هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ سه شنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵

نوربرتا old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ یکشنبه ۶ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۹:۴۳ دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵
از فیض آتشین نفسی‌است!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 31
آفلاین
یه چیزی من بگم؟

سوژه‌ای که سه چهار پست پیش گودریک گریفیندور زده سوژه‌ی باحالیه که طی پست‌های بعدیش شهید شده.

می‌دونم که قانوناً درست نیست این حرکت، ولی با توجه به اینکه الان این تاپیک در جریان نیست و بیشتر از یه ساله که داره خاک می‌خوره، با اجازه‌ی دوستان من میرم و از پست گودریک گریفیندور (پست شماره‌ی 565) ادامه میدم.

باشد که رستگار شویم!

ادامه از پست 565:

با فریاد هری، غیرت در خون شیرمردان گریفیندوری جوشید. اخمها در هم رفت، بازوان پف کرد، شکم‌ها تو رفت و سینه‌ها جلو آمد!

شیرمردان، نعره‌ی «می‌کُشم! می‌کُشم! لپ‌تاپ را پس بدهید!» سر دادند و جامه‌ها بدریدندی... یعنی نه، چیزه! چوبدستی‌هایشان را به حالت تهدیدآمیزی در هوا گرفتند و به سمت خوابگاه دختران هجوم بردند.

- ایــــستوپ!

با جیغ جیمز، پسرها در دو قدمی پلکان خوابگاه دختران متوقف شدند.
- مگه نمیدونید که هر پسری که پاشو روی پلکان خوابگاه دخترا بذاره پلکان سرسره میشه؟

ملت ابتدا با استایل «نوچ!» و سپس «» به جیمز خیره شدند.

- خب چیه؟ چرا اینجوری نگاه می‌کنید؟
- تو از کجا می‌دونی اونوقت؟
-یعنی چی؟
- یعنی اینکه سعی کردی وارد خوابگاه دخترا شی آره؟

جیمز ساکت شد. جیمز پوکرفیس شد. جیمز دستش رو شده بود. آبرویش رفته بود. سِرّش فاش شده بود. تلاش‌های شبانه‌اش برای صعود از پلکان لو رفته بود. اهداف پلیدش...


ویرایش جیگر: بسه دیگه! صد بار نگفتم از این حرکات ارزشی نیا وسط رولت؟ تو فقط جرئت داری یه بار دیگه بیا در خواست نقد بده!

ویرایش نویسنده: خب باشه بابا! چه خبرته این وسط؟! منم صد بار نگفتم وسط پستم نپر جیگــَـر خان؟!

ویرایش مجدد: جیگر با گاف مفتوح، هان؟ وایستا الان که از آی‌پی بلاکت کردم می‌فهمی دنیا دست کیه! دختره‌ی خزنده!

ملت گریفیندوری که تا این لحظه پوکرفیسانه به عمق دوربین خیره مانده بودند، پس از پرت شدن ناظر به خارج از پست (با تشکر از نگارنده!) به حالت عادی برگشتند. نیوت جلو رفت و پس از وارد کردن سقلمه‌ی محکمی به چارلی، از یقه‌ی جیمز گرفت و بلندش کرد.
- تو چیکار می‌کنی شبها مگر نمی‌دانی که اینجا صاحب دارد مردک سبز چمن ولزی شاخدارِ...

در این حین و بین که نیوت از یقه‌ی جیمز گرفته بود و معلوم نبود خودش می‌دانست به جیمز چه می‌گوید یا نه، آرسینوس جیگرِ داخل رول ماسکش را صاف کرد و پس از سرفه‌ی کوتاهی گفت:
- اینطوری نمیشه! ما هر طور شده باید اون لپ‌تاپ رو پس بگیریم!

ملت به فکر فرو رفتند. چطور می‌توانستند از پس جادویی که هزاران سال خوابگاه دختران را از شر پسرانِ «نوامیسِ‌مردم‌آزار» حفظ کرده بود، بر آیند؟

آیا آن‌ها موفق به تصاحب لپ‌تاپ رون ویزلی خواهند شد؟ آیا پسران گریفیندوری خواهند توانست تا برای اولین بار یک فیلم هندی مشنگی ببینند؟ آیا یک فیلم هندی مشنگی ارزش این همه ژانگولر بازی را دارد؟!

