هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۲:۰۹ جمعه ۲۳ مرداد ۱۳۹۴

اوتو بگمن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۵ چهارشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۷:۲۵ یکشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۴
از آنجا که عقاب پر بریزد...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 212
آفلاین
همه نگاه های تازه وارد ها به جانوری بود که توپ ملاجش را نوازش کرده بود. هیچ کس حتی جرئت بالاکشیدن دماغش را هم نداشت. اما در این میان از ارشد ها خبری نبود زیرا به راحتی به ادامه بازی پرداخته بودند و این آستکباری بود ژرف! تازه وارد ها مثل تسترال به جانور عظیم الجثه که به تازگی می شد فهمید اژدهاست، نگاه می کردند. تا اینکه یکی از جادو آموزان آرام در گوشش دوستش گفت:
- باو این واقعیه؟
- دادا فک نکنم. اینو گذاشتن سوژه جذاب بشه! ولی بازم یه ذره رولش داره ترسناک میشه ها.
- اژ... اژ... اژدهااااااااااااااا!

تمام جادو آموزان تازه و ارشد به سمت نعره برگشتند. حتی در این میان گلرت و آتیلدا هم میله دروازه را در آغوش کشیدند که موجب کار هایی شد که ذکر شرشان، باعث رد کردن خط قرمز ها و در نتیجه لغو شدن مذاکرات سایت می شود.

اژدها بعد از نظر گذراندن ملت کف کرده، بلاخره بالهایش را گشود و آتشش را رها کرد که بر اثر آن نیمی از ملت جادو آموز دچار سوختگی درجه بریان شدن، شدند. سرانجام پروفسور اسنیپ که آمپرش از ۱۱۰ هم رد کرده بود، رو به دانش آموزان کرد و با هر چه در ریه داشت فریاد زد:
- یعنی من دستم به لپ تاپم برسه، هری، اولین کاری می کنم اینه که بلاکت کنممممممممممم... بگذریم، ریونیا بشینین فک کنین با یه اژدها چی کار میشه کرد؟!
- پروفسور، ...ravenclaw people is eroring
- الان! مگه داریم؟ مگه میشه؟!
- پروفسور داره میاااااااااااااد!

دیگر مخ پروفسور اسنیپ هم رو به هنگ بود که ناگهان یکی از میان جمعیت پیش آمد، بالای منبر رفت و شروع به حرف زدن کرد:
- من آیت الخودوم اوتو...

اما قبل از تمام شدن حرفش متاسفانه به دیار باقی شتافت زیرا اژدها او را به درجه کَبابَت رساند و همراه آن فریاد های جادو آموزان به هوا خاست.

سواحل زیبای دریاچه

هری کنار رودخانه نشست بود و آفتاب می گرفت. هر از گاهی هم زخمش که تیر می کشید را می مالاند و قلپی از نوشیدنی اش می خورد. تا اینکه صدای نعره اژدها او را از افکار بوق آلودش پراند.
- این صدای چی بود؟ نه، اشتباهه!... اژ... اژدهاست! خودشه! وای نونهالام هم که اونجان! جاروم کو پس؟ نه!

و زخمش تیری کشید که تا آن موقع نکشیده بود و همان جا مثه سکانس های قبل بی هوش افتاد.


Only Raven

تصویر کوچک شده



.:.بالاتر از مرگ را هم تجربه خواهم کرد.:.


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۴:۰۷ پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۴

اورلا کوییرکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۸ جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 477
آفلاین
پروفسور اسنیپ به وسیله چوبدستی اش جارو ها را وارد زمین کرد. او به دلیل گرما و مسافت زیادی که طی کرده بود، عرق از پیشانیش میبارید.
- بچه ها دو تا گروه هفت نفره درست کنین. خودمم داور میشم. :worry:

نوگلان باغ دانش شروع کردن به غرغر کردن که چرا در این هوای گرم باید کوییدیچ بازی کرد؟ این بحث به فحش و ناسزا به هری پاتر ختم شد. بالاخره دانش آموزان هر گروه جمع شدند تا سه نفر را به عنوان بازیکن کوییدیچ تیم خود، انتخاب کنند.

ده دقیقه گذشت و هر گروه سه نفر را به پروفسور اسنیپ معرفی کرد. پروفسور بعد از ثبت نام دانش آموزان، تیم ها را اعلام کرد:
- تیم الف! جستجوگر، ویولت بودلر. مهاجم ها، آلتیدا، اورلا کوییرک و رز زلر. مدافع ها، گلرت پرودفوت و زاخاریاس اسمیت و دروازه بان، آریانا دامبلدور.

گلرت با شنیدن اسم خودش جا خورد.
- من!

پروفسور اسنیپ گفت:
- چون تیماتون شیش نفره میشد، یه نفر رو خودم انتخاب کردم. خوب تیم ب! جستجوگر، جروشا مون. مهاجم ها، یوآن آبرکومبی، گبریل دلاکور و جیمز سیریوس پاتر. مدافع ها، وینسنت کراب و فرد ویزلی. دروازه بان، ورونیکا اسمتلی.

جروشا به اندازه گلرت شوکه نشد ولی مثل لبو سرخ شد.
- من خجالت میکشم.

تازه وارد ها به هم نگاه میکردند و از ظلمی که ارشد ها به آن ها کرده بودند حرف می زندند.
- حالا که ارشدن نمیشه که ما رو بفرستن.
- والا!

همه سوار جارو ها شدند که پروفسور اسنیپ متوجه شد که هیچ توپی ندارند.
- توپ برا بازی نداریم.
- هورا!

بعضی از بازیکن ها خوشحال از جارو ها پیاده شدند ولی پروفسور خیلی خونسرد با افسون جمع آوری جعبه توپ ها را آورد و باعث پکر شدن دوباره دانش آموزان شد.

- آماده! سه دو یک!

