هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۳:۳۱ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴

ریتا اسکیتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۵ شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۳:۵۹ پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵
از شماها خسته شدم! از خودمم همین طور!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 243
آفلاین
ریز نمرات در جلسه اول کلاس فلسفه و حکمت جادویی

فلیوس فلینت ویک:

5 + 5 + 18 =28
دو سوال اول رو کامل گرفتی - سوال سوم هم خوب بود، نگراشی مشکلی نداشت اما خلاقیتت زیاد استفاده نشد! در واقع از خوند پستت خسته شدم یه جورایی.. دلایلت رو میدونم. جلسه ی بعد جبران کن!

تری بوت:

5 + 5 + 20 = 30
تری، خوب بود! خلاقیتی که در عاشق شدن آرسینوس استفاده کردی کار زیبایی بود و به فکر هر کسی نمی رسید! آفرین..

مورگانا لی فای

5 + 5 + 20 = 30
من غلط کنم غلطی از شما بگیرم! استفاده از شیر خیلی خلاقانه بود! از ویزن هم که استفاده کردین! آفرین..

مایکل اُوت (!)

0 + 0 + 0 = 0
الآن استاد خورشت کرفس بازی در بیاره خوبه؟ عایا خوبه؟
5 + 5 + 20 = 30
استعدادی داریا ای کلک توی بیناموسی.. لازمه بریم اون پشت، با هم بی ناموسی نویسی کار کنیم ادبیاتمون قوی تر بشه!

بارفیو

5 + 5 + 20 = 30
در واقع اگه دستم باز بود بهت 100 میدادم! مرلین وکیلی شیر نخوری یه چیزی میشی!
+ چقدر خفن گفتم، هم شیر داشت هم میش!

پری هاترِ نمره نَدِه!

5 + 5 + 19 = 29
غلط املایی داری آقا = خودین چیه این وسط توی سوال اولت؟ همین 29 خوبه بهت بدم؟ خوبه جیمز تو رو دار بزنه؟ خوبه؟
ولی چون پسر برگزیده ای و دامبلدور سفارش ویژه کرده ( )
5 + 5 + 20 = 30

آرسینوس جیگــَر

5 + 5 + 20 = 30
میبینم وزیر شدی.. ولی فکر نکن من بهت تیکه نمی اندازم! :دی

لاکرتیا بلک

5 + 5 + 20 = 30
آفرین به تو! ایده های جالبی بود.. ولی توی انتخاب وزیر زیاد سلیقه نداری! جیگر هم شد وزیر؟

وندلین خفن

5 + 5 + 20 = 30
چیزی ندارم بگم مرلین وکیلی! کارت درسته.. 30 هم حقته!

رون ویزلی

5 + 5 + 20 = 30
واقعا دخالت مردم توی کار های دولت بود این حرکت انتخابات! ویزن کیلو چنده در کل!

لادیسلاو ... زاموژسلی

5 + 5 + 20 = 30
خوب بود.. چیز خاصی ندارم بگم!


دلتنگ آن گوشه گیر قدیمی!

به امید بازگشتِ سیریوس بلک

گوشه گیرم، باز گشت!


پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۲:۵۳ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴

ریتا اسکیتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۵ شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۳:۵۹ پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵
از شماها خسته شدم! از خودمم همین طور!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 243
آفلاین
تدریس جلسه دوم کلاس فلسفه و حکمت
این جلسه : فلسفه شیر و ویزن
ریتامبیز


- جلسه اول که بخیر گذشت.. به مرلین قسم پشت دستمو داغ میکنم دیگه کلاسی رو بردارم که هیچ ایده ای درباره ی اون ندارم.

این نجواهای شبانه ریتا اسکیتر بود. نجواهایی که پر از توهین به در و دیوار بود. ریتا که برای خودش آنتن محسوب میشد ( رجوع شود به رنک بالاسرم ) و کلی قرار مدار با سیریوس بلک - رودولف لسترنج - آلبوس دامبلدور و دیگر گنده های ایفا دنیای جادوگری داشت و دستی از دست های پشت پرده و جلوی پرده و وسط پرده محسوب میشد، خسته تر از آن می رسید تا سر کلاسش حاضر شود.. شب تا دیر وقت بیدار بود و کار میکرد. ( البته نویسنده ی گرامی به فکر های منحرفتان هم احترام میگذارد ) پیام امروز هم که حسابی خسته اش کرده بود.. محفل هم در حال برخواستن بود و او هیچ کاری نمیتوانست در راستای آن انجام دهد. چند شب است که فکر کنار گذاشتن ریتا را در سر می پروراند! ریتایی که خودش در طول دو سه ماه سال ها آن را ساخته بود. به هر حال، او خسته بود! و البته دچار بیماری هم بود.. دکتر ها جوابش کرده بودند و تنها کسی که میدانست آن بیماری را چطور کنترل کرد، حاج تراورز بود!

- ای لعنت به این بدبختی! ای لعنت به این بیماری! ای لعنت به ..

اصلا حواسش به دور و اطراف نبود.. دو سه تا دانش آموز سال اولی از کنارش گذشتند. از پچ پچ هایشان کاملا معلوم بود که ریتا را مورد خطاب قرار میدهند. جملات سیوروس اسنیپ از ذهنش گذشت:

« ریتا.. کمی کم تر به خودت برس! اینجا مکان فرهنگیه! »

مگر او چه ایرادی داشت؟ آرایش غلیط می کرد؟ با وویس هایش ملت جادوگر و بعضا ساحره را از راه به در می کرد؟ خب که چه..
ریتا مکث کرد.. در طبقه ی چهارم بود! کلاس فلسفه و حکمت.. جزوه هایی که برای امروز آماده کرده بود را کنار گذاشت و از همان طبقه به پایین پرت کرد. خودش را کمی راحت تر جلوه داد و وارد کلاس شد.

- با سلام خدمت همه! کتاب هاتونو از روی میز بردارین..

دانش آموزان به حیرت به ریتا نگاه میکردند. یعنی ریتا چه در سر میپروراند؟

- امروز می خوایم بر خلاف اعتراضاتی که نسبت به جلسه قبل شد - درباره ی آنکه انتخابات چه ربطی به فلسفه دارد؟ - یا - تو که برنامه نداشتی، چرا این کلاس رو برداشتی؟ - بحث فلسفی کنیم! اونم فلسفه ای کمی گزنده!

ریتا کمی در کلاس قدم زد.. زیر نگاهش همه را داشت. سپس از حرکت ایستاد. ادامه داد:

- همون طور که میدونید، ما سال ها پیش جنگ هامون رو به اتمام رسوندیم. ولی چرا روز به روز جادوگر ها و ساحره ها شناسه ها را میبندند می میرند؟ کسی دلیل این موضوع رو میدونه.. نترسید، جواب هایی که توی ذهنتون هست رو بگین.

