هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۳:۰۶ شنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۵

بلوینا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۱ پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۹:۵۰ یکشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۷
از دُم سوجی پالتویی خواهم دوخت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 52
آفلاین
_فرمودید بانو ارباب؟
_رودولف ! [center]
_ولی اخه ارباب شما چطور میتونید چنین کاریو در حق من بکنید؟!
_به راحتی !
_ارباب شما چطور دلتون میاد همچین کاریو در حق من بکنید؟!
_ما دلی نداریم که بخواد بیاد یا بره ! رودولف اندکی اندیشید و سپس ادامه داد:

_اخه مگه من چیکار کردم؟!همش زیرِ سر روفوسه نه؟باز امده پشت سر من حرف زده ؟ از اولشم میدونستم شما اونو بیشتر من دوست دارین,من فوق فوقش اوج درخواستم یه نقده که دیگه این حرفارو نداره. _دیگه میخواستی چیکار کنی رودولف ؟اصلا وجودت جز ضرر و دردسر و ازار ساحرگان چیزی به همراه نداره! اصلا ما ارباب هستم !ما دستور میدیم ما تو رو شایسته و در خور خودمون نمیدونیم البته هیچکس رو شایسته و درخور خودمون نمیدونیم , ما از ریخت تو خوشمون نمیاد برو رودولف بحث نکن با ما ...ما با حرف این و اون دستوری صادر نمیکنیم به خصوص روفوس کسی هم دوست نداشتیم, نداریم و نخواهیم داشت.
_ارباب...
_خیر رودولف نقدی هم نمیپذیریم.
_ارباب...
_خیر رودولف غر هم نمیتونی بزنی! _ارباب...
_برو بیرون رودولف.
_اربا..
ناگهان اواداکدورایی از جانب لرد به سوی رودولف فرستاده شد و از یک سانتی سرش گذشت در نتیجه رودولف به این مسئله پی برد که بعدا مزاحم لرد بشه.
اندکی بعد دخمه ی اسلایترین:
رودولف مدام قدم میزد, رودولف انقدر قدم میزد ,که خود قدم اونقدر نمیزد, رودولف بی هدف بود رودولف بدبخت بود ,رودولف بیچاره بود, البته شد! تنهای تنهای گوشه ی دخمه زانوی غم بغل گرفته بود و تو فکر این بود که چه خاکی بریزه سرش در اوج فلاکت, بدبختی و سیاهیی گیر افتاده بود! که ناگهان لامپی در اعماق ذهن فاسدش روشن شد قمه امش رو زیر بغل زد و مستقیم به سوی دفتر دامبلدور حرکت کرد!


اصالت و قدرت برای لحظه اوج!
به یک باره خاموشی ما برای
دگرگونی شما...
بهتر است به یک باره خاموش شد تا ذره ذره محو شد...


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۶:۳۰ یکشنبه ۴ مهر ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
خلاصه:

اسلیترینی ها از رفتار رودولف ناراضین. با کسب موافق لرد سیاه تصمیم می گیرن رودولف رو از تالار اخراج کنن و چمدونشو می دن دستش که بره!
رودولف از گروه خارج می شه و هیچ گروه دیگه ای حاضر به پذیرفتنش نیست.
همین باعث می شه دامبلدور دستور بده گروه جداگانه ای برای رودولف تشکیل بدن که اینم باعث حسادت لرد می شه و رودولف دوباره وارد اسلیترین می شه.
لرد رودولف رو احضار می کنه.

.................

-بفرمایید! در خدمتم!

لرد سیاه پشت به رودولف، رو به دیواری ایستاده بود. روی دیوار چیز جالب توجهی وجود نداشت. ولی این صحنه همیشه باید به همین شکل شروع می شد...که خیلی هم مرموز به نظر می رسید!
-می دونی برای چی احضارت کردم رودولف؟

-خب..یه حدسایی می زنم. برای تقدیر و تشکر؟...تکریم؟...جایزه؟...ترفیع؟...برای قدردانی از بودنم؟ که قبول کردم و دوباره به این گروه برگشتم؟

رودولف پررو بود...آن قدر که لرد سیاه حاضر شد صحنه مرموز و با ابهتش را به هم زده، با چهره ای پر از تعجب به طرف رودولف برگردد.
-تو؟...حاضر شدی برگردی؟...ما اراده کردیم برگردی...که...به روش مطمئن تری پرتت کنیم بیرون!

