هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ جمعه ۲۵ مهر ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
خلاصه:
فرهنگستان وزارت به مدیریت تد ریموس لوپین قوانین سخت و لازم الاجرایی گذاشته واستفاده از کلمات سیاه و خشن رو ممنوع کرده. تصمیم مرگخوارا اینه که فرهنگستانی در لیتل هنگلتون تاسیس کنن تا در اون منطقه قوانین خودشون رو پیاده کنن و آزاد باشن .مرگخوارا می خوان برای فرهنگستان مجوز بگیرن. وبرای این کار باید با فرهنگ بشن!
در قدم اول مورفین رو قانع می کنن که وقتی بازرس های وزارتخونه اومدن حرف نزنه و ساکت بمونه.
همینجاست که جینی وسط سوژه ظاهر می شه!

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

بالاخره یکی از مرگخواران به خود مسلط شد!
-شاید دلیلش اینه که وزارت کار مزخرف و اعصاب خرد کنیه و ارباب گذشته از این که به انتخاب یارانشون احترام می ذارن، کلا ترجیح می دن هیچ مرگخواری وزیر نشه. مطمئن باشین چیزی که دیروز به ذهن شما رسیده سالها پیش به ذهن ارباب ما رسیده بود!

جینی دست از پا درازتر محل را ترک کرد و سوژه را به حال خودش گذاشت.

مرگخواران مجددا سرگرم تفکر شدند!
-خب...مورفین رو که ساکت کردیم. قدم بعدی چیه؟ مرلین؟ شما از همه ما با تجربه تری و چندین ردا بیشتر از ما پاره کردی. شما بفرمایین کجای فرهنگ ما اشکال داره؟!

مرلین از این که به عنوان ریش سفید مجلس جدی گرفته شده بود بسیار شادمان شد! دستی به ریشش کشید و وانمود کرد سخت در فکر فرو رفته است. مرلین فکر می کرد و فکر می کرد و هی رنگ به رنگ می شد! کم کم مر گخواران داشتند نگرانش می شدند که شروع به صحبت کرد.
-خب...راستش...اگه می پرسیدین کجای کار شما اشکال نداره راحت تر جواب می دادم. مثلا...فرهنگ غذا خوردنتون هم زیاد جالب نیست!

لودو پس از ظاهر کردن چت باکس مخصوص نامزد های وزارت به صحنه بازگشت.
-بزنم رد صلاحیتت کنم پیری؟ غذا خوردن ما چشه؟!

مرلین تصمیم گرفت این "چش بودن" را عملا نشان دهد.
میز بزرگی پر از غذا جلوی مرگخواران ظاهر کرد.
-خب...اگه فکر می کنین چیزیش نیست بفرمایید میل کنید!




پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۷:۱۲ پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۳

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۵ پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۹ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
از م نپرس!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 125
آفلاین
صدای جینی ویزلی باز هم چرت مورفین را پاره کرد:

-السلام علیک ملت مرگخور!

مرلین با خشم اژدها،جینی را نگاه کرد:

-باز یکی دیگه پیدا شد!

-سوال داشتم خو!

مرلین با لبخند کجی گفت:

-بپرس فرزند!

-چرا شما اعتلاف ندارید؟

ملت مرگخور همه با فرمت به جینی خیره شدند.مورگانا پرسید:

-چی چی نمیکنیم؟

-اعتلاف!(ائتلاف)

وقتی چهره ی صاعقه زده ی مرگخوران را دید،ادامه داد:

-مثلا..ما محفلی ها..همه با هم جمع شدیم و سیریوس رو انتخاب کردیم.شما چرا این کارو نمی کنید؟چرا تقسیم بندی بلد نیستید؟چرا روحیه کار جمعی ندارید؟

مورفین نگاه عاقل اندر عاقل تری به جینی انداخت:

-تو وسط سوژه چیکار می کنی؟

-اِم..چیزه..خب..همینجوری اومدم دیگه!

