هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۹:۰۵ شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۴

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
کراب آنقدر درد داشت که نتواند فکر کند...اصولا کراب اگر درد هم نداشت نمیتوانست زیاد فکر کند...ولی خوب دیگر اینقدر بی فکر نبود که نتواند بفهمد که دقایقی پیش تسترال پیشگویی کرده بود...آن تسترال افتادن کراب از پله ها را پیشبینی کرده بود و لحظاتی پیش کراب از پله ها به پایین پرت شد!

کراب به سختی بر روی پاهایش ایستاد...بر سردوراهی مانده بود...آیا بهتر بود که پیش لرد و باقی مرگخوارها رفته و آنها را از این پیشامد مطلع سازد و یا آیا بهتر این بود که دوباره نزد تسترال ها برگشته و در این مورد با آنها صحبت و از آنها سوال کند؟!
_هوووووم...بهتره یکم فکر کنم...هععععع(افکت زور زدن!)نه...فکری به ذهنم نرسید...یه بار دیگه...هعععععععععععععع...پق!(فکر بد نکنید صدای خاصی نبود!صدای روشن شدن چراغ بالای سر به نشانه "فهمیدن!")آها...فهمیدم...اگه برم پیش لرد و مرگخوارا بازم باور نمیکنن و بهم میخندن...اونا هیچوقت نبوغ و هوش من رو باور نکردن ...میرم پیش تسترالا ببینم داستان چیه...آره...همین کار رو میکنم!

کراب با سرعت زیاد به سمت اتاق تسترالها رفت و در را با شدت باز کرد و فریاد کشید:
_کدوم تسترالی افتادن من رو پیشبینی کرد؟!
_هوی...حرف دهنت رو بفهم آدمیزاد!تسترال چیه؟!درست صحبت کن!
_خب پی بگم...تسترالین دیگه!
_میدونم...ولی لحنت لحن فحشی بود!
_خیلی خوب بابا...چه تسترال عزیزی بود که افتادن من رو پیشبینی کرد؟!
_آها...بهتر شد...خب حالا چرا میپرسی؟!
_برام جالبه که چجوری یه تسترال تونسته پیشگویی کنه!

تسترال مذکور که به نظر میرسید رهبر دیگر تسترالها باشد،نگاه عاقل اندر سفیهی به کراب کرد و گفت:
_خب تسترالی که پیشگویی نتونه بکنه،تسترال نیست دیگه...آدمه...یه درد لای جرز میخوره!
_یعنی همه تسترالها میتونن پیشگویی کنن؟!
_معلومه...تنها سه موجود توی جهان میتونن پیشگویی کنن...تسترالها و سانتور ها و تسترالها!
_دو بار تسترال رو گفتی!
_چون تسترالها خیلی بهتر و بیشتر از سانتور ها پیشگویی میکنن...سانتور ها به ما حسودیشون میشه...واسه همین طی جنگ نرم طوری توی جامعه القا کردن که فقط خودشون میتونن پیشگویی کنن!واسه همین تقریبا اکثر مردم نمیدونن ما چنین قدرتی داریم!

صدای "پق" دیگری که ناشی از روشن شدن یک چراغ بالای سر کراب،به نشانه ی "یه فکری به ذهنم رسید!"به گوش رسید و کراب خنده ی شیطانی کرد...کراب به این نتیجه رسید که با استفاده از قدرت پیشگویی تسترالها چه کارها میتوانست انجام دهد...حتی میتوانست جای سیبل تریلانی را برای لرد بگیرد و بشود پیشگوی اعظم خانه ریدل!
_یعنی الان من ازتون بپرسم در آینده چه اتفاقی میفوته میتونید بهم بگین؟!
_آره...ولی شرط داره...

کراب آب دهانش را قورت داد و جواب داد:
_چه شرطی؟!


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۴ ۱۹:۴۸:۱۲
ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۵ ۱۴:۳۹:۰۵
دلیل ویرایش: آها رو نوشته بودم آ}اها!



پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۱:۵۸ دوشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۴

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
سـوژـہ جـבیـــב

اگر ساکن خانه ریدل باشید به خیلی چیزها ممکن است عادت کنید.
به صدای قمه تیز کردن رودولف لسترنج و به علاقه های خاصش!
به فریاد های " ریگولوس کیف پولمو پس بده".
به جیغ های " از من دور شو" ی مورخ خانه ریدل!
به زمین لرزه های گاه و بیگاه هکتور! و صدای پرتاب ملاقه هایش، وقتی فریاد می زند " دست نوشته های من کجاست آرسینوس"!
و در کنار همه این ها و صدها جایزه نقدی و غیر نقدی دیگر مورد شبیه این، عادت می کنید که برای چک کردن سرو وضعتان، جلوی آیینه، باید ساعت ها صبر کنید تا خانم وینسنت کراب، میکاپش را تمام کند. این عادت کردن ها، کمکتان می کند که راحت تر در خانه ریدل روزگار بگذرانید و از قضا اگر شما "هکتور دگورث گرنجر" باشید، دانستن این عادت ها کمکتان می کند که قربانی های تست کننده های معجون هایتان را راحت تر پیدا کنید. همانطور که در یک ظهر یکشنبه، هکتور این کار را کرد.
- عجب سایه قشنگیه. یه کمی اسموتی لیمو می خوای؟ میگن برای شفافیت پوست معجزه می کنه!

کراب قبل از اینکه سوالش را بپرسد، مژه هایش را که به چند کیلو ریمل آغشته شده بود، چند بار بهم زد. فقط ابهامی اینجا مطرح می شود...کراب که مژه نداشت!
- واقعا تاثیر می ذاره حالا؟ یه جوری نشم آقامون دیگه نگام هم نکنه؟ :zogh:

کراب آنقدر غرق در لاک زدن بود که متوجه نیشخند هکتور نشد.
- تاثیر میذاره کراب!

اینکه همه ساکنین خانه ریدل، درمورد نوشیدنی هایی که هکتور به خوردشان می دهد، محتاط باشند هم عادتی بود که برای سلامتی آنها ضروری به نظر می رسید. ولی ظاهرا کراب درگیرتر از آن بود که چنین عادتی داشته باشد. به همین دلیل هم بود که بی هیچ احتیاطی، آن اسموتی علفی-لیمویی را نوشید.

قطعا نباید انتظار داشته باشیم کراب تا چند ساعت بعد چیزی را به خاطر بیاورد. پس لطفا تشریف ببرید چند خط پایین تر!
.
.
.
د برو دیگه بوقی.
.
.
.
شاید اگر یادش نمی آمد که چیزی از دست هکتور نوشیده، تصور می کرد به خاطر زیبایی مفرطش(!) توسط محفلی ها دزدیده شده است.اما از فضای اطراف می شد تشخیص داد که در اتاق تسترال هاست. ولی بیش از آنکه از آنجا بودنش تعجب کند از صداهایی که می شنید حیرت کرد.

- این آدم قصد نداره بلند شه؟
- شاید اگر بلند نشه دیوار بیافته روش!
- شاید مرده باشه؟
- نه نمرده. شاید آدم نیست. بوی ما رو میده!

کراب نمی توانست حیرت نکند وقتی بلند شد و دید بین ده تسترال طوسی محاصره شده.یادش نمی آمد مرگ کسی را دیده باشد. نمی دانست او مرده است یا تسترال ها!
- شما حرف می زنید!

اگر تسترال ها احساسات داشتند، کراب می توانست به ردای سبز مورگانا قسم بخورد که یکی از آنها اخم کرده است.

- معلومه که ما حرف می زنیم. چیزی که مبهمه اینه که تو چرا حرف می زنی؟

چیزی نمانده بود کراب غش کند.ولی بهتر دید جلوی غش کردنش را بگیرد تا بتواندبا سرعت از جا برخاسته و این خبر را به اربابش و بقیه مرگخواران هم بگوید.تسترالی فریاد زد.
- آدمیزاد مراقب باش. دارم می بینم که از پله ها سقوط می کنی!

کراب دورتر از آن شده بود که پاسخی بدهد. اما نمی توانست جلوی حیرتش را بگیرد.
قبل از آنکه بفهمد پایش شکسته یا نه، فقط توانست ناله کند.
- می کشمت هکتور!

