هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۳:۲۲ سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۴

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
- اصلاً آیه نازل کنیم. وحی بیاد که ارباب نباید دست به ریش مبارک بزنن!
- کی تا حالا ارباب به آیه های تو توجه کرده مرلین؟ باز اگه بانو بود یه چیزی!

مورگانا با وجود جدیت همیشگی، نتوانسته بود آرام بماند. این را از خنده فروخورده او و گل لیلیوم صورتی رنگی که روی موهای ایلین ظاهر کرده بود می شد فهمید.اما علی رغم خنده هایش، حواسش بود که ایلین را از دسترس مرلین دور نگه دارد.
- اون در پناه منه! و حالا اگه اجازه بدی، اینجا هستیم که تصمیم بگیریم، ارباب رو چطور از تغییر قیافه اش منصرف کنیم.

- با زبون خوش؟
- با معجون؟
- با ساحره؟

مرگخواران گوینده راه حل دوم را که قطعاً هکتور بود، ندیده گرفتند و به طرف گوینده سوم چرخیدند که انتظار داشتند رودولف باشد. ولی نبود خب! لودو بگمن بود. ایستاده در کنار رفیق گرمابه و گلستانش، روفوس!
ولی خب به نفعشان بود در آن لحظه، او را هم مثل هکتور ندیده بگیرند. اگر به سلامت عقلشان علاقه داشتند.
کمتر کسی علاقه داشت الان با روفوس کلمه بازی کند.

- عاااااا. من می تونم برم با اره...

ورونیکا، درست وقتی که میخواست قابلیت های اره اش را برای مرگخواران بازگو کند، یادش افتاد که برای اربابشان میزگرد تشکیل داده اند.
- عاااا... من اره ام غلافه ها!

گویی انتظار داشت که اربابش از بین دیوارها ظاهر شود!

- نظرتون درباره یک مهمانی بالماسکه چیه؟
مرلین گویا فرصت مناسبی پیدا کرده بود، پوزخندی زد.

- برای همین من همیشه می گم زن ها عقلشون ناقصه! ارباب اگه بخواد بره مهمونی قطعا ریششو می زنه!

مورگانا با دست راه نیمیسیای ارشدش "سیگنت" را گرفت تا به مرلین حمله نکند و در حالیکه به هر جایی نگاه می کرد، جز صورت مرلین، پاسخ داد:
- مهمترین ویژگی یک مهمانی بالماسکه اینه که باید با چهره مبدل ظاهر بشیم. و کی می تونه انتظار داشته باشه که لرد ولدمورت کبیر، ارباب ارشد سیاهی با همچین قیافه ای در یک مهمونی حاضر بشه؟

غرور مورگانا، وقت گفتن این جمله، بخصوص وقتی نام اربابش را برده بود، مرلین را خلع سلاح کرده بود. اما باعث نشده بود که سوروس به جزییات ایده پیغمبره سیاهی فکر نکند.
- خب مورگانا؟ من یه سوال دارم. اگه ارباب، دوست نداشت با ریش، قیافه مبدل درست کنه چی؟

روونا فرصت پاسخ دادن را از مورگانا گرفت.
- باید تطمیعش کنیم خب! وسوسه اش کنیم که اگر با اون قیافه بیاد، براش سود داره یا یه چیزی به دست میاره که واقعاً می خوادش... یا...
- من بعید می دونم این ایده عمل کنه!
- چرا!
- چون...چون... سوژه به اندازه کافی گره خورده.چون ما نمیدونیم ارباب واقعا چی می خواد.
- خب زندگی هرگز آسان نبوده فرزند. این چیزیه که باید دنبالش باشیم.

مورگانای پیغمبره، گاهی خوب بلد است آدم ها را گیج کند. این بار هم به نظر می رسید که همین کار را کرده باشد چون بین میزگرد انسانی مرگخواران، سکوت حاکم شده بود.


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۷:۲۷ سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۴

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
_چی؟!خیانت به ارباب؟!توطئه؟!دوست محفلی؟!همه تون رو میکشیم!