مورگانا که اوضاع را برای سخنرانی مناسب دیده بود فریاد زد:

-راست میگه!اصن چرا ما روحیه ورزشکاری نداریم؟چرا؟ما داریم به کجا میریم؟تبعیض تا کی؟نابرابری حقوق زن و مرد تا کی؟ساحره ستیزی تا کی؟تاکی سپر مدافع هایمان آهنگ های اجنبی داشته باشد؟تا کی آب را گل کنیم؟تا کی در خیابان ها آشغال بریزیم؟تاکی پا برهنه وسط سوژه ملت بدویم؟

ملت مرگخور همچنان با فرمت ،جینی را مینگریستندیدندی!


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!


ارزشی انفجاری


تصویر کوچک شده




شناسه قبلی:لاوندر براون


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲۳:۵۴ چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۳

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
- مرلین؟یه سوال: دقیقا به من بگو چی به ما میرسه اگر به تو رای بدیم، درحالیکه گزینه بهتری مثل سوروس پیش روی ماست. ضمن اینکه این چه ربطی به مشکل با مورفین داشت؟ و فکر قانع کردن منم از سرت بیرون کن چون من هرگز به دشمن چند هزار سال قبلم رای نمیدم. البته.. لازم به ذکره که هر چی ارباب بگه . با این حال....

- اهم.... مورگی؟

این صدای بانز بود که میخواست سخنرانی نسبتا طولانی انتخاباتی مورگانا را قطع کند. اما بگذارید صادق باشیم، او بدترین راه ممکن را برگزیده بود، چون مورگانا فریاد زد:
- منو به این اسم صدا نزن بانز! سکتوم سمپرا!

فریاد مورگانا چرت هپروتی-ملکوتی مورفین را پاره پوره کرد.
- چی شده؟ جنگ شده؟

کسی وقت نکرد پاسخ دهد، چون همه در حال گریختن از طلسم های مورگانا بودند که با بانز، گرگم به هوا بازی میکردندیکی از همان طلسم ها مجددا مورفین را کف کافه پخش کرد. مرلین فریاد زد.
- تمووووووومش کن مورگانا! به اسم لرد سیاه قسمت میدم تمومش کن.

جمله مرلین تمام نشده بود که مورگانا آرام چوبش را پایین آورد. تقریبا همه مرگخواران با قدردانی به مرلین نگاه کردند که ردای سیاه و سفیدش را صاف میکرد.
- خوب برگردیم سر سوژه اصلی! الان مشکل شما مورفینه یا واژه هایی که از استفاده کردن ازشون محروم شدین؟

- در اصل دومی ولی فعلا اولی.... راستشو بخوای هر دو!!!

ملت مرگخوار با فرمت به مورگانا خیره شدند.
- الان کسی فهمید این چی گفت؟

مرلین مکثی کرد
- ... ممکنه من بتونم کمکتون کنم... اما شرط داره.


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۸:۴۲ چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۳

کرنلیوس آگریپاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۹ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 57
آفلاین
مرلین که یهو وارد کافه شده بود، همین که شنید ملت مرگخوار در مورد فرهنگ صبحت می‌کنن تصمیم گرفت که یک مقدار این دار و دسته خشن رو امر به معروف و نهی از منکر کنه!

- جامعه جادوگری الان به فرهنگ مذهبی‌ نیاز دارد . جامعه‌ای که دین نداشته باشد، پدر ندارد! بی‌ پدری موجب بی‌ حجابی و بی‌ هویتی جوانان است! ما در دهن جوانان می‌زنیم ! اگر می‌خواهید با فرهنگ شوید به حوزه مرلینیه مراجعه کرده تا اینجانب فرهنگ را بر شما قالب کنم . البته قبلش به مرلین رای بدین... یادتون نره !

مرگخوارا که کم کم دود کافه داشت اونارو با خودش میبرد با شنیدن صدای مرلین از خواب پریدن . البته به غیر از مورفین که همینجور وایساده خوابش برده بود و از لب و لوچش آب دهان غلیظی سرازیر بود که همین که به کفّ کافه میرسید بخار میشد و به دود کافه اضافه میکرد. لودو که یهو بعد از شنیدن سخنرانی‌ پرشور مرلین جوگیر شده بود جوری مشتشو بالا برد که به فکّ لینی برخورد کرد و باعث شد ساحره‌ جوون بیهوش نقش زمین بشه.

