هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۱۶:۳۰ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۴

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
ساعت پنج و نیم بعد از ظهر:

آرسینوس با نگرانی در میان راهرو های قلعه حرکت میکرد و هیچ ایده ای برای تدریس نداشت... نمیدانست وقتی به کلاس وارد شد باید چه چیزی به آنها تدریس کند... مغزش از هر ایده ای خالی بود و میدانست که اگر سر کلاس حاضر نشود به راحتی از گریفیندور امتیاز کم میشود، همچنان که حرکت میکرد ناگهان ریگولوس را دید که سرش را پایین انداخته و با جیب هایی که به خاطر اشیای دزدی سنگین شده اند به سمت کلاس تغییر شکل میرود. آرسینوس در زیر نقاب لبخندی زد و گفت:
- ریگولوس... میشه بیای اینجا؟ به کمکت نیاز دارم!

ریگولوس شوکه شد... هنوز خاطره آخرین تدریس کلاس تغییر شکل در مقابل چشمانش بود... ولی به سختی اطاعت کرد و به سمت آرسینوس رفت.
- ام... بله؟
- دنبال من بیا... برای تدریس امروز نیازت دارم!

ریگولوس با حالتی لرزان و نگران به دنبال آرسینوس به سمت یکی از انباری های بزرگ قلعه رفت.

بیست دقیقه بعد، کلاس تغییر شکل:

- ساکت!

دانش آموزان در حال پرتاب کاغذ پوستی به یکدیگر، به سرعت ساکت شدند و با تعجب به سمت در کلاس و آرسینوس که با یک دست در را باز نگه داشته بود، نگاه کردند. سپس یک صدا گفتند:
- سلام پروفسور.
- سلام و بوق! نظم کلاسو چرا بهم میریزید؟ همتون رو تنبیه میکنم!
-

در این لحظه بود که دانش آموزان فهمیدند آرسینوس آن روز اصلا حال و حوصله ندارد. پس یکی از آنها گفت:
- اممم.... چه تنبیهی؟

آرسینوس تنها در جواب نگاهی به آنها کرد، چوبدستی خود را از آستین دست راستش بیرون کشید و با یک حرکت کلیه کاغذ هایی که دانش آموزان پرتاب کرده بودند را روی هوا بلند کرد، به طرف خود کشید و سپس با تمام سرعت به خود دانش آموزان پرتاب کرد.

استاد تغییر شکل بدون آنکه نگاهی به دانش آموزان بیاندازد، گفت:
- چوبدستی هاتون رو بردارید... درس امروز عملیه... پس دنبال من بیاید. کسی هم که سر و صدا کنه از گروهش دویست امتیاز کم میشه!

دانش آموزان در حالی که سر و صورت خود را میمالیدند بدون هیچ حرفی از جا بلند شدند و دنبال استاد بی اعصابشان رفتند.

دقایقی بعد، همان انباری بیست و یک دقیقه قبل:

آرسینوس و دانش آموزان وارد اتاقی نیمه تاریک شدند... داخل اتاق نیمه تاریک که به نظر میرسید مدت ها است کسی وارد آن ها نشده است، ده ها مکعب مربع و مکعب مستطیل و حتی تعدادی میز و صندلی وجود داشت. آرسینوس شروع به صحبت کرد:
- اکثر اشیایی که اینجا میبینید طلسم شده هستن و تغییر شکل داده شده هستن. درس امروزتون در همین مورده... ازتون میخوام که متوجه بشید چه اشیایی تغییر شکل داده شدن و حتی به شکل اول برشون گردونید. حالا این اشیا شامل چندتا از انسان ها هم هستن! و بله دوشیزه گرنجر... ریگولوس بلک هم جزوشونه! سوالی هست؟

وی چندین ثانیه منتظر ماند و زمانی که کسی چیزی نگفت صحبتش را ادامه داد.
- خب... افسونی که یادتون میدم یک مقدار پیچیدس ولی فکر میکنم کاملا براش آماده هستید. افسون مورد نظر اّد اُبیِکتوم پریموم موماتوم هستش! سوال؟
- خب پروفسور خود افسونش که داستانیه!
- شما بلاکی! بقیه... سوال؟
-
- به عنوان نکته آخر هم باید بگم که این افسون، انسان ها، موجودات و اشیای عادی رو هم تغییر میده و البته نیاز به تمرکز خیلی بالایی داره. وقتی این افسون رو روی یک انسان یا شئ اجرا میکنید اون انسان یا شئ تبدیل به یک شئ عجیب و غریب دیگه میشه. همینطور وقتی روی یک شی تغییر شکل داده شده اجراش میکنید باعث میشه به حالت اولش در بیاد.

آرسینوس در این هنگام اشاره ای به مکعب های سیاه و عجیب کرد، سپس به ادامه صحبتش پرداخت:
- پس تکلیفتون از این قراره که رولی بنویسید و در یک موقعیت خاص از این استفاده کنید. ضمن اینکه این افسون اشیا و انسان های عادی رو تغییر میده به چیزای جورواجور. حالا موقعیتش بستگی به ذهن خلاق خودتون داره... میتونه برای نجات باشه... برای شوخی باشه و همینطور خیلی چیزای دیگه! 30 نمره هم داره همین یک سوال!

استاد تغییر شکل پس از این حرف برگشت و از انباری خارج شد و دانش آموزان را تنها گذاشت تا ده ها شئ طلسم شده را به حالت اول برگردانند و اشیای طلسم نشده را طلسم کنند!



پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۲۳:۴۰ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴

تد تانکس old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۱:۳۰ پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۵
از میدان گریمولد خونه شماره 12
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 48
آفلاین
1. رولی در مورد استفاده ی همزمان از معجون مرکب و گیاه آبشش زا بنویسید. ضمن اینکه کسی تا حالا چنین کاری نکرده، ممکنه این دو تاثیر منفی بذارن یا درست کار کنن.(20نمره)

واقعا چرا این کارو کردم؟چرا حاضر شدم سر برد هافلپاف از ریونکلا با جیمز پاتر شرط ببندم ؟حالا باید این کار رو انجام بدم باید معجون مرکب و علف آبشش زا را با هم می خوردم!
خب مشکل چندانی نداشتم ولی وقتی تو معجون مرکب موی روغن زده پروفسور اسنیپ باشه و رنگ معجون زرد کمرنگ باشه موضوع کمی فرق میکنه!
-یالا تد تو شرط بستی .
-باشه ولی حداقل بریم کنار دریاچه می خوام وقتی ماهی شدم تو دریاچه باشم.
-باشه پس صبر کن شنل نامریی کننده ام رو بیارم

چند لحظه بعد هر دو زیر شنل نامریی کنار دریاچه ایستاده بودیم.
به آرامی لباسهایم را درآوردم سپس معجون مرکب را از جیمز گرفتم و آن را با نفرت دریک لحظه سر کشیدم.برخلاف رنگش زیاد طعم بدی نداشت مثل وقتی بود که چای را بدون شیر یا شکر بخورید و چند لحظه بعد من سوروس اسنیپ بودم.

جیمز در حالی که قهقه می زد گفت :تا حالا مدیر مدرسه رو با لباس شنا ندیده بودم
-علف آبشش زا رو بده
در حالی که علف را از دستش گرفتم پاهایم تا زانو در آب بودند سردی آب پاهای لختم را بی حس کرد .
علف را خوردم واقعا مزه نفرت انگیزی داشت بعد تغییر را در خودم حس کردم:رنگ پوستم سبز شده بود واحساس خفگی داشتم ناگهان در آب شیرجه زدم .
آب اکنون به طرز مطبوعی گرم به نظر می رسید جرعه ای آب خوردم به راحتی می توانستم نفس بکشم .
حدود یک ساعت شنا کردم وتمام این مدت جیمز بیرون منتظرم بود.
باز تغییر شروع شد اثر معجون مرکب از بین رفته بود . طبق کتاب گیاهان مدیترانه ای و خواص آنها اکنون باید اثر علف نیز از بین می رفت اما من هم چنان ماهی بودم!

خب زیاد هم بد نبود من تا ابد اینطور می ماندم زندگی در دریاچه خیلی هم بد نبود دیگر مجبور نبودم تکالیفم را بنویسم ونگران نمراتم باشم.مجبور نبودم پیش والدین ماگلم برگردم البته دلم برایشان تنگ می شد

چند ساعت گذشت ومن از زندگی جدیدم لذت میبردم ناگهان دستی قدرتمند مرا بالا کشید ومن توانستم در آب صورت مدیر مدرسه راتشخیص دهم.
او مرا از آب بیرون کشید سپس افسون حباب سر را اجرا کرد ومرا دوان دوان به درمانگاه برد.

