هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۲:۵۲ شنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۵

سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۶ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۲ دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱
از تو تالار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 265
آفلاین

1-یک رول کوتاه در مورد ساختن جارو توسط خودتون بنویسید (20 امتیاز)

- خب... اینم از جارویی که از مغازه ی مشنگی خریدم. فقط باید اون وردی رو که رز گفت رو روش اجرا کنم.

فلش بک

- یه کاغذ پوستی درباره ی ساخت جاروی پرنده ای که خودمون ساختیم؟! خب من چمیدونم چجوری جارو می سازن! :worry:
- بابا کاری نداره که! اول یه جاروی مشنگی میخری، بعد یه ورد میزنی بهش، میشه جاروی جادویی!
- چه وردی؟
- مجیکبروممیکر!
- ها؟!
- چی ها؟!
- دوباره بگو ورده رو. مجیک چی؟
- یادم نمیاد. من گفتم؟
-

پایان فلش بک


- پریگنو؟ نه نه. اون برای آتیش زدن بود... آگا ينو افري فري موري؟ نه. اینم برای آتیش زدن بود... مافلیاتو؟ ریله شیو؟ آناپندو؟ ریداکتو؟ فرگاتن تينگ؟! نه اولش مجیک داشت. اَ لامصب چی بود اون طلسمه؟!

نفس عمیقی کشید.

- خودم می سازم خب.

قلم پر را برداشت و شروع به نوشتن کرد.

- مجیک... خب یه کلمه ی لاتینه. بقیشم لاتین می نویسم. مجیک به معنای جادویی...

معادل انگلیسی کلمه ی جارو را در گوگل ترنسلیت سرچ، و در برگه یادداشت کرد.

- بروم...

سپس معادل کلمه ی ساختن را سرچ کرد.

- میکر.

به سمت جارو رفت. چوب دستی را به سمت جارو گرفت و با خونسردی و اعتماد به نفس کاذبی کلمات را ادا کرد:
- "مجیک برم میکر"

پتق قپتت تپق قپت...
بووووووم!




2-چرا از قالی پرنده و یا بشکه پرنده در زمان قدیم استفاده نشد برای پرواز و به جای آن از جارو استفاده شد ؟ توضیح دهید (5 امتیاز)
مشخصه دیگه. چون اگه از قالی پرنده استفاده می کردن، یه جورایی تقلید می شد از اونایی که اول قالی پرنده رو بوجود آورده بودن. و اونطوری اصن کیف نمی داد.
اگر هم از بشکه استفاده می کردن، راحت نبود! نه پنجره داره، نه تهویه هوا. بزرگه و جاگیر. امکان تصادفات هوایی موقع پرواز رو هم افزایش میده. مضحک هم هست تازه! و اینکه ممکنه یه نفر یکم عریض و بزرگ باشه. و خب جا نشه تو بشکه! همه ی این احتمالات رو میشه براش در نظر گرفت.
و اینکه خب جارو کاربردهاش هم بیشتره. جارو کردن، پرواز، فشردن دکمه ی روشن و خاموش تلویزیون در فاصله ی زیاد و در صورت در دسترس نبودن کنترل، و غیره و غیره و غیره!

3- یک نقاشی با نرم افزار paint از یک جارو اولیه بکشید (5 امتیاز)
تصویر کوچک شده

همونطور که مشاهده می فرمایید کاملا اولیه ست و فاقد هیچگونه آپشنی!

4-آنیماگوس چیست ؟ (5 امتیاز)(ویژه دانش آموزان رسمی)
جانور نماهایی هستن که هروقت اراده کنند میتونن حیوون بشن و در بقیه موارد انسانند.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۳:۳۰ جمعه ۱۸ تیر ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
1- یک رول کوتاه در مورد ساختن جارو توسط خودتون بنویسید (20 امتیاز)

- یه کم چوب درخت آلبالو، دو کیلو چشم وزغ شاخدار، دو تا منوی مدیریت... این ها را در پاتیل ریخته و شش دور به دور پاتیل میگردیم!

هکتور بعد از ریختن هر چه دم دستش بود درون پاتیل، برخاست و مشغول گشتن به دور پاتیل شد.
- یک و یک و یک! دو و دو و دو! سه و سه و سه! ساخت معجون هکتوووره!
هکتور جهت حرکتش و به واسطه آن متن آوازش را هم تغییر داد.
- معجونهههه، اونجا نشسته، جوش میخورهههه، بخار میکنه، دود میکنهههه... نمیدونه چه کنه با آتیییییییش!

دقایقی چند با همین روش گذشت و هکتور به جای شش دور بیش از چهارصد دور اطراف پاتیل گشت و شعر های مختلفی از یه توپ دارم قلقلیه تا ایا یا ایها الساقی را به زبان معجونی خواند. بلاخره پس از همه این گردش ها ویبره زنان به سمت پاتیل رفت.

