هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۵۲ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴

فیلیوس فلیت ویکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۵ یکشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۸
از پیش اربابم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 317
آفلاین
سلام
ببخشید اون اشتباه شد!
میه به جای اون، اینو نقد کنید؟

اونو اشتباهی فرستادم! شرمنده.


ویرایش شده توسط پروفسور فلیت ویک در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۱۴ ۲۲:۴۴:۰۲
ویرایش شده توسط پروفسور فلیت ویک در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۱۴ ۲۲:۴۵:۳۳

Only Raven


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۴۸ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
آقای ویزلی!


من چند بار باید این قوانین رو برای شما توضیح بدم؟!
پیر شدم! کچل شدم!

دلایلشو توضیح دادم. من قبلا نقد های دیگه رو نمی خوندم. یکی دو بار که خوندم متوجه شدم گاهی توصیه های نقد کننده های دیگه دقیقا برعکس چیزیه که من می گم. اینجوری چیزی یاد نمی گیرین. و تکرار می کنم، هیچکدوم اشتباه نیست. حداقل چیزایی که من خوندم( و برخلاف نظر من بودن) اشتباه نبودن. فقط نظر و سلیقه مون فرق می کرد.
این مورد رو کنار می ذاریم. فرض رو بر این می ذارم که از نقد کننده دیگه ای درخواست نقد نمی کنین.

بند اول هم می گه برای دو پست بصورت همزمان درخواست نقد ندین. دلیلشم گفته شده.
حالا هر دو رو نقد می کنم...ولی خواهشا قوانین رو بخونین. زیاد نیستن. طولانی نیستن.نمی خوام مجبور بشم در درخواست نقد بعدیتون دوباره همینا رو توضیح بدم!


بررسی پست شماره 351 زندگی به سبک سیاه، رون ویزلی:


قبل از هر چیزی بگم که موقع تایپ بیشتر دقت کنین. می دونم بعضیا با گوشی تایپ می کنن...یا به هر دلیلی با عجله می نویسن. به هر حال اشتباه پیش میاد. ولی واقعیت همینه که وقتی اشتباه می کنین دیگه فرقی نمی کنه چقدر قشنگ نوشتین، چقدر خلاقیت به خرج دادین. خواننده یا حس و حال نوشته تونو نمی گیره و یا کلا متوجه منظورتون نمی شه:
نقل قول:
جوابی که دامبلدور داده بوود همچنانن در ذهنش همچون اونگی به دا در می امد و گیجش می کرد.

اگه نمی تونین برگردین و اشتباهای تایپی رو اصلاح کنین از همون اول آروم تر و با دقت تر تایپ کنین.


نقل قول:
دامبلدور با ارامش همیشگی اش در مقابل آرسینوس نشسته بود و با چشمان ابی رنگش از عینکش به آرسینوس چشم دوخته بود. گویی نه اینکه اتفاقی افتاده و نه اینکه او را به عنوان مجرم به اتاق بازجویی برده بودند.مثل همیشه با ارامش بود.

نقل قول:
اما دامبلدور همچنان با ارامش تمام و بدون دغدغه نشسته بود .
ارامشی که باعث عذاب ارسینوس می شد . ارامشی سفید....ارامشی که برای یک مرگخوار بد ترین شکنجه بود

شما فرض کنین من قصد دارم درباره شخصیتی بنویسم:

پیتر پسر بسیار دروغگویی بود. شب و روز دروغ می گفت. تقریبانیمی از جملاتی که پیتر طی روز بکار می برد دروغ بود. همه این موضوع را می دانستند که پیتر دروغگو است و دائم دروغ می گوید.

خسته تون نکرد؟

شما تقریبا به همین شکل درباره آرامش دامبلدور توضیح دادین. خیلی تکرار کردین! اونقدر که خواننده زده می شه. فرقی نمی کنه سیاه باشه یا سفید. هر عضوی خسته می شه.
همه می دونن دامبلدور شخصیت خونسرد و آرومیه. این همه تاکید و تکرار لازم نبود.
اشاره به این موضوع که دامبلدور دست و پاشو گم نکرده خوب بود. ولی این کارو باید بصورت غیر مستقیم انجام می دادین. مثلا وقتی آرسینوس داشت سوال می کرد دامبلدور لبخند می زد و با انگشتاش بازی می کرد!
مخصوصا با تاکید روی کلمه سفید در "آرامش سفید" در مقابل خواننده جبهه گرفتین. خواننده نباید بطور مستقیم جبهه و طرف شما رو بفهمه. این کارو می تونین بطور غیر مستقیم انجام بدین. با توضیح درباره حرکات دامبلدور و عصبانی و سراسیمه شدن آرسینوس و مرگخوارا از این حرکات.