خانم پامفری با چند معجون مرا درمان کرد ومن به شکل عادی ام برگشتم البته باید دو هفته در درمانگاه استراحت می کردم.
پروفسور اسنیپ بعد از کسر25امتیاز از گریفندور از من وجیمز خواست بعد از مرخص شدن من هر دو برای مجازات به دفترش برویم.
جیمز هر روز به دیدن من می آمد
-واقعا نترسیدی؟
-نه مگه زندگی به صورت ماهی چه اشکالی داره؟حالا اگه یک روزی از زندگی ام سیر شدم میتونم زندگی جدیدی تو دریاچه شروع کنم!
جیمز خندید. او هروز تکالیف جدید را برایم می آورد ما باهم آنها را انجام می دادیم
البته خانم پامفری زیاد راضی نبود وهر دفعه جیمز را وسط انجام دروس از درمانگاه بیرون می انداخت ولی جیمزی هر شب زیر شنل نامریی برای ادامه کارمان می آمد!




2.آیا ریگولوس ناچاره برای همیشه با سری که داخل تنگه، زندگی کنه؟ اگر بله چطور؟ اگر نه چند وقت طول میکشه تا به حالت عادی برگرده؟ با توجه به اینکه مقدار گیاهی که توسط ریگولوس خورده شده نامشخصه. (5نمره)

بله با توجه به تجربه ای که داشتم تا ابد ریگولوس به همان صورت باقی خواهد ماند
مگر اینکه خانم پامفری از معجون هایی که برای من استفاده کرد برای او نیز استفاده کند.

3.. شخصی که گیاه آبشش زا مصرف کرده، تا چند دقیقه میتونه بیرون از آب زنده بمونه؟ با توضیح. (4نمره)

طبق کتاب گیاهان مدیترانه ای و خواص آنها. فصل بیستم:علف آبشش زا صفحه 846:
<<...خورنده این گیاه بعد از خوردن بین ده تا پانزده دقیقه فرصت خواهد داشت تا به آب برسد در غیر این صورت خواهد مرد
چند راه حل پیشنهادی برای اینکه نمیرید:
1-یک جان پیچ بسازید(برای کسب اطلاعات بیشتر به وب سایت زیر مراجعه کنید)
WWW.Horace Shughorn.com
ویا می توانید به شخصی که نباید اسمش را برد ایمیل بزنید(سعی کنید او را خیلی عصبی نکنید وگرنه زودتر از آنچه فکر کنید به طرز فجیعی خواهید مرد)
Voldemort5871@Gmail .com

2-به صفحه فیس بوک نیکلاس فلامل بروید وسفارش یک عدد سنگ کیمیا را بدهید.

3-خواننده گرامی اگر شما یک ققنوس هستید به شما تبریک می گوییم شما نخواهید مرد البته آتش می گیرید ولی به صورت جوجه از خاکسترتان بیرون خواهید آمد...>>


(شرمنده استاد اینقدر طولانی شد با توضیح خواسته بودین منم کتابو از نویل لانگ باتم قرض گرفتم ونوشتم)

4. چرا آرسینوس و هکتور به شدت به ریگولوس به عنوان نمونه آزمایشی علاقه دارند؟ با توضیح. (1نمره)

چون خاندان بلک نزد لرد سیاه از اعتبار بیشتری برخوردار بودند و آرسینوس و هکتور به آنها حسودی می کردند.پس از ریگولوس بیچاره و خاندان بلک به این صورت انتقام میگرفتند!


ویرایش شده توسط تد تانکس در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۲ ۲۳:۴۹:۵۰

ترسی که ما از مرگ و تاریکی داریم تنها بخاطر ناشناختگی آن است.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۱۸:۵۹ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴

مایکل کرنر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۵ جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۴ پنجشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۴
از همونجایی که ممد نی انداخت
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 182
آفلاین
نقل قول:
1. رولی در مورد استفاده ی همزمان از معجون مرکب و گیاه آبشش زا بنویسید. ضمن اینکه کسی تا حالا چنین کاری نکرده، ممکنه این دو تاثیر منفی بذارن یا درست کار کنن.(20نمره)


در مملکت جادوگران، وقایع بسیار زیادی اتفاق می افتد. عده ای به دنبال موش می گردند، عده ای شیرفروش می شوند، عده ای "مخش" می نویسند و عده ای همه ی وقایع را - همراه با تخمه خوری - می نگرند. در این بین، عده ی خفنی هم هستند که صنف محترمی محسوب می شوند و مشهورند به صنف "چیژ فروشان".

چیژ فروشان و چیژ کشان عادات جالبی دارند. مصرعی هست که مربوط می شود به شعری طولانی.

در کارگـه چــیژفــروش رفتــم دوش
دیدم مقداری حشیش، یک دانه موش

ناگاه نعــشـــه ای برآورد خــروش
کو چیژخر و چیژکَش و چیژفروش؟


این دو بیتی، از حرمت چیژ و چیژ فروش حکایت می کند. اکثریت این عده را چیژکشان تشکیل می دهند که اکثریت آن گروه، عده ای هستند به نام نعشه ها. این گروه، معمولاً در کنج دیوارها دیده می شوند، آن هم در همان حالتی که در مرلینگاه می نشینند. معمولاً توانایی ایستادن ندارند و با غمی که حاکی است از سرّ درون، صحبت می کنند.

حالا که با صنف چیژی ها آشنا شدید، به سراغ قضایا می رویم.

مایکل کرنر، دانش آموزی کوشا از خطه ی ریونکلا، با افسردگی خاص خودش، یعنی با این فرمت ، از کلاس تغییر شکل بیرون آمد. ذهن ریونکلایی اش به شدت مشغول بود، منتها به علت نیامدن نسل سوم اینت... چیز، در کل ذهنش خوب کار نمی کرد. حتی خاراندن سرش کمکی به اوضاع نکرد.

مایکل، مثل هر وقتی که دچار این مشکل می شد، به شلوار گلرت پرودفوت آویزان شد و کمک خواست. منتها در توضیحات شخصیت گلرت آمده که وی شخصی است بسیار خونسرد و این فرمت آدمی است. برای همین گلرت گفت:
-مایکل شلوار من رو ول کن. الان می افته، آبروی ریونکلا می ره.
-ولی من نمی تونم معجون مرکب رو با آبشش زا قاطی کنم. کمک کن ناظر خفنز ریونکلا!

پرودفوت در فرمت خفنش فرو رفت و شروع کرد به محاسبات پیچیده ی ذهنی اش.

از آنجایی که بالاخره توصیف نمره دارد، باید چیزهای دیگری نوشت. در همان حینی که گلرت به ترک روی دیوار زل زده بود و مایکل دماغ گرفته و لای ترک ها می گذاشت، نویسنده نگاهی به اطراف انداخت.

در تالار ریونکلا بودند. از آنجایی که تالار ریونکلا خصوصی است، نمی توان اسرارش را لو داد و توصیفش کرد.

باران شدیدی خودش را به شیشه می کوبید و دهن خویشتن را سرویس می کرد. نا گفته نماند دهان ملتی که بیرون مانده بودند هم مورد عنایت قرار می گرفت. هوای تالار مثل همیشه بود؛ معطّر و گرم. داف های ریونکلایی جلوی چشمان پسران ریونکلایی رژه می رفتند و پسرها هم ابرو بالا می انداختند.

پرودفوت مدت زیادی را به تفکر گذراند. نهایتاً مثل تام و جری، از پشت سرش کتابی در آورد که رویش نوشته شده بود: "آموزش شمارش از مبتدی تا پیشرفته". گلرت، مایکل کرنر را کناری انداخت و درگیر محاسباتش شد.

مایکل که به دلیل ناراحت شدن، فرمتش به تغییر کرده بود، به خوابگاه رفت تا فکر کند. باران که دید بهایش رنگی ندارد... یعنی حنایش رنگی ندارد، متوقف شده و به لندن برگشت. مایکل روی تختش نشست و شروع کرد به فکر کردن. اوتو بگمن روی تخت بغلی بود. اوتو پرسید:
-مایکل؟ تسمه تایم بریدی؟
-تسمه تایم ببُرم که جر می خورم. ذهنم درگیر تکلیف کلاس تغییر شکله.

در اینجا بود که اوتو از صنف چیژکشان گفت و اشاره کرد که آنها سوژه های مناسبی اند برای آزمایش شدن. مایکل نیشخندی زد، برادرانه (و هم خوابگاهانه) روی شانه ی اوتو زد و به بیرون شتافت تا چیژکشی گیر بیاورد.


صحن جامع هاگوارتز
چیژکشان به همه جا نفوذ کرده اند، حتی صحن جامع هاگوارتز. صحن جامع مثل همیشه شلوغ بود. سرایدار هاگوارتز، فیلچ، در بوفه نشسته بود و بادام زمینی و پفک و لواشک بهداشتی می فروخت. ملت هم میدان جنگی در مقابل بوفه راه انداخته بودند. در هر حال، مدرسه است و شلوغی بوفه هایش.

