هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۱:۳۲ سه شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۴

x222


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ یکشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۰:۵۲ دوشنبه ۷ دی ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 6
آفلاین
من فرد ویزلی را به دوئل تن به تن دعوت مینمایم تا درس عبرتی باشد برای ملت!


سبز!



ارباlاب


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۱:۳۲ سه شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۴

x222


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ یکشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۰:۵۲ دوشنبه ۷ دی ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 6
آفلاین
من فرد ویزلی را به دوئل تن به تن دعوت مینمایم تا درس عبرتی باشد برای ملت!


سبز!



ارباlاب


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۰:۱۰ شنبه ۹ خرداد ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
دوئل روونا ریونکلاو و مورگانا لی فای با اطلاع هر دو طرف و البته با اطلاع ما کنسل شد.

____________


نتیجه دوئل لاکرتیا بلک و نارسیسا مالفوی:(سوژه: خاندان بلک)


امتیاز های داور اول:
لاکرتیا بلک:26 امتیاز – نارسیسا مالفوی: 27 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
لاکرتیا بلک: 25 امتیاز – نارسیسا مالفوی:27 امتیاز

امتیاز های داور سوم:
لاکرتیا بلک:26 امتیاز – نارسیسا مالفوی: 28 امتیاز

امتیاز های نهایی:
لاکرتیا بلک: 26 امتیاز - نارسیسا مالفوی: 27 امتیاز


برنده دوئل: نارسیسا مالفوی!



-تو مردی مالفوی!

نارسیسا وحشتزده سرش را بلند کرد.
جادوگر سیاه پوشی در مقابلش ایستاده بود. با چشمان پر از خشم و نفرتش به نارسیسا خیره شده بود. دست لرزانش مسقیم به نارسیسا اشاره می کرد.
-خودتو مرده بدون. تو از این لحظه یه جسدی. نمی تونی جون سالم به در ببری. هر جا بری پیدات می کنم. می کشمت بلک...اصلا برام مهم نیست که تو یه ساحره ای. می کشمت! می کشم!

صدای جادوگر بلند و بلند تر شد و فضای سرد و ساکت گورستان را پر کرد. چند نفر سراسیمه به طرف جادوگر رفتند و او را از محل دفن دیوید لاوگود دور کردند.

مراسم طبق معمول پیش رفت و به پایان رسید.

ولی نگرانی نارسیسا ادامه داشت. چرا جادوگر آنقدر خشمگین بود؟ چرا قصد جانش را کرده بود؟ نارسیسا ساحره بی آزاری بود. اوج پلیدیش چیدن چند گیلاس از درخت مالفوی ها و عصبانی کردن پسر مو طلاییشان بود.
کل خواسته ها و آرزو هایش در یک ازدواج موفق و داشتن فرزندان سالم خلاصه می شد.
نارسیسا به همین سادگی بود...به همین شفافیت. دلیلی نداشت کسی تا آن حد از دستش ناراحت باشد.
صدای مادرش را شنید که برای صرف شام احضارش می کرد...
-ممنون مامان. من سیرم!

سیر نبود...ولی می ترسید از اتاقش خارج شود.چشمان سرخ از خشم جادوگر لحظه ای از ذهنش خارج نمی شد. با نگرانی به طرف پنجره رفت و از قفل بودن آن مطمئن شد.
-حالا چطوری بخوابم؟ مطمئنم به محض این که خوابم ببره کابوسش رو می بینم. چی از جونم می خواست؟ کاش ازش پرسیده بودم.

هر لحظه که می گذشت آشفته تر می شد. روی تختخوابش نشسته بود و ناخود آگاه چین های دامن ردایش را در مشتش می فشرد.
صدای بلندی که ناشی از باز شدن ناگهان در اتاقش بود او را از جا پراند!
-بلا! تو هیچوقت یاد نمی گیری در بزنی؟ یا حداقل این در لعنتی رو آروم تر باز کنی؟

بلاتریکس اهمیتی به اعتراض خواهرش نداد. او با رفتار خاصی که داشت به اعتراض ها عادت کرده بود!
-هی سیسی...چرا این رنگی شدی! خب برو شامتو بخور. داری پس میفتی! راستی...خبرو شنیدی؟ لاکرتیا رو تیکه تیکه کردن.

