ـ خررررررررررررر...پفففففففففففف...خرررررررر...پفففففففف
همه جا ساکت و ارومه و خورشید صبحگاهی پرتو های ملایمشو از پنجره به صورت رنگ پریده ایلین میتابونه و ایلین با خیالی خوش به خواب رفته و توی خواب همچنان در خیالاتش غرقه...
ـ هیچی نمیتونه این روز زیبا رو خراب کنه...من با خیالی کاملا راحت میخوابم...من بیکارم...
ایلین تقریبا در خواب و بیداری به سر میبرد.
لحظه ای باسختی چشمشو تا نیمه باز میکنه و سعی میکنه به ساعت نگاه کنه:
((ساعت دیواری:
7:5))
ایلین لبخندی میزنه وخیلی با اطمینان باخودش میگه:
اخیییییییییش،ساعت هنوز
5:7 دقیقه است.هنوز حتی سیو هم بیدار نشده...پس تا میتونم میخوابم.
ایلین اینو باخودش میگه و دوباره به طرف پنجره غلتی میزنه.اما اینبار انگار خورشید گرفتگی شده.ولی نه...مگه موقع خورشید گرفتگی مگه ماه مثل یویو جلوی خورشید نوسان میکنه؟
کمی به شک میفته.به سختی دوباره چشماشو باز و بسته میکنه.تازه چیزی رو متوجه میشه.
ـ عه،زاغی؟تو خواب ارام نداری این موقع صبح؟
زاغی انگار حالت عجله واری داره.و مدام با حرکاتش به نامه قرمز رنگی که روی نوکش داره اشاره میکنه.
ـ ای بر دشمن لرد لعنت!اخه این موقع روز کدوم تسترالی برای ادم نامه میفرسته؟شانس نیس که ترمز دستیِ نیسان مشنگیه به مرلین!
ایلین باغرغر اینو میگه و با بی حالی دستشو دراز میکنه ونامه ای به شکل
رو از زاغی میگیره و در سکوت سنگین صبحگاهی بازش میکنه...
ـ مااااااااااااااااااااااااادررررررررر!!!!ـ یا ابر فرض!!ایلین با نعره نامه عربده کش ناخود اگاه با سر از تخت خودشو پرت میکنه پایین.
ـ آآآآآآآآآخ!
ایلین خودشو سریع بلند میکنه و درحالی که سرشو میماله زل میزنه به نامه عربده کش که تو هوا له له میزنه.
ـ مااااااااادرررررر!!کلاستون داره دیر میشههههههه!!بیدار شییییییییین!!بیدار شیییییین!بیدار شی...که ایلین با یه حرکت چوبدستی نامه رو پودر میکنه و در حالی که صورتش از عصبانیت قرمزه میگه:
من تورو کتلت میکنم سیوروس!
که یهو یاد چیزی میفته.
ـ ک...کلاس؟کلاس درس؟!!!کلاس مراقبت از موجودات جادویی؟؟؟!!!وای من یه استادم!
ایلین لبخندی میزنه و باخودش میگه:
اصلا یادم نبودا.
بعد درحالی که داره سرشو به طرف ساعت میچرخونه میگه:
ولی اخه ساعت5 صبح کدوم غول غار نشینی کلاس می...
که چشمش به ساعت میفته:
((ساعت دیواری:7:10))
ـ
و تازه بعد از اندکی هنگینگ فیس متوجه میشه که ساعتو کاملا برعکس خونده بوده وحالا نمیدونه باید کدوم گِل رو به سرش بماله.
ـ یا مرلین!
ایلین تازه یادش میاد که 10 دقیقه از شروع کلاس گذشته وهنوز به کلاس نرفته!
پس با سرعت و سکندری خوران در حالی که با یه دست موهای گره خورده شو شونه میکنه،سراغ جا لباسی میره که اماده شه.
در کلاس(بعد از نیم ساعت):
ـ صبح بخیر بچه ها!
در استانه در پروفسور پرنس با وضعیت ظاحری نه چندان جالبی ایستاده.
ـ صبح بخیر استاد!
ایلین در حالی که هنوز چشمای پف کرده شو میماله با متانت به سمت میز تدریسش میره که یکی از دانش اموزای گریفیندوری میگه:
ـ اممم...عذر میخوام استاد!
ـ چی میگی ویزلی؟
ـ فکر کنم یه لنگه جورابتونو برعکس پوشیدین!
و در همین حین بود که کلاس تا مرز انفجار پیش رفت ولی خوشبختانه یا بدبختانه ایلین خیلی زود به نیت شوم دانش اموزا برای خندیدن پی میبره و از اونجایی که حالت عصبانی صورتش در حال نزدیک شدن به حالت خطرناکه،بالحن خطرناکی میگه:
کاری نکنین اینبار به جای گوش،از زبون اویزون بشین!
دانش اموزا:
ایلین:
در ضمن به خاطراین حرف گستاخانه تون 40امتیاز از گریفیندور کم میشه!
گریف:
اسلی:
ایلین اینو میگه وپشت میز میشینه و همینطور که اززیر در حال درست کردن جورابشه میگه:
خب،حالا بهتره درس رو شروع کنیم.
دانش اموزا: :worry: بدبخت شدیم رفت.
ایلین:
ـ خب خب خب!کی میتونه حدس بزنه امروز قراره چه چیزی تدریس بشه؟
ـ اژدها!
ـ مار!
ـ تسترال!