درون پاتیل معجونی سبز و آبی میجوشید و هر از گاهی صدای جیغ از معجون به گوش می رسید و به دنبال آن یک جاروی مینیاتوری از پاتیل بیرون میپرید و دوباره به درون آن شیرجه میزد. چهره هکتور مثل همیشه راضی به نظر میرسید.

- بلاخره معجون ساخت جارو رو ساختم! حالا باید ببرم بدم استر بخوره تا ببینه اینجوری جاروی خودمو ساختم!

ساعاتی بعد- دفتر مدیریت مدرسه

- استر!
- 50 امتیاز از اسلیترین کم میکنم چون بدون در زدن وارد شدی، 40 امتیاز کم میکنم چون منو به اسم کوچیک صدا زدی، ویبره هم زیاد میزنی 10 امتیاز هم به خاطر این کم میکنم.
- استر من برای صلح اومدم. دو تا لیوان نوشیدنی آوردم با هم بزنیم.
- پیشنهاد رشوه به مدیریت؟ ضمن کسر 20 امتیاز دیگه از اسلیترین میتونی نوشیدنی رو بیاری بخوریم.

هکتور ویبره زنان نوشیدنی را به دست استرجس داد و او یک نفس نوشیدنی را سر کشید!
هکتور ویبره زنان منتظر شد... و منتظر شد... و بیشتر منتظر شد... و حتی بیشتر... و باز هم بیشتر...

هکتور:
استر:

هکتور که نا امید شده بود آهی کشید و گفت:
- من دیگه میرم سر کارام استر!

هکتور هنوز در را پشت سرش نبسته بود که...
بـــــــــــوم!

هکتور:

2- چرا از قالی پرنده و یا بشکه پرنده در زمان قدیم استفاده نشد برای پرواز و به جای آن از جارو استفاده شد ؟ توضیح دهید (5 امتیاز)

جادوگران و ساحره ها زیرک و باهوش بودند و می دانستند که اگر همسایه های مشنگشان از کم و کیف نیرو های آن ها آگاه شوند در پی بهره کشی از آن ها بر می آیند بنابراین مدت ها پیش از اجرای قانون بین المللی رازداری جادوگری از معاشرت با افراد غیر جادوگر اجتناب می ورزیدند. آن ها وسیله ی پرنده ای را می توانستند در خانه نگه دارند که وسیله ای عادی و پیش پا افتاده بوده و مخفی کردن آن آسان باشد. جاروی دسته بلند برای این کار از هر وسیله دیگری مناسب تر بود.
3- یک نقاشی با نرم افزار paint از یک جارو اولیه بکشید (5 امتیاز)

تصویر کوچک شده


4- آنیماگوس چیست ؟ (5 امتیاز)(ویژه دانش آموزان رسمی)

آنیماگوس یا جانورنما جادوگران یا ساحره هایی هستند که با تلاش و مشقت بسیار راهی پیدا کردند که بتوانند به اختیار خود به شکل یک جانور نما در بیایند. این کار غیر قانونی است و همه کسانی که جانور نما هستند باید به اداره سو استفاده از جادو بروند و نام خود را در فهرست جانورنمایان درج کنند. در قرن اخیر فقط 7 نفر به طور قانونی جانورنما شدند. کسانی هم هستند که نام خود را ثبت نکرده اند و جانورنمای ثبت نشده به شمار می آیند.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۱:۵۶ جمعه ۱۸ تیر ۱۳۹۵

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
1-یک رول کوتاه در مورد ساختن جارو توسط خودتون بنویسید (20 امتیاز)

فلش بک به لیگ کوییدیچ زمستانی، وزارت سحر و جادو، رختکن تیم کوییدیچ تنبل های زوپسی:

- یعنی چی؟ حالا ورزشگاه درسته در حال تعمیره، ولی جاروهامون به چه کار غولا میاد؟!
- آرسینوس، ببین... وایسا من توضیح بدم...
- بخوره تو سرشون این تعمیرات!
- آقا... یه دیقه صبر کن خب.

همین که آرسینوس دست سیوروس را از روی شانه اش کنار زد که برود سمت خروجی رختکن، یک عدد پاتیل مستقیما خورد توی سرش و او به زمین خورد.
- کی معجون صبر کردن میخواست؟
- آرسینوس میخواست.
- شما رو میشناسم؟

هکتور و اسنیپ پوکرفیس شدند. اما این حالت زیاد طول نکشید. اسنیپ به فکر رفع بحران بود. اسنیپ مدیری بسیار مدبر و کار درست بود. نتیجتا گفت:
- خب، الان جاروهامون که اینجا انبار کرده بودیم توسط معاون آرسینوس به سرقت رفتن. باید یه حرکتی انجام بدیم. مسابقه دیر میشه ها.
- ریگولوس جارو هارو کش رفته؟
- آره، رفته باهاشون یه بسته چیپس مزمز خریده. یارو هم ظاهرا قیافشو دیده، چیپس خالی انداخته بهش.

