ـ ببخشید پروفسور اسنیپ،مطمئنید ماهنوزم باید واحد موجودات جادویی رو پاس کنیم؟
اسنیپ نگاه جدی اسنیپ واری به دانش اموزای اسلایترینی کرد و گفت:
نه پس!برین خونتون استراحت کنین تا من برم واستون بستنی میوه ای بخرم بیارم خدمتتون!
دانش اموزی که از همه جلو تر واستاده بود گفت:اخه قربان،پروفسور بلک...
ـ برای من بهانه نیار بچه!من خودم اندازه تو بودم نمره موجودات جادوییم از 30 کمتر نمیشد!
ـ عه؟جدا سیوروس؟مطمئنی نمره تو از 30 پایین تر نبود؟
اسنیپ با نگاهی شکاک جمعیت دانش اموزا رو ور انداز کرد تا ببینه کدوم فلوبری اونو بااسم کوچیک صدا کرده!!؟که یهو از پشت دستی به شونه اش میکوبیه و وقتی برمیگرده به پشتش نگاه میکنه مادر محترمشون رو میبینه که با نگاهی
بهش زل زده.
ـ مامان جونم!شما کی...
که متوجه دانش اموزان میشه.
دانش اموزانِ بچه ادم:
دانش اموزانِ بچه غیر ادم(سوء استفاده گر):
سیوروس پس از لبخندی بسیار خونسرد دوباره صداشو صاف میکنه ومیگه:
ـ اهم...منظورم اینه که...شما کی تشریف اوردین مادر؟
ایلین: همین الان.
ـ حالا چرا تشریف اوردین؟
ایلین نگاه عاقل اندر سفیحی به سیوروس میکنه ومیگه:
ـ سیوروس؟
ـ بله مادر؟
ـ ایا داد کشیدن سر بچه ها کار خوبیس؟
ـ خب...
ایلین وسط حرف سیو پرید وبا همون نگاه عاقل اندر سفیح گفت: ببین سیوروس،انسان همیشه بایستی در هر مکانی و قضاوت میان هر انسانی همواره باعلت برخورد کند نه با معلول!
سیوروس:
اینا الان دیالوگ خودتون بود مادر؟
ایلین با لحن معنا داری ادامه داد:
اما در برخی مواقع که اعصاب ادمو ... ،باید به این روش عمل کرد.
و بعد از لبخند شیطونی مخصوصش چوبدستی رو گرفت و به طرف دانش اموزا و...
ـ آوریس وُلو!
به محض اینکه ایلین این کلمه رو گفت یهویی گوش سمت راستی همه دانش اموزا به وسیله نیرویی نامرئی به سمت بالا کشیده شد و صدای فریاد ها بلند شد.
سیوروس در حالی که با تعجب وشگفت زدگی به دانش اموزایی که به وسیله گوششون ونیروی نامرئی حالا تو هوا معلق شده بودن نگاه میکرد:
اختراع جدیدته مادر؟
که یهو صدای فریاد اشنایی از بین دانش اموزای معلق به وضوح شنیده شد.
ـ منو بیارین پایین!اخه من چی کاره ام اینجا اخه؟
نگاه ایلین وسیو به جمعیت معلق جلب شد.که بین اونا یک عدد کله نصفه مو که به نظر می اومد موهاش تازه در اومده باشه مشخص بود.
ایلین: عه وا!دراکو،تویی؟شرمنده.
سپس با یه حرکت طلسم رو از دراکو برداشت و دراکو باسر به زمین خورد.
ایلین دوباره:عه وا!
شرمنده.
دراکو بعد از کمی تلو تلو خوردن بلند شد وگفت:
بی زحمت پانسی هم بیارین پایین!
ـ پانسی هم مگه اینجاس مگه؟
ـ بین جمعیت نبود ولی داشت ازاین حوالی میگذشت.فکر کنم افسونتون یه کم زیادی قویه.
سیوروس باخودش: جی پی اسه یا افسون؟
ایلین در همان لحظه:
ـ بستگی داره با چه قدرتی اجراش کنی سیوروس.
ـ
و بلافاصله با یک حرکت چوبدستی ایلین،پرسی هم با سر به زمین خورد.
سیوروس:میگم مادر،ما هنوز گوش اینا رو لازم داریم،میگم بیاریمشون پایین،نه؟
ـ باشه.
و تو یک لحظه همه با سر به زمین خوردن.
