مرلیندرخواست شما رو فراموش کرده بودیم!
نقل قول:
ما وقتی به پست هایی که توصیفاتشون چند پاراگراف پشت سر همه نگاه می کنیم، می بینیم مثلا دو تا پاراگراف فقط با یه اینتر جدا شدن ولی پاراگراف بعدی با دو تا اینتر؛ چطوریاست؟
گاهی لازمه فقط بریم سر خط. موضوع اونقدر عوض نمی شه که دو تا اینتر بزنیم.اینجا فقط کافیه برین خط بعدی. ولی وقتی پاراگراف عوض می شه و دو موضوع ارتباط خیلی زیادی به هم ندارن دو تا اینتر زده می شه.
نقل قول:
بعد هم اینکه مثل این پستی که خدمتتون دادم، مثلا استفاده از یه کلمه با سه نقطه توی یه سطر، ایراد از نظر نظم و ترتیب و ظاهر رول محسوب میشه یا نه؟
نه...وقتی لازم باشه اشکالی نداره. مثل همینجا که خودم استفاده کردم!
گاهی برای نشون دادن مکث یا تردید لازمه. ولی مواظب باشین جای نقطه رو نگیره.
بررسی پست شماره
46 نوری در تاریکی، مرلین کبیر:
نقل قول:
تام ریدل جوان با بهت و حیرت به آنتونین بیهوش نگاه می کرد؛ هنوز نمی دانست چه جادویی باعث اینکار شده بود؛ هیچ طلسمی را ندیده بود که به پسرک ِ بیچاره برخورد کند؛ حتی سالگو چوبدستی اش را هم بیرون نکشیده بود. یعنی با ذهنش توانسته بود او را کنترل کند و به این وضع در بیاورد؟!
شروع خوبی داشتین.صحنه مبهم بود. خواننده هم همراه تام گیج شده. نمی دونه چه اتفاقی افتاده. وظیفه ای که شما دارین اینه که این احساس رو با خواننده شریک بشین. شما هم همین کار رو کردین. فقط بعضی از جمله ها اگه کمی تغییر کنن بهتر مفهومشون رو می رسونن. مثلا به جای:
حتی سالگو چوبدستی اش را هم بیرون نکشیده بود.
می تونستین بگین:
سالگو، حتی چوب دستی اش را هم بیرون نکشیده بود!
نقل قول:
به سمت خانه ی سالگو حرکت کرد، در طول مسیر بازگشت، به اتفاقی که برای دالاهوف افتاده بود، فکر میکرد. قدرتی که توانسته بود او را اینگونه تحت کنترل در بیاورد، بی شک می توانست هر فرد دیگری را هم به زانو در بیاورد. حتی شاید آلبوس هم به سرنوشت او دچار شده بود؛ بیهوش در گوشه ای از این جنگل دراز کشیده بود و شاید وعده ی غذایی بعدی جانوران داخل جنگل می شد.
لرزید...
نمی دانست از فکر کردن به سرنوشت دو همراهش اینگونه شده بود یا از تغییر ناگهانی هوا. ایستاد... نه... حتما از سردی هوا اینگونه شده بود، او و ترس؟! هرگز! حتی خود سالگو هم نمی توانست او را بترساند، این همه راه نیامده بود تا بترسد. باید سالگو را شکست می داد. خودش باید تنها فردی می شد که جادوی سیاه را می داند، هیچ رقیبی نباید زنده می ماند.
آنتونینو می دادین همون جانوران داخل جنگل می خوردن خب!
کلمه " لرزید" رو خیلی خوب از بقیه متن جدا کردین.
زیاد به این سوژه مسلط نیستم. کسی هم پیدا نشد خلاصه کنه! سوژه این بود که تام می خواست از سالگو یاد بگیره... نه این که شکستش بده. اگه بعدا عوض نشده باشه این قسمت اشتباهه. در اولین فرصت این سوژه رو می خونم و خلاصه می کنم.
بین دیالوگ های پشت سر هم فاصله نذارین. اینو شصت بار تکرار کردیم!
احساسات متضاد و آشفته تام رو خیلی خوب توصیف کردین.این نکته مهمی برای پست جدیه.
دیالوگ های رد و بدل شده بین جادوگر و تام خوب بودن. ولی این سوژه یه چیزی کم داره. کمی هیجان...چیزی که خواننده رو ترغیب به خوندن و ادامه دادن کنه. سوژه اصلی تا یه جایی می تونه ماجرا رو پیش ببره. بعد برای حفظ ریتم و انرژی داستان باید سوژه های فرعی بهش بدیم. اینجا داستان کمی یکنواخت شده. اتفاقا در نقطه ای قرار داره که می شه یه جهت جدید بهش داد. یه مسیری که خواننده مشتاق باشه واردش بشه. الان پست شما خوبه. جمله هاش قشنگن. توضیحاتش خوبن. ولی من خواننده مشتاقانه نمی خونمش. هیجان زده نمی شم. دلیلش سوژه اس که باید اصلاح بشه.