رودولف مایل نبود پرت شود بیرون. داشت فکر می کرد اگر به مقامات نامه ای نوشته و آن ها را از حضور لرد سیاه در مدرسه مطلع کند، آیا ممکن است نجات پیدا کند؟

-خیر رودولف...ممکن نیست نجات پیدا کنی! فراموش نکن که ما می تونیم ذهن بی ارزشت رو بخونیم. و فراموش نکن که مقامات از دست نشانده های ما هستند. ما تا هر وقت اراده کنیم در این مکان باقی خواهیم ماند...ولی تو نه! تو باید بری. با پای خودت. باید کاری کنی که از مدرسه اخراجت کنن...بدون این که امتیازی از اسلیترین کم بشه. وگرنه هر دو چشمت را در خواهیم آورد...و به تابلوی بانوی چاق الصاق خواهیم کرد. متوجه شدی؟




پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۹:۳۳ سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۵

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۳ چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۶
از کاخ مالفوی ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 52
آفلاین
ارباب دست مشت کرده شو محکم روی میز می کوبه و بلند میشه و می گه: من اعتراض دارم.

دامبلدور: بابا صورتی.وارد نیست.

ارباب : ولی من دارم.

دامبلدور: وارد نیست.

ارباب: اون مال تو فیلم بود.

دامبلدور: چی؟ آها خب بگو.

ارباب:واسه چی باید این پسره یه گروه جدا واسه خودش داشته باشه؟

- چون گروه دیگه ای نداره.

-کی گفته؟ شما یه بار دیگه رای گیری کن.

-خیلی خب کدوم گروه حاضره اونو بپذیره؟

این دفعه تمام اسلیترینی ها دستشونو بالا کردن.ظاهرا کارشون به این راحتی هام راه نمی افته.

بعد از ظهر تالار اسلیترین

ارباب: این چه بو گندیه که میاد؟

لوسیوس: لرد من رودولف داره جوراباشو میشوره.

-رودولـــــــــــف.

-جونم ارباب.

-نمی خواد اونارو دیگه بشوری. برو تو حیاطی جایی چالشون کن تا تجذیه بشن.

-چشم .

-بعد از این که این کارو کردی برگرد اینجا کارد دارم.

-رو چشم.

یک ساعت بعد

ارباب :اومدی رودولف؟



اصالت و قدرت برای لحظه اوج ! به یک باره خاموشی ما برای دگرگونی شما ...

بهتر است به یک باره خاموش شد تا ذره ذره محو شد ...


شرارت ماسک های زیادی رو میزنه.
اما هیچ کدومش بدتر از تقوا نیست.


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۳:۰۷ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
-ارباب برگردم؟ شما متوجه پاکی درون من شدین؟ شما ذات معصوم منو دیدین؟

لرد سیاه چیزی ندیده بود. در واقع اگر در همان محل، رودولف را کالبد شکافی می کردند هم اثری از معصومیت و پاکی نمی یافتند!
-می خواستیم بگیم دیگه این طرفا پیدات نشه ها... مخصوصا چون دیگه اسلیترینی نیستی دیگه مایل نیستیم بازگشتت رو به سوژه مشاهده کنیم. روشن شد؟

رودولف خسته و شکسته چمدانش را برداشت و کشان کشان به طرف در خروجی برد. چمدان سنگین نبود...رودولف قصد داشت حس دلسوزی و ترحم اسلیترینی ها را جلب کند...و البته هر اسلیترینی واقعی فاقد این احساسات است!

هکتور بیش از این طاقت نیاورد و ویبره زنان به طرف رودولف رفت و او را تا خارج از تالار همراهی کرد.

رودولف رفت...و تالار غرق در شادمانی و سرور شد.

-یعنی قبلا سرور نداشتید؟ ما سرور شما نبودیم؟
-این اون سرور نیست ارباب...فقط شکل دو کلمه شبیه همه. توجه داشته باشین خب!
-خب نگو به ما!


صبح روز بعد...میز صبحانه:


-ما مجبوریم در مقابل چشمان این پشمک صبحانه میل کنیم؟ در همان تالار تناول می فرمودیم خب! این پاپیونو کی بسته به یقه ما؟ احساس می کنیم مضحک شدیم!

لینی که بساط صبحانه اش را در کمترین فاصله از لرد سیاه – روی شانه لرد- پهن کرده بود جواب داد: کراواتا تموم شده بودن ارباب. آرسینوس همشونو احتکار کرده!

