهتاب، بخواب با آب... آرتور، بابای من! هـــــــق هــــــــــق...

ملت همه عربده میکشن و دسته دسته موهای نارنجیشونو میکنن و میریزن زمین. صدای اشک و آه و ناله و گریه و فیـــن دماغ به محفل حالتی معنوی و روحانی بخشیده. کلاوس زیرلب به ویولت میگه:
- این ویزلی‌ها همیشه این‌شکلی عزاداری میکنن؟

در حالی که کلاوس مشغول پرسیدن این سواله، سرشو آروم آروم به طرف ویولت بالا میگیره و درست در این زمان چشمش به دختری میفته که نزدیک رون روی زمین کز کرده، موهاشو با چاقو میبره و گالن گالن اشک میریزه.

- بابای عزیـــزم... خدا صبر بده به باقی خــانواده... آرتور... هــــــــــق هـــــــــــــق هــــــــــــــق! دلم گرفته امشب، هوای گریه فردا... ویکتوریا جان، نبر اون موهای خوشگلتو، به خدا که بابام راضی نیست... ملت! مرد ِ زندگی رفته!

دختر چاقو رو تو هوا پرتاب میکنه. یه تابی به موهاش میده و کلاوس مجبور میشه آب‌دهنشو قورت بده. چاقو توی قلب رون فرو میره و غم و اندوه بیشتر فضا رو احاطه میکنه. این دفعه مالی ویزلی میپره وسط:
- آه! پســـــــــرم، رونالد ویزلی... تو دیــگه چرا!

ملت هق هق اشک میریزن.

پایان فلش بک

- هـــــــرهــــــر! چه گلی میزنه این دفعه ویکتوریا ویزلی، با پاس عالی تدی ریموس! هـــاها... چقد بامزه‌س این باری. پنجاه به سی به نفع ِپاپیون. چه امتیازای خنده‌داری. هــاها...

باری به یکی از حلقه‌های دروازه تکیه داده و ویولتو نیگا میکنه که کنار باباپنجعلی مشغول خندیدنه. به موهای ویولت نیگا میکنه که توی هوا پیچ و تاب میخورن. به روبان ویولت نیگا میکنه که مدام چپ و راست میشه. به ردای ویولت نیگا میکنه که هی بالا و پایین میشه. به جاروی ویولت نیگا میکنه که همه‌ش کج و معوج میشه. کلاً این بشر تعادل نداشته هیچ وقت!

راوی: دیگه هندی‌تر از این چی میخواین؟ باری عاشق شده رفته!

- جان ِ من جناب راوی؟ من گزارشگر عجب سوژه‌ی بامزه‌ای شدم... هــــاهــــاهـاهــــــــــــا!:lol2:








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.