هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۰:۳۸ یکشنبه ۲۲ آذر ۱۳۸۳

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۴ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷
از تالار اسرار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 272
آفلاین
خوب برو بچس بريزين اينجا
جل الخالق تو عمرم سوسك سفيد نديده بود

خوب سفيد سفيده ديگه
خوب چيكارش كنيم .........هوووووم !؟!؟
اول بايد از پيف پاف شروع كنيم بعدش اگه مفاف نداد مگس كش هم ميشه پشبندش يه جفت دمپايي هم ميچسبه بعدشم از سم د.د.ت استفاده ميكنيم كامل ميشه ديگه فقط موندم دل و روده اشو چيكار كنم

-=-=-=-=-=-=-=-=-
يه نمايش توپ براش دارم شمام شروع كنيد من استارت زدم


نمایشنا


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۹:۰۴ شنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۳

سوسك بي همتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۳ چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۳۱ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۳
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 715
آفلاین
كي رو ميخواين شكنجه كنين؟ ولدمورتو؟ يا دال دالي جون رو؟ من با شكنجه ي هر د موافقم! البته من با شكنجه ي سالازار اعظم و دارك لرد به خاطر سنشون مخالفم ولي شكنجه ي بقيه ي سياه ها آزاد اعلام ميشه!
و اينجاست كه سوسك فتواي معروف خود را ميدهد:
هر كس خون يك سياه را بريزد براي خود يك ويلاي شمال توي بهشت خريده است!


سلطان سوسك بي همتا!


Re:شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۳:۲۳ چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۸۳

ایلیدان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۱ شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۱۱ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
بابا بم که هییچی ازش نموند ولش کنید بد بخت رو فکر نمیکردم تو انگلیسی انقدر درباره یه بادمجان اون هم ایرانی بحث کنن چه قدر پاک سازی خوبه فایرنز نکنه بهت فحش داده میگه اینه برگرده به خودش بیا من هم اینه تو شکستم


مانده از شب هاي دورادور، بر مسير خامش جنگل، سنگينچيني از اجاقي


Re:شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۸:۰۹ پنجشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۳

ايگور كاركارف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۴ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۷:۴۰ دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۵
از بلغارستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 109
آفلاین
اينجاس كه ايگور از راه ميرسه چوب شو مثل شمشير ميكشه
از ته چوب دستي ايوگر چندين جرقه قرمز خارج مي شه وبه سينهي مادام ميخوره
ويكي حالت خوبه ؟
اره استاد تو اينجا !!!!!!!!!!!
اره بازم از جمع مرگ خورا فرار كردم
گيليدوري عزيز پاشو سنت مانگو جنگي دنو از يادت برده يا اصر كتاباته

ويكي: استاد
ايگور: ها...
ويكي: مر
ايگر : خوبه ه خوبه ه خودتو جمع كن من كه كاري نكردم
هرميونوني چطوره:
ويكي: خوبه
من بايد برم اين مادامم ببندين كه ديگه اين پانشه
ويكي: بازم مرسي
ايگور : برو بابا پس تا بدن شاگر عزيزم


Those were the days my friend
We thought they
'd never end
We'
d sing and dance forever and a day
We
'd live the life we choose
We'
d fight and never lose
For we were young and sure to have our way.


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۱:۱۵ پنجشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۳

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
نقل قول:

مادام پامفرینوشته:
آقای کرام من به کسی توهین نکردم این شمایین که با هر پیامی که می فرستین توهین می کنید

من هیچ توهینی نکردم
من خواستم فقط شمارو راهنمایی کرده باشم و منظور دیگه ای نداشتم
نقل قول:

شما هم آنقدر که فکر می کنید داستان خوبی ننوشتید داستان شما هم از خیلی جهات ناقصه

این نظر شماست و نظر شما محترمه
نقل قول:

در ضمن شما که ادعای بزرگتر بودن و فهمیده بودن می کنید بهتر بود با یک تازه وارد رفتار بهتری را در پیش می گرفتید و با لحن بهتری به من تذکر می دادید نه با دعوا و لحن آمرانه و توهین به شخصیت من

شما یک بار جوابیه منو بخونید و یکبار داستان خودتونو بخونید ببینید چه کسی توهین کرده
من ادعایی ندارم قبول دارم کمی تند رفتم و از شما معذرت خواهی میکنم
تذکر من برای این بود که دیگر به این طرز ننویسید

شما خودتون بذارید جای من و نمایشنامه خودتونو بخونید بهتون بر نمیخوره؟
نقل قول:

کرام از ترس به خود می لرزید و هنگامی که بلاتریکس سعی در جادوی مادام داشت و این کارش نافرجام ماند و به سزای اعمالش رسید این در اصل پایانی برای ویکتور بیچاره بود
ویکتور که برروی گیلیدروی افتاده بود از ترس خودش را خیس کرد.
گیلیدروی: اه.......اه...... ویکتور گندت بزند ببین چکار کردی من این لباس را تازه خریده بودم وای موهام رو ببین ........
و گلیدروی شروع به گریه کردن می کند کرام که اوضاع را اینجوری میبیند سعی در فرار کردن دارد که مادام متوجه می شود و او را با یک ورد متوقف می کند

شتلق.......
ویکتور به سپری که مادام درست کرده بود بر خورد می کند و بی هوش بر روی زمین می افتد.
و این اتفاقات زمانی افتاد که مادام به داد دوستانش رسیده بود و آنها را آزاد کرده بود و چوبدستیهای آنها را به آنها باز گردانده بود.

ما تو این بحثا کمی دچار مشکل شدیم بلاتریکس هم برای همین نوشته ها از سایت رفت و من خواستم این نوشته ها تکرار نشه
باز هم اگر در نوشته های من توهینی ببه خود میبینید(که از نظر خودم توهینی در کار نبوده)ازتون عذر میخوام

با احترام ویکتور کرام


ویرایش شده توسط کرام در تاریخ ۱۳۸۳/۷/۱۶ ۱۱:۲۴:۵۹

کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۲:۱۶ شنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۳

مادام پامفریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۸ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 12
آفلاین
آقای کرام من به کسی توهین نکردم این شمایین که با هر پیامی که می فرستین توهین می کنید من فقط حرفتونو تصحیح کردم شما گفتین ما که بادمجان نیستیم من گفتم هستین
بعدشم من ادعایی مبنی بر اینکه می تونم داستان هایی زیبا یا بدون اشکال نگارشی و داستان نویسی بنویسم نکردم
شما هم آنقدر که فکر می کنید داستان خوبی ننوشتید داستان شما هم از خیلی جهات ناقصه
من قبل از اینکه عضو شوم قوانینن را خواندم و سواد خواندن و نوشتن را دارم پس شما نگران نشوید
من این طرز رفتار را از شما ها که عضو سایت هستید یاد گرفتم من قبل از اینکه شروع به نوشتن پیام بکنم تمام تایپیک هایی که شما و دوستانتان در آن نوشته بودید را خواندم

و در ضمن شما که ادعای بزرگتر بودن و فهمیده بودن می کنید بهتر بود با یک تازه وارد رفتار بهتری را در پیش می گرفتید و با لحن بهتری به من تذکر می دادید نه با دعوا و لحن آمرانه و توهین به شخصیت من


زاده می شویم زندگی می کنیم و می میریم
تولد را درک نمی کنیم و از مرگ می هراسیم و فراموش می کنیم که زنده ایم.