آنقدر درد داشت که نتواند فکر کند آن تسترال از کجا می دانست او زمین می خورد؟


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۹ ۲۲:۰۴:۱۷
ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۱۰ ۸:۴۵:۳۶

تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۵:۱۵ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
(پست پایانی)

-مسابقه شروع می شه...تسترال ها به جای خود! سه ...دو...تسترال ها؟ تسترال ها کجا هستن؟

تسترالی در کار نبود. دامبلدور کمی سرش را خاراند...ولی بی فایده بود...ریشش را خاراند...ولی این هم بی فایده بود. درست وقتی به سراغ دماغش رفت، چشمش به هاگرید افتاد که شرمسار و سر افکنده سعی در پنهان شدن پشت بوته های کدو حلوایی داشت...و خب...به دلایل مشخص موفق نبود!

دامبلدور دستش را به طرف هاگرید تکان داد.
-هی...هاگرید...مسابقه باید شروع بشه.چرا تسترالا رو نیاوردی؟

هاگرید خجالت زده بود.
-جناب مدیر...خب...من...من فقط هوس کیک کرده بودم. و خوشبختانه مقداری از کیکی که صبح کش رفته بودم ته جیبم مونده بود. من شروع کردم به کیک خوردن. ولی می دونین؟ سر پا که نمی شه کیک خورد. و اونجا هیچ صندلی ای وجود نداشت. منم تصمیم گرفتم رو اون تسترال مو وزوزیه بشینم. و این کارو کردم. ولی وقتی نشستم متوجه شدم تستراله دیگه وجود نداره! تعجب کردم. ولی به کیک خوردن ادامه دادم و روی یکی دیگه از تسترالا نشستم...ولی باورتون می شه؟ اونم دیگه وجود نداشت!

دامبلدور کم کم داشت گیج می شد.
-یعنی چی وجود نداشت؟ غیب شدن؟

-غیبِ غیب که نه...چیز شدن...صاف شدن! وزن من براشون زیاد بود. منو ببخشید پروفسور. همه تسترالا مثل یه ورق کاغذ پوستی پرس شدن. منم بردم پهنشون کردم جلوی درا...به عنوان پادری...منو می بخشین پروفسور؟ می تونم بقیه کیکمو بخورم؟

پایان!




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۰:۰۸ پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۳

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
هکتور که دستپاچه شده، همینطور که یه نگاهش به راه فرار پیش روشه جواب می‌ده:

- مجبورن بخورن می‌فهمی؟ مجبور!

و مشغول جمع کردن بساطی که پهن کردن می‌شه. مورگانا رو دو پاش وایمیسه و با دیدن ملتی که هرلحظه نزدیک تر می‌شدن با نگرانی می‌گه:

- زودباش الان می‌رسن.

هکتور به دنبال مورگانا راه میفته، اما پیش از رفتن آخرین توصیه رو به مرگخواران ـه تسترال می‌کنه.(مطمئنا با کمی تامل به وضوح متوجه می‌شین که این یک عدد فحش نبود که نثار مرگخواران شد!)

- اینو می‌بینین؟

اشاره‌ای به ظرف کاه می‌کنه.

- شمارو از نبوغ دامبلدور در مورد سرنوشت شومتون در آینده حفظ می‌کنه! 100% تضمینی! با هفت روز مهلتـ...

اما پیش از اینکه هکتور بخواد حرفشو کامل کنه، توسط مورگانا کشیده می‌شه و هردو از صحنه حذف می‌شن. مرگخواران تسترال با انزجار نگاهی به سطل کاهی که جلوشون قرار گرفته می‌ندازن. از یه طرف اصلا کاه تغذیه ی مناسبی برای وجود تسترالشون نبود و از طرفی چندان به معجون هکتور ایمان نداشتن.

با ظاهر شدن سایه‌های افرادی که به دستور نویسنده اینقدر رسیدنشون به اونجا طول کشیده بود، تسترال‌ها که راه دیگه‌ای پیش روی خودشون نمی‌بینن در حالی که عمیقا تو دلشون واسه خودشون افسوس می‌خوردن قدمی به جلو برمی‌دارن و کاهارو درسته می‌بلعن بلکه مزه‌ی بدش کمتر به چشم بیاد.

- هاگرید؟ تو کاه به خورد این بدبختا می‌دی؟

هاگرید با تعجب به تسترال‌های عقبی که به خاطر تسترال‌های جلویی دسترسیشون برای رسیدن به سطل کاخ دشوار شده بود نگاه می‌ندازه. به تلاش‌های بسیارشون برای کنار زدن رقبا نفرات جلویی و خوردن کـــاه! چطور ممکن بود؟ تسترال جماعت و کاه خوردن؟ مطمئنا یه چیزی این وسط جور نیومد ...