لرد سیاه بجز پاپیون از حضور حشره ای ریونکلاوی روی شانه اش بشدت ناراحت بود.
-حالا لازم بود صورتی باشه؟ صورتی به ما نمیاد...نارنجی شاید بیاد...نمی دونیم. ولی صورتی نمیاد. می دونیم.

دامبلدور طبق عادت همیشگی برخاست و دیوانه وار شروع به کوبیدن مشت هایش روی میز کرد.
-سکووووووت! قصد دارم موضوع مهمی رو اعلام کنم. همونطور که می دونین رودولف لسترنج به اتفاق آراء از گروه اسلیترین اخراج شده...به عنوان مدیر مدرسه مایلم بدونم گروهی هست که رودولف رو بخواد؟

سه گروه باقی مانده به رودولف که جلوی در با چمدانی به ظاهر سنگین، ایستاده بود نگاه کردند و همه سرگرم بازی با غذایشان شدند. حتی لینی شروع به کشیدن شاخک های عنکبوت ریز داخل بشقابش کرد و در آن لحظه اصلا اهمیتی نداد که عنکبوت شاخک ندارد.
دامبلدور متوجه تمایل وافر گروه ها به جذب رودولف شده بود.
-خب...کلاه هم ادعا کرده که مونثه و مایل نیست دوباره روی سر رودولف قرار بگیره! پس فقط یک راه باقی می مونه. برای رودولف گروه اختصاصی تشکیل می دیم. با اسم مخصوص به خودش. رودولف در این گروه فعالیت و با شما رقابت می کنه.

لینی آثار خشم و حسادت را در چهره لرد سیاه مشاهده می کرد...گروه اختصاصی... تالار اختصاصی... کلاس های اختصاصی...چیزی شبیه پادشاهی بود!




پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۲:۰۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
از (او) تا (او) با (او)...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 204
آفلاین
رودولف بیچاره!(البته محلا!)پس از انهمه ماندن در زیر سایه سالازار اسلیترین اکنون داشتند پرتش میکردند بیرون.

ولی به هر حال انجا تالار اسلیترین بود و از نظر ارباب صلاح نبود رودولف انجا باشد و قوه خواسته ی مبارک اراده کرده بود چند وقتی از دست رودولف خلاص شوند تا بلکه کمی ارامش حاکم شود در تالار اسلیترین و خانه ریدل ها!

با این حال دلیل ناراحتی رودولف مشخص نبود.مگر نه اینکه رودولف حتی اگه نبود،بود؟
قمه کش معروف کفتر کلاغ اموخته شده بود،از هرجا بیرونش میکردند بلاخره یک روزی،یک جایی دوباره یا از زمین سر در می اورد یا از ناکجا اباد!

مرگخواران بی رحمانه در انتظار خروج رودولف از تالار بودند و ارباب بیشتر از همه در انتظار بود.
رودولف با چشمان گریان و اشک ریزان که کمتر موقعی به ان صورت در می امد از جای خود برخواست و طی حرکتی حماسی،تی را برداشت و شروع کرد به جارو زدن کف تالار.

ـ الان من براتون کف تالار رو برق میندازم ارباب!تازه جورابامم میشورم!

انگاه دستمالی که معلوم بود یک سال است شسته نشده را از جیبش در اورد و پس از یک فین مَشتیِ حال ساحره بهم زن(!) گفت:
تازه ابغوره هم دیگه نمیگیرم ارباب!

ارباب نگاه معنا داری به او کرد و در حالی که دست ملوکانه را زیر چانه ملوکانه گذاشته بود چشمانشان را به حالت مرگخوار کُشی ریز نمودند و گفتند:
پس مورد سوم چی میشه رودی؟

ـ مورد سوم؟

ـ خودت را برای ما به ان راه نزن رودی!

ـ داره مغلطه میکنه ارباب!بلاکش کنیم؟

ـ نه سیو،میخواهیم اینرا با دست خود بیرون کنیم.

رودولف متوجه بود،خوب هم متوجه بود.اما خواستن اینکه رودولف کاری به ساحره ها نداشته باشد مانند این است که از دای لوولین بخواهی لاله را با دستان خودش بکشد!

ـ ارباب نمیشه...

ـ بیرون!

ـ ارباب...

ـ بیـــــــرون!

ـ ار...

ـ بیـــــــــــــرون!

ـ ا....

ـ

رودولف با دیدن نگاه ارباب نگاهی به دیگر مرگخواران انداخت؛کوله بار قمه و دیگر وسایلش را بر دوشش انداخت و خواست برود در دود محو شود که...

