هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۱۹ سه شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۳

ایرما پینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۹ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۸ چهارشنبه ۹ تیر ۱۴۰۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 184
آفلاین
سلام.
خوبین؟
نجینی خوبه؟
هورکراکساتون خوبن؟

لطف کنید اینو نقد کنید.


Underfed Vulture


قبل از صحبت کردن فکر کنید.
قبل از فکر کردن مطالعه کنید.





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۵۸ سه شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۳

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
اربابا....
این نیو سوج را نقد می فرمایید؟


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۱۲ جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 26 خورندگان مرگ، ایرما پینس:


نقل قول:
-ارباب راستش،از سازمان ملل جادوگری اومده،گویا محفل به وضعیت حقوق جن های خونگی در خونه ریدل اعتراض کرده.سازمان هم لاکرتیا رو به عنوان بازرس فرستاده اینجا.

سوژه در جای نسبتا سختی تموم شده بود. شما باید تعیین می کردین که لاکرتیا برای چی به خانه ریدل رفته. اینجا اگه اشتباه می کردین مسیر داستان کلا اشتباه پیش می رفت. ولی خوشبختانه شما بهترین مسیر ممکن رو انتخاب کردین. ایده تون خیلی خوب بود.


نقل قول:
-چی؟!؟بازرس اونم توی خونه ما؟چطور جرات کردند؟

عکس العمل لرد خوب بود. ولی وقتی همچین فرصت هایی برای اغراق دارین از دستشون ندین. شخصیت لرد به موقعیت های خاصی برای طنز شدن احتیاج داره. هر جایی و به هر شکلی نمی شه ازش استفاده کرد. این یکی از موقعیت هایی بود که جا داشت بیشتر ازش استفاده بشه. لرد می تونست بیشتر سرو صدا کنه...شدید تر اعتراض کنه. طوری که خیلی مضحک تر و خنده دار تر به نظر برسه.


نقل قول:
هکتور در حالی که ردای اربابش را گرفته بود،تلاش میکرد که او را منصرف کند.

-ارباب،خواهش میکنم صبرکنید.....ارباب،اگه بلایی سر این بازرس بیاد میدونیدچی میشه؟

تقریبا در همه نقد هام اشاره می کنم که بین شخص و دیالوگش فاصله نذارین. این کار پستتونو بی نظم و پراکنده جلوه می ده. همینطور بین دیالوگ های پشت سر هم... بین اینا هم نباید فاصله گذاشته بشه. و اینو در آخرین نقدی که برای شما انجام داده بودم گفته بودم!


نقل قول:
-ارباب،اگه این بازرس کوچکترین آسیبی توی خونه ی ما ببینه کل ملل جادوگری میریزن اینجا.اونوقت هممون میریم آزکابان ارباب.

این ایده خیلی خوب بود. لاکرتیا نمی تونست همینجوری بی هدف در خانه ریدل بگرده. شما هدف خیلی خوبی براش تعیین کردین...با ماموریتی که لرد به هکتور داد این هدف رو تقویت کردین.


نقل قول:
_بله هکتور،هم اکنون هم میخواهیم بخوابیم.صبح که بیدار شدیم مایل نیستیم که هیچ جنی اینجا ببینیم و البته هیچ بازرسی.

نظر منم اینه که در سوژه ها تا وقتی که لازم نیست لرد رو وارد سوژه نکنیم. لرد بهتره در گوشه و کنار سوژه و پشت صحنه حضور داشته باشه تا بقیه بتونن راحت تر حرف بزنن و رفتار کنن. حضور بی دلیل و بیش از حد لرد هم می تونه برای سوژه ها مضر باشه و هم برای شخصیت ها.


تمرکز شما روی سوژه بود. سعی کردین مسیرش رو تعیین کنین که تکلیف اعضایی که می خوان ادامه بدن روشن بشه. معمولا در حالت عادی بهتره روی سوژه تمرکز نکنیم. ولی اینجا واقعا لازم بود که این قسمت ماجرا روشن بشه که لاکرتیا برای چی اومده و مرگخوارا قراره چه کاری انجام بدن. انتخابتون درست بود. جایی که لازم نیست تغییری در سوژه بدین حتما سعی کنین شخصیت هاتون پر رنگ تر باشن. شخصیت هاتون درست هستن. نکته هایی که بهشون اشاره می کنین درسته. فقط احتیاج به تاکید بیشتر دارن. هکتورتون در این پست واقعا هکتور بود. ولی به خاطر سوژه فرصت خودنمایی پیدا نکرده بود. که اینجا هم همونطور که گفتیم مقصر نبودین. کاری که انجام دادین بجا و مفید بود.


