هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۹:۴۰ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۴

مرگخواران

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۳ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۵۰:۵۳ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۲
از مسلسلستان!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 548
آفلاین
-عااااااا! از خودت دفاع کن!

تکه های گوشت و استخوان معمولا حرف نمی زنند. همینطور تکه های گوشت و استخوان دوخته شده هم معمولا حرف نمی زنند. می دانید؟ برای حرف زدن یک حنجره نیاز است. یک نای، چهارتای کیسه هوایی و پنج تا نایژه و سیصد تا نایژک! البته آن پنج تا نایژه برای محکم کاری هستند. دوتا هم کافیست. اگر بتوانید با یکی کارتان را بکنید که عالی تر هم هست!

-این چرا حرف نمیزنه؟ نویسنده ی بوقی! من که هیچی از حرفات نفهمیدم. عااااا! اینو بندازین آزکابان.

و بله! این می خواهد من را به زندان بیندازد. همه تان بروید به جهنم! من را بگو که خواستم دو کلامی بنویسم و دلتان را شاد کنم. بروید ببینم. بروید!

-خب نه حالا... تو این رولو بنویس. تبرئه ـت می کنیم. گیبن رو هم به حرف بیار. عااااا!

همانطور که با هر قدم گیبن، تعدادی از اعضای حیاتی اش بیرون می افتادند، متهم به جایگاهش رفت و یک گوشه ای نشست. گفت:
-من همه ی این اتهاما رو رد میکنم. بعدشم... مگه خودت تو رول قبل نگفتی شاکیا بیان شکایت؟ برو به همونا برس.
-درسته. شاکیا بیان وگرنه همشونو میندازم زندان! عااااااااا!

درهای دادگاه باز شدند و همه ی نگاه ها به سمت آنها چرخید.
ملت نگاه کردند...
ملت باز هم نگاه کردند...
ملت بیشتر نگاه کردند...
حتی خود در ها هم داشتند چشم در می آوردند...

هیچ کس وارد نشد!

-نامحرم نداریم! بیا تو!

صدایی جیر جیر مانند و جیغول از گوشه ای برخاست.
-وینکی اینجا بود!
-وینکی؟ کی این جنو راه داده؟ هاها! با یه جن میخواین از من شکایت کنین؟ اونم این جن بوقی؟

ورونیکا اره اش را در میز جلویش فرو برد. صدایی مهیب تر و گوشخراش تر از هر چکش دادگاهی ای به گوش رسید. و بله! قاضی ها بهتر است از اره ها به جای چکش استفاده کنند. اره بسیار خوفناک تر از چکش است. اره بسیار خفن است. اره بهترین سلاح دنیاست! ولی مسلسل یک چیز دیگر است. (ها! فکر کردید چهارتا سلاح سرد دستتان می گیرید شاخ میشوید؟ هاها! نه جانم! لابد میخواستید از فردا هم سلاح گرمتان را بگذارید توی یخچال تا سرد بشود و بعد هم با آن پز بدهید؟ به همین خیال باشید. مسلسل شاخ است! )

-وینکی با حکمی که روی ساعد دست چپش حک شده بود به دادگاه آمد. وینکی حق و حقوق داشت. و مهم تر... وینکی شکایت داشت. وینکی از گیبوقشتاین شکایت داشت.
-راست میگه. وینکی شکایتتو بکن برو.

همزمان با پایان یافتن این گفتگو، جستجوی دیوانه وار چشم ها هم به پایان رسید. چشم ها روی جثه ی کوچک جن خانگی ثابت شد. وینکی اما هنوز سعی در بیرون کشیدن برگه های شکایتش داشت.
-آها! این بود. اینجا! بله! وینکی شکایت داشت.

وینکی تعدادی برگه را روی میز قاضی پرت کرد. ورونیکا برگه ها را برداشت و رویشان را خواند.
نقل قول:
-وینکی جن بوقی بوداده بود.
وینکی جن بوقی نباید اظهار نظر کرد.
وینکی بوقی بود. جن بوداده!

این یه جرم سنگینه! توهین به مرگخوار ارباب؟ سی و دوبار؟ عاااااااااا!
-بله! وینکی مدارک دیگه ای هم داشت.

این بار، وینکی تعدادی عکس را از لوله مسلسلش بیرون کشید و به همگان نشان داد.
-توهین به پرنسس ارباب! استغفارا! توهین به خود وینکی! و در آخر توهین به قاضی دادگاه!

