نمرات جلسه پنجم، آخر و ماقبل امتحان
سارا کلن: 25
نه من حقیقتش هنوز گوشتخوارم و اگه بعنوان توجیه در نظر نگیریم باید بگم هنوز موقعیتی تو زندگیم فراهم نشده که خودم صد در صد بتونم بدون دغدغه تصمیم بگیرم تا بفهمم در نهایت چطوری میشم. دارم سعی میکنم به اون سمت برم.
در کل منظورم این بود که ما از همه امکانات و آب و هوا و خاک و موجودات زمین استفاده میکنیم ولی در نهایت اون و محیط زیست رو آلوده تر کردیم تا بهتر. حداقلش این بود که اگر رسم شکرگزاری رو به جا نمیاریم و زمین رو جای بهتری نمیکنیم، بدتر هم نکنیم. البته باز هم نقل قول پست تدریسم رو یادآوری میکنم سارای عزیز، که نه همه ما ولی بیشتر ما اینجوری هستیم. نه همه ما در همه کشورهای دنیا ولی اکثرا اینجوری هستیم.
در مورد حیوانات، بنظر من هیچ حیوان بدی نداریم و همه همونجوری هستند که باید باشن جز ما انسان ها که اگه بخوایم بد باشیم جوری میشیم که تو تاریخ نمونه ش نبوده و اگه خوب باشیم میتونیم به خیلیا و از جمله خودمون کمک کنیم. در مورد گیاهان که اشاره کردی، گیاهان هم جاندارند ولی نه به اون شکل. تو اگه ذرت رو نخوری اون ذرت همونجا تو غلافش برای همیشه میمونه و از بین میره و در ثانی وقتی میخوای بخوریش داد نمیزنه که آخ دردم گرفت! ولی حیوانات، دقیقا اینجوری هستند.
در مورد پستت، خب مشخصه که درست وقت نذاشتی. انتقاد کردن کار خوبیه و تو به خوبی اینکارو انجام دادی. درست میگی. خیلی کارها هست که بقیه حیوانات نمیتونن انجام بدن و فقط انسان ها میتونن منتها میتونستی این قضیه رو درست حسابی بشکافی. فضاسازی کنی و ابعاد مختلفشو نشون بدی. خیلی کوتاه و مختصر بود. وجه مثبتش هم انتقاد صریح و قشنگی بود که توی پست رولت وجود داشت. اون قسمت شیهه کشیدن انتقاد قشنگی بود منتها من به شخصه شیهه کشیدن رو دوست دارم
دو نمره اضافی بابت استفاده از عکس تک شاخ قشنگ در آخر پستت. استفاده از عکس و تصویر رو در پست ها دوست دارم چون هم اون حالت خشکشو از بین میبره هم اینکه به تصویر سازی ذهنی ما کمک میکنه.
فلورانسو: 30
دست به قلم خوبی داری. پست های خوبی که اینطوری پرداخته شده باشن، روشون فکر شده باشه و هدف مشخص و قشنگی رو دنبال کنن و در نهایت نتیجه گیری ای شبیه جمله آخر پستت داشته باشن رو خیلی کم میبینم و وقتی میبینم خب خوشم میاد و ذوق میکنم. کارت درسته.
استفاده از عقاب و توصیف قشنگ پروازش، جالب بود. همینطور یادآوری سلسله و اینکه دست بالای دست بسیار است. هیپوگریفه ناغافل ظاهر شد...
هیچ نقدی از پستت وجود نداره که بخوام بگم. همه ش خوب بود. از وجوه مثبت و کلیشه ای پست ها گرفته یعنی فضا سازی و ساخته و پرداخته کردن سوژه تا خلاقیت، پستت هیچ چیزی کم نداشت و بله درست میگی در جنگل همین قانون حکمفرماست. کلا در جهان همین قانون حکمفرماست و بنظر من همین قشنگش میکنه و انگیزه میده برای زندگی کردن و شاید بین ما انسان ها هم همین قانون حکمفرماست و خودمون به روی خودمون نمیاریم.
شاید همدیگه رو علنی نخوریم و به روی خودمون نیاریم ولی خیلی جاها هست که مردم برای توصیف کردن زندگیشون از عبارت قشنگی که استفاده کردی استفاده میکنن یعنی میگن فرضا توی اینجا "قانون جنگل حکمفرماست." و البته یادشون میره توی جنگل هر موجودی به حق خودش و شکار روزانه ش قانعه بر خلاف ما. و باز هم میگم نه همه مون توی همه جا ولی خب اکثریتمون...
نه بیست و نه، سی، کامل، بدون کم و کاست، تقدیم به شما.