مرگخواران چند دقیقه ای میشد که پشت مبل ها پنهان شده و مگس میپراکندند..به دلیل تحریم وزینگاموت،طلسمی از چوبدستی بلاتریکس خارج نمیشد،اما مرگخواران باز هم اینقدر احمق نبودند که جلوی بلاتریکس،ولو اینکه طلسمی از چوبدستیش خارج نمیشد،بایستند!
سیوروس که خسته شده بود رو به روونا کرد و گفت:
_خب بانوی هوش و اینا...راه حل چیه؟!
_راه حل برای چی؟!
_برای...هوووم...برای برون رفت از این مشکل!
_دقیقا کدوم یکی از مشکلات؟!اینکه بلاتریکس آروم بشه؟!اینکه آرسینوس با یه محفلی لابی کنه؟!اینکه قمه رو از رودولف بگیریم و یا اینکه یه کاری کنیم ارباب ریش دربیاره؟!

سیوروس...لحظه ای سرش را خاراند...او به این توجه نکرده بود که چقدر سوژه گره داره آنها مشکل دار شده بودند...کمی فکر کرد و سپس گفت:
_ام...روونا...مشکلات بلاتریکس،رودولف و آرسینوس به ما مربوط نیس...تا رودولف تو اتاقه که کسی نمیتونه قمه اش رو بگیره...حتی ارباب...پس نگران این نباشیم که لرد ممکنه با قمه رودولف ریشش رو اصلاح کنه...بلاتریکس رو هم الان آروم کنیم،سر یه چیز دیگه قاطی میکنه دو دقیقه دیگه...چرا آرومش کنیم؟!بذار سر همون آرسینوس عصبانی باشه...من میگم بذار یواشکی اینا رو اینجا ول کنیم بریم ببینیم در مورد لرد چیکار میتونیم بکنیم!

روونا با اشاره سر موافقت خودش را اعلام کرد...سپس سیوروس به بقیه مرگخوارها اشاره کرد تا از آنجا پاورچین،پاورچین خارج شوند...مرگخوارها نیز پشت سر سیوروس چهار دست و پا و سینه خیز از آنجا رفتند و آرسینوس و رودولف را در اتاق تسترال ها و بلاتریکس عصبانی را منتظر آن دو،تنها گذاشتند!

مرگخوار ها بلاخره به سالن خانه ریدل رسیدند و قصد داشتند که بعد از عملیات سِری "از اطراف اتاق تسترالها پراکنده شوید،بدون آنکه بلاترکیس بفهمد" استراحتی بکنند...اما فریاد لرد از دستشویی طبقه بالا،به آنها فهماند مشکل بزرگتر هنوز سرجایش است...
_باز کی دست به ژیلت همایونی ما زده؟!این ژیلتمان کجاس؟!

مرگخوارها نگاه پرسشگرانه ای به هم کردند...حالا آنها چگونه میبایست هر طور شده جلوی اصلاح کردن لرد را میگرفتند؟!


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۲۸ ۱۸:۳۵:۵۶



پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۸:۵۷ سه شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۳

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
ولی بلاتریکس دوباره جیغ زد:
- نه! من نمیذارم شما خائن ها اینکارو بکنید.

روونا و مورگانا که دیدند بلاتریکس تا دو دقیقه ی دیگر آرسینوس را به ده تکه ی مساوی تقسیم میکند به سرعت یقه ی او را گرفتند و قبل از آنکه بلاتریکس به او نزدیک شود او را به اتاق تسترال ها در کنار رودولف پرتاب کردند.

- نه! من همینجا وایمیسم! تا وقتی که اون جیگر بی خاصیت خیانت کار رو شکنجه نکنم و نکشم از اینجا نمیرم.