الان انتظار ندارین که به خاطر این مسئله‌ی بوجود اومده سوژه رو کش بدم؟ هاگرید ترجیح می‌ده در این لحظه اصلا به این موضوع فکر نکنه و به جاش هرچه سریع تر تسترالارو با خودش ببره. دیگه وقت شروع مسابقه بود ...


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۴:۵۵ دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۳

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
در گوشه دیگری از هاگوارتز، در واقع در طویله تسترالها،دونفر سعی میکردند در سکوت کارشان را به سرانجام برسانند. هرچند بیشتر، به نظر میرسید با هم درگیرند.

- برو اون ور مورگانا نمیذاری به کارم برسم!

- تو برو اونور اقای هکتور خان! یه معجون مگه چقدر جا میخواد؟ من دارم طلسم شانس رو اینها اجرا میکنم ! تو هم بهتر بود به جای این معجون های انفجار در کن، یکی دو شیشه فیلکس به خورد این بخت برگشته ها میدادی!

در میان بحث های این دو، لودو کاغذ و قلمی به دست گرفته و داشت حساب میکرد احتمال مردنش با کار کدامیک بیشتر است.در نهایت به این نتیجه رسید که مردن با طلسم درد کمتری دارد!
بنابراین به طرف مورگانا رفت. مورگانا که هویت تسترال راتشخیص نداده بود گفت:
- به من نچسب مورفین! این بوهای عجیب غریب مال معجون اونه!

هکتور فریاد زد:
- معجون من بو نمیده !!!

مورگانا به اطراف خیره شد و با شنیدن صدایی که منبعش مشخص نبود بالای یک درخت پرید.
- بهتره عجله کنی اقای موسس معجون سازی! الان اون غولتشنشون سر میرسه.

و خودش مشغول طلسم کردن شد.هیچکدامشان متوجه نشدند که یه یکی از طلسم های مورگانا، به جای اینکه به مقصد اصلی برسد، در دیگ معجون های هکتور سقوط کرد.
با شنیدن صدای پا، هکتور اجبارا معجون ها را در سطل کاه ریخت و جلوی تسترال ها گذاشت.مورگانا غرغر کرد.
- اینا که اسب نیستن!


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۳۱ ۱۵:۳۶:۱۷
ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۱ ۱۳:۰۶:۲۴

تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۳:۲۴ یکشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۳

الادورا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۵ یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
از مد افتاد ساطور، الان تبرزین رو بورسه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 572
آفلاین
محوطه قلعه

اساتید مدرسه و دانش آموزای گروه های چهارگانه دور مدیر جمع شده بودن. دامبلدور ردای باشکوه ارغوانیِ ستاره طلایی نشانِ زربافِ بی نظیری به تن کرده بود...تنها چیزی که بعد از پیوستن نسل سوم ویزلی ها به محفل، از دارایی های شخصیش باقی مونده بود. اون دوران به اسم Weasley Starvation(قحطی ویزلی ها) معروف شده بود و هنوز که هنوزه آثار گاز زدن های ناشی از گرسنگی ویزلی ها روی گچبری های خونه دوازده گریموالد خودنمایی می کرد.

دامبلدور با چوبدستی جایگزینی که بعد از نبش قبرش براش خریده بودن به سکوی خطابه کوبید. چوبدستی به شدت جرقه افشونی کرد و حاصل این کارش خاکستر شدن یه دانش آموز سال اولی گریفندوری بود. به هر حال بعد از 150 سال زندگی با یه چوبدستی، سخته آدم به یه جدیدش عادت کنه! دامبلدور خوشحال از اینکه موفق شده توجه همه رو جلب کنه و شروع به سخنرانی کنه، با تنها دست سالمش عینکش رو عقب داد:
-آه، قسم به موی طلایی گلرت...! ایرادی نداره، چیزی که زیاد داریم سال اولی گریفندوری! آرگوس بابا، بیا این کپه خاکسترو جمع کن ببم جان!