- پروفسور، من فکر می کنم مشکلات از خودمونه..

- آفرین.. پروفسور صدام نکن! منم یه کسی هستم مثل شماها.. این مدیران هم فقط پیاز داغ قضیه رو زیاد کردند وگرنه استاد و شاگرد چه حرفیه! من از شما یاد میگیرم، شما از من!

نگاه ریتا از روی جودی مون برداشته شد. باز هم ادامه داد:

- این که ما خودمون با خودمون مشکل نداشته باشیم همه چیز رو حل میکنه.. امتیاز نمیدوم به گریفیندور اما جبران میشه توی تصحیح جودی!

جودی برای بار هزارم به صورت خجالتی طور در آمد و خودش را پشت دفترش قایم کرد!

- در کل، با این جو که در دنیای جادوگری حاکمه، در حالی داریم خودمون رو نابود میکنیم و به استقبال نابودی میریم که از هم کینه به دل داریم. برگردیم به بحثی که اول روی تخته کلاس نوشتم و دوباره می نویسم:


ش.ی.ر


- شاید باورتو نشه اما فلسفه ی شیر، مهم ترین تلنگری بود که جامعه ی جادوگری را به خود لرزاند! مسخره بازی جادوگران معمولی و دخالت های بی جا در کار وزیر و مدیر و سِمت داران این جامعه، کمی بحث ها را قاطی کرد. واقعا این شیر چیست که ما داریم خودمون رو رسما جِر کیدیم بابتش؟

سکوتی در کلاس حکم فرما بود. صدای جیرجیرک و این مسخره بازی ها هم نمی آمد! بحث آنقدر سنگین بود که دانش آموزان از ترس تبعید شدن به جزایر بالاک هم صحبتی نمیکردند.

- میدونم که همه فکر میکنین یه جزایر بالاک تبعید خواهیم شد اگر حرفی در این باره بزنیم! اما ایم مسئله ی جدی ای نبوده، ما خودمان بزرگش کردیم! خودمان هم نمی توانیم آن را برطرف کنیم مگر با کمک یکدیگر! اما این جامعه دوست دارد گیر بدهد.. گیر بدهد به استاد که چرا سر درست دراز است؟ چرا طرف بهتر از من بوده، بیشتر نمره گرفته؟؟ چرا پارتی بازی نکردی؟

- جامعه ی ما از بیخ مشکل دارد.. از بن مشکل دارد! بیشتر نمی گویم.. میگذرام به عهده ی خودتان:

1. فلسفه ی شیر و ویزن از نظر شما چیست؟ 10 نمره

2. رولی درباره ی آینده جادوگران بنویسید. البته با درنظر گرفتن درگیری هایی که وجود دارد آینده را تصور کنید! چه کسانی هستند؟ چه کسانی نیستند؟ 15 نمره

3 نظر شما درباره ی من و تدریس چیست؟ ریتا را در چه حدی می بینید؟ صادق باشید.. دروغ گو ها نمره نخواهند گرفت! 5 نمره

+ نگران بالاک هم نباشید، عواقب پای منِ استاد است! :)
++ نمرات هم به زودی زده خواهد شد!


دلتنگ آن گوشه گیر قدیمی!

به امید بازگشتِ سیریوس بلک

گوشه گیرم، باز گشت!


پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۳:۵۹ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴

فیلیوس فلیت ویکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۵ یکشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۸
از پیش اربابم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 317
آفلاین
1.
انتخابات روشی برای انتخاب وزیر مملکت است.
این خلاصه بود، کامل ترش این میشه که چند نفر میان کاندید میشن، ملت با توجه به حرف ها و ایده هایی که (کاندید ها) میگن کاندیدشونو انتخاب میکنن و به اون رای میدن!

2.
خب من جناب جیگر رو انتخاب کردم! ایده هاشونو دوست داشتم.

3.
صبح زود از خواب بیدار شدم. شب قبل اصلا نخوابیده بودم. شاید استرس انتخابات بود و شاید هیجان و یا شاید چیز دیگری! فورا لباس هایم را پوشیدم. نیازی به آپارات نبود، محل رای گیری نزدیک خانه ام بود. با خوشحالی بیرون رفتم. باز در راه مشنگ ها بهم تنه میزدند و سپس با چشمانی گرد شده چیزهایی زیر لب زمزمه میکردند. چند بار کلمه هایی از قبیل"کوتو، قدشووو و..." را از دهان ملت شنیده بودم، بالاخره معنی این حرف و نگاه ها را خواهم فهمید ولی الان نه! الان باید به انتخابات فکر کنم. بالاخره به محل رای گیری رسیدم. وااااااااای چه صفی! کل ملت جادوگری هستند. رفتم و ته صف ایستادم. چند نفر آمدند و کیکی تعارف کردند،منم چون صبحانه نخورده بودم فورا کیک را خوردم. یکی از آنها با لبخندی شروع به صحبت کردن کرد.
-خوشمزه بود؟
-بله ممنون.
-میدونی اگه به هاگرید رای بدی هر روز از اینا میخوریا!

تازه موضوع را فهمیدم، گفتم:
-نه آقا من به جناب جیگر رای میدم.

چون دیدند تصمیمم را گرفته ام اصرار زیادی نکردند و سراغ بقیه رفتند. به اطرافم نگاه کردم، همه شور و شوق زیادی داشتند. همه پر انرژی بودند. عده ای شعار میدادند. به صف نگاه کردم، طولانی بود ولی باید رایم را میدادم. در افکار خود غوطه ور بودم که ناگهان ریتا را دیدم. در جلوی چشمانم بالا و پایین میپرید. به سمتم آمد.
-خب جناب فیلیوس شما چرا قدتون کوتاهه؟
-خانم چند دفعه بگم؟ من قدم ک.و.ت.ا.ه نیست.
-از همون بچگی اینجوری بودین؟

دیدم بحث کردن فایده ای ندارد بنابر این گفتم:
-بهتر نیست درباره انتخابات حرف بزنیم؟
-بله بله، به کی رای میدین؟
-من به جناب آرسینوس جیگر رای خوام داد.
-چرا؟
-چون ایده هاشونو دوست دارم.
-چرا؟
-خب سلیقه من اینجوریه!
-چرا؟
_خب علاقه دارم، چرا نداره که!

دیدم دست بردار نیست، به سمت چپ اشاره کردم.
-عه هاگریدو ببین.
-بیاید بریم پیشش.

