هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۸:۳۸ شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۳

نیمفادورا تانکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۳ پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۳۳ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از از دل برود هر آنکه از دیده برفت!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 205
آفلاین
-پارتی بازی اونم تو روز روشن؟
-الان شبه!
-من اون ینفرم!
-خودمم!
-نخیرم برید کنار خودم میشم.
-بس کنید!:vay:

آخری صدای فریاد آنتونین دالاهوف بود که از این وضع خسته شده بود،ملت هافل دره به او چشم دوختند و سپس از او به دخترش چشم دوختند و از دخترش به...در میان همین نگاها ناگهان رز بغضش ترکید و گفت:
-این نامردیه...دورا رو میبری اونوقت منو نمیبری؟...

فرجو :حالا ما چرا انقد مشتاقیم از قدیم گفتن لا تجسسو!
مادام:این تجسس با اون تجسس فرق داره.
فرجو:چه فرقی داره؟تجسس تجسسه!
دورا:این تجسس مصلحتیه!

وینکی مسلسلش را در دست تاب داد و با لحنی تهدید آمیز فریاد زد:
-یا منم جزو گروه تجسس بود یا وینکی تالار را به مسلسل سیتی تبدیل کرد!

رز با همان گریه بریده بریده پیشنهاد داد:
-به...نظر من..همه بشیم..نباید بین اعضا تبعیض قائل شد

آنتونین فریاد زد:
-آخه گله ای که نمیشه!

و بعد از این حالت به این حالت در آمد.دورا به آرامی سر تکان داد و با آه گفت:
-بنظرم...
ناگهان صدایی گفت:
هی اینجا چه خبره؟


ویرایش شده توسط نیمفادورا تانکس در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱۸ ۱۵:۳۷:۳۵

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۸:۲۶ شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۳

مادام هوچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۸ شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۴۹:۱۱ دوشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۲
از زمین کوییدیچ هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 112
آفلاین
مادام که حوصلش سر رفته بود وخوابش می امد چوب جارویش را بالا ی سرش بردوگفت:هر کی این نامه رو نوشته زود تراعتراف کنه بابا خوابمون میاد وگرنه باهمین میزنم رو سرتک تکتون....

رز گفت:وقتی کاری نکردیم به چی اعتراف کنیم اخه.....

انتو که متفکرانه به دیوار خیره شده بود.گفت:این طوری که نمیشه. ما باید یه گروه تجسس درست کنیم ومسبب این نامه وبی خوابی رو پیدا کنیم.
حالا کیا داوطلب میشن؟؟؟

مادام با سرعت چوب جاروشو داشت پایین میاورد که داوطلب بشودکه ناگهان چوب جاروبه سرفرجو که معلوم نبود کی دوباره اومده بود خورد.
همه به سمت فرجو بد بخت که بیهوش بودرفتند و دورا گفت: دوباره دستگل به اب دادی مادام . اون از قضیه تو حموم اینم ازین قضیه . ددی توهم یه چیزی بش بگو دیگه؟؟؟

بعد یک ساعت فرجو به هوش امدوانتو گفت :حالا که فرجو هم به هوش اومد3نفر داوطلب برای گروه تجسس میخوایم . کیا میخوا.............

هنوز جمله ی انتو تموم نشده دست همه هافلیون بالا رفت و
-من!
-نه خیرم من میخوام بشم!!!
-با همین جارو میزنمتا تجسس کار خودمه!!!!
-چرا اصن شما من میشم!!!
-اصن هیچ کدومتون. منو ددیم میشیم!!!
انتو که گیج شده بود گفت:اما من گفتم فقط سه نفروچون منو دخترم میخوایم باشیم فقط یه نفر دیگه میخ.....
ودیگر صدای انتو به هیچ کس نمیرسید چون زیر جمعیت و درخواست ها ودادهای هافلیون له شده بود.


