سوژه جدید!کرنلیوس در حالی که برای بار صدم داشت کف کاملا تمیز آرایشگاه رو جارو میکشید، پیش خودش آهنگ "پارسال بهار رفته بودیم زیارتو " به شیوه جادوگری میخوند، که یهو در آرایشگاه با یک صدای گورومپ خفنی باز شد. مردی سراپا خیس عراق، هیکلی و
با این قیافه وارد آرایشگاه شد.
- بدو سریع سریع میخوام ریشمو بزنم!
- پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم به هاگزمید... بارا بابام
- این یارو چی میگه؟ مگه اینجا آرایشگاه نیست؟
کرنلیوس که انگار از خواب بیدارش کرده باشن با تعجب به مرد هیکلی نگاه کرد. چند بار از سر تا پا نگاهش کرد. بعد از یک مدت مثل گوسفند خیره شدن، مرد با کمال تعجب متوجه شد که کرنل چسبیده به شنلش و داره بوش میکنه. پس از مدتی مطالعه مرد از تمامی ابعاد، لبخند گشادی بر لب کرنل باز شد.
- به به این که رودولف خودمونه! وا اینجا چیکار میکنی ؟ مگه قرار نیست که مراقبت در خونه ریدلها رو به عهده داشته باشی
؟ نگو که اومدی از مرلینگاه اینجا استفاده کنی!
- آقا ولم کنین با این داستان دربونی! حالا اینجا مرلینگاه هم داره؟
بعد از مرلینگاه!- اه این صداها از کجا میان؟ عجیبه اینجا! تازه توش از بیرونش بزرگ تره!
- هان کدوم صدا؟ آره دیدی مدلش جدیده ! اینا مثلش هیچ جا پیدا نمیشه!
- همین الان یکی گفت بعد از مرلینگاه نشنیدی؟
کرنلیوس که کم کم داشت نگران سلامتی رودولف میشد دستش رو رو پیشونیش گذاشت، اما فورا با احساس سرمای شدیدناشی از نگهبانی دادنهای بی پایان دستشو کشید. در حالی که رودولف رو با زحمت دنبال خودش میکشید بدون هیچ حرفی روی یکی از صندلیهای آرایشگاه نشوندش.
- چیکار میکنی؟ ولم کن! این صندلی چیه که روش میشونی منو؟
- مگه نگفتهٔ بودی که میخوای ریشتو بزنم ؟خوب منم همینکارو میخوام بکنم دیگه! حالا آماده شو و اون کمربندو ببند تا امنیتت تضمین بشه! نگران نباش، تا سرتو تکون ندی هیچ اتفاقی براش نمیفته!
رودولف که کم کم داشت اعتمادشو از دست میداد. کمی چپ و راست شد و داشت آماده میشد که تشکر بکنه و ریششو خودش با تیغ بزنه تا بتونه هرچی زود تر برگرده به پست سرایداریش، اما غافل از این که کرنلیوس منتظر نشده بود که رودولف خودش کمربندشو بببنده و کمربندو همینجور تا آخر سفت کرده بود.
- ببینم تو تا حالا آرایشگاه داشتی، یا بار اولته؟
- اولین آرایشگاهمه اما قبلان چند تا از دوستامو اصلاح کردم... یکیشون اتفاقاً اسمش
سرّ نیکولاس د میمزی پورپینگتون بود که بعد از این که اصلاحش کردم، دیگه ندیدمش... میگن الان تو هاگوارتز میچرخه و جزو گریفه. حالا بگو ببینم چرا میخوای ریش به این قشنگیرو ببریش؟
- همش به خاطر بلاست! مادر بچه هامو میگم... هی بهم میگه اگر ریشتو نزنی تک تک موهاشو خودم میکنم.فکر کنم به خاطر اینه که چند بار فلورانسو باهاش بازی کرد، اما بلا خوشش نیومد... منم هی میگم منو اغفال نکنین، اما چیکار کنم؟ وقتی یکی اندازه من جذاب باشه واسش از این مشکلا پیش میاد.
- البته... ما توی این آرایشگاه کارمون اصلا درست کردن مشکلات زناشوییه...بذار برم تیقمو بیارم.
کمی بعد!- راست میگفت رودولفا! اینجا یک سری صدا میاد! شاید از طبقه بالا باشه... رودولف! تیغو آوردم ! اه این آقا کی باشن؟
مرد شنلپوشی که کنار رودولف وایساده بود تعظیمی کرد. کرنل که با دقت نگاه میکرد و سعی داشت که صورت مرد رو تشخیص بعده برق قرمزیرو از توی شنل متوجه شد.
- چلام چیلوم !
- این چی میگه ؟ اسمش چیه رودولف؟
- چالیم چلام کپکا ! من مالسیبرم، ولی میتونین مالی صدام کنین!
- خوب الان اینی که گفتی به ما چه مربوطه؟
- چالیم چلوم لرد سیاه منو فرستاده که بهتون بگم که اگر ریش رودولفو بتراشین، فاجعه فجیعی پیش میاد! این ریشو وقتی که رودولف جلو در خواب بود، مرلین طلسم کرده!