هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: آکادمی هنر لندن
پیام زده شده در: ۱۶:۳۲ یکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۹
#11

میوکی سوجی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۴ یکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۳:۰۸ پنجشنبه ۴ اسفند ۱۴۰۱
از تو کتابا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 100
آفلاین
-خب...تست رو شروع می کنیم
-بله من پروفسور البوس پرسیوال برایان دامبلدور هستم که میتونید پروفسور دامبلدور صدام کنین مدیر مدرسه هاگوارتز
-دوست دارین چه نوع نقشی رو بازی کنین؟
-امم...راستش دوست دارم راوی داستان باشم از همونا که اولش میان میگن یکی بود یکی نبود بعد داستان شروع میشه...همونا که از همه چیز خبر دارن...همون ریش سفیدا
- یعنی واسه داستان یه راوی بزاریم؟
-چی؟یعنی نمی خواستین راوی بزارین؟مگه میشه بدون راوی؟
-هعی...حالا فعلا دو دهن واسمون مثل راوی حرف بزن ببینم
-حرف بزنم؟خب وایسا...چی بگم؟
-هرچه دل تنگت خواست

پروفسور دامبلدور نفس عمیقی کشید سپس عصایش را روی زمین گذاشت کتابی را در دست گرفت و با صدایی رسا شروع به خاندن کرد:

-یکی بود یکی نبود
غیر از خدا هیچکسش نبود...

همگی منتظر ادامه صحبت های گرانبهای پروفسور بودند اما پروفسور با سکوت به کتاب زل زده بود !
بعد از گذشت چند دقیقه طاقت فرسا روونا که سعی داشت عصبانیتش را کنترل کند گفت:

-الان چرا ادامه نمیدی یه ملت رو الاف خودت کردی پیر مرد

پروفسور دامبلدور با سرفه الکی گفت:

-یعنی شما متوجه این نکته مهم در داستان نشدید؟
-تو که هنوز چیزی نخوندی
-نه نه ببینید...اینجا نوشته غیر از خدا هیچ کس نبود...بزارید یه چیزی رو بهتون بگم تا به حال به این فکر کردین چرا همیشه اول هر داستان میگن <غیر از خدا هیچکس نبود؟> در تمامی داستان ها میخوان با این جمله به ما بگن<موضوع کل افرینش همینه...غیر از خدا هیچکس نیست فرزندانم

تمامی محفلی ها داشتند نصیحت های زیبای پروفسور دامبلدور را یادداشت میکردند که در این میان روونا گفت:

-یکی بره برام اب قند بیاره


حالا امضا به چه دردی می‌خوره؟


پاسخ به: آکادمی هنر لندن
پیام زده شده در: ۱۹:۰۵ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۹۶
#10

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۱:۱۱ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱
از
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
و این چنین بود که نیوت تعظیم کنان از صحنه خارج شد و روونا نفس عمیقی در جهت رهایی از دست نیوت کشید و سعی کرد دوباره با چهره ی موقر و باثبات به دیگران نگاه کند.
-خب کس دیگه ای نیست که بخواد تست بگیرم ازش؟
-ما...ما...
-چی؟
روونا با دیدن صحنه ی مقابلش که هیچ گاه انتظار آن را نداشت، از جا پرید و موجب پریدن سایر مرگخواران نیز شد.

محفلیون در حالی که همگی به خود رسیده بودند و هرکدام ژستی به خود گرفته بودند، در مقابل در ورودی ایستاده بودند و کمی بعد در مقابل چشمان متعجب مرگخواران به وسط میدان آمدند. جلوتر از همه ی آن ها مردی، با ریش های بلندش که خبر از آلبوس دامبلدور بودنش میداد، یکه تاز بود.

-شنیدیم که لرد میخواد فیلم بسازه گفتیم ما هم بیایم شرکت کنیم بالاخره تا وقتی که محفلی ای نباشه مرگخواری هم نیست مطمئناً!
دامبلدور با لبخند حال به هم زنی مرگخواران را از نظر گذراند.
-میدونم رفتارتون با محفلی ها سرده که البته اینم به خاطر این فناوری های جدیده که آدما رو از هم دور کرده!
-
-اصلا برای اینکه یختون آب بشه من اولین نفر میرم تست میدم چطوره؟ بالاخره این پیرمرد خرفت هم بلده یه کارایی بکنه!
-یعنی میخواین فیلم بازی کنین؟
-البته!