ـ صبر کن!

این صدای ارباب بود که رودولف را متوجه خود ساخت.


ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۱۵ ۲۲:۱۹:۵۴

eileen prince


آسایش دوگیتی،تفسیر این دو حرف است: بادوستان مروت،با دشمنان مدارا.


باسیلیسک سواران:باسیلیسک ها می ایند!


And if we should die tonight
Then we should all die together
Raise a glass of wine
... for the last time

Now I see fire
Inside the mountain
I see fire
Burning the trees
And I see fire
Hollowing souls
I see fire
Blood in the breeze
...And I hope that you remember me



پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۵:۲۱ سه شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۴

بارون خون آلودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۵ شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۶:۱۵ سه شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 36
آفلاین
-عاااااااااااااا.
-ورونیکا!چراره برداشتی؟من که کاری نکردم ب ناموس بقیه هم کاری نداشتم! :vay:
-وسط تالارایستادی وبغض کردی وبعدش هم مخواستی گریه کنی,اونوقت انتظارداری اره شده تحویل ارباب ندمت؟فکرکردی اینجابی صاحابه مثل گریفندور؟

سوروس:50امتیازازگریفندورکم میشه چون بی صاحابه.
-50امتیازدیگه کم میشه چون رودولف وسط تالارایستاده.
-50امتیازدیگه کم میشه چون...

آرسینوس که خون جلونقابشوگرفته بوددادزد:سوروس بس کن,بایدهمون موقع مانع میشدی نه الان فرت فرت امتیازکم کنی الکی.

-150امتیازدیگه کم میشه چون حرف گذشته روپیش کشیدی.

-چه خبره؟چراتالارو روسرتون گذاشتین؟نجینی روبدخواب کردید.(به گمانم پرنسس خواب بعداظهری داشتن^_^)

-ارباب,امروزچندمن سالگرددوست شدن لی لی باجیمزه.هرسال اینروز سوروس فقط امتیازکم میکنه.چه وضعشه خب؟
-آرسینوس؟توجرات کردی وازناظرتالارما انتقادکردی؟کروشیووووووووووو

آرسینوس که خونش به نقطه جوش رسیده باقهرازتالاربیرن رفت.
-من بعدکسی وببینم به ناظرماکاری داشت بارودولف اخراجش میکنم.سوروس راحت باش خواستی چندتاازاین مرگخوارهای بی خاصیت روهم بلاک کن.
-حتماارباب.

-ارباب,باورکنیدمن ساکت یه گوشه ایستادم وباکسی کاری نداشتم.

-چی؟تویه گوشه ایستادی؟وسط تالارابغوره گرفتی قوانین رونقض کردی وبه ارباب هم دروغ میگی؟
-تازه جوراباتوهم جمع نکردی ونشستی.
-کف تالارروهم تی نکشیدی.
-سه بارهم ب ناموس بقیه چشم دوختی.

-رودولف؟
-بله ارباب؟
-اخراج.
-ارباب نههههههههههههههههههههههههههههههههه.

ملت اسلی:


ویرایش شده توسط بارون خون آلود در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۲۹ ۱۵:۳۰:۵۲

درودبرجادوی سیاه..

فقط ارباب..

فقط اسلیترین..

تصویر کوچک شده


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۱:۳۰ سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۳ یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۰:۱۰ پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲
از از تالار اسلیترین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 124
آفلاین
رودولف خوش حال از این که دیگر راحت شده است و کسی کاری به کارش ندارد قدمی برداشت.

-رودولف تو همین الان قول داده بودی!
-رودولف خجالت بکش!
-رودولف حیا کن.اسلی رو رها کن!
-عااااااااااااااااااااااا!
-50 امتیاز از گریفندور کم میشه!

وصدای ارسینوس از دور دست ها به گوش میرسد:
-چرا گریف؟چرا اخه؟چرا؟

رودولف که حسابی شوکه شده بود گفت:
-من که کاری نکردم!
-کاری نکردی؟

رودولف که کم کم قیافه اش به علامت سوال تبدیل میشد نگاهی به سیوروس انداخت.
-رودولف تو به چه حقی اولین قدمت رو با پای چپ برداشتی؟
-سیوروس چه اهمیتی داره اخه؟

اسلیترینی ها دوباره به رودولف حمله ور شدند.
-چه اهمیتی داره؟
-تو داری قوانین تالار رو زیر پا میذاری!
-نکنه میخوای به ارباب این تخلفت رو بگیم تا پرتت کنن بیرون؟

رودولف قمه اش را با مهارت چرخاند.
-نه بابا برا چی به ارباب زحمت میدین؟خودم فهمیدم!اولین قدم رو با پای راست برمیدارم.
-رودولف؟

رودولف برگشت تا به صاحب این صدای گوش خراش نگاه کند.
- تو به چه حقی میخوای به من نگاه کنی؟
-رودولف مگه قرار نبود مزاحم نوامیس مردم نشی؟
-من که مزاحم کسی نشدم!