در گوشه ای از حیاط، عده ای چیژکش نشسته بودند. بوی چیژشان گوشه ی حیاط را برداشته بود و در کل دود و دمی راه انداخته بودند. مایکل هدفش را پیدا کرده بود!

مایکل کرنر جلو رفت و روی شانه ی اولین چیژکش زد.

چیژ اثرات مخربی بر هر موجود زنده ای دارد. ممکن است بی دندان شوید، فکرتان مختل شود، تنتان بخارد و بوی عرق بدهید (که چیز معمولی است، ولی جا دارد تشکر کنیم از آنهایی که عرق را به عطر ترجیح می دهند و با همان وضع همه جا را معطر می کنند). یکی هم ممکن است مثل همین شخصی شود که مایکل دستش را به شانه اش زد.

چیژکش مذکور، پودر شد.

مایکل خوف کرد و جیغ کشید. عده ای چیژکش دیگر برگشتند تا به مایکل نگاه کنند، اما با یک تکان کوچک، آن ها هم پودر شدند. تنها یک نفر مانده بود که همچنان به کنج صحن نگاه می کرد. کیف سامسونتی جلویش بود، اما نمی توانست آن را باز کند. پشتش با ماژیک نوشته بودند: "شناسه های بسته شده". چیزی که باعث شد مایکل او را بشناسد، خالکوبی روی دستش بود... نوشته بود فلورانسو.
-فلورانسو؟
-مایشل؟

فلورانسو که انگار روی حالت اسلوموشن بود، به آهستگی برگشت و به مایکل نگاه کرد. به زحمت گفت:
-تو هم به... به... شیژکشی افتادی؟

مایکل اندکی گریست و به سرنوشت شوم محفل فحش داد. بعد فلورانسو را در جریان گذاشت که چه کاری دارد. اینکه استاد تغییر شکل گفته که باید معجون مرکب و آبشش زا را مخلوط کنند و به شخصی بدهند. فلورانسو به سختی فکر کرد (فکر کردن به هر چیزی، جز چیژ برایش سخت بود.) و نهایتاً گفت:
-شرط داره.
-چی؟
-تموم که شد... ژنده که موندم... این کیف شامشونت رو باژ کن برام. توش چیژه.
-باش.
-حالا بلتی اینا رو قاطی کنی؟

مایکل مکث کرد. به اینجایش فکر نکرده بود. در اوج ناراحتی، یعنی با فرمت ، صادقانه گفت:
-خب... نه.
-ببین... اینا همشون مشل چیژن. همونژوری قاطی می شن. بژار برات قاطی کنم.

فلورانسو ناگهان قاطی کرد و سرش را به دیوار کوبید. مایکل فلورانسو را کنترل و به خطوط بالا اشاره کرد:
-قرار نیس خودت قاطی کنی، قراره معجون مرکب و آبشش زا رو قاطی کنی.

فلورانسو که چیژ در رگ هایش به جوش آمده بود، آرام شد. لبخند زنان گفت:
-شرمندتم داداششش...

فلورانسو، که هنوز در همان ورژن نشستن در مرلینگاه بود، چرتش گرفت. مایکل باز از مجموعه ی تام و جری الگوبرداری کرد و از پشت سرش، معجون مرکب و آبشش زا را بیرون آورد. فلورانسو که با صدای برخورد شیشه ی معجون به زمین بیدار شده بود، یک کاسۀ سنگی و گوشتکوب بیرون آورد. علف را در کاسه انداخت و معجون را هم در آن خالی کرد. سپس مثل یک کارکشته، شروع کرد به کوبیدن آن (فلورانسو با بقیه ی چیژکشان متفاوت بود).


نیم ساعت بعد
فلورانسو لامپ صدی را بیرون آورد که بالایش شکسته بود و در کل یک حباب خالی بیشتر نبود. بعد... (ستاد مبارزه با چیژ این قسمت را سانسور کرده است ).

فلورانسو نگاه عمیقی به مایکل انداخت و بعد، خیلی ناگهانی، شروع کرد به وول خوردن.


یک ربع بعد
مایکل تمامی مشاهداتش را یادداشت کرد:
نقل قول:
"مرحوم فلورانسو مثل ماهی تکون می خورد. هی وول خورد، هی اینوری شد، هی اونوری شد. بعد گفت بدو آب بیار... بعدش یهویی شبیه مرحوم دلورس آمبریج شد. یه کمی چکش های مختلف رو جا به جا کرد و اینا، تهش یهویی به دلورس ماهی تبدیل شد! یه ماهی بود، اما با سر و صورت دلورس و صورتی هم بود. منم خیلی خوف کردم، کوبیدم تو سرش. دیگه از سرنوشتش خبر ندارم."


نیشخندی زد و گفت:
-این هم تکلیف.



نقل قول:
2. آیا ریگولوس ناچاره برای همیشه با سری که داخل تنگه، زندگی کنه؟ اگر بله چطور؟ اگر نه چند وقت طول میکشه تا به حالت عادی برگرده؟ با توجه به اینکه مقدار گیاهی که توسط ریگولوس خورده شده نامشخصه. (5نمره)


بالاخره ریگولوس از معدود افرادیه که می تونه به زندگی زیر دریا رو بیاره. خوشبختانه اونجا، به شعار عموپورنگ خیلی اهمیت می دن. "آسمون آبی، زمین پاک" شعار ملت زیر دریاس. بالاخره آلودگی های دریا (جز نزدیکی های ساحل و جاهایی که نفت ریخته) کلاً کمتره. ولی خب احتمالاً قبل از از بین رفتن اثر آبشش زا، ریگولوس اعصابش له و لورده می شه، کله رو می کوبه به دیوار، حباب می شکنه. حالا بعدش جان به جان آفرین تسلیم می کنه یا نه، دست خودشه. محکم باش مرد!



نقل قول:
3. شخصی که گیاه آبشش زا مصرف کرده، تا چند دقیقه میتونه بیرون از آب زنده بمونه؟ با توضیح. (4نمره)

بستگی به دوز مصرف آبشش زا داره. هر چی بیشتر مصرف کنه، کمتر می تونه بیرون آب بمونه. مثل اینه که هر چی بیشتر چیژ بزنین، زودتر می میرین :دی
مصرف کمش، اثر کمتر داره و یک مقدار بیشتر از مصرف زیادش می شه بیرون از آب موند. ولی نه خیلی زیاد. در واقع مقدار مصرف فقط به به آبشش ها اضافه می کنه و تنفس اکسیژن خالی رو سخت تر یا آسون تر می کنه.



نقل قول:
4. چرا آرسینوس و هکتور به شدت به ریگولوس به عنوان نمونه آزمایشی علاقه دارند؟ با توضیح. (1نمره)

یه فیلمی بود به اسم جان سخت. می گن بر اساس زندگی ریگولوس بلکه ریگولوس جان سختی خیلی خفنی داره و تحت خیلی شرایط می تونه زنده بمونه. و خب، از معدود نمونه های زنده اس که معجون ها رو خورده و هنوز زنده اس.


لامصب چقد رنک

!Only Raven

وبلاگ شخصی من

بیخیال اون صوبتا، من هنوز شصت درصد ایفام ریتا هم سی و نه درصد، جمعاً می شیم 99 درصد ایفا


چقد چکش!

اصن ذووووق

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۱۵:۵۹ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴

گیبنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۵ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ سه شنبه ۷ تیر ۱۴۰۱
از زیر سایه ی هلگا به زیر سایه ی ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 255
آفلاین
هافلپاف

1. رولی در مورد استفاده ی همزمان از معجون مرکب و گیاه آبشش زا بنویسید. ضمن اینکه کسی تا حالا چنین کاری نکرده، ممکنه این دو تاثیر منفی بذارن یا درست کار کنن.(20نمره)

گیبن با فرمت همیشه ، آرام و بی سر و صدا از کلاس بیرون امد و جماعت دانش آموز را که در حال تست ریگولوس بودند تنها گذاشت ! دنبال راه حلی برای تمرینات بود ناگهان فکری به ذهنش رسید که میتوانست نمره ی بالاترین خلاقیت رو از آرسینوس بگیرد :
-رو خودم تستش میکنم !

اما هر چه فکر کرد نفهمید معجون مرکب از کجا پیدا کند :
- خب کجا میتونم معجون مرکب پیدا کنم ؟ اها بهتره برم از اسنیپ کمک بگیرم به هر حال من دانش اموز مورد علاقشم!

بعد از گذشت چند ساعت به دفتر اسنیپ رسید در زد و داخل شد و بدون اتلاف وقت گفت :
-اهمم....پروفسور ،میخواستم بدونم میشه یه کم از معجون مرکبتون بهم بدین برای درس استاد ارسی نیاز دارم !
-صد گالیون ! :sharti:
- جان ؟
- تو هشتمین نفری هستی که تا حالا برای این معجون اومدی پیش من ..یا صد گالیون بده یا برو خودت درست کن. :sharti:

گیبن که اصلا حوصله ی پیش هکتور رفتن را نداشت ، با ناراحتی قبول کرد.
-باشه ...اما پروفسور من الان نقد همرام نیست میشه بعدا حساب کنیم ؟
- نه اینجا کارت خوان داریم کارت بکش !


