هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: رادیو وزارت!
پیام زده شده در: ۱۰:۲۰ پنجشنبه ۴ تیر ۱۳۹۴

تراورز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۶ دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۱۹ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱
از تبار مشتای آهنیم، زنده تو شهر دزدای پاپتیم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 520
آفلاین
سلام به جادوگرای تو خونه! سلام به ساحره های توی آشپزخونه! سلام به نی‌نی کوچولو هایی که این موقع اصلا نباید به رادیو وزارت گوش بدن! سلام به زندانیای آزکابان! سلام به ... آقا نزن، غلط کردم، دیگه سلام نمی‌کنم! جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!

سر تیتر خبرها:

در روز گذشته تراورز، مسئول فعلی آنتی ساحریال، در مصاحبه ‌ای که با مجری رادیو وزارت داشت در مورد برنامه های آنتی ساحریال برای وزارت صحبت کرد که در ادامه ی برنامه آن را می‌شنویم:

- سلام حاج آقا، شما در حال حاضر مسئول آنتی ساحریال هستید، درسته؟
- با اجازه ی بزرگترا، بعله.
- با توجّه به نزدیک شدن انتخابات و همچنین اسم برده شدن از آنتی ساحریال در برنامه ی بعضی از کاندیدا ها، آیا قرار هست آنتی ساحریال هم به وزارت بپیونده؟
- ببین داوش من، نمی‌شه هم CBC و هم آنتی ساحریال زیر یه سقف فعالیّت کنن. پس از کاندیدا ها خواهش می‌کنم که فعلا برای آنتی ساحریال تصمیم نگیرن. ما سازمان نیستم، ما انجمنیم، یک انجمن مستقل.

پس از این مصاحبه کوتاه، تراورز از تک تک جادوگران خواهش کرد که از ناعدالتی هایی که برای مردان در جامعه رخ می‌دهد درس بگیرند و از حمایت بیش از اندازه از ساحره ها خودداری کنند. او همچنین با درخواست مورفین گانت مبنی بر قطع یارانه ی مرفهان بی‌درد محفل موافقت کرد و افزود:
- اگه این یارانه رو به انجمن آنتی ساحریال می‌دادند، الآن عدالت در تک تک نقاط دنیا برقرار بود.

سپس، از آن جایی که به گفته ی نزدیکان وی ایشان به بیماری گسستگی موضعی سلول های تهتانی مبتلا بود، از ساختمان صدا و سیمای وزارت بیرون نرفت و همان‌‌جا به خوابی عمیق فرو رفت.


every fairytale needs a good old-fashioned villain

حاجیت بازی رو بلده

حاجی بودیم وقتی حج مد نبود...


تصویر کوچک شده


پاسخ به: رادیو وزارت!
پیام زده شده در: ۱۷:۳۱ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۴

روبيوس هاگريد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۵ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۲۵:۳۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲
از شهری که کودک نداشت.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 459
آفلاین
شنوندگان عزیز! صبح امروز روبیوس هاگرید، به همراه هوادارن نیمه انسانش برای کاندید شدن در وزارت سحر و جادو اقدام کرد. به گزارش مردم حاضر در صحنه، هوادارانش او را دوره کرده و برایش سوت و کف و... می زدند. هم اکنون توجه شما را به گزارشی که یکی از حاضرین برای ما فرستاده،جلب می کنیم.