روونا که دید اگر کمی دیگر بگذرد بلاتریکس اتاق را روی سر رودولف و جیگر خراب میکند سریع به بلاتریکس گفت:
- ای وای! بلاتریکس صدای ارباب رو شنیدم! به نظرم تو رو احضار کردن.
- به من دروغ نگو روونا! من صدای ارباب رو از اعماق وجودم حس میکنم! اگر ارباب منو صدا کردن و من نشنیدم باید برم پیششون و حتما قضیه ی جیگر رو براشون بگم.

روونا وقتی که دید قضیه دارد جدی میشود با لبخندی مصنوعی به بلاتریکس گفت:
- اممم.... بلا! داشتم باهات شوخی میکردم. ارباب تو رو احضار نکردن.
- چی؟ توطئه؟ پشت ارباب توطئه میچینید! کروشیو!

بانوی آبی پوش با درد به زمین افتاد و سیوروس فریاد زد:
- کافیه بلا! ما به اندازه ی خودمون مشکل داریم! فکر نکنم نیازی به خود درگیری داشته باشیم.
- مشکل؟ چه مشکلی بزرگتر از اینکه پشت سر ارباب توطئه میچینید؟ همتون رو میکشم!

در اتاق تسترال ها:

رودولف و آرسینوس با آرامش در گوشه ی اتاق نشسته بودند. آرسینوس همچنان که از ذخیره ی ذرت بو داده اش به رودولف میداد گفت:
- مشنگ ها یه حرف قشنگی دارن در اینطور مواقع ! توش زین و پشت و این چیزا داره! الان یادم نیست دقیقا! ولی مفهومش این بود:« اگه تلاش کنی به کسی ضربه بزنی خودت هم به همون بلا دچار میشی.»

رودولف چند ثانیه به فکر فرو رفت و سپس با دستش ضربه ای به پشت آرسینوس زد و گفت:
- خوب، حالا که اعتراف میکنی اشتباه کردی خودت معذرت خواهی کن دیگه.
- خیلی خوب! من ازت معذرت خواهی میکنم.
- عذر خواهیت پذیرفته شد جیگّر!

در بیرون از اتاق:

مرگخواران همچنان به سختی تلاش میکردند بلاتریکس را متوقف کنند اما او چوبدستی کشیده بود و تا به همان لحظه چندین مرگخوار را به قتل رسانده بود، بقیه ی مرگخواران از ترس کشته شدن سنگر گرفته بودند، فقط مرگخوارانی مثل اسنیپ و روونا بودند که مستقیما مقاومت میکردند.

اسنیپ که دیگر داشت خسته میشد بلاتریکس را خلع سلاح کرد و غرید:
- بلا! به خودت بیا! مگه تو نمیخوای مشکلات ارباب رو حل کنی؟

بلاتریکس که از خلع سلاح شدن خودش به شدت متعجب شده بود غرید:
- خوب، که چی؟

اینبار روونا چرخشی به چشمانش داد و گفت:
- خوب و درد! منظورم اینه که رودولف و آرسی رو از اونجا بیار بیرون، رودولف میره سر پست دربونیش آرسی هم میتونه با دوست محفلیش تماس بگیره.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۳ ۱۹:۳۷:۱۶


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۷:۵۴ سه شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۳

فنریر گری بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۶:۱۹ جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴
از ارباب سیتی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 18
آفلاین
ارسینسوس که مدتی در فکر رفته بود با تعجب پرسید :
- بالا ؟ کدوم بالا ؟بچه های بالا ؟

سیوروس گفت :
نه احمق جون منظورش از بالا اسمونه !

راک وود که ناگهان لامپی بالای سرش روشن شد گفت :
-اها فهمیدم منظورش بسته های اموزشیه بالا بالاست .
که یهو متوجه شد تعدادی از اعضا چوب دستی هاشونو به سمت کله ی اون نشونه رفتن .

روونا که از هوش و خلاقیت بالای اعضا به وجد اومده بود با صدای جیغ جیغوی خود گفت :
-لازم نیست نظر بدین اه چلمنگ ها اصن بالارو فراموش کنید و بزارید از اول مرور کنیم تا این مشکلو حل کنیم.

و سپس به اعضا اشاره کرد و گفت:
- هر کی هر نظری داره به جز راک وود نظرشونو اعلام کنن.