ویرایش شده توسط مادام هوچ در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱۷ ۱۸:۳۱:۱۰

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱:۵۹ شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۳

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
چکیده:
در تالار هافلپاف اعلام میشه که قراره خوابگاه مختلط برچیده بشه و جادوگرا و ساحره ها از هم جدا بشن و بخوابن. ملت هافلپاف که با این کار مخالفند دنبال کسی هستند که این فرمان را داده. ابتدا فکر میکنند که دلوروس آمبریج اینکار را کرده و سپس به مادام هوچ شک میکنند ولی آخرین سر نخی که به دست می آورند نشان میدهد که کار لودو بگمن بوده...

ملت هافلپاف که سراسر خشم هستند میخواهند به سمت خوابگاه مدیران یورش ببرند و آن جا را خاک کوچه یکی کنند که ناگهان رز میگوید:
_ بابا صبر کنید یه دقیقه!

وینکی: ما صبر نداشت! ما این کفگیر را در دهان مدیریت کرد!
مادام هوچ: وینکی راست گفت! ما این چوب جارو رو تو دهن مدیریت کرد!
فرد جرج: وینکی راست گفت! ما این جوراب رو تو دهن مدیریت کرد!
رودولف: وینکی راست گفت! ما این سیاهی رو در دهان مدیریت کرد!
آنتو: کدوم سیاهی!
رودولف: وسط دعوا نرخ تعیین نکن نابکار!
آنتو: نه من بایدبدونم کدوم سیاهی؟! حرفای مثبت هجده میزنی؟ اینجا بچه نشسته!
رودولف: مثبت هجده چیست؟! منظورم پارسی کولا بود!
دورا: این ددی من یه کم حساسیه! حالا ولش کنید! وینکی راست گفت! ما این آفنبات چوفی را در دهان مدیریت کرد!

رز: بابا شماها انگار یادتون رفته لودو خودش از همه مثبت هجده تره! اون چیکار داره به خوابگاه مختلط ما آخه؟!

وینکی: راست میگه ها! اووووم...پس کار کی میتونه باشه؟!



پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۶:۲۸ دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۳

هافلپاف، محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
ایفای نقش
محفل ققنوس
هافلپاف
مترجم
کاربران عضو
پیام: 1125
آفلاین
وینکی قاب عکس لودو که یکی از جن ها این را روی شومینه ی هافل گذاشته بود،را برداشت و رو به هافلیون گرفت.
انتو:من که گفتم مدیرت را نباید داد دست این!

وینکی:خو چی شد؟با فریاد الله اکبر پیش بریم؟

ملت باهم، یکصدا جاویدان ایران عزیزما!نه!

-پس چی کار کنیم؟

رز که جلوی ایینه ایستاده بودو موهای فرش را مرتب می کرد،با بی خیالی گفت:
-بریم بخوابیم!

هافلیون با فرمت به رز نگاه کردند.
رز برای صدمین بار در ان روز موهای مرتب اش را مرتب تر کرد و ادامه داد:
- لودو دیگه مدیر نیست پس نمی تونه کاری کنه،منم خوابم می اید پس بریم.

بعد زد زیر اواز:
-لالا لالا لالا گل پیش پیش .....

هافلیون:
------------------------------------------------
جهت خالی نبودن خوابگاه




پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۲۰:۱۹ یکشنبه ۴ آبان ۱۳۹۳

مرگخواران

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۳ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
دیروز ۲۰:۵۳:۳۳
از مسلسلستان!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 548
آفلاین
اینجا بود که وینکی در حالیکه مسلسلش را بالا و پایین می انداخت، غلت خوران روی زمین غلت خورد و خندید و خندید و انقدر خندید تا روده هاش از هم گسیخت و گره های بافت های عصبیش از هم باز شدن و این بشر جن خونگی دچار مرگ بافتی شد!

ملت خواننده: چرا رفتی؟ چرااااااااا؟ ما بی قراریم...

