هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۱۶:۲۷ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۳

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
دفتر دامبلدور



اتاق مدیر مثل همیشه پر زرق و برگ و مرتب بود و تنهای صدایی که به گوش می رسد ، سوختن ققنوس بود که هرچند دقیقه یک بار می سوخت و دوباره متولد می شد. گویا مریض شده بود. خود دامبلدور نیز روی صندلی خود نشسته .... ببخشین خوابیده بود.

در همین هنگام ماندانگاس ، مرد ناشناس و ولدمورت در پس چهره ی چو چانگ وارد اتاق شدند. ماندانگاس گفت: « خب اول چیکار کنیم؟ از هری پاتر شکایت کنیم یا دنبال سند بگردیم؟! »

مرد ناشناس که هنوز درد و رنج آن کروشیو از بدنش خارج نشده بود و رنج می کشید ، گفت: « اول باید حساب پاتر رو برسیم! »

مرد ناشناس برگشت سمت چو تا او به عنوان شاهد جلوی خودش قرار دهد اما وقتی برگشت او را ندید.

- « دستا بالا! »

ماندانگاس و مرد ناشناس برگشتند و چو چانگ را جلوی خود دیدند که چوبدستی به دست ، جلویشان ایستاده بود و آنها را تهدید می کرد. ماندانگاس که شکه شده بود ، گفت: « چی شده خانوم چانگ؟ فازت چیه؟ چی زدی؟ »

چو با صدای بلند گفت: « خفه شو مرتیکه! من چو چانگ نیستم ، من ولدمورتم! الانم با این قیافه اومدم داخل هاگوارتز تا بتونم سند دره گودریک رو بدزدم! »

- « چی شده؟ »

همه به طرف صدا برگشتند و آلبوس خسته را دیدند که از خواب بیدار شده بود و با چهره ی خواب آلود به آنها نگاه می کرد. چو چانگ وقت تلف نکرد و چوبدستیش را به سمت دامبلدور گرفت و گفت: « سند ها کجاست پیر مرد؟! »

اما دامبلدور توجهی به چو چانگ نکرد و به طرف ماندانگاس رفت و گفت: « وقت من تمومه دانگ! بیا تغییر شناسه بدیم! من می خوام برگردم به شناسه قبلیم! »

در همین هنگام ماندانگاس به یک باره محو شد و بعد از آن یک دامبلدور دیگر درست مقابل دامبلدور ظاهر شد اما طولی نکشید که دامبلدور قبلی یه جیغ و دادی کشید و بعد از مدتی قیافه اش تغییر کرد و ادوارد بونز شد. ادوارد آه بلندی کشید و از سوژه خارج شد!

مرد ناشناس نگاهی به دامبلدور جدید کرد و گفت: « جریان چیه دانگ؟ معجون تغییر شکل خوردی؟ اون دامبلدور چرا رفت؟! »

دامبلدور جدید لبخندی زد و گفت: « چرا گیج می زنی ناشناس! ما تغییر شناسه دادیم! من الان دامبلدور جدید هستم! راستی الان می دونم سند ها کجاست! »

دامبلدور دست مرد ناشناس را گرفت تا دنبال خودش بکشد اما چو چانگ که تازه توانسته بود اتفاقات رو درک کنه ، جیغ زد و گفت: « کجا؟ همینجا بمونید وگرنه می کشومتون! »

دامبلدور برگشت و چوبدستیش رو بیرون آورد تا حال این دختر بچه رو بگیره اما در این هنگام تعداد زیادی مرگخوار که دیگر با پایان اثر معجون در قیافه ی اصلی خود بودند ، وارد اتاق شدند.

چو چانگ: « مارو ببر به همونجایی که سند هارو گذاشتی! زود باش پیر خرفت! راه دیگه ای نداری! »


-----

به تازگی دامبلدور تغییر شناسه داده و شده ادوارد بونز و بجاش ماندانگاس فلچر شده آلبوس! خواستم تو سوژه هم اثر بدم دیگه! همین


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۲۱:۲۴ شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۳

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
ماندانگاس که هنوز از خاطره ی درد بدنش را میمالید گفت:
- چمیدونم! من الان حتی اسم خودمو هم یادم نیست، فقط میخوام برم پیش مدیر و اون سند رو بردارم و شرمونو از اینجا کم کنیم.

مرد ناشناس نگاه دقیق تری به چو چانگ کرد و گفت:
- خانم متشخصی مثل شما دقیقا در دستشویی مردانه چیکار میکنه؟
- هیچی.... داشتم میرفتم دفتر مدیر یهو صدای داد و بیداد شنیدم بعدشم یه پسره از اینجا خارج شد، منم اومدم ببینم چی شده.
- دقیقا اون پسر کی بود که مارو شکن.... یعنی بیهوش کرد؟
- هومم.... صبر کنید یادم بیاد.... آهان! هری پاتر بود.