بعد از چند ساعت بالاخره نوبت من شد. همه اونایی که رای میدادند با آب و تاب تعریف میکرند.
-آره،نمیدونی که بعدش چی شد. بهش رای دادم.
-هیچی رایمو دادم. عالی بود. عالی.
-منم با افتخار رای دادم.

منم مثل بقیه رای خودم را دادم. چون خیلی خسته بودم آپارات کردم و به خانه رفتم.


Only Raven


پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ شنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۴

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 474
آفلاین
ارشد راونکلاو


1.
انتخابات یعنی فرصت برابر برای همه و يكي از سطوح و عرصه‌های مهم مشاركت سياسی، شركت مردم يك جامعه در انتخابات است!
و در کل مردم میان به اونی که چهره اش مردمی تره و حرفاش بیشتر به دل میشینه رای میدن!

2.
آرسینوس جیگـ (گاف مکسور) ــر! والا حکمتی توی ایشون وجود نداره اما خب طبق جواب اولین سوال، حرفای ایشون بیشتر به دل میشینه!


3.

-ررریییینگ! رررررییینگگگگ!

آرسینوس با که لباس خواب گل گلی اش بر روی تخت خوابیده است، با شنیدن صدای تلفن غرولندی می کند و بدون اینکه چشم هایش را باز کند، دستش را روی میز کنار تخت میکشد تا تلفن را پیدا کند.

- هووم؟ چــــــی؟!! نتایج آرا اومده؟!

آرسینوس همچون برق گرفته ها از جایش بلند می شود و داد میزند. بعد از گذشت چند ثانیه، بی توجه به صحبت های شخص پشت تلفن، چشم هایش را می بندد و با لبخندی بر لب به فکر فرو می رود.

" فلش بک "

آرسینوس در حالی که پشت تریبون ایستاده، شعارش را همراه با طرفدارانش داد میزند.

- اي طرف تخت طلا و اون طرف تخت طلا
شازده جیگــــر روش نشسته ميکنه شکر خدا
اي طرف تخت عقيق و اون طرف تخت عقيق
شازده وزیــر روش نشسته با صد و پنجاه رفيق


در حین خواندن، طرفداران را از نظر می گذراند که ناگهان چشمانش بر روی دختری ثابت ماند.

" پایان فلش بک "


آرسینوس با جیغ و داد شخصِ پشتِ تلفن به خودش آمد.

- ببین یه کاری بهت میگم سریع انجامش بده! همین الآن با یه جغد یه نامه می فرستی به اون دختر و بهش میگی که من وزیر شدم و "باید" به من جواب مثبت بده! چی؟! جغد نیست!؟ خب باشه با همون کاسکو بفرست، فقط زود تا یه بلایی سرت نیاوردم! :vay:

و دوباره چشمانش را بست و با خوشحالی به تلاش هایی که برای وزارت انجام داده بود، فکر کرد.




Only Raven!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۲:۴۲ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۹۴

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
ارشد اسلیترین

فلسفه انتخابات؟ یا فلسفه انتخاب؟
جان؟ چه فرقی میکنه؟ نفرمااااید استااااد نفرمااایید! شما دیگه چرا؟ خوب معلومه که فرق میکنه . انتخاب ینی کلا انتخاب . مثلا فلان کار رو بکنم یا نکنم؟ فلان چیز رو بخرم یا نخرم؟ فلان مکان رو برم یا نرم؟ حتی فلان کس رو بکشم یا نکشم؟ خوب این انتخابه.
انتخابات داستانش فرق میکنه خب! باس ببینیم کی رو برای کجا و برای چه کاری می خوایم انتخاب کنیم. انتخاب ممکنه کشکی و شیر تو شیری الکی باشه ولی انتخابات جدیه.



کدوم کاندیدا؟
بر عالم بالا و پایین و بشر و جانور و خلاصه کلا هرکه جان دارد و نفس می کشد واضح و مبرهن بود که ما از آرسینوس جیگر حمایت کرده و می کنیم. علتشم خب واضحه که برنامه دقیق و کامل و مرگخوار بودنش بود دی:


رول:

- خب تمام شد؟ بشمریم بریم پی کارمون؟
- عضو پنج، لطفا دست به صندوق های ریدل آباد سفلی نزن. توی لندن جنوبی هنوز دارن رای می گیرن.
- بابا خب چه خبره تمامش کنن. سه بار تمدید کردیم. این وزارت هر سالش همینه!
- دروغ نگو عضو چهار، کجا هر سالش همینه! پارسال ملت رو با بدبختی کشاندیم پای صندوق های رای! آخرشم شد وزارت اعتلافی!

5 عضو شورای ویزنگاموت که خسته و کلافه به نظر می رسیدند، پشت درهای بسته، معجون می خوردند، حکم بازی میکردند و غر می زدند تا مهلت رای گیری به اتمام برسد. و گاهی هم توی سر هم می زدند.

- اصلا بیا یه کمی شیر بخوریم تا صندوق ها برسه !
- شیر؟؟؟
شیــــر؟؟
شیــــــــر ؟؟؟
تهدید شورا؟ شورش؟ ماری در آستین؟ شرم نمیکنی عضو شماره دو؟ اف بر تو باد!

عضو شماره دو ترجیح داد قدم زنان تا افق، پیاده روی کند ولی هنوز به وسط راه نرسیده بود که با انبوهی از صندوق ها در بیست سانتیمتری دماغ مبارک مواجه شد. بنابرین ترجیح داد به سایه امن صندلی سرخ خودش برگردد. عضو شماره یک صدایش را صاف کرد.
- خب! پایان رای گیری رو راس ساعت هشت، بعد از سه بار تمدید، اعلام می دارم. بریم برای شمارش که بنده دلم لک زده برای تختِ عزیزِ جان! خب. از آنجا که کلا باس بی طرف باشیم ولی نیستیم صندوق ریدل آباد علیا و سفلا رو می دیم دست اعضای سه و چهار لندن شمال و جنوبم من و عضو پنج می شمریم!

عضو شماره دو ظاهرا خود به خود در افق محو شده بود.


چهار ساعت بعد:

- اعضای محترم شورای زوپس: مفتخرم اعلام بدارم که آرای اخذ شده بدین قرار است:
روبیوس هاگرید 20%
آرسینوس جیگر 80%
خوب از اونجایی که همه بیرون ایستاده و منتظر شنیدن نتایج هستن، عضو شماره دو، برو و نتایج رو اعلام کن!

لبخند روی لب های عضو شماره یک را، شماره دو نتوانسته بود ببیند. شاید به همین دلیل با خاطری اسوده به میان مردم رفت....