در حینی که آرگوس فیلچ در معیت «جارو دستی جادویی همه کاره مخصوص فشفشه ها» غرغرکنان بقایای سال اولی فقید رو جمع می کرد، آلبوس شروع به سخنرانی کرد.
-عزیزانم! فرزندان روشنایی ! مسابقات تسترال سواری ویژه دانش آموزان هاگوارتز یه مهمون ویژه خواهد داشت، و اون کسی نیست جز هری پاتر پسری که زنده موند!

دامبلدور به شدت شروع به کف زدن و نواختن سوت بلبلی کرد و هری با لبخند پیروزمندانه ای از بین جمعیت خارج شد و به سمت دامبلدور رفت. در میانه راه دامبلدور متوجه شد که فقط خودش داره هری رو تشویق میکنه و بقیه با چهره هایی پوکرفیس وار به «پسر برگزیده» نگاه می کنن! به محض اینکه هری به سکوی سخنران رسید پچ پچی بین دانش آموزا شروع شد.
-اه، بازم پسر برگزیده!
-دهنمونو صاف کرده تو این نوزده سال! هر جا میریم هست!
-چرا به دیگر چهره های فاخر ملی ارج نمی نهیم آخر؟!
-فهمیدین رابین ویلیامز مرد؟! شد یه بار بیارن به عنوان غول چراغ جادو ازش تقدیر کنن؟ مرده پرستی تا کی؟!
-چشماش شبیه لیلیه!
جماعت:

هری ناخشنود از زمزمه های بچه ها به دامبلدور نگاه کرد و اونم دستپاچه یه بار دیگه به سکوی خطابه کوبید تا توجه ها رو به خودش جلب کنه؛ و نتیجه این کار خاکستر شدن یه گریفندوری دیگه بود.
-آرگوس بابا، قربون دستت! اهم، فرزندانم، آقای پاتر به ما افتخار دادن توی این مسابقه به عنوان شرکت کننده حضور پیدا کنن!




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۵:۵۵ جمعه ۷ شهریور ۱۳۹۳

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
آشا که به تازگی هوش ریونیش شکوفا شده بود و قصد داشت هرچه سریع تر برای اثبات اصالت ریونکلاویش اونو به کار بگیره تا موجبات تحسین دیگرانو برانگیزه، دستشو مث آدمای متفکر زیر چونه ش میذاره و میگه:

- مگه اثر معجونا بعد از مسابقه از بین نمیره؟ خب دیگه مشکلی نیست که. هری و دار و دسته ش که زیر سمامون کنف یکون میشن، ما هم که انسان میشیم. یک مشت مرگخوار مطمئنا میتونن راهی برای فرار کردن از اینجا پیدا کنن. در وقت مناسب اون راهکار رو هم ارائه میدم.

آشا بعد از گفتن این حرف، بادی به غبغب میندازه و با غرور منتظر میشه تا سایر مرگخوارا تاییدش کنن. اما متاسفانه همه چیز برخلاف اون چیزی که آشا تصور میکرد اتفاق میفته.

- طبق محاسبات من، ایوان اینقدر معجون به خوردمون داده تا مبادا وسط مسابقه تبدیل به آدم نشیم که تا یک ساعت بعد از مسابقه همچنان تسترال باقی میمونیم! راهکار بخوره تو سرت.

آشا با ناامیدی سرشو پایین میندازه. دافنه بعنوان ناظر ریونکلاو جلو میاد.

- حالا هنوز وقت داری هوشتو ثابت کنی. غصه نخور. من خودمم قاچاقی اونجام.

- جدی میگی؟

- نه شوخی کردم.

آشا دست به سینه میشه و نفسشو محکم بیرون میده. یکی از مرگخوارا به زور آخرین علفی که تو دهنش گیر کرده بودو به داخل بدنش هدایت میکنه و میگه:

- خب حالا نمیشه به مدت همون یک ساعت وقتشونو تلف کنیم؟ مثلا رم کنیم؟

قبل از اینکه جوابی بخواد شنیده بشه هاگرید با فریادهای "بلند شین وقت مسابقه س" میاد سراغشون. مرگخوار-تسترالا همینطور که تو افکار خودشون غوطه ور شدن و به دنبال راه حلی برای خنثی کردن نبوغ دامبلدور به دنبال هاگرید راه میفتن.