ورونیکا اره اش را محکمتر فشار داد!

-------------------

یکی مونده بود هنوز! توهین به مرگخواران!


ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۴ ۲۰:۱۶:۴۲
ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۴ ۲۰:۱۸:۲۹
ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۴ ۲۰:۱۹:۳۰
ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۴ ۲۰:۲۳:۰۳
ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۴ ۲۰:۴۶:۴۱


Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۴

ورونیکا اسمتلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۳ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۵ دوشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۰
از خودشون گفتن ...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 200
آفلاین
به نام خدا

نیو متهم!


- خفه!

قاضی جدید، در حالی که سالن در سکوت کامل قرار داشت با تمام توان فریاد کشیده بود. هیچکس هیچ حرفی نزده و یا پچ پچ هم نکرده بود. چرا قاضی در این چنین شرایطی این چنین فریاد کشیده بود؟ شاید چون به هر حال کار دادگاه می بایستی از یک جایی شروع می شد و چه جایی بهتر از نقطه اوج... امّا نقطه اوج دادگاه که فریاد قاضی نیست! فریاد قاضی نقطه عطف است.پس، از اوّل!

شروع از اول:

- مجرم رو بیارید!عااااااااااااااا!
- می بخشید جناب قاضی، ولی این بد بخت متهم هستش، مجرم نیستا!
- ساکت، تو هم شریک جرم به حساب اومدی! بعد از دادگاه برو خودت رو بنداز آزکابان!عااااااااااا!

منشی بدبخت دادگاه:

- دِ بیارید اون لامصب بوقی رو من کار دارم!عاااااااا!

سکوت همه جا حکمفرما بود. کسی جیک هم نمی زد.همه تنها به قاضی خیره شده بودند و قاضی هم همزمان به همه خیره شده بود و به این فکر می کرد که چرا کسی نمی رود تا مجرمِ متهم نما را بیاورد؟ چرا همه تنها به او خیره شده بودند؟ چرا واقعا؟

ناگهان یک نفر دستش را بالاآورد که نوک بینی اش را بخاراند. دستش را بالا آورد، بالا تر، نوک انگشتش تا بینی اش تنها یک سانت فاصله داشت.لحظه ای تامل کرد. گویا به چیز غریبی می اندیشید، نیشخندی زد و ... فین کرد!

- این بوقی رو هم بندازید آزکابان! لامصب خاروندن دماغش یه پاراگراف طول کشید! تسترالِ بوق! پ این متهم چی شد؟! من کار دارم! درس و مشق دارم! عاااااااااااا!

پلشتلوق!


در با صدایی مهیبی باز شد و یک مامور در حالی که یک سینی پر از گوشت و دست و چشم و پا و... حمل می کرد، وارد دادگاه شد. قاضی با دیدن سینی و مرد اندکی نگاه های "ورونیکا اندر ارّه شونده" به حمال سینی انداخته و رو به او گفت:
- این رو گفتم بزار تو خورجین تسترالم، مجرم رو بیار!
- این مجرم دیگه جناب قاضی... فقط اگه شما یه زحمتی بکشید و...

قاضی بادی از بینی اش خارج کرد و ارّه به دست به سمت تپه گوشت و استخوان حرکت کرد. در نزدیکی مجرم پازل وار ایستاد و داشبورد ارّه را باز کرد. یک نخ و سوزن خارج کرده و سوزن را با دقت نخ کرد و "ایتوکو اوهارا"وار مشغول دوختن مجرم شد. و زیر لب با روزگار و دیگران گفت:
- بشکاف... بدوز... تیک
(افکت کندن نخ با دندان.)... آخرشم شندرغاز... می زارن کف دستمون... می گن... همش یه جا نشسته بودی... همر می زدی. بفرما اینم مجرم! شاکی ها بیان ببینم دردشون چیه!عاااااااااا!


***


از این تاریخ پرونده متهم شماره 000000001، گیبن، معروف به گیبنشتاین، در این جا مورد رسیدگی قرار می گیرد.

وی می بایست از خودش در برابر اتهامات وارده دفاع کند.
اگر مدارکی از شخص مذکور در دست دارید می توانید مدارکتان را در این مکان ارائه دهید.
و در آخر، متهم در صورت تمایل می تواند یک نفر را به عنوان وکیل مدافع خود انتخاب نموده و وی را به دادگاه معرفی نماید.