بازی با سوت داور بازی یعنی پروفسور اسنیپ شروع شد. از همین اول مهاجمان دو تیم شروع به حمله کردند.

دانش آموزانی که قرار بود فرار کنند همراه با جانواران به بازیکنان کوییدیچ نگاه میکردند. اما آن ها نمیدانستند که جانوران منتظر زمان مناسب برای وقفه ایجاد کردن در بازی و دخالت در آن هستند.

گبریل سرخگون را به سمت دروازه نشانه گرفت ولی آریانا با ماهیتابه اش آن را مهار کرد. توپ کمانه کرد و به سر یه جانور عظیم جثه خورد.


ویرایش شده توسط اورلا کوییرک در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۲۲ ۱۴:۱۳:۲۹
ویرایش شده توسط اورلا کوییرک در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۲۲ ۱۵:۳۰:۴۰

خودم، آخرین چیزی بودم که برایم باقی می‌ماند تصویر کوچک شده

Onlyتصویر کوچک شدهaven
تصویر کوچک شده



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۹:۱۰ چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۴

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
ارشد ریونکلاو


دانش‌آموزانی که بعنوان غذای‌ اصلی صرف نشده بودند و همچون طعمه‌هایی مناسب برای دسر در چشم موجودات جادویی دیده می‌شدند، با وحشت یک قدم به عقب برمی‌دارند. در این میان یکی از دانش‌آموزان که حدس ریونکلاوی بودنش چندان سخت نیست، از انتهای جمعیتِ وحشت‌زده می‌گوید:
- فکر کنم واقعا باید یه دست بازی کنیم. اینطوری توجه حیوونا به بازیکنا جلب می‌شه و بقیه می‌تونن راهای فرارو باز کنن.

نوگلان باغ دانش برای لحظه‌ای وحشت را کنار گذاشته و چشم‌غره رفتن به این دوست عزیز را در اولویت قرار می‌دهند. ریونکلاویِ مذکور که حس می‌کرد زیر نگاه‌های تند و تیز دیگران در حال آب شدن است و هر لحظه از حجمش کاسته می‌شود، می‌گوید:
- به من چه خب خودش گفت.
- کی گفت؟
- پی‌پی! (رجوع شود به پست ورونیکا ) ملاحظه بفرمایین...

دانش‌آموز ریونکلاوی این را می‌گوید و با دست به ابر تفکرات بالای سرش که به تازگی ایجاد شده بود اشاره می‌کند. درون ابر تفکر، هری پاتری مشاهده می‌شود که در حال پرواز سخنانی را بر لب می‌راند:
نقل قول:
راه های خروجی ورزشگاه تا اطلاع ثانوی بسته س تا شما یدست بازی کنین و منم از اینجا فرار کنم.

با فرو ریختن آبِ دهانِ یکی از موجودات مذکور بر روی یکی از دانش‌آموزانِ جلوی جمعیت، همه جیغ و دادکنان پراکنده شده و هرکدام به سویی می‌دوند. ریتا که تا آن لحظه برای دیده نشدن توسط موجودات جادویی غول‌پیکر، خودش را تبدیل به سوسک کرده بود، حالا با رم کردنِ گله‌ی نوگلان باغ دانش، از کرده‌ی خود پشیمان شده و پیش از له شدن، دوباره به حالت انسانی‌اش بازگشته و هوارکشان به دنبال بقیه می‌دود.

پروفسور اسنیپ که در میان دانش‌آموزانی که از ترس بدو آویزان شده بودند، احساس خوبی نداشت، با دیدن حیواناتی که به دانش‌آموزان یورش می‌بردند فریاد می‌زند:
- زود یه تیم کوییدیچ تشکیل بدین. جاروها هم... پاتر اگه دستم بهت برسه! حالام 100 امتیاز از گروهت کم می‌کنم.

هری که در راه فرار به یاد آورده بود درِ انبار جاروها را هم همراهِ خروجی‌های ورزشگاه بسته‌ بوده‌است، قایمکی راهی که در جنگل ممنوعه در پیش گرفته بود را برگشته بود تا خرابکاری‌اش را جبران کند. اما اسنیپ در آخرین لحظه مچش را گرفته بود.

پاتر که انتظار نداشت توسط اسنیپ دیده شود، بعد از باز کردن در جاروها، دوباره راه فرار در جنگل ممنوعه را در پیش می‌گیرد. اسنیپ می‌خواهد به دنبال او برود، اما چطور روحیه‌ی مدیریتی‌اش می‌توانست به او اجازه دهد که دانش‌آموزان را همراه این جانورانِ نه چندان آرام تنها بگذارد؟

بنابراین به سمت انبار جاروها می‌رود و همراه پانزده جارو (7+7+1داور) باز می‌گردد. او تصمیم گرفته بود ابتدا دو گروه هفت نفره را برای بازیِ کوییدیچ با موانعِ طبیعیِ جانورانِ جادویی راهی کند و سپس به مشکلش با پاتر فکر کند...




پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۸:۳۷ چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۴

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۶:۴۵ چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۴

هافلپاف، محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
ایفای نقش
محفل ققنوس
هافلپاف
مترجم
کاربران عضو
پیام: 1125
آفلاین
جمعیت تشکیل شده از نوگلان باغ دانش و کاربران مهمان و انواع ممد ها ، مانند ابوالهول به دراکو نگاه کردند و پس از چند دقیقه حل کردن مسایل دیفرانسیل و غیره، برخی از نوگلان و کاربران و ممدها به دراکو پیوستند و بقیه همچنان مانند ابوالهول نگاه کردند.

دراکو و یک چهارم جمعیت کل آرام آرام، یک قدم یک قدم به موجودات جادویی نزدیک می شدند و هر قدمی که برمی داشتند منتظر می ماندند تا واکنش موجودات را بسنجند ولی موجودات هیچ واکنشی نشان نمی دادند و تنها در چشمانشان زل می زدند. دراکو و یک چهارم که از بی خطر بودن موجودات اطمینان پیدا کردند با خیال راحت به آنها نزدیک شدند و بلاخره در یک قدمی موجودات قرار گرفتند.