دو مرد لحظه ای با تعجب به یکدیگر نگاه کردند تا اینکه ماندانگاس غرید:
- پاتر؟ پاتر؟ اون حتی آزارش به مورچه هم نمیرسه! تازه اون تنها طلسمی که بلده خلع سلاحه! من این موضوع رو به مدیر گزارش میدم.

چو فهمید که تنها راه پیدا کردن مرگخوارانش همراه شدن با این دو مرد است گفت:
- اتفاقا منم مسیرم همون طرفه میتونم به عنوان شاهد با شما بیام.

در دفتر مک گونگال:

مرگخواران تمام گوشه و کنار های دفتر را جست و جو کرده بودند و چون موفق به پیدا کردن کرم ها نشده بودند با خستگی روی زمین دراز کشیده بودند، پس از چند دقیقه رودولف غرید:
- لعنت به این کرما! نکنه اینا هم تو دفتر مدیر باشن؟

سیوروس که گوشه ای نشسته بود و با جادو عرق و روغن مو را از روی ردایش پاک میکرد گفت:
- چندان بعید نیست، به نظرم دفتر مدیر امن ترین جا برای نگه داشتن چنین چیز های مهمی هست! در ضمن ما اینجا رو کامل گشتیم، شاید بهتره بریم دفتر مدیر اونجا ارباب رو پیدا کنیم و کرم ها و سند رو برداریم و بعدش هم از اینجا بریم.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۰ ۲۱:۵۹:۱۸


پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۱۸:۱۵ شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۳

هری پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۱ چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۶:۳۷ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 224
آفلاین
- این کیه؟

مرد ناشناس به هاگرید که روی زمین افتاده بود، نگاه کرد و سرش را به علامت تاسف تکان داد. ماندانگاس نیز مانند شرلوک هلمز بر روی هاگرید خم شد و بدن وی را بررسی کرد و در این بررسی ها نیز اشیایی را به عنوان هدیه برای خود برداشت.

- به نظر میاد با یه طلسم بیهوش شده باشه، از طرفی یه محفلی به هاگرید طلسم نمیزنه پس کاره یه مرگخواره، چطور ممکنه که مرگخوارا بدون اینکه کسی فهمیده باشه اومد تو هاگ؟ یا از طریق تغییر شکل یا از طریق اون کمد... وایسا داری کجا میری؟ ... دارم واسه تو نظر کارشناسی میدما!
- دارم میرم دستشویی.

در راهرو های هاگوارتز

- ولی عجیبه که ارباب همچین درخواستی از ما داره.

سیوروس با حرف رودولف سری تکان داد، مرگخواران به سرعت پله هارا طی کردند و به در چوبی رسیدند.
آرسینوس در را باز کرد و خادمان لرد به دفتر مرتب مک گوناگال نگاه کردند.

- من اول کرم رو پیدا میکنم!
- نخیر من!
- خودم تقدیم ارباب میکنمش!

ملت مرگخوار به هرگوشه ی دفتر هجوم بردند تا کرم جوان کننده را برای اربابشان پیدا کنند.

در دستشویی پسران ( چیه؟ مگه همه معجونهای تغییر شکل باید تو دستشویی دخترا باشه؟ )

ولدمورت در را با صدای مهیبی باز کرد و به سرعت به سوی پاتیل دوید. با ملاقه معجون را درون لیوان ریخت و قبل از آنکه بتواند آن را بنوشد فریادی به گوش رسید:
- کروشیو!

لرد ... خب جیغ نزد زیرا از ابهت او بر نمیامد که حقیرانه جیغ بکشد، بالاخره با هر سختی که بود درد طلسم را تحمل کرد و به پشتش نگاه کرد. دانگ سر چوبدستی اش را فوت کرد ( ! ) و رو به مرد ناشناس گفت:
- دیدی گفتم من بهتر کروشیو میزنم؟ 5 گالیون رو بده بیاد.

مرد ناشناس که به تازگی از دستشویی بیرون آمده بود به دانگ نگاه کرد.

- نخیرم من بهتر کروشیو میزنم، تماشا کن، کروشیو!

باز دیگر لرد درد را تحمل کرد و با چشمان سرخش به آن دو نفر نگاه کرد. دانگ سرش را به علامت مخالفت تکان داد و در این لحظه دست خود را به سوی جیب مرد ناشناس دراز کرد.

- قبول ندارم مال من بهتر بود.

لرد از این فرصت استفاده کرد و چوبدستی اش را از داخل ردایش بیرون آورد و به سوی مرد نا شناس و ماندانگاس فلچر رفت. با وجود آنکه آتش خشم از چشمانش زبانه میکشید با آرامش به آن دو گفت:
- ما فکر میکنیم کروشیو خودمان از هردوی شما بهتره.