روونا که انتظار پاسخ دیگری را داشت با دهان باز همچنان به دامبلدور خیره ماند. اما در میان این خیرگی ها قسم میخورد که رون از اون بغل داشت به موهاش روغن اسنیپ رو می مالید!


ویرایش شده توسط رون ویزلی در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۳۰ ۲۰:۰۰:۱۱

تصویر کوچک شده


پاسخ به: آکادمی هنر لندن
پیام زده شده در: ۱۳:۴۵ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۹۶
#9

نیوت اسکمندر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۰ سه شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۳۰ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۲
از دپارتمان جانور شناسی یو سی برکلی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 144
آفلاین
خلاصه:
لرد ولدمورت خسته و ملول می شود. او به مرگخوارانش دستور می دهد تا فیلمی در ژانر ترس برای وی بسازند. روونا ریونکلاو تصمیم میگیرد که از مرگخواران تست بگیرد و ....
-------------------------------------------------------------

جمعیت مرگخوار از این همه هوشی وینکی به وجد آمده بودند. وینکی هنوز در حال پیدا کردن خر نداشته اش بود. در همین حال نیوت که خودش را به سه سال قبل آپارات کرده بود به پیش روونا رفت. روونا که برای اولین بار او را می دید و به او گفت:
-سلام، خودتونو معرفی کنین.
-بنده نیوت آرتمیس فیدو اسکمندر، پروفسورای جانورشناسی از دانشگاه برکلی دارم و در آنجا کار میکنم. همچنین در ساعات اضافه ام در خانه برای ارباب تحقیق میکنم.

روونا تعجب کرده بود. او وینکی را با داشتن دیپلم، بالاترین فرد با سواد خانه ریدل می دانست اما از او با سواد تر دیده بود. روونا ادامه داد:
-خوب به صورت بداهه یه کاری برای ما انجام بدین تا ببینیم در چه سطحی هستین.

نیوت خنده ای شیطانی کرد. او میزی را جلوی خودش قرار داد. سپس در چمدانش را باز کرد و کلاهش را از آن بیرون آورد. چوبش را روی کلاهش گرفت و گفت:
-اجی مجی لا ترجی.

سپس یک تسترال به همراه یک شاخدم مجارستانی از کلاهش خارج شد و به سمت آسمان پرواز کردند. نیوت به سمت مرگخوارانی که به صورت پوکرفیس&ماع او را می دیدند تعظیم کرد. در همین حین پالتویش را باز کرد و تعدادی سگ های ولگردی که از لندن جمع آوری کرده بود را به سمت بیرون گسیل داد.

مرگخواران دیدند که اگر با همین شرایط پیش رود کل صحنه مملو از جانور می شود و به سمت نیوت ملتمسانه حجوم آوردند و دست هایش را گرفتند. روونا با ترس گفت:
-آقای اسکمندر ما شما رو به عناون تدارکات انتخاب کردیم. لطفا پالتویتان رو به بچه ها تحویل بدهید.



پاسخ به: آکادمی هنر لندن
پیام زده شده در: ۲۰:۵۳ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
#8

مرگخواران

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۳ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۵۰:۵۳ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۲
از مسلسلستان!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 548
آفلاین
بعد از اینکه کراب دچار افسردگی مزمن در ورژن حاد شد و سر به بیابان ها گذاشت و به حال خود سخت گریست، روونا گفت:
-کس دیگه ای نیست؟

روونا اصلا انتظار نداشت همه ی مرگخواران دست بالا ببرند و با چشمانی گربه وار به او نگاه کنند.
-خب... ام... تو بیا جن مسلسل کش!
-اهه اهه. وینکی وارد شد. وینکی خواست روونا تست مالیش کرد!

