تنــــــــــــــبــــلــــــــــــز
VS
تراختور
پست دوم
صبح روز بعد- راهرو رختکن جدید تیم تنبل هاآرسینوس جیگر و ریگولوس بلک که وزیر و معاونی بسیار وقت شناس بودند، درست سر وقت در راهرو دفتر وزیر در حال حرکت به سمت دفتر بودند.
- عاااااااااا... آآآآ... آآآ...هر دو نفر بی اراده بر جا ایستادند و گوششان را تیز کردند.ریگولوس طبق معمول اولین کسی بود که سکوت را شکست.
- وزیر نصفه نیمه! یه صدایی نیومد؟
- نه ریگولوس من هیچ صدایی نشنیدم!
- اما یه صدایی اومدا!
آرسینوس بی توجه به اصرار های ریگولوس به سمت در رفت تا آن را باز کند ولی با دیدن در خشکش زد.
- این شوخی اصلا با مزه نیست ریگولوس بلک!
- کدوم؟ کدوم؟ من تهِ تهِ شوخیم!
آرسینوس به در اشاره ای کرد و گفت:
- چیزی که اینجا نوشته! فکر میکنم برای تو دیگه بازی کردن دیر باشه، البته اگر مغز نداشته ات اینو بفهمه!
ریگولوس با ویبره ای وزیر مملکت را به سمت دیگر راهرو شوت کرد تا بتواند ببیند او به چه چیزی اشاره کرده بود. روی در با دودی چند رنگ نوشته شده بود:
پس از آغاز بازی، راه فراری نیست.مرد جنگلی، دوست یا دشمن؟ با او مهربان باشید!ریگولوس در تلاش بود تا مفهوم کلماتی را که خوانده با سی پی یو مغزش مورد پردازش قرار دهد ولی ارور مادر بورد نات فاند دریافت کرد و همچون غول غار نشین به آرسینوس خیره شد.
- این چی میگه؟
آرسینوس در حالی که یک دستش را در هوا تکان میداد تا دود-نوشته را محو کند، با دست دیگرش دستگیره در را گرفت تا بازش کند.
- بهتره این مسخره بازیا رو بذاری کنار ریگولوس. فقط دیگه از این شوخی های سبک نکن. میدونی که اگه سیو اینا رو بِ...بینه...
صدای آرسینوس با دیدن صحنه پیش رویش رو به خاموشی رفت و با فکی که به زمین چسبیده بود به منظره پیش رویش خیره شد.
ریگولوس با دیدن قیافه آرسینوس دوباره سانتریفیوژ داخلی اش را روشن کرد و ویبره زنان جلو رفت.
- چی شده؟
با شنیده شدن این جمله قمه ای از خارج کادر به طرف ریگولوس پرت شد ولی از آن جایی که جهت ویبره ی او در آن لحظه به سمت راست و جهت حرکت قمه به سمت چپ بود، قمه مورد نظر از بیخ گوش ریگولوس رد شده و در دیوار پشت سرش فرو رفت.
آرسینوس که از شدت شوک حتی توان سخن گفتن هم نداشت با حرکت سر به درون اتاق اشاره کرد و ریگولوس ناچار شد تا بار دیگر با کمک ویبره ای او را به آنسوی راهرو شوت کرده و خودش در مقام بیننده قرار بگیرد. از دفتر سابق وزیر یا رختکن فعلی تیم تنبل ها تقریبا هیچ چیز باقی نمانده بود. سراسر اتاق پوشیده از انواع گیاهان، درخت ها، درختچه ها، گل ها، بوته ها، پیچک ها و گیاهان ناشناخته شده بود. در میان انبوه جنگل زار مردی نیمه عریان، با موهایی ژولیده و کثیف در حالی که گرزی را در دست داشت و از دهانش آبی زلال و پاک(!) جاری بود، به ریگولوس خیره بود. توقف ویبره مداوم ریگولوس نشان از این داشت که او هم در شوک فرو رفته است.
ساعتی بعد- سیو سیو معجون "سریع تر رسیدن به رختکن" بدم؟
- بزنم در و دیوار رو تبری کنم؟
- دابی جن خانگی آزاد بود!
- باشد که وزارت نباشد. نه دامبی نه زامبی فقط یه کله زخمی! اااا این که خود زنی بود!
- همگی ساکت باشید دیگه رسیدیم!
-عاااااااااا... آآآآ... آآآ...
- نه...اونورو بپا...گرومــــــــپ!همگی با شنیدن این صدای مشکوک بر جای خود خشک شدند و ساکت بر جا ایستادند.آیا گوشهایشان درست شنیده بود؟
با بلند شدن مجدد این فریاد نامانوس همگی با چشم هایی گرد شده به هم زل زدند.