نارسیسا خشکش زد! ولی بلا درحالیکه انگشتش را مثل چاقو در هوا تکان می داد به تعریف کردن ادامه داد.
-خیلی هیجان انگیزه. نه؟ به کشتنش اکتفا نکردن...تیکه تیکش کردن...هر تیکش رو هم انداختن یه گوشه خونه. سرش توی پاتیل سوپ تو آشپزخونه پیدا شده. چشماش تو وان حموم...

نارسیسا سعی کرد خبر را هضم کند. همیشه خونسردی رعب آور بلاتریکس را تحسین می کرد. گرچه گاهی به نظرش غیر عادی می رسید. چطور می توانست با آن لبخند درباره مرگ یک انسان حرف بزند؟
-بس کن! من نمی خوام بدونم بقیه تیکه هاش کجا بوده...کی کشتش؟ چرا آخه؟ اون که کاری به کار کسی نداشت.

بلا کنار خواهرش نشست. با صدایی زمزمه وار حرف نارسیسا را اصلاح کرد.
-کاری به کار کسایی که کاری به کار جن ها نداشتن، نداشت! اون یارو رو یادته که تو قبرستون سرو صدا راه انداخته بود؟ قاتل اونه! باورت می شه؟ همش چند قدم با تو فاصله داشت. ظاهرا دیوید چند تا جن رو تو زیر زمین خونش زندانی و شکنجه کرده بود. لاکرتیا با مجوز وزارتخونه می ره که جنا رو آزاد کنه. درگیر می شن و دیوید تو درگیری کشته می شه. این آقاهه هم برادر دیوید بوده.

نارسیسا به لحظه ای که جادوگر تهدیدش می کرد برگشت...
چند دقیقه قبل از آن احساس کرده بود جانور نرمی به پاهایش می پیچد. گربه سیاه رنگ لاکرتیا بود! از لاکرتیا خواهش کرد جلوی گربه اش را که شروع به بازی با روبان های ردایش کرده بود بگیرد.
لاکرتیا درست پشت سر نارسیسا ایستاده بود.

نارسیسا تازه می فهمید...هدف تهدید ها او نبود!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۵:۲۲ شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سوژه دوئل لاکرتیا بلک و نارسیسا مالفوی: خاندان بلک!

توضیح: هر دوتون عضوی از خاندان بلک هستین(یا بودین). به عنوان یک بلک بنویسین. می تونین درباره یک اتفاق خاص یا مزایا یا معایب عضویت در این خاندان بنویسین.

برای ارسال پست در باشگاه دوئل ده روز ( تا دوازده شب سه شنبه پنج خرداد) فرصت دارید.

جان سالم بدر ببرید!

ویرایش: مهلت دوئل تا دوازده شب جمعه 8 خرداد تمدید شد.
______________

درک عزیز

همونطور که قبلا گفتیم متاسفانه نمی تونیم دعوت های مربوط به خانم گرینجر رو قبول کنیم. چون شرکت نکردن بدون اطلاع و توضیح ایشون در دوئل ها تکرار شده.


موفق باشید.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۱ ۱۲:۵۸:۵۶



پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۱:۲۴ شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۴

x222


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ یکشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۰:۵۲ دوشنبه ۷ دی ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 6
آفلاین
تقو تقو تق!
با سلام به خذمت شما
بنده این هرماینی گرنجر رو طبق توافقاتی که انجام دادیم و ایشون هم قول دادن که این دفعه را زود تر از همه رول بزند دعوت به دوئل میکنم!


سبز!