نقل قول:
چشمان دامبلدور بار دیگر به چشمان ارسینوس خیره ماند و اینبار باعث پیدایش سوالی بس عجیب شد..«او چطور چشمان مرا می بیند؟»

جمله تون خیلی نامفهوم بود. متوجه منظورتون نشدم.وقتی بهش خیره شده خب باید چشماشو ببینه.


نقل قول:
از اینکه صدایش بار ها و بارها در اتاق تکرار شود لذت می برد

این قسمت جالب بود. ولی بهتر بود به جای فعل"تکرار شدن" از "انعکاس پیدا کردن" استفاده می کردین.


بین شخص و دیالوگش فاصله نذارین. وقتی درباره دامبلدور می نویسین و بعد قراره دیالوگ دامبلدور رو بنویسین فاصله نذارین.مثلا:
ما دامبلدور برخلاف ارسینوس با صدایی بسیار ارام پاسخ داد...
-فرزندم...خودت میگی هوراکسس اربابت.اونوقت از من می پرسی کجاست؟اربابت اگر هوراکسسی می سازه خودش باید ازش محافظت کنه نه دیگران...



نقل قول:
دستی به سر و روی خود کشید و با دست به دامبلدور اشاره کرد که برود .هیچ وقت فکرش را هم نمی کرد که بازجویی ازدامبلدور انقدر مشکل باشد به دری که پشت سر دامبلدور بسته شده بود خیره ماند...

خیلی سریع از روی همچین سوژه مهمی رد شدین. چیزی که دفعه قبل بهتون گفتم هم همین بود. الان اینجا ما نمی خواییم هورکراکس پیدا بشه. اگه پیدا بشه سوژه تموم می شه. ما می خواییم از موقعیت ها استفاده کنیم. یعنی از تک تک حضار بازجویی کنیم. این باز جوییا قرار نیست خیلی جدی و پر از استرس باشن. می تونن طنز باشن، تاثیر گذار باشن، ناراحت کننده باشن. سوژه های زیادی وجود داره. شما الان یک سوال از دامبلدور پرسیدین و ردش کردین که بره. واقعا ظرفیت دامبلدور همینقدر بود؟ بازجوییش نمی تونست طولانی تر بشه؟ اگه آرسینوس به بهانه این اتفاق سوالای بی ربط یا سوالایی مربوط به زندگی دامبلدور ازش می پرسید جالب تر نمی شد؟
از تک تک سوژه های موجود استفاده کنین. به موقعیت توجه کنین. این که چه سوزه هایی می شه از این داستان در آورد. از کدوم قسمتش می شه استفاده کرد.


گذشته از کوتاه بودنش، بعضی از ایده های صحنه بازرسی خوب بود. این که آرسینوس نمی دونست چیکار باید بکنه و دستپاچه شده بود و حتی از نگاه کردن مستقیم به چشمای دامبلدور می ترسید.

منطق نوشته های شما بیشتر شده. شخصیت هاش قوی تر و بهتر شدن.

______________

بررسی پست شماره 195 آموزشگاه مرگخواری، رون ویزلی:


نقل قول:
بچه های سال اولی با دست و پای لرزان به دنبال مرگخواران حرکت می کردند و جرات سخن گفتن را نداشتند با این حال نمی توانستند در مقابل چشمان کنجکاو خود را که به این سو و ان سو می رفت مقابله کنند..روونا که دیگر قیافه ی مهربان به چهره نداشت با صورت خشک و مصنوعی به مقابل خیره شده بود و زیر لب چیز هایی را زمزمه می کرد.رودولف هم که دیگر قمه های خود را مخفی نمی کرد انها را روی شانه هایش گذاشته بود و خوشحال و خندان جلوتر از همه حرکت می کرد.پس از مدتی راه رفتن بچه ها با ایستادن مرگخواران از راه رفتن باز ماندند و به دری که رودولف در کنار ان ایستاده بود خیره شدند.

پاراگراف اول می تونست کمی کند تر پیش بره. می تونست لحن بیشتری داشته باشه. با علامتگذاری. با رفتن سر خط. ولی به همین شکل هم بد و غیر قابل فهم نیست.

به جمله هاتون دقت کنین. اشتباه در انتخاب فعل و کلمه و اصطلاح موقع نوشتن توجه ما رو جلب نمی کنن ولی موقع خوندن شدیدا توی ذوق می زنن. برای همین همیشه توصیه می شه بعد از نوشتن یک بار نوشته خودمونو بخونیم. مثلا:
نقل قول:
با این حال نمی توانستند در مقابل چشمان کنجکاو خود را که به این سو و ان سو می رفت مقابله کنند

با چیزی مقابله می کنیم.
در مقابل چیزی مقاومت می کنیم.
ولی به هر حال کل جمله مفهوم خوب و مناسبی داشت. ترس و اضطراب همراه با کنجکاوی دانش آموزا رو خوب نشون دادین.