سه چهارم بقیه هم به راه حل دراکو ایمان آوردند و شروع به نزدیک شدن کردند ولی هنوز یک قدم را کامل برنداشته بودند که دو قدم به عقب برگشتند چون موجودات دراکو و یک چهارم را تبدیل به ناهار روز دلانگیزشان کردند.

جیمز جیغ کشید:
- حالا چه گلی به سرمون بزنیم؟
زاخاریاس جواب داد:
- بابای تو ـه!

رون وفادارانه گفت:
- چی ربطی داشت؟
بارفیو گفت:
- ربطش به گاومیش هسته! همه چیز به گاو میش هسته! گاومیش شیره ره....

آریانا با ماهیتابه ی تفلونش به صورت بارفیو کوبید و باعث نیمه کاره شدن حرف بارفیو شد.
رز ویبره ای زد و گفت:
- این رولینگ ننوشته بود که هری اینقدر خنگه...می گفت کلاه می خواسته بندازتش توی ریون ولی به نظر من ظاهر سازی بوده! آخه کسی که اینقدر خنگه که نمی دونه بچه های کلاسش رو با موجودات جادویی خطرناک و بی جارو رها نمی کنن چه طوری می خواسته بره ریون؟

- خُــــــر...بنـــــــــــگ...تـرق!
- اّ اووووووه!
- تــاپ تـــــــاپ!

لینی که تا آن زمان گوشه ای نشسته بود و سعی داشت از هوش ریونی اش برای پیدا کردن چاره ای استفاده کند، بلند شد و پرسید:
- چی بود؟
- نمی دونم!
- شبیه صدای اورانگوتان بود!
- اونجا رو!

همه به جایی که فلیت ویک اشاره کرده بود، نگاه کردند. مجودات دم انفجاری، هیپو گریف ها و سایر موجودات جادویی که برای ایجاد اختلال در بازی در زمین حضور داشتند، ناهارشان را تمام کرده بودند و به دنبال دسر می گشتند.




پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۸:۳۵ یکشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۴

ورونیکا اسمتلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۳ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۵ دوشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۰
از خودشون گفتن ...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 200
آفلاین
- این پی پی الان کجا رفتش؟ (بی ادبی نباشه ها! پی پی، مخفف پروفسور پاتره. )
- به گمانم رفته میشاشه رِ بدوشه!
- پرووووووووووف که میـــــــــــــــــــش ندااااااااااااااره! خوددددددددددددش خبــــــــــــــر نداررررررررررررررره!
- سایلنتیوس شات آپوس!

پس از رفتن پروفسور پاتر، عده ای از دانش آموزان وسط زمین جمع شده و پیرامون دلیلِ لفت دادن استاد از کلاس بحث می کردند. کسی نمی دانست که آنان چرا در ابتدای رول قبلی می خواستند پروفسور را بکشند، گر چه احتمال می دادند که دلیل را در رول تدریس ماقبل از قبل پیدا کنند ولی حال این جور کار ها را نداشتند و اصلا با وجود خلاقیاتشان می توانستند همین جوری سوژه را ادامه دهند! دانش آموز جماعت که نباید به خودش سخت بگیرد که!

از طرفی هم به غیر از این چند دانش آموز که افراد سخت نگیر کلاس را تشکیل می دادند، عده ای هم جان بر کف بر روی زمین ( خو اگه جارو پیدا می شد که می رفتن دنبال اون پروف بوقی! اونوقت استاد ضایع می شد! عااااا! ) کوییدیچ بازی می کردند و تسترال ها و هیپوگریف ها و غیره و ذلک هم در هوا دست و جیغ و هورا سر می دادند. هر چند که گروه جان بر کفان همچنان نمی دانستند که چه طور باید توپ کوافل یک کیلو و دویست گرمی را به اندازه یک ساختمان دو طبقه پرت کنند که از آن سولاخ های بالای تیرک رد بشود. آقا مگر ملت لبرون جیمز و کوبی برایانند!

- نع خیر! من تسترالم که به این موشمرده کار دادم! اون اخراجه! اخراج! اصلا شناسه اش رو می بندم، می دم دستش، بره با والدین نداشته اش بیاد!

پروفسور اسنیپ از دوردست ها پدیدار شده و درحالی که چندین دانش آموز دائم الآویزون رو پشت سر خودش داشت، به میانه میدان آمد:
- اینا الان دارن چی کار می کنن؟!
- دارن کوییدیچِ زمینی بازی می کنن پروفسور!
- بعد اون وقت بدون بلاجر و اسنیچ؟ خب الان بازیشون کی تموم می شه؟ این دلقک های تسترال نما چی هستند که دارن ادا در می آرن؟ اصلا سوژه داره به کدام سو می ره! (با رعایت حق کپی رایت وزیر)

دانش آموزان که جوابی نداشتند سکوت کردند. کسی نمی دانست که سوژه باید به کدامین سو برود؟ چرا دبیر مربوطه یادش رفته بود یک جوری بنویسد که بشود جارو پیدا کرد و نیافتاد دنبال دبیر مربوطه؟ در همین اوضاع و احوال بود که ناگهان یک ایده ای به ذهن نویسنده می رسد!

- جارو که نداریم! به جاش سوار اینا می شیم!

دراکو در حالی که این جمله را فریاد زده بود، به موجوداتی مثل هیپوگریف و تسترال و غیره که ایجاد اخلال کننده در بازی به شمار می رفتند، اشاره کرد.