- بله ما در دهان این جوانان می‌زنیم! ما بهتر از اینیم! من این همه تلاش کردم شکم رشد دادم که چی‌ بشه ؟ از مقام و منصب شوت بشم؟ نخیر آقا ، اینطورا هم نیست! اگر لازم باشه کودتا می‌کنم من! اصلا با کسی‌ شوخی‌ ندارم!.

لینی که در حال به هوش اومدن بود سعی‌ کرد بفمه که چه کسی‌ بهش مشت زده.

- این چه کاری بود که کردی مرلین؟ مگر ما جوانان دل نداریم ؟ اصلا از قدیم گفتن به تعداد آدم‌ها راه هست برای رسیدن به بهشت، حالا چرا ما بیایم به شما رای بدیم؟

مرلین که انتظار جواب گویی ساحره جوونو نداشت و هنوز مونده بود که معنی حرفای لودو چیه، کمی‌ جا خورده بود، اما سعی‌ کرد خونسردیشو حفظ کنه و سوژرو زیاد به بیراهه نکشه.

- استغفرومن! خواهر من، این چه جور لباس پوشیدنیه؟ این چه قیافه ایه که برای خودتون درست کردین؟ ادب و نزاکتتون کجا رفته ؟ وقتی‌ بزرگترتون جوگیر می‌شه شما وسط حرفشون نپر. شما به ما رای بده ما بهشتم جور می‌کنیم ... ثانیا تا حالا ستاد انتخاباتی ما اومدین؟ ما انواع و اقسام حوری مذکر و مونث داریم... خلاصه وقتی‌ به آغوش‌ مرلینی بیاین بعدش هر کاری میخواین بکنین مجازه شما فقط به پیامبر ایمان بیار ما جورش می‌کنیم !

مرگخوار‌ها مونده بودن که به آغوش‌ مرلینی بپیوندن یا سعی‌ کنن مورفینو که الان دیگه وسط کافه علم داده بود بیدار کنن.




ارزشی بی‌ بکارت


تصویر کوچک شده


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲:۲۴ چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۳

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
همه مرگخوارها فکر کردند که این فکر خیلی خوبی است و لازم الاجراست!
از آنجا که کسی داوطلب اجرای این نقشه نشد؛لینی به عنوان مرگخواری متعادل و معقول به مورفین نزدیک شد و گفت: دایی ارباب؟ آیا از مصوبات جدید وزارت خبر دارین؟

مورفین که کلا انرژی زیادی نداشت به سختی سرش را بلند کرد. ولی چون دید یک ساحره در مقابلش قرار دارد و بویی از ناموس هم برده بود مجددا سرش را پایین انداخت:ای بابا...من دشت از دنیا ششتم! کاری به کار وژارت ندارم. شیه؟ انتخاباتش شروع شده؟ مهلتش تا کیه؟
لینی که دید دایی ارباب در حال منحرف کردن بحث است به زور هم که شده یقه بحث را گرفت و صافش کرد:ببینین جناب مورفین. دولت به دنبال معتادا میگرده.

مورفین: موتاد؟ جل المرلین! مگه تو مملکت ژادویی موتاد هم پیدا میشه؟

لینی که موفق شده بود توجه مورفین را جلب کند با لحنی جدی ادامه داد:باورش سخته ولی ظاهرا بله!حالا شما با این طرز حرف زدن...خب...کمی جلب توجه میکنین. ممکنه مامورای وزارتخونه بگیرن و برای ترک ببرنتون.شایعاتی هم وجود داره که میگه اینا رو برای ترک نمیبرن.کلا میخوان ریشه کنشون کنن.
مورفین از ترس ریشه کن شدن شروع به لرزیدن کرد و گفت:ما که موتاد نیشتیم. ولی نمیشه نبرن؟
لینی:خب...شاید بشه.راه حلش اینه که وقتی مامورای وزارتخونه برای بازدید و بازرسی و اینجور چیزا اومدن شما کلا حرف نزنی.قبوله؟