ویرایش شده توسط ورونیکا اسمتلی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۴ ۱۴:۰۶:۱۹

be happy


پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۱:۲۶ دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۴

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
همچنان که محفلی ها در پشت درهای بسته دادگاه قربان صدقه دامبلدور میرفتند و در تلاش بودند تا وارد شوند و هری را نجات دهند ناگهان لادیسلاو و فرد که از پست قبلی کاملا خشکشان زده بود به ادامه صحبت پرداختند.
- داشتم میگفتم فرد، این محفلی ها میخوان وارد دادگاه بشن ظاهرا و میخوان جلوی وزارتی ها بایستن و هری پاتر رو نجات بدن! تمام.
- خب... من هم که جزو محفل هستم!
- هرچی گفتی بعدش بگو "پایان" فرد!
- پایان فرد!
- بعد از اینکه صحبتت تموم شد بگو "پایان"!
- پایان!
-

همچنان که فرد در حال کوبیدن اعصاب لادیسلاو بود و محفلی ها در سوی دیگر در تلاش برای ورود به دادگاه بودند ناگهان کارگران با لگد وارد صحنه شد.
- چه خبره اینجا؟
- هیچی دیگه... ما که داریم سعی میکنیم بریزیم تو دادگاه. این دو تا کاراگاها هم معلوم نیست چند چندن با خودشون!

کارگردان محفلی مذکور را از یقه گرفت و با یک اردنگی از ته دل وی را به خارج از کادر و رول شوت کرد.
- من هزار بار گفتم فقط سوژه رو تو جریان خود دادگاه ادامه بدید! چرا اینکارو میکنید آخه؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟
- اهم...
- بله جناب وزیر؟
- سه بار تکرار کردن یک جمله یا کلمه در حین عصبانیت مربوط به منه. شما میخواید ایفای نقش بنده رو تحریف کنید؟ همچین چیزی میخواید؟

کارگردان دچار لکنت شد!
- اممم... چیزه... نه... ش... شر... شرمنده ام من.

- نه خیر... اینطوری نمیشه... کارگردان بلاک!

و بدین ترتیب آرسینوس کارگردان را بلاک و نابود کرد و یک کارگردان جدید بر سر کار آورد. کارگردان جدید هم نامردی نکرده و دوباره همه چیز را به داخل دادگاه برگرداند. قاضی کراوچ و اعضای داخل دادگاه هم که از آن موقع خشکشان زده بود به ادامه کار بازگشتند و قاضی گفت:
- شاکی بعدی لطفا به جایگاه.

پس از این حرف قاضی شخصی از جای خود بلند شد و به سمت جایگاه رفت...



پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۴

فرد ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۵ جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸
از پنج صبح تا حالا علاف کردی مارا
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 380
آفلاین
-تو منو روانی کردی کوتوله.. بذار تو حال خودم باشم!

فرد ویزلی کارآگاه تازه کار وزارت سحر و جادو به همراه استاد پیر و کوتوله ی هاگوارتز ، کارآگاه جدید وزارت سحر و جادو به سمت دادگاه شماره 10 حرکت میکردند. در آن بین پروفسور فلیت ویک آن قدر از خاطرات خود میگفت که هر انسان پر حوصله و صبوری هم که بود جلوی آن کم می آورد.
-فرد من کوتوله نیستم، کوتـــــــــــــوله نیســـــــــــتم، کــــــــــــــــوتـــــــــــــــــــوله نیــــــــــــســــــــتم!
-باشه تو بلند، تو زرافه، تو فیل، جون مادرت دیگه حرف نزن!

پروفسور فلیت ویک که از رفتار فرد ناراحت شده بود برای در آوردن حرص او شروع به حرف زدن کرد:
-نه وایسا! یه خاطره ی دیگه هم دارم.. هول و هوش 29 سالم بود، نفهم بودم، جاهل بودم اما باهوش...
-خدایا خداوندا، تبر مرلین تو سر این.. کمــــــــــــــــــک! پیرمرد پر حاشیه دو ساعته داری از دو سالگی تا 29 سالگیتو تعریف میکنی و فقط میگی"نفهم بودم، جاهل بودم اما باهوش" بابا ولم کن راحتم بذار، بذار تو حال خودم باشم..
-باشه، پس نمیخوای تو قلب تو جاشم..

فرد که نزدیک بود سرش را به دیوار بغلی بکوباند، مشتی محکم در صورت وی زد و او روی زمین ولو شد..

کوچه بغلی!