بانوی ریونکلاوی سرش را چرخاند و به وینکی نگاه کرد.
-کارعملی چی بلدی؟
-کار عملی؟ کار عملی؟ داداش کار عملی دایی مارم بیال... بژا بت نشون بدیم شی بلدیم! ما همین الان اژ شر کار عملی میاییم!

مورگانا با آرنج بر سر مورفین کوفت و زیر لب گفت:
-اون کار عملی رو نمیگه که!

وینکی جواب داد:
-ها خب وینکی کلی کار عملی بلد بود. وینکی قبلا در نقش جیمز باند و ایندیانا جونز و مامور 007 و 008 بازی کرد. وینکی جن خانگی هنرمنـــــــــــد!
-خب الان ازت تست می گیرم. اول به عنوان یه بازیگر خودتو معرفی کن.

وینکی فکر کرد و فکر کرد.
-دانشمند راهنمایی نکرد؟

روونا آه کشید.
-مثلا رشته تحصیلی ؟
-آش رشته.
-رشته , رشته درسی ؟ :vay:
-رشته برشته.
-بابا منظورم مدرک تحصیلیته ؟ چه مدرکی داری ؟ چی درس خوندی ؟
-آهان , فوقش دیپلم مکتب!
- یعنی چی ؟
-یعنی فوق فوقش آخرش که وینکی زور زد دیپلم گرفت البته اصلش دیپلمات بود.
- تو اصلا می دونی دیپلمات یعنی چی؟
- آره. یعنی وقتی که دیپلم گرفت به بابای وینکی نشون داد مات موند.
-به به واقعا چه آدم مستعدی برای بازیگری!
- تازه کجاشو دید؟ وینکی تکاور هم بود.

روونا در دلش برای شادی روح وینکی صلواتی عطا کرد.
- خب شما بفرما حمام فین لندن در کجاست؟
-رشت؟
-
-یونجه زارهای سبز علیگودرز!
-لندن کجاست ؟
-اردبیل.
-اصلا ولش کن بابا ... جواب کاشانه. خب در حمام فین کاشان چه اتفاقی افتاد ؟
-آب گرم قطع شد؟ ... نه نه ... آهان آهان سنگ حموم دزدید...

ملت مرگخوار:

روونا: بـعله!

وینکی مسلسلش را بالاتر کشید و خبردار ایستاد.
-خب حالا که بعله شد وینکی کی رفت سینما؟
-تو اول این اتودو انجام بده ... نگاه کن فرض کن پدرت به رحمت ایزدی پیوست!
-رحمت ایزدی کی بود حالا؟
-یعنی پدرت دار فانی رو وداع گفت.
-دار قالی را بالا رفت ؟
-اه اه یعنی بابای خرت مرد! :vay:
-آخه خر وینکی که بابا نداشت. وینکی اصلا خر نداشت.

ملت مرگخوار:


ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۲۷ ۲۱:۲۵:۴۷
ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۲۷ ۲۱:۲۸:۴۴


Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: آکادمی هنر لندن
پیام زده شده در: ۱۴:۱۹ یکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۳
#7

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
-من داوطلب همکاری هستم!

روونا از این که سرانجام جمله ای عاقلانه شنیده بود ذوق زده شد.دفتر ثبت عوامل فیلم را در دست گرفت و پرسید: تو دوست داری از کدوم هنرت در فیلم استفاده بشه کراب؟

کراب نگاه عشوه گرانه ای کرد. ولی نگاهش حال روونا را به هم زد. قرار نبود اینطور شود. قرار بود نگاهش توجه روونا را به خود جلب کند. ولی خب...نکرده بود. برای همین کراب مجبور شد توضیح بدهد.
-از زیبایی وافرم!

روونا آهی از سر عصبانیت کشید و دفترش را کنار گذاشت.
-من فقط دو سوال دارم! از کدوم زیبایی؟ و چه استفاده ای دقیقا؟
کراب مطمئن بود که روونا به گوشواره های مجلل و براقش حسادت میکند.
-زیباییم که مشخصه. همه دارن میبینن. همین رودولف نزدیک بود کادوی ولنتاین بده بهم. بودجه ش تموم شده بود. نداد. ولی این که چه استفاده ای میشه کرد. عضو ثابت همه فیلمای ترسناک چیه؟

-روح؟
-جن؟
هیولا؟
-عمو جغد شاخدار؟
-
-چیه خب...من بچه بودم از اون میترسیدم.میخواست بنرو بخوره.

