اسنیپ گفت: مرگ! چرا جیغ می کشی گرنجر؟ 20 امتیاز از گریفندور کم می کنم.
هرمیون گفت: ئه وا! رونیییییی! یه چی بگو بهش دیگه.
رون گفت: چی بگم زن؟ درس خونده، زحمت کشیده، پرفسور شده. الانم زور داره، میخواد امتیاز کم کنه. چکاری از دست من برمیاد؟
هرمیون گفت: خاک تو سرت. اصن من دیگه 19 سال بعد زن تو نمیشم، زن هری میشم. هری جونم! یه چی به اسنیپ بگو دیگه. من که امروز دختر خوبی بودم و قرصامو خوردم و اصن جیغ نزدم که.
هری گفت: پس این جیغ کی بود مادر سیریوس؟
هرمیون گفت: ئه وا! به من فحش میدی، مادر مالی ویزلی؟
رون گفت: چی؟! از اسم مادر من به عنوان فحش استفاده می کنی گندزاده؟ حلزون بالا بیار!
هری خواست به رون هشدار بدهد که چوبدستیش قبلا تعویض شده و دیگر نیازی نیست که رون برای هدایت طلسم ها، سر چوبدستی را به سمت خودش بگیرد ولی خب... دیگر دیر شده بود و رون داشت حلزون بالا می آورد. این شد که رو کرد طرف هرمیون و گفت: من که فحش ندادم. من فقط گفتم پس این جیغ کی بود؟ مادرِ سیریوس؟ و منظورم این بود که اگر این جیغ تو نبود پس جیغ مادر سیریوس بود؟ مثلا خیرِ سرم خواستم استفهام انکاری به کار ببرم.
هرمیون که احساس پشیمانی می کرد گفت: پس چرا همون بار اول از علائم نگارشی ضروری استفاده نکردی تا هم من و هم خواننده گمراه نشیم و رون هم به این روز نیفته؟
هری یک نگاهی به هرمیون انداخت و گفت: تو مطمئنی قرصاتو خوردی؟ علائم نگارشی چیه؟ خواننده کیه؟ اصن چرا جیغ زدی؟ الان این 20 امتیازِ از دست رفته رو کی باید جبران کنه مادر سیریوس؟
هرمیون گفت:بازم استفهام انکاری بدون علامت نگارشی
... آخه اصن اون صدای جیغ گوش خراش از من نبود که. صدای جیغ گوش خراش فلور و دوستش بود که از داخل دخمه ها به گوش رسید.
تا هرمیون این را گفت بیل پرید یخه ی هرمیون را گرفت که: دوستش؟! کدوم دوستش؟!
مک گونگال هم پرید و یخه ی اسنیپ را چسبید که: دوشیزه دلاکور که توی ریونکلاوست. پس برای چی بیخودی از دوشیزه گرنجر و گریفندور امتیاز کم کردی سوروس؟ 30 امتیاز از اسلیترین کم میشه.
سوروس یقه اش را از چنگ مک گونگال خلاص کرد: من چه می دونستم؟ من فکر کردم مث همیشه گرنجر جیغ زده! بعدشم دلاکور اصلا توی هاگوارتز درس نمی خونه که! چرا پای ریونکلاو رو می کشی وسط؟ اصن چرا از اسلیترین امتیاز کم کردی؟ مگه الان ما اینجا دانش آموز اسلیترینی داریم؟ دوست داری به هر بهانه ای شده از امتیازای گروهای دیگه کم کنی تا گروه خودت قهرمان بشه، نه؟ حالا که اینجوره 100 امتیاز از گریفندور کم می کنم.
مک گونگال دوباره یقه ی اسنیپ را چسبید: خودت! خودت که یه زمانی دانش آموز اسلیترین بودی! الانم سرگروهشونی! من 200 امتیاز از اسلیترین کم می کنم.
اسنیپ هم یقه ی مک گونگال را چسبید: من 300 امتیاز از گریفندور کم می کنم.
مک گونگال: من 400 امتیاز!
اسنیپ: من 500 امتیاز!
مک گونگال: من 600!
اسنیپ: 700!
همانطور که صدتا صدتا از امتیازات اسلی و گریف کم می شد، پروفسور اسپراوت از خوشحالی غش کرد چون بعد از دو قرن هافلپاف قهرمان پیش از موعد هاگوارتز شده بود!
