هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۸:۵۷ چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۵

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه در اثر نوشیدن معجون مرکب اشتباهی صاحب موهای بسیار بلندی شده و مرگخوارا در حال تلاش برای حل این مشکل هستن.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- آقا همه رو بیخیال شید... ساحره شدن ارباب و سارا و اینارو.
- چی چیو بیخیال شیم؟ دختر مردم رفته تو ساحل قدم بزنه؟ مردونگی کجا رفته؟
- امم... رودولف... راستشو بخوای باید یه چیز مهمی بگم بهت...
- تو چیز مهم بگی؟ عمرا! غیر ممکنه اصلا... فرض محال، برهان خلف و حتی تناقض ثابت میکنم همچین چیزی غیر ممکنه!

ریگولوس که ایده ای نداشت که این حرف های رودولف یعنی چه، به آرامی جلو رفت، با زور و قدرتی که کلا از او بعید بود یک دسته از تار موهای کنار گوش رودولف را گرفت و سر او را به طرف پست آخر برد.
- یه نگاه بکن به این آخه مرتیکه، تا بعدش غیر ممکن رو بکنم مستقیم تو سوراخ بینیت که اندازه غاره.

رودولف که البته در شرف کبود شدن بود، با پر رویی تمام گفت:
- اصلا به خاطر همین بینی رو فرممه که ساحره ها همیشه جذبم میشن.

ریگولوس با چهره پوکرفیس خود یک نگاه به دوربین کرد، سپس انگشت اشاره اش را مستقیم به طرف تاریخ ارسال پست آخر برد.
- خب که چی؟ ملت حال نداشتن رول بزنن!
- آقا... کلا نویسنده پست قبلی شناسه بسته شده الان... سارا خانم شما هم که انقدر روش غیرت داری رفته قاطی کاربرای عضو.
- دو تا ساحره رو از دست دادیم؟!
- برگردیم تو سوژه یا میخوای هنوز کش بدیم قضیه رو؟
- برگردیم!

ثانیه ای بعد:

رودولف که همچنان به علت فشار احساساتی ناشی از از دست رفتن دو ساحره نفس نفس میزد، رو به ملت مرگخوار کرد و گفت:
- میگم ملت... سارا رو بیخیال شیم... یه حرکت دیگه نیاز داریم!

نگاه های ملت مرگخوار ناگهان آنچنان سنگین شد که رودولف حس کرد در حال آب شدن است.
- خب... کسی پیشنهادی داره؟
- به نظرم با علم معجون سازی میشه مشکل ارباب رو حل کرد.
- هکتور... یه بار دیگه اسم معجون رو بیار تا...

تهدید های رودولف به دلیل کراواتی که همچون مار به دور گردنش پیچیده شد و او را پایین کشید، قطع شدند و رودولف مستقیم به چشمان پنهان آرسینوس در زیر نقاب خیره شد.
- عه... تویی آرسی؟
- میشه دقیقا بگی کجام شکل هکتوره؟
- هیچ جات... ولی خیلی وقت بود که سمت معجون سازی نرفته بودی!
- خب... یه دستیار هم لازم دارم... وینکی خوبه.
- آها... باشه... پس آماده کن پاتیل و معجون رو... منم برم پیش ارباب بهشون اطلاع رسانی کنم.

دقایقی بعد:

- یه بار دیگه بگو اسمشو رودولف.

رودولف یک قدم عقب رفت...
- امم... وینکی ارباب... وینکی رو دستیار کرد. میشه حالا غر بزنم؟

- وزیر مضحک مسخره! برداشته جن رو کرده دستیار معجونی که میخواد بده به ما که درمانمون کنه؟
- من از طرفش از سیوروس معذرت میخوام ارباب.

رودولف پس از گفتن این حرف، در میان سیل طلسم های لرد سیاه از اتاق فرار کرد.

اتاق معجون سازی:

- وینکی جن معجون سازِ خوب! وینکی خواست به وزیر کمک کرد تا ارباب رو درمان کرد!
- یکم آروم تر صحبت کن وینکی... مطمئن باش زیاد سخت نیست.

آرسینوس به پاتیل خاموشی که مقابلش روی شعله قرار داشت نگاه کرد... سپس نفس عمیقی کشید و آتش زیر پاتیل را روشن کرد.



پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۷:۵۵ دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۳

فلورانسو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۴ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 350
آفلاین
همه نگاه ها بعد از دنبال کردن سر شخص مجهول تا يه جاهايى از آسمون، دوباره به سمت آشا برگشت.

- خب حالا از کجا سارا رو پيدا کنيم؟
- آره راست ميگه..از کجا پيدا کنيم؟
- چجورى پيداش کنيم؟
- چگونه پيداش کنيم؟
- از چه راهى پيداش کنيم؟
- از چه روشى پيداش کنيم؟
- از چه طريقى پيداش کنيم؟
- هوووم..کسى فعل ديگه اى بلد نيست؟

آشا اون نگاه مارمولکى و خشمگينش رو به مرگخوارا دوخت و گفت:
- يه ذره به اطرافتون، به آواتارها نگاه کنید! آواتار سارا نشون ميده که اين دخترخانم يه گيتار گرفته دستش داره تو سواحل مى گرده!

رودولف دستى به سبیل هاش کشيد و گفت:
- چه معنی داره دختر جوون تنها تو ساحل بگرده؟

- چيه رودولف نکنه فکر مى کنى از ساحره ها برترى ها؟ نکنه فکر مى کنى قدرتمندى؟ نکنه مى خواى به ساحره ها ظلم کنى؟

آشا نفس عميقى کشيد و ادامه داد:
- اى ساحره ها همین حالا اقدام کنید و از حقتون دفاع کنید. نذاريد جادوگرها از شما به عنوان کنيز استفاده کنن..بياين اينم فرم ثبت نام تو سازمان حمایت از ساحره ها!

مرگخوارها که سردرگم شده بودند مدام نگاه هاشون رو رد و بدل مى کردن. رودولف به هکتور نگاه مى کرد، هکتور به مرلین نگاه مى کرد، مرلین به مورگانا نگاه مى کرد، مورگانا به لينى نگاه مى کرد و لينى به موهاى سياه و آبشارگونه لرد نگاه مى کرد.

بعد از چند بار ردوبدل شدن لينى نگاهش رو از موهاى اربابش برداشت و گفت:
- يعنى ارباب الان ساحره شده؟ بايد زودتر ساراکلن رو پيدا کنيم. از کجا بايد پيداش کنيم؟


ویرایش شده توسط فلورانسو در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۲۴ ۱۸:۲۹:۱۹

تصویر کوچک شده


I'm James.


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۶:۴۹ شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۳

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
آشا بعد از اطمینان از خروج مرگخوارا از چادر و خارج شدن از دسترس فریادها و کروشیوها و فراشنوایی های لرد، برمی‌گرده و با حرکت دستش مانع ادامه ی راه مرگخوارا می‌شه.

- ما در این لحظه به این نیاز داریم که بفهمیم دقیقا چه اتفاقی افتاده! هوشتون رو به کار بندازین! بیاین مرحله به مرحله جلو بریم. چی دستگیرتون می‌شه؟

رز بعنوان شروع کننده ی مرحله فریاد می‌زنه: من مطمئنم موی سفید و البته متعلق به دامبلدورو کش رفتم!

الا دستی به چونه ش می‌کشه و می‌گه: ولی مدل موهای لرد دخترونه و به رنگ مشکی بود!

دافنه از شدت شوق و ذوق کشفی که کرده مقادیری دود به هوا می‌فرسته و می‌گه:

- اما سارا زیرلب گفت که کاش می‌تونست ریش دامبلو واسه خودش نگه داره.

باری با تعجب شروع به خاروندن سرش می‌کنه.

- پس چرا من نشنیدم؟ من تمام مدت نزدیکش بودم!

مندی همینطور که در حال پراکنده کردن دوداییه که از دهن دافنه خارج شده جواب می‌ده:

- اینم از مزایای خون آشام بودنه که هرکسی ازش بهره مند نیست!

باری با شدت بیشتری خاروندنو ادامه می‌ده و می‌گه:

- اما دافنه که خون آشام نیست که اینو شنیده باشه! تو خون آشامی!

دافنه آروم تو گوش باری زمزمه می‌کنه: هیس! همه چیو که نباید لو داد! خب نشستم پستای قبلی رو خوندم که فهمیدم این اتفاق افتاده دیگه!