در همان لحظه و قبل آنکه دانگ و همراهش بتوانند کاری انجام دهند لرد دو کروشیو به سوی آن ها فرستاد، قدرت کروشیو او باعث شد که آن ها چند دقیقه بیش تر از حالت عادی درد بکشند. در این لحظه لرد به سوی پاتیل دوید و موی چو را از درون جیبش در آورد و درون پاتیل انداخت و آن را سر کشید.

وقتی دانگ و مرد از جا بلند شدند تنها چو را مقابل خود دیدند و اثری از ولدمورت نبود.

- دانگ؟ اون کچله کو؟


به یاد گیدیون پریوت!

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.



تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۱۵:۱۹ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
مرد ناشناس و ماندانگاس همچنان که کروشیو به در و دیوار میزدند از خانه ی ریدل خارج شدند و به مقصد هاگزمید آپارات کردند.

در طرف لرد و مک گونگال:

چو چانگ که نیمی از موهایش توسط مک گونگال کنده شده بود غر غر کرد:
- میگم چند طبقه دیگه مونده؟ من کار و زندگی دارم باید برم!
- خانم چانگ! فکر نمیکنم شما در حال حاضر کاری مهم تر از مجازات شدن داشته باشید.

چو چانگ یا همان لرد که در این جسم نمیتوانست کار چندان خاصی انجام دهد زیر لب گفت:
- فسیل ِچرک.
- چیزی گفتید خانم چانگ؟
- نه پروفسور! داشتم بابت مجازات شدنم تشکر میکردم ازتون.
-

بالاخره لرد و مک گونگال به نزدیکی دفتر رسیدند که ناگهان لرد متوجه شد کم کم تاثیر معجون در حال از بین رفتن است، پس با یک حرکت بسیار خفن خودش را از دست مک گونگال رها کرد و چوبدستی کشید و گفت:
- پتریفیکوس توتالوس!

مک گونگال که غافلگیر شده بود به زمین افتاد و لرد با تمام سرعت به طرف دستشویی دوید تا دوباره معجون بخورد.

در طرف مرگخواران:

مرگخواران به رهبری سیوروس اسنیپ به طرف قلعه در حرکت بودند که ناگهان هاگرید مثل نینجا ها مقابلشان پرید و نعره زد:
- به دستور پروفسور دامبل..... چیز یعنی به دستور مدیریت مدرسه باید همتون رو بازرسی کنم.

مرگخواران چند ثانیه با تعجب به هاگرید نگاه کردند تا اینکه بالاخره سیوروس سری تکان داد و چوبدستی اش را بیرون کشید و گفت:
- استوپفای!

هاگرید بر اثر برخورد طلسم با صدایی مثل تلپ با صورت پخش زمین شد.

مرگخواران یک نگاه به هیکل هاگرید کردند و یک نگاه به سیوروس کردند تا اینکه لودو گفت:
- میگم که دفتر مک گونگال کجا بود؟

سیوروس لحظه ای فکر میکند و سپس میگوید:
- آخرین باری که من یادمه طبقه ی دوم بود.

مرگخواران با تمام سرعت وارد راهروی طبقه دوم شدند و به طرف دفتر مک گونگال حرکت کردند.

در طرف ماندانگاس و مرد ناشناس:

ماندانگاس و مرد ناشناس در بیابانی بسیار گرم ظاهر شدند.

- اینجا کجاست مارو آوردی؟
- صبر کن الان درستش میکنم.

پس آنها دوباره غیب شدند و اینبار مستقیما در مقابل بدن بیهوش هاگرید ظاهر شدند.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۶ ۱۵:۵۸:۴۶
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۶ ۱۵:۵۹:۴۴
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۶ ۱۶:۰۲:۴۶


پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۱۴:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳

هرمیون گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۱۱ جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۶
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 239
آفلاین
اون طرف :

بقیه مرگخوارها به لرد و مک گوناگل خیره شده بودن تا در دور دست ها گمشدن.هکتور تا مطمئن شد که دیگه لرد به اندازه کافی دور شده ، لبخند شیطانی زد و برگشت به طرف بقیه مرگخوارها ، بطری از جیبش در آورد و زمزمه کرد:
-بچه ها این معجون رو به تازگی درست کردم ، این رو هر کی بخوره یه دفعه علاقه زیادی به کله کچل لرد پیدا میکنه و در نتیجه میاد مرگخوار میشه. نظرتون چیه بیاییم چند تا مرگخوار جدید از این بچه های مدرسه بسازیم ؟
-ایده خوبیه ، میشه همشون هم ساحره باشن ؟ drool:

اسنیپ که از دست مرگخوارها روانی شده بود ، دو تا پس گردنی به همشون زد و بعد با صدای محکمی گفت :
-باید بریم کرم های جوان کننده ی پلین رو از دفتر مک گوناگل کش بریم تا خودش درگیر لرد تو دفتر مدیریت هست.