همه ی اسلیترینی ها نگاهی چپ به رودولف انداختند!
-رودولف نگاه کردن هم یک نوع مزاحمته!
-درسته.مخصوصا اگه تو نگاه کنی!
-واقعا که رودولف!ازسنت خجالت بکش!
-اصلا 50 امتیاز دیگه هم از گریف کم میشه!

رودولف :
اسلیترینی ها :


تصویر کوچک شده


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۰:۱۰ سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
خلاصه:

اسلیترینی ها از رفتار رودولف ناراضین. با کسب موافق لرد سیاه تصمیم می گیرن رودولف رو از تالار اخراج کنن و چمدونشو می دن دستش که بره!

_______________

-من جایی نمی رم! همینجا می شینم تا با مسئولین صحبت کنم!

آرسینوس از پشت کوه پرونده ها سرش را دراز کرد و در حالی که نقابش را می خاراند جواب داد:
-مسئولین سرشون شلوغه. خودتون مشکلتونو حل کنین. آدم که نمی ذاره مشکلات خانوادگیش به بیرون درز پیدا کنه که.

صدای "عااااااااا" ی بلندی به گوش می رسه و ورونیکا در حالی که با یک دست پرده سبز رنگ تالار را گرفته و با دست دیگرش یار همیشگیش اره را نگه داشته تارزان وار وارد صحنه شده و آرسینوس و نقابش را از وسط به دونیم می کند که به همگان ثابت شود که اینجا تالار ماست و مدیر مدیر هم نمی شناسیم. دلیل تکرار کلمه مدیر وجود حرف "م " در ابتدای آن بود که اجازه نداد این کلمه را مثل کلمات دیگر( ناظر ماظر... ارشد مرشد...لرد مرد...) بی ارزش کنیم.
پس از نصف شدن مدیر نفوذی، آرسینوس خائن، ملت اسلی دوباره به سمت رودولف برگشتند.

-چی چیو نمی رم. باید بری. اگه با پای خودت نری لرد میاد با اردنگی...

-ما اردنگی نمی زنیم!

لرد سیاه پاپیون دستمال گردن نجینی را مرتب کرد.
-رودولف...شما مایه آزار و اذیت اعضای تالار هستی. جوراباتو انداختی رو تخت خواب ورونیکا...تو کلاس ها شرکت نمی کنی.تکالیفتو انجام نمی دی. به دلیل چهره کریهت بیخودی از اسلیترین امتیاز کم می کنن. صداتم که ناهنجار و ...
-نکره اس ارباب؟
-بله هکتور...ولی وای به حالت اگه یک بار دیگه جمله ما رو کامل کنی. خودمون بلدیم....و رودولف... شما مزاحم نوامیس مردمی.

رودولف به نوامیس مردم نگاهی انداخت. چشم پوشی از آنها کار ساده ای نبود.
-ارباب جورابامو می شورم. چهره مو هم درست می کنم. حنجره مم تمرین می دم تا صدام خوب شه. می شه بمونم؟
-مورد آخر چی شد رودولف؟
-اوممم...فراموش نکردین؟ خب...ارباب من خودم که ناموس ندارم. یعنی دارما...ولی نیست...به نوامیس کسی هم نگاه نمی کنم. سر به زیر می شم. خوبه؟

لرد سیاه سری تکان داد.
-خوبه رودولف...فعلا می تونی بمونی. اگه کسی تخلفی از رودولف مشاهده کرد به ما گزارش بده.

لرد سیاه به اتاقش رفت و متوجه برق شیطنت آمیز چشمان اسلیترینی های فرصت طلب نشد!




پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۶:۴۰ سه شنبه ۲ تیر ۱۳۹۴

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۱۰:۲۴
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
- چرند می‌گه ارباب کار خود قمه‌کششه!