-این صدای چی بود؟
-شبیه صدایی نبود که تارزانا از خودشون درمیارن؟
- معجون "تارزان دفع کن" بدم؟
- نه هکتور! معجون بی معجون!
سیوروس بعد از گفتن این جمله، بدون توجه به اظهار نظر های متعددی که توسط اعضای تیمش نسبت به ای صدا میشد، در را باز کرد.
فششششششششششششـ... گــــــوم!به دنبال این صدای گرز تارزان مورد نظر یک دور در هوا چرخ خورد و مستقیم در فرق سر هری پاتر فرود آمد و اگر فرد مورد اصابت هری پاتر نبود احتمالا با سری که همچون هندوانه ترکیده به هزاران قسمت تقسیم میشد ولی این اتفاق به دلیل هری بودن کاراکتر مورد نظر رخ نداد!
- 50 امتیاز از گریفندور کسر میشه!
- آخه برای چی؟
- چون من میگم پاتر و چون ممکن بود اون گرز تو سر من فرود بیاد! ضمن اینکه 50 امتیاز دیگه هم به خاطر اعتراضت ازت کسر میکنم.
پیش از اینکه اسنیپ بتواند مجموع امتیازات گریفندور را به اعداد منفی برساند این آرسینوس بود که در حالی که ریگولوس دست و پا بسته را روی زمین میغلتاند به آن ها نزدیک شد.
- سیوروس چقد خوبه که اومدی! میبینی دفترم به چه روزی در اومده؟ حتی نمیدونم کراوات ها و نقابام کجاست!
اسنیپ با نگاهی به اتاق وزیر گفت:
-این چه وضعیه آرسینوس؟
انگشت اتهام آرسینوس ریگولوس را هدف گرفت که با دست و پای بسته گوشه ای از اتاق وول میخورد.
- همش زیر سر این بوقیه! قبل از اینکه شما بیاید ته و توی ماجرا رو در آوردم! اون چیزی رو که دیروز ریگولوس آورده بود اون چرت و پرت هایی که میگفت نبود.از قرار معلوم یه بازی مشنگیه و پر واضحه که همه چیزم زیر سر اونه.کلا هر جا پای ریگولوس وسط باشه....
گــــــــــوووداااااااا....آآآآ!در کسری از ثانیه سکوت برقرار شد. همگی در یک حرکت سرشان را به سمت اتاق بازگرداندند تا بفهمند چه چیز یا چه کس این صدا را تولید کرده است. اما تنها چیزی که دیدند حرکت سریع و برق مانند چیزی بود که از داخل اتاق خودش را گودا گویان به آغوش اسنیپ انداخته بود.
اعضای تیم:
اسنیپ:
تارزان:
دقایقی بعد- در اعماق جنگل اتاق وزیر- دور میز وزیراعضای تیم جلسه ای اضطراری داخل اتاق وزیر تشکیل دادند که به لطف آن جعبه مرموز حالا مبدل به جنگلی انبوده شده بود. ابتدا در پی کشف علت این واقعه با کمک قدح اندیشه ای که توسط عوامل پشت صحنه به داخل کادر منتقل شده بود دریافتند تمام این خرابکاری تقصیر حرکت اسنیپ در پرت کردن جعبه بازیست که موجب تاس انداختن اتفاقی و آغاز بازی شده است. در نتیجه اسنیپ زیر سنگینی نگاه اعضای تیمش درحالیکه میکوشید دست تارزان را از دور گردنش بردارد برای عوض کردن جو پرسید:
- خب...اقلا یکی بگه الان باید چه بوقی بخوریم!
آرسینوس جعبه را روی میز گذاشت و متفکرانه به آن نگاه کرد.
- این شبیه یه جور بازیه. مثل اونایی که بچگیامون انجام میدادیم؟ چندتا مهره به عنوان بازیکن داشت و خونه به خونه با تاس باید میبردیمشون جلو؟ اینم شبیه اوناست ولی نمیدونم کارکردش چیه!
قبل از اینکه کسی اظهار نظر کند تارزان فریاد گودای دیگری سر داد و با گرز وسط میز کوبید.
-با تبر نصفت کنم بوقی غارنشین؟
اسنیپ دست پر تحرک تارزان را کنار زد.
- خب معنی اینا چیه؟
- فکر کنم باید بازی کنیم!
هری پاتر با شنیدن کلمه بازی از جا پرید.
- من هری پاترم! من پسر برگزیده م. من فقط کوییدیچ بازی میکنم!