مصاحبه کننده: جناب هاگرید! هدف شما از کاندیداتوری در انتخابات که بود و چه کرد؟
هاگرید: با عرض سلام میکنم خدمت همه ی هوادارانم.منـــ... منــــــ اگه رای بیارم...
غول های دورگه: سووووووووووتـــــــــ، هاگرید دوست داریم... هاگرید دوست داریم... این همه لشکر امده به عشق پشمک آمده...
هاگرید: مـــا،گوش کنید دوستان، مـــــــــــــــــــــا، گوشت را رایگان می کنیم، کیک را رایگان می کنیم. ای مردم گوش کنید، این ها آرزو نیست. این ها چیز هاییست که در دیگر کشور ها پیش پا افتاده است. مـــا، مسی رو به تیم کویدیچ چادلی بز بز میاریم.
مصاحبه کننده: بزبز؟ منظورتون چادلی کنونزه دیگه؟
هاگرید: گوش کنید، لطفا گوش کنید ای ملت غیور. گول بقیه کاندید ها رو نخورید. مدارکش هم موجـــــــــــــــوده.
مصاحبه کننده:مدارک چی؟ کی؟
هاگرید: اون آقایی که یه عکس با شورت ورزشی کت و شلوار و کراوات نداره. ولی ما داریم. داریم و ضمیمه پرونده میکنیم.
مصاحبه کننده: شما که اصلا به حرفای من توجه ندارید! لطفا به این سوال جواب بدین. شایعاتی مبنی بر اعتیاد شما به کیک شده. نظر شما چیه؟
هاگرید: همش دسیسه های دشمنان هست. ما فقط روزای تعطیل کیک مصرف می کنیم.در ضمن همون هم بخاطر عذر پزشکی مجبوریم مصرف کنیم. مجبــــور، میفهمی؟
غول های دورگه: وای اگر که هاگرید حکم جهادم دهد...بوووووووق بییییییب.

خوب شنوندگان عزیز. متاسفانه بقیه مصاحبه به دست ما نرسیده و نمیتونیم پخش کنیم. لازم به ذکر است که خوشبختانه، روبیوس هاگرید، به دلیل نداشتن مدرک فارغ التحصیلی از هاگوارتز، تایید صلاحیت نشده و به همراه هوادارانش متفرق شد.

ضمیمه:
1- هاگرید و چهره ای که نگران آینده این ملت است. البته او خیلی شاخ است و با لباس رسمی نگران است.
تصویر کوچک شده



ویرایش شده توسط روبيوس هاگريد در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۳۰ ۱۷:۵۵:۱۲
ویرایش شده توسط روبيوس هاگريد در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۳۰ ۱۷:۵۵:۵۰

تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: رادیو وزارت!
پیام زده شده در: ۲۳:۲۹ چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
و اما ادامه ی اخبار... مورفین گانت؛ وزیر اسبق سحر و جادو با حضور در ستاد انتخابات یازدهم وزارت ضمن بازدید از روند امور بر شیشه ای بودن صندوق های رای تاکید کرد. وی تصریح کرد؛ صندوق های پارچه ای را جمع کنید و به جایش صندوق شیشه ای بگذارید تا مردم رای هایشان را ببینند.

ایشان در واکنش به اصرار آمبریج بر شیشه ای بودن صندوق های حال حاضر گفت: اون شیشه نه دلو! این شیشه!
وی سپس پودری سفید را جلوی دماغ آمبریج گرفت که به گفته ی شاهدان عینی گویا نمونه ای از شیشه های باکیفیت ساخت لابراتوارهای شیشه و کریستال افغانستان بوده است و آمبریج را از این حال به اون هال منتقل نموده و آمبریج هم اکنون حالی به هالی شده و سوار بر ستاره هالی منظومه ی شمسی را دور می زند و توراهی هم سوار نمی کند.

گانت ادامه ی بازدید از اطلاعیه ها و قوانین وزارت را دراااااااااز دانسته و گرفت خوابید.

وی پس از شنیدن صدای فلورانسو؛ از اعضای محفل ققنوس که در چت باکس گفته بود:

نقل قول:
فلورانسو : خيلي هم پول داريم. هزارتا ويزلى يارانه شون ريخته شده.


برای لحظاتی چرتش پاره شده و خواستار اجرای قانون و حذف یارانه ی اقشار پردرآمد و اختصاص این مبلغ به نوادگان یتیم سالازار و کمک به بخش تولید در نیروگاه اتمی خانه ریدل شد.