***

خیلی هم خوب بود! حالا یکی بیاد در رول بعدی جمله خفنز "تسترال سواری دولا دولا نمی شود" رو بهمون نشون بده! صرفا فقط یه ایده استاااا! هر جوری خواستین برین جِلو


ویرایش شده توسط ورونیکا اسمتلی در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۸ ۲۰:۲۰:۱۸

be happy


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۷:۰۲ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۴

هری پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۱ چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۶:۳۷ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 224
آفلاین
نمره های جلسه دوم:

جیمز سیریوس پاتر: 30

واقعا میشه ایرادی گرفت؟ مختصر و مفید و خوب.

لادیسلاو نمیدونم چی چی زاموژسلی: 30

دو تا جا بود ویرگول نذاشته بودی! حق داشتم همون جا یه نمره ازت کم کنم ولی حالا با ارفاق بهت سی میدم، یه بار دیگه هم به من بگی لبنیاتی 2 هم بهت نمیدم.

زاخاریاس اسمیت: 30

عالی بود! مردن برایان، روش گرفتن اسنیچ، آخرین ورود هلنا عالی بود. سی حلالت.

فیلیوس فلیت ویک: 26

خب عزیزه من کدوم مسابقه کوییدیچی ان قدر زود تموم میشه؟ خواننده تا میاد بفهمه چی به چیه رول تموم شده. :| مورد بعدی اینه که پستتو بیش ترش دیالوگ تشکیل داده، فضا سازیاتو بیش تر کن. اشکالات ریز نگارشی هم داشتی. یه دور پستتو قبل از ارسال بخون.

آریانا دامبلدور: 27

بازم که رولت یهویی تموم شد که! خواهر پروفسوری، درست ولی رولت رو آروم آروم ببند یه دفعه نگو باز نیمه تمام ماند. :| مورد بعدی اینکه پاراگراف اول رولت فعل هاش زمان حاله ولی بقیه رولت فعل هاش زمان گذشته س. فعل های رولتو یا کلا گذشته بنویس یا کلا حال.

وندلین نه چندان شگفت انگیز: 30

بیا! ان قدر گفت غلط املایی غلط انشایی خودشم سوتی داده. من از شما میپرسم، با آبشار پاس دادن چطوریه؟ :| با آبشار پاس داد؟ نه، با آبشار؟ :| توپا هم که از هم تشخیص نمیدی. 30 هم بخاطر خلاقیتت دادم.

لینی وارنر: 30

بخاطر اینکه تو هم توحیدو دوست داری 20 نمره بهت میدم. عالی بود رولت. اون قسمتی که گفتی آریانا اومد تو دلم گفتم جدایی اسنیچ از لینی. عالی بود دیگه حرفی نیست.

اوتو بگمن: 29

غلط املایی! غلط املایی! غلط املایی! فرا چیه؟ فردا. بخاطر وجود آرسینوس تو بازی که موجبات خنده و شادیمون فراهم شد و بخاطر سوال سه با دستای پشت پرده میفرستمت توی تیم خوب لیگ برتری!

تروی کینگ: 10
پسر خوب، رولت کو؟ نمیشه که با یه خط بیست نمره گرفت که، به مشق بقیه بچه ها نگاه کن، همه رول نوشتن. برای همین بیست امتیاز اولو نگرفتی.

رون ویزلی: 29

:| غلط املایی؟ :| فهش؟ :| یه دور بخونین رولتو قبل از ارسال.

ورونیکا اسمتلی: 28

چه خشن! :| تا جایی که من میدونم مادربزرگ فقط بلد بود شیرینی بپزه و شنل قرمزی هم خیلی مادربزرگو دوست داشت. جدا از اینا رول خوبی بود اما چند مورد غلط املایی داشتی و جای فعل هایت اشتباه بود و داستان هم یه مقدار سریع پیش رفته بود. شما هم یادت نره یه بار رولو قبل از ارسال بخونی.

رز زلر: 30

راضیم ازت! طنزش خوب بود، کوییدیچم داشت غلطی هم ندیدم.


بارفیو: 30

گاومیش با بال مینیاتوری؟ :| به حق چیزای نشنیده. :| در کل خوب بود رولت راضیم ازت.




به یاد گیدیون پریوت!

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.



تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۲:۱۵ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴

هری پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۱ چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۶:۳۷ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 224
آفلاین
جلسه سوم


- هری جیمز پاتر!
- بوق بهت استاد!
- زخمش واسه من!

دانش آموزان که درحال حاضر کاکتوس های باغ دانش بودند، جلوی دفتر اساتید جمع شدند و شعار های ضد پاترانه سر دادند. هری مبل دیگری را با ورد پشت در گذاشت تا دانش آموزان وی را تکه تکه نکنند.

پس از آنکه مبل به آرامی پشت در فرود آمد، دوید و پشت میز اساتید نشست و با خیال راحت شیر کاکائوی خود را نوشید. صدای کوبیدن در شدید تر شد اما او کوچک ترین توجهی به آن ها نداشت. ناگهان سر و صدا خوابید.

- آقای پاتر؟ در رو باز کنین.

با شنیدن صدا، شیر کاکائو به داخل گلویش پرید و سرفه کنان به سمت در رفت. شاید میتوانست دانش آموزان را نادیده بگیرد اما نادیده گرفتن مدیر هاگوارتز امکان پذیر نبود. بعد از برداشتن مبل ها در را باز کرد و اسنیپ را جلوی خود دید.

- بله جناب مدیر؟
- آقای پاتر، علاوه بر اینکه 50 امتیاز از گریف کم میشه میشه بگین چرا درو باز نمیکنین؟
- اینا میخوان منو بکشن! من نمیرم تدریس کنم!
- متاسفانه چون کسی برای تدریس نیست شما باید برین برای تدریس آقای پاتر.

هری:

چند دقیقه بعد

- منو نکشین! بزارین قبل از مردن، چهار گوشه زمین کوییدیچو ماچ بکنم.
- خیلی طول نکشه ها!