__________________
بررسی پست شماره
252 باشگاه دوئل، ایرما پینس:
پستتون خیلی طولانیه. واقعا خوندنش سخته. پست از نظر طول می تونه طولانی باشه. ولی خواننده نباید خسته بشه. نباید بپرسه "پس کی تموم می شه!"
گاهی زیاد وارد نکات ریز می شین. صحنه ها رو با همه جزئیاتش توضیح می دین. این کار برای نویسنده یک کتاب ممکنه خوب باشه، ولی برای این سایت سنگینه. همیشه مخاطبتون رو در نظر بگیرین. اعضای این ساید برای سرگرمی اینجا هستن. معمولا حوصله توضیحات کشدار و اضافی رو ندارن. قسمتی که درباره ورود زن به دهکده نوشتین تقریبا به اندازه یک پست مستقله! هر چند توضیحاتتون خوبن. صحنه رو خوب توصیف کردین. ولی بهتره خلاصه کنین. مخصوصا در قسمت های مربوط به خاطرات و فلش بک...در این قسمت ها بهتره به اصل ماجرا بپردازین.
نقل قول:
اهالی کهنسال لیتل هنگلتون هر گاه موضوعی برای گفتگو نمی یافتند صحبت درباره عمارت بزرگ روی تپه را پیش میکشیدند.آن جا را خانه ریدل ها مینامیدند.و از نظر همه اهالی دهکده
آن خانه قدیمی،ترسناک و چندش آور بود.در حدود نیم قرن پیش،صاحبان ثروتمند آن خانه همگی در یک شب به طرز مشکوکی از دنیا رفته بودند
در نوشتن رول جدی بیشتر دقت کنین. اینجا یه جاش اشتباها رفتین سر خط...یه جا آخر جمله علامت نذاشتین. همین نکته های به ظاهر بی اهمیت حال و هوای رولتون رو از بین می برن.
نقل قول:
و ایرما علی رغم اشتیاقش، نمیتوانست دست سرد ترس را هم ندیده بگیرد.
جمله زیبایی بود. نوشته های جدی رو همین توصیف های متفاوت قشنگ و جذاب می کنه.
نقل قول:
ساعت کاری کتابخانه در شرف اتمام بود،تنها چند دانش آموز سال هفتمی ریون کلاو هنوز مشغول مطالعه بودند.ایرمای بی حوصله،نگاهی به ساعت بزرگ کتابخانه انداخت.
-خانوم ها کم کم باید برای رفتن آماده بشید.
انتخاب ریون کلاوی ها برای باقی موند در کتابخونه انتخاب خیلی خوب و مناسبی بود. به این نکته ها همیشه دقت کنین. اینجور جزئیات ظاهرا بی اهمیت هستن ولی تاثیر زیادی روی کل نوشته تون می ذارن.
نقل قول:
در حالی که کلاه گروهبندی در آغاز تحصیلاتش پس معطلی 3 دقیقه ای به اسلیترین فرستاده بود،ایرما هنوز هم
هنوز هم نمیفهمید کلاه در او چه چیز دیده بود که به نظرش، ایرما را شایسته حضور در اسلیترین می کرد.
اینجا هم همون اشکالات ظاهری وجود داره. وسط جمله رفتین سر خط. "هنوز هم " رو اگه برای تاکید تکرار کردین درست نیست. اگه اشتباها تکرار شده دقت کنین! بعد از نوشتن یک بار دیگه پستتون رو بخونین. عدد ها رو حتما به صورت حروفی بنویسین. در بقیه رول هم اشتباهات تایپی زیادی دارین.
نقل قول:
"آن ها دیوانه های زنجیری نبودند که به پشتوانه جادو و اربابی قدرتمند دست به جنایت بزنند"
"آن ها افراد خبیثی نبودند که عاشق خونریزی و کشتن باشند"
"آن ها هرگز بی دلیل دست به کشتار نمیزدند"
به این قسمت نقل قول شده از کتاب که با افکار ایرما گره خورده بود خیلی خوب اشاره کردین.
نقل قول:
بلاتریکس با اخم به ایرما مینگریست،آوازه ی علاقه ی جنون آمیز او به اربابش در همه جا ورد زبان بود.
و همه میدانستند که او دل خوشی از مرگخوران زن ندارد.