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۲۷ ۲۳:۴۴:۲۴
ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۲۷ ۲۳:۴۵:۱۷
ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۲۸ ۱۲:۳۷:۵۳


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: رادیو وزارت!
پیام زده شده در: ۱۳:۰۱ پنجشنبه ۴ دی ۱۳۹۳

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
_...سامانه ی کفترزا از سمت مرکز وارد کشور میشه پس پیشبینی های ما اینه که فردا شاهد بارش کفتر باشیم....یعنی رسما از فردا از اون بالا کفتر میاییه است! این بود اخبار هواشناسی امروز...ادامه اخبار نیمه شبگاهی رو دوست و همکار عزیزم جناب "دنیل براین" به استماع شما شنوندگان عزیز میرساند..."دنیل"!

_ممنون "قنبر"!و اما حالا توجه شما رو به گزارشی که همکار عزیزمون "ست رولنز" خبرنگار اعزامی ما از کوچه دیاگون تهیه کرده جلب میکنم...

دامبلی دودود دامبلی دودود دامبلی دودود

_اینجا کوچه دیاگون...اگر هر کسی امروز از این کوچه رد میشد،شلوغی عجیبی مقابل درب یکی از ساختمان های اینجا شاهد بود...این ساختمان مرکز انجمن آنتی ساحریال بود که پس از مدت ها دوباره شروع به کار کرده بود...من برای تهیه گزارش و مصاحبه با جمعیتی که به این ساختمان حمله برده اند به اینجا آمده ام...
الان رو به روی من شخص سبیل کلفتی ایستاده و من میخوام ازش مصحابه بگیرم...آقا...آقا...سبیل قشنگ!بله...با شمام...میشه یه چند لحظه وقتتون رو بگیریم؟!
_جونم داوش!
_میخواستم ببینم برای چی اینجا ایستادین؟!
_عرضم به حضور شوما که که ما شنیدم این انجمن آنتی سحریال دوباره باز شوده...بعد از دوستای دیگه سیبل کلفتمون پرسیدیم که کی راه انداخته این انجمن رو؟! گفتم رودولف لسترنج...جون شوما آب که دستم نبود،نوشیدی کره ای رو گذاشتم زمین پریدم بیام ثبت نام...خودتون که واردین...میدونید...رودولف لسترنج رو همه میشناسن...از اون سبیل کلفت های قمه به دسته...تو خشونت و مردونگی جون شوما چی؟!نمونه نداره...آره داوشم!
_خب پس چرا همه بیرون ساختمون وایستادن؟!چرا ثبت نام نمیکنید؟!
_خب موشکل همینه دیگه...نمیذارن...میگن درخواست کننده زیاده...همه رو نمیتونن قبول کنن...یه فرم دادن پر کنیم...گفتن اگه صلاحیتش رو داشتیم،تازه اون موقع اجازه عضویت بهمون میدن!
_عجب؟!خب ممنون دوست عزیز...
_نوکر شما!
_خب شنوندگان عزیز...من الان سعی میکنم که وارد ساختمون بشم تا بتونم اگه بشه گفت گوی کوتاهی با رودولف لسترنج داشته باشم...برو کنار آقا...آقا برو کنار خبرنگارم...آقا میخوام برم تو با آقای لسترنج مصاحبه کنم...گزارشگر رادیو وزارت هستم...میتونم برم تو؟! ممنون...آقای لسترنج...جناب لسترنج...یه لحظه...یه چهارتا دونه سوال داشتم...
_بفرماید...
_آقای لسترنج...چی شد که دوباره به فکر راه انداختن انجمن آنتی ساحریال افتادین؟
_با سلام خدمت شنوندگان عزیز و با درود بر سیاهی مطلق بزرگترین جادوگر تاریخ،لرد ولدمورت...عرض کنم که بله...ما وقتی که این ظلم و حق خوری که ساحره بر علیه جادوگران به کار میبرن دیدیم،تصمیم گرفتیم که این انجمن رو دوباره راه بندازیم...
_الان در حال انجام چه کاری هستین و برنامه شما برای این انجمن چیه؟
_فعلا که داریم از بین خیل عظیم درخواست کنندگان برای عضویت،عضو میگیریم و بهترین ها رو برای عضویت انتخاب میکنیم...
_برای عضویت چه کاری باید انجام داد؟!
_مراجعه باید بکنند به انجمن آنی ساحریال تا اونجا فرمی که به اونها داده میشه رو پر کنند...سپس در صورت تایید صلاحیت عضویت اونها از طرف من یا معاونینی که بعدا انتخاب میکنم،اعلام میشه...
_صحبتی با شنوندگان دارین؟!
_اونایی که فکر میکنن سبیل کلفتن،میتونن بیان عضو شن....پیشنهادات یا نظری و یا مرلین نکرده انتقادی دارین،یه جغد بفرستین واسم!
_آها...یه سوال دیگه چرا ادا...
_نه دیگه...گفتی چهارتا سوال...دیگه وقت مرلینحافظیه!
_خب...مرسی از شما جناب لسترنج...این بود گزارش من از کوچه دیاگون...به نظر میرسه در آینده نه چندان دور اهد شکوفایی این انجمن خواهیم بود...ست رولنز..خبرنگار اعزامی رادیو وزارت...کوچه دیاگون!