از اونجایی که ملت اینقدر حواسشون نیست که نویسنده این پست، وینکی هست و در اینصورت، با خوندن ادامه پست متوجه میشن که وینکی نمرده، راوی تصمیم گرفت که جواب این ملت زود باور رو نده و بذاره به حال خودشون بمونن.

وینکی که دچار مرگ بافتی شده بود، با نفس های آخرش، قسمتی از جورابش رو کند و گره هاشو از هم باز کرد و به جای بافت های عصبیش، گذاشت تو روده و عصب هاش!

خب...از پشت صحنه خبر میرسه هیچکس معنی پاراگراف بالا رو نفهمیده. پس میریم سر ادامه رول...
وینکی در حالیکه در برابر نگاه های این شکلی ملت، از جاش بلند میشد، با لبخندی که همچنان روی لبش خودنمایی میکرد گفت:
-وینکی سرتون کلاه گذاشت... مادام هوچ بی تقصیر بود. همه این چیزا زیر سر... صدای بوم بوم قلب کی بود؟ قلبتون رو آروم کنید.

دورا با فرمت دستش رو، روی قلبش گذاشت تا بتونه قلبش رو ساکت کنه.

-...وینکی از اجنه پرس و جو کرد و فهمید ماجرا ها کار کسی نبود جز این بابا. اگه ملت خواست، وینکی توانست مسلسلش را بالای سر برد و با فریاد الله اکبر به سپاه دشمن یورش برد. وینکی جن خوووب بود.

ملت:

--------------------
این پست صرفا جهت رفع ابهام و کش دادن سوژه با دو مضنون بود. اگه ملت خواست تونست با یه پست دیگه مثلندش، بزند پته وینکی را روی آب بریزد.



ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۴ ۲۰:۴۲:۱۴


Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶ یکشنبه ۴ آبان ۱۳۹۳

مادام هوچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۸ شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۴۹:۱۱ دوشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۲
از زمین کوییدیچ هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 112
آفلاین
وینکی باسرعت پیش جنها رفت تا اطلاعاتی دراین باره بدست بیاره .
وینکی به سمت پنجره رفت تا بیرون را نگاه کند . مادام خیلی تند داشت از در بیرون میرفت ودوباره شروع به قدم زدن کردولی اینبار باهدفی معین وبدون غیب وظاهر شدن.
همه دور وینکی جمع شدند تا ببینند که او توانسته بفهمه این نامه از طرف کیست یانه.
رز:چی فهمیدی؟؟؟
انتونین :چی گفتن ؟؟اونا میدونستن کار کیه؟؟؟
دورا :شترق
وینکی :اونا یه نفرو دیدن که داشته این نامه رو مینوشته وانگار اصلا مختلط بودن خوابگاه ودوست نداشته است
رز:اما اون کی میتونه باشه؟؟؟
انتونین :اونا نگفتن کارکیه؟؟؟
وینکی :گفتن
رودولف چوب دستیشو میزاره زیر گلوی وینکی ومیگه:خب بگو دیگه پس چرا انقدر طولش میدی بگو برم خرفتش کنم.
وینکی :به من چه تقصیر پسته وگر نه من میخوام بگم که این کاره مادامه!!!!!

رز به رودولف .رودولف به انتونین. انتونین به دورا دورا به بیرون نگاه میکنه به جایی که مادام نشسته وهافلیون:مادام!!!!!!!!!!!!!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۲۰:۵۱ شنبه ۳ آبان ۱۳۹۳

هافلپاف، محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
ایفای نقش
محفل ققنوس
هافلپاف
مترجم
کاربران عضو
پیام: 1125
آفلاین
رز:یه جوریه دیگه!مهم اینه که نگذاریم خوابگاه جدا بشه،مگه اینجا ایرانه؟

دورا جواب داد:
- خوب اینو که همه می گن،مهم چه جوریشه!

انتونین:مای گرل!چشاتو این جوری نکن...دَدی ناراحت می شه.....
دوباره شترق

دوباره شترق( )....