سیوروس با اهمی صدای خودشو صاف کرد و گفت :
-خب ببینید ما نمیتونیم یه کاری کنیم که رودلف قمه هاشو برای مدتی کنار بزاره اگه هم بتونیم لرد با تهدید چند نفر به اوادا سریع یه تیغ گیر میارن پس باید مشکل رو جور دیگه ای حل کنیم .

اعضا که با ظرفی پر از چس فیل پای صحبت های سیوروس نشسته بودند یکصدا فریاد زدند:
- چه طوری ؟

سیوروس میخواست صحبتش رو ادامه بده که یهو مورفین وسط حرفش پرید و گفت :
-اها فهمیدم پس ما باید یه کاری کنیم که وینزگاموت نظرشو در مورد بند چهارم عضو کنه اما چه طور رو خودمم نمیدونم

ارسینسوس که مشت مشت چس فیل در دهان خود میگذاشت با دهان پر شروع به حرف زدن کرد :
-راستش من یه اشنا تو محفل دارم اون از خیلی وقت پیش ها منو میشناسه و فکر کنم بتونه یه کارایی برامون بکنه ؟

در همین حال بلاتریکس وارد سوژه شد و گفت :
-چی شد مشکلو حل کردید؟ها؟

یکی از افراد حاضر در جمع رو به بلا کرد و گفت :
بالاخره شانس بهمون رو کرده آرسینوس یه رفیق محفلی داره که شاید بتونه در مورد بند های قرار داد کمکمون کنه و ...

بلا ناگهان وسط حرف پرسید و نعره زد :

-چییییییی؟ مرگ خوار ؟ رفیق محفلی ؟ چه طور جرات کردی ای جگر ؟ به ارباب خیانت میکنی ؟ همین الان بهشون میگم .

روونا که ازباهوش شدن مرگ خوارا به وجد اومده بود گفت :
-صبر کن بلاتریکس شاید این راه فرارمون از این تحریم ها باشه...

-----------------------

سلام این اولین پست ایفامه فکر میکنم این پست فقط به پست زدن مرگ خوارا باشه اما چون پرسیوال دامبلدور هم پست زدن گفت شایدم ممنم بتونم بزنم به هرحال اگه نباید میزدم پاک کنید


ویرایش شده توسط فنریر گری بک در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۳ ۱۸:۴۱:۰۶

تصویر کوچک شده


گرگینه تحت تعقیب


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۵:۱۴ سه شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۳

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۳ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۲ یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۷
از این شهر میرم..:)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
روونا نگاه عاقل اندر سفیهی به آرسینوس انداخت:
- تو که ریونی نیستی، تعجبی نداره متوجه نشی!

سپس رو به لودو بگمن کرد:
-ولی مطمئنم که لودو می فهمه؛ لودو تو باشی مشکوک نمیشی؟

لودو با لبخند سرش را تکان داد. روونا هم لبخند مغرورانه ای زد و به او گفت:
-خیلی خوشحالم که آرمان های منو دنبال می کنی! خب، حالا از هوش ریونیت کمک بگیر و بگو برای رفع این مشکل باید چیکار کنیم؟

لودو همچنان با لبخند به او خیره شده بود. روونا در حالی که سعی می کرد لبخند مغرورانه اش را حفظ کند به سوی آرسینوس برگشت:
-خب، مهم نیست... مهم اینه که مشکوک میشه! بنابراین ما باید شرایط رو کمی عادی تر جلوه بدیم. باید اجازه بدیم از اتاق بیاد بیرون.

سیوروس صدایش را صاف کرد. روونا برگشت و متوجه یک جفت چشم سیاه شد:
-ببخشید که مزاحم استفاده از هوش ریونیتون می شم بانو، یه مسئله کوچیک وجود داره!
نفس عمیقی کشید:
-اونم اینه که ما رودولف رو تو اتاق زندانی نکردیم! در واقع، خوشحال میشیم اگه از اتاق بیاد بیرون!

