هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۰۲ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
نکته بسیار مهم!

تا شنبه نیستم. اگه درخواست نقدی داده بشه بعد از شنبه جواب می دم.
سخته...می دونیم!
تا شنبه سعی کنید بدون حضور ما کیفیت پست هاتونو بالا نگه داشته و از دوری ما افسردگی حاد نگیرید!

________________________

بررسی پست شماره 107 افسانه لرد ولدمورت، آگوستوس راک وود:


نقل قول:
- اوا ؟! صدای النگوم بود که شکست !
جمله آخر پست قبل رو تکرار نکنین. شما می خوایین ارتباط حفظ بشه. ولی خواننده مطمئنا بعد از خوندن پست قبلی، پست شما رو می خونه و این تکرار لزومی نداره.


نقل قول:
کراب کلنگ را روی هوا ول کرد و روی زمین نشست و های های گریه به عرش سر داد!
در قسمت های غیر دیالوگ خیلی کم پیش میاد که احتیاجی به استفاده از شکلک پیدا کنیم. چون کلمات و جمله ها معمولا برای توصیف احساسات شخصیت ها کافی هستن. وقتی گفتین طرف شروع به گریه کرد دیگه لازم نیست شکلک رو هم بزنین.


نقل قول:
در همین لحظه که کراب برای النگوی شکسته اش نوحه سرایی میکرد ، کلنگ بدبخت که همچنان روی هوا بود ، تکلیف خودش را نمی دانست ، پس تصمیم گرفت که بالاخره به جاذبه اجازه دهد که اورا بطرف خودش بکشد .
جاذبه نیز نامردی نکرد و مستقیم کلنگ را روی فرق کراب فرو آورد .
" بدین ترتیب ، چاه کندن ، اولین مرگخوار را از آن خود کرد !!! "
این قسمت با مزه بود. اهمیتی هم نداره که کراب مرد! فرض کنیم کراب بخواد اینجا ادامه بده و بخواد خودش هم توی داستان باشه. کافیه بنویسه:
کراب در حالی که نصف کلنگ داخل سرش بود به صحنه بازگشت...
یا کراب که معلوم نبود کی زنده شده بود گفت:

به همین سادگی!


نقل قول:
- خب ... این از مرحومه کراب ! نفر بعدی کیه ؟
"مرحومه کراب" اشاره خیلی خوبی بود.


نقل قول:
سوروس چشمانش را تنگ کرده بود و همه را از نظر می گذراندیده می کرد !
در همیت لحظه بود که متوجه عدم حضور کسی شد ..
- راک وود کجاست ؟ این آشپز بی مسئولیت چلاغ با اون کلاغ بی مصرفش چرا اینجا نیستن ؟ بزنم با منوی مدیریت بفرستمشون جزابر بالاک ؟
خوب بود. دیالوگ سیوروس خوب بود. اشاره بجا و به موقع به غیبت آگوستوس هم همینطور. چلاق درسته!


نقل قول:
مرگ خواران همیشه در صحنه چند قدمی بخاطر فریاد های گوش خراش اسنیپ عقب کشیدند . بیمارستان سنت مانگو بعد از وقوع این بلای طبیعی ، گزارش داده که تعداد افرادی که بخاطر خونریزی پرده گوش مراجعه کردند ، قابل شمارش نیست و تخت کم آمده !!
این قسمت خیلی قوی نبود. چون فریاد و صدای بلند یکی از ویژگی های اسنیپ نیست. این ویژگی ها وقتی تاثیر کافی می ذارن که طرف کمی از اون ویژگی رو داشته باشه و ما بزرگش کرده باشیم. اسنیپ کلا شخصیتیه که زیر لب و با صدای آروم حرف می زنه.
دو تا علامت نذارین! تاثیرش دو برابر نمی شه.


نقل قول:
وینکی ، جن خانگی خوب ، آرام از بین جمعیت ساحره و جادوگر راه خود را باز کرد و به سوروس رسید .
- من رفت سنگ و چوب پیدا کرد ! نیومد ، با مسلسل میارم ! با اون نیومد ، یه جوری میارم !
اشاره به وینکی و دیالوگ متناسبش خوب بود. خیلی خوبه که به محض برگشتن تونستین خودتونو با جو و سوژه ها و شخصیت ها تطبیق بدین.


به نظر من لازم نبود کسی بره دنبال آگوستوس...اگه آگوستوس یهویی و بصورت غیرمنتظره وارد می شد بهتر بود. و همه سوژه هایی رو که با خودش برده بود دوباره بر می گردوند.


خوب بود...شبیه رول کسی که مدتهاست نمی نویسه نبود. برو یه چیزی بپز خستگی ما در بره!

_________________

آملیا

پست دوئلتون نکته های خیلی خنده داری داشت. خیلی خوب بود! البته این واقعیت رو که شما طنز بسیار افتضاحی دارین رو عوض نمی کنه!

بررسی پست شماره 545 خانه ریدل، آملیا سوزان بونز:


نقل قول:
همه چیز به هم ریخته بود! البته کلمه بهم ریخته کفایت نمی کرد چون در حقیقت خانه ریدل همیشه پر از بهم ریختگی بود! ولی این سری شاید بهتر است بگوییم همه چیز به توان دو بهم ریخته بود!