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۱۹ ۲:۴۸:۴۸
ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۱۹ ۲:۵۱:۵۱

تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۷:۰۴ پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴

مایکل کرنر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۵ جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۴ پنجشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۴
از همونجایی که ممد نی انداخت
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 182
آفلاین
استاد خورشت کرفس شی با این تکلیفات
نقل قول:
1. درباره ی فلسفه ی انتخابات یه چند خط بنویسید. (5 نمره)


بسم المرلین الخفن
انتخابات فلسفه ندارد. انتخابات جمع شدن عده ای دختر و پسر در یک مکان است که تهش گشت آرشاد می آید ملت را جمع می کند و می برد. انتخابات رأی دادن بی مورد است که تهش هر کی را بخواهند انتخاب می کنند. انتخابات سیاسی است عثن منم نمی نویسم دیگه

نقل قول:
2. کدوم کاندیدا رو بیشتر می پسندین؟ چه حکمتی توش وجود داره که می پسندینش؟ ( 5 نمره )


والا من قرار بود لو ندم، ولی حالا که کاندیدها از پنج تا تبدیل شدن به دو تا، به نظرم برنامه های آرسینوس رو بیشتر می پسندم و طبعاً خودش رو.(در کل من اینا رو دو سه روزیه نوشتم، ربطی به پاچه خواری نداره )
حکمت؟ حکمت کیه؟

نقل قول:
3. یک رول درباره ی انتخابات وزارت سحر و جادو بنویسید. منظورم روز رای گیریه! ( مهم نیست که درباره ی کدوم بخش از انتخابات بنویسید.. یعنی درباره ی اعلام نتایج باشه، درباره ی حس و حال ملت توی رای دادن باشه، گزارشی از محل شمارش آرا باشه و ... . ) ( 20 نمره )


-شوشیش بدم... شوشیش بدم با چیژ اشانتیون... شوشیش شوشی دارم... شوشیش با اشانش شیر...
-شیر؟!
-شیر... همون که تنده... خوشمژه اش، بو می ده...
-بعد شوشی چیه؟
-شوش... شوش نمی دونی کجاس؟

همچنان که فلورانسو به مرد کچل موفرفری درباره ی جغرافیا توضیح می داد، مایکل کرنر به این فکر می کرد که می ارزد بپرد بغل فلورانسو و سوسیسی شود و بوی چیز بگیرد یا نه.

همگی در صف انتخابات ایستاده بودند. قرار بود رأی گیری در "مرلینزاده ممد" برگزار شود که مرلینزاده ای بود حوالی روستای باروفیو. آب و هوای روستا به شدت گاومیشی بود و بوی شیر در هوا اسکی می رفت.

در این بین، مایکل کرنر جلوی پرسیوال دامبلدور ایستاده بود و جلویش هم آلبوس دامبلدور قرار داشت. خوشبختانه سر آلبوس به نفر جلویی اش گرم بود:
-هری فرزندم، اینجاها یه مسافرخونه هست...
-امروز نه پروف. حسش نیس.

و پرسیوال به دلیل شب کاری های شب قبل، زیر چشم هایش گود رفته بود و کمردرد داشت و نمی توانست درست و درمان بایستد. خوشبختانه، مایکل فعلاً در امان بود. برای همین پی گیر افکار خودش شد.

تنها دلیلی که باعث شده بود مایکل به مرلینزاده بیاید، این بود که فکر می کرد صف انتخابات مختلط است و در آن شلوغی می شود مدام ساحره ها را بغل کرد... اما الان که بین دو دامبلدور قرار گرفته بود، کاملاً قضیه بوی دیگری می داد... بوی...
-شیرهای گاومیش اعلا رِ بَخرین... شیر دارم...
-بخوابونم دهنت؟ زشته جلو بچه ها!

در همین حین که حرف های شیلتری رد و بدل می شد و صنف شیرفروشان زیر رادیکال رفته بودند و پنجعلی، باروفیو را زیر مشت و لگد گرفته بود، دروازه ی مرلینزاده باز شد و صدای شورای نامرئی و آسمانی ویزنگاموت به گوش رسید:
- ملت پاشین بیاین رأی بدین.

ملت که به دو صف جادوگر و ساحره تقسیم می شدند، آرام آرام پا به حیاط خاکی مرلینزاده گذاشتند. در انتهای حیاط، میز بلندی بود و در مرکز آن دو صندوق. یکی با عکس کیک و دیگری با عکس نقاب. یکی سیاه و دیگری سفید، یکی پتک و یکی گرز، یکی کودکش به دندان بگرفت، یکی برگان را به نیشش گرفت، یکی...

نویسنده:

راوی بعد از تحول فکری بر اثر ضربه: خلاصه، ملت شروع کردند به رأی دادن. رأی ها هم تمام شدند و همه به منزل ها برگشتند، پیش زن و بچه های شان.

اما شورای سختکوش ویزنگاموت شروع کرد به شمردن رأی ها و چون همچین وردی کشف نشده بود، آی پی ها را - که بسیاری جادویی اند و جادوگران رتبه بالا بلدند آن را انگولک کنند - دانه دانه چک کردند.


فردا
-نشون بده، نشون بده! آرا رو نشون بده! نشون بده!

ملت جلوی مرلینزاده جمع شده بودند و در انتظار نتایج نهایی به سر می بردند. شورا اما خواب مانده بود. در همین حین، یکی از گاومیش ها شروع کرد به قوقولی قوقو.
-مومولی مومو...

سوزان بونز از جا پرید و به اطراف نگاهی انداخت. متوجه شد که ملت و امت جلوی دروازه ی مرلینگاه نشسته و منتظر نتایج آرا هستند... و جیغ کشید. یک بسته ی شش تایی روغن موی اسنیپ ریخته بود روی کل آرا و نور خورشید پس از برخورد به عینک جیمز پاتر، در یک نقطه متمرکز شده و تمامی رأی ها آتش گرفته بودند!

و سوزان بونز که نام آرسینوس جیگر را (صرفاً به دلیل تأکید زیاد آرسینوس روی مکسور بودن گافش) به خاطر داشت، برنده ی این دوره ی انتخابات را آرسینوس جیگر اعلام کرد. و مردم باز هم به خانه هایشان برگشتند تا در آغوش خانواده زندگی کنند.



موعلم عزیزم، بیا تو را ببوسم
شوکوفه های شادی به پای تو بریزم
تو مثل یک چراغی، چراغی گرم و روشن
که روز و شب می تابی به قلب کوچک من
تو ماه آسمانی، قوی و مهربانی
خدا کند همیشه تو پیش ما بمانی


ویرایش شده توسط مایکل کرنر در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۱۸ ۱۷:۱۸:۲۹
ویرایش شده توسط مایکل کرنر در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۱۸ ۱۷:۲۰:۱۹

لامصب چقد رنک

!Only Raven

وبلاگ شخصی من

بیخیال اون صوبتا، من هنوز شصت درصد ایفام ریتا هم سی و نه درصد، جمعاً می شیم 99 درصد ایفا


چقد چکش!