پاسخ سوالات را در پست‌های بعدی خواهید یافت!


تصویر کوچک شده
...FOR LOVE! FOR
تصویر کوچک شده

!RYFFINDOR


پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۶:۰۹ دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۳

مالی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۵ جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۶ سه شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۳
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 42
آفلاین
در همين حال بود که صــداي مهـــيبي امد و هري،فرد،اليشا و جيني به يک طــــرف پرتاب شدند.

هـــري گفت: صداي چي بود جيني؟
جيــنــي گفت:من که نمــــــي دونم . ولي صـــبــر کن ببينم!!!!فـــــــــــــــــــــــــــــــرد دوباره از اون شوخياي بي مزه که نکردي ؟کردي؟
فرد گفت:نه بابا اصلا شوخي بدون جورج مزه نمي ده در ضمن يادت باشه هيچ وقت جلو زن ادم،ادمو ضايع نمي کنند.
جيني گفت :ادم بايد رفتارشو کنترل کنه تا جلو جمع ضايع نشه.
فرد گفت :اگه به مامان نگفتم!!!!
جيني:هري نگاش کن.
در همين بين هري سعي کرد جلوي فرد و جيني رو بگيره که ديد موفق نمي شه.در همين لحظه شانس روي کرد و هر سه نفر با جيغ وحشتناک اليشا اومد.
هري که از اون صداي مهيب ترسيده بود با شنيدن اين صدا رنگ به رو نداشت و فشارش افتاد.
وقتي هري پشماشو باز کرد.با صحنه عجيبي رو به رو شد همه مرده بودند؟
ولي چرا اون سالم بود؟
چرا اون بايد همه افرادي که توي زندگيش به اون ها علاقه داشت رو از دست مي داد؟
در همين بين متوجه کاغذي در اطراف جنازه جيني پيدا کرد.
"من در ويلاي خوانواده بلک منتظرت هستم....ولدمورت."
هري کاغذ را در دست مچاله کرد.
و به راه افتاد.
در راه فقط در فکر اين بود که جيني،فردو اليشا به خاطر او مرده بودند؟
ايا اين يک تله براي هري بود؟
وقتي به ويلاي خانواده بلک رسيد انجا اصلا شبيه ان نبود که ولدمورت در انجا باشد.
وارد ويلا که شد.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
. همه با هم بلند گفتن تولدت مبارک....
وهري مجددا غش کرد.جيني که به اين رفتار هري عادت کرده بود يک سطل اب يخ برداشت.
و با سطل کوبيد تو سر هري هري از شدت درد بيدار شد.
هري گفت: ولي شما که مرده بوديد؟
چه طوري زنده شديد؟
ههههههههههههههههه اين صداي خنده فرد بود.
هري گفت:فکر نمي کنم حرف خنده داري زده باشم.
فرد گفت نه هري من به تو نمي خندم اين که نقشه من باعث ترس تو شده خيلي برام جالبه!!!
هري گفت:نقشه تو؟؟؟؟نمي گي من سکته مي کنم؟؟؟؟؟
در همين حال با همون سطلي که جيني به هوش اورده بودش به سر فرد کوبيد.


چهار چيز است كه قابل بازيابي نيست :
سنگ پس از پرتاب شدن
سخن پساز گفته شدن
فرصت پس از از دست رفتن
و زمان پس از سپري شدن

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده




پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶ یکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۳

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۱:۱۱ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱
از
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
ولحظه اي بعد پسر ها در مقابل دختر ها ايستاده بودند و لپ تاپ كه داشت فيلم هندي را پخش مي كرد در وسط و رون در كنارش تا مبادا اسيبي به تمام دارايي اش يعني لپ تابش برسد.

چماق ها اماده ....
خشم در ميان دو گروه موج مي زد و هر گروه منتظر حمله ي گروه مقابل بودند و سرانجام جنگ شروع شد...


افراد دوبه دو با هم مي جنگيدند .