معجون سازهایی که به کل کل ساده راضی نبودند و به سمت پاتیل پرتاب می کردند. زن و شوهر طلاق گرفته ای که موهای بلند یک دیگر را می کشیدند، اره کشی که نزدیک بود مسلسل کشی را بکشد و مسلسل کشی که نزدیک بود اره کشی را بخورد! سوروسی و وندلینی که سعی داشتند منوی مدیریتشان را در حلق یک دیگر فرو کنند و در این میان ریگولوسی که سعی در زدن جیب مردم داشت!
معمولا طرفدار توضیح های کلی در سوژه ها نیستم...ولی گاهی لازمه...مثلا وقتی که به قول خودتون همه چیز به هم ریخته باشه. شما توضیح دادین...توضیحتون خواننده رو گیج تر می کنه. ولی این اتفاق بدی نیست. چون خواننده درست به همون نتیجه ای می رسه که شما در اول پستتون بهش اشاره کردین: "همه چیز به هم ریخته!"


تقلید شکلک ها و اعتراض شخصیت ها فوق العاده بود. شما کار به این سادگی رو انجام دادین...ولی این کار احتیاج به شناخت خوب شخصیت ها، خلاقیت، موقعیت شناسی و طنز قوی(!) داشت...که شما هر چهار تا رو داشتین.


نقل قول:
آملیا تا خواست به حالت پوکر فیس در بیاید، ریگولوس از ته سالن در حالی که یک دستش در جیب آرسینوس و دیگری در جیب وینکی بود -مگه اصلا وینکی جیب داشت؟!-، جیغ کشید:
توضیح بین دو خط تیره کل تاثیر جمله رو از بین می بره. توضیح ندین...اینجا موقعیتی نیست که خواننده اهمیتی بده که وینکی جیب داشته یا نداشته.


نقل قول:
ملت جادوگر و ساحره به سمت تازه وارد گروه برگشتند و به او نگاه کردند. این همه توجه به شخصی غیر از لرد معمولا سوژه ای یک بار اتفاق می افتاد و برای کسی که هنوز دو سوژه هم به عنوان مرگخوار به پایان نرسانده بود، سکته کردن مسئله عادی بود!

ولی آملیا نمی توانست سکته کند. نه حالا! او مدت زیادی منتظر این لحظه بود! پس برای همین با ارامش گفت:
شما به عنوان راوی زیاد توضیح می دین. ولی توضیحاتتون کاملا به اندازه و به جا و دارای طنز قوی(!) هستن...برای همین نکته ای که می تونست منفی باشه برای شما تبدیل به مثبت شده.


نقل قول:
همه به مورگانا نگاهی انداختند و با سر تائید کردند.
آملیا با همان حالت قبلی ادامه داد:
-و مگه ارباب در دو پست نیومد و سوژه رو کاملا عوض کرد؟
-درسته.
-مگه قرار نبود هر روز یکی لرد بشه؟
-درسته!
-پس شما دارید چه غلطی می کنید الان بوقیا؟!
توضیح کاملا درست بود. البته در رول قبل هم سوژه منحرف یا خراب نشده بود. می تونستین بدون توضیح و به شکل مستقیم ادامه بدین. البته قست های "من یک سوال دارم" آملیا نباید حذف بشن. چون جالبن. می تونست سوال بی معنی و مسخره ای داشته باشه.


نقل قول:
-زیر سایه ارباب جدید ویبره برو هکتور.

همه کله هایشان را به سمت گوینده جمله چرخاندند که کسی نبود جز مرلین!
هوم؟ تقلید از ما؟!
تقلید بسیار به جایی بود.


نقل قول:
مرلین کمی تفکر کرد و پاسخ داد:
-هولوگرام همان برچسبهای امنیتی می باشند. آنها سه بعدی با طرحهای جالب و زیبا هستند. گاها البته هولوگرامهای دوبعدی هم ساخته می شود. هولوگرام با تکنولوژی لیزر ساخته می شوند و مهمترین ویژگی آنها که باعث می شود مطمئن ترین وسیله امنیتی باشند این است که پس از ساخت یکی از آنها در جای جای دنیا مورد دیگری یافت نمی شود.
این توضیح اضافی بود. می تونست نباشه و بیخودی پست رو طولانی نکنه. چیزی که این وسط خوب بود دیالوگ بعدی وینکی بود:
نقل قول:
-وینکی ندانست برچسب و سه بعدی و جالب و گاها و تکنولوژی و لیزر و جای جای دنیا چه بود! وینکی فقط دانست که مسلسل چه بود. وینکی جواب سوالش را نگرفت! آیا وینکی توانست هولوگرام مرلین را با مسلسل سوراخ سوراخ کند یا باید خود مرلین را سوراخ سوراخ کند؟



نقل قول:
-همه این گورا از آتیش تو بلند میشه!
آتیشا از گورش بلند می شه! ما تشخیص ندادیم اشتباه عمدی بود یا غیر عمد!


نقل قول:
فکر نکن من می ذارم
یک "می ذارم" درست! باورم نمی شه.


شما سوژه رو که کمی داشت به چپ و راست منحرف می شد وارد مسیر مستقیمش کردین...و خب...کار مفیدی انجام دادین.


برای شصتمین بار تکرار می کنیم طنز قوی و خوبی دارین. شخصیت ها تون هم خیلی خوبن.


__________________

روونا


"دوست" شما اصلا هم بی ریخت نبود. ولی اگه قراره درباره "دست" شما حرف بزنیم...خب...نظر ما رو می دونین!