دانش اموزا:
و بعد از چن دقیقه که تونستن تعادل خودشون رو حفظ کنن یکی از دانش اموزا گفت:
حالا ما باید چی کار کنیم پرفسور؟
ـ یعنی چی که چی کار کنیم؟زود باشین برین سر کلاستون!
ـ اخه ما استاد موجودات جادویی نداریم!فراموش کردین؟پروفسور بلک مدت زیادیه که ناپدید شده!
سیوروس تازه یادش اومد که سیریوس بلک مدت مدیدیه که ناپدید شده و فهمید چه اشتباهی کرده که افسون پیچوندن گوش رو زود تر از مادرش یاد نگرفته!((پس چی؟ فکر کردین سیوروس اسنیپ درمقابل دانش اموزان اشتباه میکنه؟هرگز!))
در این لحظه سیوروس به تصور این که مادرش حرفاشو شنیده یانه چشمش به ایلین میفته.اما برخلاف تصورش شاهزاده ایلین به شدت در اندیشه ای ژرف فرو رفته و لبخند معناداری هم رو لباشه.
ایلین بعد از اندکی تفکر بدون مقدمه میگه:
ـ سیوروس؟
ـ بله؟
ـ منو استاد جدید موجودات جادویی معرفی کن!
ـ جانم؟؟؟؟!!!!!
و سپس بسیار خونسرد در حالی که
صحنهاونجا رو ترک میکنه رو به دانش اموزا میگه:
ـ فردا هرکی سر جلسه دیر کنه میدم سیوروس
به جز اسلیترین از همه گروه ها 60 امتیاز کسر کنه!البته از گریفیندور 100 امتیاز!
و بعدش خیلی شیک ومجلسی در حالی که موهای لخت قهوه ایشو به پشت سرش هل میده از اونجا میره.
سیوروس:
ملت اسلیترین:
راونکلا:
هافلپاف:
گریفیندور:
همون موقع فرداییش،کلاس مراقبت از موجودات جادویی:
ـ برپا!
ایلین با ردا و کیف مخصوصی که برای اولین روز تدریسش اماده کرده به دست وارد کلاس میشه اما با شنیدن این کلمه یهو مکث میکنه و ایلین وار چشمشو به صورت افقی رو کلاس میچرخونه و یهو جوری میزنه به میز که پنجره ها میلرزه.
ـ کدوم دانش اموزی این حرف منحوسِ دانش اموزیِ مشنگی رو به زبون اورد؟
و در همین لحظه دانش اموزان ((بسیار صادق و راستگو))اسلایترینی کالین کریوی رو نشونه میرن.
ایلین:تو بودی اره؟
ـ من که چیزی نگفتم پروفسور. :worry:
ایلین میخواد دهنشو بازکنه و بگه 100 امتیاز از گریفیندور کم میشه که با خودش میگه بهتره روز اول تدریسش خون خودشو کثیف نکنه.
پس میگه:
ـ امروز شانس اوردی حالم خوبه و تو هم یک اصیل زاده هستی،به همین خاطر
فقط وفقط 80 امتیاز از گریفیندور کم میشه.
برو بچ اسلی(باخودشون):
استاد ینی این.
ایلین رو به اسلی ها:
از تعریفتون ممنونم بچه ها!50 امتیاز برای اسلیترین!
ملت اسلی پس از حالت
باخودشون:
گریف(باخودشون):((بووووووووووق!))
ـ اولا که خودتونین!دوما به نظر من بهتره یه فکری به حال امتیازات گریفیندور بکنین.
ملت گریفیندور:
ـ همه تون خوب گوش کنین،در این مورد بین هیچ گروهی تفاوتی وجود نداره!بهتره از هرگونه فکر کردن یا حرف زدن های منفی پرهیز کنید چون من خیلی راحت متوجه میشم دارین چی میگین!
ایلین سپس پس از لبخندی ملیح به گریفیندوری هابه روش ایلینی میگه:
خب،بهتره دیگه درس رو شروع کنیم.
ـ درس امروز ما که جلسه اوله بسیار متفاوت خواهد بود.
بعد از جاش بلند میشه و بی مقدمه به طرف دیوار پشت سرش میره و به در پشتی کلاس نگاهی میندازه و میگه:
نچ!...فکر نمیکنم بتونه ازاین در رد بشه.
و دانش اموزان بعد از اینکه این حرفو میشنون:
اوه مرلین!