این قسمت هم جالب بود. همه می دونن بلاتریکس به لرد علاقه داره و همه می دونن که ساحره چندان صمیمی و گرمی نیست. ولی کسی به این شکل به این موضوع اشاره نکرده بود.
نقل قول:
اما ایرما آمده بود که برای همیشه مقیم آن جا شود،پس چوبدستی اش را از جیب ردا بیرون کشید و به سمت آرسینوس یه زنجیر کشیده شده گرفت.
آرسینوس رو در قسمت مناسب و به شکل جالبی وارد داستان کردین. همینطور ذوق و شوق بلا برای کشتن و گمراه کردن ایرما کاملا باور پذیر بود.
__________________
بررسی پست شماره
247 باشگاه دوئل، آرسینوس جیگر:
نقل قول:
در یکی از کوچه های تاریک و کثیف شهر بزرگ لندن پیرمردی با لباس های پاره نشسته بود و با بغض و اندوه به انتظار مرگش بود.
خیلی ناگهانی وارد موضوع شدین. و این موضوعی نبود که ورود ناگهانی بهش جالب باشه. می تونستین از فاصله دورتری شروع کنین! کم کم به پیرمرد نزدیک بشین و توضیح بدین که ناراحته.
نقل قول:
همچنان که به گذشته و چیز هایی که از دست داده بود فکر میکرد یکی از عابران با لگدی به او زد ولی او چیزی نگفت، بیشتر از اینها در افکارش فرو رفته بود که با یک ضربه بخواهد از آنها خارج شود که ناگهان مرد غرید:
- هوی پیرمرد! داری راه ما رو سد میکنی! چرا نمیری تو یه جوب یا زیر یه پل تا بمیری؟
اینجا هم به همون سرعتی که شروع کردین ادامه دادین. خواننده فرصت نمی کنه درک کنه که کی به کی لگد زد و کی حرف زد! علامت ها هم به این سردرگمی کمک می کنه!
همچنان که به گذشته و چیز هایی که از دست داده بود فکر میکرد، یکی از عابران با لگدی به او زد... ولی او چیزی نگفت!
بیشتر از اینها در افکارش فرو رفته بود که با یک ضربه بخواهد از آنها خارج شود.
ناگهان مرد غرید:
- هوی پیرمرد! داری راه ما رو سد میکنی! چرا نمیری تو یه جوب یا زیر یه پل تا بمیری؟اینجوری بهتر شد.
نقل قول:
آرسینوس همین را میخواست... تایید پدرش را و حالا آن را به دست آورده بود... پس لبخندی زد و به اتاقش رفت... زیر پاتیل را روشن کرد و مواد را داخل آن ریخت و سپس فاجعه... انفجار تمام قصر را نابود کرد و همه ی خانواده اش را کشت... فقط او باقی ماند... با چهره ای پیر و قدرتی مثل قدرت یک مرد بیست ساله! ولی همین فاجعه او را از خود متنفر کرد.
به جای نقطه از سه نقطه استفاده کردین. نکنین!
بعضی جاها هست که برای رسوندن مفهوم و حس و حال ماجرا باید فاصله بذارین. انفجار معجون یکی از این موقعیت هاست. این قسمت رو نباید پشت سر هم بنویسین. مخصوصا اگه اتفاق مهمی مثل مردن اعضای خانواده همراه این انفجار افتاده. به خواننده فرصت بدین ماجرا رو حس کنه. البته این قسمت پست شما حالت خاصی داره. فلش بکه. در قسمت فلش بک اصولا بهتره ماجرا خلاصه بشه. شما هم خلاصه کردین.
1-پیرمرد با یک ضربه ی دیگر رشته ی افکارش پاره شد
2-با یک ضربه ی دیگر رشته افکار پیرمرد پاره شد!
جمله دوم درست تر و بهتره. در انتخاب کلمات و نوشتن جمله ها بیشتر دقت کنین.
نقل قول:
کدوم خانه؟ این همون ساختمانیه که آرسینوس داشت واردش می شد. لازم نبود بطور جداگانه تعیینش کنین. بهتر بود به جای این کار در یک جمله می نوشتین وارد خونه شد!
جریان مرگخوار شدن آرسینوس سوژه اصلی شما بود. ولی واقعا حرفی برای گفتن نداشت. خیلی ساده بود. خیلی معمولی! و این چیزی نیست که در دوئل به شما کمکی کنه.
قسمت پایانی پستتون زیبا بود. ولی همچنان رول شما به یه نکته غافلگیر کننده یا جذاب احتیاج داشت.
موفق باشید.
____________
نقد ریگولوس، به زودی!