گیبن ناراحت از همه جا چند گالیون مانده در حساب خود را خرج کرد و معجون را تحویل گرفت و از اتاق پروفسور بیرون امد !


نیمه شب فردای دیروز
گیبن شیشه ی معجون و گیاه را در جیب ردایش جاساز کرد و به محلی از دریاچه که کسی نمی امد رفت. روی دریاچه گهگاهی صدای جیغ افراد بلاک شده به گوش میرسید و در بین ان ها صدایی کلفت و بم میگفت :
-رودلف اینجاست فرار کنید !
گیبن دریافت که این روح رودلفوس معروف است که در حوالی پرسه میزند پس وقت معطل کردن را صلاح ندید و مقداری گیاه را روی زبان خود گذاشته و با معجون آن را میل کرد !

به سرعت به درون آب پرید اما بیشتر از چند لحظه نتوانست دوام بیاورد پس به سرعت به روی آب آمد و از اینکه نه آبشش دارد نه تغییر قیافه داده است حسابی تعجب کرده و به سمت دفترچه ای که در جیب دیگر ردایش پنهان کرده بود رفت و شروع به نوشتن کرد :
نقل قول:
آزمایش همزمان گیاه آبشش زا و معجون مرکب پیچیده :
به نظر می آمد که مصرف هر دوی این مواد همزمان باعث خلق حالتی جدید خواهد شد اما طبق مدارک به دست آمده نه تنها اتفاق خاصی نمی افتد بلکه این دو همدیگر را خنثی کرده و هیچ تاثیری بر روی بدن انسان ندارند !

و این طور شد که فرمول ارسینوس شکست خورده و مدت های مدیدی زیر سوال رفت !


2. آیا ریگولوس ناچاره برای همیشه با سری که داخل تنگه، زندگی کنه؟ اگر بله چطور؟ اگر نه چند وقت طول میکشه تا به حالت عادی برگرده؟ با توجه به اینکه مقدار گیاهی که توسط ریگولوس خورده شده نامشخصه. (5نمره)
خیر ، مسلم است که ریگولوس برای همیشه در تنگ نمیماند و به حالت عادی خود باز میگردد اما متاسفانه یا خوشبختانه گیاه استفاده شده توسط آرسینوس از بهترین جنس موجود در بازار بوده و مدت زمان بازگشت برای ریگولوس نا معلوم میباشد !

3. شخصی که گیاه آبشش زا مصرف کرده، تا چند دقیقه میتونه بیرون از آب زنده بمونه؟ با توضیح. (4نمره)
فقط 60 ثانیه ! شما فقط 60 ثانیه زمان دارید تا بعد از زمان مصرف گیاه ابشش زا خود را به آب رسانید و اب گیری کنید!
به ازای هر یک از حروف کلمه ی "آبشش زا" 10 ثانیه زمان به شما تعلق میگیرد !

4. چرا آرسینوس و هکتور به شدت به ریگولوس به عنوان نمونه آزمایشی علاقه دارند؟ با توضیح. (1نمره)
استاد اینجاشو به ما درس ندادید ، جلوش بنویسم نخوانده ایم ؟

----------------
استاد کیفیت بهتر از کمیت !


ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۲ ۱۷:۴۵:۵۵

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۱۳:۰۶ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴

ورونیکا اسمتلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۳ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۵ دوشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۰
از خودشون گفتن ...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 200
آفلاین
تازه وارد قرمز پوش اسلی در آخرین لحظات وارد می شود!


تکلیف اول:

- بهت می گم تکون نخور! الان معجون حروم می شه تسترال بی خاصیت!
- ... نه ..من ... نمی خوام!

دراکو به روی صندلی شکنجه بسته شده بود و تقلا می کرد تا محتویاتی که آیلین و ورنیکا به زور می خواستند در حلقش فرو کنند را نبلعد. در مقابل آیلین با وردنه دهان او را باز نگه داشته و ورنیکا هم سعی می کرد تا زبان مالفوی جوان را از حلقش بیرون بکشد.

پخلشوع... پلخووشوعیو...

سرانجام زبان دراکو کنده شده و خون آلود روی سطح چرب و روغنی اتاق شکنجه اسلایترین افتاد.
- الوا وو اوه لو.
- نمی فهمیم چی می گی دراکو، ولی باید یک نفر فداکاری می کرد، اسلایترین به این امتیازات نیاز داره!

آیلین این را گفت و ملاقه پر از معجون مرکب را در اعماق وجود دراکو فرو کرد و رو به ورنیکا فریاد زد:
- بندازش!
- یآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآع!

ورونیکا نیز بی تامل کاسه بزرگی پر از گیاه آبشش را به صورت دراکو کوبید که منجر به له شدن دماغ، خرد شدن چند دندان و فرو رفتن مقدار زیادی آب شش گیاهی درون حلق پسرک، شد. سپس دو ساحره در حالی که لبخند شیطانی می زدند، از جوان بی چاره مردم دور شده و فعل و انفعالات او را زیر نظر گرفتند.

- اوا خواهر! این چرا داره اینجوری می کنه!
- نمی دونم شاید باید معجون را پایین تر می بردم... خجالتم نمی کشه انگار!
- یکی دو روز می فرستادیش که ادبش... خاک عالم، مطمئنی معجون اعمال خاک بر سری به خوردش ندادی؟!
- نه بابا معجون مرکب بود با موی...
- وق وق!

دراکو حالا تغریبا 99/99999% وزغ بود.پوستش سبز تیره و موهای بور روی سرش حالت مسخره ای گرفته بودند(کافیه مو های دراکو رو روی سر یک وزغ تصور کنید.).پسرک با سردر گمی به این طرف و آن طرف نگاهی انداخت و جست زنان به سمت حمام رفت و از شیشه بالای در به داخل حمام جست زد.
- شرم کن! موجود بی حیای، بی شخصیت! خب می گفتید می اومدم بیرون!

سیوروس دست پاچه و با صورتی سرخ از حمام بیرون زد و حوله کهنه و رنگ و رفته ای را به دور خود پیچاند سپس با عجله به سمت اتاق روغن هایش رفت. پشت سر او دو ساحره آرام وارد حمام شدند و دراکو فول وزغ را دیدند که سرش را در مخلوط آب و روغن وان فرو کرده و به این می اندیشد که پروفسور جیگر واقعا چه منظوری از دادن این تکلیف داشته است...
- راستی موی کی تو معجون بود آبجی آیلین؟
- دلوروس آمبریج...


تکلیف دوم:

اول از همه که بدن ریگول دیگه کم کم راه افتاده و هر پنج دقیقه خودشو رفرش می کنه. در ضمن با توجه به نحوه کار عملکرد گیاه که مثل معجون عمل می کنه، مقدار اون نسبت مستقیم با طول مدت عملکردش داره و با توجه به اون تنها می شه مدت زمان رو تعیین کرد.

تکلیف سوم:

بستگی به شرایط سیستم تنفس فرد داره، از لحاظ آمادگی جسمانی و وضعیت فعلی اون که می تونه بین 30 ثانیه تا بیست دقیقه متفاوت باشه! مثلا اگر شخص مضطرب یا ترسیده باشه و یا در حال انجام فعالیت سنگینی بوده باشه این زمان کم و کمتر می شه و به عارضه ها و بیماری ها هم ارتباط داره.

تکلیف چهارم:

چون چیزی در وجود این فرد هست که مدام می گوید که (( بیاید رو من آزمایش کنید. بیاید.)) و از طرفی هم هیچ وقت از اون مقاومت چندانی ندیدیم و تنها کاری که می کنه این هستش که یا پوکر فیس می شه و یا ساکت، آروم، مقاومريال با دوام، جادار، آتو رفریش با سی سال گارانتی!





be happy


پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۱۱:۲۲ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۱:۱۱ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱
از
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
1. رولی در مورد استفاده ی همزمان از معجون مرکب و گیاه آبشش زا بنویسید. ضمن اینکه کسی تا حالا چنین کاری نکرده، ممکنه این دو تاثیر منفی بذارن یا درست کار کنن. (20نمره)

با اتمام کلاس و خروج آرسینوس جیگر، استاد تغییر شکل از کلاس، ملت آماده برای حمله همگی از جا برخاستند و به سمت ریگولوس حمله ور شدند و شروع کردند به دست زدن به قسمت های مختلف بدن جدید ریگولوس.

هزاران انگشت در هر ثانیه به ریگولوس برخورد می کرد و همین او را ناراحت و تا حدی عصبی کرده بود و گه گاهی خود را کنار می کشید تا از دست انگشتاتان ملت در امان باشد اما ثانیه ای بعد دوباره وضع به همان شکل سابق بود.