- اما تو که نویسنده نیستی! تو کاراکتری بازیچه تو دستای نویسنده هستی! این نویسنده س که پستای قبلی رو خونده نه دافنه! چرا متوجه نیستین دارین پیچونده می‌شین؟

آشا که از این همه بحث بیهوده کلافه شده با جیغ بنفشی همه رو ساکت می‌کنه.

- باااااریییی! اینا مهم نیست! اینا جزئیاته! واسه طولانی شدن پسته. مهم اینه که سارا گفته بود که مشکل لرد با ریش دشمن لرد حل می‌شه اما الان کله ی مبارک لرد "سارا کلن"ـی شده. الان فهمیدیم ریش دامبلدور دست سارائه! یعنی فقط باید دنبال سارا بریم و با یه تیر دوتا نشونو بزنیم. نه اینکه هم دنبال ریش بریم هم دنبال سارا. فهمیدین چی گفتم؟؟؟

- خب اینو که از اولم می‌دونستیم.

متاسفانه قبل از مشخص شدن هویت گوینده ی این دیالوگ، سرش کنده و به کیلومترها آن طرف تر پرتاب می‌شه.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۲ ۱۷:۲۰:۵۶
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۲ ۱۷:۲۱:۲۸

🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۵:۰۷ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۳

سارا کلن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۷ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۴:۲۹ دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴
از همین دور و برا...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 355
آفلاین
خلاصه:

لرد ولدمورت بواسطه خوردن یک معجون کلی مو درآورده و مرگخوارا میخوان جلوی رشد موی لرد رو بگیرن اما میفهمن که تنها کسی که میتونه ضد معجون رو درست کنه سازنده معجون یعنی سارا کلن ـه. بنابراین اونو پیدا میکنن و نزد لرد میارن. حالا معجون برای آمادگی کامل فقط نیاز داره که تا یه ساعت دیگه ریش دامبلدورو توش بندازن.
اون ها مقداری از ریش دامبلدورو از توی فیوزِ گریمولد کش میرن اما...
____________________________________________________________________




بلا معجون را از دست الا کشید و گفت:
-من باید اینو بدم به ارباب.
رز به اعتراض گفت:
-اما من مو رو کش رفتم.
ایوان گفت:
-چه ربطی داره؟ من باید بدمش به ارباب.

در بین دعوا های مرگخواران سارا به موهای سفیدی که کف دستش بود نگاه کرد. او به جای ریش های پروفسور دامبلدور دو تار از موهای بلند و سیاهش را داخل معجون ریخته بود. می خواست که این موها را یادگاری نگه دارد!

بلا کروشیویی به همه ی مرگخواران فرستاد و با پاتیل دوان دوان به طبقه ی بالا دوید. مرگخوارا هم به سرعت(خوب بدنشون در برابر کروشیو مقاوم شده بود دیگه!) دنبال بلا دویدند.
بلا بدون در زدن در اتاق ولدمورت را باز کرد و گفت:
-ارباب درستش کردم!
-کروشیو بلا! بدش من.
بلاتریکس پاتیل را به ولدمورت داد و ولدمورت هم یک نفس کل معجون را سر کشید.

سارا از طبقه ی پایین نگاهی به طبقه ی بالا انداخت و به سرعت جیم شد!

مرگخواران هم با رضایت به کله ی کچل ولدمورت نگاه کردند، اما مطمئنا" رضایتشان طولانی مدت نبود!


صبح روز بعد

لینی در اتاق ولدمورت را باز کرد تا صبحانه ی لرد را بدهد اما به جایش جیغی کشید که ولدمورت از خواب پرید.
-
مرگخواران که ازجیغ لینی تعجب زده شده بودند به طبقه ی بالا شتافتند و با مشاهده ی لرد به این فرمت در آمدند.
لرد گفت:
-چرا اینجوری به ما نگاه می کنید؟

رز گفت:
-ار...ارباب... کلتون...
لینی با ترس آینه ای به لرد داد. ولدمورت با مشاهده ی خودش که موهایی سیاه، لخت و دخترانه ای تا روی کمرش در آمده بود از تعجب در جایش خشک شد.
بلا گفت:
-موی توئه الا.
الا گفت:
-نه خیرم. موهای من آخرش یه فر می خوره. رز تو حتما مو رو اشتباه کش رفتی.
رز با ترس گفت:
-نه، نه من مطمئنم مویی رو که کش رفتم سفید بود.