نقل قول:
دری کوچک بود که مشخص بود سالهاست که ترمیم نشده است .

-اهم اهم اهم ...

توجه ی تمام بچه ها به سمت رودولف جلب شد و به او خیره شدند.

ببینین...اینجا این فاصله که قبل و بعد از این دیالوگ گذاشتین کاملا درست بود و منظور شما رو خیلی خوب رسونده. چون قبل از اون درباره رودولف ننوشتین. درباره در نوشتین. بعدش هم درباره رودولف ننوشتین. درباره بچه ها نوشتین که توجهشون به رودولف جلب شده. در هیچ قسمتی فاعل شما رودولف نبود. برای همین باید اون فاصله گذاشته می شد.
اگه بعد از دیالوگ رودولف قرار بود کاری انجام بده می تونستین فاصله دوم رو نذارین.


نقل قول:
چشمان دانش اموزان اموزشگاه مرگخواری به سمت دری که اکنون توسط روونا باز شده بود چرخید.تالار ان طرف در چنان ظلماتی بود که دانش اموزان از ترس در جای خود خشکشان زد و برخی بار دیگر با طوفان ابی زرد رنگ مواجه شدند...و برخی دیگر باگرفتگی حلقشان به وسیله ی قلبشان مواجه شدند.

قسمت اول خیلی خوب بود. تا جایی که دانش آموزا از ترس سر جاشون خشکشون می زنه...و قسمت دوم به همون اندازه ضعیف بود.


در این پست سوژه رو بهتر پیش بردین. اشکال اساسی و عمده شما در نوشتن همین سوژه ها هستن. معمولا عجله دارین که به آخر داستان برسین. اینجا کار درستی انجام دادین. فقط درباره ورود دانش اموزا به داخل خانه ریدل نوشتین. انتخاب درستی بود. در داستان های دیگه هم از تمام فضای اطراف و موقعیت ها و شخصیت ها استفاده کنین.

بی خیالی و بی رحمی رودولف شما خیلی خوب بود.


_____________

نقل قول:
هاگرید وارد سوژه شد.امکان نقدش هست؟

هاگرید خوش اومد. البته که امکانش هست.


بررسی پست شماره 196 زندگی به سبک سیاه، روبیوس هاگرید:


خیلی طولانی می نویسین...ولی این ایراد نیست. بنویسین! شما ایده هایی در ذهن دارین که باید پرورش پیدا کنن. برای همین نمی تونین رولاتونو سانسور یا خلاصه کنین.


قبلا هم گفته بودم که ایده های فوق العاده ای دارین. یه نگاه متفاوت. همین باعث می شه خواننده رو شگفت زده کنین. دقت و نکته سنجی شما هم به این موضوع کمک می کنه.
این که همه درباره خانه ریدل می نویسن، و شما به این موضوع فکر می کنین که الان یه هاگریدی در هاگزمید منتظر دانش آموزای هاگوارتزه یه نگاه متفاوته.و این نقطه قوت خیلی مهمی برای نوشتنه.


اشکال این قسمت به نظر من اینجاست:
نقل قول:
-بچه ها! بچه ها طبق برنامه باید اینجا می بودن. اما نیستن.
- آروم باش روبیوس.ظاهرا ما زود تر از تو خبر دار شدیم.
-چی شدهههه. به من بگین. من طاقتشو دارم.
-قطار هاگوارتز دزدیده شده و اگه دورو برتو نگاه کنی، دلیل حضور اعضای محفل هم برای حل همین مشکله.

اینجا دو تا خطر سوژه رو تهدید می کنه.
1-دو تکه شدن سوژه.
دو تکه شدن باعث می شه نویسنده ها بین این دو قسمت سردرگم بشن. احساس کنن مجبورن هر دو قسمت رو همزمان پیش ببرن و به هم برسونن. این مسئولیت کیفیت نوشته ها رو کمتر می کنه. ماجرا رو "سوژه محور" می کنه.

2- ورود محفل!
ورود محفل به ماجرا در نهایت به همون درگیری همیشگی و تکراری ختم می شه. و احتمالا نفرات بعدی نمی تونن زیاد سر محفلیا رو گرم کنن. دیر یا زود(به نظر من زود!) محفلیا متوجه خواهند شد که چه اتفاقی افتاده و اونجاست که سوژه ها کنار گذاشته می شن و محفل برای نجات دانش آموزا وارد کار می شه.
این اتفاق می تونست بیفته. محفل گزینه خوبی برای نجات بود. ولی الان برای ورودشون خیلی زود بود.
به نظر من بهتر بود صرفا درباره هاگرید می نوشتین. حتی ادامه این ماجرا می تونست سوژه های جالب تری ایجاد کنه...انتظار تمام نشدنی هاگرید!