رودولف که از تماشا ی شترق های دورا خسته شده بود،گفت:
-اینا باشه برای بعد فعلا بگید خوابگاهو چی کار کنیم؟
حواس هالیون دوباره روی خوابگاه جمع شد.

پس از کمی فکر کردن،وینکی گفت:
-اصن این قضیه مشکوک بود،آمبریج زمان هری بود،آمبریج مرده بود!

ملت هافل ابتدا با این فرمت ( )به وینکی و سپس با فرمت به هم نگاه کردند.

دورا: اگه کار امبریج نبوده،پس کار کی بوده؟

رز بدون توجه به دورا، ویبره زنان گفت:
-ایول!دیگه لازم نیس خوابگاه را جدا کنیم.

انتونین نگاهش را از در خوابگاه بر داشت و گفت:
-خیلی مطمئن نباش رز!

نگاه همه به سمت در رفت،جایی که چند جن خونگی مشغول نصب پرده بودند.
هافلیون:

وینکی مسلسل اش را پر کرد و گفت:
-اونا جن بود،وینکی جن بود،وینکی رفت و با اونا حرف زد،وینکی جن فداکار بود!


ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۴ ۱۶:۱۵:۲۵
ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۴ ۱۶:۱۶:۳۴
ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۴ ۱۶:۲۲:۳۷



پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱:۴۰ شنبه ۳ آبان ۱۳۹۳

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
و اینطور شد که اعضای تیم مختلط هافلپاف در تاریخ "22 ادریبهشت ماه" به مسابقات اعزام شدند...

شش ماه بعد
آبان ماه

داستان جدید


هوا به تدریج سردتر و سردتر میشد و یواش یواش دانه های زیبا و هندسی شکل برف از آسمان به زمین می آمدند. وینکی کنار شومینه هافلپاف که آتشش زرد رنگ بود نشسته بود و در حال پر کردن خشاب مسلسل هایش بود. رز، در حال بافتن گیسوان بلندش و همینطور حل سوالات سخت امتحان سمجش بود.

کمی آنطرف تر، دورا، روی پای پدرخوانده جدیدش یعنی آنتو نشسته بود و آنتو لپ هایش را میکشید() و دورا، شترق!() و دوباره آنتو لپ هایش را میکشید() و دوباره شترق() و ...

از آن سو رودولف در حال فرستادن جغد به سرتاسر امپراطوری بریتانیا بود تا بتواند رد و نشانی از بلاتریکس پیدا کند. فرد ویزلی هم که طبق معمول با خنده هایی مشکوک و شیطانی در حال کشیدن چیزی روی کاغذ بود!

تنها شخصی که در کنار آن ها نبود و از شیشه های تالار عمومی هافلپاف در آن هوای سرد در بیرون از خوابگاه گاهی هویدا میشد و گاهی مخفی، مادام هوچ بود. او در حال آموزش پرواز به گروهی از تازه واردین بود.

همه مشغول بودند که ناگهان شخصی سیاه پوش از ورودی گورکن طلایی تالار هافلپاف عین تراختور! و بدون هیچ مقدمه ای وارد شد، اطلاعیه ای روی برد عمومی تالار چسباند و دوباره رفت! همه که کنجکاو شده بودند آمدند تا اطلاعیه را بخوانند:
نقل قول:

اهم اهم...
بدانید و آگاه باشید که زین پس خوابگاه های مختلط برچیده خواهند شد و ساحره و جادوگر در خوابگاه های جدا از هم خواهند خوابید! این فرمان لازم الاجراست و از امشب اجرایی میشود.
امضاء
دلوروس آمبریج!


آنتونین: بابا من فقط به خاطر خوابگاه مختلطش اومده بودم اینجا!
دورا: شترق! ولی ددی تو گفتی به خاطر من اومدی اینجا!
وینکی: آرامش خود را حفظ کرد! این خوابگاه مختلط میراث هلگا هافلپاف بود! امکان نداشت ما چنین اجازه ای داد!
رز: راست میگه، عمرا بذاریم!
رودولف: عمرا! حتی اگه شده باشه یواشکی!
دورا: چطوری یواشکی؟!



پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۸:۰۵ دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۳

ریونا بونز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۴ پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۵:۵۱ شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۴
از کتابخونه هافل! :)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 156
آفلاین
در این میان ملت هافلپاف بالاخره به موضوع اصلی رسیدند !!

هلگا : آقا کی میخواد تو جریان مسابقه باشه ؟؟ هافلی ها دستا بالا

ناگهان انبوهی از دستان دانش اموزای با مرام هافلی بالا رفت !!

در این میان اعضای جدیدی نیز دیده میشدند !!

از اینجا بود که مشکلی جدید اغاز شد !!!

ملت هافل خودشان هم از این انبوه زیاد تعجب کرده بودند

ملت متحیر هافل پاف :

هلگا : :worry:

همه چشم به دهن مبارک هلگا بسته بودند

و هلگا در این فکر که بین این نوادگان گله هافلپافی کدام یک را انتخاب کند

تا در این مسابقه مهم و پر دردسر حضور داشته باشد

رز که کاسه صبرش سر امده بود گفت : ننه جان چیزی بگویید !!

میتوانیم دست های اویز خود را پایین بیاوریم . دستهایمان از ریشه در امد !!؟؟!!!

هلگا به خود امد : اه فرزندانم !! استپ( stop ) ازاد که نیست پایین بیاورید !!!

نیمفادورا : اوخیییش !! ممنون !!

و دیگران هم پس از دیگری عکس العملی نشان دادند و همـــه شجاعت و رک گویی رز را تحسین کردند !!

الا : بانوی هافل ، خانم هلگا !! چه کنیم ؟؟ 5 نفر انتخابی شما کی ان ؟؟

پیوز : پییییف !! چه جلب !! به نکته خوبی اشاره کردی !!

و اینگونه بود که هلگا تصمیمش را گرفت !!

او رقابتی مهیج را برای تیم خود در نظر گرفته بود تا این جوری بتواند پنج نفر برتر را انتخاب کند !!



only Hufflepuff




پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۴ دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۳

الادورا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۵ یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
از مد افتاد ساطور، الان تبرزین رو بورسه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 572
آفلاین
نقل قول:
خلاصه:
اون اول اول واسه شرکت تو مسابقات دورمشترانگ پنج نفر شرکت کننده میخواستیم که نداشتیم! رز و هوگو هم طی یه سری مسائل بیناموسی توسط حاج درک سنگ شده بودن کار نداریم آقا! گذشته ها گذشته!
ارنی به درگاه جاج درک التماس دعا داره تا حاج درک با مناجات و عرفان و اینا دست به دعا برمیداره و اعضای جدید میریزن تو تالار(نیوت اسکمندر، نیمفادورا تانکس، آلسو، دنیس و مروپی)و حد نصاب جور میشه بعد ارنی از حاجی خواهش میکنه رز و هوگو رو از حالت مجسمه ای دربیاره که حاج درک خود ارنی رو سنگ میکنه عوضش! بعدشم خودشو سنگ میکنه قوری مقدس هلگا ندا داده که باید یکی قربانی شه تا مجسمه ها آزاد شن و ملت تصمیم میگیرن ارنی رو قربانی کنن. ارنی هم این وسط تعییز شناسه میده به «هلگا هافلپاف» و درنتیجه قوری اعلام میکنه ارنی نمیتونه قربانی بشه چون عملا دیگه وجود نداره! بعد خود هلگا ظهور میکنه و همه مجسمه ها رو آزاد می کنه. در ادامه تافتی که پست سوژه مال اونه تبعید میشه به قزوین و حالا وقتشه به مسئله دورمشترانگ رسیدگی بشه!


این پست صرفا کاربرد خلاصه داشت:دی









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.