البته به جز لودو-تسترال که همچنان در حال محاسبه ی بهترین مقام برای ادامه ی زندگیشه و با داد و فریاد هاگرید مجبور به حرکت دادن خودش میشه.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲:۳۱ چهارشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
خلاصه:

دامبلدور قصد داره در هاگوارتز مسابقات تسترال سواری برگزار کنه. لرد از طریق جاسوسی (ایوان) از نیت دامبلدور با خبر می شه و تصمیم می گیره مرگخوار ها رو تبدیل به تسترال کنه تا یک سری از محفلی ها رو به کشتن بده!مرگخوارا به هاگوارتز می رن و متوجه میشن که هکتور معجونی کشف کرده که سرعت پروازشونرو بیشتر می کنه.تصمیم می گیرن روز مسابقه هم از اون معجون استفاده و هری و دار و دسته شو با خاک یکسان کنن.

________________________


-نه! نمی کنیم!
-چرا نه؟
-ارباب یک بار فرمودن که کله زخمی همینجوریشم با خاک یکسانه و هر چی ارباب بگن همونه و لاغیر!
-این خودشیرین کیه؟!
-ارباب که نیست...بچه ها بزنیمش!



روز مسابقه:

-برادرا و خواهرا به مقدار کافی معجون چریدن؟

تسترال ها نگاه نه چندان دوستانه ای به گوینده که شخصی بجز بلاتریکس نبود انداختند. ولی مجبور به اعتراف شدند که چریده اند.چون معجون مزه جالبی نداشت و اجبارا با علف هایشان مخلوط کرده بودند و مخلوط کننده اصلا توجه نکرده بود که آنها تسترال هستند...نه الاغ! و اصولا گوشت می خورند.

مرگخواران معجون خورده در گوشه ای سرگرم آماده شدن و سوهان زدن سم هایشان بودند که صدای گفتگویی توجهشان را جلب کرد.

-پس اینطور...بچه ها بیخودی تسترال انتخاب کردن؟روز مسابقه قرعه کشی می شه. راستی گفتی با تسترالی که اول می شه چیکار می کنن؟
-پروفسور دامبلدور می گفت تاکسیدرمیش می کنن.بعدم ازش به عنوان نمونه تو کلاسای موجودات جادویی استفاده می کنه. دومی رو می برن برای بارکشی...سومی و چهارمی احتمالا به آشپزخونه سپرده می شن. بالاخره غذای این همه بچه باید از یه جایی تامین بشه.قبل از ویزلیا بودجه کافی بود...ولی الان...آه...یکی دو تاشونو می برن سیرک.برای اجرای نمایش. بقیه تسترالا هم که دیگه جزو ضایعات محسوب می شن.خوراک موجودات جادویی گوشتخوار مدرسه می شن. پروفسور دامبلدور واقعا نابغه هستن.بیا به افتخارشون یک دقیقه صدای تسترال در بیاریم.


نبوغ دامبلدور اصلا توجه مرگخواران را جلب نکرده بود. لودو بگمن کاغذی جلویش گذاشت و سرگرم محاسبه و حل این مسئله شد که مقام چندم برای ادامه زندگیش مفید تر است! لودو تسترال فرصت طلبی بود!




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۰:۳۶ شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۳

آشاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۸ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۴۷ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴
از طرز فکرت خوشم اومد!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 162
آفلاین
- ها والا؟

- والـــــــآ!

- خب این دوپیمگ حساب نمیشه؟

- خب بشه! ... دوپینگ مگه برای مسابقه نیست؟ ... اصلا بیا روی تسترالت امتحان کنیم. کدوم مال توئه؟

هاگرید با دست اشاره ای به تسترال مورد نظرش کرد.
سپس هکتور بطری ای پر از معجون را به دست هاگرید داد و ازش خواست تا به نسنرال بدهد.

با نزدیک شدن هاگرید، همه ی تسترال ها به اطراف پراکنده شدند. در دیوار درخت نمیشناختند و دنبال راه فرار میگشتند.
تسترال چپ پا اما، به تقدیر خودش راضی شده بود و با پاهای لرزانی که زانوهایش به سمت یکدیگر متمایل شده بود هاگرید را تماشا کرد که به او نزدیک کرد. با خود میگفت:
- آخه چرا؟ ... کدوم معجون میتونه وزن این نهنگ خاکی رو واسه من قابل تحمل کنه؟ ... نه! نــــه! .... نـــــــــــــــــــــــــــــه!

هاگرید معجون رو با بطری تا حلق تسترال فرو برد.