نقل قول:
كافي بود آن همه اضطراب و دلشوره و مسئوليت پذيري را در وي ديد تا يقين پيدا كرد كه مرد خوابيده بر روي نيمكت، نه تنها هاگرید است،بلکه بیدار هم هست.

شکل توصیف خیلی خوب بود. حتی از شکلک چکش (همر) که مورد نفرت ماست به درستی استفاده کردین.


نقل قول:
نگهبان پیر ایستگاه با فانوسی در دست، در حال گشت زدن در ایستگاه بود که با جسد بزرگی روی ریل قطار روبرو شد.جسد تکان می خورد،این یعنی زنده بود.احتمال می داد که جزو بی خانمان هایی باشد که از سه دسته جارو بیرون میزنند و به علت نوشیدن بیش از حد،در همان نزدیکی به خواب می روند.

خیلی خوب بود. طنز غافلگیر کننده شما به سادگی خواننده رو می خندونه. طوری با خونسردی می گین" با جسد بزرگی روبرو شد" که خواننده مطمئنا می خنده. کاش تاکید بیشتری روی کلمه "جسد" می کردین. بیشتر و پشت سر هم تکرارش می کردین:
...در حال گشت زدن در ایستگاه بود که با جسد بزرگی روی ریل قطار روبرو شد.جسد تکان می خورد،این یعنی جسد زنده بود.احتمال می داد که جسد جزو بی خانمان هایی باشد که از سه دسته جارو بیرون میزنند

حتی بعدش هم تا مدت کوتاهی به جای اسم هاگرید از همون کلمه جسد استفاده می کردین.


کمپ ترک کیک اشاره خنده دار و البته دردناکی بود!


نقل قول:
-جمله آخریت خیلی ادبی بود نفمیدم.

این دیالوگ برای شخصیت هاگرید خیلی خوب بود.همینطو رفتار بی فرهنگانه هاگرید در لحظه ورود به اتاق جلسات! خیلی مهمه که شخصیتتونو بشناسین و بدونین از کدوم ویژگیاش در کجای سوژه می شه استفاده کرد.


نقل قول:
-خووووب توله ها! توی دست من یه تاسه و تو دست این بانز هم یک صندلی.مغز داغونتون میکشه اینا رو؟ چن ثانیه استاپ میدم یکم بیندیشید. لیست اسماتون رو ظاهرا یکی خورده ، برا همین خودتون یکی یکی مث بچه آدم میاین میشینین رو این صندلی، تاس میندازین تا به یکی از گروه های اسلیترین 1 ، اسلیترین 2 ،اسلیترین 3 و در نهایت اسلیترین 4 تقسیم بشین. در ضمن این رو هم گفته باشم که هرکی 6 بیاره،میتونه جایزشو بندازه.

بهترین قسمت پستتون اینجا بود. خیلی خوب بود. اون دیالوگ حاوی کلمه "توله ها" که احتمالا بجز بلاتریکس به هیچ شخصیتی نمی شد نسبتش داد. روش انداختن تاس که همش به گروه اسلیترین ختم می شد.عالی بودن. موقع دادن این سوژه به این قسمتش فکر می کردم که کسایی که می نویسن درمورد گروه بندی قراره چیکار کنن. بهترین کار رو انجام دادین.
بلاتریکستون عالی بود.


طنزتون خیلی خوبه. کهنه نیست...تکراری و قابل حدس نیست. و این چیزیه که این روزا سخت پیدا می شه. همین کافیه که خواننده از خوندن رول شما لذت ببره.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۰۱ سه شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴

روبيوس هاگريد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۵ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۲۵:۳۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲
از شهری که کودک نداشت.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 459
آفلاین
یااااسفید.هاگرید وارد سوژه شد.
امکان نقدش هست؟


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۹:۲۵ سه شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۱:۱۱ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱
از
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
سلام بر لرد جماعت سیاهان بازگشتیم با نقدی دیگر....
البته با نقد هایی دیگر...

1
2


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۳۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین

نارسیسای ما

چه زحمتی...ما از خوندن پست ها شما لذت می بریم.


