هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۰:۲۱ چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۵

پانسی پارکینسونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۲ پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۳ چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۵
از تو ای شعر واقعن ممنون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 18
آفلاین
تکالیف:

1. رولی بنویسید و در آن با استفاده از خلّاقیّت و تخیّل خود، خواص جادویی حیوان مشنگی خود را کشف کرده و یا از آن‌ها استفاده کنید. (30 نمره)

-ای ب حق مرلین بری زیر گاومیش اخه باهوش مگه مشنگا خودشون جادو دارن ک حیووناشونم بخان جادو کنن؟!
پانسی رو کاناپه کنار شومینه پلاس شد و ب چشای زرد رنگ جغدش زل زد.
-اخه من از کجا پول بیارم واسه تو هر روز جیگر بخرم؟مرلینا نمیشد غذای این حیوونا خود بخود و مفتی و مجانی میرفت تو شیکمشون؟!پول منه بدبخت هم حروم نمیشد!
پانسی همینجور داشت با مرلین میحرفید و چس ناله میکرد ک یهویی 'هارولد'جغد شاخدار پانسی شروع کرد ب سروصدا کردن و وحشی بازی'البته جغد ی حیوون وحشیه و اهلی کردنش یجور بی رحمیه'.
پانسی فهمید ک هارولد چی میخاد ب خاطر همین در قفسشو باز کرد و اجازه داد ک هارولد ی چرخی تو خونه بزنه ولی یهو هارولد با سرعت تمام ب سمت طبقه بالا رفت.پانسی هم با این خیال ک خب حالا مگه چی شده فقط رفته ی دوری تو خونه بزنه دوباره رو مبل پلاس شد ک یکدفعه صدای کوبیده شدن پنجره بهم رو از بالا شنید و فورا خودشو ب طبقه بالا رسوند ولی دیر رسیده بود چون پنجره باز بود و هارولد تو خونه نبود.پانسی هم ب خاطر اینکه فک میکرد تنها همدمش رو از دست داده مثل بقیه اوقات ک ی اتفاق بد واسش پیش میومد بدون اینکه ی کلمه بگه نشست رو زمین زل زد ب پارکت.
هنوز چند دقیقه نگذشته بود ک هارولد با ی خرگوش و چنتا نامه برگشت!
پانسی با خوشحالی دستاشو کوبید بهم و گفت:
افرین ب جغد جادویی خودم واقعا ک بیگ لایک داری
بعد متعجب از صفتی ک واسه جغدش استفاده کرده بود باخودش گفت:
جادویی!اره خب واقعا جادوییه.چون هم اینکه تونست غذاشو واسه خودش اجی مجی لاترجی بدست بیاره هم اینکه سریع تر از اپراتورا و هات میل و جیمیل با ی عالمه نامه و بسته ارسالی اومد پیشم!!!

2 :

1:شیر گاومیش استاد بارفیو دارای خواص بسیار زیادیست.مثلا ورزشکاران و کسانی ک فیتنس و بادی بیلدینگ کار میکنند میتوانند بجای مصرف فارماتون و مکمل وی از این ماده ی پرانرژی استفاده کنند و از فرمت امین حیایی ب فرمت کلمن برسند.
2:این شیر برای جادوگران و ساحره ها نیز بسیار مفید است و انها را نیرومند تر میکند گفته میشود دامبلدور تنها ب خاطر مصرف این ماده بوده ک هنوز زنده است.یا شایدم دگ زنده نیست!
3:همچنین گفته میشود حمام کردن با شیر این حیوان بسیار مفید است و ب توانایی شما برای اداره ی حکومت کمک میکند.
4:این شیر ب سالم ماندن استخوانهایتان کمک میکند و ازمبتلا شدن ب ام اس جلوگیری میکند.
5:میتوان از این شیر بجای شیر خشک برای نوزادان استفاده کرد.
6:سرشیر شیر گاومیش هم خعلی خوشمزه میباشد


زنده باد گاومیش.زنده باد شیر.زنده باد استاد خودم...


ویرایش شده توسط پانسی پارکینسون در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۲۳ ۱۰:۲۵:۳۴
ویرایش شده توسط پانسی پارکینسون در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۲۳ ۱۰:۳۲:۱۰


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۱:۰۲ سه شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۵

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۹ دوشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۴:۲۱ جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 9
آفلاین
1.
- یکیتون بیاد اینجا.
-‌باز چی شده.
- بله؟!
- چه اتفاقی خاطر پرنسس را مکدر‌ نموده است؟
- میخوام برم عسل بخورم.
- پرنسس‌ تنهایی نمیتونن برن؟
-‌ کدوم‌ پرنسس بدون خدمتکار جایی میره؟ آستوریا! تو همیشه قیافه ت داوطلب به نظر میاد. بیا جلو.
***
آستوریا در حالی که سعی می کرد تعادل خود حفظ کند رو به نجینی فریاد زد:
- حالا‌چطوری میخوای...
- یواشتر...‌ کر شدم!
- عه، ببخشید. میگم‌حالا چطوری میخوای بیاریش؟
- بیاریش؟ نخیر.‌بیارمش.
- همون دیگه. چه فرقی کرد؟
- فرقش اینه که تو میری میاریش.
- آخه چرا من؟ :worry:
- انتظار داری من برم؟
- تو‌‌ ماری! تو رو نیش نمی زنن.
- بسه! بسه! بهونه گیری کافیه. پاشو برو بیارش.

ناگهان‌ قامت بلندی با عرض بسیار از دور پدیدار بگشت. پرمو و قهوه ای، با چشمانی سیاه و بی حالت. نجینی که سعی داشت وحشت‌ خود را پنهان کند، با دیدن‌ آستوریا که از وحشت به دراکو فحش میداد‌، حفظ‌ ظاهر را کنار گذاشت و مثل طناب دور آستوریا پیچید.
- اون یه خرسه!
- موااااامواااوااوااااا(ناتوانی نویسنده در تشخیص صدای موجود، حالا شما به بزرگی ‌خودتون ببخشید)

موجود، دست خود را بلند کرد و ضربه ای به‌کندوی عسل زد. کندو‌ از درخت کنده شد و روی زمین افتاد. زنبور ها از کندو بیرون آمدندو به صورت کاملا گله ای به حیوان حمله کردند و حیوان به همراه زنبور ها دور شد.

نجینی که حالا احساس امنیت می کرد، مانند پرنسس های متین و با وقار خود را از دور آستوریا باز کرد و به پایین خزید و به دنبالش‌ هم آستوریا از درخت پایین آمد.
کندو و عسل درون آن پخش زمین شده بود.