روونا نهایت تلاشش را به کار برد تا فک مقبض شده اش را پنهان کند:
-میدونستم!

ابروهای اسنیپ بالا رفت:
-جدا؟
-بله! و یه ایده هم واسش داشتم!
-می تونم بپرسم ایده تون چیه؟

سعی کرد لحن تمسخر آمیز اسنیپ را نادیده بگیرد. ذهنش به سرعت شروع به پردازش اطلاعات کرد و خروجی، تنها یک کلمه بود:
-بلا! 



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۰:۲۸ دوشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۳

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
خلاصه:

ویزنگاموت خانه ریدل ها رو تحریم کرده و هیچ نوع خدماتی بهشون ارائه نمی شه. آب قطع شده و بیشتر طلسم هاشون مسدود شده.
شرط برداشته شدن این تحریم ها اینه که لرد سیاه ریش بذاره. مرگخوارا تمام قیچی ها و تیغ هارو جمع کردن ولی رودولف از دادن قمه هاش امتناع میکنه. مرگخوارا تصمیم میگیرن از علاقه ی رودولف به ساحره ها استفاده کنن تا قمه های رودولف رو ازش بگیرن.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- خوب الان ما لیلی پاتر رو از کجا بیاریم؟

راک وود چند ثانیه به فکر فرو رفت و سپس گفت:
- اممم.... چیزه به نظرم بوی سوختن داره میاد. من برم، غذا میسوزه الان.

مرگخواران به راک وود که سریعا به آشپزخانه رفت نگاهی کردند و برای مشورت دایره ای تنگ تشکیل دادند.

- خوب کسی ایده ای داره؟
- آقا ما بگیم؟
- بگو ببینم.
- معجو....

بلافاصله مرگخوار مورد نظر با پرتابی دقیق از سوی آشپز خانه روی زمین افتاد.

سیوروس نگاهی جدی به تمام مرگخواران کرد و گفت:
- کسی ایده ی دیگه ای داره؟ هر چیزی به غیر از معجون.

مرگخواران چند ثانیه مثل هیپوگریف بهم نگاه کردند تا اینکه هکتور گفت:
- معجون های من میتونن قیافه ی یکی رو به شکل لیلی پاتر در بیارن.
- خوبه که گفتم غیر از معجون.

مرگخوار مورد اصابت قرار گرفته با ماهیتابه به سختی سرش را بلند کرد و گفت:
- قبول نیست! اینا هم میگن معجون ولی نمیزنیشون! بعد چرا منو میزنی؟

بلافاصله راک وود نعره زد:
- آخه تو مادرت معجون ساز بوده یا پدرت که در مورد معجون نظر میدی؟

مرگخوار مورد نظر با شنیدن این جملات سنگین در دم جان به جان آفرین تسلیم کرد و تبخیر شد.

مرگخواران نگاه دیگری بهم کردند تا اینکه روونا که هوش ریونی اش به کار افتاده بود گفت:
- به نظرم بهتره اول رودولف رو آزاد کنیم تا به پستش برگرده و بعد میتونیم تصمیم بگیریم که چجوری لیلی رو گیر بیاریم.

- اونوقت واسه چی باید رودولف رو آزاد کنیم؟

- خودتو بذار جای اون، اول بقیه میریزن سرت و میخوان نامو.... قمه هاتو ازت بگیرن، بعدش یهو ساحره ی مورد علاقت پیداش میشه و میگه بیا باهم بریم بیرون. تو باشی مشکوک نمیشی؟

- من چون علاقه ای به ساحره ها ندارم کلا این اتفاقا واسم نمیفته که بخوام مشکوک بشم یا نشم.