رودولف جلو میاد و به دست و پای لرد میفته.
- عه ارباب اینا همه‌ش دسیسه‌س تا منو از این تالار بیرون بندازن. چشم ندارن فعالیت خوبمو ببینن. نگاه کنین... اصن چشماشون داره از شدت حسادت از حدقه در میاد. تازه دیدین که اورینم شاهد بود!

در همین حینی که ملت اسلی با نگرانی سرگرم چک کردن چشماشون می‌شن تا مطمئن شن قرار نیست از حدقه در بیاد، لرد نگاهی به نام نوشته‌شده بالای آواتار اورین می‌ندازه (اورین بلک) و بعد هم نگاهش به پست اورین جلب می‌شه که سرتاسر پر بود از نام "آورین".
- این هنوز بلد نیست اسم خودشو درست بنویسه! حالا می‌تونه شاهد باشه؟

رودولف نگاهایی که ارباب دو ثانیه پیش انداخته بودو تکرار می‌کنه و به صحت حرفای لرد پی می‌بره.
- ارباب خب منم بچه بودم نمی‌تونستم اسممو درست بنویسم. دلیل می‌شه دروغ بگم؟

لرد بدون معطلی انجام می‌ده.
- تو؟ بله دلیل می‌شه.
رودولف:

با بلند شدن صدای تق‌تقی که از سمت راه‌پله‌ها به گوش می‌رسید توجه همه به اون سمت و مسبب صدا یعنی فلورانسو جلب می‌شه. فلورانسو که در یک لحظه با هزاران نگاه خیره اونم از جانب مرگخوارا بمبارون شده با نگرانی چمدونو از پله‌های باقی‌مونده هم پایین می‌کشه و می‌گه:
- چتون شده؟ جای تشکرتونه؟ چمدونشو آوردم سریع‌تر بره دیگه.
- آها!

ملت اسلی بعد از گفتن این حرف از جاشون بلند شده و هرکدوم برای رسیدگی به کار روزمره‌شون به جایی می‌رن. لرد هم نجینی رو مثل شال‌گردن دور گردنش می‌پیچه و صحنه‌رو ترک می‌کنه. رودولف بهت‌زده به پراکنده شدن اسلی‌ها چشم می‌دوزه. انگار نه انگار که بحث نیمه‌کاره و البته مهمی در جریان بود!

فلورانسو دسته‌ی چمدونو به زور تو دستای رودولف جا می‌ده و می‌گه:
- خوشبختانه دیگه نمی‌تونم بگم بعد از یه مدت به این کاراشون عادت می‌کنی. تورو به خیر و مارو به سلامت.

و از صحنه‌ی به اون شلوغی فقط یه دونه رودولف‌ـه چمدون به دست و مگسی که دور کیک کپک‌زده‌ای رژه می‌ره می‌مونه... اوپس! همین الان مگس با قمه‌ی رودولف به دو نصف مساوی تقسیم شد!

آیا رودولف تسلیم می‌شود و می‌رود یا برای ماندنش دست و پا می‌زند؟


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۷:۰۱ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳

اورین بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۲:۳۱ پنجشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۴
از ارزشی ها متنفرم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 32
آفلاین
رودولف: چیزه.....مثل اینکه لو رفتم......سلام

بلاتریکس:سلام و درد....کروشیو...سلام و کوفت....کروشیو.....مردک [صفحه پیوندها]

آورین: بلا بسه تو تالار زن و بچه نشسته فحش +18 نده

بلا: عمو ولم کن بزار نصفش کنم [باز هم صفحه پیوندها] تغییر شکل داده حرفای ما رو گوش میده

رودولف: به حرفای شما گوش نمی دادم دنبال قمه هام می گشتم سه تاشون گم شده می خوایم با انجمن آنتی ساحریال بریم عملیات کنیم قمه کم داریم

آورین: به حق حضرت خشتک، عملیات بود به من نگفتی

رودولف: خواستم سر راه با تسترال بیام دنبالت با هم بریم قرارگاه

ارباب در حال نگاه کردن به رودولف و آورین: بوقی ها انجمن و عملیات و.... چیه زود توضیح بدید

رودولف: ارباب شما که در جریانید همون انجمنیه که اون روز بهتون گفتم در ضمن ارباب اون کارها رو من نکردم آورین شاهد

ارباب: آورین رودولف چی میگه

آورین: راست میگه ارباب برای اینکه دیشب کل انجمن رفته بودیم تجسس

سیوروس: یا سالازار کبیر پس کار کی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ــــــــــــــــــــــ


دوباره اومدم جلو چوبدستی به دست/سه سوته میکشمت پس از من بترس







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.