حتی هرمیون نیز با اشتیاق و علاقه در گوشه ای ایستاده بود و ویژگی های جدید ریگولوس را با سرعت در دفترچه ی کوچکی که همیشه همراه خود داشت، می نوشت.

-واستین بینم.

ملت با فریاد مایکل برجای خود ایستادند و به او خیره شدند تا ببینند مایکل کرنر چه می خواهد بگوید.

مایکل از عقب کلاس آرام آرام با افاده جلو آمد و برای دختر های جمع قیافه گرفت. سپس با حالتی متفکرانه، به ملت خیره گشت و گفت:
-الان اون علف آبشش زا خورده نه؟ خب پس الان اگر معجون مرکب روی میز رو که استاد یادش رفته ببره رو به خورد اون موجود دریایی آبشش دار بدیم می تونیم به صورت کاملا واضح و عملی ببینیم چی میشه و جواب تکلیف استاد را همین حالا و به صورت اورجینال تحویلش بدیم.

ملت که سخنان کرنر را شنیدند، ابتدا به فکر فرو رفتند. اما بعد از مدتی کوتاه همه با حرف های مایکل موافقت کرده و به سمت معجون مرکب هجوم آوردند. هیچ کس نمی خواست از این فرصت به دست آمده استفاده نکند و راحت از کنار آن بگذرد. حتی هرمیون نیز در جای بلندی از کلاس ایستاده بود تا بتواند تغییرات تدریجی ریگولوس را ببیند و آن ها را یادداشت کند.

لحظه ای بعد، ملت تنگ سر ریگولوس را برداشته بودند و در حالت خفگی به او معجون مرکب می خوراندند.

ریگولوس که حالا نمونه ای برای آزمایش ملت دانش آموزان شده بود، با چشمانی ترسیده و نگران به آنها خیره شد. سپس با ناراحتی تغییرشکل خود را پذیرفت.

رنگ چهره اش رفته رفته سرخ شد و مو هایش که در تنگ اطرافش را گرفته بود لحظه به لحظه تغییر وضعیت می دادند.

بچه ها که همچنان با اشتیاق به او نگاه می کردند، لحظه ای پلک در چشمانشان دیده نمی شد تا مبادا کوچک ترین لحظه ای را از دست بدهند.

چهره ی ریگولوس که اکنون چیزی بین انسان و موجودات دریایی شده بود که نیمه ای از آن چهره ی مردی مو بلند با چهره ای سرخ را نشان می داد و نیمه ای دیگه از او یک موجود دریایی ساخته بود.

-داره شبیه کی میشه؟
-الان مشخص میشه.

مایکل وسط پرید و معجون مرکب را که نیمه ای از آن در ظرفش بااقی مانده بود را از دست یکی از دانش اموزان چنگ زد و به سمت ریگولوس رفت و از زیر تنگ آن را به خوردش داد.

چهره ی ریگولوس از سرخ به سبز تغییر رنگ داد و سپس به زرد و سپس به بنفش و...

ملت که از این تغییرات رنگ ناگهانی ریگولوس و چهره ی در حال خفه شدن او ترسیده بودند، جیغ کشان، در حالی یکدیگر را در زیر دست و پای خود له می کردند، بیرون رفتند.


ساعتی بعد-درمانگاه

ریگولوس که اکنون به حالت اول خود باز گشته بود، با چهره ای بیمار و خسته بر روی تخت درمانگاه خوابیده بود و اساتید دور تا دور او را فرا گرفته بودند و به او چشم دوخته بودند.

-واقعا چی فکر کردی آرسینوس که همچین کاری کردی؟ چرا معجون مرکب منو درست کردی؟
-پس مال کیو درست می کردم؟ دیدم یه لاخ مو از سرت افتاده رو گیاه آبشش زا منم گفتم بهترین زمانه که معجونتو امتحان کنم هرچند که موت خیلی چرب بود.
-تو به من گفتی میخوای گیاهو به بچه ها نشون بدی نگفته بودی میخوای اونو روشون امتحان کنی.
-بچه ها تا عملی نبینند نمی فهمند که چی، کی، چیکار میکنه سیوروس. تجربه اینو به من آموخته.

سیوروس اسنیپ که دیگر تحملش از حد گذشته بود، دیگر سخنی نگفت و همچنان به قیافه ی خشک و آرام آرسینوس خیره ماند. میخواست جوابی بدهد تا دیگر او نتواند پاسخی بدهد اما با فریاد بنفش مادام پامفری روبه رو شد.
-بس کنید دیگه. اینجا مریض خوابیده. پشین برین بیرون دعوا کنید.

و این فریاد باعث شد که آرسینوس،سیوروس و سایر استادان با قدم های آرام اما محکم از درمانگاه خارج شوند.

تالار گریفیندور

-و بعد از مدت زمان سه ثانیه...
-واستا من عقب موندم.
-و بعد از مدت زمان سه ثانیه با رنگ...
-میگم من عقب موندم نمی فهمی؟ بیام برات الان؟


ملت گریفیندور با خوانده شدن تکلیف هرمیون بر روی منبر، تند تند از روی آن می نوشتند تا به استادشان تحویل دهند.


جلسه ی سوم تغییر شکل

-اینا چرا همشون مثل همن؟
-خب استاد همه از روی هم نوشتن.
-می دونم مایکل. اما چرا؟
-چون نمونه ی آزمایشی مثل هم بودن.

ملت دانش آموز همگی به سوی ریگولوس که مثل همیشه در انتهای کلاس نشسته بود و با احتیاط به اطرافش نگاه می کرد، نگاه کردند و در دل خندیدند.

2. آیا ریگولوس ناچاره برای همیشه با سری که داخل تنگه، زندگی کنه؟ اگر بله چطور؟ اگر نه چند وقت طول میکشه تا به حالت عادی برگرده؟ با توجه به اینکه مقدار گیاهی که توسط ریگولوس خورده شده نامشخصه. (5نمره)

خب همیشه که در اون وضعیت نمی مونه وگرنه اونجوری که اسلیترینی ها زودتر به خوردش می دادند تا از دستش رها بشن.
اگر در حد یک مشت خورده باشه که میشه یک ساعت، اگر دو مشت، دوساعت و اگر تعداد بیشتری مشت به همون اندازه افزایش می یابد... کلا باید یکی رو بفرستند تو معده ی ریگولوس مشت کنه ببینیم چند مشت خورده که به صورت دقیق بگیم چند ساعت دیگه به حالت اولش بر میگرده.


٤.(جا افتاده بود)
خب طبق مشاهدات من از اتفاقاتي كه بر روي ريگولوس و هري در جام آتش افتاده بود، به نظر من تنها تا چند ثانيه. يعني تا زماني كه گياه به معده برسد. زماني كه به معده برسد به سرعت جذب بدن ميشود و شش هاي فرد تبديل به آبشش مي شوند.

4. چرا آرسینوس و هکتور به شدت به ریگولوس به عنوان نمونه آزمایشی علاقه دارند؟ با توضیح. (1نمره)

از اونجایی که ریگولوس کلا مایه ی دردسر کل مدرسه هست، برای همین آرسینوس و هکتور از او استفاده می کنند تا اگر اتفاقی هم براش افتاد به جای ناراحتی همه بشکن بزنن.


ویرایش شده توسط رون ویزلی در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۲ ۱۶:۲۴:۰۳

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۲۰:۲۹ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۴

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۸:۳۸ سه شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 371
آفلاین
استفاده ى همزمان از معجون مرکب و گياه آبشش زا.

آريانا ماهيتابه به دست، آرام و با وقار اسليترينى اش وارد تالار هافلپاف شد. تغيير گروه داده و هنوز به حالت بود. با همان حالت به دنبال دوستان جديدش گشت. تالار خالى بود. شايدم..

آن سوى تالار

در گوشه ى سالن، لاکرتيا و وندلين مشغول هم زدن معجونى بودند و زاخارياس مایع سبز رنگی به آن اضافه مى کرد. وندلين که نوک انگشتش را مدام فرو مى کرد در آتش و بعد فوت، رو به زاخارباس گفت:
- از کجا تونستى گياه آبشش زا پيدا کنى؟

زاخار با قيافه اى در حدود" من از دماغ فيل افتادم" گفت:
- سه تا معجون ساز داريم.. منم از اونى کش رفتم که يادش رفته يه اتاق پر معجون هم داره.. از اسنيپ. اين روزا انقدر درگیر پذيرايى از مامانشه که معجوناش يادش رفته.

وندلين شعله اى که داشت به مچش مى رسید را با دست ديگرش خاموش کرد و گفت:
- دمت جيز زاخار!

بعد خودش يك طره موي سياه رنگ را ريخت توى معجون و گفت:
- اينم موى استاد آرسينوس. فقط بايد يکى پيدا بشه تستش کنه.