کارآگاه زاموژسلی با نام گنده اش که هر پر حرفی جلوی آن کم می آورد به سمت وزارت خانه حرکت میکرد.. با سرعت لاک پشت جلو میرفت و..
گوینده:چی شد؟ چرا وایساد؟ اااا؟ اینا اینجا چیکار میکنن؟

محفلیون گنده لات و همیشه حاضر در صحنه جلوی درب پشتی دادگاه شماره ی 10 منتظر فرصتی برای حمله به آقای قاضی و مرگخوران گنده لات بودند، زاموژسلی بی سیم خود را در آورد و گفت:
-لادیسلاو،پاتریشوا..
-نمیخواد بقیشو بگی، مث آدم بگو با کی کار داری؟
-فرد..

آن یارو که رابط بی سیم بود با عصبانیت سیگنال های لادیسلاو و فرد را به هم گره زد و باعث شد تا آن ها بتوانند با هم دیگر اختلات نمایند..

-فرد..
-هان چیه؟ چته؟ تو کی هستی؟ من الان اعصاب ندارما..
-لادیسلاو پاتریشوا..
-نه نه نه نگو.. نمیخوام بقیشو بشنوم.. :worry:
- خوب بذار بهت بگم..
-بگو بینم چی میگی؟

محفلیان همچنان پشت در ایستاده بودند و قربون صدقه ی پیرمرد بی حاشیه میرفتند..


میجنگم، زیرا من...

یک ویزلی ام



خوشحالم از تیم کارآگاهان بیرون آمدم و خداحافظ را گفتم! خداحافظ جن خانگی!!!


پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۶:۰۹ پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۴

سلستینا واربکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۷ یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ جمعه ۷ شهریور ۱۳۹۹
از کنده شدن تارهای صوتی تا آوای مرگ،فاصله اندک است!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 152
آفلاین
فضای دادگاه سنگین تر از همیشه به نظر میرسید.صدای پچ پچ حضار و خِرخِر حاکی از نفس های آخر هری پاتر که با ماری دور گلویش دست و پنجه اکسپلیارموسی نرم میکرد و جیرینگ جیرینگ جمع کردن سکه های طلای قاضی کراوچ از روی زمین در هم آمیخته بود.جایگاه شاکی بعدی خالی بود.

گوشه ای از سالن دادگاه در میان محفلیون

-داداش گفتی با ماهیتابه بزنم تو سر قاضی؟
-پروفسور هستم...آری آریانا با ماهیتابه بر فرق سرش بکوبید تا من پسر برگزیده رو نجات بدم.
-اونوقت فکر نمیکنید باتوجه به این همه دیوانه ساز و مامور این نقشه خیلی عاقلانه نیست پروفس...داداش!؟
-پروفسور هستم آریانا...پرفسور دامبلدور...قدرت عشق رو دست کم نگیر فرزند روشنایی.
-یعنی ماهیتابه رو باعشق بکوبم تو سر کراوچ؟میخوای قبلش بهش بگم"این ماهیتابه تفلون جادویی با عشق تقدیم به سرتون میشه"اینطوری جالب تر میشه ها پرفسور داداش!
-پرفسور دامبلدور...

بوووووووووووووووم

ناگهان گروه موسیقی بزرگی در سالن دادگاه ظاهر شد و آنها شروع به نواختن آهنگی با ریتم تند کردن.

-حالا ۱...۲...۳ همه بی خیال غصه...آهای جناب قاضی چکُشو بزار تو دست...اهم همیشه یکی از فانتزیام این بود که اینطوری وارد دادگاه بشم.خب کجا بودید؟چرا اینطوری نگاه میکنید؟خواننده ندیدید مگه!؟

ملت حاضر در دادگاه:

به لطف ورود عجیب بانوی آوازه خوان سکه ها و آبروی به زحمت جمع شده این بار به همراه کلاه گیس جناب قاضی برزمین نقش بست.

دوباره ملت حاضر در دادگاه:

-خودتونو معرفی کنید.
-کاراگاه حنجره طلایی،عضو خوش صدای سازمان اطلاعات و امنیت"ساواج"خواننده محبوب و مشهور بانو سلسیتنا واربک.
-کاراگاه میتونید شکایت خودتونو در رابطه با آقای هری جیمز پاتر به دادگاه شرح بدید.

ناگهان آهنگی با ریتم غمناک نواختن گرفت.