در این فکر بود که چگونه‌ از این مواد پخش شده روی زمین استفاده کند که بار دیگر سر و کله‌ی آن موجود چاق و بد هیکل پیدا شد و باعث شد نجینی برای نجات خود به مرلین و نمیدونم چند تن متوصل شود.
از آن جایی که خرس روشن دل تشریف داشتند پای خود را دقیقا در میان علسلها گذاشت و باعث شد تا سالیان متمادی کسی به آن ناحیه نزدیک هم نشود.
نجینی خرس و آستوریا و گله‌ی تسترال‌های ناظر به این اتفاق را تهدید کرد که به پاپا می‌گوید و نمی‌گذارد دیگر از سیف کرمی جدید استفاده کنند و باید با بزاق تسترال کف تالار را بشویند و به این نتیجه رسید که قدرت تخریب گری خرس از دامستوس جدید هم بیشتر است.

2.

1. شیر گاومیش در سیف کرمی استفاده می شود و باعث آلودگی محیط زیست نمی شود.

2. شیر گاومیش از شیر معمولی مقوی تر است و شیر معمولی وارداتب است. مصرف محصولات داخلی به اقتصاد کمک می کند.

3. می توان از شیر گاومیش به عنوان سوخت استفاده کرد.

4. شیر گاومیش میتواند جایگزین کیک و ساندیس در تبلیغات انتخاباتی شود.

5. شیر گاومیش کانون خانواده را گرم نگه می دارد. مثلا من کسی رو میشناسم که با خوردن شیر‌ گاو‌میش ماهواره رو از‌ برق‌دراوردن انداختن تو انباری.


فیسسس فیسسس فیسسسسس
باسیلیسکها می آیند.
به پاپا میگم.



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۱:۵۷ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۵

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
1. رولی بنویسید و در آن با استفاده از خلّاقیّت و تخیّل خود، خواص جادویی حیوان مشنگی خود را کشف کرده و یا از آن‌ها استفاده کنید. (30 نمره)

- کیش کیش، بیا اینجا ببینم!
- بوقی، اینجا نوشته "کیش کیش" واسه فراری دادنه!
- پس واسه اینکه بگیم "بیا" اینجا باید چیکار کنیم؟
- وایسا.

هری به سرعت صفحات پوسیده کتاب را ورق زد. سپس رو به آرسینوس کرد و گفت:
- آها. فهمیدم! نوشته که واسه اینکه توجهشو جلب کنید بهتره غذای مورد علاقشو هی به سمتش ببرید تا به بوتون عادت کنه!
- خب غذای این چیه الان؟!

هری سرش را از روی کتاب بلند کرد و با دیدن آرسینوسی که دستش را تا حلق جانور بخت برگشته فرو کرده بود، بسیار پوکرفیس شد.

- مگه نگفتی دستمو بیارم جلوش که بوی بدنمو حس کنه؟
- من راجع به سگا گفتم خب. اینی که تو گفتی اصلا... اصلا... اسمش چیه؟!
- گفتم که بهت. داشتم از جلوی یه آکواریوم فروشی رد میشدم. بعد دیدم این داره عین بدبختا توی شیشه نگاه میکنه بهم. یه حسی مثل دلسوزی شست پامو قلقلک داد بعد، منم گرفتم آوردمش با همه امکاناتش.
- البته با فرو کردن یه کوسه ماهی تو حلق فروشنده، واقعا کارت مردونه بود.

آرسینوس دستش را از حلق جانور بیرون کشید و دست هری را گرفت.
- کاملا مردونه.
-

هری به سختی خودش را آزاد کرد.
- وایسا من برم هرمیونو پیدا کنم. اون بلده باز. سرچ کنه تو کتابخونه ببینیم چیه این گرفتی تو.

ساعتی بعد:

هری به آرامی وارد تالار گریفیندور شد و با دیدن آرسینوس نتوانست جلوی خودش را بگیرد، پس گفت:
- آرسی، واقعا اون نیازی به لالایی خوندن نداره ها...
- حرف نزن تازه خوابش برده بچه.
- طبق یافته های هرمیون اینا یه گونه از مارمولکای بزرگ هستن که مشنگا برای اینکه محل زندگیشون از حشره خالی بمونه نگه میدارن اینارو. بدبختا حتی تو معجون سازی هم استفاده نمیشن.
- اینجا هم که حشره نیست آخه بدبختی.
- من این چیزا حالیم نیست. تمرین کوییدیچ دارم. فردا هم مسابقس. پس میرم سر تمرینم. تو هم سعی کن تا یه صاحب درست و حسابی واسه این مارمولک بدبخت پیدا میکنی، نکشیش!
- برو فقط!

سپس آرسینوس دوباره به مارمولک سبز که حدود چهل سانتی متر طول داشت نگاه کرد.
- بابا قربونت بره.

صبح روز بعد:

- نیارش اونو. زشته جلوی طرفدارای بقیه تیما.
- نه، یه پدر نمیتونه بچش رو توی تالار تنها بذاره. خطرناکه. دامبلدور داره.
- من ازت تمنا میکنم.
- تمنا نکن.
- بابا آبروی گریف جلوی بقیه تیما میره. زشته. ببر بیرون مارمولکو. جاش نیست توی ورزشگاه!
- هر کی دوست نداره میتونه نیاد ببینه بازی رو.
- عجب گیری کردیما...

آرسینوس بالاخره پیش از آنکه هری حرف دیگری بزند وی را از رختکن به بیرون پرت کرد تا وارد مسابقه شود. خودش نیز برگشت و رفت بالای جایگاه تماشاچیان.
آفتاب به شدت چشمانش را اذیت میکرد، ولی با اینحال تمام تلاشش را میکرد که لحظه به لحظه بازی را زیر نظر داشته باشد. و البته هر بار که گریفیندور گل میزد به سرعت از جا میپرید و مارمولکش را هم چنان فشار میداد که چشمان جانور از حدقه بیرون میزدند.

همچنان که ملت تماشاچی داشتند ابراز احساسات میکردند، ناگهان هری آن را دید. نقطه ای طلایی رنگ که روی هوا حرکت میکرد. خودش بود!
گوی زرین بود که به زیبایی تمام میچرخید و منتظر بود که هری بیاید و دوباره قورتش دهد.
با اینحال همین که هری چرخید که برود بگیردش و گریفیندور را قهرمان کند، ناگهان حس کرد شیشه های عینکش بخار گرفتند و هوا اندکی سرد شد.
هری اهمیتی نداد و شتابش را به سوی گوی زرین زیاد کرد.

در میان جایگاه تماشاچیان بالاخره جانور که از فشار زیاد مهره هایش جابه‌جا شده بودند، با یک ضربه دم بلندش به صورت آرسینوس خود را خلاص کرد و البته پیش از رسیدن به زمین موفق شد با زبانش خود را به یکی از داربست های نگهدارنده جایگاه تماشاچیان بچسباند.

کم کم هوا سردتر میشد. و البته منبع این سرما نیز به آرامی از گوشه های ورزشگاه وارد شد. تعدادی دمنتور که به شدت هوس ماچ و بوسه با ملت بهشان دست داده بود و حتی از خود بیخود شده بودند.

