هکتورشما هر چقدر دلتون خواست بیایین اینجا...ما خوشحال می شویم...
بررسی پست شماره
21 افسانه لرد ولدمورت، هکتور دگورث گرنجر:
نقل قول:
مرلین در اتاقش قصد کانکت شدن به عالم ملکوتی رو داشت تا بلکه بتواند راه حلی برای مشکلش بیابد.
یک شروع ساده و معمولی رو با یک کلمه ساده ولی خلاقانه مثل "کانکت شدن " برای خواننده جذاب کردین. این کارتون به خواننده اطمینان می ده که با یه نویسنده بی تجربه یا خام طرف نیست.
هیچ تلاشی برای برقرای تعادل بین دیالوگ ها و توصیفاتتون ندارین. این تلاش یکی از دلایلیه که پست تعدادی از اعضا خشک و بی روح به نظر می رسه. خوشبختانه شما دچار این مشکل نشدین. هر جا فکر می کنین لازمه چند دیالوگ رو پشت سر هم می نویسین و هر جا لازم می دونین شخصیت هاتون رو وادار به انجام حرکتی می کنین. کنترل داستانتون رو به خوبی به دست گرفتین. جمله ها کلیشه ای و تکراری نیستن.در گیر قالب های از پیش تعیین شده نشدین. خیلی خوب بود.
نقل قول:
- به کجا کانکت شدی بابا؟ پشت سرتو ببین. منم هکتور.
مرلین که تا آن لحظه فکر میکرد تنهاست، با شنیدن صدای هکتور ریش هایش چنان گرهی خورد، که در خطر باز نشدن همیشگی قرار گرفت:
-تو دیگه از کجا پیدات شد؟ اصلا تو اتاق من چی کار میکنی؟
هکتور سینه اش را جلو داد و گفت:
-به دستور ارباب دارم شخصیت پردازی میکنم همه منو بشناسن.
خب...ظاهرا این کارو به شکلی فوق العاده دارین انجام می دین. شخصیتی رو که کاملا ناشناس بود خیلی خوب معرفی کردین. الان دیگه من به عنوان خواننده در پست های شما دنبال هکتور می گردم.چون به نظرم شخصیت بسیار جالب و جذابی داره.
استفاده تون از مسائل داخل سایت خیلی به موقع و بجا بود. طنزی که بکار می برین خلاقانه و دوست داشتنیه. طنز چیزی نیست که بشه به کسی آموزش داد. شاید فقط بشه کمی راهنمایی کرد. کمی استعداد می خواد و کلی تجربه. طرف باید با خوندن پست های خوب کم کم خودش طنزش رو پیدا کنه و بهتر و بهترش کنه. شما قدم های اول رو خیلی سریع و به خوبی برداشتین. مشخصه که عنصر استعداد در شما کمی زیاد بوده!
ایده تعییر رنگ لباس و کروشیو زدنش ایده فوق العاده ای بود. شما یک سوژه فرعی به داستان اضافه کردین که به پیشرفت سوژه اصلی هم کمک زیادی کرده. نکته مهمترش اینه که تکراری نیست.این روزا کمتر پیش میاد که با ایده ای که تکراری نباشه روبرو بشیم.
نقل قول:
و پیش از آنکه هکتور بتواند هشدار های ایمنی از قبیل لامپ اضافه خاموش، مصرف بی رویه ممنوع و... را به او بدهد با سرعت پیامبری خودش کل معجون را روی لباس ریخت و به سمت اتاق لرد به پرواز در آمد.
اشاره به هشدار های ایمنی اشاره بجایی بود. ادامه دهنده ها می تونن برای ایجاد سوژه های جدید از این نکته استفاده کنن.
شخصیت ها تون مثل قبل پخته و جا افتاده هستن.موذیگری خاصی که تو لحن هکتور بود...طمع مرلین که حتی صبر نکرد که هکتور حرفشو تموم کنه و لرد حق به جانب همیشه شاکی!
