تق تق تق!
-یعنی کیه این وقتِ صبح؟!
اینبار با شدتِ بیشتر: تـــــق تـــــــق تـــــــــــق!
-اومدم، اومدم! درو کَندی که!
آلبوس دامبلدور با پیژامه و رکابی که لباس خوابش محسوب می شد به سمتِ در رفته و با خمیازه ای طولانی در را باز کرد و به دختری که بیرون ایستاده بود گفت:
-بفرمایین خانوم، کاری داشتین؟
آلتیدا با خوشحالی گفت:
-پروفسور، میخوام بیام عضوه محفل بشم.خواهش!خواهش!خواهش!
خلاصه پروفسور دامبلدور دیگه نتونست رویِ آلتیدا رو زمین بندازه و درخواستشو قبول کرد.
پایان.
پیژامه؟ رکابی؟ حتما باید میگفتی پدر جان؟
راستش من از شما رول تو ایفا ندیدم و رول هایی که ازتون خوندم فقط تو هاگوارتز بوده. اما همین رول هاییم که خوندم نشون میده شما نویسنده ی خوبی هستین. علی الحساب عضو میشین، اگه کارتون خوب بود عضو دائمی محفل میشین.
تایید شد!