مورفین سرش را به نشانه تایید تکان داد. لینی به سمت بقیه برگشت و لبخند پیروزمندانه ای زد و گفت:این یکی رو حل کردم!حالا بگین ببینم.برای با فرهنگ شدن چه کار دیگه ای لازمه انجام بدیم؟


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۸:۲۰ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۳

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
نزدیکیای اتاق لرد:

مرگخوارا که به شدت عجله دارن و می‌خوان هرچه زودتر به کافه برگردن تا شکار لحظه‌هایی که می‌شد از مورفین کردو از دست ندن، جمیعا با سرعت پله‌ها و راهروهارو طی می‌کنن و خودشونو به اتاق لرد می‌رسونن. ناگفته نمونه که این بین چندین و چندهزاربار دیگه علامت شومشون می‌سوزه و با هر سوزش، سرعت اونا و البته استرس وجودشون بیشتر می‌شه.

مرگخواران جلویی با ظاهر شدن اتاق لرد، به موقع ترمز خودشونو می‌کشن و نزدیکی درـه اتاق متوقف می‌شن. صف میانی دیر پاشو رو ترمز می‌ذاره و مرگخوارای جلویی رو به چند سانتی متری ـه جلوی در هل می‌ده و در نهایت تو مرگخوارای انتهایی اثری از ترمز و کاستن سرعت مشاهده نمی‌شه و به بقیه برخورد می‌کنن.

نتیجه‌ی این حرکت اینه که مرگخوارای جلویی با در برخورد می‌کنن و از اونجایی که در طاقت تحمل وزن این همه مرگخوارو نداره از جاش در میاد و همراه مرگخوارا به داخل اتاق پرتاب می‌شه.

مرگخوارا:

لرد که هنوزم چوبدستیشو رو علامت شوم ممد مرگخواری می‌کشید، با دیدن این اتفاق مرگخوار مذکورو به سمتی هل می‌ده و با جدیت از جاش بلند می‌شه.

- باز بدون در زدن اومدین تو؟ کروشیو بر همه‌تون!

اشعه‌های سبزرنگی به تعداد دوبله سوبله از نوک چوبدستی لرد خارج می‌شه و یکراست به سمت مرگخوارا می‌ره و تعدادیشون رو اسیر شکنجه‌های خودش می‌کنه. بعد از چند دقیقه که شکنجه‌ها به اتمام می‌رسه، در مثل روز اولش می‌شه و مرگخوارا به صف کنار هم می‌ایستن، لرد به حرف میاد.

- کاریتون نداشتیم! فقط داشتیم اعمالی روی چوبدستیمون جهت قوی تر شدنش انجام می‌دادیم! برای سنجیدن قدرتش هم این ابله پیشنهاد داد از میزان سوزش علامت شوم شما بهره ببریم.

همه‌ی مرگخوارا سریعا سرشونو به سمت مرگخوار ممد می‌چرخونن و بهش چشم‌غره می‌رن. مرگخوار ممد کمی سرخ و سفید می‌شه و زیرلب می‌گه:

- خو ایمن‌ترین راه بود.

با اشاره لرد دوباره آستینشو بالا می‌زنه و می‌ره که بعنوان موش آزمایشگاهی مورد استفاده قرار بگیره. بقیه هم با عصبانیت صحنه رو ترک می‌کنن و به کافه برمی‌گردن.

کافه:

الا با دیدن مورفین که همچنان ژست قبلی‌ـه خودشو حفظ کرده و مث آدمای بافرهنگ رفتار می‌کنه، نفس راحتی می‌کشه و به سایرین ملحق می‌شه تا راهی برای حل مشکلشون پیدا کنن.