هري با جيني زنش...
فرد با الشيا ....
و....




بووووووووووووووووووم


برق ها به يكباره رفت و لحظه اي بعد كه برقها وصل شد....،،




خودتون حدث بزنين ديگه....

همه در حال ديده بوسيبودند.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۷:۳۵ جمعه ۲۸ آذر ۱۳۹۳

فرد ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۵ جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸
از پنج صبح تا حالا علاف کردی مارا
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 380
آفلاین
-میرلین الاکبر المرلین الاکبرخوب دوستان... از اونجایی که من سازنده ی این گروهم قربون خودم بشم الهی، تلسمو بلدم قلبونتون!

فرد، رون،تد،جرج،هاگرید،گیدیون و ... با چشمانی متعجب زده یا به عبارتی اینجوری به آن گودریگ مغرور نگریستند. سکوت در همه جا پیچیده بود. گودریگ عرق کرده بود. نگاهی به تابلوی سازنده ی کل هاگوارتز کرد. خواستار کمک شد... اما نتیجه ای یافت نشد! فرد ناگهان سکوت خوابگاه پسران را شکست و گفت:

-دِ لامصب! بگو بینم چی میخوای بگی؟ دِ بگو دِ.

گودریگ باز هم با همان فرمت قبلی فرد را نگریست. ناگهان تدی داد زد و گفت:

-خــــــــــــو بگو اون تلسم چیز چیه!

گودریگ همان گونه نگاه میکرد! این دفه دیگه کل پسرا به سمت آن چیز حمله ور شدند!

-مامان!
-میکشمت!
-پدرتو در میارم!
-ببند!
-من جای پدرت شمشیرتو در میارم!

گودریگ آن وسط له و لورده شد!

نیم ساعت بعد
گودریگ با چشمانی تنگ شده نگاهی به در باز مانده ی خوابگاه کرد!

-اینا کوشن؟

بیرون از خوابگاه
-خفه!
-باشه بابا!
-میگم خفه!
-دیگه حرف نمیزنم!

سیموس و فرد جرو بحث میکردند که ناگهان تدی با چماغ زد تو مخ اونا.

-خفه شین!
--چشم!
-ده مگه نمیگم خفه شین!

و دیگر آنها حرف نزدند! آلبوس زیر لب وردی خواند و ناگهان در خوابگاه دختران باز شد!

دیو دیو... دیو دیو دیو دیو دیـــــــــــــــو... دیودیدینگ دو!(آهنگ پلنگ صورتی)

آلبوس یک حرکت جیمز باندی انجام داد و پرید وسط خوابگاه، هرمیونو دختر های خوابگاه که خوابگاهشان در برابر خوابگاه پسران 1000 در 1 بود(یعنی 1000 برابر تمیز تر بود) سرشان گرم فیلم بود! آلبوس بر سر خود ضربه زد و گفت:

-ما چرا الان اومدیم؟

ناگهان جینی با چشمانی گرد شده به آسپ نگاه کرد و جیغ زد:

-پســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر!


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۶:۳۳ سه شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۳

روبيوس هاگريد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۵ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۲۵:۳۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲
از شهری که کودک نداشت.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 459
آفلاین
-اره بايد يه فكري كنيم

-اره بايد يه فكري كنيم

-اره بايد يه فكري كنيم

ناگهان هري فرياد زد

-بچه هاااا

-بله ناخدا... هري

-قرار نيست همه يه جمله رو تكرار كنيم . لطفا رعايت كنيد

-باوشه

-ازونجايي كه خوابگاه دختر ها محافظت شده است و هيچكدوم از ما نميتوني ...

-هي پسر

- ...م وارد

-هي پسر

- بله؟ :|

-به نظرت سازنده مدرسه بلد ني تلسم محافظتي رو بشكنه؟
برو كنار حاجيت وارد شه

ناگهان صداي دست جيغ هورا و انواع شادي ها بلند شد و گودريك گريفيندور وارد منبر شد.


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ یکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۳

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین

سوژه جدید



در با صدای جیر جیر بلندی باز شد!