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۴ ۱۳:۵۵:۰۷



پاسخ به: رادیو وزارت!
پیام زده شده در: ۱۰:۵۹ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۳

ماندانگاس فلچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۸:۰۵:۵۲ دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۲
از مرگ برگشتم! :|
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
- حالا از سمت راست، بازیکنان دو نصفه جارو حرکت خودشون رو شروع کردن. یه نفوذ زیبا، حالا یه سانتر بی هدف... و توی دروازه، گل برای دو نصفه جارو!

دیم دیدیم دیدیدیدیم!

- شنوندگان عزیز. به خبر فوری ای که هم اکنون به دست بنده رسیده توجه بفرمایید! ظاهراً درگیری شدیدی در هاگوارتز اتفاق افتاده و ملت در حال زد و خورد به قصد مرگ هستند! ارتباطی بر قرار کردیم با خبرنگار خودمون که برای پوشش آخرین اتفاقات به هاگوارتز سفر کرده.

- بنده هم سلام عرض می کنم خدمت همه ی بینندگان عزیز. داستان از جایی شروع شده که وزیر بلک اعتراضی به برگزاری هاگوارتز کردند و بعد از اون ملت همیشه در صحنه ی جادوگر اومدن و هر کی یه چیزی گفت و یه نظری داد تا این که دعوا شد و الان به جون هم افتادن!

- وینکی مسلسل به دست اومد تو! تق تق تق تق... تق، تق، تق تق تق تق!
- وینکی روی اعصاب بود!
- تق تق تق تق!
- آقو دورمشترانگ راه بندازید!
- بیخود کردی، ما کوییدیچ میخوایم!
- اگه هاگوارتز نباشه ما خودمون رو به آتیش می کشیم.
- عمه ـت رو به آتیش بکش بووووق بووووق!
- تق تق تق تق!

- این صداهای درگیری های پراکنده ای ـه که توی دفتر مدیریت در حال انجامه. یه لحظه اجازه بدید! اینجا یه چهره ی آشنا دیده میشه! بله این ماندانگاس فلچره که یه گوشه ایستاده و همینطور که تخمه می خوره با لذت به صحنه های درگیری نگاه می کنه! اجازه بدید یه صحبتی باهاشون داشته باشیم. سلام آقای فلچر!

- برو کنار مردیکه ی بوقی. بذار ببینم چی میشه! عه احمق پاشو بگیر تو سگک یه خم رو به دو خم تبدیل کن و بکوبونش زمین حیف نون رو!

- جناب فلچر از رادیو وزارت مزاحمتون میشم!