هری خودش را از دست بارفیو خلاص کرد و ردایش را تکاند و وارد زمین کوییدیچ شد. باقی دانش آموزان هم برای آنکه مطمئن بشوند هری فرار نمیکند وارد زمین کوییدیچ هاگوارتز شدند. استاد پرواز و کوییدیچ جارو آذرخش خود که به دیوار تکیه داده شده بود را با دست گرفت. ورونیکا اسمتلی نگاهی به عقب انداخت و گفت:
- بقیه کجان؟

همه ی دانش آموزان به عقب برگشتند تا ببینند ورونیکا درباره ی چه موضوعی صحبت میکند. ریگولوس با پوکر فیس مشهور خود به آرامی گفت:
- رفتن با اسنیپ صحبت کنن ببینن میتونن شَر این پاترو کم کنن یا نه.

نوگلان باغ دانش سری تکان دادند و برگشتند که مراقب هری پاتر باشند که متوجه شدند او سوار بر جارو بالای ورزشگاه پرواز میکند. هری چوبدستی خود را تکان داد و چندین حیوان جادویی شامل تسترال، هیپوگریف، ابولهول و چندین موجود دیگر در ورزشگاه ظاهر شدند. استاد پرواز گفت:
- خب، برای درس جلسه سوم باید بدونید که تو مسابقات کوییدیچ برخی موجودات میتونن مانع مسابقه شما بشن، شما باید یاد بگیرین که این موجودات مشکلی تو بازیتون ایجاد نکن، راه های خروجی ورزشگاه تا اطلاع ثانوی بسته س تا شما یدست بازی کنین و منم از اینجا فرار کنم.

پسر برگزیده جارویش را به سمت بیرون از ورزشگاه کوییدیچ حرکت داد و روی زمین فرود آمد. جارویش را کنار گذاشت و وقتی قصد داشت از آنجا فرار کند، اسنیپ و گروه دوم دانش آموزان را دید.

- اون ورد رو غیر فعال کن پاتر!
- الفرار!

هری به سرعت به سمت جنگل ممنوعه رفت و اسنیپ و نوگلان باغ دانش به دنبال وی رفتند.

____________________________________________________________________________________

خب این جلسه یکم با بقیه جلسات فرق داره، تو مسابقات کوییدیچی که درون سایت به صورت لیگ برگزار میشه ( نه به صورت گروه های چهارگانه ) رول ها به صورت ادامه دار هستند. که خب افرادی برای اولین بار شرکت میکنن میترسن پست هم تیمیشون رو خراب کنن.

این جلسه برای اینه که شما ترستون بریزه. شما تو ایفا دیدین که یک شخص سوژه جدید میده بقیه با خلاقیتشون اون رو ادامه میدن، اینجا شما پست منو سوژه جدید در نظر بگیرین و به صورت یه رول ادامه دار ادامه ش بدین. یعنی مثلا آملیا میخواد تکلیف بنویسه، میاد رول منو ادامه میده، بعد نفر بعد باید رول آملیا رو ادامه بده و ...

سوژه رو هم نبندین من خودم برای جلسه چهارم میبندم. فقط دو نکته: 1- رزرو فراموش نشه. 2- حواستون رو خیلی جمع کنین و رول های قبل از خودتونو بخونین، تو رول های ادامه دار بیش تر خطا وجود داره تا توی رول تک پستی.


به یاد گیدیون پریوت!

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.



تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۹:۲۷ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴

باروفیو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۲ جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۶:۱۵ شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۶
از محصولات لبنی میش استفاده کنید!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 191
آفلاین
ارشد ریون

1. تو یه رول کویدیچی، تو هر پستی که دوست دارین، بازی کنین. (20 نمره)

شب تاریکی آسمان هاگوارتز را فرا گرفته بود. هوا اندک اندک به گرگ و میش نزدیک میشد و هنوز هیچ جنبنده ای در هیچ کجای برج نمیجنبید و هیچ چشمی باز نبود ... البته در صورتی که برج شامل خوابگاه ریونکلا را نادیده بگیریم! مطابق معمول هر روز ظاهرا این قسمت از قلعه با جاهای دیگر آن اختلاف ساعت داشت.

- پا شید ... دِ یالا پا شید دیگه تنبلا لنگ ظهر شد ... الان عقب میمونیم از همه! تری پا شدی یا شکلاتارو بدم به مایکل؟ مایکل؟ چه خوابی داری میبینی باز نیشت بازه؟ پاشید دیگه! این طفل معصوم کیه ... اینم بیدارش کنید به دردمون میخوره؛ دانش آموز جا میزنیمش!

- طفل چیه من پروفسور فیلیوس فلیت ویکم این صد بار!

- فکر کردی میتونی با ریش مصنوعی خودتو استاد جا بزنی و از زیر بار درس در بری جوجه دانش آموز؟ بدو بر سر کلاست ببیم!

- آخه سگ ... چیزه ... مدیر مستعفی هاگوارتز این ساعت بیدار میشه که ما بیدار شیم؟!

گلرت با چوب و چماغ و هر ضرب و زور دیگری که میتوانست از استاد و دانش آموز تا گربه و وزغ و ارواح سرگردان رابه ردای آبی ملبس کرد و فرستاد سر کلاس های هاگوارتز. سپس نگاهی به برنامه کلاس های آن روز انداخت و وقتی چشمش به کوییدیچ افتاد فی الفور توری از غیب ظاهر کرد و به سمت محوطه حیاط روانه شد تا بلکه پروانه ای مگسی کفتری چیزی شکار کرده و دانش آموز جا بزند! تصویر کوچک شده

ساعاتی بعد - زمین کوییدیچ

- خوب نوگلان باغ جادو! جاروهاتون رو تهیه کردین؟

- بــــــــــــــعـــــــــــــــله!

- آقا اجازه؟ ما جاروره تهیه نکردیم میدونی؟ نه این که فکر کنید دانش آموز روستایی مشکلات اقتصادی داره و امکانات این ناقصه و توان تهیه ملموزات تحصیله ره نداره و هزینه جارو براش سنگین هسته ها! روستای ما به دلیل گاومیش خیز بودن از اقتصاد بسیار قدرتمندی برخوردار هسته و ما شیره ره صادر میکنیم و نقدینگی ره وارد میکنیم و در ولهه ی بعد ...