آرسینوس به آرامی به سوی پنجره باز رختکن رفت تا خودش را به پایین پرتاب کند.
- من دیگه اینطوری اصن نمیتونم.

اسنیپ و هکتور به سرعت زیر شانه های او را گرفتند و در همین زمان ریگولوس بلک وارد دفتر شد.

- میکشمت! یکی اینو بگیره! قسم میخورم میکشمش!
- قبل از اینکه بزنم حس بویاییتو نابود کنم تو آزکابان هم گفته بودی که میخوای وزنه ببندی به پاهام و بندازیم تو اقیانوس.
- همون لوله جارو برقی رو میکنم تو... تو... آره! تو گوشت!

- جارو برقی!

آرسینوس بلافاصله متوجه شد.
آنها میتوانستند خیلی ساده جارو برقی هارا تبدیل به جاروی پرنده کنند. جا گیر بود. نا مطمئن بود، ولی بهتر از مواجهه شدن بدون جارو با حریف بود.

دقایقی بعد:

- هکتور، معجون تقویت جاذبه رو بیار ببینم.
- میخوای چیکار؟ هشت میلیون گالیون میشه!
- ریگولوس، ببرش سمت خزانه هکتور رو!

ریگولوس به سرعت یقه هکتور ویبره زن را گرفت و از اتاق خارج کرد...
آرسینوس به هفت جارو برقی قدیمی که اگر ضربه محکمی میخوردند به سرعت از هم متلاشی میشدند نگاهی کرد، سپس معجون را پاشید رویشان، ایستاد یک گوشه و به درگاه مرلین و زوپس دعا کرد که جارو ها به کار بیفتند. سپس همانطور که دعا میکرد آن را دید...
جارو ها روی هوا معلق شده بودند!

آرسینوس نیشش را در زیر نقاب باز کرد.
- من رفتم اختراع جارو برقی پرنده رو به معرفی شخصیتم اضافه کنم!

پایان فلش بک!


آرسینوس نیشخندی زد و دفترچه خاطرات جدیدش را که هنوز توسط ریگولوس کشف نشده بود، وارد رو بالشی اش کرد و دوباره به خواب عمیقی فرو رفت.

2-چرا از قالی پرنده و یا بشکه پرنده در زمان قدیم استفاده نشد برای پرواز و به جای آن از جارو استفاده شد ؟ توضیح دهید (5 امتیاز)

در زمان های قدیم، به دلیل غیر معمول بودن وسایلی همچون قالی و بشکه، که به راحتی هم توسط مشنگ ها دیده میشدند، جادوگران بلند شدند رفتند جنگل، و دیدند اگر بزنند درخت قطع کنند و جارو بسازند بهتر از این است که توسط مشنگ ها شناسایی شوند و به قتل برسند. پس به جاروی پرنده روی آوردند.


3- یک نقاشی با نرم افزار paint از یک جارو اولیه بکشید (5 امتیاز)

اینجاست
پروفسور.

4-آنیماگوس چیست ؟ (5 امتیاز)(ویژه دانش آموزان رسمی)

آنیماگوس اصولا چیز نیست پروفسور. من متوجه شدم شما این سوال رو به صورت کاملا انحرافی بیان کردید و آخرش از "چیست" استفاده کردید.
به هر صورت، آنیماگوس به شخصی گفته میشود که با تمرین فراوان و تمرکز، توانسته هنر تبدیل شدن به جانداران پرنده و حتی چرنده را بیاموزد. البته بسیار گفتنی است که تبدیل شدن به یک آنیماگوس پرنده کار بسیار سخت و طاقت فرسایی است و حتی آنیماگوس های پرنده ای نیز مشاهده شده اند که پس از تبدیل شدن حافظه شان را از دست داده اند و دیگر هیچگاه موفق به بازگشت به حالت اولیه خود نشده اند.



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۱:۴۸ جمعه ۱۸ تیر ۱۳۹۵

لوئیس ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۴ سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۲:۰۰ چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۵
از سرعت خوشم میاد!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 244
آفلاین
1-یک رول کوتاه در مورد ساختن جارو توسط خودتون بنویسید (20 امتیاز)

لوئیس ویزلی و آلبوس پاتر در کارگاه قدیمی فرد و جورج در خانه ویزلی ها نشسته بودند و کتاب های مربوط به جارو هارا زیر و رو میکردند.
- لوئیس؟ تو که میتونی با قدرتت پرواز کنی دیگه جارو پرنده می خوای چیکار؟!

