فلسفه انتخابات چـ....اوه، ببخشید، به نام خدا، ارشد هافلپاف هستم!
فلسفه انتخابات چیه؟
فلسفه ش اینه که همه رای بدن، در شرایطی که اونی که دکترای انتخابات داره، با دم باریک یک اندازه حق رای داره! حالا چون دم باریک زاد و ولدش زیاده(
) در نتیجه دم باریک حامیان بیشتری جمع می کنه و در نهایت اونی میشه که دم باریک می خواد! به عبارتی حماقت محض!
حالا بیا تعمیمش بده به چیزای وسیع تر! چند نفر دکترای انتخابات داریم؟ کوتاه میام، لیسانس! بعد تا دلت بخواد دم باریک ریخته! خو امیدی به این جامعه هس؟ نج!
فلسفه کلیش اینه که هر نفر حس کند یک کاره ای هست بالاخره. حالیانکه تنها کسی که یک کاره ای هست، جو موجود بر جامعه س. باقی همه باد فناست!:دی
کدوم کاندید رو بیشتر می پسندید؟
آرسینوس جیگر رو، چون از بین این پنج نفر تنها کسی بود که برنامه جدی داشت. بقیه خوشحالن
و اینکه کسی رو تخریب نکرد از اون اول، مسخره بازی در نیاورد، خیلی جدی اومد گفت من اینم، اینم برنامه هام. لکن بقیه مسخره ش کردن یا تخریبش کردن...همونطور که همدیگه رو هم مسخره و خرد کردن! و این خوب نبود.
و البته خب، این مساله رو باید در نظر گرفت که به هر حال، محفل به محفل رای میده، مرگخوارا به مرگخوارا، در نتیجه، بالاخره اونی میشه که دم باریک می خواد! امیدی هم به جامعه نیست!
رول
-دیرتر از وقت قانونی اومدی، هاگرید!
-یه کاریش بکن خانم آمبریج، ازت خواهش می کنم!
-خواهش می کنی؟ پناه بر مرلین، از کی تا حالا شکاربان نیمه غول هاگوارتز اونقدر مستاصل شده که از من
خواهش می کنه قوانین رو زیر پا بذارم!؟
هاگرید دندان هایش را به هم فشار داد و دست های بزرگش را روی میز آمبریج تکیه داد:
-مساله مرگ و زندگیه، امیدوارم متوجه بشی که من برای هر چیز کوچیکی نمیام زحمات یک ماه تبلیغات انتخاباتیم رو به هدر بدم و ازت بخوام من رو از لیست کاندیداها کنار بذاری!
آمبریج در حالی که با ابروهای بالا رفته و نگاه مشکوک به هاگرید نگاه می کرد جرعه ای از چای درون فنجان صورتی اش نوشید و لیوان را پایین آورد.
-و اون چیز که وادارت کرده این حماقت رو مرتکب شی چیه؟
هاگرید بیشتر روی میز خم شد تا با آمبریج کوتاه قد که روی صندلی کوتاه تر به نظر می رسید، چشم توی چشم شود. میز ناله ترسناکی سرداد که نشان می داد هر آن از وسط به دو نیم خواهد شد. زمزمه کرد:
-نمیتونم بگم...حالا یا منو خط می زنی، یا هر اتفاقی بعدش بیفته، من میام اینجا و گردن تو رو میشکونم. حالیته؟
دلورس ترجیح داد پرسیدن «مگه چی قراره بشه» را به بعد موکول کند. به نظر می رسید هاگرید برای شکاندن چند تا از استخوان هایش منتظر اتفاقی که بعدش می افتاد نمی ماند.
-داری منو تهدید می کنی هاگرید؟
-دارم بت اخطار میدم آمبریج!
دلورس خودش را عقب کشید و به صندلی اش تکیه داد.
-بعد از اتمام انتخابات، این کارت برات گرون تموم میشه.
