هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۲۵ یکشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
بررسی پست شماره 89 جانور نماهاٰ، نجینی:


نقطه قوتی که در نوشته های قبلیتون وجود داشت در این پستتون هم دیده می شه. شما روی سوژه تسلط زیادی دارین. همین باعث می شه با اعتماد به نفس و با خیال راحت بنویسین...همین اعتماد به نفس به خواننده هم منتقل می شه.
شما سعی نمی کنین تاثیر خاصی روی سوژه بذارین. سعی نمی کنین به نقطه خاصی برسین و همین باعث می شه راحت تر بنویسین. این روشتون خیلی خوبه. چه ماموریتی در کار باشه و چه نباشه سعی کنین به همین شکل بنویسین.


نقل قول:
اسنیپ دوباره سعی کرد با لب خونی چیزی را به آن ها بفهماند، ولی که بود که متوجه شود؟!

این جمله شما باعث شد من خواننده برگردم و پست های قبلی رو دوباره و با دقت بیشتری بخونم که بفهمم چه بلایی سر لب اسنیپ اومده و دلیل وجود خون چیه!
تنها دلیل این اشتباه هم لحن فعل ها و کلمات شماست که با هم هماهنگ نیستن.
" که بود که متوجه شود" یک جمله کاملا نوشتاری و کتابیه..."لب خونی" یک کلمه محاوره ایه. همین اشتباهات کوچیک هستن که خواننده رو به اشتباه می ندازن و تمرکزش رو به هم می زنن. اینجا کلمه درست "لب خوانی" بود. ولی این کلمه هم در این جمله معنی درستی نمی داد. چون لب خوانی کاریه که طرف مقابل انجام می ده. منظور گوینده رو از روی حرکت لب هاش درک می کنه.


طنز پست شما کمی در خطر از دست دادن تاثیرش قرار داره. این اتفاق وقتی میفته که نویسنده طنزی رو که نوشته باور نداشته باشه. از ته دلش ننوشته باشه. فقط خواسته باشه یه چیزی برای خندوندن خواننده بنویسه . در حالی که لازم نیست تک تک جمله های شما طنز باشه. کافیه یکی دو دیالوگ یا موقعیت طنز آمیز جالب یا حتی نسبتا جالب داشته باشین. همین می تونه خواننده رو راضی نگه داره. مثلا این قسمت خوب بود:
نقل قول:
دامبلدور قیچی اش را با تهدید به سوی آن ها تکان داد و گفت:«شما ها منو به یاد موجوداتی به نام «مرگخوار» میندازید! بابا دارم بهتون میگم این شب ادراری داره! اداری چیه؟»

طعنه دامبلدور به مرگخوارا، تکون دادن قچی ساده ولی دلنشین بودن. برای شروع همینقدر کافیه...سعی نکنین...خودتونو مجبور نکنین که طنزش رو بیشتر کنین. تاثیر عکس داره.
مثلا دیالوگ "بچم رو گازه" برای دامبلدور همین حالت اجباری رو داره.
شخصیت هاتون قدرت لازم رو ندارن. اگه جای دیالوگ اسنیپ و لودو و لینی رو با هم عوض کنیم اتفاقی نمیفته. در حالی که باید بیفته.
اسنیپ باید اسنیپ باشه. فرقی نمی کنه اسنیپ سایت یا کتاب...ولی باید شخصیت خاص خودشو داشته باشه. باید با بقیه متفاوت باشه. بقیه شخصیت ها هم همینطور. اگه شخصیت های سایت(مثلا لینی) رو نمی شناسین هر چه سریع تر سعی کنین یه شناختی ازشون پیدا کنین چون موقع نوشتن خیلی به دردتون می خورن. شما طنز های خوبی می نویسین. نه تنها در رول ها تون، بلکه در پست های عادی...مثلا در تاپیک صحبت با ارباب. همون طنز ظریف رو وارد پست هاتون کنین.


شکلک آخر برای دامبلدور مناسب نبود. به تناسب شکلک ها و شخصیت ها و موقعیتشون دقت کنین.


پست شما متوسط بود. کسی که می خونه نه چیزی به دست میاره و نه چیزی از دست می ده.شما موقعیت خیلی خوبی رو انتخاب کردین. به جای پیش بردن سوژه به دیالوگ هایی که ممکنه بین دامبلدور و مرگخوارا رد و بدل بشه پرداختین. می تونستین کمی بیشتر روی این موقعیت تاکید کنین. تاکید مثل همون جمله" شما منو یاد مرگخوارا می ندازین"...بهتر بود از این دست جملات بیشتر استفاده می کردین. به نظر من از موقعیت خوبی که خلق کردین به خوبی استفاده نشده.