ملت با دیدن آنها به سرعت در جیب های خود به دنبال چوبدستی گشتند. اما بعد به یاد آوردند چون دامبلدور شب قبل مسابقات مشنگی دیده است، توهم زده و فکر کرده ممکن است کسی بخواهد مسابقه را بهم بریزد، پس چوبدستی همه را گرفته بود و بعد به زمین راهشان داده بود.

به هر صورت همین که دمنتور ها آمدند و ملت هم برای خارج شدن بهم فشرده شدند و هری هم زخمش تیر کشید و خواست غش کند، ناگهان زبان مارمولک دراز شد و چسبید به دست اولین دیوانه ساز.
زبان مارمولک به سرعت جمع شد و مارمولک را هم بالا کشید. مارمولک هم مستقیما رفت و با دم خود ضربه بسیار دردناکی را به نقطه ای نادیدنی از دمنتور وارد ساخت.
دمنتور اول که حس کرده بود کشف حجاب شده است، خشتک درید و به بیابان گریخت.

مارمولک افتاد روی زمین، با زبانش چشمانش را تمیز کرد و سپس زل زد به بقیه دمنتور ها. دمنتور های دیگر نیز جلل خالقی گفته، بر خالق بزرگوار خودشان و مارمولک تبارک المرلینی فرستادند و واکنشی همچون دیوانه ساز اول نشان داده و کلا رفتند از همه وظایفشان استعفا دادند.

هری که به شدت به جاروی خود آویزان شده بود و کم کم در حال تلف شدن بود، با دیدن جستجوگر ریونکلاو که در حال حرکت به سوی گوی زرین است، دوباره شتاب گرفت. ناگهان همچون نیزه ای به سوی پایین آمد. درست مقابل جستجوگر تیم حریف و به سمت گوی زرین...

دقایقی بعد:

- خب امسال هم با وجود اینکه گروه ریونکلاو شیشصد امتیاز جلوتر از گریفیندور بود، من خودم شیشصد و یک امتیاز به گریفیندور میدم به عنوان جایزه حرکات ترسناک هری در مسابقه نهایی کوییدیچ. گریفیندور قهرمانه در نهایت. مرسی از همگی. فردا هم تماس بگیرید اولیاتون بیان دنبالتون برید خونه هاتون.

یک روز بعد:

- هری، گفته بودی هفتصد گالیون میخوای بخریش اینو؟
- نه آقا، این خطرناکه، نمیخوامش. شما پدرشی. نگهش میداری خودت. سعی نکن به بقیه هم بندازیش، همه فهمیدن واسه توئه.
- جک، برو این زخمی کله رو بخور!

مارمولک به سرعت از دست آرسینوس بیرون پرید.
هری یک قدم به عقب برداشت. هری دو قدم به عقب برداشت. سپس هری ناگهان برگشت و در حالی که لبه های ردایش را بالا گرفته بود جیغ زنان فرار کرد.

- پسر خودمی. از همون اول هم یه همچین چیزایی دیدم که خریدمت. ولی حیف که اولین مشتری که پیدا شه باید از هم جدا بشیم.

گردن مارمولک مستقیما به سمت آرسینوس چرخید، چشمانش را تنگ کرد و به او نگاه کرد.

- من اصلا منظورم این نبود که...

ضربه دم مارمولک مستقیم آمد توی صورت آرسینوس. او هم به سرعت مارمولک را انداخت و دوید.
- نامرد من کشف کردم تو از این حرکتا بلدی! زشته این حرکت!

البته، مارمولک ظاهرا چندان به زبان انسان آشنایی نداشت و نتیجتا افتاد دنبال او و هری تا پدرشان را در بیاورد. آرسینوس هم کاملا عبرت گرفت که دیگر هیچ گونه حیوانی را برای نگهداری کردن نیاورد پیش خودش نگه دارد.

2. پنج مورد از خواص اجتماعی سیاسی شیر گاومیش را نام ببرید. (5 نمره) (اختصاصی)

1. محکم کردن استخوان های نسل آینده برای اینکه اگر جنگی شد بتوانند با قدرت تمام از خود دفاع کنند و همچنین حتی در دوران پیری صحیح و سالم بمانند. همچنین مصرف آن در کنار ماده ای به نام موز، موجب میشود که بعضی قسمت های بدن به شدت تقویت شوند و این به شدت برای وزیر جامعه جادوگری نیاز است. توضیح تخصصی آن قسمت مورد نظر در حوصله این مطلب اصلا نمیگنجد و نویسنده را به حالت "اینطوری اصلا نمیتونم" وارد میکند.

2. زیاد کردن هوش. به هر صورت گاومیش ها در بین بهترین و قدرتمند ترین و باهوش ترین اعضای ریونکلاو زندگی و تحصیل کرده اند و برخی خصوصیات باهوشی خود را به شیر خود نیز انتقال داده اند.

3. نوشیدن شیر گاومیش موجب تبدیل شدن وزیر به یک ابر جادوگر میباشد که وزیر روستایی را بسیار خفن و قدرتمند میسازد و کلا دیگر هیچکس به جز ارباب نمیتواند ایشان را متوقف کند.

4. به نقل از پروفسور سیبیل چکمه ای، حتی مرلین کبیر نیز جادوگران و ساحرگان را به شیر گاومیش قسم داده و گفته هرکس شیر گاومیش بخورد از مزایای آن در عالم پایین و عالم بالا برخوردار میشود. مزایایی همچون باز شدن گره از مشکلات. خریدن قصر های اختصاصی در عالم بالا و هزاران جایزه نقدی و غیر نقدی دیگر.

5. شیر گاومیش موجب میشود دهان وزیر در زمان مذاکرات بویی بسیار خوش بگیرد که از صد نوع عطر مارک دار و اوریجینال نیز بهتر باشد. و بدین ترتیب احتمال پیروزی وزیر در مذاکره از هشتاد و چهار و نود و نه صدم درصد، به صد در صد برسد. همچنین شیر گاومیش در جامعه موجب باشخصیت تر شدن شهروندان میشود که دانشمندان هنوز از درک علت آن عاجزند.



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۵۴ شنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۵

کنت الاف old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۶ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۰۰:۴۹ جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲
از یتیم خانه های شهر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 206
آفلاین
1. رولی بنویسید و در آن با استفاده از خلّاقیّت و تخیّل خود، خواص جادویی حیوان مشنگی خود را کشف کرده و یا از آن‌ها استفاده کنید. (30 نمره)

الاف "آتش زنه" را صدا کرد تا به او، بر روی مبل ملحق شود. همانطور که پشت گوش های گربه اش را میخاراند نگاهی به برگه ی درون دست دیگرش کرد.
- مردک روستایی! معلوم نیست مدیریت چیکار میکنه. یه روستایی بیسواد شده معلم ما. نگاه کن! 30 نمره برای یه سوال. مزخرفه.
در همین حال نگاهی به گربه ی سیاهش انداخت. آتش زنه با چشمان گرد زرد رنگش به الاف خیره شده بود.