- تو نمیدونی آلبوس.خیلی سخته.تمام مدت باید در حالت ایستاده باشی و باید مواظب باشی به هیچ چیز قابل اشتعالی برخورد نکنی!

- اگه اینطوریه باشه.حالا چطوری می خوای جارو رو درست کنی؟

- توی این کتاب نوشته هر جارویی سه بخش داره.بالا برنده که اون رو معلق میکنه، محرک که جارو رو تکون میده و شتاب دهنده که سرعت رو زیاد میکنه، ترمز هم که با کک کردن سریع سرعت ـه.

لوئیس چوب بلندی که کنارش بود را برداشت.چوبدستی اش را روی آن کشید و زیر لب وردی گفت.پس از آن چوب را بالا انداخت و متوجه شد که ساختن جاروی پرنده چندان هم سخت نیست.برای اینکه مطمعن شود حرکت هم میکند چند بار آن را به جلو و عقب پرتاب کرد و از نتیجه کار هم رازی بود.

- حالا نوبت محرک ـه.

لوئیس سر یک جارو را که قبلاً از یک جاروی معمولی کنده بود برداشت و با یک حرکت چوبدستی آن را به چوب چسباند.سپس چوبدستی اش را چند بار دور آن چرخاند تا محرک چوب جارویش را کامل کند.لوئیس بی درنگ شیع دایره مانند کوچکی را از روی میز قاپید و در انتهای شاخک های انتهای جاروی پرنده اش فرو برد و جارویش را کامل کرد.البته هنوز هم ریزه کاری هایی مانند صاف کاری باقی مانده بود.آلبوس سوت بلندی کشید و گفت:

- حالا کار هم میکنه؟

لوئیس هم در جواب شانه بالا انداخت.

2-چرا از قالی پرنده و یا بشکه پرنده در زمان قدیم استفاده نشد برای پرواز و به جای آن از جارو استفاده شد ؟ توضیح دهید (5 امتیاز)

این قسمت از کتاب کوییدیچ در گذر زمان گرفته شده:

جادوگران و ساحرگان بسیار باهوش و هوشیار بودند و میدانستند که اگر ماگل ها از نیروهای آن ها با خبر شوند خیلی زود سعی به تقلید از آنها میکنند.جادوگران باید وسیله پرنده ای میداشتند که در صورت دیده شدن آن توسط ماگل ها اتفاقی نیفتد و آن وسیله بسیار عادی باشد.جاروی دسته بلند بهترین گزینه بود.جارو وسیله ای ارزان و قابل حمل بود و در صورت دیده شدن هیچ نیازی به توضیح وجود نداشت.

3- یک نقاشی با نرم افزار paint از یک جارو اولیه بکشید (5 امتیاز)

تصویر کوچک شده


4-آنیماگوس چیست ؟ (5 امتیاز)(ویژه دانش آموزان رسمی)

انیماگوس همان جانورنما است.


ویرایش شده توسط لوئیس ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۱۹ ۱۱:۰۶:۵۳



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ جمعه ۱۸ تیر ۱۳۹۵

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
استرجس با قیافه ی داغون وارد کلاس شد !


صدای خنده ی هاگرید فضای کلاس رو پر کرد ....
استر بدون اینکه نگاهی به شخص خنده کننده بندازه گفت :
_ 100 امتیاز از گریفیندور کسر میشه !
_ هاگرید :
آرسینوس که پشت هاگرید نشسته بود زد بهش و گفت :
_بعد از کلاس دم آبخوری گریفیندور وایسا
_هاگرید : :baby-cute:
صدای استر باز هم به گوش رسید
_ خب همون طور که میدونید جلسه اول کلاس هستش و من ازتون توقع دارم که جلسه بعدی همه تکالیفتون رو تحویل داده باشین لینی 20 امتیاز ازت کم میشه چون بغل هکتور نشستی هک تو هم ازت 25 امتیاز کم میشه چون بغل لینی نشستی
_
_میریم سراغ تدریس ... همان طور که میدونید تا امروز هیچ افسونی اختراع نشده که جادوگران و ساحره ها را بتونه در شکل انسانی نگه داره و بتونن پرواز کنن . در زمان گذشته در هر خانه یک جاروی پرنده یافت میشد چون یک وسیله قانونی برای پرواز نشاخته میشد ! خب کی میدونه چرا از وسایل دیگه مثل قالی پرنده یا بشکه پرنده استفاده نشد !؟؟؟
همه به همدیگه نگاه میکردن و کسی پاسخی نمیداد ... هاگرید دهانش را باز کرد که پاسخ دهد ... ولی گفت ... آخ ...
آرسینوس همچین با مشت زد تو پهلوش که هاگرید رنگ به رنگ شد ...
استر ادامه داد :
دست به مهره حرکت حساب میشه 10 امتیاز دیگه هم از گریفیندور کسر میشه ...
جاروها در ابتدای امر توسط خود افراد در منزل تهیه میشد و هر کدام مزایا و راحتی خودشون رو داشتند البته این جارو ها معایبی نیز داشتند ...
خب فکر میکنم برای این جلستون بس باشه لطفا تکالیف زیر رو تکمیل کنید و برای جلسه بعد همراه خودتون داشته باشید