موفق باشید.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۸ ۱۹:۱۷:۲۶



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۴۵ پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۳

ایرما پینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۹ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۸ چهارشنبه ۹ تیر ۱۴۰۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 184
آفلاین
سلام.

ممکنه این پست نقد شه؟


Underfed Vulture


قبل از صحبت کردن فکر کنید.
قبل از فکر کردن مطالعه کنید.





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۱ دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 237 باشگاه دوئل، مورگانا لی فای:

موضوع خوبی انتخاب کردین.ساده و تکراری نیست.

بخش اول پستتون(قبل از فلش بک) به دلیل شکل روایت و زمانش مستعد اشتباهه. نوشتنش سخته. ولی خوشبختانه به خوبی از عهده انحامش بر اومدین. جمله هاتون زیبا و تاثیرگذارن. صحنه ها رو به سادگی می شه تجسم کرد. تاریکی و ناامیدی سلول مورگانا از جمله های شما به خوبی به خواننده منتقل می شه.


نقل قول:
و بعد بشكن زد. لباسي بلند از رزهاي سفيد به تنش ظاهر شد.

اغراق! بزرگترین دشمن مورگانا! دقت کنین.
بالا به رز ها اشاره کردین. و اشاره خوبی هم بود. ولی کافی بود. تکرار دوباره و سه باره یه موضوع یا شیء خواننده رو زده می کنه. اینجا دیگه لباسی از رز صحنه اغراق آمیزیه.


توصیفاتتون کمی زیاد بودن... زیبا بودن...ولی زیاد! صحنه ها قشنگ بودن. ولی می شد یکی دو تاشو حذف کرد که خواننده هم خسته نشه.
یکی از دلایا زیبا بودن جمله های شما این بود که هدفدار بودن. پای مورگانا به سنگ گیر می کرد که شخص تماشاچی فرصتی برای تمسخر پیدا کنه. این هدفدار بودن خیلی خوبه.


نقل قول:
- اعتراض دارم جناب قاضي! متهمي كه اينجاست محكوم به قتله! نبايد اينطوري خطابش كرد.

قاضي انگار چندان هم از اين اعتراض دادستان بدش نيامده بود.
- اعتراض وارده! نيازي به احترام گذاشتن به يك قاتل نيست!

مورگانا بهت زده انديشيد كه اين چطور دادگاهي است كه از پيش حكمش صادر شده است.

خواننده هم بهت زده می شه از این جمله قاضی...این تحیر و بهت زدگی از نوع خوبش نیست. ممکنه حکم دادگاه از قبل صادر شده باشه. ممکنه همه از مورگانا متنفر باشن...ولی ظاهرقضیه باید حفظ بشه. این فضای منفی و مظلوم واقع شدن بیش از حد مورگانا حتی خواننده رو هم ضد مورگانا می کنه!


نقل قول:
- مورگانا لي فاي متهم به قتل معاون وزير در شب هاليون با طلسم شكنجه است.

قتل با طلسم شکنجه؟...ممکنه همچین چیزی؟! مطمئن نیستم، ولی فکر نمی کنم ممکن باشه.


نقل قول:
مورگانا گيج و سردرگم به شهادت جيمز سيريوس پاتر، آنتونين دالاهوف و لاكريتا بلك گوش كرد كه گواهي مي دادند آن شب او را در حال شكنجه معاون وزير ديده اند در حاليكه مورگانا مي دانست در آن ساعت همه آنها زير گرماي كرسي خانه دامبلدور شكلات مي خوردند.

اسم هایی که انتخاب کردین برای این شهادت مناسب نیستن.
جیمز سیریوس پاتر شبیه هر چیزی هست بجز شاهد دروغین! شخصیتی که از جیمز در سایت شناختیم یه بچه پرروی تخس و مزاحمه. خواننده شما هم جیمز رو یه بچه شر و در عین حال شاد تصور می کنه. براش سخته که اونو در جایگاه شاهد اونم به این شکل ببینه.
آنتونین هم زیاد باور کردنی نیست که زیر کرسی دامبلدور شکلات خورده باشه.
لاکریتا هم که سیاهه...البته می تونه به مورگانا خیانت کرده باشه اینجا.
گذشته از اینا شکل توصیف این صحنه خوب بود. اینکه اونا شهادت دادن درحالیکه مورگانا مطمئن بود داشتن فلان جا شکلات می خوردن.