بررسی پست شماره 544 خانه ریدل، روونا ریونکلاو:


نقل قول:
همانطور که خانه ریدل در سکوت متفکرانه ای فرو رفته بود، ناگهان سرِ روونا وارد کادر شد:
- من! من! منو تو سوژه فراموش کردید!
به نظر من این شکل ورود به سوژه های طنز بهترین و جالب ترین و هیجان انگیز ترین نوع وروده! لازم نیست مقدمه چینی کنین...دنبال دلیل بگردین. همینجوری بپرین وسط. هیچ اشکالی نداره. کافیه که حضورتون تو اون مکان قابل قبول باشه. که حتی اگه قابل قبول هم نباشه می تونین ظاهر بشین و در پایان پست دوباره ناپدید بشین! تو پستای طنز خیلی دنبال منطق نمی گردیم.


نقل قول:
سیوروس " نگاهی دودی" به روونا انداخت و برای لبخند زدن تلاش کرد:
نگاه دودی جالب بود. قدم اول شناختن ویژگی شخصیت هاست...و قدم دوم استفاده از اونا. ولی کار به همین سادگی نیست. برای این استفاده هم باید از خلاقیتمون استفاده کنیم. باید ویژگی ها رو به شکل های مختلف و جدیدی بیان کنیم. شما هم همین کارو انجام دادین.


نقل قول:
بازهم هیچکس به ویبره زدن های جنِ خانگیِ مفلوکی - که تلاش میکرد با فرو کردن مسلسلش در سوراخ گوش لرد سیاه، تنها حامی خود را بیدار کند- توجهی نکرد!
این قسمت هم خیلی با مزه بود. طنز شما از اون نوع طنز هاییه که انگار خود طرف متوجه نیست که حرف یا نوشته اش با مزه اس...این نوع خیلی خوبی از طنزه. فاصله نگیرین از ایفای نقش...حیفه!
همیشه توصیه می کنم نویسنده ها سعی نکنن تک تک جمله ها و دیالوگ هاشون خنده دار باشن...تک تک جمله ها و دیالوگ های شما خنده دارن...ولی این آزار دهنده نیست. خسته کننده نیست. چون سعی نشده که با مزه باشن. این طنز خودبخود اومده. بدون اجبار...بدون هل دادن!


حالت گیج و منگ روونا خیلی خوب بود...مخصوصا با توجه به اشاره ای که کردین که مدتها بود از سوژه ها و جو دور بوده.


سوژه های شخصیت ها رو خیلی خوب می شناسین و ازشون استفاده می کنین. هکتور شما...سیوروس شما...آرسینوس و رودولف و وینکی...همه در نقش های خودشون هستن و نقششونو به خوبی بازی می کنن.


مشکلی که وجود داشت در مورد سوژه بود. در پست قبل پیشنهادی داده شده بود. به اندازه کافی به این پیشنهاد پرداخته نشده. یه جورایی کمرنگ شده. در حالی که بهتره وقتی سوژه واضحی داده می شه کمی روشن تر و واضح تر بهش بپردازیم. شما روونا رو وارد سوژه کردین و پیشنهادش رو هم دادین...ولی در یک سوم پایانی پست به شکل نسبتا بی دلیلی درباره شخصیت های دیگه نوشتین. به نظر من لازم نبود. تا آخر می تونستین درباره همون روونا بنویسین. چون سوژه ای که همراهش اورده بودین به اندازه کافی خوب و قوی بود. اون یک سوم پایانی کمی مبهم بود. همین ابهاما باعث می شه خواننده مطمئن نباشه که چیزی که خونده و فهمیده درسته! و همین مطمئن نبودن مانع ادامه دادنش می شه.
حتی اگه به هر دلیلی وسط پست لازم بود مبهم باشه، پایانش رو واضح تر و روشن تر بنویسین.

دوست بی ریخت شما پر از سوژه، خنده دار و سرگرم کننده و خوب بود. به نظر من این روونا باید بیشتر در سوژه ها حضور داشته باشه. شخصیت خوب و مفیدیه.




ما رفتیم!






پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۱۹ یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۳ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۲ یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۷
از این شهر میرم..:)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
ارباب؟ ارباب!
ارباب بعد مدتها دور افتادن از ایفا و نوشتن،این دوست بی ریختمون رو نقد می کنید؟
ارباب؟ ارباب!



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۲۲ یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴

آملیا سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۴۹ جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۸
از زیر گنبد رنگی عه آسمون!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 151
آفلاین
ارباب!
اومدم درخواست نقد دوئلمو بدم!
نه شوخی بود!
برای ایشون اومدم.
ارباب! طنزش خیلی بده ارباب؟ کل استعداد طنزم کور شد رفت پی کارش! ارباب این روزا فقط باید روضه بنویسم ارباب! ارباب اشکلاتشو بگید برم درستشون کنم.
دستتونم درد نکنه.


من وراج نیستم!
من فقط با وسواس شرح میدم!

اسبم خودتونید!
اسیر شدیم به مرلین!



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۸ شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۴

آگوستوس راک وود old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۶ چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۲۵ جمعه ۲۲ بهمن ۱۴۰۰
از زیر سایه ارباب .... ( سایشون جهان گستره خوو ...)
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 118
آفلاین
سلام ارباب !!

ما آماده ایم بعد مدتها نابود شویم !
آمده ایم این طفل معصوم را بدست شما تشریح شده ببینیم !!!

آیا ممکن است ؟


آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۴۵ شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
نقل قول:
با تمام پرویی درخواست نقد این یک دانه رول رو دارم.
خواهش می کنیم. پررویی نیست. اینجا جای نقد خواستنه خب.