-سکووووووتم از رضاییییییت نیییییست دلم اهل شکاااااایت نیییییییست.
-کاراگاه لطفا فانتزیاتونو برای کنسرتتون نگه دارید اینجا دادگاهه!
-قاضی بی ذوق!من از جناب پاتر بخاطر توهین به شغل شریفم و خواندن آهنگ های غیرمجاز و ربودن یکی از میکروفون های گران قیمتم شکایت دارم.مدارک هم کاملا در دسترس و موجوده.

بر روی صندلی متهمین هری پاتر دیده میشد که بر اثر تنگی نفس از هوش رفته بود.ناگهان سکوت دادگاه شکست و حاضرین شروع به ابراز احساسات نسبت به سخنان سلسیتنا کردن.

-کروشیو تو آل.چیه فکر کردین الان پیچ گوشتی و چکش میکوبم رو میز میگم لطفا سکوتو رعایت کنید!؟نخیرم اینجور مشنگ بازیا اینجا معنی نداره...از این به بعد روش اینه کاملا هم مجاز و موافق حقوق بشره!
کاراگاه لطفا بیشتر توضیح بدید.

سلسیتنا واربک میکروفون خود را درهوا تکان داد و عکسی بزرگ ظاهر شد.

تصویر کوچک شده


-این عکس بسیار محرمانه بدست اومده از هنگام آواز خوندن جناب پاتر...
گفته شده که در حال خواندن آهنگ غیر مجاز بودن...غیر از این ایشون صدای زیبایی دارند که خواننده بشن؟بدون هیچ آموزش و مجوزی!
ایشون با اینکار به جامعه ما خوانندگان توهین کردن به صدا عنصر قابل ستایش ما توهین کردن.اون میکروفون تو دستشونم مال ایام طفولیت بنده هست که ایشون ربودن من از جناب پاتر شکایت دارم.
تا تک تک تار های صوتی ایشون کنده نشه و میکروفونم به من بازنگرده شکایتمو پس نمیگیرم.

-باتشکر از کاراگاه حنجره طلایی بانو واربک...دعوت میکنم از شاکی بعدی که به جایگاه بیاد.درضمن یکی هم به پاتر تنفس مصنوعی بده هنوز با جناب خواننده غیر مجاز کار داریم.
-فرزندم صبرکن الان با عشق نجاتت میدم.
-نه آقا بشین سرجات... سابقه شما بسیار ننگینه عشقتم برا خودت نگه دار پیرمرد روشنایی پر حاشیه!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۵:۰۴ چهارشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۴

ورونیکا اسمتلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۳ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۵ دوشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۰
از خودشون گفتن ...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 200
آفلاین
- شکاااااااااااااااااااایت!

ملت حاضر در دادگاه که این صدا را شنیده بودند، همه برگشتند و در آستانه در شنل قرمزی را دیدند که سبد به دست دم در وایساده است. تالار غرق در سکوت شد و چند لحظه بعد..

جیرینگ جینگ جینگ جیینینینینینگ

ظاهرا جناب قاضی با شنیدن فریاد دخترک ناخواسته کف جیبش را سوراخ کرده و از آن سوراخ یک گالیون بیرون زده و سکه طلا بعد از اینکه حسابی در دادگاه دور دور خورد با همون صدایی که بالا شنیدید، خیلی قشنگ وسط تالار متوقف شد.

- به جون خودتون ما قشر کم درآمدی هستیم.

قاضی این را گفت و سپس دست هایش را از جیب هایش در آورد و روی میز گذاشت. تنها سه سوت گذشته بود که سیلی از طلا از پاچه های شلوار قاضی القضات کراوچ بیرون زد:

- مردم دیدن وضعم خرابه بهم فطریه دادن جناب وزیر، به جون دَدیم ... اصلا دخترجون تو چرا نظم جلسه رو به هم زدی؟! حرف بزن؟!

شنل قرمزی که محو تماشای طلا ها بود گفت:

- هان؟ آهان! راستش اومده بودم خونه ننه جونم که همین وراست، دیدم این جا شلوغه گفتم بیام ببینم چه خبره، عکس این اغفالگر رو دیدم(در این لحظه شنل قرمزی به پاتر اشاره می کند). این پسره حق ما رو شیش هفت ساله که خورده!
- جناب قاضی، اعتراض دارم! من هرچی که باشم، اغفالگر نیستم!