نقل قول:
قلب مورگانا ايستاد! آنقدر ناگهاني كه با صداي ساعت به شدت شوكه شد.هرچند كه فقط يك ضربه نواخت.

" رانگ!!!!"


به نظر همه چيز اشتباه مي رسيد. دادگاه اشتباه! شاهد اشتباه! شهادت اشتباه!
مورگانا به ياد شب هالوين افتاد.
اون صدایی که به شکل "رانگ" توصیفش کردین خیلی خوب بود. خیلی بجا بود. تاکیدی که روش داشتین و کاملا از بقیه متن جدا و حتی رنگش رو عوض کردین خیلی خوب بود. فقط کاش بعدا تکرارش نمی کردین. همین یک بارش تاثیر بیشتر و قوی تری داشت.


فلش بک دوم می تونه خواننده رو گیج کنه. گرچه شروعتون خوب بود؛ ولی می تونستین از دادگاه شروع کنین و قسمت اول پستتون رو بعدش بیارین که احتیاجی به دو فلش بک نباشه. البته به این شکل هم خوبه...حداقل منو که گیج نکرد.


پایان پستتون بشدت احساساتی ولی خوب بود. حداقل احساساتش به اندازه بعضی از پست های قبلیتون از کنترل خارج نشده بود...گرچه فکر می کنم اگه کمتر بشه خیلی بهتر می شه. باید راهی برای کنترل احساسات نوشته هاتون پیدا کنین. خشم، عشق...فداکاری...همشون در اوج قرار دارن...و این اوج دائمی خواننده رو زده می کنه...ولی این که کمتر شده، نکته مثبتیه که نباید ندیده گرفت.

________________

بررسی پست شماره 293 خاطرات مرگخواران، لاکرتیا بلک:


نقل قول:
ستاره ای درخشید و بعد خاموش شد...

شروع با همچین جمله ای شروع، قشنگیه.ساده و آروم...چیزی که احتیاج داره یه مکث کوتاهه. که اون آرامش رو به خواننده منتقل کنه. مثلا یک خط فاصله بعد از سه نقطه تون می تونست این مکث رو ایجاد کنه. ولی همین سه نقطه هم همون وظیفه رو با شدت کمتری انجام داده.


نقل قول:
همیشه جان رافائل به او میگفت"اگه یه شب یه ستاره رو دیدی که عمرش تموم شد سریع یه آرزو بکن".

مواظب اسم های خارج از کتاب باشین. اینا حواس خواننده رو پرت می کنن. ذهن خواننده می ره طرف این که این شخصیت واقعیه؟ تو کتاب بود؟ تو فیلم یا سریالی بود؟
تا جایی که ممکنه از اسامی خارج از کتاب استفاده نکنین.
ولی یک نکته هم وجود داره. اونم اینه که پست تکی جاییه که شما کاملا آزادین. اجباری برای حفظ خواننده ندارین. شاید برای دل خودتون می نویسین. این مورد رو بیشتر برای پست های ادامه دار رعایت کنین.


نقل قول:
چشمانش را بست و سریع آرزو کرد:
-ولدمورت بزرگ، من رو به عنوان یک مرگخوار بپذیره تا بتونم حساب همه ماگل هارو برسم!

معمولا مرگخوارا و کسایی که طرفدار سیاهی هستن اسم لرد رو نمی برن.


نقل قول:
و سپس قلب سنگی اش لرزید...نه بخاطر آرزوی وحشیانه اش و حتی نه بخاطر سرمای بُرنده شهر بلکه فقط بخاطر عشقش به لرد سیاه.اشک هایش به آرامی روی گونه های سرخش جاری شد،از این عکس العمل سخت حیرت کرد.از آخرین باری که گریه کرده بود بیش از دوسال میگذشت،بله خیلی عجیب بود!افکارش از همه مانع ها گذشت و به سوی شهر لندن پرواز کرد...همان کوچه ی تاریک و غرق در خون...