اصن ذووووق

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۲:۳۵ پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴

باروفیو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۲ جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۶:۱۵ شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۶
از محصولات لبنی میش استفاده کنید!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 191
آفلاین
به نام خدا هستم اینجانب باروفیو فرزند ... خوب بابا باشه ... نمیگم همشه! ارشد ریون.

1. درباره ی فلسفه ی انتخابات یه چند خط بنویسید. (5 نمره)

فلسفه؟ انتخابات؟ :اسمایلی شیب؟ بام؟:

استاد ما فلسفه ره نمیدونیم چیه ولی یکم تحقیق که کردیم به این نتیجه رسیدیم که به طور کلی فلسفه و منطق اینه میگن که هر کس آکواریوم داره خواهر اون با کمالاته تصویر کوچک شده
بعد یه خورده بیشتر که تحقیق کردیم گلرت زد تو سرمون گفت اینه ره به استاد بگی نمره به تو نمیده این شد که ما گفتیم یکم از فلسفه انتخابات در روستای ما برای شما بگم ... انتخابات در روستای ما سابقه دیرینه داره و اصلا روستای ما اینه اختراع کرده و بعدا شهریا به اسم خودشون زدن ... ما هر سال انتخابات برای برگزیدن «پرشیر ترین گاومیش» و «کم شیر ترین گاومیش» و «شیرخور ترین آدم» و «گاومیش ترین آدم» و «آدم ترین گاومیش» و «شیری ترین آدم» و غیره را برگزار میکنیم که خود من همیشه در تمام این رشته ها نامزد هستم و بار ها به عنوان گاومیش ترین و شیری ترین فرد روستا شناخته شدم و این انتخابات خیلی خوبه چون ماره انگیزه میده و همه برای شیر دادن گاومیش هاشون تلاش میکنن و این اقتصاد روستاره روغن میبخشه و ما نمیدونیم انتخابات وزارت چیه ولی اگه همین فواید ره داشته باشه خیلی خوبه.


2. کدوم کاندیدا رو بیشتر می پسندین؟ چه حکمتی توش وجود داره که می پسندینش؟ (5 نمره)

حکمت؟ کاندید؟ :شیب و بام دوباره: یعنی چی کاندید؟ کی دید؟
پرفسور از اونجایی که روستایی خیلی فرد کوشاییه ما در مورد این سوال هم تحقیق کردیم و فهمیدیم کاندید همون نامزده ره میگن ولی حکمته ره نفهمیدیم چیه ... به هر حال ما همه کاندیدا ها ره دوست داریم ... نه البته چون طرفدار لرد اسمشونبر هستیم و پسر برگزیده ره عددی نمیدونیم از اون خوشمون نمیاد ... اون دختره فلورانسو هم بسیار دختره ی ورپریده ایه و سیگاره میکشه و حتا سیگاریه میکشه و اون هم باید ادب بشه و رودلف هم بی ناموسی ره ترویج میکنه و روستایی غیرت داره و زیر بار بی ناموسی نمیره ... ولی این هایی که الان موندن ره دوست داریم چون هاگرید خوش یک روستاییه و درد روستایی ره میدونه و از جاهای کم امکانات به اینجا رسیده و جیگر به فکر اشتغال زدایی جوانانه ... البته هیچ کدوم این ها به ما کاره ندادن و ماره بیرون کردن از ستادشون ولی ما امیدواریم در دورانشون کاره پیدا کنیم.

3 .یک رول درباره ی انتخابات وزارت سحر و جادو بنویسید. (20 نمره)

- نتایج نهایی یازدهمین انتخابات وزارت سحر و جادو بدین شرح است: کل آرای ماخوذه: 46 میلیون رای. آرای روبیوس هاگرید: 15 میلیون رای. آرای آرسینوس جیگر: 1 دانه رای! آرای باطله: 30999999 رای! بدین ترتیب ستاد برگزاری انتخابات، روبیوس هاگرید را به عنوان ...

- 31 میلیون رای باطله؟ کروشیو انتخابات کروشیو ستاد برگزاری انتخابات کروشیو جادوگر تی وی

آرسینوس خشمگین یک بطری معجون اعتراض به نتیجه در جیبش گذاشت و به مقصد ستاد برگزاری انتخابات غیب شد.

- شیرم دهنتون!

ظاهرا معاون اول کابینه ی آرسینوس پیش از او به ستاد رسیده بود و در حال افاضه مقداری توصیه پزشکی در رابطه با تغذیه سالم برای اعضای ستاد برگزاری انتخابات بود!

- آروم باش رودلف ... خودم صحبت میکنم. ببینید دوستان، خیلی منطقی به موضوع نگاه میکنم ... نه خوب هر چی فکر میکنم میبینم منطقی هم فکر کنیم رودلف راست میگه! شیرم دهنتون

سوزان که توصیه های پزشکی به مذاقش خوش نیامده بود گفت:

- ببینید آقایون! شیرتون رو برای خودتون نگه دارید. شما دو راه دارین. یا رای های داخل صندوق رو بهتون نشون میدیم، یا اعتراض میکنید و ما خودمون یه بار دیگه رای هارو میشمریم.

- خوب اگه نشون دادین و با رای های اعام شده همخونی نداشت چطور؟

- اونوقت شما از یک فرصتتون استفاده کردین و دیگه فرصت اعتراض باقی نمیمونه و میبازین :aros:

-

آرسینوس و رودلف به طور یواشکی تقلب کرده و از فرصت مشورت استفاده کردند و یک فرصتشان دور از چشم مدیران سوخت و وقتی به این نتیجه رسیدند که فرصت دیدن رای ها بهتر است از یک فرصت دیگر هم استفاده کردند.

- ما فرصت مشاهده آراء رو انتخاب میکنیم.

- متاسفانه شما وقتتون تموم شد و باختین! بفرمایید بیرون وقت شرکت کننده های بعدی رو نگیرید.

در این هنگام بود که دلورس به عوان فرشته نجات سر رسید و بررسی شکایت آرسینوس را به عهده گرفت.

- مشکل چیه؟

- ما میخوایم رای ها رو ببینیم.

- اما دلو ... وقتشون تموم شده!

- من به عنوان یک عضو 30 ثانیه وقت اضافه بهشون میدم. بفرمایید!

رودلف و آرسینوس به دنبال دلورس راه افتادند تا بر سر صندوق های رای حضور یابند.

نیم ساعت بعد

- اینا که همش به من رای دادن!

- شما جیگَری؟

- نه خیر جیگِر هستم ... گافش مکسوره!