مرگخوارها که تازه یادشون اومده لرد چه دستوری داده ، نگاهی به ساحره هایی که از بغلشون رد میشدن کردن ، با ناامیدی آهی کشیدن و بعد دنبال اسنیپ راه افتادن تا به دفتر مک گوناگل برن.
در همین حال و احوالات ، مک گوناگل همچنان موی چو رو میکشید و به طرف دفتر مدیریت میرفت. لرد که از این وضعیت خسته شده بود ، کمی به خودش اومد و بعد با صدای بلندی گفت:
-چرا حالا اینقد محکم و با عجله داری منو میبری تو دفتر ؟
-چون کار خیلی بدی کردی ، یه کاری خیلی خیلی بد کردی ... اوکی خب راستش رو بخوای اصلا یادم نمیاد دقیقا چه کار بدی کردی. چه انتظاری داری من دویست سالم بوده ، بعدم تازه میگید 19 سال بعد و خب کلی پیرتر شدم دیگه :vay:
-خب اگر یادت نمیاد من چیکار کردم ، چرا منو داره میکشونی میبری پیش دامبلدور ؟
-ها دامبلدور چیه ؟ مدیر هاگوارتز استرجس پادموره عزیزم ، دامبلدور خیلی وقت هست که دیگه اصلا سر به هاگوارتز نمیزنه. از وقتی که یه بچه خلع سلاحش کرد و بعد یه مو چرب معلم معجون سازی کشتش ، دیگه روش نمیشه این طرفا بیاد اصلا.

لرد لحظه ای شوکه شد و کمی به شوکه شدن ادامه داد تا بالاخره متوجه اشتباهشون شد. اگر دامبلدور دفتری تو هاگوارتز نداره ، پس یعنی تمام مدارک رو کجا گذاشته ؟ تو قرارگاه محفل ؟ تو دره گودریک پیش جیمز اینا و چون نویسنده میخواد که داستان به دره گودریک برگرده ، بنا به دلایلی نا مشخصی لرد به این نتیجه میرسه که مدارک باید تو همون دره گودریک باشه.


این طرف :

فرد ناشناس قلیونی سیاه رو از دست ماندانگاس میگیره و یه ذره اینور و اونورش میکنه و کمی بو میکشه و توش رو نگاه میکنه. بعد با خنده ای میگه :
-ها به نظر نمیرسه چیز خطرناکی باشه ، روش یه علامت مرگ هست ، یه علامت جمجمه ، یه نوشته که این رو در هیچ صورت نکشید ، یه علامت قرمز و زرد خطر وجود وجود رادیواکتیو . به نظر سالم و خوب باشه ، بذار منم یه ذره بکشم .

به این صورت بود فرد ناشناس هم که رندومی به همه جا کریشیو میزد ، سری به نشانه تاکید نتیجه گیری ماندانگاس تکون داد و بعد از چند بار استفاده از قلیون مرگخواری ، کرشیو کنان به طرف هاگوارتز به راه افتادن.





پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۲۲:۵۶ شنبه ۱۳ دی ۱۳۹۳

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
هاگوارتز


چو ... یعنی لرد سیاه دستش را نیم متری بالا برد تا سیلی محکمی برا چاگسن بزند اما دستش فرود نیامد! هی زور زد تا بیاد پایین ولی نیومد! باز زور زد ولی باز نتونست! انگار این جسم دخترانه زور کمی داشت! لرد سیاه که صبرش تموم شده بود ، برگشت تا با سلاح همیشگی خودش یعنی کروشیو ، فردی که دستش را گرفته ، تنبیه کند!

لرد سیاه: « کروشی ... . » لرد سیاه با دیدن قیافه ی مک گونگال شکه شد!

مک گونگال با همان کلاه همیشگی خودش مقابل لرد سیاه یا همون چو چانگ ایستاده بود: « دارین چیکار می کنین خانوم چانگ؟! درضمن باورم نمیشه که اون ورد سیاه رو به زبون آوردین! باید با من بیایین! »

ناگهان اسنیپ که در چهره ی سدریک دیگوری بود ، گفت: « خانوم مک گونگال ... اون چیه به صورتتون زدین؟! »

مک گونگال که صورتش کاملا با یک ماده ی سفید رنگی احاطه شده بود ، خندید و گفت: « کرم های جوان کننده پلینه! »

رودولوف گفت: « حالا واقعا تاثیر داره؟! »

مک گونگال باز هم لبخند زیبایی زد و گفت: « بله که تاثیر داره! » بعد گیسو های چو چانگ رو گرفت و او را دنبال خود کشید!

چو یا همون لرد سیاه در حالی که دنبال مک گونگال کشیده می شد ، برگشت و به مرگخوارا گفت: « من سند رو میارم شما هر طور شده اون کرم های جوان کننده ی پلین رو پیدا کنین! »

مرگخواران: « »


خونه ی ریدل


ماندانگاس و مرد ناشناس که از نبود مرگخواران و لرد سیاه در خونه ، مطمئن شده بودند با خیال راحت دنبال سند می گشتند! مرد ناشناس در طبقه ی بالا بود و ماندانگاس در طبقه ی پایین!