سیسرون هارکیس: 30
سیسرون اسم قشنگیه.
خیلی قشنگ نوشتی. هیچ کم و کاستی نداشت نوشته ت. حتی فراتر از اون چیزی بود که میخواستم. توصیفاتت دقیق و قابل لمس بود. آرزوت خیلی جاه طلبانه بود. اوووم...وقتی از چیزی نترسی طبیعتا انگیزه ت برای زندگی کردن هم کمتر میشه. زندگی عادی یک انسان هم میتونه خیلی عجیب باشه ولی بعد از سال ها، بنظر من بیشتر خسته کننده، فرسایشی، کثیف و با اهداف خیلی کوچکه. درگیر بازی های مسخره و کوچک زندگی شهری میشی. البته ممکنه بعضیام باشن در عین حال سعی کنن خوب باشن و خوب زندگی کنن ولی در نهایت یه جاهایی تابع محیط میشی و سر تسلیم فرود میاری. یا باید اونجا بمونی یا بری سمت جایی که به اهدافت نزدیکه. بنظر من البته.
در مورد پستت، درخت زندگی منو یاد درخت های زنده ارباب حلقه ها انداخت و همینطور بازی FABLE. از عناصر جالبی استفاده کردی و تبدیل یک کودک ترسو به یک شبح بدون ترس جالب و البته بیرحمانه بود. یادآوری قشنگی بود. باید مواظب باشیم چی آرزو میکنیم چون ممکنه وقتی بهش برسیم بخوره تو برجکمون. نمیدونم دیگه چی بگم. پستت نیاز به نقد نداره. همه چیزش خوب و فراتر از حد انتظار بود سیسرون عزیز.
نه بیست و نه، سی، کامل، بدون کم و کاست، تقدیم به شما.
نیمفادورا تانکس: 30
چقدر اشتراک نظر داریم. و اول از همه بگم که دربست شیفته آواتارت شدم.
دقیقا زدی تو خال با موضوع پستت. هدفم از این درس همین بود که خودمونو جای بقیه موجودات بذاریم. تا خودمونو جای دیگری نذاریم نمیفهمیم که موقعیت اون چی بوده و البته نه فقط تو حرف. وقتی کامل درک میکنیم که دقیقا تو همون موقعیت باشیم. و تو این کار رو به بهترین نحو تو پستت انجام دادی. میگن، یه روزی سلیمان با لشکر عظیمیش از یه جایی رد میشه و چون قابلیت شنیدن صدای بقیه موجودات رو داشته یدفعه میشنوه که یه صدای ریزی داره میگه، مراقب باشید لهتون نکنن. اینا نفهمن.
سلیمان از بالای اسب به زمین نگاه میکنه و میبینه رهبر مورچه ها داره اینو به بقیه شون میگه. واقعا بعضی وقتا ما همه چیز یادمون میره و اینقدر تو این زندگی شهری کوفتی و دغل بازی هاش غرق میشیم که فراموش میکنیم فقط خودمون نیستیم. اگه از دید بقیه موجودات نگاه کنیم بعضی وقتی یا ما خود شیطانیم یا حداقل یه موجود نفهم!
ساخته و پرداخته کردن سوژه ت، زندگی در میان تک شاخ ها، نتیجه گیری، همه و همه عالی بود. بهترین سوژه و نتیجه گیری جلسه آخر کلاس بدون شک تعلق میگیره به خودت. البته خودت میدونی که احتمالا چون تازه واردی شاید مثل نویسنده های قهار سایت نتونی خاص و منحصربفرد بنویسی ولی حتی از این لحاظ هم مطمئنم پیشرفت میکنی.
خیلی اشتراک نظر داریم جدا. هر حرفی که در پستت زدی رو بدون کم و کاست قبول دارم. پستت منو یاد دو تا فیلم جالب انداخت. اول پستت و این موضوع که در نهایت روبات های ساخته دست خودمون، ما رو نابود میکنن فیلم X-Men: Days of Future Past رو در ذهن تداعی میکنه و زندگیت در میان تک شاخ ها منو سریع یاد فیلم رویایی Avatar انداخت.
نه بیست و نه، سی، کامل، بدون کم و کاست. تقدیم به شما.
رز زلز: 27
از این سبک پست ها خوشم میاد. پست هایی که هیچ توضیح اضافی نداره. یه دفعه یه سوژه خاص رو باز میکنه که اصلا خیلی دقیق نمیدونن چیه و خود نویسنده هم شاید ندونه چیه. خیلی جالب پستت رو شروع کردی. اون توصیف که به خاطر فداکاریت در زمین الان میخوای پاداش بگیری، مبهم، خاص و مبدا شکل گیری یه سوژه خوب بود. اینکه چیکار کردی و کی میخواد بهت جایزه بده، مهم نیست، مهم اینه که ایده نوشتن یه پست خوب رو به آدم میده.