ولدمورت از حالت خشک شده اش در آمد و گفت:
-کروشیو رز، کروشیو الا، کروشیو بلا. کروشیو جمیعا" مرگخواران!

لینی گفت:
-ارباب حتما اشتباهی شده.

لرد با عصبانیت گفت:
-ساکت. برید دوباره تار موی دامبلدورو بیارید و اون دختره سارا رو هم بیارید تا معجونو درست کنه.
اگه تا فردا معجون حاضر نباشه به جای کروشیو، آوادا انتظارتونو می کِشه!
مرگخوارا: :worry:



پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۲:۰۸ شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۳

باری ادوارد رایان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۴ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۰:۵۵ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
از چی بگم؟
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 274
آفلاین
سارا درحالیکه چشمانش را روی تار ریش دامبل قفل کرده بود به جلو تاب خورد و تار را گرفت و زیرلب گفت:
-کاش میشد تو دفترچه امضام بذارم...هیییییی! :worry:

و با ناامیدی تار را در معجون انداخت.

-یوهووووووووو.
-ایییییییییول
-درست شد هورااااااا

و سارا که از این وضعیت بد و ناجور و در آغوش کشیدن و محبت نمودن مرگخواران بسی شگفت زده شده بود, با ناباوری به مرگخواران غرق در شعف و شادی زل زد.
مرگخوارا همینطور که بالا و پایین می پریدند و سر خود را به در و دیوار می کوبیدند, با شنیدن صدایی به ابهت یک سیاره, ساکت شدند.

-اینجا چه خبره؟باز آیلین بهتون معجون ترکیدن از خوشی داده؟

مرگخواران که رنگ به رنگ می شدند و هر لحظه منتظر یک کروشیوی لردی بودند, ناگهان به بند کفش های تن تاکشان که ماه پیش از یک فروشگاه مشنگی کش رفته بودند, علاقه پیدا کردند.
چندلحظه ای سکوت حکمفرما بود تا اینکه آیلین سکوت را شکست و گفت:
-نه قربان.این دفعه کارِ سارا کلنه.تار موی ریش دامبل پیدا کردیم و آوردیم دادیم بهش تا اثر اون معجون بده رو از بین ببره.

لرد دستی به سرش که دیگر کچل نبود, کشید و سپس به سارا کلن که غرق در ساخت معجونش بود انداخت و گفت:
-هووم...چیز خوبیست.خوشمان آمد.حالا به کارتون برسید و مزاحم چرت بعد از ظهر ما نشید.آشا...تو...

و به آشا اشاره کرد که به فرمت و با ترس و لرز به کفش های تن تاک بنفشش زل زده بود و ادامه داد:
-یادت نره ناجینی رو به گردش ببری و يه مشنگ چاق و خوشمزه واسش پیدا کنی.ما رفتیم...

و لرد ولدمورت با صدای پاقی ناپدید شد.به محض اینکه انعکاس صدای پاق از فضا ناپدید شد, مرگخوارانی که بالاخره خیالشان راحت شده بود, در عملی غیر بهداشتی, عرق پیشانی شان را با پشت دستشان پاک کردند و با فرمت به سارا زل زدند.
سارا بالاخره سرش را از پاتیل بیرون آورد و به جمع مرگخواران نگاهی انداخت و گفت:
-فکر کنم آماده باشه..ولی نمیدونم چرا رنگش به جای هیزل مایل به بنفش, بنفش مایل به هیزل شده.

مرگخواران مضطرب نگاهی به هم انداختند و ناگهان همه با هم به سمت پاتیل یورش بردند که اولین کسی باشند که پاتیل را به اربابشان تقدیم می کند و ارتقا مقام بگیرند.

راوی:


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۲۳:۵۸ جمعه ۲۴ مرداد ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
-آوردم...سارا....کجایی؟ ریش دامبل آوردم!

لینی بال بال زنان و با سرو صدای زیاد وارد آشپرخانه ریدل که در واقع گوشه ای از شکنجه گاه ریدل بوده و صرفا به دلیل کم نیاوردن در مقابل گریمولدیان به این نام خوانده می شد، شد!
سارا در کنار پاتیل معجون ایستاده بود و با آرامش و متانت خاصی محتویاتش را هم می زد.
-آرام! آرامش مرا بر هم نزن! ریش را بده!

