در کسری از ثانیه آلبوس از روی فرش ستاره، کویر یزد که کف آشپزخونه انداخته شده بود بلند شد و با این حرکت تدی به هوا پرتاب شد و بعد از دو، سه دور چرخش با شتاب m.g از ناحیه ی مغز به سطح زمین نزدیک شد و با یه برخورد دراماتیک جان به جان آفرین تسلیم کرد!
از اون طرف آلبوس هم که ذوق ـش به حد مرگ رسیده بود مثل گوسفندی که از چله ی کمان رها شده باشه (
) به سمت پنجره چهارنعل رفت و مجدداً در کسری از ثانیه به پنجره رسید و به دلیل سرعت غیر مجاز، سبقت از سمت راست، حرکت مارپیچ و بلند خواب آلودگی راننده (
) موفق به مهار خودش نشد و او هم با مغز توی پنجره رفت و از اونجایی که بین خانه ی شماره ی 12 و 13 هیچ فاصله ای نبود سرش به سنگ خورد و از وسط به دو قسمت مساوی تقسیم شد.
سیبل که وارد خانه شده بود و با قیافه ای
مانند به دو جنازه نگاه می کرد، شدیداً به این فکر می کرد که چرا وقتی خانه ی 12 و 13 به هم چسبیده بود، او تونسته بود پشت پنجره بره!
اما هر چی فکر کرد کمتر فهمید، در نتیجه یه دفترچه از لای پر و بالش در آورد و این موضوع رو نوشت تا در اسرع وقت از مراجع ذی صلاح بپرسه.
ناگهان صحنه ثابت شد و صدای استرجس توی پست پیچید:
- اوی دانگ بوقی! چیکار داری می کنی برای خودت؟
- به تو چه؟ پست خودمه! هر غلطی بخورم، می خورم.
- د داری همه رو می کشی!
- دوست دارم بکشم. خودم مدیر ایفا ام، عقشم می کشه. خیالیه؟
- حالا صبر کن تا بهت نشون بدم!
صداها قطع شد و صحنه دوباره به جریان افتاد.
جیمز و ویولت که در حال دعوای همیشگی ـشون سر جک و جونور های محترمشون بودند وارد آشپزخونه شدند و نگاهشون به جنازه های آلبوس و تدی افتاد.
جیمز با بلندترین صدای ممکنه جیغ کشید:
- تـــــــــــــــــدی! دامــــــــــــــبل!
با توجه به احساساتی شدن جیمز قدرت صدا ـش به طور عجیبی افزایش پیدا کرد و بالاخره پس از سال ها تلاش و پشتکار فوق العاده ای که داشت، موفق به شکستن دیوار صوتی شد که بنده به نوبه ی خودم این موفقیت بزرگ رو به ملت عزیزمون تبریک میگم. امیدوارم هیچوقت فراموش نکنید که این اتفاق در دوران مدیریت بنده ی حقیر صورت پذیرفت.
همونطور که میگفتم با شکستن دیوار صوتی، ویولت هم منفجر شد و تیکه های مختلفش به اقصی نقاط آشپزخونه پرت شد و انگشت شصت پاش هم وارد حلقوم جیمز شد و جیمز هم کبود شد و خفه شد!
دوباره صحنه stop شد و صدای استرجس توی پست پیچید:
- بیا ایناهاش. ببین چیکار می کنه. تازه ویولت و جیمز رو هم کشت!
صدای بَم و ترسناکی لرزه به اندام ملت انداخت:
- چیکار می کنی فلچر؟
- یا عله ی کبــــیر غلط کردم!
- سیم سرور رو می بینی توی دستم؟
- غلط کردم! اصلاً میرم پولای لرد رو پس میدم!
صحنه عوض شد و به حرکت افتاد.
سیبل روی شونه ی آلبوس نشسته بود و با چنگال هاش ماساژ میداد. تدی هم با غیظ خاصی به ققنوس مورد نظر نگاه می کرد و به شدت حسودی ـش می شد.
آلبوس که کیفور شده بود گفت:
- ای جــــــــــان... تدی برو اون فاوکس رو بندازش توی میدون. این ساوکس خیلی بهتر از اونه مرلین وکیلی!
- اما آخه فاوکس که خیلی گُله!
- همین که من میگم! حرف نباشه!
لحظاتی بعد همینطور که تدی فاوکس رو با لَغَت از خونه بیرون می کرد به این فکر کرد که انگار یه جای کار می لنگه.