بررسی پست شماره 272 باشگاه دوئل، نارسیسا مالفوی:


همیشه می گم که موقع امتیاز دادن به پست های دوئل دنیال نکته خاصی می گردیم. یه عامل هیجان انگیز...یه چیز جالب!
موقع امتیاز دادن به شما داشتم فکر می کردم که با این سوژه چه کار جالب تر و بهتری می شه انجام داد...به نظر من هیچ کاری. این احتمالا بهترین برخوردی بود که می شه با این سوژه داشت.
موضوعتون خیلی ساده اس...ولی تاثیر گذار و زیبا. درست مثل رولی که درباره بلاتریکس و نارسیسا نوشته بودین. شما پیچ و خم روابط و احساسات رو خیلی قشنگ پیدا می کنین. رو نکته های جالبی دست می ذارین و خیلی خوب توصیفشون می کنین. این استعداد مهمیه. این یه تفاوته. نوشته های شما به همین دلیل با بقیه فرق می کنن. چیزی که باعث می شه خواننده از نوشته های شما لذت ببره احساسات زیبا و هیجان انگیزیه که بهش می دین. یه صحنه ساده گل چیدن رو طوری توصیف می کنین که خواننده احساسات کسی که گل رو می چینه و احساسات کسی که صرفا داره تماشا می کنه رو درک می کنه.
شما کمی نسبت به نقشتون تردید داشتین. الان خواسته یا ناخواسته نارسیسای شما فوق العاده شده. نه فقط در این پست. در نوشته های قبلیتونم همین حالت وجود داره.
نارسیسای شما احساساتی، کمی ترسو، حساس و شکننده اس.ترساش و نگرانیاش بی دلیل نیست. خواننده کاملا قبول و باورش می کنه و این یعنی شخصیتی که درست ساخته شده...توصیف شده...و درست جا افتاده.


نقل قول:
- مادر این روزا درست مثل ارواح به نظر می رسه. دلم می خواد جیغ بکشم، پاهامو به زمین بکوبم و سرش فریاد بزنم بلکه از این حالت بیرون بیاد اما می ترسم. نمی دونم بلا کجاست و تنهایی خوابم نمی بره. خیلی می ترسم...
این دیالوگ خیلی نارسیساست!
شما نارسیسا رو همونجوری که باید باشه ترسیم کردین. نارسیسا بلاتریکس نیست. نارسیسا به تکیه گاه احتیاج داره. به حمایت.


نقل قول:
دخترک با ناراحتی کاغذ را از دفترش جدا می کند، مچاله کرده و به سمت شومینه پرتاب می کند؛ درست مانند ده ها برگه ی قبلی اما این بار تنها یک صفحه در دفترش باقی می ماند. حتی برای نوشتن وقایع یک ساعت پیش هم کم است.
در نقاط خیلی درستی به جای اسم از کلمات دیگه ای استفاده می کنین( و یا کلا اسم رو حذف می کنین). این مورد نوشته تونو خیلی زیباتر کرده.
و دو جمله آخر...این که فقط یک صفحه باقی می مونه که برای نوشتن یک ساعت هم کمه.
این خیلی نگاه قشنگیه. توصیف متفاوتیه. اینم یکی از قسمت هاییه که یه اتفاق ساده رو خیلی زیبا و متفاوت توصیف کردین.


نقل قول:
کاش همان موقع می دانستند چه خیالی در سر دارد. اما چی کسی فکرش را می کرد درومیدا بلک از خانه فرار کند؟ آن هم برای ازدواج با بی اصل و نسبی به نام تانکس! از دست دادن افتخار، ثروت و شهرت فقط به خاطر "عشق" ؟

نقل قول:
دخترک لحظه ای در سکوت به شالگردن نگریست و آندرومیدا را در ذهنش مجسم می کرد که در خیابان می خندد و فریاد می زند بدون آن که شرم زده یا نگران باشد

نقل قول:
بلک بودن چقدر سخت بود...

سردرگمی نارسیسا فوق العاده بود. هیچ اشاره مستقیمی به این موضوع نشده. ظاهرا نارسیسا داره خواهرش رو سرزنش می کنه...ولی هر خواننده ای به وضوح این سردرگمی رو احساس می کنه.تا اعماق قلب نارسیسا رو می بینه...کاملا واضحه که نارسیسا مطمئن نیست که کار خواهرش اشتباه بوده باشه. بدون این که بخواد داره شجاعتش رو تحسین می کنه و به آزادیش غبطه می خوره.
نارسیسا احساسات متفاوتی رو طی پست شما تجربه می کنه. می شد اینا رو کمی واضح تر از هم جدا کرد. به این شکل که یک خط در دفترش می نوشت و بعد درباره افکارش توضیح می دادین و در نتیجه نظرش عوض می شد و صفحه رو پاره می کرد. در رول شما هم همین اتفاقا افتاده. ولی اینجوری کمی واضح تر می شد.


نقل قول:
آرام و باوقار بودن تحت هر شرایطی و نارسیسا این را به مرور می آموخت.