وگويا کائنات منتظر بودند تا وندلين اين حرف را بزند چون ناگهان صداى آريانا شنیده شد.
- سلاااااام.. كسي اينجا نيست؟

وندلين، لاکرتيا و زاخارياس سریع به سمت صدا بازگشتند.
- آريانا؟
- سلاااام. من تغيير گروه دادم.
- خوش اومدي.
- ممنون. داريد چى کار مى کنید؟ من حالا عضو گروه شمام. مى خوام کمکتون کنم.
-

چند دقیقه بعد

آريانا ليوانى که داخلش معجون مرکب و گياه آبشش زا بود را در دست گرفته و با نگرانى نگاهش مى کرد. معجون چيزى شبیه طالبى له و هضم شده که کسى بالا بياورد بود.
- بچه ها مطمئنين خطرى نداره؟
- آررررره. اصلا نگران نباش.
- پس اون تنگ چيه تو دستتون؟
- گفتيم يه وخت کسى تشنه ش مى شه.

آريانا ليوان را بالا برد و يک نفس همه ى معجون را خورد. بعد آرام آرام شروع به تغيير کرد. ابتدا موهاى قهوه اى اش سياه رنگ شد، قدش بلند تر و فقط يک.. يک ماسک از آرسينوس را کم داشت تا عينا شبیه او شود.

همین که شبیه آرسينوس شد، وندلين سریع سرش را داخل تنگ کرد تا به علت داشتن آبشش و نداشتن شش خفه نشود. اما آرياناى آرسينوس نما شروع به دست و پا زدن کرد و با زور خودش را از داخل آب بيرون کشيد.
- چى کار مى کنى؟ خفه شدم.
- ولى تو بايد الان به خاطر نداشتن شش خفه شى!

آريانا با ناراحتي نگاهى به قيافه ى آرسينوسى اش کرد و گفت:
- نه فکر کنم اين آرسينوس آبشش داره به همون علت هميشه نقاب مى ذاره. چون معجون آبشش زا به آبشش خورد.. شش ساخت و من حالم خوبه. تا کى بايد قيافه ى آرسى رو داشته باشم؟

و اين شد كه تأثير مثبت داشت.



2- نه تا ابد داخل تنگ نمى مونه. همونطور که تأثير معجون مرکب از بين ميره.. تأثير اين گياه هم همونطوره. درسته که مشخص نيست ريگولوس چقدر گياه خورده ولى ديگه از يه سطل بيشتر نمى تونه باشه. پس فوقش يه هفته ديگه خوب مى شه. براى هر يه شيشه گياه يه روز.

3- اگر تأثير مثبت داشته باشه تا ابد مى تونه زنده بمونه و اگر تاثير منفى داشته باشه به اندازه ى يه ماهى. هر ماهى فوقش دو دقیقه بيرون آب زنده مى مونه.

4- به نظر من اين ويژگی داخل بدن ريگولوس وجود داره. يعنى ريگولوس کلا پتانسیل بالايى براى بلا سرش اومدن داره و خيلى هم مظلوم به نظر مياد. آرسينوس و هکتور هم مظلوم گير آوردن.


ویرایش شده توسط آریانا دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۶ ۲۰:۳۵:۲۰

Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۱۷:۵۱ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۴

وندلین شگفت انگیز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۲ پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۶
از اون طرف از اون راه، رفته به خونه ی ماه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 382
آفلاین
سنواتی هافلپاف

1. رولی در مورد استفاده ی همزمان از معجون مرکب و گیاه آبشش زا بنویسید. ضمن اینکه کسی تا حالا چنین کاری نکرده، ممکنه این دو تاثیر منفی بذارن یا درست کار کنن. (20نمره)

معجون مرکب پیچیده معجونی است مرکب از کلی گیاه و جانور و اجزای مختلف عالم هستی که طی عملیات های پیچیده ای با هم مخلوط شده، عمل آمده، هم خورده و در انتها جا افتاده اند. درست کردنش به تنهایی دو ماه زمان می برد و جی کی رولینگ ها هر چه می خواهند بگویند، هیچ سال اولی و دومی ای حتی اگر خود هرمیون گرنجر هم باشد نمی تواند آن را بار بگذارد. در نتیجه وقتی استاد نازنین کلاس تغییر شکل تکلیف معجونی می دهد، ساخت معجون به گردن چه کسی می افتد؟ بله، ارشد ها!

دو ماه وقت صرف شد تا معجون کذایی عمل بیاید. لاکرتیا با دقت تمام بالای سر وندلین می ایستاد و تعداد حشراتی که توی پاتیل می ریخت، دفعات هم زدن هایش در جهت عقربه های ساعت و خلاف آن، درجه حرارتی که تنظیم می کرد و هر عملیاتی که تویش یک عدد دخیل بود را کنترل می کرد. سختکوشی هافلی وندلین مانع از این میشد که پاتیل را روی سر لاک خالی کند و بگوید «خیلی بلدی خودت بساز!». دو ماه تمام این شکنجه ها را تحمل کرد و مقادیر منحوسی پوست مار، آب ژاول، متیل بنزوات چهار کربنه و پشه مالاریا استفاده کرد تا بالاخره معجون در روز شصت و دوم-ماه های تابستانی سی روزه اند!- آماده شد.

وندلین شیشه حاوی معجون لجن مانند را بالا گرفت و با انزجار گفت:
-کسی حاضره این معجون نفرت انگیز رو بخوره نمره مونو بگیریم؟

اعضای تالار هافلپاف در سکوت سرشان را پایین انداختند. وندلین که گویی منتظر همین صحنه بود شیشه را جلوی صورت لاک گرفت و تکان داد:
-تو که معتقدی هفتاد و سه بدیمن تر از سی و هفته و فکر می کنی شیش بار هم زدن تو جهت عقربه های ساعت باعث نمیشه ساختار مولکولی معجون به شکل زهر دراد، خودت بخورش!

لاکرتیا انگشت های مانیکور شده اش را تکان داد و با حالت تسلیم گفت:
-مویی، ناخنی، چیزی توش ریختی؟

وندل رو کرد به رز و گفت:
-بپر از تو سطل یه مویی چیزی درار بده به این!
- ؟!
-یالا!

رز ویبره زنان به طرف سطل دوید و با انزجار تار مویی در آورد و توی شیشه وندل انداخت. معجون به رنگ خاکستری-آبی زیبایی در آمد. ارشد هافلپاف با حالت تهدید آمیزی به لاک نگاه کرد. لاکرتیا که ترجیح میداد بمیرد ولی لب به حاصل دسترنج وندل نزند، دماغش را گرفت و معجون را سر کشید.

برای چند لحظه هیچ اتفاقی نیفتاد.

بعد، درست زمانی که وندلین داشت دهان باز می کرد تا مورد تاثیر اعداد نحس بر بی فایده شدن معجون ها داد سخن سر دهد، لاکرتیا روی زمین افتاد.

ملت به طرف لاک دویدند و دورش حلقه زدند تا سلفی هایی با شرح «من و ارشد در حال مرگمون، همین الان دوهویی!» ثبت کنند. لاک که به شدت دست و پا میزد، کم کم صاحب دو تا باله یه جای دو تا دست، و فقط یک دم به جای دو تا پا شد. وندلین سر رز فریاد زد:
-چی برداشتی از تو سطل؟!

رز سطل را جلوی صورت وندلین گرفت:
-یه تار مو از تو این!

وندلین که صورتش در هم رفته بود با انزجار به محتویات سطل نگاه کرد. و ناگهان جواب سوالش را دریافت. دیشب شام ماهی داشتند!
-علف آبشش زا! اون علف آبشش زا رو بیارین! نمیتونه نفس بکشه!

زاخاریاس علف آبشش زایی که آرسینوس برای انجام تکلیف در اختیارشان گذاشته بود توی دهان لاک چپاند. لاکرتیا بیشتر دست و پا زد و بیشتر رعشه رفت. زاخار که کم کم داشت نگران می شد پرسید:
-چرا این حالش خوب نمیشه!؟

وندل دستی به شانه او زد و جواب داد:
-توی خود فیلم هم یه کم طول میکشید به آبشش هاشون خو بگیرن. نگران نباش!

لاک تکان تکان خورد و ویبره زد و خودش را به زمین و زمان کوبید تا اینکه...هوم.....بالاخره مرد.

هرگز در مواقع بحرانی تصمیم های عجله ای نگیرید. ماهی خودش آبشش دارد. چیزی که برای تنفس نیاز دارد، آب است!