1-یک رول کوتاه در مورد ساختن جارو توسط خودتون بنویسید (20 امتیاز)

2-چرا از قالی پرنده و یا بشکه پرنده در زمان قدیم استفاده نشد برای پرواز و به جای آن از جارو استفاده شد ؟ توضیح دهید (5 امتیاز)

3- یک نقاشی با نرم افزار paint از یک جارو اولیه بکشید (5 امتیاز)

4-آنیماگوس چیست ؟ (5 امتیاز)(ویژه دانش آموزان رسمی)

------
از کتاب کوییدیچ در گذر زمان میتوانید کمک بگیرید !

جواب سوال 2 و 4 باید صحیح باشد تا شامل امتیاز شود


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۱۸ ۲۰:۴۵:۴۵
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۱۸ ۲۱:۲۸:۴۵
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۲۵ ۸:۱۵:۵۵

عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۲:۲۰ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۴

آلبوس دامبلدور old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۲ جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۲:۴۶ چهارشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 178
آفلاین
نمرات جلسه چهارم

رز زلر: 26

پست خوبی بود اما همه ی پستت برای توضیح حلقه ها بود، پس زمین، توپ چی شد؟ مورد بعدی اینکه عجیب نیست دو تا درخت رو به روی هم دربیان؟ اونم یه شکل و یه اندازه؟ البته از این نمره کم کردم. به جز این مورد پست خوبی بود و سادگی اولین زمین کوییدیچ رو منتقل میکرد.

اوتو بگمن: 30

یه پست خوب و خلاقانه.

رون ویزلی: 23

رون؟ توصیف های خوبی بود ولی فقط صحرارو توصیف کردی که... حلقه؟ توپ؟ من تو تکلیفم زمین کوییدیچ خواسته بودم یعنی همه چی دیگه. دقت کن.

آرگوس فیلچ: 26

آرگوس عزیز توصیف های خیلی خوبی بود اما پاراگراف بندی رو رعایت نکرده بودی که یه مقدار خوندن پست رو سخت میکرد. یه چند جایی هم علامت های نگارشی مثل ویرگول نذاشتی. اشکالاتون کوچک و قابل رفع هستن.

جینی ویزلی: 27

جینی عزیز برای یک تازه وارد خیلی خوب بود ولی شما هم مثل فیلچ پاراگراف بندی رو رعایت نکرده بودید. یک عدد غلط املایی هم داشتید، مسدوم نه، مصدوم. شما هم اشکالات خیلی مهمی ندارید و به آسونی قابل رفع هستند.

لینی وارنر: 30

مگه نگفتم دیالوگ ننویسین؟ حیف که پستت خیلی خوب بود یه نمره رو بهت بخشیدم. نقاشی زمین کوییدیچتون هم اول فکر کردم برگه. :| در کنار هم پست و نقاشی خیلی خوبی بود. حرفی نمیمونه.

لاکریتا بلک: 30

پستتون یکم پیچیده بود خوشبختانه نقاشی بود که منظورتون رو بفهمیم.

ورونیکا اسمتلی: 30

یه رماتیسم مغزی خیلی خوب بود 30 حلالت.

ویکتور کرام: 28

به عنوان یه تازه وارد خوب نوشتین اما پاراگراف بندیتون ایراد داره غیر از این مورد همه ی بخش پستتون خوب بود، توصیف خوب، توضیح خوب، خلاقیت و موارد دیگه، شما هم اشکال مهمی پستتون نداره با یکم تمرین خوب میشه.

اورلا کوییرک: 29

شما نقد بالایی.





به یاد گیدیون و هری.

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۱:۳۷ دوشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۴

اورلا کوییرکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۸ جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 477
آفلاین
زمین بازی خاکی بود. دروازه ها بسیار کوتاه بودند چون جارو ها بیش از یک حد مشخصی نمیتوانستند بالا بروند. اما همان دروازه ها از بامبو درست شده بودند.
هوای گرم آفریقا عرق تمامی تماشاگران را جاری کرده بود، مخصوصا وقتی قرار بود بدون صندلی کل بازی را تماشا کنند. آن ها از هیجانشان بازی را بدون وقفه تماشا میکردند ولی بعضی مواقع به وزیر سحر و جادو و زیر دستانش ناسزا می گفتند که چرا زمین بازی را در اعماق جنگل ساخته است.