جمله هاتون خیلی قشنگن. سن شما رو نمی دونم...ولی می دونم زیاد نیست. و در این سن نوشتن چنین جمله هایی کار هر کسی نیست. این جمله بندی درست و زیبا رو روونا هم داشت. اگه اشتباه نکنم به ایشون هم گفته بودم که سطح نوشته هاش بالاتر از چیزیه که از سن و سالش انتظار داریم. و معمولا دلیل این اتفاق، چیزی جز کتاب خوندن نیست. هر چی که باشه به نظر من تحسین برانگیزه.
گذشته از جمله ها، صحنه هایی که تجسم می کنین و شکل توصیفشون، و احساساتی که برای شخصیت هاتون توصیف می کنین خیلی قشنگن. کسی که اینقدر ریز بین باشه مطمئنا در نوشتن طنز هم موفق می شه. چون عنصر اصلی طنز نویسی هم همین نکته سنجی و ریز بینیه.


نقل قول:
جان عزیزش روی زمین افتاده بود و جان میداد.

انتخاب اسم "جان" انتخاب هوشمندانه ای بود. یکی دو جا از این تشابه به خوبی استفاده کردین. و با توجه به فارسی بودن یکی از این دو کلمه، این ریسک وجود داشت که این کارتون تاثیر معکوس داشته باشه. برای خواننده حالت دافعه ایجاد کنه. ولی خوشبختانه این اتفاق نیفتاده.


نقل قول:
وقتی چرخ سرنوشت مانند گیوتین از روی بدن عزیزترینش رد شد لاکریتا هم مرد...هر طور که فکرش را بکنی آن پسر واقعا "جانش" بود.

جمله "هر طور که فکرش را بکنی" از طرف راوی گفته شده. و من معمولا با حضور راوی در پست ها موافق نیستم. ولی اینجا کارتون قشنگ از آب در اومده.


قسمت مربوط به مرگ جان کمی مبهم باقی مونده. با توجه به این که پستتون کوتاهه، می تونستین در مورد اون قسمت بیشتر توضیح بدین. ولی این موضوع نکته منفی محسوب نمی شه. چون در این پست مهم احساسات لاکرتیا بود. تصمیمش برای سیاه شدن. توضیح بیشتر درباره جان فقط باعث می شد بیشتر لاکرتیا رو درک کنیم.


نقل قول:
و لاکرتیا در جواب فقط لبخند زد ...آینده ای نه چندان دور را میدید و صدای خنده های بیرحمانه اش را میشنید...مطمئن بود که آینه نفاق انگیز هم به او همین هارا نشان میدهد.وقتی که پا از روشنایی لامپ ها بیرون گذاشت و در تاریکی شب پیدا شد به آینده لذت بخشش سلام کرد!

از کلمه "لذت بخش" در اینجا زیاد مطمئن نیستم. احساس می کنم کلمه دیگه ای می تونست مناسب تر باشه. مخصوصا با توجه به این که اون جمله پایانی پست بود و در پست های جدی، پایان خیلی مهمه. ولی اشاره به آینه نفاق انگیز چه اشاره زیبا و بجایی بود. همینطور اشاره به اینکه لاکرتیا از روشنایی لامپ ها خارج می شه و پا به دنیای تاریکی می ذاره.


تغییرتون فوق العاده بود. شاید شما قبلا هم خوب می نوشتین...ولی این تغییر ایفای نقش، باعث شده استعدادتون بیشتر دیده بشه. قبلا دیده نمی شد. معرفی شخصیتتون خیلی خوب بود. پر از سوژه های بدرد بخور و جالب. از این سوژه ها حتما استفاده کنین. ما(بقیه اعضا) هم حتما استفاده می کنیم که جا بیفتن و شناخته بشن. تغییر کار سختیه. شما این مسیر سخت رو انتخاب کردین. اینم شجاعتتون رو نشون می ده.

پست جدی شما خیلی خوب بود. در کنارش طنز رو هم فراموش نکنین.

___________________________

بررسی پست شماره 238 باشگاه دوئل، آگوستوس راک وود:


به مورگانا گفتم اشکال عمده پست هاش احساسات کنترل نشده شونه...اشکال عمده پست های جدی شما تلخی بیش از حدشونه.
فضا زیادی سرده...زیادی تاریکه...زیادی غم انگیزه.
این همه احساس منفی مطمئنا روی خواننده تاثیر منفی می ذاره. در این فضا دیگه زیاد مهم نیست موضوعتون چیه...فضا سازیتون چقدر زیباست یا شخصیت پردازیتون چقدر قویه.
مثل فیلم هایی که هدفشون صرفا سوهان کشیدن به روح بیننده هاس!