موفق باشید.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۲۱ ۱۸:۵۱:۰۸



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۱۱ جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۳

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۷ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۶ پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۳
از زیر سایه لرد سیاه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 30
آفلاین
پدر؟

اینونقد میکنید لطفا؟




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۳ سه شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
جینی...با هم حرف زدیم. به خودتون گفتم. اینجا هم تکرار می کنم که چون شما فکر می کنین نقدا براتون مفیده به نقد کردن پست های شما ادامه می دم.
شما از نقد خواستن منصرف نشدین...منو از نقد نکردن منصرف کردین!


بررسی پست شماره 503 خانه ریدل، جینورا ویزلی:


نقل قول:
هکاته بعد از مدتی فکر کردن،نگاهی برق آسا به لرد انداخت و غرید:
-میخوای از شر من خلاص بشی؟!
لرد به پشت سرش نگاه کرد و به آرامی دستش را بالا برد:
-ما،هکاته؟!

شاید متوجه نباشین. ولی نوشتن این قسمت به شکل درست کار سختی بود.
ترسناک ترین شخصیتی که ما در کتاب و سایت داریم لرد ولدمورته. اینجا یه شخصیتی پیدا شده که لرد کم و بیش ازش می ترسه. از طرفی نباید این ترس رو نشون بده و از طرفی مجبوره احتیاط کنه. شما این ترس مخفی رو خیلی خوب نشون دادین. علاوه بر اون صحنه ای که لرد دستش رو بالا می بره و با وجود ترسش هنوز خودش رو " ما" خطاب می کنه فوق العاده بود.


نقل قول:
در حالی که مرگخواران روی زمین"هلیکوپتری"میزندند،لرد با صدای آرامی گفت:
-غلط کردیم بانو!
بعد هم با صدای بلندی فریاد زد:
-بله همینطور است!کاری نکن به تو نیز کروشیو بزنیم ای پست!

این جمله " غلط کردیم" رو هرگز و به هیچ عنوان نمی شد از لرد قبول کرد...ولی شما این قانون هرگز و به هیچ عنوان رو نابود کردین! من به عنوان خواننده خیلی راحت قبول می کنم که لرد اینجا این جمله رو به زبون بیاره.کارتون عالی بود. وقتی موقعیت های مناسب رو بشناسیم و به درستی ازشون استفاده کنیم هر قانونی در رول نویسی می تونه استثناهایی داشته باشه.


در طول پستتون دوازده بار از کلمه "کروشیو" استفاده کردین. این تکرار برای خواننده آزار دهنده اس. شما هر کلمه ای رو اگه تا این حد تکرار می کردین باز آزار دهنده می شد. ولی کروشیو این اثر رو دو برابر کرده. کروشیو و اثری که داره چندان صحنه دلچسب و جالبی نیست. و وقتی در این حد تکرار بشه می تونه یه استرس خفیف در پست شما ایجاد کنه که برای خواننده جالب نخواهد بود.
پستتون با پست های قبلیتون فرق می کنه.همین چند فاصله ای که گذاشتین ظاهر پستتون رو خیلی بهتر و خوندنش رو خیلی راحت تر کرده.دیدن این تغییر امیدوار کننده بود.


این علامتا رو کنترل کنین...هنوز علامت هاتونو به صورت سه تایی می زنین. خواننده از تعداد علامت تعجب های شما سرگیجه می گیره. سه بار گفتم! برای بار چهارم نمی گم ها! به جای نقد چهار تا علامت تعجب تحویلتون می دم. یک علامت برای نشون دادن احساس کافیه.


نقل قول:
صدای سیریوس در اتاق پیچید:
-سرورم!در میان مرگخواران چه کسی شایستگی داره که همسر سوری شما باشه؟!

سیریوس که احتمالا اشتباه تایپیه. منظورتون سیوروس بوده.
ولی می رسیم به مهم ترین اشکال پست شما. وقتی قصد ادامه دادن یه سوژه رو دارین اولین چیزی که باید بهش فکر کنین اینه که قصد دارین با این سوژه چیکار کنین؟ به کدوم سمت ببرینش؟ کدوم مسیر می تونه جالب تر و جدید تر باشه؟
ازدواج کردن لرد سوژه جدیدی نیست. بار ها و بارها تکرار شده. در این مورد شما تقصیری ندارین. چون مسلما نمی تونین همه سوژه های قدیمی رو خونده باشین. ولی این سوژه هیچوقت به نتیجه خوبی نرسیده! و این چیزیه که کم کم و با کسب تجربه می تونین یاد بگیرین که کدوم سوژه در کدوم مسیر به بن بست می رسه.
ایجاد موقعیت های سخت برای شخصیت ها ایده خوبیه. ولی حتما دقت کنین که جذابیت شخصیت رو تحت تاثیر قرار نده. اگه بخوایین این کار رو انجام بدن حتما سوژه تون باید از شخصیتتون قوی تر باشه که خواننده دیگه زیاد به شخصیت توجه نکنه. سوژه ازدواج از شخصیت لرد قوی تر نیست. و خواننده موقع خوندن همش به این فکر می کنه که تصور کردن لرد در این موقعیت زیاد جالب نیست.