- عع؟ خب ببخشید. بفرمایید در خدمتتون هستم.

- آقای فلچر، چرا به این مشکل رسیدگی نمی کنید؟

- می کنیم!

- آخه کِی دیگه می خواین رسیدگی کنین؟ ببینین اوضاع چطوریه آخه. ملت دارن همدیگه رو زنده زنده می خورن!

- به زودی.

- می خواید یه کم توضیح بدید برای شنوندگان ما در رابطه با اتفاقاتی که قراره بیفته؟

- نچ.

- با تشکر از شما!



پاسخ به: رادیو وزارت!
پیام زده شده در: ۱۱:۲۸ دوشنبه ۲ تیر ۱۳۹۳

ماندانگاس فلچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۸:۰۵:۵۲ دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۲
از مرگ برگشتم! :|
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
خششششششش فسسسسسس تشششششش!

با سلام خدمت شنوندگان عزیز. به خبر فوری که هم اکنون به دست بنده رسید توجه فرمایید. دقایقی قبل ماندانگاس فلچر، به همراهی عده ای از اشرار و اوباش به ستاد انتخاباتی وزارت سحر و رفتند. با شکستن شیشه ها و درگیری با اعضای ستاد و همچنین متقاضیان برای ثبت نام در انتخابات، این ستاد را به آشوب کشیدند.

شنیده ها حاکی از آن است که بعد از درگیری، مسئولین ستاد و نامزد ها بیرون انداخته شده اند و در ستاد انتخاباتی وزارت سحر و جادو، که محل نام نویسی از کاندیدا ها بوده، مهر و موم شده.

همچنین به گفته ی شاهدان عینی، ماندانگاس فلچر قبل از ترک محل، اطلاعیه ای به در ورودی نصب کرده که متن آن به این شرح است:

نقل قول:
اطلاعیه

با صدور این اطلاعیه، انتخابات وزارت سحر و جادو لغو خواهد شد و اعلام می گردد جامعه جادوگری نیازی به وزیر سحر و جادو ندارد.

تمامی قوانین مصوب نادیده گرفته خواهد شد.
همه زندانیان آزکابان تبرئه و آزاد می گردند و از تمام حقوق شهروندی بهره خواهند برد.

دفتر فرماندهی کاراگاهان بسته خواهد شد و عاملین دستگیری های قبلی محاکمه و مجازات می شوند.
آزادی کامل از این لحظه بر جامعه جادوگری حکم فرماست.


به زودی با تازه ترین خبر ها در خدمت شما شنوندگان عزیز خواهیم بود.



پاسخ به: رادیو وژارت!
پیام زده شده در: ۰:۴۷ شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
شنوندگان عزیز رادیو وژارت!

در این ساعات پایانی پخش، ضمن خداحافظی از شما عزیزان توجهتون رو جلب می کنیم به آهنگ زیبای "یه معتاد" از شِبی و آدمهر. امیدوارم از این ترانه ی زیبا لذت ببرین و شبتون بخیر و خوشی باشه. خدانگهدار!

یه معتاد تو تراس رو به رویی، یه منقلو هر روز آتیش می کنه
یه منقل با سیخایی که غروبااااااا، پر از دود و دمه، چیز میز تو اونه!


پر از خاکستر ته سیگارایی، که هر روز لای لب هاش گُر می گیرن
پر از خاکستر چیزای خوبی، که هر شب تو ریه هاش جا می گیرـَـَـَـَـَـَـَـَـَـَـَـَـَـَـَـَـَـَن


همین چند وقت پیش چیزاشو توی، خیابون بی بهونه ضبط کردن
همیشه راه پروازشو بستن، همیشه رو آزادیش خط کشیدن


براش خالص و قاطی فرق نداره، چه چیز باشه، چه ماریو جوانّا!
همه ش دنبال ساقیا می گرده، میون کوچه ها، پارکا، دکونا