- خوب اینا به جیگَر رای دادن! متاسفانه ایشون هم اصلا توی ایفای نقش نیستن چه برسه به کاندید بودن ... در نتیجه رای به ایشون باطله محسوب میشه.

و بدین ترتیب آرسینوس چوب ملالغتی بودنش را خورد و فهمید که دیگر نباید حساسیت نشان داده و گیر بدهد و ادب شد و تا آخر عمر به مکسور بودن گافش تاکید نکرد و به خوبی و خوشی و جیگَری زندگی کرد و دلورس هم کیک های با طعم مگسی که از هاگرید قولش را گرفته بود را گرفت و همه را یک جا خورد و مرض قند گرفت و چربی خونش هم بالا رفت و فهمید که این کیک ها و زیرمیزی ها بابت اضافه کردن فتحه خوردن ندارد.


I'm sick of psychotic society somebody save me




پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۴:۴۴ سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۴

هری پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۱ چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۶:۳۷ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 224
آفلاین
*** ارشد گریفیندور ***


1. درباره ی فلسفه ی انتخابات یه چند خط بنویسید. ( 5 نمره )

فلسفه ش، هوم... فلسفه ی خاصی نداره استاد شما یه طوری رفتار میکنین انگار تازه واردین خودین بیش تر از من میدونین که. کلا اینطوریه که هرکس بیش تر قپی بیاد برنامه هاش خفن باشه و بتونه یه خانواده ی پر جمعیتو به سمت خودش بکشونه وزیر میشه. مثلا شما بگو من برای کرمای فلوبر محل زندگی میسازم، یعنی احتمال وزیر شدن از صفر به میلیون تغییر میکنه. کاندیدا شدنم اینطوریه که یه چند روز بچه ی خوبی میشی تا وقتی کاندیدا شدی تایید صلاحیتت کنن بعد چند تا برنامه رو هوا میدی ملتم خوششون میاد میان رای میدن. کاری نداره که.

راوی: بیخود نیست بهت رای ندادن.

2. کدوم کاندیدا رو بیشتر می پسندین؟ چه حکمتی توش وجود داره که می پسندینش؟ ( 5 نمره )

اگه انصراف نداده بودم حتما از خودم خوشم میومد. ما از هاگرید بسیار خوشمون میاد، چرا؟ آقا تو کتاب ما بیست چهار ساعت تو کلبه هاگرید پلاس بودیم اون وقت میگه چه حکمتیه بهش رای میدین. درسته دست پختش در حده بوقه و همیشه شیرینی هاش از نظر سفتی با آجر رقابت میکنه ولی بچه ی خوبیه، نگران جامعه س، کیک میده بهمون، همر میزنه معروف خلاصه وزیره خوبی میشه برنامه هاشم خوبه.

3 .یک رول درباره ی انتخابات وزارت سحر و جادو بنویسید. ( 20 نمره )

- بله، در این لحظه عده ای مردم جامعه جادوگری رو میبینید که رای خودشون رو به صندوق انداختن و با اینکار نشون دادن همیشه در صحنه اند و تو دهن استکبار میزنن.
- بخوابونم دهنت؟
- نه! نه! گفتم استکبار بابا پنجعلی! کمک!

در این زمان که خبرنگار و بابا پنجعلی با یکدیگر درگیر بودند دوربین از صف رای دهندگان میگذشت و جادوگران برخلاف ماگلان که انگشت اشاره خود رو جوهری میکنند، انگشت شصت خود را که جوهری کرده بودند و به طرف دوربین نشان دادند و منظره ی بسیار بدی به وجود آوردند.

خبرنگار نگون بخت، بلافاصله بعد از آنکه بابا پنجعلی را از خود دور کرد، لباسش را تکاند و دوباره رو به دوربین لبخندی زد و گفت:
- عه ... بله ... ملت یکم هیجان زده ان ... شاهد بودین که چند تا از افراد معروف تلوزیون مشنگ اومدن که به کاندیدای وزارت سحر و جادو رای بدن، ببینید نفوذ کاندیدا ها به کجا ها نفوذ کرده.

با این حرف خبرنگار کنار رفت تا صندوق رای دو کاندیدای وزارت سحر و جادو دیده شود. هاگرید در حالی که پیش بند و کلاه آشپزی داشت و سر صندوق با شعار " رای بدید کیک بگیرید " ایستاده بود. جناب خان درحالی که کیکی از هاگرید میگرفت، گفت:
- ها کوکا میگم این کیکا آلوورائیَن؟
- نه کیک نارگیلی.
- نارگیــــــاــــــــی؟
- آره.
- هه هه ئو...

دوربین از جناب خان و هاگرید فاصله گرفت و به سمت صندوق آرسینوس جیگر با گاف مکسور ( ) رفت، آرسینوس پا روی پا انداخته بود و جمعیتی که در صف صندوق رای او بودند را نگاه میکرد. خبرنگار به سوی آرسینوس رفت و گفت:
- الان در خدمت یکی از کاندید های وزارت هستیم، آقای جیگر، نظرتون راجب امروز چیه؟
- البته بگم " کاندیدا " درسته، منم سلام طول عرض میکنم خدمت شما و جامعه جادوگری امروز روزه خوبیه و مطمئنم انتخاباته...
- دِکی! بیبین، حشمت فردوس بخاطر یه تیکه کاغذ صبر نمیکنه، افتاد؟

مسئول صندوق و آرسینوس:

- به کدام سو واقعا؟ بله داشتم میگفتم که انتخابات خوبی خواهیم داشت.

خبرنگار سری تکان داد و بی توجه به برره ای هایی که مثل یک کپه آدم روی هم افتاده بودند و دعوا میکردند، روی خود را به طرف دوربین برگرداند و با پوکر فیس به دوربین خیره شد. بعد از چند دقیقه که خبرنگار نگون بخت از شوک خارج شد، شروع به صحبت کرد:
- بله، تا زمان اعلام نتایج با شما خداحافظی میکنیم. مرلین یار و نگهدارتان.

چند ساعت بعد

- اوه! راحل راحل! عروسکه چینی من!
- باید بگم هدف دولت ما، از بین بردن واردات و افزایشه صادراته.

ارسطو:

آرسینوس آخرین خطبه ( ! ) خود را بیان کرد، سپس در میان هوادارانش رفت و روی صندلی اختصاصی نشست. هاگرید و طرفدارانش در سمت دیگر در میان انبوهی از کیک در انتظار اعلام نتیجه ی انتخابات بودند. دلوروس آمبریج از لای پرده نمایش بیرون آمد و بالای سن ایستاد و گفت:
- آرسینوس وزیره! جمع کنید برید خونتون.