مرگخواران دوباره به فکر فرو رفتند.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۲ ۲۱:۰۵:۱۳
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۲ ۲۱:۱۱:۴۵
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۲ ۲۱:۱۹:۰۹


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۳:۱۰ دوشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۳

آگوستوس راک وود old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۶ چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۲۵ جمعه ۲۲ بهمن ۱۴۰۰
از زیر سایه ارباب .... ( سایشون جهان گستره خوو ...)
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 118
آفلاین
ساحره ها می جویدند .
ساحره ها می لرزیدند . :vay:
ساحره ها میکردند .
ساحره ها به انجمن حمایت از حقوق ساحره ها تحت مدیریت روونا پنا می بردند !

جادوگران که گوشه ای ساحره ها را جمع کرده بودند و درفکر انتخاب ازمیان آنان بودند ، ناگهان متوجه دودی سیاهی شدند که از داخل آشپز خانه می آمد .
ثانیه ای بعد ، میرزا آگوستوس در حالی که بازوی کراکن ازشانه اش آویزان بود وارد شد .

- به ریش مرلین ، اگه دفعه بعد برم تو آشپزخونه و منقل مورفین رو ببینم ... همتون میشید شام ارباب !
مواد غذاییمونم کمه ، ارباب هم هنوز برگه ترخیص گوشت نهنگ آبی رو ....

آشپزباشی بقیه حرفش را با دیدن جمع شدن ساحره ها در گوشه اتاق و نزدیک شدن جادوگران ، خورد !

- آهای بی بووووووق ها ! مگه خودتون ....... و ....... ندارید ؟ بوق برشما بی غیرت های بوقی ! بزنم بوووقتون کنم !

مرگخواران کمی فاصله گرفتند . آرسینوس جلو آمد :
- داش میرزا ... قرار شده برای رایزنی جهت قمه گیری از رودولف ، ساحره ای خبره رو نزدش بفرستیم !

میرزا از کمربند پشتش ملاقه ای در آورد و محکم بر سر آرسینوس کوفت !
کله آرسینوس بی نوای بدبخت به شکل طول موج اشعه ایکس در آمد و شل و ول بسوی جمعیت مرگخواران برگشت .

_ آخه بووووقی ها ! چرا ما باید از سرمایه های عظیم خودمون استفاده کنیم و جون ساحره هامونو به خطر بندازیم در حالی که لی لی پاتر بهترین گزینه برای مذاکره برد - برد با رودولفه !


آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۱:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۳

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
_بیخیال شید دیگه...معجون هکتور؟!میخوایین به کشتن بدین این بدبخت رو!
_میخوایی بگی معجون های من مشکل داره موگانا؟!

هکتور طوری به مورگانا زل زده بود که همه مطمئن بودن حالا است که هکتور یه معجون اختراعی خودش رو تو حلق مورگانا خالی کنه!

اما مورگانا سریعا خودش رو جمع و جور کرد و گفت:
_منظورم این نبود...منظورم این بود که...منظورم این بود که...اصلا مگه میشه با قمه آدم ریشش رو بتراشه!
_خود رودولف با قمه ریشش رو میزنه!:|
_نه بابا...من دیدم...با ناخن میتراشه!
_چی میگی؟!من شنیدم دونه دونه تارهای ریشش رو صبح به صبح میکنه!

همینطور که مرگخوارها در حال نظریه پردازی در مورد نحوه اصلاح ریش رو دولف بودن،مورفین که به دلایلی عقل کل جمع شده بود چاره ای به ذهنش رسید...
_میگم...ما که تونشتیم ویژنگاموت رو با نرمش قهرمانه و شیاشت چانه ژنی اژ بالا و فشار اژ پایین به میژ مژاکره بکشونیم،چرا نتونیم با رودولف مژاکره کنیم و به شورت متمدنانه،طی باژی برد_برد قمه رو اژش بگیریم؟!

همه مرگخوارها نگاهی به هم کردند...نتایج آخرین مذاکره مرگخوارها اصلا خوشایند نبود،ولی مثل اینکه این آخرین راه برای گرفتن قمه از رودولف بود!