ارباlاب


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۹:۵۹ شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۴

لاکرتیا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۸ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۵:۴۶ چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
سلام.
با کمال میل قبوله!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۰:۲۷ جمعه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۴

نارسیسا مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۶:۳۲ شنبه ۸ اسفند ۱۳۹۴
از جهنم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 49
آفلاین
سلام همگي!

لاكرتيا بلك رو به دوئل دعوت ميكنم...
همين ديگه...


EVERY THING TAKES TIME
AND
TIME TAKES EVERY THING...


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ جمعه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
مورگانا

نه...دوئل گروهی رو حداقل فعلا قبول نمی کنیم.
روونا دعوت شما رو قبول کردن.

سوژه دوئل مورگانا لی فای و روونا ریونکلاو: زیبایی و هوش!

توضیح: سوژه اول " رقابت زیبایی و هوش" بود...ولی خواستم ساده تر بشه. مجبور نباشین درباره رقابت بنویسین. به همین شکل می دمش بهتون. لازم نیست مستقیما به این عنصر ها اشاره کنین. شخصیت ها می تونن بطور غیر مستقیم مفهوم زیبایی و هوش رو داشته باشن. مثلا مورگانا و فلور و چو چانگ و بعضی از شخصیت های دیگه زیبا محسوب می شن. بعضیا هم باهوش! بعضی ها هم برعکس. بطور واضح فاقد این ویژگی ها هستن. می تونین از این شخصیت ها استفاده کنین. زیاد سخت نمی گیریم.

برای ارسال پست در باشگاه دوئل ده روز(تا دوازده شب دوشنبه 4 خرداد) فرصت دارید.


جان سالم بدر ببرید!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۱ چهارشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
اربابم.... تاج سرم
یک عدد دانه سوال داریم
دوئل گروهی هم میشه انجام داد؟ مثلا دو به دو؟
اگر این امکان وجود داشته باشه، من و معجون ساز جیگر، درخواست دوئل با فلور دلاکور و روونا ریونکلاو رو داریم!

و اگر دوئل گروهی ممکن نباشه.....
من خودم درخواست مبارزه با اوشون رو دارم!


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۵:۰۲ جمعه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
نتیجه دوئل رودولف لسترنج و تد ریموس لوپین:


امتیاز های داور اول:
تد ریموس لوپین: 27 امتیاز – رودولف لسترنج: 26 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
تد ریموس لوپین: 26 امتیاز – رودولف لسترنج: 25 امتیاز

امتیاز های داور سوم:
تد ریموس لوپین: 27 امتیاز – رودولف لسترنج: 26 امتیاز

امتیاز های نهایی:
تد ریموس لوپین: 27 امتیاز – رودولف لسترنج: 26 امتیاز

برنده دوئل: تد ریموس لوپین



-رسیدیم؟
-نه!

ده دقیقه بعد:

-رسیدیم؟
-می شه لطف کنی و هر ده دقیقه یکبار این سوالو نپرسی؟ وقتی رسیدیم خودم بهت می گم.

رودولف که چند قدم عقب تر از تد حرکت می کرد قدم هایش را تند تر کرد و خودش را به او رساند. یویوی صورتی رنگی در دست داشت و چهره اش از شدت هیجان سرخ شده بود.
-هی...سخت نگیر دیگه. برای اولین بار تو زندگیت داری یه کار مفید می کنی. آیندگان از تو به بدی یاد خواهند کرد. مقامت از گری بک هم بالاتر می ره.

تد حتی لبخند هم نزد. در تصمیمش مصمم بود. ولی ظاهرا این باعث نمی شد از کاری که در حال انجام آن بود راضی باشد. رودولف مجددا شروع به صحبت کرد.
-فکر شو بکن. اگه قبول نمی کردی جیمز کوچولو بدون یویوش چقدر غصه می خورد. ولی هنوز نمی فهمم چرا خودت این کارو نمی کنی!

تد با صدای ضعیفی جواب داد:
-چون هنوز اونقدر کنترلمو از دست ندادم که با اختیار خودم کسی رو تبدیل کنم. چیزایی هست که من نمی فهمم. نمی تونم درک کنم. مثلا نمی فهمم چطور ممکنه یه نفر بخواد گرگینه بشه.