کراب که دید بحث در حال منحرف شدن است توجه همه را مجددا به خودش جلب کرد.
-نه! عضو ثابت هر فیلم شخص بسیار زیباییه که در طول فیلم جیغ میکشه و فرار میکنه.آخرم کشته میشه. من میخوام اون باشم. البته اگه کشته نشم خوشحال تر میشم.
روونا: این شخصی که میگی معمولا یه دختر 18-19 ساله جذابه! آخه تو؟!
همه نظر روونا را تایید کردند.
کراب باز سرخورده شده بود!


ویرایش شده توسط وینسنت کراب در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۲۶ ۱۴:۴۳:۱۲

ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: آکادمی هنر لندن
پیام زده شده در: ۱۸:۴۲ جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳
#6

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۳ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۲ یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۷
از این شهر میرم..:)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
-تو فیلم مسلسل هم داشت؟ مو قشنگ وینکی رو هم بازی داد!

سیوروس نگاه مایوسی به مرلین انداخت، و مرلین هم نگاه مایوسی به سیوروس.
-همه ساکت وگرنه ازشون نمره کم می کنم!

گاراژ در سکوت فرو رفت. اسنیپ ادامه داد:
-خوبه... بیاید بازی کنید دیگه!

در این میان، روونا جمعیت "خود آرتیست پندار" را کنار زد و جلو رفت:
-واقعا که، مرلین؟ سیوروس اسلیترینیه، تو چرا؟
نفس عمیقی کشید و نگاهی از سر تاسف به دو کارگردانِ فک افتاده انداخت:
-من باید با کلاه گروهبندی صحبت کنم... هر کسیو که نباید بندازه راونکلاو! اصلا شما به عنوان کارگردان می دونید برای ساخت یه فیلم چیا نیازه؟

-
- :no:

هکتور ویبره زنان وارد صحنه شد:
-من میدونم

همه نگاه ها به سمت هکتور برگشت:
-معجون فیلم ساز

-نخیر... واقعا که! اینجا یه ریونکلاوی اصیل هم وجود نداره! ما به این افراد نیاز داریم:
فیلم‌نامه‌نویس (Screenwriter)
تهیه‌کننده (producer)
دستیار تهیه‌کننده (Assistant Producer)
مجری طرح (Executive producer)
کارگردان (Director)
کارگردان هنری (Art Director)
دستیار کارگردان (Assistant Director)
مدیر تولید (production manager)
برنامه‌ریز
منشی صحنه (Script supervisor)
بازیگر (Actor)
مسئول انتخاب بازیگران (Casting Director)
بدل‌کار (Stunt performer)
دستیار فیلم‌بردار
فیلم‌بردار (Director of Photography/Cinematographer)
نورپرداز
طراح صحنه (Set Designer)
طراح لباس (costume designer)
گریمور (Make-up artist)
صدابردار (location sound recordist)
مدیر تدارکات
آهنگساز (composer)
تدوین‌گر (editor)
مدیر دوبلاژ
صدا پیشه
دوبلور (Dubber)
صداگذار (dubbing mixer)
مهندس صدا (Sound engineer)


- به معجون ساز نیاز نداریم؟
- به یه اصیل زاده چطور؟ :aros:
- پس اینجا کی بازیگره؟
- دوشتان نقش اول معتاد ندارید؟
- من میخوام سینه موبیل بشم!


ویرایش شده توسط روونا راونکلاو در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۲۴ ۱۹:۰۲:۱۶
ویرایش شده توسط روونا راونکلاو در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۲۴ ۱۹:۰۳:۴۹


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: آکادمی هنر لندن
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ چهارشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۳
#5

مرلین کبیر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱:۵۹ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
پیام: 702
آفلاین
- تا حالا چند بار دیدی که ما یک حرف رو دو بار تکرار کنیم؟!