رونا با هوش راونی سرشارش شروع به نطق کرد:
_اما سر چی باهاش مذاکره کنیم؟!
_خب رودولف همیشه ی مرلین لخته! در مقابل قمه واسش پیراهن میخریم!
_اممممم...البته خودش از عمد لخته و پیرهن نمیپوشه...میخواد هیکلش رو نشون بده!
_میتونیم پیشنهاد بدیم که از شغل دربونی ارتقا میدیمش!
_ارباب فقط میتونه مرگخوارهاش رو ارتقا بده!
_میشه در مقابل گرفتن قمه ازش،براش از استادش نمره بگیریم،یا مثلا پیچ پاش رو باز کنیم؟!
_میشه بهش معجون بدیم!

مرگخوارها با نگرانی دوباره نگاهی هم کردند...بلاخره آرسینوس سکوت رو شکست و گفت:
_حالا اینا مهم نیست...به عنوان آخرین راه میشه از عنصر فشار،یعنی بلاتریکس استفاده کنیم....الان مهم اینه که کی بره باهاش مذاکره کنه؟!

تنها صدای که بعد از این پرسش آرسینوس به گوش میرسید،صدای جیرجیرکی بود که جیرجیر میکرد...طبیعتا هیچکس تمایل نداشت برای مذاکره با یه مرد قمه به دست داوطلب بشه!
تراورز سرانجام بعد از مدتها فکر کردن گفت:
_حاجی....همه میدونیم داش رودولف از ساحره جماعت خوشش میاد...من میگم چارتا ساحره مشتی باید برای مذاکره با رودولف بفرستیم...آره حاجی!

رنگ از رخسار همه ساحره های جمع پرید...


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۱ ۲۲:۱۳:۱۱



پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۹ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۳

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
- دربیاریم؟ حالا کی گفته مجبوریم درش بیاریم؟ در ضمن اینقدر به لینی نگاه نکن مرلین! این کار رودولفه.
مورگانا در حالیکه اینرا میگفت؛ جوری به مرلین نگاه کرد که مرلین دانست باید بترسد! در واقع پیام نگاهش چیزی شبیه این بود.
- فقط یک دقیقه دیگه اینجوری بهش زل بزن تا تبدیلت کنم به یه خونه شکلاتی!

لینی در حالیکه با چشم غره های مورگانا؛ از بال بال زدن بالای سر مرلین صرف نظر کرده بود گفت:
- تو که همش میگی نمیخوایش! چکار به نگاه کردنش داری؟

به نظر میرسید که چیزی نمانده تا خود مورگانا هم تبدیل به قمه ای, خنجری چیزی شود.با صدایی که به زحمت آرام به نظر می رسید گفت:
- اولا که به اندازه کافی با حوری ها سرش گرمه! دوما اون مال اون سوژه اس نه اینجا سوما! اگه میخواید اون قمه ها از دست ارباب دور بمونه؛ بهتره نذارید رودولف بیاد بیرون! البته میتونید هم نذارید که بیاد تو.

سوروس خوشحال از اینکه بحث دوباره به حالت عادی برگشته گفت:
- بله درسته میتونیم نذاریم بیاد بیرون! و میتونیم هم نذاریم بیاد تو!

ملت مرگخوار:

خود سوروس هم مجبور شد چند لحظه ای موهای روغن مالی شده اش را بخاراند و در نهایت بچرخد طرف مورگانا که مثل همیشه روی یک طناب از گل رز سیاه تاب میخورد!
- ممم مورا؟ اینی که گفتی معنی اش چی بود دقیقا؟

مورگانا خنده ارامی سر داد.
- اینکه خیلی واضحه اقای وزیر! ما یا نباید بذاریم رودی بیاد بیرون! یا نباید بذاریم رودی بیاد تو

ملت مرگخوار: :vay:
- خوب اینی که الان گفتی یعنی چی؟

رودولف سرش را از اتاق بیرون آورد.
- بابا منم فهمیدم این چی میگه! شما دیگه عجب تسترال هایی هستید!