دور تا دور زمین بازی را پرندگان آفریقایی پر کرده بودند و بالای سر تماشاگران آواز میخواندند. اما هر از گاهی وسط بازی هم می امدند و باعث جنجال در زمین می شدند. دو درخت در کنار دروازه های تیم ها بود که پرچم های دو تیم را به آنها بسته بودند. جایگاهی برای گزارشگر وجود نداشت و درواقع گزارشگری وجود نداشت. تنها جایگاهی که وجود داشت، جایگاه وزیر سحر و جادو بود که بسیار با شکوه از چوب درختان درست شده بود.
چندین بوته در وسط زمین روییده بودند و کسی هم آن را از بین نبرده بود. بعضی اوقات هم بازیکنان در وسط آن بوته ها شیرجه میرفتند.

بازیکنان با سرعتی آرام تر از سرعت سه چرخه های ماگلان پرواز میکردند و توپی به سبکی بادکنک را به همدیگر پاس میدادند. اسنیچی در کار نبود و در واقع فقط کوافل بود که در هوا میچرخید. انقدر بازی ابتدایی بود که حد نداشت البته این عادی بود چون بازیکنان اصلا با کوییدیچ آشنایی نداشتند.

نقاشی!

فقط اون دایره ها سر آدم ها هستن.


ویرایش شده توسط اورلا کوییرک در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۹ ۲۱:۵۰:۳۱
ویرایش شده توسط اورلا کوییرک در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۹ ۲۱:۵۳:۳۰

خودم، آخرین چیزی بودم که برایم باقی می‌ماند تصویر کوچک شده

Onlyتصویر کوچک شدهaven
تصویر کوچک شده



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۳:۵۲ دوشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۴

ویکتور کرام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۳۳:۱۷ سه شنبه ۸ اسفند ۱۴۰۲
از مدرسه دورمشترانگ (بلغارستان)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 509
آفلاین
اولین زمین کوییدیچ تاریخ رو شرح بدین، کل سی نمره هم همین تکلیفه. اگه نقاشی هم پایینش کشیدین نمره اضافه داره.

با صدای پاقی ظاهر شد. شنل سفری اش را دور خود پیچیده بود. در راه قدم برداشت. جاده ی خاکی پر پیچ و خمی بود. در سمت راست، کوه های سر به فلک کشیده با پوششی جنگلی نمایان بودند. در سمت چپ، چراغ های ریزی که نشانه حیات و زندگی در خانه های ته دره بود، چشمک می زدند. هوا گرگ و میش بود و مسافر ما همچنان از جاده خالی به سمت پایین حرکت می کرد و همزمان جملاتی را زیر لب زمزمه می نمود...

تقریباً نیم ساعتی راه رفته بود. حال، دیگر آفتاب در آمده بود و گرمای مطبوعی را بر زمین گسترده می کرد که وارد دهکده شد. بالای ورودی آن جمله ای خود نمایی می کرد: "به دره کوییردیچ خوش آمدید."
از ورودی رد شد. جاده سنگ فرش شده ای که تفات چندانی با جاده منتهی به دهکده بود خود نمایی میکرد. در چپ و راست راه اصلی، خانه های بزرگ و کوچکی دیده می شدند. که در ورودی هر کدام زنگوله ای کوچک شده، مانند زنگوله کلیسا قرار داشت. این جا یکی از معدود جاهایی بود که تمام ساکنین آن را جادوگران و ساحره ها تشکیل می دادند. در راه اصلی شروع به قدم زدن کرد. مغازه های اطراف همه بسته و مردم هنوز خواب بودند. به میدان اصلی شهر رسیده بود. مجسمه ای از یک جستجوگر سوار بر جارو که به دنبال اسنیچ بود، در وسط میدان قرار داشت. در اطراف مجسمه فواره های رنگی که از دهان چهار گراز وحشی خارج می شد، زیبایی خاصی به میدان دهکده می داد. انگشت اشاره مجسمه به جایی در سمت راست اشاره میکرد. سر برگرداند و به سمت راست نگاهی کرد. از دور چند درخت پر پشت دید. می دانست آن، جایی است که باید برود. به راست منحرف شد و باز از یک سراشیبی ملایم به پایین رفت. دور و بر جاده، خانه ها کمتر و کمتر می شدند. گویی از دهکده خارج می شد. اولین پیچ جلویش را پیچید و بالاخره انتظاری که می کشید پایان یافت.
به اولین زمین بازی کوییدیچ خوش آمدید.
این نوشته مانند نوشته های تابلو های متحرک در بالای دو درخت ظاهر می شد و پس از چند ثانیه محو می گردید. از بین دو درخت عبور نمود و وارد زمین بازی شد.
زمین بازی برعکس زمین های کنونی مستطیلی شکل و مانند زمین های فوتبال خط کشی شده بود. در دو طرف زمین چهار درخت تنومند سِکویا سر به فلک کشیده بودند. در نوک آنها با شاخه ها و برگ های جادو شده حلقه هایی تشکیل داده بودند. در اطراف زمین درختان بلندی قرار داشتند که گویا وظیفه ایی جز محصور کردن زمین بازی، کار دیگری ندارند. در گوشه ای چیزی به درختی آویزان بود.
به سمت درخت حرکت کرد تا بتواند از نزدیک آن را بررسی نماید.
دو عدد سنگ جادو شده را با کنافی از درخت بسته بودند. سنگ ها برای فرار از اسارت مدام در حال تکان خوردن بودند و به سمت بیننده خود هجوم می آوردند. در کنار آن ها دو گرز از چوب گردو که با دست و بدون هیچ مهارتی تراشیده و آویزان کرده بودند، قرار داشت. در بالای آنها توپی چرمی که کوافل نام داشت و نشان این را می داد که از همان ابتدا تا حال تغییری نکرده بود خود نمایی می کرد. در بالای همه، پرنده ایی زیبا با پرهای طلایی و کوچک، با نوکی تیز در حال پرواز بود؛ گرچه پاهای او را هم با ریسمانی بسته و او را به اسارت گرفته بودند. آری این ها همه توپ ها و گرز های بازی آن زمان بود. حال که زمین را می دید خوشحال بود که سنگ ها منسوخ شده و به جای آن توپ های بازدارنده نرم تری جایگزین شده بودند. خوشحال بود که اسنیچ طلایی ساخته شده و دیگر نباید دنبال پرنده ایی به این زیبایی برود...