لینی که آن همه شور و شوقش بی جواب باقی مانده بود با دلخوری تار مو را بطرف سارا گرفت.

-مطمئنی تار موی ویزلی نیست؟!

با شنیدن صدای الادورا که شیطنت در آن موج می زد، لینی با تردید به ریش نگاه کرد.
-نه بابا سفیده خب. تازه محفلیا هم تایید کردن. تار ریش دامبله. مطمئنم!

الادورا که روی یکی از وسایل شکنجه نشسته بود کمی جابجا شد.در حالی که نگاهش را از تار مو بر نمی داشت شانه هایش را بالا انداخت.
-باشه...حتما همینطوره. چون مطمئنم ارباب مایل نیست معجونی با تار موی ویزلی بخوره و ظرف چند دقیقه صاحب ولدمورت های کوچولوی فراوان بشه...یا مثلا تار موی سیریوس باشه و ارباب به جای کروشیو شروع به واق واق...اهم...هیچی...یا مثلا تار موی لوپین باشه و ارباب با ابهت تمام زوزه بکشه...یا مثلا تار موی...

لینی نگاهی به چوب دستیش انداخت. چوب دستی قدیمی میراث خانوادگی وارنر ها بود. برایش بسیار با ارزش بود...مادربزرگش در بستر مرگ این چوب دستی را به او هدیه کرده بود...ولی مسلما ارزششش را داشت. باید از خیر چوب دستی عتیقه اش می گذشت.
با دقت سوراخ بینی الادورا را هدف گیری کرد و چوب دستی را پرتاب نمود. چوب دستی پس از طی مسافتی درست به هدف خورد و الادورا را ساکت کرد. حداقل برای چند دقیقه! و لینی از همین فرصت استفاده کرد.
-سارا...این قطعا و بدون شک تار ریش دامبلدوره! حالا معجون رو آماده کن.




پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۰:۵۵ پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۳

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
خلاصه:

لرد ولدمورت بواسطه خوردن یک معجون کلی مو درآورده و مرگخوارا میخوان جلوی رشد موی لرد رو بگیرن اما میفهمن که تنها کسی که میتونه ضد معجون رو درست کنه سازنده معجون یعنی سارا کلن ـه. بنابراین اونو پیدا میکنن و نزد لرد میارن. حالا معجون برای آمادگی کامل فقط نیاز داره که تا یه ساعت دیگه ریش دامبلدورو توش بندازن.

مرگخوارا ریش رو تو فیوز خانه گریمولد پیدا کردن اما گیدیون مانع اونا میشه!


☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻

الا دست به سینه جلوی سایر مرگخوارا می ایسته و میگه:

- آخه خودت بگو، تو یه دونه محفلی میخوای جلوی این همه آدمو بگیری؟ اصن با عقل جور در میاد؟ نه میاد؟

الا جمله ی آخرو رو به مرگخوارا میپرسه و مرگخوارا نچ نچ کنان پاسخشو میدن و یه قدم دیگه به جلو بر میدارن. گیدیون که همچنان با شجاعت بین اونا و فیوز وایساده، دستشو تو جیبش می کنه یه دونه سوت عهد عتیق که کلی گرد و غبار روشو پوشونده رو برمیداره و توش میدمه.

تنها چند ثانیه زمان میبره تا کلهم فضای زیرین خونه گریمولد ابتدا شروع به لرزش کنه و بعدش پر بشه از انواع و اقسام ویزلی های مو قرمز که هرکدوم از یه گوشه ای آویزون شدن و به مرگخوارا زل زدن.

ویزلی ها: :sharti:

مرگخوارا:

در همین حینی که گیدیون با غرور ویزلی هارو یکی پس از دیگری از نظر می گذرونه و خودش رو با داشتن سپاه ویزلی ها قوی تر از مرگخوارا می دونه، رز چهار دست و پا از زیر دستای گشوده ی گیدیون عبور میکنه و خودشو به فیوز میرسونه و تار موی دامبلدورو تو جیب رداش پنهان میکنه.

