"This is the end
Beautiful friend
This is the end
My only friend, the end "
تیغ رو میکشم رو رگ هام...میپاچه خونم رو عکسات"
"Sunday is gloomy my hours are slumberless"
"سه و چار و پنج و شیش تیغا رو پشت هم بزنم....وقت جون دادن من وایسا تو چشمام زل بزن"
"Bang bang, he shot me down
Bang bang, I hit the ground
Bang bang, that awful sound
Bang bang, my baby shot me down.."
این صدای ضبط صوت جادوی رودولف لسترنج بود...رودولف لسترنجی که روزی شهره ی خفنیت و جذابیت بود،ژولیده و افسرده،در حالی که یک بطری نوشیدنی کره ای در دست گرفته بود،در بالای برج ساعت قلعه هاگوارتز ایستاده بود...
از وقتی که رودولف برای تدریس در هاگ و کاندیداتوری وزارت رد صلاحیت شده بود،ضبط صوتش را پر از آهنگ های غمگین و افسرده کرده و با قرض گرفتن نوشیدنی های وینکی،ساعتها در گوشه ای تاریک دوران افسردگی را سپری میکرد...تا اینکه شب به فکر خودکوشی افتاد و برای این کار به برج ساعت آمده بود!
رودولف در حالی که در بالای برج ایستاده بود آخرین قطره موجود در داخل بطری نوشیدنی کره ای را سر کشید و سپس بطری را به گوشه ای پرت کرد...نفس عمیقی کشید...این پایان کار بود...
_نه!رودولف سریعا به پشت سر خود و منبع صدا نگاه کرد...معاونش بود...یعنی کسی که اگر رودولف وزیر میشد،معاونش میشد...
_نه رودولف...نپر!
_چه فرقی میکنه؟! این زندگی دیگه ارزشش رو نداره...من باید بمیرم!
_دیگه نیازی نیست...چون درخواست تجدید نظرت برای وزارت قبول شد...الان تو صلاحیتت تایید شده!
_جون رودولف راس میگی؟!
_آره...الان آمبریج بهم کلید ستادت رو داد...زود باش بریم...مردم حتما منتظرتن!
_آره بریم...مردم حتما از من حمیات میکنن!
دو دقیقه بعد ستاد انتخاباتی رودولف لسترنج!_جیر جیر جیر جیر جیر جیر جیر جیر!
_میگم معاون گرامی...کو مردم که حمایت میکنن؟!
_ام...راستش نمیدونم...قرار بود ازت حمایت کنن وقتی کاندید شدی دیگه؟!
_نامردا...میذاشتن حداقل جواب تجدید نظرم بیاد بعدا ول میکردن من رو...بده من اون ضبط صوت و اون بطری رو!
_دهه!نمیخواد دوباره افسرده بشی...چون تو با تاخیر ستادت راه افتاد،همه روز اول موضعشون رو مشخص کردن!
_خب کی پاسخگوئه؟!
_هوووم...به جاش بهت استثنا یه تبلیغ اضافه دادن...شاد باش!
_جبران میکنه؟!
_دیگه همینه که هست...تو هم به جای افسردگی بیا این قلم کاغذ رو بگیر و یه بیانه بده!
رودولف قلم و کاغذ را گرفت و شروع به نوشتن بیانیه کرد...
نقل قول:
بیانیه شماره یک رودولف لسترنج
به نام نامی ارباب!
ای آحاد ملت جادوگری...به گوش باشید...رودولف اینجاست...ولی نیازی نیست فرار کنید!
رودولف اینجاست تا چشم بدخواهان دربیاد...رودولف اینجاست که نشون بده "هستم حتی وقتی که نیستم" یه شعار نیست...واقعیته!
آی ملت...خوب توجه کنید...خیلی نامردین!خب مگه قرار نبود از من حمایت کنید؟!میذاشتین یه 24 ساعت میگذشت از رد صلاحیتم،بعد میرفتیم ستاد های دیگه!
ولی هنوز هم دیر نیست...آغوش رودولف برای همه ساحره ها بازه و جادوگره ها بیان یه فقط دست بدن،تا فردا برامون حرف در نیارین!
راه بازگشت همواره...
آحاد!در این وانفسای سانسور و چیز(!) این رودولفه که به پا خواسته تا از حق دفاع کنه و جلوی حق خوری وایسه!
روده درازی نمیکنم...رودولف خودش رو معرفی نمیکنه...همه رودولف رو میشناسن!
رودولف همون بوده که هست...از دوران طفولیت تا مرگ!
برنامه های تفصیلی خودم رو توی بیانیه های بعد اعلام میکنم...هرگونه پرسشی هم داشتین در خدمتم!
در ضمن...به زودی افراد کابینه ی احتمالی خودم رو معرفی میکنم تا مردم بدونن اگه به من رای بدن چه کسایی میان سر کار...به این میگن شفافیت!
همین دیگه!
باقی نامزد ها هم فرار کنن که رودولف اینجاست!
رودولف نگاهی به بیانه انداخت...معاونش را صدا کرد و گفت:
_برو تکثیرش کن و پخشش کن بین ملت...همه باید بدونن رودولف اینجاست!