- نمی‌شه به جا تلاش برای یاد دادن درست حرف زدن به مورفین بگیم از کلماتی استفاده کنه که بلده درست تلفظشون کنه هان؟

با این حرف ایده‌ای به ذهن سوروس می‌رسه و می‌گه: اصن چطوره کاری کنیم که مورفین مجبور به حرف زدن نشه؟ مثلا بگیم صداش گرفته یا مریضه یا هرچی!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۸:۴۳ چهارشنبه ۹ مهر ۱۳۹۳

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۵ پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۹ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
از م نپرس!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 125
آفلاین
مورگانا،لودو و الادورا؛تنها افرادی هستند که عمـــــــــق این فاجعه رو درک کردند.زیر لب زمزمه میکنند:
-مجوز،بی مجوز
و البته لودو در دل ادامه میده:
-ریاست بی ریاست!
در این میان دست های همه به سوزش میوفته.علامت شوم،توسط ولدمورت لمس شده بود!مرگخواران نگاه سر درگمی به هم می اندازند.همه به یک چیز فکر میکنند:
-ما موری-اون موری نه،اون یکی-رو معتاد کردیم؟!معلومه که نه؟!و کسی هست که اعتراض داشته باشه؟!
-من اتلاژ دارم!
یکی از با فرهنگ های کافه در نقش مترجم تکرار میکنه:
-میگه اتلاژ داره!
یکی از مرگخوار های منفعل بدو بدو جلو میره و در حالی که دماغش رو به زمین میماله میگه:
-چه اعتراضی دایی سرور من؟!
حین زمانی که مورفین زور میزد تا حرف اول جمله ش رو بگه،فریاد مورگانا همه رو میخکوب میکنه:
-یا مرلین!ارباب برای بار دوم احضار کرد!من سر راه میرم سفارش کفن واسه هممون میدم بعد بریم.
همچنان که مورگانا مشغول حرف زدن بود،لینی با خود فکر میکرد که مشکل دو برابر شد!


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!


ارزشی انفجاری


تصویر کوچک شده




شناسه قبلی:لاوندر براون


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۵:۵۸ سه شنبه ۸ مهر ۱۳۹۳

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
من این جرات رو دارم!

همه ی مرگخوارا برمیگردن ببینن کیه که با این شجاعت داره حرف میزنه که با قیافه داغون آگوستوس راک وود روبرو میشن.
مورگانا با احتیاط میپرسه:
آگوستوس؟تو واقعا میتونی همچین چیزی به دایی ارباب بگی؟

آگوستوس سینه شو جلو میده:بله!ما وقتی مرگخوار شدیم قسم خوردیم که به خاطر گروه از خودمون و منافعمون بگذریم.من الان ذره ای از این دریای پهناور هستم و حاضرم این وظیفه ی خطیر رو به عهده بگیرم.
کسی به راک وود یادآوری نمیکنه که هنوز مرگخوار نشده.در اون لحظه به نفعشون نیست که یادٱوری کنن.راک وود با اعتماد به نفس به طرف مورفین میره:
جناب مورفین!شما حرف زدن بلد نیستین!

در یک چشم به هم زدن اشعه ی درخشانی از طرف مورفین شلیک میشه و آگوستوسو نقش زمین میکنه.
هکتور که پاتیلی گرفته تو بغلش و داره هم میزنه جلو میره:ا...چی شد؟
مورفین با بی حالی سرش رو بلند میکنه و جواب میده:مرد!

همه از سرعت عملی که از شخصی مثل مورفین بعیده تعجب میکنن.ولی مرلین براشون توضیح میده که این طلسمیه که لرد روی فک و فامیلاش کار گذاشته که اگه شخصی بهشون توهین کنه بلافاصله کشته بشه.
تعجب مرگخوارا تموم میشه و جاشو حس تحسین خرد و تدبیر لرد سیاه میگیره.
ولی به هر حال این مشکل هنوز سر جاشه که یکی باید به مورفین بفهمونه باید طرز حرف زدنشو عوض کنه.


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۲:۲۶ شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۳

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
لینی نگاهی به مورفین و بقیه انداخت، اما پیش از آنکه فرصت کند حرفی بزند. صدایی گفت:
- من با لینی موافقم!