به نظر من کل زندگی نارسیسا در همین سطر خلاصه شده.


نقش کمرنگ ولی تاثیرگذار بلاتریکس عالی بود نارسیسا بلا رو هم تحسین می کنه و ازش می ترسه. بلاتریکس شما مثل همیشه محکم و مقتدره...حتی وقتی که شومینه رو برای سوزوندن شال گردن روشن نمی کنه.


چیزی که می تونست اینجا کمی پررنگ تر باشه رابطه نارسیسا و آندرومیدا بود. می شد کمی بیشتر رو گذشته این دو تا توقف کرد. بلاتریکس و حتی تانکس که ظاهرا نقش کلیدی داشت به همین اندازه کافی بودن.چون چیزی که شما قصد داشتین به خواننده منتقل کنین جای خالی آندرومیدا و کشمکشی بود که نارسیسا با خودش و احساساتش داشت. این کار رو هم به خوبی انجام دادین.
عدم حضور مستقیم پدر و مادر نارسیسا کاملا قابل قبول بود. در چنین موقعیت هایی معمولا کسی به افراد کم سن و سال اهمیت نمی ده! دلیلی نمی بینن براشون توضیح بدن.فکر می کنن متوجه نمی شن یا کلا درجریان چیزی نیستن. کوچیکترا می ترسن. گیج و سر در گم می شن. اینجا هم نارسیسا مونده بود و خودش...تک و تنها!...و باید بار نبودن خواهرش و کنار اومدن با این موضوع رو به تنهایی به دوش می کشید. به همین دلیل فضای رول شما خیلی واقعی و ملموس بود.


قبلا هم گفته بودم.من رول جدی رو تا وقتی مجبور نباشم نمی خونم. جزو معدود اعضایی هستین که رولای جدیشون رو بدون هیچ اجباری می شه خوند( و حتی باید خوند) و لذت برد.

موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۳۸ یکشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۴

نارسیسا مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۶:۳۲ شنبه ۸ اسفند ۱۳۹۴
از جهنم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 49
آفلاین
درود ارباب...
به نظرم رکورد من برای کمترین فعالیت و بیشترین درخواست نقد ثبت بشه...
خیلی شرمنده ام...
اگه ممکنه و زحمتی نیست این رو نقد کنین:
http://www.jadoogaran.org/modules/newbb/viewtopic.php?topic_id=29
پست شماره ی #272
باشگاه دوئل
خیلی ممنون


EVERY THING TAKES TIME
AND
TIME TAKES EVERY THING...


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۵۹ شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 96 افسانه لرد ولدمورت، مرلین کبیر:


سوژه ها نباید به سمت راه حل برن. یکی از اعضا پرسیده بود چرا نباید این اتفاق بیفته؟
چون در اون صورت داستان وارد یه مسیر اجباری می شه. همه باید درباره راه حل بنویسن. باید مشکل رو حل کنن و تو یه محدوده و مسیر مشخصی حرکت کنن که معمولا نمی تونه مسیر جالبی باشه. نویسنده ها نمی تونن خلاقیت زیادی به خرج بدن. چون باید درباره سوژه بنویسن. شخصیت ها و موقعیت ها اهمیتشون رو از دست می دن. ولی در حالت عادی آزادیم که درباره شخصیت ها بنویسیم. سوژه رو اصلا پیش نبریم موقعیت های فرعی جدید خلق کنیم. راه حل آخرین ایستگاهه. سوژه طی چند پست بعدی محکوم به تموم شدنه. این سوژه داشت وارد مسیر راه حل می شد. شما این مسیر رو اصلاح کردین و به نظر من کار درست و بجایی انجام دادین.


نقل قول:
اما الان وضعیت فرق می کرد، بر توصیفات قبلی، باید وضعیت روح گونه بانز و اینکه کلا از هر چیزی عبور میکرد و توانایی کاری نداشت را هم اضافه می کرد.
اینم نکته ای بود که فکر می کنم زیاد بهش توجه نشده بود. بانز خیلی وقته که مرده و الان روحه. خودشم تمایلی نداشت نقش فوق العاده ای پیدا کنه. به شکل روح وارد داستان شد و رفت.اشاره شما اشاره خوبی بود.