مرلین از ته عصایش آپشن عالم بالایی در کرد و وقتی رودی را چسباند بیخ دیوار, چ گفت :
- خیلی هم خوب فهمیدیم ! کل منظورش اینه که تو رو از دسترس ارباب دور نگه داریم! یعنی یا همین تو نگرت داریم! یا کلا بفرستیمت بیرون! لااقل تا بعد از مذاکرات! اینقدر هم به مورگانا نگاه نکن.

- البته راه راحت تری هم هست! اونم اینه که قمه اش رو بگیرید!

این صدای هکتور بود. مورگانا غر زد:
- ینی دقیقا چطوری؟

- با معجون های من!

- وای نه!


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۸:۳۲ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۳

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
رودولف همچنان که رنگش از سرخ به سفید تغییر میکرد گفت:
- ق...ق...قمه؟ کسی اسم قمه آورد؟

مورفین که همچنان داشت نقش نجات دهنده ی مرگخواران را ایفا میکرد گفت:
- نترش... ما فقط میخوایم اون چاقو های خوشگلتو اژت یکم قرض بگیریم.

رودولف که قمه هایش را در بغل گرفته بود گفت:
- مگه از رو نعش من رد بشید! من نمیذارم.

در محفل ققنوس:

نیرو های محفل ققنوس سر میز محقر و پوسیده ی شام نشسته بودند و مثل همیشه سوپ پیاز را بدون هیچ گونه اشتهایی میخوردند، اما ایندفعه شادی فوق العاده عجیبی در میان آن ها وجود داشت.

دامبلدور که به شدت به اداهای جیمز سیریوس میخندید گفت:
- جیمز! نکن اینکارارو! من پیرمردو از خنده به سکته میندازی ها.

جیمز سیریوس که با جادو بینی خود را غیب و ریشش را بلند کرده بود فریاد زد:
- آخه پروفسور قیافه ی ولدک با ریش..... خودتون تصور کنید! خیلی باحال میشه.

ملت محفلی:

پس از مقدار زیادی خنده از سوی ملت محفل ناگهان میز غذاخوری با صدایی مثل گرومپ خرد شد و همان غذای بخور و نمیر ملت محفل هم به خاک و خون کشیده شد و جیمز روی زمین پخش شد.

پس از دقایقی سکوت ناراحت کننده بالاخره جینی ویزلی جیغ کشان جلو آمد:
- مرلین ذلیلت کنه بچه! زدی همون میزی که بهش مینازیدیم رو هم ترکوندی! مرلین از رو زمین برت داره.

جینی پس ازمقداری داد و بیداد به طرف جیمز حمله کرد و جیمز را از ریش بلندش کشان کشان از آنجا دور کرد.

ملت محفل که شدیدا گرسنه بودند:

دامبلدور که متوجه شد روحیه ی ملت محلی در شرف تخریب شدن است گفت:
- ناراحت نباشید ای فرزندان روشنایی! به روز مذاکره فکر کنید که تصویر تام با ریش روی پیام امروز میره.

در خانه ی ریدل:

- اههه... بهت میگم بده من اون قمه ی لعنتیو! کارمون که تموم شد برش میگردونیم دیگه.
- نمیدم! من ناموسمو به هیچ کس نمیدم.

بلاتریکس با شنیدن این حرف غرید:
- اگه اون ناموسته، پس من کی هستم؟

رودولف که از حرفش پشیمان شده بود فریاد زد:
- تو همسر عزیزمی! تو مادر بچه.... چیز یعنی تو عشقمی.

بلاتریکس پس از شنیدن این حرفها کمی به فکر فرو رفت و گفت:
- خیلی خوب! بچه ها من میرم، شما ها به هر روشی که صلاح دونستید قمه هاشو بگیرید ازش.

به محض اینکه حواس مرگخواران از رودولف به سمت بلاتریکس پرت شد، رودولف با سرعت نور به اتاق تسترال ها دوید و در را قفل کرد.

مورفین که مشخص بود جنس خوب بهش رسیده و مغزش به کار افتاده گفت:
- حالا چژوری اینو اژ اونجا در بیاریم؟


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۱ ۱۸:۵۷:۰۶
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۱ ۱۹:۰۲:۱۴







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.