صحنه های طنزتون خیلی خوب بود. حالت بد اخلاق و متکبرانه لرد سیاه رو خیلی خوب نشون دادین. بجز کروشیو هایی که هر سه ثانیه یه بار تکرار می کرد.

پست شما پست خوبی بود...بهتر بود کاری به کار سوژه نداشت و بدون اون پیشنهاد آخر تموم می شد. با وجود این پیشرفتتون و اشکالاتی که بر طرف کردین قابل تحسینه.


موفق باشید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نقل قول:
ارباب ارباب شعار ماست...مرگخواری افتار ماست

گاهی یه اشتباه تایپی کل معنی جمله رو از بین می بره...نه؟
پس در تایپ کلمات بیشتر دقت کنیم!
درباره اشتباه های املایی هم همینطور. با وجود اینترنت پیدا کردن املای درست کلمات کار سختی نیست.


نقل قول:
ارباب!جان به فدایت...میخواستم اگه بشه این رو نقد کنین...میدونم زود اومدم ولی آخه خواستم ببینم همین فرمون برم یا یکم کج ومعوجش کنم؟!
یه دوتا سوال هم داشتم که اگه اجازه بدین بپرسم...اول اینکه من کلا سه یا چهار تا رول ادامه دار نوشتم.به نظرتون سوژه ها رو شهید میکنم؟! سوال دوم هم اینه که به نظر شما شخصیتی که سعی میکنم در بیارم این حس رو به شما میده که رودولف زن زلیله؟!

اتفاقا تاپیک نقد جاییه که باید زود بیایین. الان ویولت مو قشنگ بیاد اینجا که من حرفی برای گفتن ندارم! کار از کار گذشته و دیگه نمی شه نجاتش داد.
(شما جدی نگیرین...چون می دونم اینجا رو می خونه گفتم!)
بله...شخصیت شما صفت زن ذلیلی رو به شکل واضحی داره. و اینم خیلی بهش میاد. کسی که همسرش بلاتریکس لسترنج باشه حق انتخاب دیگه ای هم نداره احتمالا! به نظر من بهتره که همینجوری باشه.
شما اگه سوژه ها رو خراب می کردین امکان نداشت برای عضویت در مرگخوارا تایید بشین. چون این یکی از موارد اساسیه که فرد درخواست دهنده باید تا حد زیادی بلد باشه.عضوی رو که سوژه خراب می کنه چطور می تونم به ماموریت بفرستم؟
بعضی اشکالات هستن که بعد از ورود به گروه هم می تونین بر طرفشون کنین. ولی به سری اصول هست که قبل از ورود باید یاد گرفته باشین. اشکالات شما موارد دیگه ای بودن که کاملا جزئی و قابل رفع هستن.


بررسی پست شماره 120 در بحبوحه سیاهی رودولف لسترنج:

اضطراری!
پستتون رو با یک غلط املایی شروع نکنین!


یه مسئله ای که بین نویسنده های سایت بسیار شایع هست قالبه! درگیر یه قالب خاص شدن. این چیزیه که باید مواظبش باشین چون بعد از عادت کردن ترکش کمی سخت می شه.
قالب یعنی شکل خاصی برای پستتون در نظر بگیرین و سعی کنین همیشه به همون شکل بنویسین. با همون نگاه اول به پست شما می شه فهمید که در خطر مبتلا شدن به این قالب گرایی قرار دارین.
یه خط توصیف و یه خط دیالوگ...حتی اگه نیازی به توصیف حالت شخص نباشه. هیچ اجباری برای این کار ندارین. شما می تونین چند دیالوگ رو بدون وقفه پشت سر هم بنویسین. به شرط اینکه اصولش رو رعایت کنین. البته این مورد هنوز موضوع آزار دهنده ای در نوشته های شما نیست.


نقل قول:
لودو بگمن در حالی که مشتش رو روی میز کوبید گفت:
_ای بابا!اگه عشق اینه که زبونم لال" یه نفر رو بیشتر از ارباب دوست داشته باشیم" دیگه هویت مرگخواریمون از بین میره.

شروع خوبی داشتین. جلسه مرگخوارا و دیالوگ های رد و بدل شده خیلی خوب بودن. حالت گیج و سر در گم مرگخوار ها رو خیلی خوب توصیف کردین. بدون اینکه شخصیت هاشون رو فراموش کنین.


ورود رودولف به موقع بود. حالت زن ذلیلش و استفاده از کلمه "عشق" می تونه به سوژه کمک کنه.