بررسی پست شماره 17 حکومت تاریکی، اورلا کوییرک:


نقل قول:
اورلا در اتاقش نشسته بود. از رفتن املاین خیلی ناراحت بود ولی هیچ کاری از دستش برنمیامد. ابرفورث به او لطف کرده بود و اتاقی کوچک و مشترکی با نیمفادورا تانکس به او داده بود.
معمولا بهتره طوری شروع کنیم که خواننده مجبور نشه برگرده عقب! فکر نکنه اون وسط نکته ای رو متوجه نشده. برای همین بهتره شروع پستمون یه ارتباط واضحی با پایان پست قبلی داشته باشه. فقط در یک مورده که می تونیم این کار رو انجام ندیم. اونم حالتیه که یک موضوعی در پایان پست قبلی تموم شده باشه و اشکالی نداشته باشه که اون سوژه مدتی منتظر بمونه.
اینجا به نظر من همین اتفاق افتاده بود. سوژه پست قبلی به جایی رسیده بود که می شد فعلا ولش کرد و رفت سراغ یک قسمت دیگه. برای همین شروع شما درست بود.


نقل قول:
از درون ساک کوچکش چندین کتاب بیرون آورد و کنار تختش گذاشت که ناگهان کسی با دستش به در ضربه زد.

- بفرمایید... نمیفا اشکالی نداره از میز تحریرمون استفاده...
بین شخص و دیالوگش فاصله نذارین. مگه این که بخوایین مکث رو نشون بدین. تو این موقعیت مکثی وجود نداشت.چون اصولا وقتی یکی در می زنه فورا جواب داده می شه. بهتر بود فاصله گذاشته نمی شد.


نقل قول:
اورلا برگشت و کمی سرخ و سفید شد، چون این نیمفادورا نبود که وارد اتاق شده بود، ابرفورث دامبلدور بود. اورلا مرتب رو تخت نشست و ابرفورث روی تخت نیمفادورا طوری نشست که رو به روی اورلا قرار بگیرد.
صحنه ها رو با جزئیات توضیح می دین. این کار خوبیه. مخصوصا در رول های جدی. در رول های طنز باید مواظب باشین رولتونو خسته کننده نکنه. اینجا خواننده اهمیت می ده که ابرفورث کجا می شینه و اورلا چیکار می کنه. چون خواننده هم همراه اورلا مضطرب می شه. شما هم باید احساسات و موقعیت اورلا رو بهش منتقل کنین.


نقل قول:
اورلا دلش می خواست بر سر ابرفورث فریاد بکشد و آخر هم این احساس بر او حاکم شد.
وقتی دارین جدی می نویسین مواظب جمله هاتون باشین. جمله ها باید به بهترین و درست ترین حالت ممکن نوشته بشن. باید بهترین کلمات برای نوشتن و توصیف انتخاب بشه. وگرنه رول جدی شما خیلی سریع تبدیل به "معمولی" می شه. این مهارت " پیدا کردن بهترین کلمات" و نوشتن به بهترین شکل با تجربه، کسب می شه. رول های سایت رو که بخونین کم کم راحت تر تشخیص می دین که کدوم جمله بهتر و درست تره.
من طرفدار وارد کردن ناگهانی شخصیت ها به سوژه هستم...ولی اینم قواعدی داره.
در رول طنز محدودیت خیلی کمتره. در سوژه های طنز شما می تونین همینجوری یهویی بپرین وسط سوژه. به شرط این که زیادی غیر منطقی نباشه. مثلا یهو وسط جلسه مرگخواران به اورلا برنخوریم که نشسته و چایی می خوره.
ولی در سوژه های جدی حتما باید منطق رعایت بشه. جایی که احتیاجی به شخصیتی نیست یا دلیلی برای ورودش وجود نداره نباید شخصیت رو وارد کرد. اینجور ورود ها سوژه رو شلوغ و پیچیده می کنن. این سوژه هم به نظر من شلوغ و چند تکه شده.
گذشته از این سعی کنین بدون حضور شخصیت خودتون هم بنویسین. این کار مهمیه.


اشتباهات تایپیتون زیادن. یک بار خوندن پست می تونه این اشتباه ها رو برطرف کنه. در نوشته های جدی درست نوشتن و درست تایپ کردن مهمه.


نقل قول:
اورلا در را باز کرد و از ویلای صدفی بیرون رفت. به محض این که خارج شد، گریه اش گرفت اما خیلی طول نکشید و اورلا مصمم شد که به عمارت مالفوی ها و در واقع قرارگاه مرگخوار ها برود تا شاید بتواند آماندا را در آنجا پیدا کند.
اورلا تک و تنها می ره قرارگاه مرگخوارها؟
حتی دامبلدور هم این کار رو انجام نمی ده! شخصیت ها تمایل زیادی به قهرمان شدن دارن...ولی جلوشو بگیرین. این تصمیم های غیر منطقی شخصیتتون رو "بی فکر" جلوه می ده، نه شجاع! همونطور که به محض ورود هم دستگیر شد.


نقل قول:
اورلا با لبخند به چشمان قرمز و مار شکل ولدمورت نگاه کرد و آرام گفت:
- تو کی قول دادی که بهش عمل کنی؟ من بهت هیچی نمیگم. حاضرم بمیرم ولی راه آلبوس دامبلدور، بزرگترین جادوگر قرن رو ادامه بدم.
اینم یکی از همون "قهرمان بازی "های بی دلیله! که دشمن مسلم ایفای نقشتونه. اگه مایلین اورلا راحت حرف بزنه و رفتار کنه حداقل ولدمورت رو در مقابلش قرار ندین. اگه این حرفا رو به بلاتریکس می زد می شد کمی قبول کرد. هر چند اونم کار عاقلانه ای نبود و حتی برای این کار هم مدتها باید برای اورلا شخصیت سازی کنین که همه قبول کنن اورلا در حدی هست که بخواد اینجوری با بلاتریکس حرف بزنه. در مورد بقیه هم همینطوره. مثلا بلاتریکس هم نمی تونه تک و تنها پاشه بره محفل! یا خود ولدمورت هم همینطور. حد و مرز شخصیت ها رو به خوبی بشناسین.