تقریبا همه کسانی که در اتاق، توی سر خودشان، مورفین و لودو میزدند، به مورگانا که روی یک طناب باریک نشسته و معلوم نبود کدام نسیمی، از کدام گورستانی تابش میداد، نگاه کردند. لینی که فکر میکرد فقط خودش توانسته درجه با کلاسی نسبی مورفین را تشخیص دهد، با لحنی که نشان میداد خیلی دلش میخواهد موهای مورگانا را بپیچد دورش و خفه اش کند گفت:
- دقیقا چی رو فهمیدی موری؟

چشم های مورگانا به طرز خیلی ناخوشایندی درخشید:
- اینکه اگه یه بار دیگه موری صدام کنی،دفعه بعد، میتونی به مرلین بگی برات یه لباس اندازه موریانه بدوزه!

مورفین که چرت بی وقتش از فریاد مورگانا پاره شده بود گفت:
- شیه؟ شرا اینشا گیر دادن به موری من؟؟؟؟

و به یک عنکبوت روی شانه اش اشاره کرد. لینی با این وسوسه که شپلق، بکوبد روی آن عنکبوت، مبارزه کرد و گفت:
- اهم...راستش داشتم فکر میکردم که چرا اصن بیایم خطر روزی سه وعده کروسیو رو برای خودمون با معتاد کردن ارباب فراهم کنیم! اونم حالا که جنس اینقدر گرونه و برای گیر اوردن اصل جنس باید تا اون ور مرزهای اسکاتلند بریم؟بعلاوه ......

لینی پوزخندی زد و با اشاره دستش، مورفین را نشان داد که حالا داشت موهای هپلی اش را هپلی تر میکرد و قورت قورت قهوه به حلق مبارک میریخت! و باعث شد بقیه تعجبشان را از اطلاعات دقیقش راجع به اجناس!!! موقتا فراموش کنند.
مورگانا گفت:
- همون اولشم هم گفتم موافقم لینی...فقط یه مشکلی پیش روی ما و همه هست؟

مورفین که برای چند لحظه نگاه های همه را حس کرده بود گفت:
- نخیر هیش مشکلی اینشا نیش!!!من که راحتم!

و همین جمله، عمق فاجعه را نشان داد. اگر ظاهر مورفین با کلاس و مجوز بگیر به نظر میرسید، زبانش اصلا اینطور نبود. ولی چه کسی آنقدر هنرمند بود که به مورفین درست حرف زدن را بیاموزد؟
در واقع چه کسی جرات داشت به دایی ارباب بگوید که بلد نیست حرف.... نه ببخشید درست حرف بزند.


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۲۰:۴۵ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۳

الادورا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۵ یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
از مد افتاد ساطور، الان تبرزین رو بورسه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 572
آفلاین
جماعت مرگخوار از کافه باکلاس و خفه به خانه ریدل برگشتن. در کافه بسیاری آدم های با کلاس و با فرهنگ دیدن که موهای پریشان داشتن و عینک کائوچویی می زدن و «ایسم» های بسیار می دونستن و بسیار قهوه و چای تلخ می نوشیدن و بسیار دود استشمام می کردن.

لودو خوشحال از اینکه مهر تاییدی بر حرف هاش زده شده مشغول های فایو دادن و گرفتن با فلور دلاکور بود. در پشت پرده ضمنا، در دلش عروسی به پا بود که با معتاد شدن لردسیاه، بساط کودتا و برکناری لرد و تکیه زدن بر مسند رهبری جادوگران سیاه هم فراهم میشه البته.

مورفین هم خوشحال از این که توی سوژه ای نقش راهبردی به عهده گرفته، توی عوالم خودش سیر می کرد. در این بین لینی، مرگخوار سابقا ریونکلاوی در اصل هافلپافی در حال حاضر اسلیترینی، عمیقا غرق مشاهده دایی ارباب بود که با مو و ریش پریشان، چای تلخش رو با چیزی مخلوط می کرد و بین دود فرو دادن های پی در پی، قلپ قلپ می رفت بالا؛ یک سوم راونکلاوی لینی مشغول تجزیه تحلیل چیزی بود که مطمئنم شما در یک صدم ثانیه بهش رسیدید...دایی ارباب تا همینجاش، نصف راه «بافرهنگ شدن» رو پیموده بود، و مسیر نورانی گرفتن مجوز، دلبرانه برای لینی رقص نور پخش می کرد....!


ویرایش شده توسط الادورا بلک در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۰ ۲۱:۵۰:۱۹








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.