نقل قول:
ناگهان کراب از روی صندلیش بلند شد و با هیجان گفت:
_این که خیلی خوبه!یعنی ارباب نمیتونه مرگخواری که عشق رو بفهمه پیدا کنه...پس خوبه دیگه؟!

یک کروشیو از سمت لود به طرف کراب پرتاب شد و بعد از اون لودو گفت:
_کروشیو...کروشیو...آخه قشنگ! اگه ارباب بخواد کاری رو کنه حتما میکنه...ارباب اراده کنه کار تمومه!

این قسمت خیلی زیرکانه بود. سوالی رو که احتمالا برای خواننده مطرح می شه از زبون کراب بیان کردین و به بهترین شکل ممکن توجیهش کردین.
این "به بهترین شکل ممکن" لزوما منطقی نیست. گاهی غیر منطقی ترین و مسخره ترین توجیه ها بهترین می شن. مثل همینجا که دلیل لودو صرفا "ارباب " بودن لرده. خیلی خوب بود. این کار شما در قسمت های دیگه هم نقطه قوتتون محسوب می شه. مثلا:
نقل قول:
جماعت مرگخوار خرکش کنان محفلی بدبخت بدون اسم بیچاره رو اوردن...لودو بگمن رو به محفلی کرد و ازش پرسید:
_بگو ببینم...اگه یکی عاشق زنش نباشه ولی به خاطر اینکه زنش براش غذا درست کنه بهش بگه عشقم،این عشق حساب میشه؟!

سوال لودو اونقدر مسخره اس که همین مسخرگی جالبش کرده!


سوژه رو خیلی خوب پیش بردین. اشکالاتی که در مورد لحن و حالت یکی دو تا از شخصیت هاتون در پست های قبلیتون دیده بودم اینجا وجود نداشت. شاید دلیلش این بود که سوژه کمی شلوغ بود! باید به سوژه می پرداختین نه شخصیت ها. شما هم دقیقا همین کار رو انجام دادین.
در یکی از پستاتون خوندم که رودولف داشت یه چیزایی درباره لرد می گفت...یهو لرد رو پشت سرش می بینه و شروع به انکار می کنه!
به نظر من این شخصیتیه که باید به رودولف بدین و روش کار کنین. چون به خوبی از عهده ایفاش بر میایین. رودولف شما در این پست کمی لب مرز بود.مواظب باشین اون حالت زن ذلیلیشو برای بلا و فقط در موقعیت هایی که به بلا مربوط می شه داشته باشه.


خوب بود.

موفق باشید.








پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۵۸ سه شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۳

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
ارباب ارباب شعار ماست...مرگخواری افتار ماست

ارباب!جان به فدایت...میخواستم اگه بشه این رو نقد کنین...میدونم زود اومدم ولی آخه خواستم ببینم همین فرمون برم یا یکم کج ومعوجش کنم؟!
یه دوتا سوال هم داشتم که اگه اجازه بدین بپرسم...اول اینکه من کلا سه یا چهار تا رول ادامه دار نوشتم.به نظرتون سوژه ها رو شهید میکنم؟! سوال دوم هم اینه که به نظر شما شخصیتی که سعی میکنم در بیارم این حس رو به شما میده که رودولف زن زلیله؟!
با تچکر...




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۰۱ دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۳

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۵ پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۹ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
از م نپرس!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 125
آفلاین
پست بنده رو با اندکی ارفاق(با توجه به موارد گفته شده) نقد می فرمایید لدفا؟!


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!


ارزشی انفجاری


تصویر کوچک شده




شناسه قبلی:لاوندر براون


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۵۱ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
بررسی پست شماره 325 زندگی به سبک سیاه، جینی ویزلی:


خطوط شما خیلی پشت سر هم هستن. نه وقفه ای وجود داره و نه فاصله ای. این کار از یه طرف باعث خستگی خوانده می شه و از طرفی نمی ذاره منظور شما؛ لحن شما و مفهوم جمله ها به درستی به خواننده منتقل بشه. مثلا:
انقل قول:
لادورا سعی کرد لبخند اطمینان بخشی بزند.
-اوه!الادورا!باید بگم شبیه اونایی شدی که دارن کروشیو میخورن!
این صدای جینی بود.


وقتی خواننده دو جمله اول رو می خونه بدون شک فکر می کنه که گوینده باید الادورا باشه. ولی مخاطب جمله هم الادوراست! این طرز نوشتن گیجش می کنه و همین گیج شدن تمرکزش رو به هم می زنه. در حالی که خیلی راحت می شه از این اتفاق جلوگیری کرد:

الادورا سعی کرد لبخند اطمینان بخشی بزند.

-اوه!الادورا!باید بگم شبیه اونایی شدی که دارن کروشیو میخورن!
این صدای جینی بود.



نقل قول:
-هی!فلور!