نقل قول:
نجینی با علاقه به سمت اورلا شیرجه زد و دو نیش زهرآگینش را در بدن اورلا فرو کرد. صدای جیغ های پی‌در‌پی اورلا با صدای قهقه های ولدمورت و بلاتریکس، تا مدت ها در عمارت میپیچید.
ورود اورلا و شجاعت بیش از حدش خوب نبود...ولی این صحنه پایانی خوب بود.


در مورد سوژه ها دقت کنین. منطق رو فراموش نکنین. در مورد شخصیتتون و ویژگی هاش دقت کنین. در مورد شخصیت های دیگه هم همینطور. بیشتر توضیح بدین که چه فکری می کنن. دیالوگ هاشون محکم تر و هدفدار تر باشه. روی توصیف هاتون کار کنین. توصیف صحنه ها و احساسات شخصیت ها در رول های جدی مهمه. و در مورد این که کدوم قسمت رو باید بیشتر توضیح بدین و کدوم قسمت بهتره کوتاه تر بشه!
مثلا صحبت ابرفورث و اورلا و رفتن اورلا لازم نبود اونقدر طولانی باشه... ولی ورود اورلا به خونه مالفوی ها و بیهوش شدنش مهم بود. اون قسمت رو زیادی سانسور کردین.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۲۲ پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
بررسی پست شماره 15 حکومت تاریکی، برایان دامبلدور:

بزرگترین مشکل شما محدود شدن به یک تاپیکه. یه مدت تو یه تاپیک پست می زنین و بعد می رین سراغ بعدی! این کار خیلی محدودتون می کنه...اینجوری با سبک های مختلف و سوژه های مختلف و روش های پیش بردنشون آشنا نمی شین. چون وقتی تاپیک منحصر به دو سه نفر می شه اونا مثل همیشه ادامش می دن. مثلا شما رول بزنین...بعد من بزنم...بعد بازم شما بزنین. اینجا علاوه بر این که سوژه رو مال خودمون کردیم خودمون رو هم توی همین سوژه زندانی کردیم.
سعی کنین فعالیتتونو پخش کنین. با تاپیک های مختلف، سبک های مختلف و سوژه های مختلف آشنا بشین.

دومین مورد نقش شماست. برایان کیه؟ پدربزرگ دامبلدور؟ خب این خیلی نقش جالبیه. معرفیش کنین. تو رول هاتون. این که یه جا بمونین جلوی این معرفی رو هم می گیره.


ظاهر پستتون مرتبه. کاری با این موضوع ندارم که همه چی دقیقا سر جای خودش باشه و تک تک فاصله ها دقیق و درست باشن. همین که خوندن پستتون و درکش راحت باشه و بتونین جو رو به خواننده منتقل کنین کافیه...که شما این کار رو به خوبی انجام دادین.


نقل قول:
لردولدمورت، در اتاقی تاریک ایستاده بود و از پنجره اتاق به بیرون خیره شده بود.
اتاق تقریبا خالی بود. تنها یک شومینه روشن بود که نور سبز آتش آن اتاق را روشن می کرد.نجینی، کنار شومینه بود و ظاهرا در حال چرت زدن بود.
تقریبا نود در صد توصیف هایی که از اتاق لرد می شه همینه. خودمم وقتی می نویسم همین کارو انجام می دم. اتاق خالی و شومینه و نجینی... راحت ترین و در دسترس ترین توصیفه. وقتشه که کمی متفاوت باشیم...وقتی می خوایین اتاق رو توصیف کنین به چیزای دیگه ای هم توجه کنین. اشیاء جالب تر...وضعیت اتاق که لازم نیست همیشه هم خالی باشه.


نقل قول:
لوسیوس جعبه بزرگ و سفیدی در دست داشت.آن را بالا گرفت و گفت:
-سرورم...این بسته رو همین الان یک جغد فرستاده، روش نام املاین ونس نوشته شده.
در رول های جدی جمله ها و مفهومشون خیلی مهمن...بسته رو جغد نمی فرسته...جغد میاره!
این اشتباه کوچیک باعث می شه خواننده وسط رول جدی شما لبخند بزنه.


نقل قول:
-بازش کن!

لوسیوس جعبه را روی زمین گذاشت و در آن را باز کرد. ولدمورت به آرامی چوبدستی اش را از زیر ردایش بیرون آورد و آن را به سمت جعبه گرفت.
اول فکر کردم این یک اشتباهه...لرد به لوسیوس می گه جعبه رو باز کن و بعد خودش چوب دستیشو به طرف جعبه می گیره که بازش کنه...ولی بعد متوجه شدم که این کار برای احتیاط بوده. این نکته خیلی ریز و قشنگی بود. توجه و دقتتون خیلی خوب بود. این دقت رو همه جا نشون بدین. در همه نکته های ریز...مثلا:
نقل قول:
ولدمورت خم شد تا کاغذ کوچک را بردارد.لرد تای کاغذ را باز کرد و با صدای بلند شروع به خواندن جملات نوشته شده کرد:
کمی بعیده که لرد جلوی بیست مرگخوار و یک اسیر، برای برداشتن یه تکه کاغذ خم بشه. یا به کسی دستور می ده کاغذ رو براش بیاره و یا از جادو استفاده می کنه.