ماندانگاس ناگهان داد زد: « هی ... ببین چی پیدا کردم! نمی دونم چیه! فک کنم یه نوع قلیونه! بزار یه پک بکشم! »

و ماندانگاس یه نفسی از آن قلیان عجیب و غریب لرد سیاه کشید! به یک باره سفیدی چشمان ماندانگاس سیاه شدند! چهره ی ماندانگاس کمی خبیث تر شد ولی همینطور بیشتر و سریعتر شروع به کشیدن آن قلیون کرد!

ناگهان مرد ناشناس از طبقه ی بالا ، پایین آمد و با دیدن ماندانگاس که داشت با چوبدستیش به در و دیوار کروشیو می زد ، شکه شد : « چی شده ماندانگاس؟ چت شده؟ »

ماندانگاس نگاهی به مرد ناشناس کرد و گفت: « سلام آلبوس! چرا ریشاتو زدی؟! ولی بهتر شدی اینطوری ها! یالا بیا بریم کازینو دره گودریک! » و بعد دوباره شروع کرد به کروشیو فرستادن به اطراف!

مرد ناشناس نزدیک ماندانگاس شد و دست او را گرفت تا او را با خود ببرد اما ماندانگاس دستش را کشید و نگاهی به مرد ناشناس کرد! گفت: « هری! عزیزم! چطوری؟ » و ناگهان روی مرد ناشناس پرید.

مرد ناشناس: « چیکار می کنی ماندانگاس؟! دیوونه شدی؟ »

ماندامگاس: « به من بگو دیوونه! من عاشق حرف زدنتم لیلی! همیشه تو رو دوست داشتم! »

مرد ناشناس خودش را از دست ماندانگاس نجات داد ، گفت: « چت شده؟ باید بریم ماندانگاس! سندی اینجا نیست! »

ماندانگاس نگاهان با صدای بلندی خندید و گفت: « ولدمورت رفته هاگوارتز! سندش اونجاست! سند دامبلدور هم اونجاست! باید بریم اونجا! ... حالا اینارو بیخیال ... بیا از این قلیون ولدمورت یه پک بزن ببین چه حالی میده! »


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۲۰:۰۰ جمعه ۱۲ دی ۱۳۹۳

لیلی پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۵ یکشنبه ۱۳ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۳۶ دوشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
از دره گودریک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 55
آفلاین
آنچه گذشت:
شخص مجهول الهویه ای اومده تا دره ی گودریک رو بخره و پروژه ی شهر رویایی پدیده رو اونجا بسازه. صاحب زمین های دره گودریک هم به طور نصف نصف دامبلدور و ولدمورت هستن. ولدمورت یه پیشگویی شنیده مبنی بر اینکه اگه محفل شهر رویایی بسازه شکست ناپذیر میشه. به خاطر همین می خواد مانع بشه. محفلی ها هم می خوان حتما شهرشون ساخته بشه. در نتیجه هر دو طرف دنبال اینن که شش دنگ سندها رو داشته باشن. دانگ و فرد ناشناس می خوان برن خونه ی ریدل دزدی نصف سندهایی که دست ولدمورت هست و مرگخوارها و ولدمورت هم به شکل بچه های هاگوارتزی تغییر شکل دادن تا برن دفتر دامبلدور و نیمه ی دیگه ی سندها رو بردارن. ضمن اینکه باید بگم ولدمورت چوچانگ شده و رفته تو مثلث عشقی با جینی و هری!! و پست آخر رو هم بخونین !

---

سیاه وَر(طرف سیاه‌ها)

مرگخوارها با اضطراب از دروازه هاگوارتز گذشتند و با تعجب به محوطه هاگوارتز خیره شدند. آرسینوس با تعجب رو به لرد کرد و گفت:
- ارباب چرا اینجا اینجوری شده؟!
ناگهان پسِ گردنی نصیب آرسینوس شد و 5 متر آنطرف‌تر کف زمین پخش شد. لرد با عصبانیت گفت:
- گفتم من رو اینجوری صدا نکنید!

دستش رو به کمرش گذاشت. ژستی به خودش گرفت و لبانش را غنچه کرد و گفت:
- مــ..ـن چـ..ـنـ..ـگ ـ...ـم!
سيوروس چشمانش را ریز کرد و گفت:
- چـــــی؟!
لرد حالت کمرش را عوض کرد و با لبانی غنچه باز گفت:
- مــ...ــن چــ.. ــچـ..ـگ!
سیوروس سرش را نزدیگ به صورت لرد کرد و گفت:
- چــــی ارباب؟

لرد با دست سر سیوروس را گرفت و نزدیک خود کرد و شروع به راز و نیاز شدیدی کرد. پس از اتمام کار لرد؛ سیوروس با چشمانی از تعجب باز به روبرو خیره شد و لرد خونسرد گفت:
- همیشه می‌دونستم یه چیزی بین من و تو هست سیوروس!
سیوروس که سرخ شده بود ناگهان با پسِ گردنی به 10 متر جلوتر پرت شد و با زمین یکسان شد. لرد با همان خونسردی گفتم:
- فکر نکن یادم رفت؛ گفتم من رو اینجوری صدا نکنید! من چو چانگم!