- باشه ... فهمیدیم دلیلش مالی نیست! پس چرا جارو تهیه نکردی؟

- آقا اجازه؟ ما در لیتل میش آباد سفلا به جارو اعتقاد نداریم!

هری پاتر که مانند سایر اساتید از وراجی های باروفیو کفری شده بود پرسید:

- پس به چی اعتقاد دارین؟

- گاومیش!

-

هری دیگر حوصله چانه زنی نداشت پس به خیال این که چنین چیزی غیرممکن است به باروفیو اجازه داد با گاومیش کوییدیچ بازی کند.

- باشه ... فقط کو گاومیشت؟

- آقا اجازه؟ اجازه بدین ... هوومم ... اکسپلیارموس!

همه منتظر خلع سلاح شدن استاد بودند اما تنها اتفاقی که بر اثر ورد باروفیو افتاد ظاهر شدن گاومیشی از عالم غیب بود. گاومیشی با دوبال ظریف شفاف و مینیاتوری هر یک به اندازه کف یک دست! دانش آموزان دست هایشان را بالای جارو ها گرفتند و فریاد زدند: «بالا!» باروفیو نیز دستش را بر پشت گاومیش گذاشت و فریاد زد: «پایین» تا گاومیش زانوانش را خم کند و او بتواند سوارش شود!

هری بدون توجه به باروفیو کار سایر دانش آموزانش را زیر نظر گرفته و توصیه های لازم را به آن ها گوشزد میکرد.

- عالیه بچه ها! وقتشه به دو تا تیم تقسیم بشید. کیا دوست دارن جست و جوگر باشن؟

همهمه ای میان دانش آموزان شکل گرفت ... اکثر آن ها مشتاق جست و جوگر شدن بودند و دست هایشان را بالا برده و بالا پایین میپریدند. باروفیو نیز در میان آن ها فریاد میزد: «روستایی ذاتا جست و جوگر هسته! روستایی خیلی مستعد هسته! تمام لیتل میش آباد سفلایی ها جست و جوگر هستنه! » هری اما بی توجه به تقلای او و بر اساس شایسته سالاری یک دانش آموز یویو دار و یک مو آبی و یک عینکی با موهای چتری را برای این پست برگزید و اعلام کرد که آن ها فیزیک مناسبی برای جست و جوگر شدن دارند.

پست بعدی مهاجم بود که داوطلبان زیادی داشت ... از جمله باروفیو که فریاد میزد «روستایی روحیه تهاجمی داره! روستایی خیلی مستعد هسته! تمام لیتل میش آبادی سفلایی ها از صد کیلومتری شیر گاومیش رو میپاچن توی شیشه! این نشون دهنده هدف گیری قوی ما هسته ... ما میتونیم توپه ره دقیق تو حلقه بندازیم! » هری نیز یک بار دیگر شایسته سالار بودنش را به اثبات رساند و چندین دانش آموز موقرمز کک مکی را برای این پست برگزید.

- دروازه بان؟

دانش آموزان اندک باقی مانده شروع به بالا و پایین پریدن کردند و هری بدون توجه به سخنان باروفیو در رابطه با غیرتمندی روستایی و قدرت بدنی بالای آن ها به خاطر تغذیه مناسب چند دانش آموز را دستچین کرد.

- خوب ... کسایی که باقی موندن هم پست مهم و پرطرفدار مدافع رو بر عهده میگیرن.

باروفیو به چهار دانش آموز گراوپ هیکلی که در کنار او باقیمانده بودند نگاه کرد ... قطعا در بین آن ها شانسی برای بازی کردن نداشت.

- تمرینات مخصوص رو شروع کنید! جست و جوگرها برن سراغ اسنیچ ها ... گلر ها و مهاجم ها هم روی دروازه ها بازی کنن ... شما هم یکی یه چماغ وردارین و سعی کنید آدمک هایی که روی هوان رو با بلاجر هدف بگیرید.

باروفیو زودتر از همه خود را به صندوق چماغ ها انداخت اما این دلیل نمیشد که در کنار برادر خوانده های گراوپ به او چماغ برسد! نتیجتا با دست خالی به پرواز درامد. شاخ های گاومیش را با دو دست گرفت و در هوا اوج گرفت. از دور میتوانست آدمک های هدف را ببیند که بلاجر ها از چند ده متریشان رد میشد! عزمش را جزم کرد تا قدرت روستایی را به اثبات برساند، شاخ های گاومیش را به جلو متمایل کرد و وقتی به محوطه آدمک ها رسید با پا به دو طرف بدن مرکبش ضربه زد. شیر با شدت از شیردون (!) گاومیش جوشید و به سمت آدمک ها پاچید و تک تک آن ها را منهدم کرد.

- واو! عالی بود! یادم باشه با کاپیتان ریونکلا در موردت صحبت کنم باروفیو


2. یه دلیل که باعث شد اسنیچ کوچک و بلاجر بزرگ، به این شکلی که ما امروز میشناسیم در بیان رو بنویسید ( 5 نمره )

میدونی؟! تحولات کوییدیچ همه با ورود گاومیش به این عرصه بود! از وقتی که لیتل میش آباد سفلا گاومیش پرنده ره ره به جهانیان عرضه کرد و در فدراسیون کوییدیچ به عنوان وسایل مجاز پرواز اینه ره ثبت کرد توپ ها برای آداپته شدن با کوییدیچ گاومیشی تغییر سایز دادن ... گاومیش ها چشاشون خیلی قویه و به همین خاطر اسنیچ بزرگه ره از دور میدیدن و سمتش میرفتن و بازی ها خیلی زود تموم میشد! برای همین اسنیچه ره کوچیک کردن. بعد از اون طرف بلاجر که کوچیک بود چون قدرت بدنی گاومیش و همچنین گاومیش سوار هایی که از شیر محلی گاومیش استفاده میکنن ایناره کاری نداشت و روشن اثر نمیکرد. اینه که بلاجره ره بزرگ کردن و سنگین کردن بلکه یه ضربه موثری به گاومیش و گاومیش سوار وارد کنه!