توصیف پرواز ققنوس و توانایی هاش رو خیلی خوب انجام دادی. خیلی خوب و ریزبینانه. مثلا توصیف آواز خواندن ققنوس و دیدی که مردم بومی نسبت به این پرنده دارن، جالب بود. و نتیجه گیری جالبی کردی. هر موجودی باشی به یک همراه نیاز داری و تنهایی اصلا خوب نیست. هر چقدر هم خاص باشی باید یه موجودی که حداقل بیشتر از بقیه به خودت شبیه باشه رو پیدا کنی. این فلسفه رو قبول دارم. حتی ایده تشکیل خانواده و بوجود آوردن یه موجود زنده دیگه بعنوان فرزندت هم آدمو جذب میکنه.
این استدلالت برای برگشتن به حالت انسانی رو قبول دارم منتها مثلا در فیلم Maleficent که خیلی برام رویاییه، دیدیم که شخصیت اولش سعی کرد با یه آدم رابطه برقرار کنه واون پسر چطوری بهش خیانت کرد و در نهایت همدم واقعیش یه کلاغ شد که خودش به شکل انسان هم درش میاورد. اینم یه ایده س خب.
اگه بخوام پستتو نقد کنم باید بگم که حقیقتش آخرش زد تو ذوقم. یعنی یدفعه پایین اومدن ققنوس از اون پرواز سطح بالا و یدفعه نتیجه گیری کردن که خب انسان بشی یه جوری بود. انگار یدفعه بخوای سر و ته پست رو جمع کنی. میشد رو این پایان کار کرد بنظر من. ولی مجموعا پست خیلی خوبی بود.
در کل لقب بهترین پست خلاصه این جلسه به خودت تعلق میگیره.
نه بیست و هشت، بیست و هفت، تقدیم به شما.
گیدیون پریوت: 27
عاشق قار قار کردنتم.
دوست دارم تا جایی که بتونم آرزوی بقیه رو برآورده کنم بشرطی که زورم برسه و البته طرف لیاقتشو داشته باشه. الان خب زورم میرسه و تو هم لیاقتشو داری منتها چیزی که هست برای من بیشتر از اون ارزش داری که بخوام یه سی الکی بهت بدم. ممکنه ناراحت کننده باشه ولی ترجیح میدم نمره واقعیتو بهت بدم.
در مورد پستت، نکات مثبت و خوبی وجود داشت. اولش خیلی خوب و باحوصله توصیف کرده بودی و داستان رو ساخته بودی. یه لحظه ذهنم رفت سمت اینکه جرات بخرج دادی و چون کنار دریایی اولین شخصی میشی که در آخرین جلسه تبدیل به یه موجود دریایی میشه. جایی که میگن اولین پلانگتون بوجود اومده و مبدا حیات فعلی موجودات روی کره زمینه. ولی خب هیپوگریف افسانه ای شدی.
توصیفات اول تبدیل شدنت خیلی خوب بود. اشاره ت به اینکه نحوه دید موجود جدید به جهان فرق میکنه. ممکنه حتی رنگ ها رو جور دیگه ببینه. یا اشاره ت به حس کردن یه عضو جدید در بدن یعنی بال ها هم خیلی جالب و خوب بود. باریکلا.
ولی پایان پستت یه جوری بود. یه حیوون شکار کردی و خوابیدی و بعد بلند شدی و اون مرده، تو رو تبدیل به آدم کرد و رفتید قدم بزنید. اصلا نتیجه گیری ای یا قسمت هیجان انگیزی نداشت. من که خورد تو حالم.
نه بیست و هشت، بیست و هفت، تقدیم به شما.
تد ریموس لوپین: 20
از مخاطب قرار دادن پرفسور دالاهوف در پست خوشم نیومد. بعضیا هستن که اینکارو خوب انجام میدن ولی کار آسونی نیست. اینکه بخوای یه حرفی رو به یکی بفهمونی یا اصلا از یارو خوشت نیاد بخوای بزنی تو پرش، یه هنر خاصی میخواد که بعضی وقتا اگه شدت و ضعفش، از دستمون در بره نتیجه خوشایند نمیشه.
در مورد غریزه...من قبول ندارم. به دلایلی که چندین پاراگراف در موردش نوشته بودم ولی پاکش کردم. بیخیال.
پست امتحان هم به زودی میفرستم. به قول تلفن گویا، شکیبا باشید لطفا...