نقل قول:
هر از گاهی چراغی سوسو می زد اما برای پنهان ماندن او ، این سوسو ها خطری نداشتند . قوطی حلبی جلو پایش را ، هر بار با " دنگی " جلوتر می انداخت. صدای قوطی ، سکوت مرگ را می شکست .

اینجا شوک کوچیکی به خواننده وارد می کنین...با وارد کردن شخصیت اصلیتون به داستان!
ولی اونقدر سریع از روی اون قسمت رد می شین که شوک مورد نظر وارد نمی شه!
هر از گاهی چراغی سوسو می زد... اما برای پنهان ماندن او ، این سوسو ها خطری نداشتند !
قوطی حلبی جلو پایش را ، هر بار با " دنگی " جلوتر می انداخت. صدای قوطی ، سکوت مرگ را می شکست
.
اینجوری بهتر شد.


نقل قول:
باد ، سواره نظامش را با شمشیر های آخته به هر روزنه ای روانه کرده بود .

جمله هاتون گاهی زیادی سنگین و ادبی می شه. هیچوقت فراموش نکنین که اعضای این سایت و خواننده های شما چه کسانی هستن. در چه سطحی هستن. مثلا ممکنه من خیلی خوب شعر بگم...ولی جاش اینجا نیست. جای توصیفات و جمله های سنگین هم نیست.


نقل قول:
شانه چپش کمی سنگین و کمبرندش سفت بود اما اهمیتی نداشت . پشیمانی و افسوسش از ۵ سال پیش ، روز به روز افزوده شده بود .

در پست جدی به اشتباهات تایپی دقت کنین...حس و حال پست رو از بین می برن. و ضمنا عددها رو همیشه با حروف بنویسید.


نقل قول:
خانه ، با آمیزه ای هنرمندانه از رنگ های سفید ، مشکی و خاکستری رنگ شده بود . در دیوار خانه ترکیبی از شیشه و آینه هم بکار رفته بود . بصورتی که کوچکترین نور و یا تشعشعی را در کل خانه پخش می کرد . بازتاب نور خورشید ، موهای مشکی دخترک را ، شعله ور جلوه می داد و صورتش را سفید تر .

این قسمت خوب بود. و کار خوبی کردین که بیشتر ادامه ندادین. همینقدر کافی بود.


نقل قول:
آگوستوس دلش به شور افتاد . چند لحظه ای برای لباس پوشیدن وقت گرفت و در همین حین ، نامه ای کوتاه روی میز از خودش بجا گذاشت .

- خیله خب رانکورن . من آمادم !

نذارین! بین شخص و دیالوگش فاصله نذارین!


پایان پست تلخ...احساساتی و سیاه بود. مثل بقیه قسمتهاش. و متاسفانه همونطور که گفتم این فضا و حال و هوا نمی ذاره زیاد به موضوع و داستان شما توجه کنیم. خواننده احتمالا ترجیح میده هر چه سریعتر این فضای پر از غم و غصه تموم بشه.

سوژه تون "اشتباه" بود. داستانتون نسبتا ساده بود. اشتباه های خیلی غافلگیر کننده و تاثیر گذاری می شه پیدا کرد. امیدوارم همین سوژه های دوئل کم کم باعث بشن به تخیلاتمون شاخ و برگ بیشتری بدیم. اجازه پرواز بدیم. خواننده رو غافلگیر کنیم. طوری که آخر پست بگه: پس جریان این بوده؟!


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۱۶ یکشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۳

آگوستوس راک وود old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۶ چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۲۵ جمعه ۲۲ بهمن ۱۴۰۰
از زیر سایه ارباب .... ( سایشون جهان گستره خوو ...)
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 118
آفلاین
ارباب ؟
ارباااب ؟
ارباااااب ؟ ارباااااااب ؟ اربااااااااا ب؟
ما بدو آمدیم تا قبل از ته گذفتن غذامون ، درخواست نقد این هویج رو بدیم و بریم .


آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۰۱ یکشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۳

لاکرتیا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۸ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۵:۴۶ چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
اربااااااااااااااااااااااااااااااااااب!من آمده ام!
میشه اینو نقد کنید؟


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۳

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
ارباب
ارباااااب
اربااااااااااااب
ما بدو آمدیم که تا آرسینوس سر نرسیده،درخواست نقدمان را ثبت بٌنٌماییم.