3. بهترین بازیکن رو تو پست مورده علاقتون بنویسید، دلیلشم بگین. (5 نمره)

گناریو گتوزو! چون اون یک روستایی با غیرت بود و جنگنده بازی میکرد و اگر جارو رد میشد جاروسوار رد نمیشد و اگر جارو سوار رد میشد جارو رد نمیشد! شیرشم از لبنیاتی محل ما میخرید!


ویرایش شده توسط بارفیو در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۲ ۱۹:۳۵:۰۳
ویرایش شده توسط بارفیو در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۲ ۱۹:۳۶:۱۹

I'm sick of psychotic society somebody save me




پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۸:۱۰ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴

هافلپاف، محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
ایفای نقش
محفل ققنوس
هافلپاف
مترجم
کاربران عضو
پیام: 1125
آفلاین
زلزه ی مو فرفری هافل!

1. تو یه رول کویدیچی، تو هر پستی که دوست دارین، بازی کنین. (20 نمره )

چیزی به شروع لیگ تابستانی کویدیچ هاگوارتز نمانده بود و هافلیون سخت کوش روز و شب زیر نظر کاپیتان آتش افزار تمرین می کردند، البته چه تمرینی!

وندل ویژ ویژ کنان از بالای سر لاک رد شد و در فاصله ی میلی متری صورت زاخاریاس که روی جارویش به خواب رفته بود، متوقف شد و در حالی که سرش را به نشانه ی تاسف تکان می داد گفت:
- نچ نچ! هافلی ها هم هافلیای قدیم! یه جوری به جارو چسبیده که انگار ریش مرلینه و حاجت می ده!

بعد سوت بلبلی تازه اش را از جیب ردای کویدیچ در آورد و جوری در آن دمید که اسرافیل ندمیده بود! زاخاریاس بی چاره از خواب پرید و در حالی که فکر می کرد آخرالزمان شده، دسته ی جارو را به سمت بالا گرفت و فریاد زنان دور زمین کوییدیچ چرخید.

وندلین با رضایت به شاهکار خودش که بیدار کردن اعضای تیم کوییدیچ و ترساندن زاخاریاس بود، نگاه کرد و با لبخند گفت:
- تمرین را ادامه می دهیم!

لاک که گربه ی ترسیده اش را در بغل داشت و سعی در آرام کردن او و خواباندن موهای سیخ شده اش داشت، با عصبانیت فریاد زد:
- یعنی چی که این جوری سوت می کشی؟ یعنی چی که ما را ساعت سه ی صبح بیدار می کنی تا تمرین کنیم؟...

گیبن ارتفاعش را کم کرد و از روی جارو پایین پرید و گفت:
- اصن ما اعتصاب می کنیم!

وندل جیغ کشید:
- یعنی چی که شما حوصله ی منو ندارین؟ یعنی چی که نمی خواهید تمرین کنید؟ یعنی چی که نمی خوهید باعث افتخار ننه هلگا بشید؟... اصن از این علیرضا یاد بگیرین نصف شماست!

هافلیون نگاه خصمانه یشان را به علیرضا انداختند. مادام هوچ پرسید:
- ایده ی کدوم بوقی ای بود که یه حیون رو جستجو گر کنیم؟

وندل باری دیگر در سوتش دمید و جیغ کشید:
- علیرضا یادگار ننه هلگاست! علیرضا پسر گل مامان هلگا ست! علیرضا گورکن هافله! علیرضا نماد هاگوارتزه! بعدم فعلا که یه گورکن بهتر از شما ها بازی می کنه!

نگاه هافلیون خصمانه تر شد و در این هنگام گربه ی لاکی روی جاروی گورکن هافل ( همان علیرضا!) که کنارش بود پرید ولی نتوانست کنترل کند که روی گورکن فرود نیاید و با علیرضا از ارتفاع سه متری به پایین پرت شد.

گربه ی لاک بالاخره یک گربه بود و می دانست چه جوری روی دو پا فرود بیاید ولی متاسفانه علیرضا گورکن بود نه گربه و بلد نبود چه جوری روی دو پا فرود بیایدو هری پاتر هم نبود که از انواع بالا ها و افتادن از ارتفاع سه متری جان سالم به در ببرد، بنابراین به دیار مرلین شتافت!

هافلیون این بار نه خصمانه بلکه بهت زده به جسد جستجو گر هافلپاف خیره شدند. این گورکن جدا از جستجو گر بودنش قدیمی ترین عضو تالار و حیوان خانگی هلگا بود حالا با کشته شدنش هم جستجو گر هافلی ها از دست رفت و هم خشم ننه هلگا برانگیخته شد و هم هاگوارتز بی نماد شد!

وندل به عنوان پیر تالار در حالی که آخرین تلاشش را به کار گرفته بود تا هافلیون را در آتش نیندازد، گفت:
- مرحله به مرحله عمل می کنیم! اول جستوجو گر جایگزین پیدا کنیم بعد به مشکل علیرضا رسیدگی می کنیم! فعلا تنها کسی که تو تالار هست و تو تیم نیست و فعال هست؛ رز ـه!

مادام هوچ کسی که در بین هافلی ها آرام ترین اعصاب را داشت داوطلب شد که رز را بیدار کند. ربع ساعت بعد مادام با رز خوابالو ولی روی ویبره برگشت.