از آنطرف بیل هرمیون را گرفته بود زیر باد کتک که: بگو دوست فلور کیه؟
هرمیون: من نمی دونم... من فقط صدای جیغ یه دختر دیگه رو هم شنیدم...
بیل هرمیون را رها کرد: خب اینو زودتر بگو. من فکر کردم دوستش پسره. آخه بهم قول داده با من ازدواج کنه.
چارلی ذوق کرد: راس میگی داداش؟ بالاخره میخوای ازدواج کنی؟ کی ایشالا به سلامتی؟
صورت بیل به رنگ موهایش شد: والا... راستش... رولینگ گفته عروسیمون تو کتاب هفتمه ولی قول داده از کتاب پنج نامزدیمونو اعلام کنه.
چارلی یخ کرد: رولینگ کیه؟ کتاب هفت چیه؟ پنج کدومه؟ چرا هذیون میگی داداش؟ حالت خوب نیس؟ نکنه طلسم این رون چلفتی به تو هم خورده؟
ناگهان دامبلدور که تا آن لحظه ساکت بود به حرف آمد: عزیزانم! چرا حواستون نیست. واقعا الان، اینجا، تو این موقعیت جای این حرفاست؟ واقعا اینجا جاییه که سر 19 سال بعد یا امتیازات گروه یا عروسی و دومادیتون بحث و دعوا کنین؟ واقعا نمی تونین درک کنین مهم ترین مساله ی حال حاضر ما چیه؟
ناگهان دست هرمیون مانند فنر بالا رفت.
دامبلدور از بالای عینک نیم دایره ایش به هرمیون نگاه کرد: بله دوشیزه گرنجر؟
هرمیون: مهم ترین مساله ی حال حاضر ما جیغ گوشخراش فلور و دوستشه که باید بریم و ببینیم چه مشکلی براشون پیش اومده تا کمکشون کنیم، چون ممکنه جونشون در خطر باشه که جیغ کشیدن خب.
هرمیون منتظر بود تا 20 امتیاز از دست رفته توسط مدیر مدرسه جبران شود اما دامبلدور آهی کشید، عینکش را برداشت و با گوشه ی ردایش شروع کرد به تمیز کردن شیشه های عینک: متاسفم دوشیزه گرنجر. پاسخ درست خیانته!
همه ی نفس ها در سینه حبس شد: خیانت؟!
دامبلدور عینکش را بر چشم گذاشت: بله! خیانت! خیانت سوروس اسنیپ به اعتماد من! سوروس! بعد از سقوط تام اومدی گفتی غلط کردم و توبه کردی، بخشیدمت و بهت اعتماد کردم. چپ و راست از گریفندور امتیاز کم کردی و به هری عزیزم گیر دادی، چیزی نگفتم و اعتماد کردم. الان با بازگشت تام دوباره از محفل رفتی و تو گروهات دسترسی مرگخواران داری و هی به سفیدی و محفل و روشنایی و ققنوس تیکه می ندازی، بازم اعتمادم خدشه دار نشده. سیبل دیروز اومد تو دفترم نشست و هنوز یه لقمه از نیمروی تخم فوکس نخورده بود که یهو افتاد کف دفتر و چشماش چپ شد و کف خون قاطی کرد و پیشگویی کرد که در ششمین کتاب مرد کله چرب، مرد ریش دراز را خواهد کشت! بازم به خودم و خودت نگرفتم و اعتمادم رو حفظ کردم ولی حالا دارم چیزی می بینم که باورم نمیشه!
ملت با چشم های گرد و دهان های باز به دامبلدور خیره مانده بودند. دامبلدور ادامه داد: تو به عنوان مسئول تدارکات هاگوارتز هر ماه کلی پول از حساب مدرسه برمی داری به اسم تهیه ی ترشیجات مورد نیاز آشپزخانه. ولی حالا دارم می بینم تمام فاکتورهایی که از اول استخدامت به من ارائه دادی جعلی بوده و خودت داری به غیر بهداشتی ترین و ارزان ترین شیوه ی ممکن ترشی تولید می کنی و در اختیار آشپزخونه قرار میدی! خدا می دونه تا امروز با فاکتورسازی چقدر اختلاس کردی! مفسد اقتصادی! تو اخراجی سین.الف!