سپس لبانش رو دوباره غنچه کرد. رودولف لسترنج آهسته از پشت به لرد نزدیک شد و آرام گفت:
- چو چانگ!
لرد هیچ واکنشی از خود نشان نداد. رودولف این بار روی شانه‌ی لرد زد و بلندتر از دفعه‌ی پیش گفت:
- چو چانگ!
باز هم لرد واکنشی از خود نشان نداد. رودولف کمی مکث کرد، نفسی عمیق کشید و با ترسو لرز گفت:
- اربــ...ـاب!
ناگهان مشتی به صورت رودولف برخورد کرد و او را 15 متر آنطرف‌تر نقش بر زمین کرد؛ لرد با عصبانیت گفت:
- آخه چرا نمی‌فهمید می‌گم من رو اینجوری صدا نکنید آخه لامصبــــا!

رودولف که از درد به خودش می‌پیچید گفت:
- آخــ....ـه اربـ..
لرد به سمتش خیز برداشته بود که رودولف سریع دستانش را بلند کرد و سریع گفت:
- چــ...ــو! چــ..ـو! بـ..ـه خـ..ـ.ـدا غلــ...ـط کــ...ــردم! ایـ..ـنجــ..ـ...ـ..ــا چــ....ـرا انقـ...ـد دوربــ...ــ..ــین مـ....ــدار بــ....ـسته و گیــ.ـ...ـ..ــت بــ...ـازرسی هسـ...ــت؟

لرد نگاه به اطراف کرد، نفس عمیقی کشید؛ دستش را در موهایش کرد و گفت:
- مراحل امنیتی هاگوارتز رو بیشتر کردن! دیگه دست به دامن ماگل‌ها شدن!

رو به جاگسن کرد، چشمانش را ریز کرد و گفت:
- راستی جاگسن الان از بچه‌ها کی مراقب خونه ریدله؟
جاگسن که جاخورده بود آب گلوش رو قورت داد. رو دافنه گرینگراس کرد و آرام به دافنه گفت:
- مگه کسی باید مراقب خونه ریدل می‌بود؟

سفید وَر(طرف سفیدها)

فرد ناشناس و ماندانگاس که خودشان را شبیه بلاتریکس و اسنیپ کرده بودند؛ خمیده خمیده و آرام وارد خانه ریدل شدند. ماندانگاس ارام به فرد ناشناس گفت:
- انگار کسی خونه نیست!
فرد ناشناس با تعجب به ماندانگاس خیره شد و با تعجب گفت:
- مگه میشه؟! توام حرفایی می‌زنیا!

ماندانگاس ایستاد و گفت:
- باور کن اگر خونه بودند حتما متوجه صدای مهمونی‌های کر کننده‌شون می‌شدی!
فرد ناشناس صدایش را پایین‌تر آورد و گفت:
- هـــیـــس! آروم! ممکنه صدامونو بشنون!
ماندانگاس خنده‌ی بلندی کرد و گفت:
- می‌خوای بهت ثابت کنم؟!!

صدای را بلند کرد و داد زد:
- تامی خره! اینجا مالـــــــــــــــه منه!
دستانش را باز کرد و منتظر ماند؛ لحظاتی گذشت و با خرسندی گفت:
- دیدی گفتم!


ویرایش شده توسط لیلی پاتر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۲ ۲۲:۳۰:۳۴
ویرایش شده توسط لیلی پاتر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۲ ۲۲:۵۱:۴۶
ویرایش شده توسط لیلی پاتر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۲ ۲۳:۰۳:۴۲

و آن هنگام که انتظارش را ندارید؛ یهویی می‌شه!

ماجراهای خانواده پاتر


پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۱۶:۰۱ چهارشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۳

فلورانسو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۴ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 350
آفلاین
همينطورى که مرگخوارا به چراغ بالا سر اربابشون چشم دوخته بودند و مرحبا و احسنت حواله مى کردند، جينى سر رسید. دستش رو برد و موهاى ولدمورت را گرفت تو چنگالش.
- حالا با همسر آينده ى من، کله زخمى خودم..تو..تو با عشق من مى گردى؟ آره؟

ولدمورت که فهمید گویا تو قالب يه شخص ديگه هم از لحاظ مو شانس نداره و تا چند لحظه ديگه همه ى موهاش مثل اولش کنده ميشه، تصمیم گرفت حداقل از خودش دفاع کنه. موهاى نارنجى جينى رو گرفت و گفت:
- هرى منو دوست داره. هرى از همون اول هم از دختراى کله هويجى خوشش نمى اومد. پا تو از زندگى ما بکش بيرون که بوى گند ميده.
- هه..هه..فکر کردى. من به اين راحتى ها ولت نمى کنم..به داداشام ميگم.