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۵۴ یکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 349 انجمن تفرقه، نجینی:


سوژه سختی رو انتخاب کردین. اصولا باید می گفتم بهتر بود سراغ سوژه های ساده تر می رفتین و اینقدر طولانی نمی نوشتین. ولی کاملا مشخصه که شما به نوشتن و ایفای نقش مسلط هستین. چه در این سایت و چه سایت های دیگه. مشخصه که کم تجربه نیستین و به همین دلیل این توصیه ها رو به شما نمی کنم. شما سوژه رو درست می گیرین و خودتونو باهاش تطبیق می دین و به راحتی ادامه می دین. برای همین به انتخاب و تصمیم خودتون اعتماد کنین.


نقل قول:
ناگهان لامپی بالای سر لینی روشن شد و لودو با پرشی که کلا از هیکل و ریخت و قیافه و آن کلاهش بعید بود، قبل از آن که ایده جدیدی مطرح شود و کل سوژه را به هم بریزد، لامپ را دو دستی گرفت و از پنجره به بیرون پرتاب کرد.

ایده های طنز ناب و خلاقانه ای دارین. خلاقیت به خرج دادن و مخصوصا استفاده درست و بجا از این خلاقیت کار ساده ای نیست. چیزیه که با تجربه و تمرین بدست میاد. نکته های طنزی که شما استفاده کردین تکراری و خسته کننده نیستن.


ظاهر پستتون خیلی مرتبه. قسمت فلش بک به خوبی از بقیه پست جدا شده.پاراگراف بندی ها و علامت گذاری ها خیلی خوب و درست هستن. همین توجه و دقت شما باعث می شه خواننده خیلی راحت تر پستتون رو بخونه و ازش لذت ببره.


نقل قول:
هکتور با ژستی «مارسوفانه» روی مبل مخصوص نجینی، لم داده بود.
- فیـــس!فــــوس فــــوس.فــــاس فـِــس!فـــــوسی فیس.
(ترجمه: تفاوت های غیر قابل تطبیق، مصاحبات ژنو، زوپس، شبکه آندو پلاسمی)

طنز ظریف و زیبایی دارین...همون کلمه "مارسوفانه" برای لبخند زدن خواننده کافیه. ولی به همون اکتفا نکردن. بقیه این قسمت هم به همون زیبایی و کیفیته. شکلکی که استفاده کردین هم با شخصیت هکتور و هم با موقعیت کاملا هماهنگه.


نقل قول:
نجینی سرش را به گوش پدرش نزدیک کرد و با بغضی که کاملا در صدایش مشهود بود، گفت:
- پدر!فکر می کنم گیراییم به شدت افت کرده. از حرفای این ماره هیچی نمیفهمم. فقط برای آبرو داری دارم سر تکون میدم.

دیالوگ نجینی فوق العاده بود. خیلی خوب بود. نجینی شخصیت سختی برای ایفاست. شما زیاد سخت نگیرین...درباره حرف زدنش، جادو کردنش... راحت باشین.
درسته که محدودیت هایی داره. ولی نقاط مثبت و ویژگی های خاصی هم داره که می تونین ازشون استفاده کنین. این شخصیت سخت ولی بسیار جذابه. و اینطور که می بینم شما به خوبی از عهده ایفاش بر میایین.


نقل قول:
آن طلسم چه بود و چه تاثیری داشت خدا داند که صورت مار مانند هکتور، به شکل انسانی خودش برگشت و از صورت به پایین به شکل یک مار باقی ماند. و البته زبان هکتور را از هر زبانی که بود، به زبان عربی تغییر داد!

صحنه واقعا خنده داره! دلم نیومد مستقیم بهش اشاره نکنم. این کار خیلی ظریفیه که هکتور رو نصفه به حالت اول برگردونین. کمتر کسی در این مرحله به ذهنش می رسه که این کار رو انجام بده.


سوژه رو خیلی خوب پیش بردین و در نقطه مناسب و هیجان انگیزی رها کردین. پستتون طولانی بود. ولی اصلا خسته کننده نبود. طنز خوب، جمله های حساب شده و شخصیت های قوی و محکم خواننده رو تا آخر پست با شما همراه می کنه.

پست شما هیچ ایراد مشخص و قابل توجهی نداشت.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۳ جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
سلام.
در خواست نقد اینو دارم.
مرسی!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.