کاشکی یه روز باهم سوار قایق می شدیم
دور از نگاه ادما هردوتا عاشق میشدیم


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۷:۲۳ جمعه ۶ شهریور ۱۳۹۴

ورونیکا اسمتلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۳ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۵ دوشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۰
از خودشون گفتن ...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 200
آفلاین
به نام خدا

پروف ریش. توصیف خالی سه چهار پاراگراف بیشتر ازش در نمی آد. مورد نداره؟!


***

اولین زمین کوییدیچ تاریخ در طول سالیان تغییرات زیادی کرده است. از آن روزی که مرلین برای زدن مخ مورگانا تصمیم گرفت که یک ورزش اختراع کند و خودش هم بشود قهرمانش که نشد. تا امروز که جام جهانی و از این مسخره بازی ها هم به این ورزش اضافه شده است.

در ابتدا، مرلین که هیچ چیز نداشت و آس و پاس ول می گشت، عده ای جوان را دید، که از خودش آس و پاس تر بودند و گوشه خیابان، در پیاده رو نشسته و انگل اجتماع بودن را تمرین می کردند. اما ناگهان مرلین را دیدند و از آن گوشه بر صورتشان نوری بتابید و متحول شدند و شرم کردند و به دامن (!) مرلین افتادند و هی دامن او را کشیدند و آخرش هم که (سانسور شد.).

مرلین هم فهمید که آنان از روی تغییر و تحول این کار را کرده اند، فقط به هر کدامشان یکی دو تا لگد زد و در حالی که دامنش را بالا می کشید دور شد.

مرلین رفت و رفت، تا این که دید، باز چند نفر جوان نشسته اند و در حال تمرین انگل اجتماع شدن هستند. مرلین که خوب می دانست اگر آنان متحول شوند دامنش به خطر می افتد، فورا انگشتش را در آن سوراخ آسمان که از آن نور می تابید فرو کرد. اما باز یک گوشه دیگر سوراخ شد و مرلین انگشت دیگرش را در آن فرو کرد. بعدش باز یک جای دیگر سوراخ شد. مرلین که دیگر انگشتش تا آن یکی سوراخ نمی رسید. قید دامنش را زد و انگشت هایش را از سوراخ تحول آسمان بیرون آورد و ناگهان سیل آمد و روستای پترس‌اینا را با خودش برد و پترس هم با بردارها و عموها و کل ایل و تبارش با چوب و چماق به دنبال او افتادند و پترس هم بلند بر سر مرلین فریاد می زد که « خاک تو سرت! حتی نمی تونی انگشتت رو بزاری تو سولاخ! » .

اما پترس نمی دانست که هر کسی یک سری توانایی هایی دارد و مرلین کلا در این امر هیچ تئوری خاصی ندارد. اصلا مرلین و انگشت و سولاخ! از طرف دیگر هم مرلین که خود را در خطر می دید سوار جارویش شده و به آن سر دنیا رفت. بعدش هم که شنید پترس‌اینا روستایشان را دوباره ساخته اند. رفت و از این طرف هم که در آسمان یک سوراخ وجود داشت، دوتا سوراخ دیگر درست کرد که بلکه دوباره روستای پترس را سیل ببرد. اما نبرد.