مادام رز را گرفت تا ویبره نزند و روی اعصاب نداشته ی وندل نرود تا مثل پیراشکی توی آتش جزغاله نشود. وندلین که اعصاب توضیح دادن نداشت ، برای بار n ام در آن شب جیغ کشید:
- علیرضا مرده! ما گورکن و جستجو گر نداریم! تو باید جستجو گر بشی!

مادام همه اتفاقات آن شب را برای رز شرح داده بود و او هم قبول کرده بود که توی تیم باشد ولی الان که وندل بی اعصاب را دید از او ترسید و خواست از بازیکن بودن استعفا بدهد که با دیدن چشم های وندل فهمید اگر این کار را بکند به آتش انداخته می شود پس به جای آن مانند وندل جیغ کشید:
- من جستجوگر هافل نمی شم!
اگر بشم کشته می شم!


هافلیون:
رز:

همان روز ساعت هشت صبح

لیلی جردن:

- سلام کوییدیچ دوستان عزیز!
باری دیگر با شما هستیم با مسباقه ی بین هافلپاف و ریونکلاو! بریم که مسابقه رو شروع کنیم... اول از ریونکلاو شروع می کنیم.
لینی جستجوگره تراوز ومایکل و روونا مهاجمین ریونکلاو و مدافعین هلنا و گلرت هستند در دروازه هم فلیت ویک را داریم...

جین جردن:
-مثل اینکه بازی کردن اساتید مجازه چون در خط دفاع حمله ی هافلپاف مادام هوچ استاد کوییدیچ بازی می کنه رز زلر زلزله (چقدر توی اسمش ز داره! ) و لاک در دو طرف او دو مهاجم دیگر هافلپاف هستند و گیبن دروازه بان ،وندلین با آریانا مدافعین هست. جستجوگر علیرضا ـه... نه مثل اینکه به علت مصدوم بودنِ علیرضا، زاخاریاس جستجوگره!

ساختمان جردن! خود جردن:
- سوت داور نشانه ی شروع بازیه. ریونکلاو بازی رو شروع می کنه توپ در دست روونا ـه ولی با بازدارنده ای که وندلین به سمتش فرستاد توپ به دست لاک افتاد!... نگاه کنید بالای سر وندلین یک پلاکارد است که نوشته :
" no Asaaaab " !
مثل اینکه کاپیتان هافلی ها بی اعصاب است!

- بابا! بازی رو گزارش کن!
- اهم...آره! کجا بودیم؟ 50-40 به نفع هافلپاف! بازی در دست هافله، رز سرخون را در دست داره مایکل و روونا از دو طرف او را محاصره کردند ولی گرفتن او چندان هم کاری راحتی نیست! کی جرئت داره به دختری که روی ویبر ـه نزدیک بشه؟
به همین ترتیب رز جلوتر می رود و با پرتاب دور توپ راتوی دروازه ی ریون می اندازه فلیت ویک نمی تونه توپ رو بگیره! حالا می شه 60-40!

- این بار بازی دست ریونه، تراوز سرخون به دست به سمت دروازه پیش میاد آریانا بازدارنده را به تراورز می زد ولی تراورز به راحتی جا خالی می دهد این بار با آتش افزار روبه رو می شه ولی وندلین فندکش را گم کرده!

- هافلپاف حقه ی دیگه ای در آستین داره! زلزله با اون رنگ زرد ردایش در حالی که پشت به نور و رو به روی تراورز ایستاده ویبره می زنه و چشم های تراورز را اذیت می کنه.
تراورز مجبور می شه دستش را سایه بان چشمش کنه و در همان لحظه مادام هوچ توپ را از دست تراورز می گیره و به لاک در زمین ریون پاس می ده...همکاری در بین افراد گروه هافلپاف موج می زنه! 70-40 به نفع هافل ! یک حقه ی هوشمندانه!

- بابا آیا اون گوی زرین نیست که زیر پای زاخاریاس قرار داره؟
- مثل اینکه خودشه دخترم! و حالا زاخاریاس گوی زیرین رو می گیره و بازی با امتیاز...ام...جین 150 به اضافه ی 70 چند می شه؟

- می شه 220 بابا.
- اوهوم آره با امتیاز 220 برنده ی بازی می شه!

2. یه دلیل که باعث شد اسنیچ کوچک و بلاجر بزرگ، به این شکلی که ما امروز میشناسیم در بیان رو بنویسید ( 5 نمره )
توضیح: مثلا چون بلاجر میرفت تو حلق بازیکن اندازش تغییر کرد و اسنیچم چون کار چستجوگر سخت بشه کوچک شد. هرچی خلاقیتتون میگه لازم نیست دلیلتون منطقی باشه
.

چون بِلاجر باید بَلا باشه! نباید بِلا باشه! اگر بلاجر بِلا باشه ( کوچک باشه) نمی تونه هری پاتر رو از جارو پرت کنه پایین..فقط می تونه کروشیو بزنه و استفاده از طلسم های نابخشودنی خوب نابخشودنیه دیگه!

از اون طرف زمانی که گوی زرین بزرگ بود پاپ اعظم اعتراض کرد که برخلاف گفته های کتاب مقدسه و باید کوچکشه تا با انجیل که نوشته در زمان مرلین و مورگانا میسح مقدس از پرنده ی کوچک و طلایی رنگی استفاده می کردن، هم خوانی داشته باشه!

3. بهترین بازیکن رو تو پست مورده علاقتون بنویسید، دلیلشم بگین. ( 5 نمره )

بازیکن مورد علاقه ی من رزـه! (خودم نه ها! در این حد هم خودشیفته نیستم! ) همون رز و جک تایتانیک. خیلی قشنگ گوی زرین رو می گرفت....نه منظورم اینکه دل جک رو می گرفت!
اصن یه مهاجمی بود برا خودش! الگو منه! جنگنده! مدافع حقوق عاشقان هم بود حالا نمی دونم تو پست دروازه هم بازی می کرد یا نه!


ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۲ ۱۸:۱۹:۱۲
ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۳ ۱۱:۵۴:۱۰








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.