نقل قول:
ولدمورت با دیدن بدن لرزان مرگخوارش، لبخند زد. او همیشه دوست داشت تا ترس را در چهره های دیگران ببیند.
اینجاش قشنگ بود...کمتر صحنه و موقعیت جدی ای هست که لبخند زدن لرد قابل باور باشه. ولی شما دلیل خیلی خوبی براش آوردین.


نقل قول:
بیست مرگخوار که همگی نقاب زده بودند؛ دورتادور املاین ایستاده بودند.
بیست کمی زیاد نبود؟ خواننده این صحنه رو تصور می کنه...و تعداد زیاد مرگخوارا می تونه در تصور این صحته اختلال ایجاد کنه!


نقل قول:
ولدمورت خم شد تا کاغذ کوچک را بردارد.لرد تای کاغذ را باز کرد و با صدای بلند شروع به خواندن جملات نوشته شده کرد:
اشاره دوباره به "لرد" لازم نبود. وقتی فاعلی دارین، تا وقتی فاعل دیگه ای تعیین نکردین جمله هاتون به همون فاعل برمی گرده:
ولدمورت خم شد تا کاغذ کوچک را بردارد. برای برداشتنش کمی مکث کرد. ولی تصمیم خودش را گرفت و آن را برداشت. تای کاغذ را باز کرد و با صدای بلند شروع به خواندن جملات نوشته شده کرد:

جمله ها رو اضافه کردم که بگم اگه صد تا جمله هم بنویسم لازم نیست اسم لرد یا ولدمورت رو ببرم. مشخصه کی داره این کارا رو انجام می ده.


نقل قول:
ولدمورت پوزخندی زد و گفت:
-عشق...چرت ترین چیزیه که توی زندگیم شنیدم!

صفت "چرت" نه با حال و هوای رولتون هماهنگه و نه با شخصیت لرد. بهتر بود از کلمه دیگه ای استفاده می کردین...بی معنی...بی مصرف...به درد نخور...بی فایده...مسخره!


نقل قول:
اما املاین به حرف هایی لرد توجهی نداشت، او با دیدن قاب آویز، اشک از چشمانش سرازیر شد، قاب آویز را باز کرد تا برای آخرین بار نگاهی به عکس آنا بیندازد.
املاین، انگشت لرزانش را به سمت عکس برد تا آن را لمس کند.

به محض این که نوک انگشتان املاین، عکس را لمس کرد، اتفاق عجیب افتاد:نور آبی رنگی درخشید و املاین احساس کرد طناب محکم به دور شکمش می پیچد و او را به سمت بالا می کشاند.
ایده قشنگی بود. شما هم خوب توضیحش دادین. فرار کردن از بین بیست مرگخوار و مخصوصا لرد سیاه کار ساده ای نیست. ولی املاین هم تلاشی برای فرار نداشت. رمزتاز ایده خیلی خوبی بود.


نقل قول:
ولدمورت، خشمگین به نقطه ای که چند لحظه قبل، املاین غیب شده بود، خیره شد.
خشم در وجودش موج می زد؛ چوبدستی بلندش را بالا آورد، یک بار، دوبار، سه بار و هر بار، پرتو های سبز رنگی به سمت مرگخواران شلیک می شد.

مرگخوارانی که شاهد ماجرا بودند، از مقابل لرد سیاه پراکنده شدند، بلاتریکس و لوسیوس در گریزشان به سوی در اتاق از دیگران پیشی جستند و آنان که باقی ماندند؛ همگی به قتل رسیدند.
این قسمت کمی غیر قابل باوره. و باور پذیر بودن در رول جدی مهمه.
لرد عصبانی می شه...ولی کمی بعیده که به این شکل کنترلش رو از دست بده و برای همچین اتفاقی بزنه همه رو بکشه. مرگخوارا هم اینجوری پا به فرار بذارن. عکس العمل لرد اینجا باید کنترل می شد. می تونستین بیشتر درباره خشم و عصبانیت درونیش حرف بزنین...و ترس مرگخوارا از عکس العمل لرد که هرگز اتفاق نمیفته.


شما خوب می نویسین. اشکالای مهم و اساسی ندارین. کمی به شخصیت ها دقت کنین. مخصوصا وقتی دارین جدی می نویسین. چون در رول طنز شخصیت ها بیشتر و راحت تر می تونن عوض بشن...ولی در رول جدی باید در یک چارچوب منطقی باقی بمونن. ایده های خوبی دارین. از خلاقیت نترسین!

_________________________

لیلی لونا پاتر


صادقانه میگم که با اون روحیه ای که دیده بودم فکر نمی کردم برگردی...اونم با یک پست طنز...خوشحالم که باز اومدی. کسی برنده می شه که پافشاری کنه.


بررسی پست شماره 138 در بحبوحه سیاهی، لیلی لونا پاتر:


نقل قول:
اسنیپ کیک یزدی هاگرید را در دست فشرد و در حالی که پلک چشم چپش از شدت عصبی بودن، بندری میزد به دور شدن هاگرید خیره شد. سکوت برقرار شد اما این سکوت چندان پایدار نبود چرا که...
-لب کاروووووون! چه گل بارووووووون!
شروع خیلی خوبی بود. شما الان می تونستی هاگرید رو همونجا ول کنی و با اسنیپ ادامه بدی..ولی اینجوری یه وقفه ای ایجاد می شد که این وقفه خوب نبود. کار خوبی کردین که یه اشاره ای به رفتن هاگرید داشتین.