- با احتساب اون دفعه ی قبلی، میشه 1562 بار!

-

- هرگز ارباب!

مرلین نگاهی به اسنیپ کرد که هنوز در شوک شنیدن خبر و آخرین بیگودی اش در دستش بود؛ خودش هم دست از تلاش برای آزاد کردن ریشش برداشت و آب دهن خود را قورت داد و گفت:
- ارباب؛ همینطوری خالی خالی؟ بازیگر از کجا بیاریم؟ تهیه کننده؟ عوامل؟ نمیشه اینا رو تو سه روز جمع کرد خب ارباب! بمونه واسه یه وقت دیگه عوامل هم حاضر باشن؟

- همین بی مصرف ها رو بردارین و با خودتون ببرین، ما هم میاییم از بالکن محل تهیه فیلم به شما نگاه می کنیم!

سیورس نگاهی به مرلین انداخت و با حالات صورتش از مرلین پرسید که چیکار کنیم از این مخمصه در بیاییم؟ و مرلین نیز با لبخند ملیحی به معنی اینکه من چه بدونم، پاسخ داد.
اما از طرف دیگر مرگخواران همگی هیجان زده بودند که قرار بود ستاره سینما شوند و با هیجان در مورد آن با یکدیگر حرف می زدند. بعضی اما پا را از حرف زدن فراتر گذاشته بودند و در حال عکس انداختن از خود بودند و فیگور های مختلف و داک فیس ( مرغابی!) می گرفتند. از طرف دیگر بلاتریکس در حال حرف زدن با تلفن خود بود:
- ببین، از این به بعد وظایفت کاملا مشخصه، مدیر برنامه های من میشی و هر کسی ازم چیزی خواست، اونو به تو پاس میدم و تو هم باید بگی وقت نداره و الان سر ده تا فیلمه و باید گیشه شون رو تضمین کنه وگرنه دیگه هیچوقت اون خرس عروسکی تو نمیبینی! فهمیدی آقای مک فارلن؟

مرلین و اسنیپ نگاهی به اربابشان انداختند و هر سه با دیدن وضع موجود در خانه ریدل ها سری به نشانه تاسف تکان دادند، ولی به هر حال از فرمان لرد نمیتوانستند سر پیچی کنند، برای همین اسنیپ جلو آمد و گفت:
- هم قطاران گرامی، حاضر بشید بریم!

هیچکدام از مرگخواران کوچکترین توجهی به اسنیپ نکردند و به عکس انداختن و صحبت کردن خود ادامه دادند. مرلین لبخندی زد و جلو آمد و با صدایی که برای سن و سال وی کمی عجیب بود، گفت:
- ای یاران لرد ِ سیاه. ای قدر قدرتان ِ ورژن کوچک، ای که از نام مرگخواران دنیایی در وحشت، ای کسانی که محفلی ها از شما گریزانند و ماگل ها از دیدن سایه تان هراسان! ارباب رو دوست دارید یا نه؟

مرگخواران یک صدا پاسخ دادند:
- بله

- آیا لرد سیاه قدر قدرت ترین جادوگر تمام زمان ها است؟

- بله

- به پیش یاران ِ لرد سیاه. حرکت کنید و جهانی را زیر پای خود دگرگون سازید! من به شما نوید پیروزی میدهم؛ نوید هالیوودی سیاه را میدهم. اگر آنها بخواهند تاریخ تاسیس مرگخوارانوود را بنویسند، میگویند از امروز شروع شده است!

مرگخواران مثل گلادیاتور ها به سمت در هجوم بردند و تلفن همراه خود یا چوبدستیشان را مثل یک شمشیر بالای سر خود می چرخاندند. مرلین نیز چشمکی به سیورس زد و به سمت در راه افتاد. سیورس نیز بعد از جمع کردن فک خود که با کف زمین یکی شده بود، پشت سر مرلین حرکت کرد و لرد سیاه به تنهایی نظاره گر رفتن یارانش بود:
-

محل فیلم برداری؛ چند متری دورتر از خانه ریدل ها، گاراژ خانه ریدل ها:

- خب همگی آماده باشین، میخوایم عوامل رو تقسیم بندی بکنیم!