- « آروم باش سیریوس! یه بار دیگه بری بیایی ، لب تاپو تو سرت خورد می کنم! مگه نمی بینی داریم فیلم می بینیم؟! »

در همین لحظه رون یک پس گردنی بر فرد خوابوند و گفت: « مگه لب تاپ عمته که بخوای خوردش کنی؟! این لب تاپ تموم دارایی منه! اگه یه خش بیفته رو این ، بخدا می کشمت! »

سیریوس زیر چشمی از همه عذر خواهی کرد و به سمت بقیه رفت! حدود 20 تا پسر به شکل کاملا اکروباتیک در کنار هم نشسته بودند و برای هر نفر دو اینچ جا مانده بود تا بتواند صفحه نمایش لب تاپ رون را ببیند!

تد: « دٍ بزن شروع بشه رون .... اونقدر از این فیلم هندی تعریف کردی که شبا دارم خوابشو می بینم! دٍ بزن نگاه کنیم! »

رون با علامت سر تایید کرد. نیشخندی زد و انگشت اشاره اش را به سمت دکمه Play برد ؛ تا آن را فشار دهد. در همین هنگام در دوباره با صدای بلندی باز شد! تمام پسر ها همراه با تلفظ فحش های مختلف به سمت در چرخیدند ، اما خیلی زود از گفته خود پشیمون شدند!

گروهی از دختر ها که سر دستشون هرمیون گرینجر بود ، وارد خوابگاه پسرا شده بودند. اما اونا با مواجه شدن با فحش های بسیار ناشناخته و عجیب پسرا ، کمی شکه شده بودند برای همین یه چند لحظه سکوت کردند و به معنی فحش ها فکر کردند!

خلاصه بعد از مدتی که از فهمیدن معنی فحش ها ناامید شدند ، هرمیون اومد جلو ، کنار رون و شروع به صحبت کرد: « رون .... میشه لب تاپتو بدی تا ما دخترا کنار هم اون فیلم هندی که گفتی توش هرتیک بازی کرده ؛ رو ببینیم؟! »

پسرا با شنیدن حرف های هرمیون ، نگاه های خبیثانه و تهدید آمیزی به رون کردند! گودریک لبه ی شمشیرشو هم از غلاف درآورد و انعکاس نورش رو نثار رون کرد ، تا بترسونتش!

رون: « »

هرمیون که داف .... ببخشید دختر خیلی زرنگیه ، وقتی دید وضعیت قرمزه ، نقشه ای بکر کشید و یک حرکت شگفت انگیز ، فریب کارانه ، رمانتیک ، تو دل برو و زیرکانه انجام داد و گونه رون رو بوسید!

رون: « بیا هرمیون! اینم لب تاپ! »

هرمیون هم لب تاپ رو دو دستی قاپید و به طرف دخترا رفت. دخترا هم دست ، جیغ ، هورا ... رفتن سمت خوابگاه خودشون تا فیلم هرتیک رو ببینند. همشون خارج شدند و آخرین نفر هم هرمیون خارج شد و در رو پشت سرش بست!

همین که صدای بسته شدن در شنیده شد ، تمامی پسر ها از گوشه و کنار خوابگاه ، پرواز کنان بر روی رون ریختند در حالی که نمی دانستند رون پیش دستی کرده و خودشو از پنجره بیرون پرت کرده!

تد: « »

جرج: « من برادری به اسم رون ندارم! می کشمش! »

گودریک در حالی که شمشیرش را در دست گرفته بود ، گفت: « لعنتی! تو اون فیلم کاترینا بازی کرده بود! لعنتی! »

فرد: « راس میگی گودریک؟ کاترینا؟! »

گودریک با سر تایید کرد و صدای ناله ، گریه و زاری از خوابگاه پسرانه بلند شد!

بعد از مدتی گریه و زاری ، مو قشنگه ، همون هری پاتر با صدای بلند گفت: « دوستان گریه و زاری نکنین! شما مثلا گریفندوری هستین! ما باید امشب این فیلم رو ببینیم! باید به فکر چاره باشیم! »



-------

خب دوستان چون یه مدتی نبودم ، ممکنه دوستانی که فعال هستن رو تو سوژه وارد نکرده باشم ، پس هر کی ادامه میده ، می تونه با رعایت اصل ماجرا شخصیت وارد کنه!