نقل قول:
بانز معمولا هیچوقت به چشم نمی آمد، هیچوقت هم لباس درست و حسابی ای بر تن نداشت، بیشتر وقت ها حتی او را نمیدید! نمیدانست کی و چگونه او را تایید کرده است! فقط بود.
بانز دست رو نقطه خیلی خوبی گذاشته بود. سوژه خیلی خوبی برای خودش پیدا کرده...و کار مهم تر رو شما انجام دادین. سوژه بانز رو گرفتین و تثبیتش کردین. این کار مهمیه. این که به سوژه هایی که دیگران درباره شخصیت هاشون می دن توجه کنیم. احترام بذاریم و درباره شون بنویسیم. این یک کار گروهیه.
جمله هایی که برای توصیف این سوژه انتخاب کردین هم جالب بودن. مثلا "فقط بود." خیلی قشنگ بود.


نقل قول:
- بانز... خب، دیگر چه کسی برای این کار داوطلب می شود؟
این دیالوگ لرد جالب بود...ولی می تونست تاکید بیشتری داشته باشه. مثلا با حذف اسم بانز از اولش...یعنی لرد هم بانز رو نادیده گرفته. حداقل برای بار اول می تونست صداشو نشنیده بگیره.


نقل قول:
- خب بانز، این فرم رو پر کنید
ایده فرم ایده خیلی خوب و جالبی بود. هم مشکل رو حل می کرد و هم خنده دار بود و هم به سوژه شخصیت بانز کمک می کرد.


نقل قول:
لرد نگاهی به فرم انداخت و گفت:
- پر کردن فیلد های ستاره دار اجباری ـست، لطفا نام خانوادگی را وارد کنید.
قرمز کردن رنگ این قسمت و اشاره به بیشتر فرم های ثبت نام که معمولا چنین اخطاری می دن خیلی خوب بود. نوشتن دیالوگ های تکراری و از پیش تعیین شده کار آسونیه...تفاوت جایی ایجاد می شه که کار جدیدی انجام بدیم. کاری مثل همین. همین حرکات کوچیک ولی خلاقانه هستن که نوشته شما رو جالب و سرگرم کننده می کنن.

صحنه سرخورده شدن و رفتن بانز می تونست کمی مفصل تر و بیشتر نوشته بشه.

نقل قول:
- جمع کنید برید، ما میخواهیم برویم استراحت کنیم. مزاحم ما نشوید، لازم نکرده برید دنبال علت این اتفاقا!
اینم حرکت درستیه. حضور لرد این سوژه رو جدی می کنه...خسته کننده می کنه. لرد نباید باشه. یا حداقل باید در حاشیه باشه.
چیزی که همه باید بهش توجه کنن اینه که در این سوژه نباید به مرگ ملت اهمیت بدیم. اصلا مهم نیست اگه همه بمیرن. این سوژه ایه که به نویسنده ها فرصت می ده که مرگ خودشون و بقیه اعضا رو تصور و طراحی کنن. هدف همینه. نه این که اینا چرا می میرن و باید جلوی این اتفاق گرفته بشه!


نقل قول:
لرد به اتاق خود رفت و در را بست. مرگخواران نیز یکی پس از دیگری از پله ها بالا رفتند و به سمت اتاق خود حرکت کردند. فقط صدای یکی از آنها توجه بقیه را جلب کرد:
- آخ قلبم... درد میکنه...
پایانتون هم خوب بود. همه چی به حالت عادی برگشته و این شخصیت می تونه هر مرگخواری باشه. انتخاب با نفر بعدیه. هنوز مرگخوارایی هستن که نمردن. چه از کتاب و چه از سایت.

پست شما جالب، و بیشتر از اون مفید بود.

موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۲۹ جمعه ۱ خرداد ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
امروز ۱۰:۲۹:۳۰
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
مرگخوار
پیام: 718
آفلاین


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۲۵ پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خوش اومدین سلسیتنا!

بررسی پست شماره 32 گلخانه تاریک، سلسیتنا واربک:


نقل قول:
-شاید نور اینجا خوب نیست حتما درسته.

جمله آخر پست قبلی رو در شروع پستتون تکرار نکنین. خواننده اینا رو پشت سر هم می خونه و این تکرار احتمالا براش جالب نیست.


نقل قول:
دقایق به صورت وحشتناکی سپری می شد.احساس میکرد بدنش منقبض شده دستانش به سردی یخ بود،صدای قلبش را میشنید نکند آخرین ضربان هایش را انجام میداد،وقتی او میفهمید که خادمش در این کار شکست خورده چه برسرش می آورد آیا او را...

نگرانی و اضطراب سوروس رو به خوبی نشون دادین. این که خودش هم از کاری که می کنه مطمئن نیست. فقط جمله "وقتی او میفهمید..." کمی مبهمه. "او" لرد سیاهه...و تا این قسمت حرفی از لرد سیاه زده نشده بود. برای همین نمی تونیم به جای اسم از ضمیر استفاده کنیم. باید می گفتین وقتی لرد سیاه می فهمید!