- من بازیگر میخوام، من بازیگر میشم.

- ما هم به جز نقشی در شان بلاتریکس بودنمان رضایت نمیدهیم، بازیگر نقش اول زن را به ما بدهید!

- به منم یه شیژی بدین باژی کنم.

سیورس و مرلین نگاهی به هم انداختند، یا باید فقط با بازیگر فیلمشان را می ساختند یا این ها را هدایت میکردند!


ویرایش شده توسط هکتور دگورث گرنجر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۲۴ ۱۹:۰۲:۰۲


پاسخ به: آکادمی هنر لندن
پیام زده شده در: ۱۴:۳۳ چهارشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۳
#4

سیوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 499
آفلاین
سوژه جدید

روز سرد و زمستانی دیگری در خانه ریدل ها آغاز شده بود.دوربین به آهستگی از درب خانه که به دلایلی کاملا نامعلوم باز بود وارد شد و مستقیما از نشیمن به شدت شلوغ و درهم ریخته خانه سر درآورد.درحالیکه می کوشید از میان انواع لباس های مچاله شده (که این گوشه و آن گوشه رها شده بودند)،کاغذهایی که روی زمین ریخته شده بود،میزو صندلی های واژگون،ظرف و ظروف های پراکنده بر سطح نشیمن راهی برای عبور باز کند برای لحظه ای روی جسمی پیچیده در پتوی چرکی ثابت ماند که روی میز به چشم میخورد.

- خررررررررر!پـــــــــــــــــــــف!

عوامل فیلم برداری:

دوربین یک لحظه به پایین میز نظری انداخت.حضور تعداد بسیار زیادی ته سیگار ارزان قیمت،یک منقل و یک لیوان کثیف چای کاملا بیانگر این بود که در حال حاضر چه کسی روی میز خرناس می کشد!
دوربین هنوز فرصت نیافته بود از جایش تکان بخورد که صدای بلندی سکوت آزار دهنده صبحگاهی را بر هم زد.به دنبال آن جسم سنگینی از بالای پلکان به پایین پرتاب شد که با ملاج فیلم بردار اصابت کرد و او را راهی دیار مرلین ساخت.بلافاصله صفحه برفکی شد و چند دقیقه طول کشید تا دوربین دیگری روشن شده و ادامه قضایا را دنبال کند.
با روشن شدن مجدد دوربین جمعیت کثیری از مرگخواران مشاهده شد که در پایین پلکان تجمع کرده بودند.از سر و وضع ژولیده و لباس های خوابی که بر تن داشتند به وضوح میشد فهمید همگی از اعماق خواب نازشان بی رحمانه بیرون کشیده شده اند.مرلین که ریشش یک دور به دور گردنش پیچیده بود و یکی از پلک هایش هنوز نیمه باز بود پرسید:
- چه...ش...شده؟

بقیه به نشانه ندانستن شانه ای بالا انداختند.اسنیپ که هیچ دوست نداشت سایر مرگخواران بعد از هوشیار شدن او را با بیگودی ببینند از خواب آلودگی همکارانش استفاده کرد و با سر به جسم متلاشی شده ای که پایین پلکان به چشم می خورد اشاره کرد.
- این چیه؟

و در حینی که ملت مرگخوار با گیجی به آن سو نگاه کردند با عجله بیگودی ها را از لابه لای موهایش خارج کرد.بلا متفکرانه گفت:
- چقدر آشناست...اینو قبلا یه جایی دیدم مطمئنم.هوم... به نظرم خیلی شبیه یکی از وسایلیه که تو اتاق ارباب دیدم.

لینی با شوق و ذوق گفت:
- آره این ویدئوی اربابه!

ملت مرگخوار:

مورگانا که حتی کله صحری هم دست از سر کله پر تیغ گل های رزش برنداشته بود یک شاخه گل رز را تهدیدکنان به سوی بقیه همکارانش تکان تکان داد.
- کی به خودش چنین جسارتی رو داده که با ویدئوی مخصوص ارباب این کارو کنه؟خودش اعتراف کنه تا قبل از اینکه...