دراین میان پانسی پارکینسون اجازه میگیره و میگه:
ببخشید استاد،ولی میشه بپرسم تدریس امروز چیه؟
ـ خودت میفهمی پانسی!
ایلین اینو میگه و چوبدستیشو به سمت دیوار میگیره و میگه:
ریدوکتو!
و دیوار با صدای مهیبی منفجر میشه.
ـ خب،حالا دیگه حله!
و چند ثانیه بعد شعله اتشی به داخل شعله میکشه.
دانش اموزان در حالی که خودشونو میچپونن زیر میز:یا مرلین!
ـ نچ نچ نچ!نگاه کنید میخوان مملکتو دست چه ادمای ترسویی بدن!
در این میان املیا سوزان بونز از گروه گریفیندور در حالی که سعی میکنه خودشو بیشتر ببره زیر میز میگه:
اخه استاد...این یه اژدهاست!
ـ خوب اژدهاست که هست!که چی؟اصن اژدها به این ملوسی کجاش ترس داره؟
دانش اموزا:
اژدهای شاخدار رومانیایی در حالی که شاخ طلایی روی سرش به زیبایی میدرخشید و فلس های سبز براقش ایلین رو به یاد اسلیترین می انداخت مرتب سعی میکرد زنجیر خودشو که با اون بسته شده بود پاره کنه.
ایلین بعد از اینکه از یه شعله اتیش که اژدها بهش تقدیم میکنه جا خالی میده میگه:
این یه اژدهای شاخدار رو مانیاییه،همونطور که میبینید بسیار هم زیباست و از اونجایی که سپر مدافع من به همین اژدها تعلق داره من تصمیم گرفتم اولین جلسه تدریسمو با این اژدها شروع کنم.
و ادامه میده:
همونطور که میبینید بلند شاخ فلس های سبز تیره وشاخ های بلند درخشانی داره.این نوع اژدها قبل از اینکه شکارشو کباب کنه اونو با شاخ از هم میدره.
ایلین یه نگاهی به دانش اموزا میکنه.ظاحرا کمی ترسشون ریخته اما به نظر ایلین هنوز حواسشون خوب جمع نیست ولی قیافه دانش اموزان بعد از شنیدن جمله((این نوع اژدها قبل از اینکه شکارشو کباب کنه اونو با شاخ از هم میدره))انگار کمی حواس جمع تر به نظر میاد.
ایلین ادامه میده:
شاخ پودر شده این اژدها از مواد ارزشمند در معجون سازیه وزادگاه این جانور مکان ارزشمندی در جهان محسوب میشه به طوری که همیشه به وسیله وزارت سحر وجادو رومانی مورد حفاظت قرار گرفته شده.
نسل این اژدها در سال های اخیر به وسیله نوعی برنامه فشرده رو به افزایشه زیرا به دلیل شکار بیش از حد این نوع اژدها نسل اونها در حال انقراض بود...
ایلین بیش از این نمیتونه حرفشو ادامه بده چون اژدها به نظر شدیدا گرسنه و عصبی میاد و با توجه به زنگ زدگی زنجیر نصب شده برروی گردن اژدها و قیافه دانش اموزا که بهتر از خودش نبودن میگه:
فکر میکنم توضیحات کافی باشه،حالا تا من برم فیلچو خبر کنم شما هم از هرچیزی که توضیح دادم سه بار بنویسین!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــخب...
بهتره بعد ازاولین پستم به عنوان پست تدریس،خودمو معرفی کنم.
با سلام
اینجانب پروفسور ایلین پرنس،جانشین پروفسور بلک،استاد جدید مراقبت ازموجودات جادویی هستم.
و مفتخرم که اولین تکلیفمو برای اولین تدریسم ارائه بدم.
تکلیف جدید:
1- رولی تک پسته ای طنز بنویسید (طولش مهم نیست،هرچقد تونستین بنویسین)درباره اینکه چه کسی اولین بار به وسیله اتش اژدهای شاخدار رومانیایی جزغاله شد؟(15 نمره)
2- از پوست سبز وفلس دار این نوع اژدها چه استفاده هایی میشود؟غیر رول(3 نمره)
3- گزارشی تک پسته تهیه کنید از مکان نگه داری این نوع اژدها و طرز تغذیه و مکان نگهداری انها.(فرض کنید شما یه خبر نگارید)(12 نمره)
موفق باشید***