- اخه چه قدرت جادویی ممکنه تو وجود یه حیوون ماگلی باشه؟ مخصوصا این گربه ی بدرد نخور!
بلند شد و شروع کرد قدم زدن دور اتاقش و با خودش فکر میکرد. یک خط درمیان به استاد درس موجودات جادویی فحش میداد و حواسش نبود در همان حال استرجس، از توی اتاق خواب خودش داره از اسلیترین نمره کم میکنه.
- دِ لا مصب. تو چی داری؟
آتش زنه همچنان با همان نگاه تو خالی به الاف نگاه میکرد. الاف اهی کشید و یاد صحنه ای از یکی از کارتون هایی که دیده بود افتاد. چقدر اتاق فرمان ذهن گربه ها خالی بود!
- ببخشید آتش.

لحظه ای طول کشید تا اتاق پر از صدای جیغ های گربه شد. الاف با هر دودستش گربه را تکان میداد.
- یالا لعنتی! تف کن بیرون! قدرت جادوییتو نشون بده.
گربه ی وحشت زده چنگی بر دستان الاف انداخت و روی کمد پرید و همانجا کز کرد.
- اوه!
الاف سریعا به سمت قلم و کاغذش رفت. به توجه به دستش یادداشت کرد:
1- میتواند در هر جایی فرود بیاید.
- هووم. سی نمره میده یعنی؟ احتمالا باید بیشتر بنویسم.
دوباره نگاهی به گربه ی بالای کمد انداخت. گربه که از نگاه قبلی صاحبش خاطره ای خوبی نداشت سریعا به وخامت اوضاع پی برد. دنبال جان پناهی میگذشت که دستانی با انگشتان کشیده دور شکمش حلقه شدند.

- اوه! عزیزم ببخشید. بخاطر اون تکلیف لعنتی یه ذره عصبانی بودم.
ولی آتش زنه توجهی به حرف های الاف نداشت. سریعا از دستانش بیرون جهید و خودش را در ظرف شیشه ای کنار میز جا کرد.
- اوه!
سریعا به سمت کاغذ و قلم رفت:
2- در هر ظرفی جا میشود.
الاف در حال خاراندن چانه اش به نتیجه کارش نگاهی انداخت. بنظر کافی می آمد!

2. پنج مورد از خواص اجتماعی سیاسی شیر گاومیش را نام ببرید. (5 نمره) (اختصاصی)
1- باعث لطافت پوست می شود. (نمیدونم چه ربطی داره! )
2- باعث می شود یک روستایی بر مسند قدرت تکیه زند.
3- باعث بالا رفتن فهم ملت می شود.
4- برای رنگ کردن دیوار استفاده می شود. در نتیجه شهر زیبا شده و مردم دوباره به وزیر رای می دهند.
5- هر فردی شیرگاومیش بخورد پوزیشن اجتماعی اش نیز به همان اندازه بالا می رود.



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۲:۵۶ جمعه ۱۸ تیر ۱۳۹۵

باروفیو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۲ جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۶:۱۵ شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۶
از محصولات لبنی میش استفاده کنید!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 191
آفلاین
جلسه اوّل

آسمان صاف و آفتابی، هوای مطبوعی را برای اوّلین روز کلاس‌های هاگوارتز محیّا کرده بود. روبیوس هاگرید مانند مسئولین راهنمایی و رانندگی که در این روهای پر تردّد وظیفه خطیر گره‌گشایی از ترافیک را به وسیله ایستادن کنار جادّه و تکان دادن یک راکت انجام می‌دهند، وظیفه خطیر راهنمایی دانش‌آموزان به کلاس مراقبت از موجودات جادویی را به وسیله ایستادن مقابل در ورودی قلعه و تکان دادن یک چتر صورتی برعهده گرفته بود. دانش آموزان سال اوّلی در صفوف منظّم به سمت کلبه هاگرید رفته و در مقابل آن ایستادند تا استاد سر برسد. ابرهای پرمانند کشیده شده در سطح آسمان توجّه عدّه‌ای را به خود جلب کرد ...

- اون‌جا رو! چقد ابر! قسم می‌خورم یه دیقه پیش آسمون صاف بود ...

- این خاصیّت آسمون هاگوارتزه ... در کتاب تاریخ هاگوارتز نوشته ...

کسی به سخنرانی «هرمیونشون» گوش نمی‌کرد، همه به موجود عجیبی که روی سرشان پرواز می‌کرد و ردّ سفیدی از خود به جا می‌گذاشت خیره شده بودند. موجود کم کم نزدیک شد و هیکل درشت و شاخ‌های روی سرش مایه حیرت همگان شد. سوار لاغراندام که در مقابل مرکبش بسیار کوچک به نظر می‌رسید با لبخندی به پهنای صورت به دانش‌آموزان خیره شده و دندان‌هایش را به رخ می‌کشید و بین صفوف آن ها در ارتفاع پایینی پرواز می‌کرد. رودی سفید حاصل از مایعی که اگزوز مرکب خارج می‌شد بین دانش‌آموزان روان شده بود. عاقبت باروفیو پیاده شد و با همان لبخند بدشکل و کج به دانش‌آموزان خیره شد.

- سلام!

- سلام!

- جانوری که در این جلسه و سایر جلسات اینه ره بررسی می‌کنیم، این هسته!

- هیپوگریفه؟

- بی سواد! این کجاش هیپوگریفه؟ این اژدهای نژاد جفت شاخ آتش سفیده.

- به نظر من تستراله ... چون من مرگو دیدم.

- چرا حرف مفته ره می‌زنید؟ این گاومیش هسته!

- گاومیش که پر نداره!

- خودش خبره ره نداره؟

- گاومیش که موجود جادویی نیست!

باروفیو شروع به قدم زدن در بین دانش‌آموزان کرد و با نگاهی عاقل اندرسفیه و تأسّف‌بار به آن‌ها خیره شد و خود را برای یکی از آن سنخرانی‌های حماسی که معمولا کسی توجّهی به آن نداشت آماده کرد.

- این ها همش حرف مفت هسته! هر حیوانی در خودش نیروهای جادویی ره داره فقط معمولاً فرصت بروز دادن اینه ره پیدا نمی‌کنه. ما روستایی‌ها که بر خلاف شما شهری‌ها سطحی نگر و ساده بین نیستیم، خواص جادویی اکثر حیواناته ره کشف کردیم و این‌ها ره به عرصه‌ی ظهور کشاندیم. از قضا گاومیشی که شما فکر می‌کنید هیچ خاصیّت جادویی نداره، جادویی ترین جانور دنیا هسته که اگر صد جلسه از خواص این بگم شما ره، کم هسته! حتّی خواص جادویی شیرگاومیشه ره هم نمی‌شه در یک ترم بازگو ره کرد. شیر گاومیش خواص تغذیه ای، جادویی، اجتماعی، سیاسی، علمی و ...