الا بعد از اطمینان از سالم گریختن رز و دوباره پیوستنش به جمع مرگخوارا، شونه هاشو بالا میندازه و میگه:

- خیله خب! نیازی به خشونت نیست. ما رفتیم ...

خوشبختانه بعد از عبور آخرین مرگخوار از حفره و ورود به میدان گریمولد بود که صدای جیغ و ویغ ویزلی ها که فهمیده بودن سرشون کلاه رفته به هوا بلند میشه. اما چه فایده! مرگخوارا با صدای پاقی ناپدید میشن. اونم ریش دامبل به دست!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۶:۰۴ چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۳

گيديون پريوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲:۵۳ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۹
از ش دور بمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 533
آفلاین
- گیدیون راه رو باز کن.

الا فریاد زنان این را گفت و به او خیره شد. گیدیون همین طور که توی حفره گیر کرده بود تلاش می کرد تا دست دومش هم از توی حفره بیرون بیاورد. بلاتریکس وردی را زمزمه کرد و گیدیون درون حفره پرت شد.

پشت سر او مرگخواران یکی یکی از حفره پایین می رفتند. در این لحظه گیدیون فریاد زد:

- نیاید تو، نیاید تو. مگه ما میایم تو خونه ی ریدل؟

- گیدیون اینجا خونه آبا اجدادی منه. هرجا که دلم بخواد توش میرم.

الادورا این را گفت و با نشانه ی تهدید ساطورش را در هوا تکان داد. سپس جلو اومد و به اطراف نگاهی انداخت. در آنجا انبوهی سیم و کابل و چیز های مختلف دیده می شد. مرگخوار ها آمدند که همراه الا بروند که گیدیون فریاد زد:

- شما کجا؟

- داریم دنبال الا میریم دیگه.

- اینجا که خونه آبا اجدادی شما نیست که. هِری.

مرگخواران نگاهی به هم انداختند. سپس شانه شان را بالا انداختند و عقب رفتند. گیدیون همراه الادورا رفت. به اطراف نگاهی می انداخت تا بتواند زود تر ریش دامبلدور را پیدا کند و برای معجون ببرد. الا به جعبه ای اشاره کرد و گفت:

- این چیه؟

- این فیوزه دیگه.

- باز شو.

با این حرف، جعبه ی فیوز باز شد و مشتی ریش درون آن نمایان شد.

- ریش دامبلو پیدا کردم.

با این حرف همه مرگخواران دویدند سمت فیوز تا سریغ تر مشتی از آن را بردارند که ناگهان گیدیون بین آن ها و فیوز ایستاد و گفت:

- ریش دامبلدور برای ما مهمه. شما حق ندارید بهش دست بزنید.

مرگخواران:


ارزشی نیمه اصیل!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۲۲:۵۱ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۳

الادورا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۵ یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
از مد افتاد ساطور، الان تبرزین رو بورسه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 572
آفلاین
گیدیون همون دستی که به زحمت از حفره زیرزمینی در آورده بود به نشونه مخالفت تکون داد:
- من که عمرناش بذارم شما پاتون به جعبه فیوز محفل برسه!

باری چوبدستیش رو بیرون کشید و به سمت گیدیون هدف گرفت:
-از سر راهم برو کنار محفلی ملعون! ما تو رو شکست میدیم و ازت عبور می کنیم!

گیدیون اخم هاش رو توی هم کشید و دست هاشو به زحمت به کمرش زد.
-راه نداره جون داداش!
-اصلا؟
-اصلا!

باری چوبدستیش رو غلاف کرد و به سمت مرگخوارها برگشت.
-خب، نقشه الف شکست خورد. نقشه ب رو عملی می کنیم.

آماندا پرسید:
-نقشه ب چیه؟

باری لبخند دستپاچه ای زد و جواب داد:
-نمیدونم، من تا الف بیشتر بهش فکر نکرده بودم!:-"

راونی ها با تاسف به هم نگاه کردن و سر تکون دادن. الادورا که سرش توی گوشیش بود اهم اهمی کرد تا توجه بقیه بهش جلب شه:
-سارا اس داده که باید تا یک ساعت دیگه ریش دامبل رو بهش برسونیم، وگرنه معجونش می جوشه و تا ماه دیگه آماده نمیشه!