چرا نبرد؟

چون از سوراخ آسمان نور متحول کننده می آمد. آسمان که زمین ساختمان خیلی طبقه نیست که هر جایش را سوراخ کنند آب بیاید که. پس پترس و فک و فامیل و آن جوان های دامنگیر همه چندین برابر متحول شدند. اما سرانجام مرلین ماند و سوراخ هایش...

مرلین که نمی دانست با آن ها چه کند، تصمیم گرفت که آنان را تغییر کاربری دهد. آن زمان ها هم که زمین هنوز گرد و کروی نشده و صفحه ای بود. پس مرلین رفت و زمین را گذاشت پایین سوراخ ها و بعدش هم رفت سراغ مورگانا که در اطراف ورزشگاهش صندلی بکارد. ابتدا مورگانا شاکی شد که، مرلین باز رفته است سراغ ولگردی و الباتی و این جور چیز ها، اما بعد از آن که مرلین برایش کمر بند کشید و سیاه و کبودش کرد و او هم رفت و به زوپس شکایت کرد و در جواب او گفتند که « مهریه ات زیاده نمی ندازیمش زندان.» مجبور شد بیاید و برود در کنار ورزشگاه مرلین، صندلی بگذارد. ناگفته نماند که اغلب صندلی ها هم خار داشتند و بعضی شان هم نیشگون می گرفتند که در دراز مدّت می شد آنان را دلیل بستن ورزشگاه دانست.

مرلین خودش هم رفت به جای چمن در زمین ورزشگاهش بذر ریش کاشت و کره که آن موقع صفحه زمین بود را، به شکلی جدید در آورد. کل دنیا خیلی زود تبدیل به ورزشگاه کوییدیچ شد و ملت خوش و خرّم بودند. تا این که یک روز از زوپس گاه آمدند و گفتند که ورزشگاهتان توی طرح بستن تاپیک افتاده و مرلین هر چه گریه و زاری کرد که « فعاله، به جون خودم پر روله، اصن یه اسپمم نداره.»، کارگر نیافتد و بعدش هم آمدند با بلدوزر ورزشگاه را خراب کردند و قصه ما به سر رسید.




be happy


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۶:۲۰ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۴

لاکرتیا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۸ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۵:۴۶ چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
خورشید نور پر محبتش را نثار جنگل مرطوب میکرد.پرندگان با شادمانی میخواندند و در همواری صاف و بی درختی که در پهنای جنگل واقع شده بود،جاروها در حال اوج گرفتن بودند.در میان دو درخت بزرگ و تنومند،ماری نارنجی و خوش خط و خال میخزید و بر کمرش حلقه های بزرگی را حمل میکرد.در نگاه اول گویی که این سبدها بر طنابی دراز متصل شده اند، اما وقتی که جلو تر میرفتید، مار زبان قرمز و تهدید آمیزش را نمایان میکرد و نشان میداد که ماری زهرآگین است.
در چندمتری درخت ها دوپرنده شاد و سرخوش بال میزدند و دردهان یکی از آن ها سر مار و در دهان دیگری دم ماری زرد رنگ بود که او هم نیز مانند همنوعش حلقه هایی را بر دوش میکشید.جادوگران نخستین بر جاروهای زهوار در رفته شان سوار بودند و از بازی نرم نسیم بر گونه هایشان لذت میبردند.

قناری ای زرد رنگ و کوچک با صدای خوش و آرامش بخشش آواز میخواند و برفراز زمین سبز پرواز میکرد.دوتن از بازیکنان، گویی که قناری گنجی نایاب است به سمت او هجوم میبردند و برای به دست آوردنش سخت در تلاش بودند.در میانه زمین کلاغ هایی به سیاهی شب که با جادو چند برابر بزرگ تر و گرد تر شده بودند،در هوا میچرخیدند و با ضربه چوب های سنگین به سمت بازیکنان تیم مقابل یورش میبردند و آسیب های جدی ای را به بار می آوردند.

در میان غنچه های سفید و صورتی،سیبی به قرمزی خون و به خوشبویی گل سرخ مانند غنیمتی دست به دست میچرخید و از میان حلقه ها عبور و دوباره دست به دست میشد.جانوران با غرش های ترسناکشان درمیان جنگل،بازیکنان را تشویق میکردند...اولین زمین کوئیدیچ تاریخ با نقش شگفتیهای طبیعت در دل جنگل آمازون قرار داشت.
تصویر کوچک شده


ویرایش شده توسط لاکرتیا بلک در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۵ ۱۶:۲۵:۵۴

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.