اگه کسی هم ادامه نده و بزنین تو ذوق گودریک گریفندور کبیر ، می خورمتون!

اون فیلمی هم که تو سوژه گفتم اسمش "Bang Bang" هستش که به همتون پیشنهاد می کنم ، ببینین! خیلی فیلم باحالیه!

زد زیاد!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲۳:۱۱ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳

آرتور ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۶ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۱:۲۱ جمعه ۲۶ تیر ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 23
آفلاین
لی:خوب دوستان رسیدیم

رون ویزلی:واقعا وای

لی:رون بسه جوری میگی انگار سه روز تو راه رو ها بودی

هری:اه پس این طوری هری با این فرمت گفت فکر کنم لی خلو چل شده

یه تابلو در همان لحظه به لی گفت: ارام باش

لی: گفت ساکت شو این جوری به هری رون نگاه کرد

هری و رون باهم گفتند (مثل پایتخت) : دعوا داری با این حالت

لی گفت : دانش امو زان برین تو خوابگاه

رون قبل این که درو ببنده گفت : خداحافظ دروغ گو

هری وقتی رفتن تو اتاق گفت : حالا دست بااین حالت

دو روز بعد لی بخاطر دعوا با هری ورون به زندان رفت




پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۵:۰۵ یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۳

روبيوس هاگريد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۵ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۲۵:۳۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲
از شهری که کودک نداشت.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 459
آفلاین
فرد: «وای نه . من دیگه حال و حوصله تمیزکاری رو ندارم.» :vay:

ناگهان هاگریدو فنگ وارد خوابگاه میشوند.

هاگرید:«سلام بچه ها . موش جدید منو ندیدین؟ از کلبه فرار کرده.»
فرد:«موش جناب عالی گند زد به زحمتای من. »

ناگهان جورج فریاد می زند.
: «نهه فنگ اونجا نه. »

فرد به سرعت رو به فنگ میکند و پس از دیدن فاجعه از شدت دپرسی فریاد میزند :«مگه اینجا دستشوییه سگه احمق ؟ »
و روی زمین می افتد و غش می کند.(حق داره:|)

بعله جناب فنگ کار رو تموم میکند و توی منطقه ای که فرد تمیز کرده ،خراب کاری میکند.
هاگرید: «اااااوه فنگ چیکار کردی؟ ببخشید بچه ها زیادی پیر شده کنترلش رو از دست داده.»

تدی:«خوب حالا چیکار کنیم؟»
یوآن:«ما با زحمتمون اینجا رو تمیز کردیم.اما گند خورده شد به زحمتامون .حالا دیگه باید از جادو استفاده کنیم. »
جورج:«راست میگه کلی درس خوندم جادو یاد گرفتم که این همه زحمت بکشم؟ این مشنگ بازیا به ما نیومده .ویکتوریا هم که فعلا بیهوشه چیزی نمیفهمه. موافقین؟»
تدی:«آقا حله... ننم مشنگ بوده؟ بابام مشنگ بوده؟ که من ازین کارای مشنگانه کنم؟»



تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۵:۵۷ پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۳

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۷ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۶ پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۳
از زیر سایه لرد سیاه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 30
آفلاین
نجینی که با زور بقیه تبدیل به مار شده بود، دستمالی دور بدنش بسته، روی زمین می خزید و با حالتی ابتکارانه کف تالار را پاک می کرد.
البته اگر دست خودش بود به هیچ عنوان راضی به این کار نمی شد؛ولی سرپیچی از دستور مقامات بالا و مخصوصا نوه ی مالی ویزلی...
با صدای جیغ گوش خراشی که به گوشش خورد، بینی اش را چین داد،با یک حرکت وارد قالب انسانی اش شد و بعد از طی کردن مسیری نسبتا طولانی به منشأ جیغ که در آن ور تالار واقع شده بود رسید.
با صحنه ی عجیبی رو به رو شد...
ویکتوریا بیهوش روی زمین افتاده بود و فرد، جیمز و تدی با روش های عجیب و غریبی سعی در بهوش آوردنش داشتند.
نجینی با حیرت پرسید:«شما حالتون خوبه؟»
هر سه به طرفش برگشتند و یکصدا جواب دادند:«بعله!»
نجینی دوباره پرسید:« ویکتوریا چی شده؟»
دوباره یکصدا :«غش کرده!»
نجینی خشمگین شد:«خب چرا غش کرده؟!»
تدی، جیمز و فرد:«موش دیده!»
نجینی:
در همین موقع بسیار مبارک، موجود نحسی به نام موش به سرعت از جلوی پای نجینی رد شد:«مامان!مـــــــــوش!(جیـــــــغ) »