ولدمورت نگاهى به يارانش کرد، تعدادشون قطعا ويزلى هارو کفاف نميداد مخصوصا اگه مالى ويزلى هم براى دعوا ميومد که باختشون حتمى بود. جينى که ديد مو کشيدن دلش رو خنک نمى کنه کفش پاشنه ده سانتى خودش رو درآورد.
- حسابت رو ميرسم. تو رو مى فرستم پيش سيدريک جونت.
- من هرى رو به تو نميدم.

سيوروس که ديد اوضاع داره خراب و خراب تر ميشه و ولدمورت هم داره دنبال کفش مى گرده آروم تو گوش اربابش زمزمه کرد:
- ارباب ول کنین شما که واقعا هرى رو دوست نداريد؟
- چى ميگى؟ يعنى از ناموس خودم دفاع نکنم؟
- ارباب!؟
- ها؟
- ارباب؟
- جو؟ گوفتگى؟
- اوهوم!
- کروشيو به تو و نویسنده که نمى دونه ولدمورت نباید جو گير بشه.

همینطورى که نویسنده و سيوروس پيچ و تاب مى خوردن از درد، ولدمورت موهاى جينى رو ول کرد و گفت:
- امیدوارم اسم نوه ت ولدک بشه!

و بعد از يه زبون درازى طولانی دست سيدريک، سيوروس، رو گرفت و با عشوه از اونجا دور شد تا نقشه اى که کشيده بودن رو عملى کنن و بعد از انجام يه خلاف براى مجازات وارد دفتر دامبلدور بشن.


تصویر کوچک شده


I'm James.


پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۲۱:۲۳ سه شنبه ۹ دی ۱۳۹۳

هرمیون گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۱۱ جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۶
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 239
آفلاین
طرف سیاه ها :

لرد و مرگخوارا در هاگزمید شروع به قدم زدن کردن و هر از گاهی به دانش آموزان نگاهی میکردن بهشون کمی میخندیدن. لرد نگاهی به مرگخوارهاش در ظاهر دانش آموزان کرد و به این فکر کرد که واقعا اونا بیشتر از این دانش آموز ها هم چیزی بارشون نیست و دستی به سر مو دارش کشید و آهی کشید که ناگهانی یکی بدو بدو به سمت لرد و شروع کرد به راز و نیاز کردن خفن با لرد.
-
-چرا قیافت رو اینجوری میکنی چو ؟ من تازه جینی رو مشغول کردم یه جا که بیام اینجا حسابی با هم حال کنیم ، بریم یه گوشه راز و نیاز و کارهای دیگه بی ناموسی انجام بدیم؟

لرد کمی دقت کرد و به آهستگی موی پسرک رو بالا زد و جای علامت رعد و برقش رو دید و با وحشت به عقب پرید. بعد به سمت اسنپ که شبیه سدریک دیگوری شده بود رفت و یقش رو گرفت و نزدیک بود که کرشیوش کنه.
-سوروس ابله ، تو منو شبیه یه دختر کردی ؟ اونم یه دختر راونکلایی ؟ دوست دختر قائمکی هری پاتر ؟ بزنم همینجا خودت رو جان پیچ کنم مرتیکه

هری دوباره خودش رو به لرد نزدیک کرد و دستش رو گرفت و پیشونیش رو ماچی کرد و با هیجان گفت :
-چرا از دست من در میری شیطون ؟ بازیت گرفته ؟ الان جینی پیداش میشه بیا بریم یه جا خلوت کنیم. اگرم کسی دیدمون ، میگیم که دارم بهت دفاع در برابر جادوی سیاه یاد میدم.

لرد برگشت به طرف سوروس یه نگاه عصبی بهش کرد و سوروس که ترسیده بود دوباره توسط نجینی خورده بشه ، سریع خودش رو به وسط لرد و هری رسوند. کمی فکر کرد و بعد یه سیلی محکم به هری زد.
-تو من ، یعنی سدریک دیگوری رو بردی یه جا که لرد سیاه ... یعنی اسمشو نبر بکشتم ، بعد تو بیایی با چو راز و نیاز کنی ؟ خجالت نمیکشی.

هری تا اومد جواب بده ، از راه دور دید که جینی داره با عصبانیت بهش نزدیک میشه ، برای همین به سرعت پشت چند تا بوته پرید و از داستان خارج شد.

لرد به صورت خیلی پنهان سوروس رو چند تا کرشیو زد و بعد نگاهی به بقیه مرگخوار ها کرد که ناگهان چراغی به نشان ایده جدید بالا سرش ظاهر شد. مرگخوار ها رو جمع کرد و با صدای آرومی شروع به توضیح برنامه جدیدش کرد.
-ما واسه اینکه بتونیم به راحتی وارد دفتر دامبلدور بشیم ، بهترین راه اینه که به نقش دانش آموزیم برسیم ، چند تا کار اشتباه خیلی بد بکنیم ، بعد مک گوناگل که هیچوقت خودش نمیتونه تنهایی تصمیم بگیره ، مارو میفرسته دفتر مدیر. اونجا سریع سند رو برمیداریم میریم به زندگیمون میرسیم.