باروفیو که تا به حال ندیده بود کسی به خزعبلاتی که در رابطه با گاومیش یا روستایی می‌گوید توجّه نشان دهد احساس غرور کرد و با شور و هیجان وصف ناپذیری به بافتن ادامه داد و تا وقتی که جمله جادویی «خسته نباشید» را نشنیده بود آن را متوقّف نکرد امّا شما وقت خود را از سر راه نیاورده اید که تمام این صحبت ها را بخوانید. بدین ترتیب این جلسه را همین‌جا به پایان می‌بریم.


تکالیف:

1. رولی بنویسید و در آن با استفاده از خلّاقیّت و تخیّل خود، خواص جادویی حیوان مشنگی خود را کشف کرده و یا از آن‌ها استفاده کنید. (30 نمره)

2. پنج مورد از خواص اجتماعی سیاسی شیر گاومیش را نام ببرید. (5 نمره) (اختصاصی)


I'm sick of psychotic society somebody save me




پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۲:۵۶ جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
نمرات درس مراقبت از موجودات جادویی:

راونکلاو:

آنتونین دالاهوف: 26

خب آنتونین... پستت رو خوندم... چندان بد نبود، یک سری اشکالات کوچیکی فقط دیدم.

نقل قول:

هاگرید: مرتیکه گلابی چرا طلسم مرگ ول دادی سمت من؟!
_ یه عادت قدیمی بود. فکر کردم تو ماموریتیم، بهمون حمله کردن!


اصولا و بهترین شکلش اینه که اینطوری نوشته بشه:

هاگرید:
- مرتیکه گلابی چرا طلسم مرگ ول دادی سمت من؟!
_ یه عادت قدیمی بود. فکر کردم تو ماموریتیم، بهمون حمله کردن!

فضاسازی و توصیفاتت خیلی کم بود و میتونست بیشتر و زیبا تر باشه، به غیر از اون رفتار هاگریدت اصلا در چهارچوب کتاب نبود... هاگرید خیلی از چهارچوب کتاب خارج شده و به همین خاطر جذابیتش اومده پایین.

تری بوت: 28

اولین اشکالت تری... اصولا بین شخصیت و دیالوگی که از طرفش گفته میشه نباید دو تا اینتر بزنیم.

نقل قول:

هاگرید به سمت در می رود، در را باز می کند و تری بدون دعوت وارد کلبه می شود.

- هاگرید به کمکت نیاز دارم. باید منو ببری پیش یه بیگ فوت. باید یه سری اطلاعات جمع کنم.


اصولا تری وارد شده و تری هم دیالوگ رو گفته.

هاگرید به سمت در می رود، در را باز می کند و تری بدون دعوت وارد کلبه می شود.
- هاگرید به کمکت نیاز دارم. باید منو ببری پیش یه بیگ فوت. باید یه سری اطلاعات جمع کنم.

خب... واکنش بیگ فوت جالب بود... ولی این پست رو مشخصه زیاد روش وقت نذاشتی، فضاسازی و توصیفاتت خیلی کمه، در صورتی که میتونست خیلی بیشتر و قوی تر باشه.



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۵۸ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۴

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 474
آفلاین
ارشد راونکلاو

1.
توجه دانش آموزان هاگوارتز به چندین اعلامیه که درون راهرو ها به دیوار چسبانده شده بود، جمع شد. کم کم صدای پچ پچ ها بلند و بلند تر می شد.

نقل قول:

" پروژه ی تحقیقاتی دلیل اندازه ی پای بیگ فوت!
برای اطلاعات بیشتر و همکاری به تری بوت مراجعه فرمایید. با تشکر."


درون تالار راونکلاو


روی میز جلوی شومینه، چندین جلد کتاب قطور بر روی هم چیده شده و صدای ورق زدن پی در پی سکوت تالار را می شکند. تری با عصبانیت کتابی را که مشغول مطالعه اش بود می بندد، غرولند کنان از جای خود بلند می شود و از تالار بیرون می رود.

کمی بعد - نزد هاگرید

هاگرید آخرین قطعه ی کیک شکلاتی را درون دهانش می گذارد و مشغول لیسیدن انگشتانش می شود که ناگهان کسی در کلبه را می کوبد. هاگرید به سمت در می رود، در را باز می کند و تری بدون دعوت وارد کلبه می شود.

- هاگرید به کمکت نیاز دارم. باید منو ببری پیش یه بیگ فوت. باید یه سری اطلاعات جمع کنم.

کمی بعد تر - در کنار پا گنده


هاگرید دستی به ریشش می کشد و می گوید:
- تری پا گنده بلا های زیادی میتونه سرت بیاره، مخصوصا تو که دختری. اما خب سریع یه نگاهی بهش بنداز تا بریم. هر سوالی هم داشتی در خدمتم.

تری با تردید به بیگ فوت نزدیک می شود. بیگ فوت به تری زل می زند. رویش را بر می گرداند و بدون توجه به تری پایش را بالا می آورد که باعث می شود تری چند قدم به عقب بر گردد. بیگ فوت از درخت کناری اش برگی می کند و به کف پایش می کشد. تری با تعجب حرکات بیگ فوت را زیر نظر می گیرد.
- عه کف پاش برق افتاد که.

بیگ فوت بی توجه به تعجب تری، برگ را کنار می اندازد، کف پایش را رو به روی صورتش می گیرد و دستی به موهایش می کشد.

- عه نگا کن هاگرید کف پاش واسش حکم آینه رو داره. جواب سوالمو گرفتم.

2.

تری پس از ذوق بسیار، برای صدمین بار به بیگ فوت زل زد. می خواست بداند برای چه بیگ فوت از پایش به عنوان آینه استفاده کرده است، حداقل اکنون که تری کنارش ایستاده نباید آن استفاده را می کرد! شاید منتظر بیگ فوت دیگری بود! اما هیچ کس نیامدو تری بی جواب ماند.

بیگ فوت صدای عجیبی از خود در می آورد و به پشت سر تری نگاه می کند. تری رد نگاه بیگ فوت را دنبال می کند. بر می گردد و متوجه می شود به هاگرید زل زده است. هاگرید که فرصت را غنیمت شمرده بود، بر روی زمین نشسته و مشغول خوردن تمشک هایی شده بود که چند لحظه پیش آن ها را جمع کرده بود.

نگاه تری بین بیگ فوت و هاگرید در چرخش بود. بیگ فوت دوباره صدایی از خود در آورده و پایش را بر زمین می کشید. تری آب دهانش را قورت داد و با صدایی آرام گفت:
- هاگرید؟ استادمون می گفت رنگ قرمز روی بیگ فوت ها تاثیر میذاره. به نظر من تا نیومده سراغت اون جورابای قرمزتو مخفی کن.