و ناگهان از میان جمعیت یک دمپایی ابری به سمت پاتر پرتاب شد و چو چانگ از میان جمعیت فریاد کشید:

- دروغ می گه جناب قاضی! این با وعده و وعید منو اغفال کرد! هی می گفت ((من پسر برگزیده ام. من عزیز دردونه دامبلدورم. ننه بابام کلی پول واسم گذاشتن)) آخرش هم با طلسم فرمان منو به عقد یک مشنگی به اسم ارسطو عامل در آورد و خودش هم اون شفته رو گرفت.
- به من می گی شفته، شیربرنج!
- اهم اهم.. خانم ها، لطفا خونسردی خودتون رو حفظ کنید، نوبت شما هم می رسه. دوشیزه اسمتلی ادامه بدین.

شنل قرمزی که نگاهش به روی دست های سالم ریگولوس که اکنون مشغول جمع کردن گالیون های کف سالن بودند ثابت مانده بود، سرش را بالا آورد و رو به قاضی گفت:

-چی می گفتم؟ آها، این پسره از همون سال اولی که اومد مدرسه لوس بازی هاش رو شروع کرد، سال اول که ما؛ اسلیترینی ها رو می گم. داشتیم قهرمان می شدیم و خیلی هم شاد و شنگول بودیم یهویی نمی دونم چی شد، واسه ولگردی و شکستن قوانین مدرسه به این کلی امتیاز دادن و ... هیچ. سال دوم واسه چشم چرونی رفته بود دستشویی دخترونه و باز هم امتیاز و ... هیچ. سال سوم هم که یک آدم خطرناک و آورد تو مدرسه و دوباره امتیاز و ... بازم هیچ. سال چهارم بچه مردم رو کشت، سال پنجم که دیگه تو روی مدیر ایستاد، سال شیشم هم که بالاخره مدیرو کشت و معلم دلسوز و سرپرست گروه ما رو هم با این کاراش فراری داد.چی بگم آقا! دلم خونه!

قاضی کراوچ نگاهی به جمعیت انداخت و درحالی که به ریگولوس چشم غرّه می رفت گفت:

- کس دیگه ای هم شکایت داره؟


be happy


پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۳:۱۹ سه شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
همچنان که هری، هوا را با تمام وجود به داخل ریه هایش میکشید و در دل به مدارک و قاضی و وزیر و وزارت فحش های بد بد میداد، آرسینوس جیگر که به تازگی وزیر شده بود، از جا بلند شد.
- جناب قاضی... به عنوان یکی از شاکی های دادگاه تقاصای صحبت دارم... میشه؟

قاضی ابتدا کمی فکر کرد... اما بعد دستش به گالیون هایی که داخل جیبش جیرینگ جیرینگ میکردند برخورد کرد، پس با چهره ای آرام گفت:
- بله جناب وزیر... بفرمایید لطفا.

آرسینوس با آرامش تمام از جا بلند شد و خب جناب آقای پاتر... شما محکوم هستید به...

- اگه من دیگه ارشدی کردم!
- داشتم میگفتم، شما محکوم هستید به راز و نیاز در انظار عمومی، جادو کردن در مقابل مشنگ ها و البته تهدید کردن بنده به ارشدی نکردن کلاس های هاگوارتز.

- دروغ میگه!
- البته دیشب هم داشت شایعه میپراکند که من ارشدی تمام کلاس هارو گرفتم.
- فقط یه شوخی بود خب!
- این رو هم یک شوخی در نظر بگیرید آقای پاتر.
-
- جرم دیگشون هم اینه که شکلک مورد علاقه من رو که به عنوان شکلک رسمی خودم سند زدمش رو بدون حق کپی رایت استفاده میکنن.

هری:

قاضی که داشت با گالیون های داخل جیب ردایش بازی میکرد:

حاضرانی که میخواستند سر به تن پسر برگزیده نباشد:

حاضرانی که میخواستند سر به تن پسر برگزیده باشد:

سپس قاضی با پوزخندی گفت:
- جناب وزیر... ازتون خواهش میکنم بنشینید. اگر شاکی دیگری وجود داره لطفا بیاد و توضیحاتش رو به دادگاه ارائه بده.



پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۱:۴۹ شنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۴

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۲ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
از ایفای نقش حالم بهم میخوره
گروه:
کاربران عضو
پیام: 39
آفلاین
سوژه جدید

درهای بزرگ دادگاه که به بلندی سقف آن بودند ناگهان از هم باز شدند و نور شدیدی به داخل فضای تاریک دادگاه تابید و با ظاهر شدن سیاهی بلندقدی در ورودی دادگاه پچ پچ های مردم رو به خاموشی رفت. قاضی کراوچ، که ردای جدید و درخشان سیاهی بر تن داشت، به آرامی به سمت جایگاه قضاوتش شروع به قدم زدن کرد. نگاهی به اطراف دادگاه انداخت. مشعل های روی دیوار روشنایی اندک دادگاه را تامین میکردند، سقف بلند دادگاه و حکاکی های جادویی روی آن به سختی دیده میشدند، جمعیت زیادی از مردم در جایگاه های حضار نشسته بودند و به دور محل متهم دایره ای از چشمان درخشان تشکیل داده بودند.

قاضی به صندلی سنگی و عظیم قضاوت رسید و بر آن جلوس کرد. چکش قضاوتش را از روی میزش برداشت و آن را محکم روی میز کوبید:
-سکوت!!! متهم رو بیارید!

پس از لحظاتی دو کارآگاه وزارتخانه پسری را کشان کشان با خود به دادگاه آوردند. بارتی دو دستش را به هم کوبید و مارهایی سنگی از زمین مرکز دادگاه شروع به شکل گرفتن کردند و با پیچیدن به دور هم صندلی مخوفی تشکیل دادند. دو کارآگاه پسر را بر صندلی نشاندند و مار های دست و پا و گردن او را محکم نگه داشتند.

قاضی کراوچ نگاهی به چشمان متهم انداخت و شروع به صحبت کرد:
-شروع محاکمه رو اعلام میکنم! متهم هری پاتر، فرزند جیمز پاتر و از اعضای شناخته شده ی گروه تروریستی محفل ققنوس! شما به انجام کار های شیطانی، گشتن با مار ها، تقلید از لردسیاه، توهین به صنف ماربازان، تهدید به اجرای کودتای قرمز و همچنین به گریه انداختن میرتل گریان و در نهایت راز و نیاز در انظار عمومی متهم شدید! شاکی اصلی شما تراورزه و البته شاکی های خصوصی حقیقی و حقوقی دیگه ای هم دارید که نخواستن اسمشون فاش بشه! علاوه بر این از طرف اینترپل هم با ما تماسی برقرار شده و گفتن شما تحت تعقیبید!!
تصویر کوچک شده


هری سعی کرد صحبت کند اما با بشکن بارتی مار دور گلویش محکم تر شد و به جای کلمات صدایی شبیه خرخر تسترال از گلوی هری خارج شد. بارتی ادامه داد:
-شما فقط وقتی که بهتون اجازه داده بشه صحبت میکنید آقای پاتر! اتهامات شما جدیه و میتونه مجازات سنگینی به همراه داشته باشه! البته بند سوم کتاب حقوقی بسیار مهم بارتولوژی بیان میکنه که گالیون با وزن اتهامات رابطه معکوس داره شما مجاز به دفاع از خودتون در این دادگاه عدالت و قضاوت هستید! همچنین میتونید شاهدینی رو برای دفاع به دادگاه فرابخونید! این موضوع برای طرف شاکی هم صادقه!

قاضی سپس تکانی به چوبدستیش داد و تعداد عکس بر روی هوا ظاهر شد:

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده



بارتی نگاهی خبیثانه به هری انداخت و ادامه داد:
-اینها مدارک اصلی ارائه شده تا الان به دادگاهه. از شما و از شاکی هاتون دعوت میکنم توضیحاتتون رو ارائه بدید!

سپس بشکنی دیگر زد و مار دور گلوی هری شروع به شل شدن کرد!


ویرایش شده توسط بارتی کراوچ در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۲۷ ۱۱:۵۴:۳۳

ex Marcus Flint
تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۲۱:۲۸ پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۴

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۲ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
از ایفای نقش حالم بهم میخوره
گروه:
کاربران عضو
پیام: 39
آفلاین
نقل قول:
یادآوری قواعد و روال کار دادگاه شماره 10 + اعمال تغییرات جزئی

1- ابتدا یک مجرم انتخاب و مدارک اولیه ای بر علیهش تهیه (یا ساخته )، به قاضی توسط پیام خصوصی یا توسط پستی در دادگاه ارائه میشه و یک پست از جانب قاضی (شخص شخیص خودم ) زده میشه که هم به مجرم تفهیم اتهام کنه و هم شروعی باشه بر سوژه. البته با مجرم قبل از شروع سوژه هماهنگ میشه که وقت کافی برای زدن حداقل یک رول داشته باشه.