به دیوارِ اتاقش چندتا عکسه: اسی، پرویز، اسکندر، مورفین
یه عکسِ مونتانا با چندتا فردین، یه عکسِ داش مجید معروف به دلفین!
براش خالص و قاطی فرق نداره، همه ش دنبال ساقیا می گرده
براش خالص و قاطی فرق نداره، همه ش دنبال ساقیا می گرده... همه ش دنبال ساقیا می گرده

نمی دونه که تنها تو وزارت، باید دنبال ساقی ها بگرده
هنوز باور نداره که با چیزها، جهانی می شه ساخت بی حبس و نرده


یه معتاد تو تراس رو به رویی، شبا منقل و وافورش به راهه
صداش می گیره از بس چیز کشیده، نمی شه دیدش از بس دود زیادهههههههه


ولی دود چیزاش می پیچه هر شب، تو شهری که وزیراش چیزفروشن
دیگه چند وقته حتی کاراگاها، سر چارراها دارن چیز می فروشن


می خواد یادِ تموم شهر بمونه، تابستونی که پرواز رو آزاد دید
وزیری که علیهش کودتا شد، ولی بازم تابستون می درخشید!


سیخاش لبریز چیزای ندوده س!، جیباش لبریز صد پاکت وینستونه
یه معتاد تو تراس رو به رویی، یه منقلو هر روز آتیش می کنه
یه منقلو هر روز آتیش می کنه
یه منقلو هر رووووووووز آتیش می کنهههههههههههههههههههههههههههههههه


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۲۴ ۰:۵۳:۰۹


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: رادیو وژارت!
پیام زده شده در: ۱:۰۰ شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
- لطفا راجع به تفکرات عرفانی بیدل و نحوه ی نائل شدن این شاعر بزرگ به این مقامات برامون توضیح بدین استاد پی سوز!

- بله... به نکته ی بسیار خوبی اشاره فرمودین آقای مجری. بیدل دهنوی تفکرات و اشعار عرفانی بسیار نغز و ملیحی داره که امروز بیدل شناسان رو بسیار متعجب و کف بر دهان نموده و محتوای این اشعار غالبا در رسای کهکشان ها و سیارات و آزادی و پرواز در فضاست و اکثریت کارشناسان بیدل شناس معتقدند بیدل به این مقامات نرسید جز با تمسک به آن ماده ی حیاتی و کمال افزا یعنی چیز.

- عجب! واقعا بیدل با استعمال چیز به چنین مقاماتی رسیده؟... خیلی جالبه. پس با این حساب چیز باید جایگاه والایی در شعر بیدل و ادبیات باستانی ما داشته باشه. اینطور نیست استاد پی سوز؟

- بله. حتما همینطوره! اجازه بدین بنده برای نمونه به یکی از رباعیات بیدل اشاره کنم که... ئه!... داش مورف!... اینجا چیکار می کنی؟... چی شده آقای مجری؟!

- بکش کنار بهرام پی سوز!... اون میکروفونو بده من بچه ژیگول!

- اما... جناب وزیر... نمیشه... ما الان رو ایریم!

- رو ایری؟! من خودم یه عمره دارم با شاتل تو خط مریخ-مشتری آدم فضایی جابجا می کنم، بچه قرتی! باسه من قیف نیا! بده من اون میکروفونو تا نفرشتادمت رو ارت! رو ایریم! عمه ننه!... الو؟! بگمن! صدامو داری؟! دِ آخه بی سوات! من مرفینم؟! اسم باابهت وژیر رو تو روژنامه ندیدی تا حالا؟ من مورفینم، نه مرفین! مرا مادرم نام مورفین نهاد/زمانه مرا پتک ترگ تو کرد! زاغارت!

- احسنت داش مورف! بله آقای مجری. این مطلع همون رباعی بیدل بود که می خواستم به عنوان نمونه براتون بخونم و تفسیر کنم تا...