جمعیت:

- وزارت ماله هاگرید بود! تو مشتش بود!
- ها ای که گفتی یعنی چه؟ ما وزارت ای هاگریده رو وخواهیم.

هواداران آرسینوس و هاگرید به سوی یکدیگر حمله ور شدند و شروع به کتک کاری کردند و در این راه از وسایل کشتار جمعی استفاده کردند. در این راه صندلی ها و میز های بسیاری به شهادت رسیدند و سن نمایش وزارت به درجه جانبازی نایل گردید. در این دعوا دلوروس آمبریج با منو مدیریت درحال صحبت بود.

- خب، بابا پنجعلی، بلاک! حشمت فردوس، بلاک! چت باکس، بلاک! کاندیدا های انصراف داده، بلاک! اربابو مدیر میکنیم. انواع ماشین آلات از جمله لودر و بولدوزر، بلاک! آرسینوس جیگر، بلا... نه نه! اشتباه شد! دستم خورد!

و در پی این اشتباه، آرسینوس بلاک و هاگرید وزیر شد.


به یاد گیدیون پریوت!

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.



تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۶:۳۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۴

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
سهمیه ارشد گریفیندور


1. درباره ی فلسفه ی انتخابات یه چند خط بنویسید. ( 5 نمره )

فلسفه ی خاصی نداره. فقط باعث میشه ملت فکر کنند در کار های مملکت مشارکت میکنند و در نتیجه به زندگی امیدوار میشوند.

حالا چطور همه ی اینا انجام میشه؟ یک گروه ساحره و جادوگر میان نام نویسی میکنن، بعد شورای عالی ویزنگاموت میاد تایید رد صلاحیت و گاها تایید صلاحیت میکنه... بعد این کاندیدا های محترم میان برنامه هاشون رو شرح میدن. بعد اگر برنامه هاشون خوب باشه ملت بهشون رای میدن! بعد یه وقتایی هم تعداد کاندیدا ها زیاد میشه... اینا به نفع هم میکشن کنار که این موجب میشه کل هیجان انتخابات از بین بره!

2. کدوم کاندیدا رو بیشتر می پسندین؟ چه حکمتی توش وجود داره که می پسندینش؟ ( 5 نمره )



این سوال مسئله داره الان! میپرسید چرا؟ شرح میدم الان!

خب... الان بنده خودم یکی از کاندیدا ها هستم... اصولا من الان میام میگم کس دیگه ای رو دوست میدارم؟
نمیگم همچین چیزی رو، مگر اینکه واقعا دلیل قانع کننده ای داشته باشم!

بنده اصلا خودم رو میپسندم! حکمتش هم اینه که چون خودم یکی از کاندیدا ها هستم و صد البته حمایت ارباب رو دارم! دلایل بیشتری هم اگر میخواید میتونم شما رو به دمنتور ها ارجاع بدم که کاملا براتون توضیح بدن.

3. یک رول درباره ی انتخابات وزارت سحر و جادو بنویسید. منظورم روز رای گیریه! ( مهم نیست که درباره ی کدوم بخش از انتخابات بنویسید.. یعنی درباره ی اعلام نتایج باشه، درباره ی حس و حال ملت توی رای دادن باشه، گزارشی از محل شمارش آرا باشه و ... . ) ( 20 نمره )


- میشه یه امضا هم به من بدید؟ :zogh:

آرسینوس که در زیر نقاب خیس عرق شده بود، لبخند کوچکی زد و قلم پر بزرگ و زیبایش را وارد مرکب کرد و سپس آن را بیرون کشید و به روی کاغذ پوستی آورد و امضایی زد.
- عهه... وینکی! لطفا یه بطری مرکب دیگه بیار برام. این یکی تموم شد.

وینکی در حالی که با مسلسل بزرگش راه را میان جمعیت باز میکرد از میز کوچک و ساده ای که آرسینوس پشت آن نشسته بود و به حامیان خود امضا میداد، دور شد تا یک بطری مرکب پیدا کند.

آرسینوس نگاهش را از وینکی که مردم را با مسلسل متفرق میکرد تا از محل رای گیری خارج شود، برداشت و زیر چشمی به تنها رقیب باقی مانده خود نگاه کرد.

روبیوس هاگرید بر روی میزی مجلل نشسته بود و دور تا دورش را انواع کیک و شکلات پر کرده بود، به طوریکه طرفدارانش به سختی جایی بر روی میز پیدا میکردند تا کاغذ پوستی روی میز بگذارند و امضایی از او بگیرند.

- حیف که ملت روزه ان... وگرنه به همشون یه ناهار حسابی میدادم.

آرسینوس پس از گفتن این جمله، با چشمانی که به دلیل وجود ماسک، ناپیدا بودند نگاه خجولانه ای به طرفداران منتظر خود انداخت و در همین لحظه ناگهان صدای بلندی به گوش رسید:
- تمامی رای دهندگان عزیز توجه کنند که رای گیری از همین لحظه آغاز میشه. لطفا با رعایت نظم به صف بشید و رای هاتون رو در دو صندوق شیشه ای بندازید. با تشکر از همکاری شما، شورای عالی ویزنگاموت.

آرسینوس لبخندی شیطانی زد و به وینکی که جمعیت را از هم باز میکرد و نزدیک میشد نگاهی کرد...

دقایقی بعد:

ساحرگان، جادوگران، جن ها، حشرات و دیگر موجودات دنیای جادوگری که حق رای داشتند در مقابل دو صندوق شیشه ای که یکی متعلق به آرسینوس و دیگری متعلق به هاگرید بود، ایستاده بودند و کاغذ های رای خود را به صندوق می انداختند... آرسینوس در حالی که از حامیانش تشکر میکرد نگاهی به هاگرید انداخت... شکم نیمه غول که از صبح روی صندلی لم داده بود و فقط کیک و شیرینی خورده بود اکنون دو برابر حالت عادی به نظر میرسید.

آرسینوس نگاه دیگری به صندوق های رای انداخت و متوجه موضوع مهمی شد... صندوق هاگرید کاملا پر شده بود و آمبریج و سوزان در حال آوردن یک صندوق جدید برای صف طرفداران وی بودند... ناگهان آرسینوس لبخند کوچکی زد... میتوانست به راحتی وزیر شود... حتی پیش از اعلام نتایج!

زندانبان آزکابان در کمال آرامش به سمت هاگرید رفت و با آرامش گفت:
- سلام روبیوس... حالت چطوره؟ میبینم که داری وزارت رو میگیری به سلامتی.
- اوه... سلام جیگر! آره دیگه... لطف رفقاست و البته کیک ها هم بی تاثیر نبودن!
- جدا؟ یعنی راز موفقیتت همین کیک هاست؟
- بله! میخوای یدونه بخوری؟ مشتری میشی.