برای مخفف کردن فلورانسو بهتره از کلمه فلور استفاده نکنین که با فلور دلاکور اشتباه گرفته نشه. اگه مخفف مناسب دیگه ای براش پیدا نشه بهتره اسم کاملشو بنویسین. چون فلور طبیعتا نمی تونه اسمشو عوض کنه.


نقل قول:
فلورانسو در حالی که از برق تعجب در چشمانش هویدا میشد،سرد پاسخ داد:

جمله ها رو بعد از نوشتن حتما دوباره بخونین. مثلا همین جمله رو! با یک بار خوندن متوجه می شین که جمله اشتباهه. "از" اضافیه.
اینجا فلورانسو دو تا احساس متضاد داره. تعجب و سردی. اینا رو نمی شه با هم داشت. بهتره از هم جداشون کنین. مثلا اول تعجب کنه و بعد به خودش مسلط بشه و حالت سرد رو بگیره. خواننده موقع خوندن می خواد تصاویری رو که شما توصیف می کنین تجسم کنه و احساسات متضاد کارش رو سخت می کنن!


اشکالات آخرین پستی که از شما نقد کردم در این پست هم وجود داره...چرا؟
چرا نوشته ها هنوز پشت سر هم هستن؟
حالا از این مورد می شه چشم پوشی کرد. فرض می کنیم شما هنوز نمی دونین کجاها می شه فاصله گذاشت.
ولی علامت ها چرا هنوز بصورت دو تایی و سه تایی زده می شن؟ از این یکی نمی شه گذشت کرد. معنی این کار اینه که یا نقد قبلی رو نخوندین یا بهش اهمیت ندادین...که هیچکدوم جالب نیستن!
لطفا وقتی از شخصی درخواست نقد می کنین، به حرفاش توجه کنین.


شخصیت هاتون بشدت اشکال دارن! مرگخوارای شما سفید و دوستانه رفتار می کنن و محفلیاتون سرد و سیاه! هر چند مرگخوارا قصد گول زدن فلورانسو رو دارن، باید شخصیت سیاهشون رو نشون بدین.حتی وقتی دارن وانمود می کنن قصد و نیت بدی ندارن. مشکل فقط جینی تغییر شکل داده نیست. بقیه شخصیت ها هم قدرت و ثبات لازم رو ندارن.


نقل قول:
-من عادت ندارم چیزی رو دو بار تکرار کنم،فلور!
این صدای گرم جینورا ویزلی بود.

این کار رو خیلی انجام دادین. بهتره اول گوینده رو مشخص کنین و بعد دیالوگش رو بنویسین.


ایده تغییر شکل جذاب و جالب بود. اینو می تونستین به عنوان یک پست تکی بنویسین. مثلا در تاپیک خاطرات مرگخواران به عنوان یک خاطره از لودو بگمن. ولی در این تاپیک سوژه چی بود؟
گیلبرت...محفلیایی که باهاش درگیر بودن و مرگخوارایی که دنبالش بود.
الان چی شد؟
فلورانسویی که گیج شده که مرگخوار بشه یا محفلی!
شما سوژه رو خراب نکردین! ولی از سوژه کاملا خارج شدین. این کار رو گاهی وقتا می تونین انجام بدین. ولی به شرط اینکه به سوژه اصلی مرتبط باشه و در آخر سوژه رو برگردونین به همون جایی که بوده.
حفظ سوژه موضوع مهمیه. مخصوصا اگه بخوایین در آینده عضو گروهی بشین و در ماموریت هاش شرکت داشته باشین.


برای آخرین بار پست شما رو نقد کردم. چون ظاهرا اصرار دارین از نقد کننده های مختلف درخواست نقد کنین. شاید اینطور به نظر برسه که اینجوری از نظر افراد مختلف مطلع می شین ولی اینطور نیست. یکی بهتون می گه فلان کارتون درست بود و یکی می گه اشتباه بود. و شما فقط سر در گم تر می شین.

روی شخصیت هاتون بیشتر کار کنین. شخصیت های سیاه و سفید رو بشناسین و در همون راستا پرورششون بدین. ویژگی هاشون رو بشناسین. مثلا هرمیون سفید بود. ولی یه غرور خاصی هم داشت. منظورم از نوع غرور های خوب نیست! یعنی یه ویژگی داشت که می تونست منفی محسوب بشه. برای همین باید شخصیت ها رو همونجوری که هستن پرورش داد.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۱۸ چهارشنبه ۹ مهر ۱۳۹۳

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۵ پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۹ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
از م نپرس!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 125
آفلاین
325
رو نقد می فرمایید لدفا؟!


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!