طرف محفلی ها :

فرد ناشناس و ماندانگاس همچنان قلیون میکشید وفکر میکرد. فرد ناشناس نگاهی به ماندانگاس انداخت و به آهستگی گفت:
-تو نقشه ای به ذهنت میرسه ؟
-آره فک کنم. نقشه اینه که بریم اتاق دامبلدور و ققنوسش رو بدزدیم ، بریم تو بازار بفروشیم ، با پولش قلیون های بیشتر بخریم.
-هاااا ؟
-منظورم این بود که بریم خونه گودریک و شمشیرش رو بدزدیم و بریم بازار بفروشیمش و بعد با پولش قلیون بکشیم.
-تو مشکل داریا
-باب اشتباه فهمیدی ، منظورم این بود که بریم خونه جیمز ، هری رو بدزدیم بریم تو بازار بفروشیم ...
-باب تو مشکل روانی داری ، من رو باش با کی میخوام نقشه بکشم.

فرد ناشناس به زور قلیون رو از دست ماندانگاس میگیره و شروع به کشیدن میکنه. راهی جز اینکه خودشون رو شبیه مرگخوارا میکردن و میرفتن خانه ریدل نبود.


ویرایش شده توسط جیمز پاتر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۹ ۲۱:۵۸:۱۴



پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۱۴:۵۳ یکشنبه ۷ دی ۱۳۹۳

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
زمانی که نور های سبز رنگ به اتمام رسید بالاخره مرگخوارا از محل اختفاشون بیرون اومدند.

لرد که چهره ی سفیدش به طرز جالبی کبود شده بود نعره زد:
- هرچه سریعتر یه راهی پیدا کنید بریم تو اون هاگوارتز خراب شده و اون سند رو بیاریم.

سیوروس:
- ارباب آخه این همه جمعیت رو نمیشه برد تو قلعه که، به نظرم من باید تنها برم حتی با وجود اینکه دامبلدور الان اونجا نیست و منم رمز دفتشرشو نمیدونم!

یکی از مرگخوارای یکم باهوش:
- مگه ما نمیخوایم کل جمعیتو ببریم تو قلعه؟؟

ملت:
- خوب که چی؟

مرگخوار:
- خوب که اینکه اگه اسنیپ هورکراکس رو برداره ممکنه تکه ای روح ارباب بره تو وجودش و ....

لرد بلافاصله وقتی فهمید ماجرا داره بیخ پیدا میکنه با یک کروشیو مرگخوار معلوم الحال را ساکت کرد و گفت:
- ببینم ما موقع جنگ چجوری رفتیم تو مدرسه؟

پیتر با وجود اینکه از دستش خون میرفت:
- ارباب مثل اینکه زبونم لال دارید حافظتون رو از دست میدید ها! مرگخوارا اون موقع با کمد نامرئی رفتن تو قلعه.

لرد که دوباره کبود شده:
- چی؟ تو جرئت میکنی حافظه ی مارو ببری زیر سوال؟ مرتیکه ی بووووووق آوداکداورا، من اگه بفهمم کی اینو زنده کرد دوباره...

مرگخوارا:
- .

و بدین ترتیب پیتر که تازه وارد سوژه شده بود دوباره از سوژه به ملکوت اعلا پیوست.

لرد غرید:
-خوب اون کمده که مطمئنا تا الان پودر شده رفته! کسی ایده ی دیگه ای داره؟ ما خسته هستیم حال نداریم ایده بدیم.

مرگخوارا:
-

بالاخره دست سیوروس بالا رفت:
- پیدا کردم! پیدا کردم! باید با معجون مرکب پیچیده خودمون رو به شکل سال اولی ها در بیاریم و بریم تو مدرسه، البته من که مشکلی ندارم ولی به اندازه ی یک هفته واسه همه تون معجون هست و از شانس بسیار خوبتون موی دانش آموزان رو هم دارم.

لرد که داشت به آرومی کبود میشد به سختی خودشو کنترل کرد و گفت:
- یعنی تو از ما انتظار داری خودمون رو به شکل یه سال اولیه بیریخت در بیاریم؟

- به نظرم این بهترین ایده هست ارباب.

لرد وقتی متوجه میشه چاره ای نیست میگه:
- بردار بیار معجون هارو فقط به نفعته که موفق شیم سیوروس.

48 ساعت بعد:

ملت مرگخوار که شبیه به بچه های کوچیک سال اولی شدن به سختی در ایستگاه هاگزمید پیاده میشن .


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۷ ۱۵:۳۲:۵۰







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.