پچ پچ حضار در سالن، مثل یک گله هیپوگریف وحشی، طنین انداخته بود. همه در مورد بازیگران بی نظیر روی صحنه نمایش حرف میزدند اما با بالا رفتن مجدد پرده، این پچ پچ ها به خاموشی گروید.
مرگخوار شماره 1 که نقش هری جیمز پاتر را ایفا میکرد، حالا وسط صحنه نمایش روی زمین زانو زده بود و دستانش را به حالت دعا قفل کرده، با حالتی ملتمسانه به بالا خیره شده بود:
-چرا؟! چرا من انقدر بدبخت و بیچاره و فلک زده هستم که نمیتونم برای روز تولدم مادرم رو کنار خودم داشته باشم؟!
هری پاتر،ناگهان خودش را روی زمین انداخت و با حالتی نمایشی، محکم روی پیشانی اش کوبید و فریاد زد:
-ماااااادر! آه مادر! من بی تو چه کنم؟!
در لحظه اوج، که نمایش حالتی بس هندی و تاثیر گذار به خود گرفته بود، ناگهان شخصی در میان جمعیت به گریه افتاد:
-آخی!!! بابای منه ها! میبینی چه گناه داشته؟! آخی!!!
بلاتریکس که خودش هم اشک در چشمانش حلقه زده بود، سر لی لی را به طرزی ناشیانه در آغوش کشید و گوشه چشمانش را با دستمال چرک و کثیفی پاک کرد:
-گریه نکن بچه! بیا اینو بگیر اشکاتو پاک کن!
و ناگهان به خودش آمد و متوجه شد که یک مرگخوار است و طبیعتا نباید برای کله زخمی گریه کند و مسلما نباید دختر کله زخمی را هم دلداری بدهد. برای همین دخترک را فورا از خود دور کرد و دستمال چرک و کثیف را هم از او گرفت. بازیگر روی صحنه که خشک شده بود، بار دیگر به خود آمد و با همان لحن بازیگران هندی فریاد کشید:
-آه مادر! زندگی بی تو معنایی ندارد! رفیق بی کلک مادر!
نوری درخشنده و نقره ای، فضای روی صحنه را در خود غرق کرد و سپس غرش رعد و برق با آن همراه شد. بازیگران نقش خاله پتونیا و همسر خاله پتونیا و سانِ خاله پتونیا هر کدام یک بالش و پتوی گلبافت برداشتند و به گوشه خانه چوبی رفتند و همانجا خودشان را گوله کرده و خوابیدند.
-اینجا سرد و تاریک است! من وحشتزده و غمگینم! مدتی بس طولانی هیچ نخورده و هیچ چیز نیاشامیده ام! آه مادر!
در لحظه ای که هری پاتر روی صحنه ناله و شیون میکرد بار دیگر بغض لی لی لونا ترکید و صدای گرفته اش از پشت ملت به گوش رسید:
-گناه داره خب! یه چیزی بهش برسونین!
"پشت صحنه نمایش"
وینکی، جن خانگی خوب، نگاهی به ساعتش انداخت و سپس به رودولف که حالا به خاطر جثه ی عظیمش در نقش هاگرید بود، نگاه کرد. آنگاه مسلسلش را به سمت رودولف گرفت و گفت:
-رودولف باید روی صحنه رفت! رودولف باید در نقش هاگرید بود و به کله زخمی کمک کرد!
رودولف با خشم به موهایش درون آینه نگاه کرد که توسط نارسیسا فر شده و روی شانه هایش ریخته بودند اما این تمام ماجرا نبود. نارسیسا پشت صحنه سیم های ظرفشویی را به چسب آغشته کرد و آنها را محکم روی چانه رودولف کوبید.
"چند لحظه بعد"
رودولف حالا به لطف بالش های جاسازی شده درون لباسش تپل به نظر میرسید و وجود سیم های ظرفشویی و موهای فر شده اش او را شبیه به هاگرید شکاربان کرده بود. به خودش در آینه خیره شد و دستی به موهای فر شده اش کشید.
وینکی با عصبانیت جیغ جیغ کرد:
-رودولف چقدر به خودش در آینه نگاه کرد! رودولف باید رفت روی صحنه!
جن خانگی کوچک، مسلسلش را بار دیگر از جیبش بیرون کشید و به رودولف اشاره کرد تا روی صحنه برود اما رودولف هم به این راحتی ها کم نمی آورد. قمه خونی و مسلسل وحشی با هم درگیر شدند اما رودولف که به لطف بالش ها نمیتوانست درست و حسابی مبارزه کند از وینکی شکست خورد و با حالتی ناگهانی همراه با قمه اش روی صحنه ظاهر شد.
رودولف که از این اتفاق ناگهانی به شدت جا خورده بود با دستپاچگی به جمعیت نگاه کرد و آن وسط ها هم چند ساحره جذاب توجهش را جلب کردند. مرگخوار عظیم الجثه که حالا در نقش هاگرید شکاربان ظاهر شده بود به سرعت قمه اش را در جیبش جا داد و سعی کرد دیالوگ هایش را به خاطر بیاورد:
-حری! کلح زخمی عظیظم! طولدط مبارک! من هاگرید شکاربان هصطم! املا ذیر بیصت نگرفتم جون طو!
شکی نبود که رودولف کمی دستپاچه شده بود ولی به قدری قدرتمند بود که این بساط را جمع کند. پس از جیب کوچکش کیک سه طبقه ای را بیرون کشید و فریاد زد:
-طولد طولد! طولدط مبارک!
کمی بعد رودولف چتر فیروزه ای رنگی را که با راه راه های سرخابی تزیین شده بود بیرون کشید و آن را به صورت موجی در هوا تکان داد و همین حرکت برای نورانی شدن کل صحنه و تبدیل شدن آن به یک جشن تولد بسیار عظیم کافی بود.
هری پاتر اما، همچنان در حال ناله و شکوه و شکایت از دنیا بود که ناگهان هاگرید نامه ای در دهانش چپاند و به زور لبخند زد:
-از طولد لظت ببر بچح جان! اومدم که ببرمت کوچح دیاگون تا بتونی خرید مدرسح اط رو انجام بدی! من مادر و پدرط رو میشناخطم! عادمای خوبی بودن!
هری پاتر که حالا سعی داشت نامه را از دهانش بیرون بکشد هاج و واج به هاگرید خیره ماند و رودولف که در نقشش غرق شده بود به گفتن دیالوگ هایش ادامه داد و بعد از شدت خستگی در نوشتن غلط های املایی روی زمین غش کرد و پس افتاد. پرده با ریتم "طولد طولد طولدت مبارک" پایین آمد و صحنه بار دیگر از نظر حضار ناپدید شد.