2. آیا ریگولوس ناچاره برای همیشه با سری که داخل تنگه، زندگی کنه؟ اگر بله چطور؟ اگر نه چند وقت طول میکشه تا به حالت عادی برگرده؟ با توجه به اینکه مقدار گیاهی که توسط ریگولوس خورده شده نامشخصه. (5نمره)
اگه با خوردن مقدار نامشخص علف آبشش زا آدم میتونست تا ابد زیر آب بمونه که خب من همین الان به مردم دریایی می پیوستم که!
به ازای هر یه مشتش یک ساعت دیگه. حالا بستگی داره شما چند مشت کمپرس کردی به خوردش دادی!

3. شخصی که گیاه آبشش زا مصرف کرده، تا چند دقیقه میتونه بیرون از آب زنده بمونه؟ با توضیح. (4نمره)
به نظر میاد از دید تئوریک، با توجه به اینکه هنوز شش رو داره، تا خیلی دقیقه بتونه بیرون از آب زنده بمونه. ولی از سویی دیده شده که مصرف کنندگان با آیکنِ من دارم خفه می شم هیهات هیهات، به سوی منابع آبی موجود در محوطه حمله ور شده ن و سعی کردن از توی آب تنفس کنن. در نتیجه فکر می کنم باید خودم بخورم، بعد پاسخ بدم به این سوال!

4. چرا آرسینوس و هکتور به شدت به ریگولوس به عنوان نمونه آزمایشی علاقه دارند؟ با توضیح. (1نمره)
به این علت که ریگ هی وسایل مختلفی رو از اونا کف رفته و این کف رفتن موجب ایجاد دشمنی و کدورت بین این سه شده!


تصویر کوچک شده


دیدمش از این جا رفت، اون بالا بالاها رفت!


پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۱۹:۱۳ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۴

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
ارشد ریونکلاو


1.
- تری؟

تری که چهاردست و پا در حال عبور از پشت میز و صندلی‌های تالار ریونکلاو بود، با شنیدن نامش سرجایش خشک می‌شود. لینی دست‌ به کمر جلو می‌آید و چشم‌غره‌ای عظیم(!) نثار تری می‌کند. تری با حالتی آمیخته با ترس سرش را بلند می‌کند و به لینی زل می‌زند.

لینی نگاهش را بین نقاط اطراف تری سوئیچ می‌کند و در همان حال می‌پرسد:
- قایمکی چی کار می‌کردی؟ نکنه بازم چشمت دنبال شکلاتای بچه‌ها بود؟ هان؟

تری نیشخندزنان از جایش برمی‌خیزد و دست‌های مشت‌کرده‌اش که کاملا مشخص بود چیزی درون آن پنهان شده‌است را پشتش قائم می‌کند.
- نه... کی گفتـ... آره آره. شکلاته. فقطم مال خودمه، اصلنم قصد ندارم بهت پسشون بدم.

تری این را می‌گوید و جیغ‌زنان صحنه را ترک کرده و به خوابگاه دختران هجوم می‌برد و لینی‌ِ شوکه شده را تنها می‌گذارد.
- وا این چش بود؟

اما بلافاصله فکری شوم به ذهنِ مرگخوارانه‌اش خطور می‌کند... ناخودآگاه دستش وارد جیبش می‌شود و گیاهی را لمس می‌کند.

لینی:

دقایقی بعد:

- آخ نکن لینی... گوشم... درد می‌گیره بابا! ولم کن... ملت منو از دست این دیوونه نجات بدین!

لینی تری را از گوش گرفته بود و به دنبال خود از پله‌های خوابگاه به پایین می‌کشید و واکنش طبیعیِ هرانسانی همان داد و هوارهایی بود که از تری برمی‌خاست. بالاخره لینی که تری را تا باغ‌وحش حمل کرده بود، جلوی استخری پرآب متوقف می‌شود و گوش‌های تری را رها می‌کند. سپس شروع به جستجو درون جیب‌هایش می‌کند. تمام مدتی که لینی مشغول گشت و گذار درون جیب‌هایش بود، تری با ترس و وحشت ایستاده بود و ضمن مالیدن گوش‌هایش به دنبال راهی برای فرار می‌گشت.

- تو شکلات می‌خواستی آره؟ وایسا ببینم اینجا چی دارم... آها... یه شکلات گنده!

لینی این را می‌گوید اما به جای شکلات، گیاه آبشش‌زایی که درون جیبش قرار داشت را بیرون می‌آورد و مستقیما درون حلق تری می‌چپاند. تری شروع به سرفه‌کردن می‌کند و به گلویش چنگ می‌زند. پیش از آنکه از شدت وخامت اوضاعِ حالش بخواهد بر روی زمین زانو بزند، لینی از پشت او را هل داده و به درون آب پرتاب می‌کند؛ و بار دیگر دست به سینه به تماشای وی می‌پردازد.

تری شنا کردن بلد بود، اما برخلاف تصور همگان شروع به دست و پا زدن می‌کند و هیچ تلاشی برای آمدن بر روی آب نمی‌کند و هر لحظه بیشتر در آب فرو می‌رود...

اندرون آب، نزد تری:

"این" تری شنا کردن بلد نبود! اما خوشبختانه آنقدر سر کلاس‌ها حواسش جمع بود تا بداند این گیاه، چه گیاهی است. اما نمی‌دانست چرا اینقدر طول کشیده بود تا اثرش را بر روی او بگذارد... یعنی ممکن بود که معجون تغییر شکل...؟

با این فکر ترسی سراسر وجودش را فرا می‌گیرد. احساس خفگی‌ای که از ابتدا به او دست داده بود هر لحظه بیشتر می‌شود. اما بالاخره گیاه تاثیر خودش را می‌گذارد. دیگر احساس خفگی نمی‌کرد و همچون ماهی‌ای که از حضور در آب لذت می‌برد، جانی تازه می‌یابد. نگاهی به دست‌های پره‌دارش می‌کند و با پاهای مناسب برای شنایش در استخر جا به جا می‌شود.

اما هنوز نگرانی‌اش از بابت معجون تغییر شکل سرجایش بود. تا این لحظه باید کارش را به اتمام می‌رساند و از تالار ریونکلاو خارج می‌شد، اما حالا درون باغ وحش آن گیر افتاده بود!

بیرون از آب، نزد لینی:

لینی با بدخلقی دست‌هایش را به کمرش می‌گذارد و می‌گوید:
- تا فردا صبح همین‌جا بمون تا یاد بگیری دیگه شکلاتای ریونیارو کش نری. بقیه گروها عب نداره، اما ریون... خوش بگذره تو آب!

مدتی بعد، خوابگاه دختران ریونکلاو:

لینی خمیازه‌کشان در اتاق را باز می‌کند که بلافاصله با صحنه‌ی عجیبی روبه رو می‌شود. تری در حالی که شکلات از لب و لوچه‌اش(!) می‌چکید بر روی تختش نشسته بود و برای خودش جشنی به راه انداخته بود.
- ت تری؟ تو اینجا چی کار می‌کنی؟

تری با دهانی پر جواب می‌دهد:
- منجورت سیه؟ بگه واید مجا باپم؟

جملات تری واضح نبود، اما لینی کاملا متوجه حرف‌های او می‌شود. بنابراین دوان‌دوان خودش را به پنجره می‌رساند و از آن آویزان می‌شود. آب استخر همچنان در حال حرکت بود و حرکت سایه‌ای سیاه درون آب حضور شخصی درون آن را اثبات می‌کرد. لینی برمی‌گردد و به این یکی تری نگاهی می‌اندازد. علاقه‌ی وافرش به شکلات و حتی طرز شکلات خوردنش کاملا با تری جور در می‌آمد. بنابراین به سختی آب دهانش را قورت می‌دهد و می‌گوید:
- اگه تو تری هستی، پس اون کیه اون پایین؟

تری که متوجه حرف‌های لینی نشده بود، شکلات پیشین را قورت داده و شکلات بعدی را درون دهانش قرار می‌دهد. اما لحظه‌ای بعد توسط لینی به بیرون از خوابگاه کشیده می‌شود...

باغ وحش ریونکلاو:

لینی و تری درست مقابل استخر متوقف می‌شوند و به آنچه درون استخر حرکت می‌کند زل می‌زنند. تری با دیدن خودش درون استخر به شدت شوکه می‌شود. اما پیش از آنکه بخواهد حرکتی انجام دهد، تریِ درون استخر که هزار راه برای فرار برگزیده بود اما هیچ کدام به نتیجه نرسیده بودند، مجددا شروع به دست و پا زدن می‌کند.

موهای بلند و مشکی رنگش کوتاه شده و جای خود را به رنگ طلایی می‌دهد. پره‌های دستش کوتاه می‌شوند اما کاملا از بین نمی‌روند و پوست دستش همانند پوست سالمندان، چروکیده و پیر می‌شود. برای پاهایش نیز حالت مشابهی رخ می‌دهد و آبشش درون بدنش شروع به تقلایی عجیب می‌کند. نمی‌داند باید به گیاه آبشش‌زا پاسخ مثبت دهد و همچنان آبشش بماند یا باید به خاطر معجون تغییر شکلی که در حال از دست دادن اثرش بود، به شش تبدیل شود. بنابراین تبدیل به ششی می‌شود که نیمچه آبشش نیز دارد. اشتباه نکنید دوزیست نشد، صفرزیست شد. :|

تری که متوجه اتفاقات نه چندان خوشایندی که درون استخر و برای شخص درون آب میفتاد شده بود، با وحشت یک قدم به عقب برمی‌دارد. لینی سریع او را هل می‌دهد و می‌گوید:
- برو مادام پامفریو خبر کن بیاد.