ارزشی انفجاری


تصویر کوچک شده




شناسه قبلی:لاوندر براون


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۴۱ سه شنبه ۸ مهر ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
جینی عزیز

لطفا این پست رو بخونین.
شما موارد اول و دوم و پنجم رو رعایت نکردین. ولی چون این شخصیت رو تازه انتخاب کردین براتون استثنا قائل می شم. اگه مایل بودین یکی از این پست ها رو برای نقد انتخاب کنین.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ سه شنبه ۸ مهر ۱۳۹۳

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۵ پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۹ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
از م نپرس!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 125
آفلاین
سلام لرد سیاه اگر ممکنه پست 325

و

503

و

111

رو نقد بفرماییید.


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!


ارزشی انفجاری


تصویر کوچک شده




شناسه قبلی:لاوندر براون


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ دوشنبه ۷ مهر ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
سیو...شما اینجا چیکار می کنین؟!

بررسی پست شماره 197 خانه اصیل و باستانی گانت ها، سیوروس اسنیپ:


چقدر در این مکان و زمان احتیاج به یک جادوگر با تجربه داشتیم و چقدر به موقع رسیدین!
جناب گانت تعصب و حس مالکیت خاصی روی خونه شون دارن و همین باعث می شه کمی نسبت به سوژه بی تفاوت باشن!


نقل قول:
و قبل از اینکه ماروولو موفق شود تا افکارش را پیاده سازی کند بار دیگر اسنیپ به خواست نویسنده در سوژه ظاهر و دست بر قضا با لرد فیس تو فیس گردید!

خب در حالت عادی صد در صد می گفتم سیوروس برای چی برگشت! ولی اینجا از سیوروس ممنونیم که ماموریت رو نیمه کاره رها کرده و برای نجات سوژه برگشته. گاهی مجبور به انتخاب می شیم. بین خوب نوشتن یا نجات و اصلاح سوژه ها. همونطور که چند بار تکرار کردم بیشتر پست های خودم هم برای کمک به سوژه زده می شن. شما هم اینجا همین کار رو انجام دادین. مسلما شما و خیلی از نویسنده های سایت می تونن ماهی یک پست بزنن و اون پست فوق العاده باشه. ولی عده ای مثل شما این راه رو انتخاب نمی کنن و به جاش ترجیح می دن با فعالیت بیشتر به بقیه هم کمک کنن.


نقل قول:
لرد با ملایمت چوبدستیش را بیرون کشید.
- اسنیپ...یادت میاد ازت چی خواستیم؟

شما برای کارتون دلیل آوردین. در واقع برای خواننده توضیح دادین. این کارتون احترام به خواننده اس. دارین می گین که من می دونم سوژه چی بود و کجا بود و الان دارم کاری بر خلاف سوژه انجام می دم.ولی کارم دلیل داره!


نقل قول:
- پس ممکنه بفرمایین دقیقا به چه علتی دوباره برگشتی اینجا؟

لحن و حالت صحبت کردن لردتون خیلی دوست داشتنی بود! دوست داشتنی ...آشنا...دلنشین! اون حالت مغرورانه و طعنه آمیز ولی مودبانه! خیلی خوب بود.


نقل قول:
- به نظرت کی الان داره این پستو می زنه؟
شاید از معدود صحنه هاییه که اشاره به نویسنده پست، اونو جالب تر کرده. شما دیگه به خوبی می دونین کجا می شه این کار رو انجام داد.


نقل قول:
اسنیپ کله چربش را خاراند و خواست بگوید که برای برداشتن روغن مویش دوباره برگشته است اما وقتی که با چهره خشمگین لرد در میان سلول های روغنی مغزش رو به رو شد دریافت پنهان کردن حقیقت از او فایده ای ندارد.

این صحنه خیلی جالب بود. اونقدر جالب که می شد کمی بیشتر روش تاکید کرد.
معمولا اصرار و تاکید روی صحنه های طنز تاثیر عکس داره. ولی گاهی ارزششو داره که این کار رو انجام بدیم و در عوض مطمئن بشیم که خواننده ها(یا حداقل بیشتر اونا) منظورمونو گرفتن. البته به همین حالتش هم خوبه. برای خواننده های کم حوصله تر یا حواس پرت تر می شد کمی با جزئیات بیشتر توضیح داد. قدم به قدم پیش رفت. سیوروس فکر کنه که چه جوابی به لرد بده...لابلای سلولای مغزش بگرده و یهو برسه به چهره خشمگین لرد! صحنه فوق العاده ای خلق کردین.


به کروشیو بسیار حساسیت پیدا کردم! به عنوان نقد کننده این احساس شخصی من زیاد مهم نیست.ولی فکر می کنم ممکنه این حالت برای خواننده ها هم ایجاد شده باشه. شاید برای اینکه در پست های همه تقریبا آخر همه جمله های لرد یه "کروشیو" ضمیمه شده!