ـ بزار ببینم!کدوم تسترالی گفت تسترال؟
و باری دیگر اسلایترینی های پاکدل و راستگو اینبار لیلی اونز رو نشونه میرن.
ـ لیلی اونز!اره؟
و تا قبل از اینکه لیلی اونز به خودش بجنبه...
ـ 10امتیاز دیگه به دلیل نداشتن اطلاعات ساده و ضروری حتی درباره یک تسترال توسط لیلی اونز از گریفیندور کم میشه!
لیلی اونز: :vay:
گریفیندور:
ـ احتمالا باید یه b.fباشه درسته پروفسور پرنس؟
کل ملت دانش اموز:
b.f؟؟؟؟؟
ایلین:
بله،افرین روونای عزیز!10امتیاز برای راونکلا!
و بعد درهمون لحظه ایلین روبه روی دانش اموزان در قسمت مشخصی می ایسته و درحالی که لبخند شیطنت امیزی روی لباشه برای اشاره خیییییییلی با کلاس بشکن میزنه.
دانش اموزا در حالی که با ترس به روبه روشون نگاه میکنن در انتظار موجود تدریس جدید هستن.
ـ وا!پس چی شد؟
مثل اینکه احتمالا اینبار بشکنو خوب نزده.ایلین دوباره بشکن میزنه واینبار...
ـ تاپالاف!
قفس بزرگی خیلی یهویی از اسمون نازل میشه و بعد از اینکه قسمتی از سقفو کلا به فنامیکشه درست کنار ایلین اونم با سروصدای زیادی فرود میاد.
روی قفس پارچه قرمزی کشیده شده و درون اون مشخص نیست.
اما انگار موجود درون قفس پریشون به نظر میاد.
دانش اموزا،همین الان یهویی:
تااینکه ایلین با چوبدستی پارچه قرمز رو برمیداره...
موجود عجیب پشمالو بزرگ سفید رنگ باچشمای قرمز شیطانی در حالی که دیوانه وار میله های قفسو چنگ میزنه طوری غرش میکنه که دندان های تیز بلندش به وضوح مشخص میشه و پاهای بسیااااار بزرگ غیرمعمول و عجیبی که داره رو محکم به زمین میکوبونه.
دانش اموزا:
ـ b.fمخفف کلمه big footبه معنای
پا گنده هست،بیگ فوت همونطور که میبینید دارای دندان های بزرگ و تیزی هست که طول این دندان ها دوبرابر دندان ببر تخمین زده شدهواین موجود ازاین دندان برای دریدن وشکار استفاده میکنه
دانش اموزا،تودلشون: :worry: اخرش این مارو میفرسته دیار مرلین!
ایلین هم که همه حرفا رو میشنوه جواب میده:
واقعا هاگوارتز باید به داشتن چنین دانش اموزای شجاعی افتخار کنه!اتفاقا بایستی هم خیلی افتخار کنین که در کلاس من بمیرین!
دانش اموزا:
ـ همینطور که میبینید پاگنده موجود میمون سان بسیار بزرگی هست که دارای بدنی پشمالو باموهای سیاه یا سفید پریشان که باتوجه به محل زندگی اونها که اقلب در مناطق سرد سیر هست در ژنتیک اونها به وجود اومده.
ظریب هوشی این حیوان تقریبا با ظریب هوشی یک بچه غول قارنشین برابری میکنه(البته یک مقداری پایین تره) و این به این دلیل هست که بیگ فوت در واقع نوعی گوریل هست که به دلیل غیر عادی بودن و برخی خصوصیات دیگر از خوانواده گوریل ها مجزا شده و به جمع موجودات جادویی پیوسته وگرنه این موجود هیچگونه خاصیت جادویی نداره.البته باید گفت موجود شیرینی هستند ایشون در برخی مواقع.
مهم ترین ویژگی بیگ فوت ها همونطور که از اسمشون پیداست پاهای بزرگشونه که این لقب رو. به اونها نسبت داده.پاهای بیگ فوت در واقع چهار برابر پای یک گوریل معمولی و 10 برابر پای یک انسان معمولیه.این خصوصیت اونها گاهی فایده هایی هم براشون داره برای مثال دیده شده که بیگ فوت ها گاهی برای شکار با پاهاشون موجودات رو له کرده و سپس به صورت کوبیده اونها رو میل میکنن.
در ضمن اونها به رنگ قرمز هم واکنش جذبی نشون میدن.
درهمین لحظه،
ورونیکا اسمتلی:
ویزلی ها:
ایلین دهنشو باز میکنه که ادامه بده که چشمش میفته به چهره بچه ها که حالا با حالت خشک زده ای به پشت سرش نگاه میکنن.
ـ چی شده؟
دانش اموزا:
ورونیکا اسمتلی:
ا...ایلین...پشت سرت!
ـ وا،چرا شما اینجوری میکنین؟
ایلین اینو میگه وبه پشت سرش نگاه میکنه و اولین چیزی که میبینه دو تا چشم قرمز خیلی خیلی اشناس و چند سانت اونور تر قفل شکسته ای افتاده...
ایلین:
بچه ها:
.
.
.
.
.
.
.
.
الفراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار!!!!!!ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خب حالا تکالیف:
رولی تک پسته بنویسید درباره اینکه چه دلیلی داره که پای بیگ فوت اینقدر گنده باشه؟؟15 نمره
در رول تک پسته ای کوتاهی بنویسید که بیگ فوت به رنگ قرمز چه واکنشی میتونه نشون بده؟(علاقه،ترس،خشم و...)15 نمره