رودولف با همان شور و هیجان یویو را بطرف زمین پرتاب کرد. قرقره یویو چرخید و چرخید و گره خورد.
-اهه...کنترلش چقدر سخته...خب، تو که می دونی تنها هدف زندگی من چیه! این که هر روز خفن تر به نظر برسم. و به نظر من گرگینه بودن آدمو خفن جلوه می ده. همین کافیه دیگه....نیست؟ هنوز نرسیدیم؟ این رفقای تو احتمالا وضعشون اصلا خوب نیست که تو همچین جایی کار می کنن. اینجا سیرکه؟

-نه....باغ وحشه. حالا دهنتو ببند و بیا.

رودولف میزان خشم و ناراحتی تد را احساس می کرد. انتخاب آن ساعت از نیمه شب برای اجرای قرارشان، عمق این شرم و اندوه را نشان می داد. در تاریکی شب جز برق میله های قفس های حیوانات چیزی دیده نمی شد. قدرت بینایی تد در تاریکی بسیار بهتر از رودولف بود. بالاخره به در آهنی بزرگی رسیدند. تد کلید زنگ زده ای از جیبش خارج کرد و در را باز کرد.
-برو تو...رفقام منتظرتن. همونجا منتظر باش تا بیان.

درست در لحظه ای که رودولف با هیجان قصد ورود به اتاق را داشت تد آخرین تیرش را رها کرد.
-هی...صبر کن...یویو....نمی دیش؟

رودولف موذیانه خندید و یویو را جلوی چشمان تد تکان داد.
-نچ نچ نچ....من برای کش رفتن این کلی زحمت کشیدم. گفتم که...دستمزد بعد از تموم شدن کار!

تد سرش را به نشانه تایید تکان داد و در را پشت سر رودولف بست.
-باشه...

اتاق کاملا تاریک بود. رودولف کمی صبر کرد تا چشمانش به تاریکی عادت کنند. صدای خش خشی در نزدیکی اش شنید.
-هی...رفقای تد...شما هستین؟ منم. فکر می کنم منتظرم بودین. یالا تبدیلم کنین من منتظرم.

خبری نشد...

کمی بیشتر دقت کرد و برق یک جفت چشم را در نزدیکی اش دید...و سپس یک جفت چشم دیگر...و یک جفت دیگر. مشکلی که وجود داشت این بود که قد گرگینه ها بیشتر از حد معمول کوتاه بود.چند ثانیه بیشتر طول نکشید که صدای فریاد رودولف به گوش تد که در حال دور شدن از قفس بود رسید.
-لعنتی...برگرد اینجا. اینا که گرگینه نیستن...اینا گرگن! گرگای واقعی! اینجا قفس گرگاس...چقدرم زیادن. این وضعیت اصلا خفن نیست! چوب دستیم کو؟

تد چوب دستی رودولف را که در نیمه های راه از جیبش در آورده بود در دست فشرد. نمی فهمید رودولف چطور فکر کرده بود که او بین یک یویو و جان چندین انسان بی گناه گزینه اول را انتخاب می کند. جادوگران سیاه گاهی بسیار خودخواهانه فکر می کردند. به نظر تد کسی که به میل خود چنین انتخاب مرگباری انجام داده بود باید می مرد. اگر او درخواستش را رد می کرد رودولف از شخص دیگری می خواست که تبدیلش کند و احتمالا دیر یا زود به هدفش می رسید. برای یک لحظه به یاد جیمز افتاد.
-درکم می کنه! باید درک کنه...جیمز حتما می تونه با نبودن یویوش کنار بیاد...باید بتونه!

اشک هایش را که ناخودآگاه روی صورتش جاری شده بودند با پشت دست پاک کرد و در میان فریاد های رودولف از باغ وحش خارج شد. جیمز حتما درک می کرد...


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۱۸ ۱۵:۳۸:۴۳








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.