من زیاد اهل گرفتن ایراد نگارشی نیستم. مگه اینکه خیلی واضح باشه.بعضی از جمله هاتون از نظر ساختار و فعل ها کمی مشکل دارن. اگه بعد از نوشتن یه بار پستتونو بخونین احتمالا خودتون هم متوجهشون می شین.مثلا:
نقل قول:
لرد که توجهش جلب شده بود لباس را از مرلین میگیرد و مشغول بررسی میشوند که...
پستتون خوب بود.هیچ ایراد واضح و قابل اشاره ای نداشت.
در همه سوژه ها منتظر هکتور خواهیم بود و همچنین منتظر ایده های خلاقانه و طنز خوب شما.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بررسی پست شماره
25 افسانه لرد ولدمورت، نجینی:
نقل قول:
در باز شد و نجینی خودش را با شدت، به داخل پرت کرد.
خب...این شکل ورود اشکالی نداره. ولی فراموش نکنین که شما شخصیت خاصی رو انتخاب کردین. یه شخصیت جالب که با بقیه فرق می کنه. ازش استفاده کنین. نجینی یه ماره. مثلا در این صحنه می تونست یه ورود غیر عادی داشته باشه.از هر جایی که خواننده نتونه پیش بینی کنه. از لوله بخاری...از آستین لرد...از داخل نی نوشابه! سوژه های خاصی رو که فقط نجینی می تونه ازشون استفاده کنه از دست ندین.
رفتار لوس و از خود راضی نجینی به نظر من جالب بود.احتمالا اگه نجینی توی کتاب شخصیتی برای خودش داشت و می تونست حرف بزنه یه همچین شخصیتی پیدا می کرد. فقط دقت کنین که اخلاق و رفتار نجینی همه جا ثابت باشه تا به خوبی بین اعضا جا بیفته. اگه لوسه، همه جا لوس باشه.
نقل قول:
کت و شلوار مشنگی راه راه گورخری که دستش بود را با افتخار بالا آورد:«اینم لباس که
برای رفتن به سازمان ملل بپوشین!»
اینجا سوژه عوض شده. یکی از چیزایی که باید بهش توجه کنین اینه که تا چه حد می تونین سوژه رو تغییر بدین. در پست قبلی قرار شد هکتور و مورگانا با هم لباس رو تهیه کنن...این موضوع نباید عوض می شد.یا اگه لازم بود عوض بشه باید یه دلیل منطقی براش میاوردین. از اونجایی که همون سوژه به اندازه کافی جالب بود، بهتر بود به همون شکل ادامش می دادین. نجینی وارد ماجرا می شد ولی دخالتی در مورد لباس نمی کرد.
نقل قول:
لرد اخمی کرد:«تو انتظار داری من این لباسو بپوشم؟تو منو با مشنگا هم سطح می دونی؟»
عکس العمل لرد خوب بود. لرد شما در عین حال که سعی می کنه جذبه خودشو حفظ کنه یه جور ضعف در مقابل نجینی داره. که ناشی از علاقه ش به این مار می شه.
نقل قول:
مرلین برای باز کردن لرد سیاه از سرشون، با لحن ملکوتی ادامه داد:«همین الان آیه ای بر من نازل شد، همه ی جادوگران از این پس،باید کت و شلوار دومادی بپوشن به جای ردا!»
هکتور گفت:«اصلا من همین الان میرم کت و شلوار دامادی می گیرم می پوشم!»
مورگانا:«منم باهات میام!»
رفتار هکتور و مرلین و مورگانا با مزه بود.دستپاچگی خاصشون و همینطور رقابت پنهانشون برای کسب رضایت لرد.
پستتون کوتاه و ساده بود. اینا نکته های مثبتی هستن.سعی نکنین تغییر خارق العاده ای در سوژه ها ایجاد کنین.شما می تونین وارد داستان بشین...بنویسین و پستتون رو تموم کنین، بدون اینکه تغییر خاصی در سوژه اصلی بدین یا حتی جلو ببرینش. مثلا اینجا زیاد مهم نیست که لرد چی می پوشه و چطوری می ره. قضیه ای که جالبه اینه که چه کسانی در این سوژه حضور دارن. موقعیتشون چیه. نجینی این وسط چیکاره اس.معمولا پرداختن به این جزئیات جالب تر از نوشتن درباره سوژه اصلیه.
موفق باشید.