نقل قول:
اسنیپ درحالیکه از درد به خود می پیچید گفت:
-آخه سرورم خودتون یه نگاه به پست ایشون بندازین.اگر من الان بر نمی گشتم سوژه رو ایشون به شهادت رسونده بود! گفتم حداقل بیام ایشونو به محضر همایونی راهنمایی کنم که واضحه شدیدا راه گم کردن. شاید گشایشی حاصل شد دیگه با این حرارت یک در میون وسط سوژه جفت پا نیان!

البته می دونین که من اهمیت زیادی به سوژه ها نمی دم...ولی در مقابل این حرکت بسیار خلاقانه شما نمی شه سکوت کرد! کارتون عالی بود. بهتر از این نمی شد سایت و سوژه رو تلفیق و در عین حال یه تازه وارد رو راهنمایی کرد! اونم با چاشنی طنز.


نقل قول:
.مرد بی توجه به نگاه خیره عابرین با چهره ای اخمو به سمت ساختمان های اینسوی میدان حرکت کرد
.
کدو سوی میدان؟ ما معمولا صحنه ها رو یا ازدریچه چشم یکی از شخصیت ها می بینیم یا از بالا! برای همین هیچ سوی مخالفی نمی تونه برای ما این سو باشه!
شما سیوروس رو برگردوندین...ماموریتتونو انجام دادین و دوباره فرستادینش دنبال ماموریت خودش! صحنه آخری که درباره لودو نوشتین بسیار جالب بود.

مدتهاست که احتیاجی به نقد ندارین. سبک و روشتونو پیدا کردین و به خوبی هم اجراش می کنین. این بار چون مورد خاصی در بین بود از دیدنتون در این تاپیک متعجب نشدم. این حساسیت خاص و ویژه شما که هم مایل بودین به حفظ سوژه کمک کنین و هم یه عضو کم تجربه رو راهنمایی کنین بسیار تحسین آمیز بود. همیشه به اعضایی مثل شما احتیاج داریم.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بررسی پست شماره 270 خاطرات مرگخواران، مورگانا لی فای:


پستتون تکی و جدیه. موقع نوشتن چنین پستی مهمترین نکته اینه که احساستون رو همونطوری که هست به خواننده منتقل کنین. بدون توجه به طول و عرض پست...بدون سانسور یا کوتاه کردن توضیحات.


نقل قول:
احساس میکرد سرش چند تن وزن دارد.به یاد شبی افتاد که زندگی اش دگرگون شده بود.... شبی که بعد ها نامش را شب نحس مرگ گذاشته بود... به یاد آورد که حتی متوجه نبود در کدام نقطه شهر قدم میگذارد!

شروعی که خواننده رو کنجکاو کنه شروع خوبیه. مخصوصا در پست جدی که برای جذب خواننده سلاح های زیادی در دست ندارین. مشخص نکردن هویت شخصیت(هر چند بشه حدس زد که مورگاناست!) انتخاب خوبی بود.


نقل قول:
مرگ خواهرش همه چیز را برایش به اتنها رسانده بود. اگر اکنون، نیمه شبی بارانی در خیابان خلوتی از شهر همیشه شلوغ لندن نبود، مسلما ظاهر زخمی و خون آلود و خاکی مورگانا جلب توجه میکرد.

این قسمت کمی توضیح بیشتری لازم داشت. قبل از دادن اون خبر غیر منتظره(مرگ خواهرش) به خوانند می شد با یکی دو جمله خواننده رو آماده کرد. چون اینجا به عنصر غافلگیری هم احتیاجی نداشتیم. به نظر من حتی اگه جمله اول این پاراگراف رو در آخرش میاوردین برای این آماده سازی کافی بود.


نقل قول:
اما در حال حاضر، هیچکس به دختری که با درماندگی بر زمین و زمان میغرید توجه نمیکرد!چهره مرد در ذهنش مجسم شد. کسی که قول داده بود از ملینا به خوبی محافظت کند و حالا تنها چیزی که داشت یک جنازه کوچک بود.صورتش خیس تر از قبل شد. احساس کرد صدایی ویز ویزی را میشنود و کمی که چرخ زد گربه کوچکی را دید که از لحظه تولد با ملینا بود. چشمهایش برق شومی زد خم شد و دستش را دراز کرد.
- ساتین.... فقط من و تو موندیم کوچولو

اینجا قسمتیه که مورگانا عوض می شه. اون حالت درماندگی و غمش تبدیل به خشم می شه...تبدیل به نفرت می شه و مورگانا یه نیروی عجیبی از این خشم و نفرتش می گیره. این تغییر خیلی خوب بود. دلیلش هم کاملا منطقی و کافیه...ولی بهتر بود کمی بیشتر به این قسمت پرداخته می شد. مثلا مورگانا با دیدن گربه یاد خاطره ای میفتاد...یا درباره احساسش در اون لحظه بیشتر توضیح داده می شد. اینجوری خواننده رو بیشتر برای پذیرفتن این تغییر آماده می کردین.
کار دیگه ای هم می تونستین انجام بدین. اونم این بود که این قسمت رو کلا منتقل می کردین به آخر پست! مورگانا بدون توضیح می رفت سراغ اون مرد و بعد با نوشتن این قسمت توضیح رو می دادین.