نجینی به حالت غش افتاد روی سطل آب قرمز رنگ فرد و دوباره تمام منطقه فرد به گند کشیده شد...




پاسخ به: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲۰:۴۶ شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۳

فرد ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۵ جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸
از پنج صبح تا حالا علاف کردی مارا
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 380
آفلاین
فرد ویزلی به سرعت از تختش پایین آمد و با عصبانیت به سمت ویکتوریا هجوم (هجوم که نه دوان دوان رو به روی او نشست) برد ، با دادو فریاد گفت:

-یا مرلین... ماهاهم باید تمیز کاری کنیم؟ من 20 ساله مردم چرا کسی منو درک نمیکنه ؟ حالا اون سطل آبو بیار یه چندتا یخم روش برم چالش سطل آب یخ!

ویکتوریا اینجوری گفت:

-چه ربطی داشت؟
-نمیدونم بالاخره یه ربطی داشت ... حالا از خوابگاه ما برو بیرونـــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
-باشه باشه دایی ...
-جرج کجایی که ببینی... جرج؟ اون که بابای رکسه! حالا هر کدوم از برادرام: کجایی که ببینی بچت اینهو تخم مرغ تو زرد از آب در اومده ، به دایی خودش میگه برو تمیز کاری!

سپس به سمت تالار گریفیندور رفت و سطل آبی که رنگش قرمز بود (و فرد رنگ قرمز دوست داش) را برداشت و جاروی بغل آن را به دست گرفت.

پس از سه ساعت یهو بانوی چاق از تابلو بیرون آمد و با چکمه های گلی اش جلوی فرد ایستاد، فرد تازه آن بخش تالار را تمیز کرده بود رو به بانوی چاق گفت:

-هی خدا بگم چه کارت نکنه!
-من چیکار کردم مگه؟
-چمدونم حالا برو سر جات!
-اااااااااا؟ من رفته بودم اکتشافات نوین ( پیش آهنگی)
-من چیکار کنمممممممممممممممممممممم؟؟؟؟؟؟؟؟
-نمیدونم اما هر کاری که میتونی بکن تا تالار گریف تیک بخوره!
-چی؟ تیک بخوره؟
-آره وزیر سحر و جادو اومده تا مارو بخوره!
-دیگه داری میری رو مخ برو بینم !

و بانوی چاق با گریه و زاری به تابلوی خود رفت .

بعد از اینکه فرد همه ی منطقه ی 3 رو که برای خودش بود را تمیز کرد با تدی مواجه شد که روی سرش یک پرنده نشسته و تخم هایش را در آغوش گرفته! نگاهی به پای او انداخت ، رد پایش پر از شاخه ، برگ و ... بود و فرد داد زد:

-بوقی این چه کاریه؟ بوووووووووقققققققققققققققققق.
-مگه چیکار کردم؟
-این چه وضعیه؟
-اومدم پشت بومو تمیز کنم یهو افتادم رو یه درخت !
-بروووووو خودتو تمیز کنن!!!!!! اونجوری هم منو نگاه نکن گرگینه!
-خودتی!
-چی؟
-با ... با...
-با چی؟
-با خودم بودم!
-آفرین.

پس از چند دقیقه فرد رو به ویکتوریا کرد و گفت:

-تو چرا غش کردی؟

جیمز با فرمت به فرد گفت:

-موش دیده.


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.