تری اطاعت می‌کند و به سرعت از آنجا دور می‌شود. لینی نیز لبه‌ی استخر زانو می‌زند و با خود فکر می‌کند که تا مادام پامفری بیاید چه کاری از دستش ساخته‌است! بالاخره اثر معجون تغییر شکل از بین می‌رود و شخصی که پشت تری پنهان شده بود نمایان می‌شود... لارا مونِ گریفیندور! (ایشون یکی از شخصیت‌های پیشینِ لونا لاوگودِ قبلی تشریف دارن!)

اینکه لارا برای چه به تالار ریونکلاو آمده بود و آن چیزی که درون دستش پنهان کرده بود و حالا درون جیب ردایش قرار داشت چه بود، ربطی به شما ندارد و یک مسئله‌ی کاملا خصوصی و مربوط به تالار ریونکلاو است.

(توضیح: همانطور که دریافتید، گیاه آبشش‌زا وقتی طرف کاملا تغییر شکل داده کارشو درست انجام می‌ده، چون فرد تغییر شکل یافته تغییرات درونی بدنش کاملا انجام شده و مثل هر آدم دیگه‌ایه. اما اگه وقتی معجون تغییر داره اثرشو می‌ذاره یا می‌خواد اثرش از بین بره مصرف بشه، تغییرات این معجون با گیاه جور در نمیاد و بدن هنگ می‌کنه! بنابراین نتیجه‌ی مثبتی به همراه نخواهد داشت!)

2.
خیر! نیست من خیلی به پروفسور خودمون اعتماد دارم () مطمئنم مقدار زیادی ازین گیاه به خورد ریگولوس نداد. البته زیاد هم می‌دونین که منظورم چقدره؟
یک شبانه‌روز! ریگولوس مجبوره با تنگِ روی سرش شب رو صبح کنه و سر بر بالشت بذاره و بخوابه. درسته که یک شب خواب راحت ازش گرفته می‌شه، اما به جاش از کلاسای روز بعد به خاطر این اتفاق معاف می‌شه!
ازین بابت ناراحتی ریگولوس؟ ببینین این طرز خارج شدن حباب از تو تنگ به معنیِ نه هستش! می‌گه نه! آها بازم داره یه چیزی می‌گه... اوه می‌گه حتی حاضره تا آخر هفته حضور این تنگ رو سرش تمدید شه و خواب بَرِش حرام شه!

3.
همونقدر که یه ماهی می‌تونه بیرون از آب زنده بمونه! یا همونقدر که ما می‌تونیم نفسمونو نگه داریم و توی آب دووم بیاریم!
و این مورد تو اشخاص و حتی ماهی‌های مختلف متفاوته. توانِ فردیِ هر شخص فرق داره. یکی می‌تونه 2 دقیقه نفسشو نگه داری یکی 30 ثانیه! همونقدر که تحمل نگه‌داشتن نفسشونو دارن، همونقدرم می‌تونن موقع مصرف گیاه آبشش‌زا خارج از آب زنده بمونن.

4.
بس که بچه خوبیه؟ بس که بچه بدیه؟ بس که مظلومه؟ بس که موش‌آزمایشگاهی شدنش مَلَسه؟ چون تو کتاب به ارباب لرد ولدمورت کبیر خیانت کرده بود؟ اصلا از هر طرف نگاه کنین نمونه‌ی آزمایشیِ مناسبیِ.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۶ ۱۶:۴۰:۲۲



پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۱۱:۰۱ جمعه ۲ مرداد ۱۳۹۴

گریک الیواندر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۴۰ پنجشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۵:۲۱ چهارشنبه ۴ آذر ۱۳۹۴
از بچه های اهواز بترس ...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 31
آفلاین
1.

کنار پنجره ایستاده بود و به دریاچه خیره شده بود. مو های فر و مشکی رنگش روی پیراهن سبزآبیش خودنمایی می کرد. سرش رو برگردوند. ترس تو چشمای بنفشش موج میزد. با چهره ای آکنده از وحشت گفت:

- یعنی واقعا میخوای این کارو انجام بدی؟ آخه عقل تو کله ت نیست؟
- فکر میکنی چاره ی دیگه ای دارم؟ اونا گفتن که اگه تا فردا نری پیششون، اونو میکشن! تو نمی تونی در تو این وضعیت بری... و منم نمیتونم شاهد مرگ تنها دخترمون باشم.
- ولی تا حالا هیچ کس همچین کاری انجام نداده. گریک! من میترسم!
- نگران نباش. امیدوارم اتفاقی نیفته. ولی من دیگه نمیتونم تحمل کنم. از اول هم نباید بهشون اعتماد می کردی و ...

ولی با دیدن صورتش حرفمو ادامه ندادم. مثل لبو قرمز شده بود. شاید زیاده روی کرده بودم. نباید اونطوری باهاش حرف می زدم؛ باید در نظر می گرفتم که خودش هم حس بدی داره و احساس گناه می کنه. ولی خب ترسیده بودم. روی کاناپه نشستم و به آتش شومینه خیره شدم. فکر کردم من چه طور میتونم با مردم دریایی رو به رو شم؛ اونم وقتی که دخترمو گروگان گرفتن. من حتی نمیدونم اونا از من چی میخوان.

بعد از چند لحظه بلند شدم و به سمت قفسه معجون ها رفتم. معجون مرکبو پیدا کردم. شاید من یکی از خوش شانس ترین آدم های جهان باشم. کمتر ماگلی با یه جادوگر کنار می آد. همین که اجازه می ده تو خونه معجون نگه دارم عالیه. برگشتم و به سمتش رفتم. میدونست باید چیکار کنه. یه تار موشو کند و بهم داد.

تو آینه خودمو نگاه کردم. دیگه خودم نبودم! چشم های بنفش، مو های فر مشکی... خب... حالا نوبت گیاه آبشش زا بود. بنا به دلایلی، بهش نگفته بودم اونو از کجا آورده بودم. براش بهتره ندونه. آخه هر وقت اسم اونجا (دوست ندارم اسمشو بیارم. به هر حال جای خوبی نیست) رو بهش میگم یاد یه ماگل میفته... اسمش چی بود؟... آهان! احمد خسرو؟ نه... ناصر خسرو. بهش میگم نامزدت بوده؟ حاشا میکنه و میگه نه بابا... یه خیابونه مثل همون جایی که تو میگی.

راه افتادم. رفتم و رفتم. از کوچه دیاگون و از جلوی مغازم رد شدم. به دریاچه رسیدم. گیاه آبشش زا رو خوردم و توی آب پریدم. اولش فکر کردم دارم آبشش در میارم؛ ولی بعد حس کردم کبود شدم. داشتم خفه می شدم. حالا که داشتم می مردم چی به سر دخترم میومد؟ ولی جند ثانیه بعد، همه چی درست شد. آبشش در آوردم و پره هایی بین انگشتام به وجود اومدن. حالا میتونستم به کارم برسم.

2.

نه پروفسور. من تو قسمت بالا تجربشو داشتم. بعد از یه مدت از بین میره. فور آورز پر کی جی! یعنی هر یک کیلوگرم گیاه چهار ساعت! من 500 گرم خوردم، سر دو ساعت پره ها و آبششم از بین رفت.

3.

بازم بستگی داره. هر چقدر که بیرون از آب بتونه نفسشو نگه داره احتمالا مدت مشابه میتونه بیرون از آب زنده بمونه.

4.

به خاطر شانس خوبشه! نمونه ی آزمایش شما بودن افتخار و لیاقت می خواد! ریگولوسم شکایت نمیکنه. ولی به هر حال اگه غرغر کرد و اذیتتون کرد، یک نمونه ی آزمایش هستم در حد نو! آفتاب لب بوم به من میگن! روم حساب کنید!


چون حکایتی مگو رفته ام ز یاد ها...برگ بی درختمُ در مسیر باد ها
نیشها و نوشها چشیده ام...بس روا و نا روا شنیده ام
هرچه داغ را به دل سپرده ام...هرچه درد را به جان خریده ام
.... در مسیر باد ها....
هرچه داغ را به دل سپرده ام...هرچه درد را به جان خریده ام
.... در عبور سال ها.....
نه صدایی نه سکوتی نه درنگی نه نگاهی...نه تو را مانده امیدی نه مرا مانده پناهی

تصویر کوچک شده




باسیلیسک ها می آیند...










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.