لینی با کنجکاوی روی پنجه پا بلند شد تا بتونه توی گوشی رو دید بزنه و پرسید:
-اس دیگه چیه؟

الا با خوشحالی لینی رو کنار کشید تا براش در مورد اس ام اس و وایبر و لایت و وی چت و غیره هایی که توی گوشی مشنگیش پیدا میشد توضیح بده. بلا با تاسف به دو مرگخواری که از جمع فاصله گرفته بودن و روی گوشی خم شده بودن و پچ پچ می کردن نگاه کرد و در حالی که از خشم کبود شده بود به بقیه گفت:
-تا یک ساعت دیگه راهی پیدا می کنید تا به جعبه فیوز این خونه دسترسی داشته باشیم و ارباب رو نجات بدیم! وگرنه ارباب همه رو به نجینی معرفی می کنن!

دافنه پیشنهاد داد:
-خب چرا همون راهی که لینی اول گفت رو تست نکنیم؟ همون معجونی که دامبل خورد میدیم ارباب بخوره تا موهاش بریزه!

زاغی به نمایندگی از آیلین که بالاسر سارا مونده بود، قار قار خشمگینی سرداد که توسط آماندا اینطور ترجمه شد:
-ارباب لب به چیزی که مورد پسند دامبلدور باشه نمی زنن!

بلا با خشم پاش رو روی زمین کوبید:
-همین که گفتم، جعبه فیوز رو پیدا می کنید!

باری شونه بالا انداخت و زمزمه کرد:
-به ما چه...مثل اینکه اینجا خونه آبا اجدادی خودتونه ها...

با این حرف ابتدا همه به صورت به باری و بعد به بلا خیره شدن، ولی بعد لامپی بالای سر همه شون روشن شد و همگی به صورت به بلا زل زدن!


ویرایش شده توسط الادورا بلک در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۱۴ ۲۳:۲۶:۵۵



پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۹:۱۸ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۳
#99

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین

مینی‌پُست می‌زنیم. مینی‌پُست خوب است. مینی‌پُست دوست ماست. مینی‌پُست هوراست!

- لِن؟
- چیه مَندی؟
- ویولت اینجا نیست؟!
- ویولت اینجا چیکار می‌کنه مَندی به نظرت؟
- تدی چطور؟!
- مَندی واقعاً فازت چیه؟! تدی اینجا چیکار می‌کنه؟! اینجا فقط ما یه مُشت مرگخوار ویلون و سیلونیم که پیش گیدیون ِ الویس پریسلی اینا گیر کردیم!

مَندی که با سوء‌استفاده از غیبت جادوکاران ویزنگاموت و عدم تذکر اون‌ها مبنی بر رعایت تناسب مابین فضاسازی و دیالوگ، عنان اختیار از کف داده بود و چونان گله‌ای کرگدن تصمیم داشت دیالوگ‌طور، بتازونه [ گرچه با همین سخنان فوق، توطئه‌ی کشورهای جهان‌خوار و آستکبار جهانی با مُشت محکم حضور پررنگ جادوکاران مواجه شُده و نقش بر آب می‌شه.. تکبیــــــــــــــــــر!! ] ادامه می‌ده:
- خب لِن، مگه ما دنبال موی دامبل نبودیم که در نتیجه‌ی کچل شدن دامبل، اینجا داریم با گیدیون ارّه می‌دیم تیشه می‌گیریم؟!
- باز سؤالای مسخره‌ش شروع شد.
- اولاً که نزن ارباب خوششون نمیاد. دوماً که این نشون می‌ده پست قبلی قبلیه رو با دقّت نخوندی!

فلش بک

نقل قول:
-کلید بالا پایین رفتن خونه خراب شده.ما مشکوکیم که یکی از تارهای ریش استاد تو فیوز گیر کرده.آخه برقم قطع شده!


پایان فلش‌بک

و لِن، بدون رعایت حق کپی رایت و با سوءاستفاده از غیبت رز، به شکل در میاد گرچه ضمائر آگاه، شاهد و ناظر بر این اعمال هستند و دیری نخواهد پایید که او به جرم بوق زدن بر قوانین مستحکم کپی‌رایت، به سزالی اعمال خود خواهد رسید. اسمایلی کلید اسرار! بعله!

- کافیه فقط فیوز خونه‌شون رو پیدا کنیم! موی ریش دامبل اون توئه!


But Life has a happy end. :)







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.