قبل از اینکه هاگرید واکنشی نشان دهد، بیگ فوت به سمتش حرکت کرده و با یک حرکت تمام تمشک ها را می بلعد. تری که از ترس، با دستانش چشم هایش را پوشانده بود، به آرامی دست هایش را کنار می کشد و برای کشیدنِ یک جیغ بنفش آماده می شود.

هاگرید که از ترس تری خنده اش گرفته بود، از جای خود بلند می شود و چند تمشک دیگر می چیند و آن ها را به سمت بیگ فوت پرت می کند.
- نترس تری. بیگ فوت وقتی رنگ قرمز می بینه گرسنه ش میشه. :lol2:
-


Only Raven!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱:۵۰ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۴

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
ارشد راونکلاو*


تکالیف جلسه چهارم

1_رولی تک پسته بنویسید درباره اینکه چه دلیلی داره که پای بیگ فوت اینقدر گنده باشه؟؟
(15 نمره)


آنتونین بعنوان کار جدید تصمیم گرفته بود که در کنار هاگرید به جنگلبانی جنگل ممنوعه بپردازد. در همین راستا قرار شده بود که او یک ماه در کنار هاگرید کارآموزی کند تا جنگلبانی را خوب یاد بگیرد.

هـشـت صـبـح

_ تَق...تَق...تَق

آنتونین، سراسیمه از خواب پرید و در حالی که چشمانش هیچ جایی را نمیدید و هنوز حتی نصف مغزش نیز بارگزاری نشده بود چوبدستیش را بیرون کشید و بی مقدمه یک طلسم "آوداکداورا" به سمت در کلبه اش که در کنار کلبه هاگرید بود، روان کرد.

در اثر طلسم آنتونین، در کلبه پودر شد و طلسم به بدن هاگرید خورد ولی چون هاگرید نیمه غول بود، طلسم بعد از برخورد با بدن هاگرید کمانه کرد و به سمت خود دالاهوف برگشت ولی دالاهوف جا خالی داد و طلسم به کلبه خورد و کلبه نیز پودر شد.

نیــم ســـاعت بعـــد - در راه جنگل ممنوعه

هاگرید: مرتیکه گلابی چرا طلسم مرگ ول دادی سمت من؟!
_ یه عادت قدیمی بود. فکر کردم تو ماموریتیم، بهمون حمله کردن!
_ مـــرگ! ببند نیشتو! اگه بدن من ضد ضربه نبود و طلسم بهم میخورد پاپیونت میکردم!
_ اگه طلسم بهت میخورد که به رحمت خدا رفته بودی جیگر طلا!
_ میــخَند؟ بزنم با همین پاهام لهت کنم؟!
_ اوه نه من معذرت میخوام! ... راستی هاگرید، حالا که بحث پا شد، چرا بیگ فوت ها اینقدر پاشون گنده س؟
_ والا من از نظریه های علمی و ملمی سر در نمیارم ولی یه بار اینو از پرفسور دامبلدور پرسیدم گفت چون مجبورن؟ میفهمی؟ مجبورن!
_ واقعا؟
_ نه خنگه. شوخی کرد پرفسور. اووووم البته بعدش گفت که ... یادم نیست و گفتم که سر در نمیارم ولی یه سری از این چیز میزا در مورد نظریه مظریه های علمی گفت و به نظریه مشنگی داروین و و تکامل اشاره کرد که طی تکاملشون باید پاهاشون گنده میبوده تا بتونن شکار کنن و توی برف و یخ ها حرکت کنن و زنده بمونن. بزرگ بودن پاهاشون خیلی براشون مفید بوده. اصلا در زمان دایناسورها همین بزرگ بودن پاهاشون باعث شده منقرض نشن و تا الان نسلشون دووم بیاره!
_ جالبه!
_ حالا اگه بخوای تو جنگل ممنوعه یه دونه بیگ فوت داریم خودت برو ازش بپرس!
_ جدی؟ خطر نداره؟!
_ نه بابا!
_ مطمئنی؟ جان من خطر نداره؟ نرم بزنه بترکونتم؟!
_ نه جون تو! ببین همین راهو بگیر مستقیم برو بعد سمت چپ یه درخت بید کتک زن گنده س، کنار اون یه بیگ فوته که خوابه. برو ازش بپرس!

دالاهوف که به حرف هاگرید اعتماد کرده بود، مسیر اشاره شده تا درخت را رفت و بیگ فوت خوابیده را نیز پیدا کرد و با ترس و لرز و بسیار محتاط و پاورچین به آن نزدیک شد و گفت:
_ اِهم...اِهم...ببخشید؟!

بیگ فوت چشمان بزرگش را باز کرد و از جایش بلند شد و کش و قوسی به بدنش داد و خیره دالاهوف را نگاه کرد. دالاهوف که دید بیگ فوت هیچ جوابی نمیدهد، صدایش را صاف کرد و با احتیاط، مجددا پرسید:
_ معذرت میخوام، میشه بگید چرا پای شما اینقدر گنده س؟!

یــک مـــاه بعـــد

دالاهوف تقریبا یک ماه بود که روی تخت بیمارستان هاگوارتز و زیر نظر مادام پامفری با دست و پای شکسته خوابیده بود. گویا بیگ فوت زبان دالاهوف را متوجه نشده بود و با پایش بر سر او کوبیده بود! زیرا بیگ فوت ها زبان را نمیفهمند و فقط با پا صحبت میکنند.



2_در رول تک پسته ای کوتاهی بنویسید که بیگ فوت به رنگ قرمز چه واکنشی میتونه نشون بده؟(علاقه،ترس،خشم و...)(15 نمره)

نـــوزده ســـال بعــــد

دادلی طی نامه نگاری با هری پاتر به دنیای جادوگری علاقه مند شده بود و به هری اصرار میکرد که حداقل یک روز در هر هفته او را برای دیدن قسمت هایی از دنیای جادوگران به این سو و آن سو ببرد. هری برای شروع او را به دفتر فرماندهی کارآگاهان در وزارت سحر و جادو، یعنی محل کارش برده بود و دالاهوف بعد آن به قدری ذوق کرده بود که هر هفته به هری اصرار میکرد او را به جاهای دیگر نیز ببرد.

هری نیز او را به گرینگوتز و وینزگاموت هم برده بود و برای این هفته قرار بود که به باغ وحش هاگزمید بروند. دادلی همراه هری به باغ وحش رفت و از دیدن موجودات جادویی به قدری متعجب و ذوق زده شده بود که بر خلاف همیشه فرصت نکرده بود زیاد چیپس و پفک بخورد. فقط توانسته بود پنج بسته تا آن لحظه بخورد!