- دابی هر کاری هری پاتر قربان گفت، کرد. دابی جن آزاد بود!
- معجون از بین بردن بازی بدم؟
- سیو به نظرم با منوی مدیریت از شرش خلاص بشیم!
- اممممممم.. مممم..... ممممم...
همه با تعجب به نفر آخر خیره شدند، که کسی نبود جز ریگولوس که به دلیل بسته بودن دهانش حتی از حالت های عادی هم نامفهوم تر حرف میزد. سیوروس بی توجه به او و تلاش و تقلای ریگولوس بار دیگر دست تارزان را که عاشقانه به سویش دراز شده بود پس زد و با نفرت گفت: گفت:
- من اصلا تحمل این وضع رو ندارم.یه کاری بکنید زودتر تا یه کاری دستتون ندادم!اون دست کثیف نشسته تو به من نزن بوقی تازه موهامو روغن مالی کردم! لازمه بگم قبل از اینکه هر جور تصمیمی برای انهدام این بازی لعنتی بگیرید، شر این رو از سر من باز کنید وگرنه امتیاز های هافلپاف و گریفندور و ریونکلا رو صفر میکنم و مجموعش رو به اسلیترین اضافه میکنم!
آرسینوس و هری میخواستند با چهره هایی پوکر فیس به سیوروس خیره شده و اعتراض کنند، ولی با دیدن ابر خشم بر فراز سر اسنیپ از این کار منصرف شدند.
- پاتر تاس بریز!
- من بازی نمیکنم! کسی نمیتونه منو مجبور کنه!
- هری پاتر آزاد بود! کسی نباید هری پاتر رو مجبور کرد! دابی با فداکاری نذاشت هری پاتر مجبور شد!
-100امتیاز دیگه از گریفندور کم میشه!آرسینوس تا منو سی پنل رو راه ننداختم بازی کن!
آرسینوس با وجود اینکه دلش اعتراض میخواست ولی چون میدانست اسنیپ و منویش با هیچکس شوخی ندارند و نیز برای نجات ساعت شنی گروهش چاره کار را تنها در تاس ریختن یافت. بنابراین در حالی که می کوشید چهره ریلکس خودش را حفظ کند تا کسی متوجه لرزش دستش نشود،با اکراه تاس ها را برداشت.
- الان تاس میریزم! تو فقط خونسرد باش!
آرسینوس تلاش کرد تا تاس ها را از روی جعبه بازی بردارد ولی هر چه کرد نمیشد، انگار تاس ها به سطح بازی چسبیده بودند.
- اممم...مم...امممم...
- سیوروس میشه دهنش رو باز کنیم تا حرف بزنه؟ بلاخره این خرابکاری خودش بوده. شاید ازش سر در بیاره.
سیوروس که بار دیگر تمام تلاشش را برای دور نگه داشتن تارزان از خودش کرده بود در میاد دودی که هر لحظه بیشتر میشد سرش را به نشانه تایید تکان داد. بلافاصله بعد از باز شدن دهان ریگولوس او شروع به حرف زدن کرد.
- سیوروس جفت شیش آورده تو پست قبل!نگین اینو از کجا میدونم چون پستشو خودم نوشتم.فکر کنم باید دوباره تاس بریزه!
دود اطراف سر اسنیپ هر لحظه بیشتر میشد طوریکه کم کم به نظر می رسید آماده جرقه زدن و انفجار باشد. بلاخره رضایت داد تا تاس بریزد.
چهار و سه...مهره ی سیوروس شروع به حرکت کرد و در یکی از خانه ها متوقف شد. کلماتی شیشه گوی مانند میان بازی در حال شکل گرفتن بود. ریگولوس زودتر از بقیه به آنطرف خم شد و شروع به خواندن کرد:
- او موجودی است احساسی. با او مهربان باشید تا دوستتان داشته باشد.سیوروس با چهره ای اخم آلود به ریگولوس خیره شد.
- منظورش چی بود؟
- اممم فکر کنم منظورش اون بود. :worry:
او به بالای سر اسنیپ اشاره کرد. سر سیوروس آرام آرام به سمت بالا حرکت کرد ولی به دلیل دود غلیظی که بالای سرش شکل گرفته بود قادر به دیدن نبود. ولی سایر اعضای تیم شاپرکی عظیم الجثه را دیدند که روی سر سیوروس نشسته بود و ابعادش به اندازه یک کره اسب میرسید.
آرسینوس پیش از اینکه اسنیپ با دیدن آن موجود، که به نظر میرسید او نیز چون تارزان سرشار از عشق به اسنیپ است امتیاز های متعددی از گریفندور کسر کند تاس را برداشت و فورا آن را انداخت. نوشته ای که این بار ظاهر شد از این قرار بود.