- قولوپ قولوپ قولوپ قواوپ قولوپ ....اَاَاَاَاَاَاَ! ... مزه ی ... چیز میداد! .... زهره مار!

-خواهش میکنم! ... چیژ اشلا هم مژه ی ژهره مار نمیده! ... بعد مگه تو تا جالا چیژ خوردی؟

- ایـــــــــــــــــــی! ... اووووووووووع! .... مزش هنوز تو دهنمه! ... تـــــــــــف! اخ!

- اَه بسته تو هم هی اخ و تف میکنی! ... بگو ببینم حسی نداری؟

- راستش احساس خاصی ندارم ... فقط یکم ... انگار ...

سپس تسترال چپ پا، به سبک آستریکس و اوبلیکس چشماش گرد شد و شروع کرد به لرزیدن.

- وووووو! .... وووهووو! ... انرژی عجیبی دارم. احساس میکنم میتونم پرواز مکنم. اصلا ... باید تجربه کنین! ... عجب معجونی بود! چی بود این؟

- اژ همون اول که گفتی مژه ی چیژ میده حدس ژدم چیژه! ... اشلا کاره خوnشه!... پرواژ اینا ... کار خود چیژه پرواژ!

هاگرید چند قدمی نزدیک تسترال شد. کمی قدش را خم کرد و دستش را به سمت او دراز کرد. با قدم های کوتاه نزدیک او شد.

- نازی نازی! تسترال! .... میای با هم یورتمه بریم؟


5 دقیقه بعد


- داشتی؟ ... نه جون من جفتکو داشتی؟ ... جوری رفتم تو صورتش پرت شد وسط جنگل ممنوعه!

بلاتریکس که گویا فکری به ذهنش رسیده بود، خواست آن را با بقیه در میون بذار اما صدایش بین سوت هاو سم ها (کف ها) و ایول اویل های تسترال های دیگه کم شد.

- سایلنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــس! ...بذارین حرفم رو بزنم! ... میگم شما تصور کنین ما روز مسابقه هممون از این معجون بخوریم. به نظرتون هری و دارو دستش رو با خاک یکسان نمیکنیم؟


....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۰:۴۵ یکشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
هنوز هاگرید و یاران قدم جدیدی بر نداشته بودند که....

بومـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

و به دنبال این صدای انفجار، صدای فریاد های شاد معجون ساز بزرگ هکتور دگورث به هوا بلند شد:

-یــــــــــــــــــــــافتم! یــــــــــــــــــافتم! بلاخره معجون پرواز رو کشف کردمــــــــــــــــــــــــــــ.

و پس از پروازی از پنجره قلعه تا محل استقرار جمع سه نفره، هیجانزده، درست روی سر هاگرید فرود آمد .

هاگرید گفت: بازم تو جوگیر شدی هکتور؟ حالا یه نفر بهت گفته تو قراره در آینده موسس یه انجمنی بشی جو تو رو گرفته که خیلی معجون سازی؟

هکتور که هنوز از پروازش هیجان زده بود گفت: نــــــــــــــــــــــــه! من کشفش کردمــــــــــــــــــ! حتی روی تو هم جواب میده هاگی. فقط مقدارش باید بیشتر باشه قدت رو باید تقسیم بر وزنت کنم و به سه برابر مجذور عدد دو.....
در حالی که هکتور مشغول وراجی درباره نحوه محاسبه مقدار معجون برای هاگرید بود، هرمیون به رون نگاه میکرد و رون هم به هرمیون و هر دو هم زمان به یک نتیجه مشترک رسیدند:
-

از طرف دیگر هم ملت مرگخوار که هنوز هم درگیر کشف صدای تسترال بودند با دیدن صحنه هایی که در پیش رویشان اتفاق افتاده بود بلاخره دست از تلاش و تقلا کشیدند و توجهشان به هکتور جلب شد، که پاتیل به دست مشغول محاسبه بر اساس قد و وزن بود و به سمتتشان می آمد و صدای هیجان زده اش میگفت:
- اگه به مقدار لازم از این معجون پرواز به خوردشون بدیم سرعت پروازشون تا 200 هاگرید بر مینی ثانیه زیاد میشه!

و اینجا بود که مرگخواران بلاخره صدای درست و حقیقی تسترال را کشف کردند...








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.