دادلی، هیپوگریف، تک شاخ، دم انفجاری و اژدها را دیده بود و حالا نوبت بیگ فوت بود. به نزدیکی قفس بیگ فوت که رسیدند، هری به دادلی گفت:
_ یادته بچه که بودیم، یه روز صبح یه سطل آب یخ رو سر من خالی کردی؟!
_ آره یادمه. خداییش چقدر بهت خندیدیم با بابا ورنون. ...امممم حالا چی شده الان یاد اون قضیه افتادی؟!
_ هیچی همینجوری. راستی میگن بیگ فوت ها اگه بهشون شکلات بدی تو قفس برات پشتک و وارو میزنن. بیا این شکلات رو بگیر و بده به این بیگ فوته.

هری دستمالی قرمز رنگ که روی آن یک تکه شکلات بود را به دادلی داد و دادلی نیز از همه جا بیخبر دستش را درون قفس بیگ فوت کرد و بیگ فوت نیز دست دادلی را چسبید و دیگر رها نمیکرد!

حدودا ده دقیقه طول کشید تا نگهبانان باغ وحش با هزار دوز و کلک توانستند کاری کنند بیگ فوت که دست دادلی را محکم گرفته بود و آن را محکم لیس مزد، رها کند. دادلی از ترس زبانش بند آمده بود و نزدیک بود که قالب تهی کند. او نمیدانست ولی هری که در دلش حسابی خندیده بود و کیف کرده بود که تلافی بچگیش را درآورده، خوب میدانست که بیگ فوت ها با دیدن رنگ قرمز احساساتی میشوند و دوست دارند با صاحب آن، صمیمی شوند!



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۵۳ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۹۴

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
از (او) تا (او) با (او)...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 204
آفلاین
ـ خررررررررررررر...پفففففففففففف...خرررررررر...پفففففففف
همه جا ساکت و ارومه و خورشید صبحگاهی پرتو های ملایمشو از پنجره به صورت رنگ پریده ایلین میتابونه و ایلین با خیالی خوش به خواب رفته و توی خواب همچنان در خیالاتش غرقه...
ـ هیچی نمیتونه این روز زیبا رو خراب کنه...من با خیالی کاملا راحت میخوابم...من بیکارم...
ایلین تقریبا در خواب و بیداری به سر میبرد.
لحظه ای باسختی چشمشو تا نیمه باز میکنه و سعی میکنه به ساعت نگاه کنه:
((ساعت دیواری:7:5))
ایلین لبخندی میزنه وخیلی با اطمینان باخودش میگه:
اخیییییییییش،ساعت هنوز5:7 دقیقه است.هنوز حتی سیو هم بیدار نشده...پس تا میتونم میخوابم.
ایلین اینو باخودش میگه و دوباره به طرف پنجره غلتی میزنه.اما اینبار انگار خورشید گرفتگی شده.ولی نه...مگه موقع خورشید گرفتگی مگه ماه مثل یویو جلوی خورشید نوسان میکنه؟
کمی به شک میفته.به سختی دوباره چشماشو باز و بسته میکنه.تازه چیزی رو متوجه میشه.
ـ عه،زاغی؟تو خواب ارام نداری این موقع صبح؟
زاغی انگار حالت عجله واری داره.و مدام با حرکاتش به نامه قرمز رنگی که روی نوکش داره اشاره میکنه.
ـ ای بر دشمن لرد لعنت!اخه این موقع روز کدوم تسترالی برای ادم نامه میفرسته؟شانس نیس که ترمز دستیِ نیسان مشنگیه به مرلین!
ایلین باغرغر اینو میگه و با بی حالی دستشو دراز میکنه ونامه ای به شکل رو از زاغی میگیره و در سکوت سنگین صبحگاهی بازش میکنه...
ـ مااااااااااااااااااااااااادررررررررر!!!!
ـ یا ابر فرض!!
ایلین با نعره نامه عربده کش ناخود اگاه با سر از تخت خودشو پرت میکنه پایین.
ـ آآآآآآآآآخ!
ایلین خودشو سریع بلند میکنه و درحالی که سرشو میماله زل میزنه به نامه عربده کش که تو هوا له له میزنه.
ـ مااااااااادرررررر!!کلاستون داره دیر میشههههههه!!بیدار شییییییییین!!بیدار شیییییین!بیدار شی...
که ایلین با یه حرکت چوبدستی نامه رو پودر میکنه و در حالی که صورتش از عصبانیت قرمزه میگه:
من تورو کتلت میکنم سیوروس!
که یهو یاد چیزی میفته.
ـ ک...کلاس؟کلاس درس؟!!!کلاس مراقبت از موجودات جادویی؟؟؟!!!وای من یه استادم!
ایلین لبخندی میزنه و باخودش میگه:
اصلا یادم نبودا.
بعد درحالی که داره سرشو به طرف ساعت میچرخونه میگه:
ولی اخه ساعت5 صبح کدوم غول غار نشینی کلاس می...
که چشمش به ساعت میفته:
((ساعت دیواری:7:10))
ـ
و تازه بعد از اندکی هنگینگ فیس متوجه میشه که ساعتو کاملا برعکس خونده بوده وحالا نمیدونه باید کدوم گِل رو به سرش بماله.
ـ یا مرلین!
ایلین تازه یادش میاد که 10 دقیقه از شروع کلاس گذشته وهنوز به کلاس نرفته!
پس با سرعت و سکندری خوران در حالی که با یه دست موهای گره خورده شو شونه میکنه،سراغ جا لباسی میره که اماده شه.

در کلاس(بعد از نیم ساعت):