هاگرید سر تکان داد. خود انتخابات تا اینجا برایش گران تمام شده بود. از اینکه بود، بدتر نمیشد. آمبریج دسته ای ورق از روی میز برداشت و نگاه دقیقی به سطور اولشان انداخت.
-ببینم چی کار می تونم برات انجام بدم.
هاگرید دست هایش را از روی میز برداشت و شتاب زده پیشانی خیس عرقش را پاک کرد.
-دمت گرم...جبران می کنم!
-بهتره به جای جبران کردنش بعدا برام...توضیح بدی که چرا.
دو کلمه آخر را خطاب به جایی گفت که هاگرید پیش از آن ایستاده بود، و چشم هایش را گشاد کرد. هاگرید شتاب زده دفتر را ترک کرده بود.
***
-تو از وقتی وارد مدرسه شدی مدام در حال قانون شکنی بودی پاتر! و این کار رو حتی بعد از پایان تحصیلاتت تو وزارت ادامه دادی! درست زیر دماغ من!
هری به دسته های صندلی چنگ زد و با صدای خفه ای گفت:
-خیلی ها اینو میگن، ولی همون خیلی ها جونشون رو مدیون قانون شکنی های من هستن! این میتونه یه ادای دین ساده باشه نسبت به کسی که به خاطر نجات جون همه با ولدمورت جنگـ....
-اون اسم رو به زبون نیار پاتر، من دامبلدور نیستم!
آمبریج با لحن هشدار دهنده ای این را گفت و به جلو خم شد.
-هیچ معلومه اینجا چه خبره؟ واسه چی میخوای انصراف بدی؟! درست روز شروع رای گیری!
هری آزرده شانه هایش را بالا انداخت و دستی به زخم گونه اش کشید:
-حداقل مطمئنم تـ...شما ناراحت نشدید! میتونید توی پرونده م بنویسید رد صلاحیت، برام مهم نیست.
آمبریج سرش را به دستش تکیه داد و پوزخند زد:
-رد صلاحیت بعد از دو هفته تبلیغ و مناظره. ایده های هوشمندانه شگفت انگیزی میدی که باعث میشه فکر کنم کلاه گروهبندی ممکنه پیر شده باشه و گریفندور واقعا لیاقت این همه استعداد و نبوغ تو رو نداشت.
هری برآشفته از جایش برخاست و فریاد زد:
-یه کاریش بکن!
آمبریج سرتکان داد:
-یه کاریش می کنم. فقط یه لطفی بکن و دیگه تز نده که بعدش وزارتخونه چطور باید سرش رو بالا بگیره.
هری جویده جویده چیزهایی در مورد کینگزلی و محفل گفت و شتابزده دفتر آمبریج را ترک کرد.
***
-نتیجه شمارش آرا به این شکل اعلام میشه. آراء روبیوس هاگرید و هری پاتر بنا به درخواست خود نامزد ها باطله اعلام میشه. ارسینوس جیگر و رودولف لسترنج هر کدوم 50 درصد باقی مونده آرا رو کسب کردن. در نتیجه دولت بعدی از ائتلاف کابینه این دو مرگخوار تشکیل خواهد شد!آمبریج رادیو را خاموش کرد و با رضایت گربه سفیدرنگی که در آغوش داشت را نوازش کرد. یک دولت کاملا سیاه. ماموریتش را با موفقیت به پایان رسانده بود.
گول زدن و شکست دادن این دو محفلی آسان تر از چیزی بود که فکرش را می کردند. به هاگرید بگو هری در صورت شکست در خطر خواهد بود و به هری بگو هاگرید اگر رای نیاورد توسط جامعه غول ها تحت تعقیب قرار می گیرد. بقیه اش را بگذار به عهده کلاه گروهبندی. کلاه هیچوقت اشتباه نمی کند، قلب یک گریفندوری فقط در برابر دوستانش می لرزد و هیچ کدامشان قبل از فدا کردن خودشان برای
رفاقت، فکر نمی کنند.
ویرایش شده توسط وندلین شگفت انگیز در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۱۴ ۱:۲۴:۵۸