وقتی سوژه رو ادامه می دین اولین چیزی که باید بهش توجه کنین روند داستانه...این که این داستان چطوری باید پیش بره. سوژه ما این بود که اسنیپ با مرگخوارا که سرگرم انجام کارهای سطح پایین شدن برخورد می کنه. سوژه اصلی اسنیپه که باید تو مسیر خودش بمونه...کمی انحراف از سوژه اشکالی نداره. ولی بهتره مکان عوض نشه. باید با خودتون فکر کنین که ارزشش رو داره یا نه! شما اسنیپ رو بردین...مکان رو عوض کردین که شغل جدید اسنیپ رو به خواننده ها معرفی کنین. به نظر من فوق العاده بود. مخصوصا با توجه به این که اسنیپ با بقیه فرق می کرد. برخلاف بقیه بهتر بود شغلش مشنگی نباشه...شما هم همین کار رو انجام دادین.


دیالوگ های شدیدا لوس و اعصاب خرد کن لیلی خیلی خوب بودن.


جمله ها رو کمی کنترل کنین...کمی متعادل تر...کمی آروم تر. همونطور که تو رول جدی نباید تک تک جمله ها احساسی و تاثیر گذار باشه، در رول طنز هم لازم نیست همشون خنده دار باشن. روی نوشته تون تاثیر منفی می ذارن.


نقل قول:
راننده خانواده پاتر ها، با تمام سرعتی که ماشین رنگ و رو رفته به او اجازه میداد، خود را به مقابل خانه اشرافی رساند. سپس لُنگ رنگ و رو رفته ای را از داشبورد ماشین بیرون کشید و عرق نشسته روی پیشانی چین افتاده اش را پاک کرد.
موبایل اشکالی نداشت...چون جغد نمی تونست این کار مورد نظر شما رو انجام بده. ولی اینجا بهتر بود به جای ماشین از جارو استفاده می شد. بقیه چیزا رو می تونستین به جارو اضافه کنین. مثلا رادیو رو...جارو می تونست چند نفره باشه. داشبورد داشته باشه.


نقل قول:
لی لی لونا، آهسته از روی صندلی پایین خزید و کف ماشین نشست. اسنیپ، نفس عمیق و کشداری کشید و آنگاه سرش را بلند کرد.
لزومی نداشت لی لی بمونه...این سوژه به این شکله که شخصیت ها میان و می رن...لی لی هم بهتر بود همونطور که اومده بود از صحنه خارج می شد.


نقل قول:
سر اسنیپ با خشم به سمت منبع صدا، که دختر جوان و به شدت آشنایی بود، چرخید و همان لحظه بود که دو مرگخوار وفادار به لرد سیاه، با دیدن یکدیگر خشک شدند.
اینجا نفر بعد کمی محدود شده...چون شما تعیین نکردین که این شخص چه کسیه. فقط گفتین ساحره جوان! نفر بعد مجبوره درباره یک ساحره جوان مرگخوار بنویسه و این می تونه خیلی محدودش کنه. ولی از طرفی حدس می زنم شما می دونستین نفر بعدی قراره آملیا باشه. اگه اینطور باشه و همچین قراری وجود داشته باشه، این محدود کردن اشکالی نداره. اگه اینطور نباشه بهتره نفر بعدی رو آزاد بذارین که شخصیت بعدی رو خودش انتخاب کنه.
اینجور سوژه ها مثل اتاقی هستن که فقط یک روز در اونا اقامت داریم. تو اون یک روز مال ما هستن. ولی بعد باید تمیزشون کنیم و به همون شکلی که تحویل گرفتیم تحویلشون بدیم.


قوی ترین و بهترین نکته رول شما همون چیزیه که تا حالا نقطه ضعفتون بود...لی لی!
لیلی شما اینجا خیلی بیشتر خودش رو پیدا کرده. نمی دونم چه احساسی دارین نسبت به این که لی لی لوس باشه...ولی به نظر من این که دختر هری پاتر همچین زندگی مرفهی داشته باشه و اینقدر پر جنب و جوش و تقریبا پررو(!) باشه کاملا قابل باوره. لی لی دختر قهرمان دنیای جادوگریه و خیلی طبیعیه که چنین رفتاری داشته باشه.
ایده تون برای سوژه خیلی خوب بود.


___________________________


بررسی پست شماره 314 باشگاه دوئل، مورگانا لی فای:


این راوی شما وارد پست هاتون شد. نقش کم رنگ و مفیدی داشت...کم کم به این نقش راضی نشد. سعی کرد کنترل رو در دست بگیره. همه رو کنار زد و تبدیل به نقش اصلی شد. و این اصلا خوب نیست. به نظر من بهتره بنشونینش سر جاش! با یک حالت بسیار از خود راضی و مغرور و حتی تحقیر آمیز داستان رو تعریف می کنه و این اصلا حس خوبی به خواننده نمی ده. راوی شما راه می ره...غر می زنه. شکایت می کنه. افکار خواننده رو حدس می زنه!


نقل قول:
اینکه یک خیابان، به دلیل ترافیک سنگین، سد معبر، گرفتگی لوله یا هر چیزی شبیه آن بسته شود، اتفاق خاصی نیست، اما اگر شما ببینید که گوشه به گوشه خیابانی پر رفت و آمد ، در انبوهی از گل و گیاه گره خورده باشد، چشمانتان این منظره را غیر طبیعی می شمارند.حتی اگرشما در دهکده هاگزمید باشید. و همچنین، اینکه ببینید گل ها تکان می خورند، خودشان را به این سو و آن سو تاب داده و به دست رهگذران می مالند هم غیر طبیعی است. حتی اگر شما یک ساحره یا یک جادوگر باشید.
صحنه ای که توصیف شد در دنیای جادویی اصلا غیر طبیعی یا عجیب نیست...گلا بهتر بود رفتار غیر قابل باور تری از خودشون نشون بدن. بشینن شطرنج بازی کنن! یا همچین چیزی!