- خف بهرام!... به تو خوبی نیومده بگمن! حیف اون عفو عمومی که دادم آژادت کردن از آژکابان. اصن من اگه برم تو کار مطربی مگه پیانو می ژنم که نوشتی آهنگ پیانو اژ مرفین؟! تو هنوژ نفهمیدی ساز تخصصی من ویولنه؟! من ساز زهی می ژنم دادا. کیبورد مال بچه شوشولاش! تو موشیقی چه می دونی چیه دیکتاتور! لِه! زیرتانکی!... دوماد! اگه صدامو داری این مرفینِ نفله رو هم پیدا کن بنداژ آژکابان آبروی وژارتو برد...خب دیگه. من کارم تمومه... بیا اینم میکروفونت جوجو. برو رو ایر تا فاژت نپریده... می بینی چطور اعصاب وژیر مملکتو می ریژن به هم داش بهرام...

- خدایی کارت سخته داش مورف! ملتفتم عزیز! ملتفتم! بذا پاشم رد شی... غیــــــــژ (افکت کشیده شدن صندلی روی زمین)

- نه جون مورف!... بلند نشو، ردم... رد میشم، نیگا! رد شدم. تو راحت بشین به اراجیفت برس... خررررت خررررت خررت خررت (افکت دور شدن قدم های دمپایی پوش مورفین)... وارنر! بگو یکی بیاد آتیش منقل دفترو تاژه کنه، نیم شاعت دیگه جلشه دارم با بچه ها.

- اههههم... بله... می فرمودید استاد...
- بله... همونطور که عرض شد چیز در اشعار بیدل موج میزنه و به عنوان نمونه می فرماید که...



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: رادیو وزارت!
پیام زده شده در: ۱۵:۲۹ پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۳۲
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
مرگخوار
پیام: 705
آفلاین
- با درود بر روان پاک شهدای هاگوارتز و جنگ یازده روزه ساعته ی روشنایی و تاریکی و سلام و صلوات بر پیامبر بزرگ ما و تمام جامعه ی جادوگری، مرلین کبیر. با گرامیداشت یاد و خاطره ی لرد کبیر سیاهی، لرد ولدمورت این گزارش را به سمع شما میرسانیم!

- ای ملت جادوگر و ساحره ی جامعه ی جادوگری، روزی که مدت ها بود در آرزویش بوده ایم هم اکنون از راه رسیده است. دوباره آمد فصل بهاران، فصل گل و بلبل، رویش دوباره ی گل های خشخاش در دامان طبیعت و بازگشت مجدد وزیر گانت به دامان جامعه ی جادوگری و وزارت سحر و جادو. همگی آمدند!

-ای جامعه ی جادوگری، ای چیز دوستان و طالبان آزادی، ای کسانی که پرواز را به راه رفتن ترجیح میدهید، بیایید، همگی تان بیایید! آها، یکمی هم جلوتر... تو هم بیا دختر، نترس، بیا جلوتر! همگی بیایید!

- همگی در صف های دریافت چیز و آزادی بایستید، به همگان به صورت رایگان چیز و سبد های حمایتی چیزی - پروازی داده خواهد شد و این است قدرت دولت مرکزی مقتدر جامعه ی جادوگری!

-بیایید، همگی بیایید که وعده ی ما آمدن است، بگوییم می آییم و بیایید، وعده ی تظاهرات شورشگرانه ی ما در پاسداشت بازگشت این بزرگمرد ِ چیز، هر روز، در هر ساعت و در همه ی مکان ها!




پاسخ به: رادیو وزارت!
پیام زده شده در: ۲۰:۳۴ یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۲

پروفسور فلیت ویک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۷ چهارشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۹:۲۷ سه شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۳
از خوابگاه اساتید هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 288
آفلاین
خشششششش خشش ششش

- تیک (افکتِ صوتیِ تغییر کانال رادیویی)

صدای همیشگیِ مجری بخش اخبار دوباره از رادیوی قدیمی و لکنته خانه رون ویزلی به گوش رسید.