2- پس از پست تفهیم اتهام به مدت یک هفته فرصت هست تا اگر فردی میخواد به عنوان شاهد رول بزنه اینکارو انجام بده. تعداد نامحدودی شاهد میتونن در دادگاه شرکت کنن، شاهدها میتونن بر علیه متهم و یا به نفعش شهادت بدن.

3-متهم باید پس از پایان این یک هفته، در یک رول در ادامه رول های قبلی از خودش دفاع کنه، متهم برای دفاع کردن به مدت 3 روز فرصت داره که یک رول بزنه، و در صورتی که فراموش کنه، و یا به هر دلیلی این رول زده نشه فرصت دفاع رو از دست میده.

3-متهم میتونه فردی رو به عنوان وکیل انتخاب کنه، وکیل متهم باید در همون مدت یک هفته که شاهد ها اجازه رول زدن دارن از متهم دفاع کنه، وکیل نمیتونه در پایان سوژه به جای متهم رول بزنه!

4-در پایان این سه روز پست پایانی سوژه که همانا تصمیم نهایی دادگاهه بوسیله قاضی زده میشه. برای زدن این پست سه روز وقت به قاضی داده میشه.

5-افراد میتونن به قاضی سوژه و متهم پیشنهاد بدن و در واقع قاضی از این مسئله نهایت استقبال رو به عمل میاره.

6-افراد (از جمله خود متهم) به 3 حالت میتونن مدارک رو ارائه بدن:
6.1- به صورت یک پست توضیحی یا پیام شخصی توضیحی برای پیشنهاد فردی برای محاکمه.
6.2-یک پست به صورت رول در دوره ی مهلت شهادت دادن، یک پست به صورت رول در دوره ی مهلت دفاع توسط متهم
6.3-ارسال مدارک به قاضی برای استفاده در طی محاکمه یا در انتهای آن

7-قاضی در طی مدت محاکمه ممکنه پستهایی برای جهت دادن به سوژه و یا مطرح کردن مدارک ارسال شده بزنه.

8-طبیعیه که سوژه ها از چترباکس، انجمن های جادوگران، از مکالمات خود افراد و ... استخراج میشن، اما نمیشه از اسکرینشات های مربوط به انجمن های خصوصی به عنوان مدرک و یا برای استخراج سوژه استفاده کرد.


ex Marcus Flint
تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۲:۳۰ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۴

تراورز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۶ دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۱۹ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱
از تبار مشتای آهنیم، زنده تو شهر دزدای پاپتیم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 520
آفلاین
سلام حاج بارتی.

دیدم آزکابان خلوته برای همین رفتم سراغ یه سری شواهد که یه بد اقبالی رو درش بندازم تا مراسم بوس کنونی براش ترتیب بدم با دیوونه ساز های مونثمون.تصویر کوچک شده

در راستای شلوغ کردن آزکابان، من از هری پاتر شکایت دارم در پایین می‌تونین بخونین شکایت نامه رو.

متهم اوّل هری پاتر!

جرم: انجام کار های شیطانی در فیلم horns، گشتن با مار ها در فیلم horns، تهدید به اجرای کودتای قرمز و همچنین به گریه انداختن میرتل گریان!

شواهد رو هم پایین رو می‌کنم بنده:

این عکس وقتی گرفته شده که ایشون صبح از خواب بلند می‌شن می‌بینین شاخ دارن.

تصویر کوچک شده


این عکس دومی هم که نشون می‌ده ایشون داره با یه مار صحبت می‌کنه، کاری که لرد سیاه ما هم انجام می‌ده. این یعنی تقلید و همچنین توهین به صنف ماربازان!
همچنین اگه دقّت کنید یه دونه از همین نیزه سه شاخه‌‌ای ها هم داره که شک ندارم برای انجام کار های خلاف در کنارشه.

تصویر کوچک شده


اینم یه عکس دیگه.

تصویر کوچک شده


این عکس هم مدرکی می‌باشد از تهدید ایشون به راه انداختن کودتای قرمز و همچنین ایشون میرتل رو هم با این کار به گریه انداخته!

تصویر کوچک شده


پ.ن: خب من هر چی مدرک داشتم رو کردم، شما هم طبق قرارمون ایشون رو بکن تو گونی بنداز زندان.
پ.ن2: حاج هری شما هم نگران نباش تو زندان برای این‌که احساس دوری از محفل نکنی یه دیوانه ساز داریم تمایلات دامبلی داره شما رو با هم همنشین می‌کنیم.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.