سوژه ی جدید
پاق!
مرد شنل پوش در جلوي خانه ی رو به ويراني گانت ها ظاهر شد. سرش را برگرداند و به پشت سرش نگاهي کرد، شايد قدري فضاسازي در آنجا بيابد. نه علف هاي سوخته اي، نه نيمه شب تاريکي، نه هوهوي رعب آور بادي! در دلش گفت "اصلا خفن بودن به اين صحنه نيومده!" و کلاه شنلش را برداشت تا معلوم شود آرسينوس است و کلا آن خفن بودن شنل پوش بودنش را هم حذف کرده باشد. نامرد!
جلوتر رفت و به در نگاه کرد. روي در کاغذي چسبانده شده بود که رويش با خطي خرچنگ قورباغه نوشته شده بود: "پذيرش خواستگار -صرفا از نوع پولدار- از شنبه تا چهارشنبه، با وقت قبلي." آهي کشيد و چند بار کوبه ي در را... کوبه را...
آقا فعلش چي ميشه اينجا؟ است؟ شد؟ کرد؟ .. کوبيد.
صداي زني که خب، بدون شک مروپ گانت بود از پشت در آمد:
- بي سوادي که کاغذ جلوی درو نخوندی؟ نمي دوني امروز پنجشنبه س؟
- خواستگار نيستم.
مروپ مکثي کرد و بعد پرسيد:
- با مورف کاري داري؟ نکنه تو هم از اون مفنگي ها باشي؟ مورف اينجا نيست، رفته افغانستان سفرکاري.
- نخير جانم، با شما کار دارم. جيگرم!
- جيگر هستي که هستي! اولا که شرط پولداريه، دوما که امروز...
آرسينوس چوبدستي اش را در دستش فشرد و در برابر وسوسه اش براي ترکاندن در مقاومت کرد!
- ميگم خواستگار نيستم! من يه معجون سازم، برات يه پيشنهاد دارم که اگه عملي شه، ارباب...
گرومپ کرومپ شترق! (افکت برداشته شدن باز شدن وحشیانه ی در!)
- ... ارباب کلی پاداش بهمون میده!
- پس تو باید از دوستای تامی کوچولو باشی. بفرما تو، از عسل مامان چه خبر؟
دقایقی بعد، داخل خانهآرسینوس به فنجان پر از لک جلویش که احتمالا حاوی قهوه بود نگاهی انداخت. از ظاهر فنجان معلوم بود که احتمالا چند ماهی از آخرین باری که شسته شده بود می گذشت.
به آهستگی آن فنجان را برداشت و ببویید و از خوردنش منصرف گشت و بر میز نهاد! (ایجاز؛ سبکی برای کاهش فضاسازی!) مروپ حرکات او را زیرنظر داشت، تشخیص دادن معجون سخت نبود، ولی حرکات آرسینوس (که در جمله ی قبل شرحش را خواندید!) نشان می داد که واقعا معجون ساز ماهری باشد. پس گلویش را صاف کرد و گفت:
- که میگی یه پاتیل معجون عشق قدرتمند بریزیم تو آب خوردن محفلی ها و بعد همشونو بکشونیم به خونه ی تامی و بعد... فکر می کنی عملیه؟
آرسینوس سرش را به نشانه ی تایید تکان داد. مهارت مروپ و خودش می توانست این کار را عملی کند.
- و چطور معجونو بریزیم تو نوشیدنی هاشون؟ اونجا که نمودار ناپذیره، ما که نمی تونیم کل آب لندن رو...
- ای بابا! تو قبول کن، بقیه ش رو مرلین کریمه! تو که تنها نویسنده ی این سوژه نیستی، درسته؟
مروپ با خودش فکر کرد اگر اینجا بنویسد « مروپ گفت: نه قبول نمی کنم. برو، خدافظ. پایان سوژه!» چه حالی می دهد و لبخند محوی زد. ولی او که قرار نبود این کار را بکند؛ پس:
- باشه قبوله.
***
اوج هنر فضاسازی، ای تازه وارد ها یاد بگیرین، یاد بگیرین!