- شنوندگان عزیز! به خبری که هم اکنون به دست من رسید توجه فرمایید.

رون ویزلی به سمت رادیو خم شد. صندلی اش صدای خفیفی را از خود برون داد ولی دوباره آرام گرفت. سکوت بر فضا چیره شد.

- وزیر سابق و مدیرِ فعلیِ زوپس نشینِ جامعه به دروغی عجیب متوصل شد! دلوروس آمبریج، وزیر اسبق و بلخود جامعه جادوگری، که بوسیه یک کودتای نظامی روی کار آمد، در لحظات آخر ، برای اینکه نشان بدهد هنوز بسیاری به او وفاداراند به دروغ متوصل شد!

- مدیر آمبریج، به دروغ به همگان اعلام کرد که مدیران مکان های جادویی همچو "هاگزمید" و یا "شهر لندن" و یا حتی "کوچه دیاگون" به دلیل مرگ او اعتصاب کردند، اما این طور نیست. این قضیه ساعاتی پیش توسطِ خبرنگارِ رسمی ما، فیلیوس فلیت ویک، افشا شد. به گزارش همکارم، جان ویلیامز، گوش کنید.

رون بر خود لرزید. به سرعت از جایش بلند شد و به سمت کشوی پرونده هایش رفت. انبوهی از کاغذ و دفترچه روی هم تلنبار شده بود. به سختی در میان آن ها می گشت. چهره اش در هم رفت و ابروهایش در هم گره خوردند. کم کم ناامید شد و دستش از حرکت باز ایستاد.

آب دهنش را به سختی قورت داد. گزارشِ رادیو شروع شده بود. به سختی سرش را با دو دست گرفت و شقیقه هایش را مالید و همزمان سعی کرد تا به رادیو گوش کند.

- دلوروس آمبریج کودتا کرد و وزیر جادوگری شد اما بالاخره پس از یک کمای طولانی در بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو جان سپرد. ساعاتی قبل از این اتفاق نیز مکان های مختلفی چون هاگزمید تعطیلی و یا حکومت نظامی خود را اعلام کردند. آمبریج هم هنوز به کما نرفته بود و از فرصت استفاده کرد و توسط نفوذیانش در وزارتخانه، اعلام کرد که تمام این تحریم ها و تعطیلی ها برای اوست و این اعتصابِ جامعه است!

- اما این طور نیست. پرفسور فیلیوس فلیت ویک، ساعاتی قبل توانست اسنادی را بدست بیاورد که نشان می دهد، رون ویزلی، کاراگاه خبره و باتجربه سازمان کاراگاهان با نفوذی که در وزارتخانه داشت، اقدام به ترغیبِ اصحاب مکان های جادویی به تعطیلی کرد و این کار او به سرعت با پاسخ مثبت روبرو شد.

- جزئیات این خبر را می توانید در "خداحافظ وزیر" بخوانید.

- جان ویلیامز، صدا و سیمای حکومتِ تعطیل جادویی، لندن، انگلستان ...

رون دوباره به خود آمد. به سختی از روی صندلی بلند شد. باورش نمی شد به خبره ترین کاراگاه وزارتخانه دستبرد زده باشند. نمی دانست فلیت ویک چگونه به آن اطلاعات دست پیدا کرده بود.

صدای رادیو را دیگر نمی شنید، همه چیز برایش بسیار مبهم بود. او در این بازی شکست خورده بود ولی باز هم یک پیروز بود چون اینگونه تنها زکاوتِ خودش تحسین خواهد شد و نفوذش در وزارتخانه و این برایش لذت بخش بود. به سختی لبخندی زد، اما باز هم از آن سرقت اطلاعاتی چهره اش در هم بود ...

- با تشکر از اینکه به این بخش خبری گوش کردید. ساعت 13با بخش خبری بعدی و همکارم توماس تنیسون ...




دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.