نقل قول:
"انجمن حمایت از گل و گیاه"
حمایت از گل و گیاه ایده با مزه ایه! طرفداری محیط زیست و دار و درخت و این حرفا نیست...حمایته! انگار قراره حق و حقوق گل و گیاها رو بهشون برگردونین. با مزه اس!


نقل قول:
و انگار زمان برای مورگانا ایستاده باشد، با چشم هایی پر از اشک، به رفتار دخترک نگاه کرد و به این اندیشید که چطور چنین کمپینی به وجود آمد. ...
کمپین کلمه کاملا نامناسبی برای یک رول جدیه! برای اینجور کلمات جایگزین پیدا کنین. معادل ها فارسی کمپین زیاد جالب نیستن. ولی می شه کلا جایگزین دیگه ای پیدا کرد.


نقل قول:
چون علاقه ای نداشت تیغ هایی که مورگانا پرتاب می کند، نصیب چشمانش شود.
پرتاب تیغ سلاح و روش حمله خوب و جالبی بود. مورگانا می تونه همراه جادو ازش استفاده کنه.


نقل قول:
ساحره ی پیامبر، قدم محکمی به سمت جلو برداشت.

- گل های مسخره؟
بین شخص و دیالوگش فاصله نذارین! اینو به کسایی که یه هفته اس عضو سایت شدن می گم...به شما که نباید بگم دیگه!


نقل قول:
- گل های مسخره؟ همین گل های مسخره هوای تنفس شکم گنده هایی مثل تو رو تامین میکنن. همین گل های مسخره اون پروژه های بیخود تر از بیخودت رو تزئین میکنن. همین گل های مسخره،بخشی از غذاهات رو تشکیل می دن. همین گیاه های مسخره برات کاغذ و کلی مزخرف دیگه تامین می کنن. تو و امثال تو بدون اینا هیچی نیستید.
زیاد شعار ندین...شعار حتی اگه درست باشه هم معمولا تاثیر خوبی روی خواننده نمی ذاره. چون اصولا ملت از شنیدن شعار خسته شدن! حرفاتونو غیر مستقیم بزنین.


نقل قول:
- برتو باد حفاظت از آنچه که حمایتش می کنی. بر تو باد برتری گل ها. و زیبایی و قدرتشان تا روزی که در زمین قدم می گذاری، و تا روزی که یادت؛ محافظ آنان است... میسای آفرینش. به پادار حرمت حفاظت از زیباترین آیینه خلقت را.
ضعیف ترین و اغراق آمیز ترین دیالوگ پستتون همین بود.


حالا برگردیم به اصل قضیه.
سوژه حمایته...مورگانا می بینه عده ای دارن گل و گیاه ها رو خراب می کنن و تصمیم می گیره ازشون حمایت کنه. داستان اینه. با کمی شاخ و برگ بیشتر.
الان این ساده ترین سوژه ای که می شه درمورد حمایت نوشت نیست؟
هیچوقت به کلی ترین و اولین ایده توجه نکنین. از خیلی چیزا می شد حمایت کرد. یا چیزی که ازش حمایت می کنین باید خاص باشه یا نوع حمایتتون. چیزی که مشخصه اینه که در رول دوئلتون باید چیز خاصی وجود داشته باشه. و توصیه می کنم مورگانا رو از محوریت رول هاتون در بیارین...لازم نیست دنیا دور مورگانا بچرخه. لازم نیست نقش فوق العاده و همیشه مثبتی داشته باشه. شخصیت مورگانا جلوی ورود هر نوع طنزی رو گرفته. جلوی بروز هر خلاقیتی رو گرفته. برای این که می خواد فقط خودش بدرخشه! به نظر من سعی کنین چیزای دیگه رو در اولویت قرار بدین. اگه مورگانا رو کمی در رول هاتون کمرنگ کنین خیلی بهتر می شه.


موفق باشید.

______________________

اورلا...به زودی!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۴۲ پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۴

اورلا کوییرکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۸ جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 477
آفلاین
سلام بر ارباب تاریکی.
با تمام پرویی درخواست نقد این یک دانه رول رو دارم.


خودم، آخرین چیزی بودم که برایم باقی می‌ماند تصویر کوچک شده

Onlyتصویر کوچک شدهaven
تصویر کوچک شده



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۰۵ چهارشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۴

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
ارباب جان
ارباااب جان
شرمنده که اضافه می کنم به زحمتتون .
یک عدد درخواست نقد لطفا! لطفا!


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۰۳ چهارشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۴

لیلی لونا پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۸ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۰:۰۴ چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 51
آفلاین
سلام سرورم!
با شما هستیم و درخواست نقدی دیگر
دارم سعی میکنم طنز بنویسم :| سعی... میکنم :|
برای همین اگه ممکنه پست در بحبوحه سیاهی رو برام نقد کنین!
~_~‌ به امید پروازی دوباره!



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ سه شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۴

برایان دامبلدور old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۴ دوشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۰:۴۷ دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴
از دره گودریک
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 94
آفلاین
ممنون میشم اگه اینو برام نقد کنین.


آخرین دشمنی که نابود می شود؛ مرگ است.



تصویر کوچک شده

کاراگاه برایان دامبلدور







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.