نقد پست فابین پریوت؛ همانند يك سفيد اصيل بنويسيدفابین عزیز...
فکر می کنم این اولین پست رولی بود که توی انجمن های عمومی ایفای نقش زدی.
اول از همه بگم که با توجه به این که اولین پست ـت بود، کارت خوب بود.
ظاهر پستت تقریباً قابل قبول بود. فقط به این نکته توجه کن که بین دیالوگ ها نیازی نیست دو تا اینتر بزنی و یه اینتر کفایت می کنه. فقط باید فضاسازی ها و توصیف ها از دیالوگ ها جدا بشه.
در کل از لحاظ اصول نوشتاری تقریباً همه چیزو رعایت کرده بودی. پس سریع از این قسمت رد میشم و میریم سر محتوای پستت.
ببین فابین، مهم ترین رکن هم رولی، سوژه و محتوای ی اونه. یعنی باید خیلی به این قسمت توجه کنی.
وقتی یه نفر میاد و میخواد پست تو رو توی این سایت بخونه، باید براش جذابیت ایجاد کنی که ازش لذت ببره. وقتی من این پست تو رو خوندم یه جورایی حس کردم دارم کتاب قصه ی کودک میخونم. همه چیز خیلی تند تند و سریع اتفاق افتاد و دقیقاً همونطوری که هر خواننده ای حدس میزد. این کار باعث میشه اعضا رقبت نکنن که پست هات رو بخونن.
اما حالا برای جذاب کردن پست باید چه کاری کنیم؟
اول این که سعی کن از فضاها و شخصیت ها و داستان های هری پاتری بیشتر استفاده کنی.
الان توی این نوشته ی تو فقط فابین و گیدیون از دنیای هری پاتر بودن و دیگه اوجش 2-3 تا طلسمی که استفاده کرده بودی. بقیه ـش یه جورایی با فضای سایت بیگانه بودن.
مثلاً تو می تونستی به جای این، بیای و دزدیده شدن یکی از محفلی ها به دست مرگخواران رو روایت کنی و فابین و گیدیون رو بفرستی که نجاتش بدن.
نکته ی دوم اینه که ما باید با استفاده از فضاسازی ها و دیالوگ های خوب و قوی خواننده رو جذب کنیم و کاری بکنیم که کاملاً بتونه خودش رو در فضای پست ما تصور کنه. برای این که بهتر متوجه بشی یه قسمتی از پستت رو میخوام برات بازنویسی کنم:
نقل قول:
اما دیگر دیر شده بود. فابین کارش را کرد . و لشگری از خفاش های خون اشام به آن ها حمله کردند . و دوبرادر با سحر ها ی مختلف با انها می جنگیدند .
- استوپفای ! استوپفای !
- فابین این شنل رو بنداز .
- این شنل به چه دردی می خوره ؟
- این نا مرئیت میکنه و می تونیم از دست این خفاش ها ی سیاه سوخته فرار کنیم .و اونن دختر را نجات بدیم ...
- باشه پس بریم ...!
بازنویسی:
نقل قول:
به محض این که دست فابین به اون شی خورد ناگهان فضای غار پر از پرندگان سیاه رنگی شد که به طرف دو برادر حمله می کردند. گیدیون سعی می کرد با استفاده از طلسم های خودش پرنده ها رو دور کنه اما تعدادشون بیشتر از چیزی بود که بشه باهاشون مقابله کنن.
- فابین اینجوری نمیشه! باید یه کاری بکنیم!
برادر بزرگتر نگاهی به اطراف انداخت تا چیزی برای مقابله با پرندگانی که شباهت زیادی به خفاش های خون آشام داشتن پیدا کنه اما هیچ چیزی وجود نداشت که در برابر این گروه بزرگ خفاش کاری از پیش ببره. اما ناگهان فکری به ذهنش رسید:
- گید! شنل نامرئی می تونی کمکمون کنه! توی کوله پشتی ـته!
گیدیون با سرعت شنل رو در آورد و روی سر خودش و برادرش انداخت...
ببین فابین اینجوری به خواننده حس این دست نمیده که میخوای تند تند داستان رو تموم کنی و بری. در نتیجه بیشتر جذب میشه و علاقه پیدا می کنه که تا آخرش رو بخونه.
قطعاً با بیشتر کار کردن می تونی خیلی بهتر بنویسی و آینده ی روشنی داشته باشی دوست عزیزم.
منتظر رول های بعدی ـت هستم.
موفق باشی.