نقل قول:
گربه وحشی کوچک ویز ویزی کرد و روی شانه مورگانا نشست.
اینجا سه تا اشکال وجود داره!
فعل " ویز ویز کردن" برای یک پست جدی مناسب نیست. حال و هوای مرموز و غم انگیز پستتونو از بین می بره.
گربه هرگز ویز ویز نمی کنه! و همین باعث می شه خواننده نتونه با توصیف شما ارتباط برقرار کنه. نمی تونه تجسمش کنه.
گربه همونطور که ویز ویز نمی کنه، روی شانه هم نمی شینه! طوطی که نیست! اینم مثل مورد قبل باعث می شه خواننده به جای فکر کردن درباره مفهوم جملات شما درگیر منطق داستان بشه!


نقل قول:
نسیم ملایمی وزید و لحظاتی بعد کوچه خلوت بود... خلوت ...تاریک و سرد! مرد بی خبر از چیزی که در انتظارش بود،کافه را مرتب میکرد.که صدای پاقی او را هیجان زده از جا پراند. بوی رز سیاه در هوا پیچید و مرد دختر جوانی را دید که با قدم های استوار به آن سمت می آید.


نسیم ملایمی وزید و لحظاتی بعد کوچه خلوت بود... خلوت ...تاریک و سرد!

مرد بی خبر از چیزی که در انتظارش بود،کافه را مرتب میکرد.که صدای پاقی او را هیجان زده از جا پراند.

بوی رز سیاه در هوا پیچید.

مرد دختر جوانی را دید که با قدم های استوار به آن سمت می آید.


البته لازم نیست همیشه از اینقدر فاصله استفاده کنین ولی برای توصیف این صحنه اینجوری بهتر نشد؟
بعضی جمله ها برای هضم شدن احتیاج به یه فرصت دارن! به یه فاصله. اگه در محل های درست این فرصت رو به خواننده بدین تاثیر جمله هاتون بیشتر می شه.
بین جایی که مورگانا ساتین رو پیدا کرد و کافه مرد فاصله بود. این فاصله رو به خواننده نشون بدین. هر چند مورگانا آپارات کرده باشه و سریع به اون محل رسیده باشه.

بوی رز در هوا پیچید...به خواننده اجازه بدین بوی رز رو استشام کنه! تصور کنه. به یاد بیاره.
اشاره به کلمه "سیاه" لازم نبود. چون بوی رز سیاه و صورتی فرقی با هم ندارن. اشاره به سیاه بودن رز در صحنه پایانی پستتون کافی بود.
حادثه مرگ ملینا کاملا توضیح داده نشده.احتیاجی هم نبود.چون سوژه شما در اینجا خشم مورگاناس و تغییرش. به این مورد هم به اندازه کافی پرداختین.


نقل قول:
و شدت شکنجه را بالا برد . مرد فریاد میکشید. مورگانا پوزخند زد.
- گفتی بخاطر ملینا... اره؟ به ملینا قول داده بودم سیاه نباشم...علی رغم میل باطنی ام. ولی به ملینا قول داده بودم نه به دامبلدور....

و مجددا پوزخند زد.
- امشب لرد سیاه یک هم پیمان خواهد داشت....یک خادم....شما تنها سلاحی رو که نباید به اون میدادید دادید.... دنیا از حالا باید بیشتر بترسه.... حیف اونقدر زنده نمیمونی که اینو به آلبوس عزیزت بگی سایرات....

قسمت اول خوب بود. البته اگه جمله ادامه پیدا می کرد بهتر هم می شد:

- گفتی بخاطر ملینا... اره؟ به ملینا قول داده بودم سیاه نباشم...علی رغم میل باطنی ام. ولی به ملینا قول داده بودم نه به دامبلدور.... حالا دیگه ملینایی وجود نداره که به خاطرش با خواسته قلبی خودم مبارزه کنم.

قسمت دوم هم بد نبود. فقط کمی زیاده روی شده. عبارت " تنها سلاحی که نباید به اون می دادید" زیادی مغرورانه اس! و به همین دلیل تاثیر خوبی روی خواننده نمی ذاره.


استفاده از خارهای رز سیاه برای شکنجه ایده زیبایی بود.

خوب بود.

موفق باشید.

—————————————

بگمن!

البته که می شه. این نقد رو اختصاصی برای شما می نویسیم...آماده باشید...


نقد!

اگه مایل باشین بصورت نستعلیق هم قادریم بنویسیم!



ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۷ ۲۳:۴۵:۵۹








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.