صدای سردی از بالای پلکان گفت:
- قبل از اینکه چی مورگانا؟می خواستی اربابتو بابت از بین بردن ویدئوش مجازات کنی؟

همه نگاه ها به سوی بالای پلکان برگشت.مورگانا از شدت خجالت در زمین فرو رفت و دسته ای شاخ گل رز قرمز از خود به جا گذاشت.اسنیپ تلاش کرد آخرین بیگودی را از روی موهایش بردارد و بلا با شیفتگی به پایین آمدن باوقار لرد از پله ها خیره شد و فراموش کرد کروشیویی نثار رودولف کند که از فرصت پیش آمده سو استفاده کرده و درحال چشم چرانی ساحره ها در لباس خواب شده بود.لرد روی اولین پله ایستاد و نگاهی به یارانش انداخت.
- ما خسته شدیم از تماشای این فیلم های بی کیفیت و تکراری!هر روز همون صحنه ها...همون اتفاقات!ما بسیار خسته و آزرده هستیم از این وضعیت!

بلا:سرورم من همین دیروز دوتا فیلم جدید براتون آوردم.یعنی خوشتون نیومد از تماشاشون؟

لرد: خیر بلا نه تنها خوشمون نیومد بلکه به عنوان میان وعده دادیم نجینی خوردشون! (در اینجا بلا گریبان چاک داد و موی کند و سر به بیابان گذاشت که به خاطر غیرآسلامی بودن، صحنه مزبور توسط برادران و دست اندرکاران عوامل فیلم برداری سانسور شد! ) ما خسته و ملولیم...حوصله مون سر رفته.شما هم که جز خاروندن پاچه های ما کار دیگه ای بلد نیستین.پس مایلیم بهتون یه ماموریت جدید بدیم تا خودتون یه فیلم ترسناک برای ارباب بسازید و جایزه ش افتخاریه که نصیبتون میشه...خب حالا چه کسایی داوطلبن که این خدمتو به سرورشون کنن؟

به طرز نامحسوسی ملت مرگخوار سوت زنان یک گام به عقب گذاشتند به جز اسنیپی که با باز کردن آخرین بیگودی از موهایش و مرلینی که با ریش پیچیده به دور گردنش دچار مشکل شده بودند!
- عالیه...ارباب به شما دو نفر افتخار میکنه و بزرگروارانه انجام این ماموریتو به عهده شما می ذاره.فقط سه روز فرصت دارین تا یه فیلم خوب و قابل قبول برای ارباب حاضر کنید که حتما هم باید ژانرش ترس باشه.وگرنه خوراک شب نجینی میشین!

اسنیپ با مشقت آخرین بیگودی را از لای موهایش بیرون کشید.
- آخیش درست شد بالاخره...چی فرمودین سرورم؟



ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۲۲ ۱۵:۰۱:۰۹
ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۲۲ ۱۶:۰۶:۵۳
ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۲۲ ۱۶:۰۹:۵۲


پاسخ به: آکادمی هنر لندن
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۳
#3

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۵ پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۹ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
از م نپرس!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 125
آفلاین
ققنوس سیاه



نام گروه:ققنوس سیاه


سرگروه،خواننده و چنگ زن:مورگانا لی فای


نوازنده ویولن:فلورانسو


نوازنده گیتار:گیدیون پریوت


جاز:ویلبرت اسلینکرد





قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!


ارزشی انفجاری


تصویر کوچک شده




شناسه قبلی:لاوندر براون


پاسخ به: آکادمی هنر لندن
پیام زده شده در: ۱۶:۳۱ جمعه ۲ آبان ۱۳۹۳
#2

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۵ پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۹ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
از م نپرس!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 125
آفلاین
هافلدور بند



نام گروه:هافلدور بند


سرگروه یا خواننده:نیمفادورا
تانکس



ارگ:انتونین دالاهوف


پیانیست:رز زلر


گیتاریست:لیلی پاتر




قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!


ارزشی انفجاری


تصویر کوچک شده




شناسه قبلی:لاوندر براون







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.