ـ صبح بخیر بچه ها!
در استانه در پروفسور پرنس با وضعیت ظاحری نه چندان جالبی ایستاده.
ـ صبح بخیر استاد!
ایلین در حالی که هنوز چشمای پف کرده شو میماله با متانت به سمت میز تدریسش میره که یکی از دانش اموزای گریفیندوری میگه:
ـ اممم...عذر میخوام استاد!
ـ چی میگی ویزلی؟
ـ فکر کنم یه لنگه جورابتونو برعکس پوشیدین!
و در همین حین بود که کلاس تا مرز انفجار پیش رفت ولی خوشبختانه یا بدبختانه ایلین خیلی زود به نیت شوم دانش اموزا برای خندیدن پی میبره و از اونجایی که حالت عصبانی صورتش در حال نزدیک شدن به حالت خطرناکه،بالحن خطرناکی میگه:
کاری نکنین اینبار به جای گوش،از زبون اویزون بشین!
دانش اموزا:
ایلین: در ضمن به خاطراین حرف گستاخانه تون 40امتیاز از گریفیندور کم میشه!
گریف:
اسلی:
ایلین اینو میگه وپشت میز میشینه و همینطور که اززیر در حال درست کردن جورابشه میگه:
خب،حالا بهتره درس رو شروع کنیم.
دانش اموزا: :worry: بدبخت شدیم رفت.
ایلین:
ـ خب خب خب!کی میتونه حدس بزنه امروز قراره چه چیزی تدریس بشه؟
ـ اژدها!
ـ مار!
ـ تسترال!
ـ بزار ببینم!کدوم تسترالی گفت تسترال؟
و باری دیگر اسلایترینی های پاکدل و راستگو اینبار لیلی اونز رو نشونه میرن.
ـ لیلی اونز!اره؟
و تا قبل از اینکه لیلی اونز به خودش بجنبه...
ـ 10امتیاز دیگه به دلیل نداشتن اطلاعات ساده و ضروری حتی درباره یک تسترال توسط لیلی اونز از گریفیندور کم میشه!
لیلی اونز: :vay:
گریفیندور:
ـ احتمالا باید یه b.fباشه درسته پروفسور پرنس؟
کل ملت دانش اموز: b.f؟؟؟؟؟
ایلین:
بله،افرین روونای عزیز!10امتیاز برای راونکلا!
و بعد درهمون لحظه ایلین روبه روی دانش اموزان در قسمت مشخصی می ایسته و درحالی که لبخند شیطنت امیزی روی لباشه برای اشاره خیییییییلی با کلاس بشکن میزنه.
دانش اموزا در حالی که با ترس به روبه روشون نگاه میکنن در انتظار موجود تدریس جدید هستن.
ـ وا!پس چی شد؟
مثل اینکه احتمالا اینبار بشکنو خوب نزده.ایلین دوباره بشکن میزنه واینبار...
ـ تاپالاف!
قفس بزرگی خیلی یهویی از اسمون نازل میشه و بعد از اینکه قسمتی از سقفو کلا به فنامیکشه درست کنار ایلین اونم با سروصدای زیادی فرود میاد.
روی قفس پارچه قرمزی کشیده شده و درون اون مشخص نیست.
اما انگار موجود درون قفس پریشون به نظر میاد.
دانش اموزا،همین الان یهویی:
تااینکه ایلین با چوبدستی پارچه قرمز رو برمیداره...
موجود عجیب پشمالو بزرگ سفید رنگ باچشمای قرمز شیطانی در حالی که دیوانه وار میله های قفسو چنگ میزنه طوری غرش میکنه که دندان های تیز بلندش به وضوح مشخص میشه و پاهای بسیااااار بزرگ غیرمعمول و عجیبی که داره رو محکم به زمین میکوبونه.
دانش اموزا:
ـ b.fمخفف کلمه big footبه معنای پا گنده هست،بیگ فوت همونطور که میبینید دارای دندان های بزرگ و تیزی هست که طول این دندان ها دوبرابر دندان ببر تخمین زده شدهواین موجود ازاین دندان برای دریدن وشکار استفاده میکنه
دانش اموزا،تودلشون: :worry: اخرش این مارو میفرسته دیار مرلین!
ایلین هم که همه حرفا رو میشنوه جواب میده:
واقعا هاگوارتز باید به داشتن چنین دانش اموزای شجاعی افتخار کنه!اتفاقا بایستی هم خیلی افتخار کنین که در کلاس من بمیرین!
دانش اموزا:
ـ همینطور که میبینید پاگنده موجود میمون سان بسیار بزرگی هست که دارای بدنی پشمالو باموهای سیاه یا سفید پریشان که باتوجه به محل زندگی اونها که اقلب در مناطق سرد سیر هست در ژنتیک اونها به وجود اومده.
ظریب هوشی این حیوان تقریبا با ظریب هوشی یک بچه غول قارنشین برابری میکنه(البته یک مقداری پایین تره) و این به این دلیل هست که بیگ فوت در واقع نوعی گوریل هست که به دلیل غیر عادی بودن و برخی خصوصیات دیگر از خوانواده گوریل ها مجزا شده و به جمع موجودات جادویی پیوسته وگرنه این موجود هیچگونه خاصیت جادویی نداره.البته باید گفت موجود شیرینی هستند ایشون در برخی مواقع.
مهم ترین ویژگی بیگ فوت ها همونطور که از اسمشون پیداست پاهای بزرگشونه که این لقب رو. به اونها نسبت داده.پاهای بیگ فوت در واقع چهار برابر پای یک گوریل معمولی و 10 برابر پای یک انسان معمولیه.این خصوصیت اونها گاهی فایده هایی هم براشون داره برای مثال دیده شده که بیگ فوت ها گاهی برای شکار با پاهاشون موجودات رو له کرده و سپس به صورت کوبیده اونها رو میل میکنن. در ضمن اونها به رنگ قرمز هم واکنش جذبی نشون میدن.
درهمین لحظه،
ورونیکا اسمتلی:
ویزلی ها:
ایلین دهنشو باز میکنه که ادامه بده که چشمش میفته به چهره بچه ها که حالا با حالت خشک زده ای به پشت سرش نگاه میکنن.
ـ چی شده؟
دانش اموزا:
ورونیکا اسمتلی:
ا...ایلین...پشت سرت!
ـ وا،چرا شما اینجوری میکنین؟
ایلین اینو میگه وبه پشت سرش نگاه میکنه و اولین چیزی که میبینه دو تا چشم قرمز خیلی خیلی اشناس و چند سانت اونور تر قفل شکسته ای افتاده...
ایلین:
بچه ها:
.
.
.
.
.
.
.
.
الفراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار!!!!!!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خب حالا تکالیف:
رولی تک پسته بنویسید درباره اینکه چه دلیلی داره که پای بیگ فوت اینقدر گنده باشه؟؟15 نمره
در رول تک پسته ای کوتاهی بنویسید که بیگ فوت به رنگ قرمز چه واکنشی میتونه نشون بده؟(علاقه،ترس،خشم و...)15 نمره







ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۳۰ ۲۳:۵۸:۴۹
ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۳۱ ۱۱:۰۷:۲۹

eileen prince


آسایش دوگیتی،تفسیر این دو حرف است: بادوستان مروت،با دشمنان مدارا.


باسیلیسک سواران:باسیلیسک ها می ایند!


And if we should die tonight
Then we should all die together
Raise a glass of wine
... for the last time

Now I see fire
Inside the mountain
I see fire
Burning the trees
And I see fire
Hollowing souls
I see fire
Blood in the breeze
...And I hope that you remember me



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۲:۳۴ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۹۴

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
از (او) تا (او) با (او)...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 204
آفلاین
باسلام.
کلاس این جلسه هم به پایان رسید.
افرادی که تکالیف رو انجام دادن میتونن امروز نمرات رو در تابلو شنی امتیازات مشاهده کنند.
تکالیف جدید همین امروز ارائه خواهد شد.
موفق باشید


eileen prince


آسایش دوگیتی،تفسیر این دو حرف است: بادوستان مروت،با دشمنان مدارا.


باسیلیسک سواران:باسیلیسک ها می ایند!


And if we should die tonight
Then we should all die together
Raise a glass of wine
... for the last time

Now I see fire
Inside the mountain
I see fire
Burning the trees
And I see fire
Hollowing souls
I see fire
Blood in the breeze
...And I hope that you remember me








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.