آرسینوس با همان لبخند پلید و ناپیدایش به هاگرید گفت:
- خب... میشه یکیشو امتحان کنم؟
- البته که میشه! من حتی به رقبام هم کیک میدم.

آرسینوس کیک را برداشت... پیش از اینکه هاگرید بفهمد چه کرده بطری کوچکی که در کف دستش جا سازی کرده بود را روی کیک خالی کرد.
- اوه... حیف شد... الان یادم افتاد که روزه ام... ولی حتما بعد از ماه رمضان امتحان میکنمشون.
- باشه جیگر... حتما برگرد پس... توی دفتر وزارتم منتظرتم!

آرسینوس لب هایش را روی یکدیگر فشرد، سری تکان داد و از هاگرید دور شد. هاگرید در حالی که به دور شدن او نگاه میکرد همان تکه کیک را از روی میز برداشت و در دهان گذاشت...

دقایقی بعد:

- باورم نمیشه... اون مرگخوار حتی قبل از اعلام نتایج وزیر شد!
- خیلی مسخرس! اون کیک ها همیشه سالم بودن... چطور باعث مرگش شدن؟!

آرسینوس در حالی که کلاه وزارت را روی سر خود حس میکرد و زمزمه ها را میشینید به همراه طرفداران خود از محل رای گیری خارج شد.



پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۲:۱۸ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۴

لاکرتیا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۸ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۵:۴۶ چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین

فلسفه انتخابات چیه؟

فلسفش اینه که ملت بتونن در انتخاب نماینده مملکتشون شرکت کنن آما:
شخص اول:قدبلند،چشم های آبی،موهای بور،دماغ سربالا،چال گونه و دارای همه ویژگی های ظاهری زیبا اما مدرک=دیپلم!
شخص دوم:دکترای مردم شناسی دانشگاه هاروارد،دکترای روان شناسی از دانشگاه لندن،رئیس کل هاگوارتز،دکترای کوئیدیچ دانشگاه جادوگران،دارای مدال طلای همه المپیاد های جهانی اما وظعیت ظاهری=زشت!
این دونفر میان کاندید میشن بعد کلی تبلیغ و هزینه و اینا!شخص اول تو عمرش یبار کنفرانس داده اونم درباره "تسترال یا خر؟!مسئله اینست!"بوده بعد شخص دوم کل عمرش داشته تو دانشگاه پایان نامه ارائه میکرده و درس میخونده آما ازاون جایی که میگن" صورت زیبای ظاهر همه چیست،ای برادر صورت زیبا بیار"ملت بخاطر این که از قیافه شخص اول خوششون اومده میرن بهش رای میدن و کلا فلسفه انتخابات رو میبرن زیر سوال!

کدوم کاندید رو بیشتر می پسندید؟

آن صاحب لبخندهای عمیق،آن که دارد در کل دنیا رفیق،آن که با ما بوده است هردم شفیق،آن که در طوفان شده بر ما غریق،آن که لطفش نیست در خوبی دریغ،آن که در جیبش پراست از طلا و عقیق!
جونم براتون بگه که من در این بچه پتانسیل خوب مدیریت رو دیدم.از همون اول که رفت درخواست وزیر شدن داد افق ها روشنش نمایان شد...بعدم که خرش از پل تائید صلاحیت گذشت بازم انسان دوستیشو نشون داد،بعدم که گفت از جن های خانگی حمایت میکنه لاک دوستــــــ....منظورم اینه که جن دوستیشو دیدم.بعدشم رفتم لاکمو جیگری کردم.

و آما رول:
کورممد با جدیت تمام پشت صندوق رای نشسته بود و خودش را با بادبزن حصیری کهنه ای باد میزد. هر از گاهی خرپشه ای گوشتالو به سویش میشتافت و کمی مزاحمش میشد تا این که کورممد طوری باد بزن را بر سرش میکوفت که تصویر پشه به صورت دوبعدی بر روی صندوق نقش ببندد. ملت در رفت و آمد بودند و آراء خود را یواشکی و با آیکن "یه وخ کسی شک نکنه" با نظارت او به صندوق ها می ریختند.

صندوق را با صد و نود و هفتمین پشه نقش انداخته بود که هزارمین ویزلی که آن روز دیده بود کاغذ راییش را به درون صندق انداخت و بعد از او زنی عصا به دست با موهای سفید و قامتی در حال رکوع، در حالی که ویبره میزد روبه روی کور ممد ایستاد. زن با صدایی که مثل خودش میلرزید گفت:
-سلام ننه...خیر از دنیا ببینی...کاغذ رای منو بده رایمو بندازم به صندوقت!
-شناسنامتو لطف کن مادر!

چهره زن کمی سرخ شد و ویبره رفتن هایش شدت گرفت. ولی موفق شد دوباره خودش را کنترل کند و رشته کلام را به دست بگیرد:
-ننه جون من شناسنامم گم شده دادم برام المربا بگیرن.

کورممد نفس عمیقی کشید و با نگاهی معنی دار به پیرزن گفت:
-اولا المثنی!دوما بدون شناسنامه نمیشه!سوما قیافه شما چقدر آشناست...کجا دیدمتون؟

و بعد با حالتی عصبی روی میز ضرب گرفت و منتظر جواب ماند.پیرزن با چهره ای مظطرب جواب داد:
-چمیدونم ننه...من پیرم چند روز دیگه میمیرم،شوهرم میگه چه بهتر من گلی رو میگیرم...بذار آخرین رایمو بدم!

در این هنگام خون کور ممد به جوش آمد و عصار ا از پیرزن گرفت و در سرش کوفت. سپس هوار کشید:
-این دهمین باره که امروز این دیالوگ رو میشنوم! خانوم لاکرتیا بلک چقدر باید بهتون بگم این یدونه رای هم خیلی به کاندیداتون کمک میکنه؟!هر پنج دقیقه سعی میکنی سر مارو با یه ترفند جدید شیره بمالی!

پیرزن خجالت زده قامت راست کرد، لبخند شرمنده ای زد و در حالی که با حرکت چوبدستی چهره اش را به شکل اولیه برمیگرداند-صورت گل انداخته اش را نمیتوانست کاری کند البته!- با تعجب پرسید:
-اوا از کجا فهمیدید این منم؟
-خانوم محترم درسته که اسمم کور ممده ولی کور نیستم که!

در همین هنگام صدای کورممد دو که از صندوق کناری داد میکشید و میگفت"بار آخرته!این سری تغییر چهره بدی میگم حراست جمعت کنه!"شنیده شد...ظاهرا در پشت هر صندوق این برنامه برپا بود.


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.