نقل قول:
گفت:من که چنین چیزی نشنیدم هرچند که امیدوارم فراموش نکرده باشی که اینجا گلخانه تاریکه!

اشاره به اسم تاپیک و گلخانه اشاره قشنگی بود. هم درست بود و هم طنز داشت. علاوه بر این وقتی با شکلکی که گذاشتین همراه شده این نکته رو هم رسونده که آرسینوس زیاد از این وضعیت راضی نیست. این که این همه کار رو با یک دیالوگ انجام بدین خیلی خوبه.

غلط املایی اگه خیلی مشخص نباشه، تکرار نشه در رول طنز اشکال خیلی مهمی محسوب نمی شه. ولی به هر حال...متصاعد درسته.


نقل قول:
سعی داشت چهره اش را درحالی که گیاهان دافنه را بر سر دارد مجسم کند او میخواست با تمرکز در ذهن خود گلهای رز را تبدیل به دافنه کند در همین حال باصدایی که بیشتر شبیه فش فش مار بود با خود زمزمه کرد:ابهت ما و ترس قربانیان این همیشه آرزوی دوممان بود و آرزوی اولمان آه بله ...جاودانگی.

صحنه خوب بود. لرد داره کار مسخره ای انجام می ده. ولی شما این صحنه رو اونقدر با جدیت نوشتین که لطمه ای به شخصیت لرد وارد نشده. این کار مهمی بود! این که شخصیتی مثل لرد رو بدون خراب کردن، طنز کنیم.
فقط دیالوگ لرد به اندازه کافی رسا نیست. دلیلش هم علامت هاشه:
ابهت ما و ترس قربانیان! این همیشه آرزوی دوممان بود، و آرزوی اولمان... آه، بله ...جاودانگی!

علامتا هم در رول طنز خیلی مهم نیستن. فقط در حدی که لحن و مفهوم جمله رو به درستی برسونن لازمن. در قسمت های دیگه نوشته شما هم علامت ها کمتر از حد لازم هستن.


نقل قول:
درحالی که به سختی جلوی لرزش صدایش مقاومت میکرد و به کلی رنگ از رخسارش رفته بود به هکتور و آرسینوس گفت:این دیگه چجور تمیز کردنه ریشه های خزنده است؟ ۵۰امتیاز از گریفندور کم میشه!

این قسمت خیلی خوب بود. شما به شخصیت اسنیپی که در سایت داریم توجه کردین. این خیلی مهمه. چون شخصیت های سایت بیشتر از شخصیت های کتاب برای رول نویسی بهتون کمک می کنن. علاوه بر این، طنزش هم خوب بود. این که اینا اصلا دانش آموز نیستن و اسنیپ داره ازشون امتیاز کم می کنه.


نقل قول:
به آرامی زیر لب زمزمه کرد:معجون چرب کننده مو...

این معجون باید اشتباه از آب در میومد. این مشخص بود. شما هم همین کارو کردین. این که این اشتباه چی باشه رو شما انتخاب کردین.و این که چه نتایجی داشته باشه و اسنیپ چه تصمیمی بگیره رو به عهده نفر بعدی گذاشتین. کارتون خیلی خوب بود.


طنز پستتون خیلی خوب ولی کمرنگه... جسارت و جرات بیشتری لازم داره. باید پررنگ تر بشه. روی نکته های درستی توقف می کنین. از همون نکته ها بیشتر استفاده کنین. اسنیپ می تونه بیشتر و مسخره تر امتیاز کم کنه. آرزو های لرد می تونستن کمی اغراق آمیزتر باشن. هکتور نقشی نداشت. اونم می تونست وارد بحث بشه.
سوژه رو خوب و با احتیاط پیش بردین. شخصیت هاتون هم به اندازه کافی خوبن.


نقل قول:
اگر لطف کنید و اینو نقد کنید افتخار بزرگی رو نصیب جامعه ما آوازه خوان ها کردید.

به نکته خوبی اشاره کردین. فراموش نکنین که مهمترین وظیفه شما معرفی سلسیتناست. و سوژه خوبی برای این کار دارین. خواننده بودن این شخصیت سوژه خوبیه. ازش استفاده کنین. سلسیتنا می تونه چپ و راست آواز بخونه! در موقعیت های مختلف. این کارش گاهی می تونه کمک کننده باشه و گاهی همه چیو خراب کنه.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۰۱ چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴

سلستینا واربکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۷ یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ جمعه ۷ شهریور ۱۳۹۹
از کنده شدن تارهای صوتی تا آوای مرگ،فاصله اندک است!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 152
آفلاین
ارباب
اگر لطف کنید و اینو نقد کنید افتخار بزرگی رو نصیب جامعه ما آوازه خوان ها کردید.


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.