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۲۰:۵۴ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۸۳

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
نقل قول:

مادام پامفری نوشت
اولا:شما جادوگرهای سیاه همه بادمجانیت اونم از نوع بمی اش

نمیدونم شما قبل از اینکه عضو بشی قوانین سایتو خوندی یا نه (البته اگه سمواد داشته باشی)
اینجا چت روم نیستش که وقتی کم بیاری شروع کنی به توهین کردن
نقل قول:

من داستان را خلاصه نوشتم تا بیش از این آبروی شما نرود اما کاملش اینه

این مهارت نمایشنامه نویسی میخواد که ادم داستانشو بنویسه بعدش کم نیاره که بخواد عوضش کنه
شما بهتر بود بجای اینکه کم بیاری و داستانتو عوض کنی یه داستان جدید مینوشتی یا اونو ادامه میدادی
نقل قول:

ویکتور که برروی گیلیدروی افتاده بود از ترس خودش را خیس کرد

شما بهتره بجای استفاده از این کلمات بری تو تاپیک نحوه برخورد و بخونی که نمایشنامه نویسی چطوریه
فحش نوشتن که کاری نداره
------------------------------------
شما هنوز برای نمایشنامه نویسی اونقدر کوچکی که نباید جوابتو بدم
هنوز بزرگ نشدی شاید اگه بدونی من چند برابر تو سن دارم خجالت بکشی که اینها رو نوشتی
اخرین پندم هم اینه که
اول سعی کنی نمایشنامه نویس خوبی بشی
دوم:چیزی که مینویسی عوض نکنی
سوم:با دیگران با احترام برخورد کنی و توهین نکنی
چهارم:سعی کن به پرستاریت برسی

با احترام ویکتور کرام
-----------------------------
این تاپیک بسته بود دوباره راش انداختین
دیگه توش ننویسید



کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۷:۳۹ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۸۳

فایرنز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۵ دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۹:۵۱ چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۸
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 89
آفلاین
در باز می شه و از تو تاریکی فایرنز میاد تو!
فایرنز: توپپسر منو کشتی نارسیسا
نارسیسا: آره من کشتمش الانم تو رو می کشم
فایرنز:می خوای امتحان کنیم
نارسیسا: آره
نارسیسا چوب دستیشو در میاره و می گه: دوپندو لیمیانوس
فایرنز با یه حرکت باور نکردنی یه آینه در میاره و طلسمو می فرسته به طرف نارسیسا طلسم ب نارسیسا می خوره و غیب می شه
یه هفته بعد نارسیسا رو از تو توالت فرنگی در میارن



تو مانند منی؟ آیا تو می توانی بر طوفان سوار شوی، چنان که بر اسبی، و آذرخش را به دست بگیری به سان شمشیری؟


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۶:۵۰ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۸۳

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۲ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۳۹ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
از خانه ریدل ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 312
آفلاین
عجب جادوهایی بلده این نارسیسای ما! نارسیسا برو تو ارتش خودتو معرفی کن! ایشون میشه معاون ارتش! این جوری دومبولو کشتیم از دست جنازشم راحت میشیم!


[b][size=medium]اولین جادوگر در تمامی دوران ها که توانسØ


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۶:۴۶ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۸۳

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۳ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۵۱ جمعه ۱ مهر ۱۳۸۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 118
آفلاین
نقل قول:

مادام پامفری نوشت
اولا:شما جادوگرهای سیاه همه بادمجانیت اونم از نوع بمی اش
.


میبینم که بعضیا (سفیدا از دم) وقتی کم میارن توهین میکنن دیگه چه میشه کرد زندگی همینه
-------
همه سیاهها که خودشونو به مردن زده بودن تا دل مادام خوش شه میبینن وضع خرابه همه یهو پا میشن طرف مادام میریزن
مادام: جهان آخرت شده مرده ها زنده میشن .... هنوز حرفش تموم نشده که بین سیاهها گم میشه و دیده نمیشه ولی سیاهها که پا میشن میبینن نیستش حتی جنازشم نیست
رودی:بابا ایول نارسیسا طلسم جدیدیه ؟؟جنازشم ناپدید شده
نارسیسا:ما اینیم دیگه


و تو اي غول قصر ... در رفتي از دست ... گربه ي چكمه پوش!!!
=========================
T.A.T.U




تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.