برای زنده ماندن با انسان های اولیه همراهی کنید تا شما را از خودشان بدانند.بلافاصله صدای آهنگی که ریتمش به چیزی بین شش و هشت و بندری بود در فضای اتاق را پر کرد و چهره آرسینوس هر لحظه سرخ و سرخ تر میشد.
- یعنی من با این...
ریگولوس:
هکتور:
سیوروس:
دقایقی بعد و پس از اینکه آرسینوس با اکراه بلند شد تا با ریتم موزیک در حال پخش هم نوا و هم سو شود اعضای تیم بار دیگر جلسه ای برای بررسی راه های انهدام و رهایی سریع و بی دردسر از بازی تشکیل دادند.خوشبختانه شاپرک مزبور به علت لیز خوردن از روی سر اسنیپ ناچار شد جایش را عوض کند و در نتیجه در جلسه شرکت نداشت.
اسنیپ که حالا ناچار بود با تارزان کشتی بگیرد تا او را از خود دور نگه دارد گفت:
- یکی با منو این بازی کوفتی رو بزنه بترکونه!
- ام سیو...نمیخوام ناراحتت کنما ولی منوت الان دست دراکوئه ها!
اسنیپ:
تارزان:
سیوروس که کم مانده بود با دود هایش باعث گاز گرفتگی اعضای تیم شود، گفت:
- بوقیا یه فکری کنید فردا مسابقه داریم و شما مثل بز زل زدین به من؟
هکتور که موقعیت را مناسب میدید ویبره زنان گفت:
چرا یه بار به من اعتماد نمیکنی سیو تا از معجون انهدامم بهش بدم و تمومش کنیم؟
- من میگم بریم پسش بدیم به افراسیاب!
- لودر!
با بلند شدن صدای فریاد الادورا سکوت بر جمع حاکم شد.حالا حتی تارزان هم با چشم هایی گرد شده دست از سر اسنیپ برداشته و به الادورا خیره شده بود.الادورا اینبار با وقار یک بلک اصیل تکرار کرد:
- پیشنهاد من لودره!
ساعاتی بعد- در دفتر وزیر! - ولم کنید بوقیا! وزارت خر است و تمام! برای چی منو آوردید اینجا؟ من رو که یه بار لرد کشت! کی به شماها اجازه داد شناسه منو باز کنید؟ من مردم! من الان باید در دنیای ارواح در آرامش باشم!
سیوروس بدون توجه به داد و فریاد های لودو با اشاره به ریگولوس و هکتور فهماند که که لودو را تحت عنوان لودر روی بازی بغلتانند.
ریگولوس و هکتور ویبره زنان با شماره سه لودو را روی بازی قل دادند و قل دادند و باز هم قل دادند و حتی بار دیگر قل دادند و باز هم و باز هم...
چند دقیقه بعد- هن هن!یه بار دیگه...فقط یه بار..دیگه...هن!
ریگولوس و هکتور در تلاش برای 459387 امین بار لودوی بخت برگشته را که در آن لحظه شباهت وصف ناپذیری به توپ پلاستیکی پاره پاره پیدا کرده بود روی جعبه بازی قل دادند.
- تموم شد...میدونم دیگه چیزی ازش باقی نمونده...
هکتور این را گفت و با امیدواری به جعبه زل زد که هیچ نشانی از انهدام حتی در حد یک خراش کوچک روی آن دیده نمیشد.
قبل از اینکه اعضای تیم با مشاهده این وضعیت به فرمت ننه سیریوس دربیایند و زمین و زمان را به بوق بکشند آرسینوس با نقابی که از شدت عرق خیس بود و با انجام حرکاتی ناشایست و منشوری پا به درون صحنه گذاشت.
- آهاااا حالا بیا وسط! قرش بده! اووووه!
اعضای تیم:
- اوووه... خب حالا باید چی کار کنیم؟ آها بیا!
- پنجاه امتیاز از گریفندور کسر میشه. اگر تمومش نکنی بیشتر هم کسر میکنم آرسینوس!
- میدونی که طبق بازی نمیتونم سیوروس. حالا باید چی کار کنیم؟
- معجون انهدام بدم؟
هکتور ویبره زنان جلو آمد. در اثر شدت ویبره ی او زمین لرزید و همراه با آن جعبه بازی که به صورت باز روی زمین قرار داشت به لرزه افتاد و کاملا طبیعی بود که تاس های درون جعبه نیز در همراهی با جعبه بازی به حرکت درآمده و ثانیه ای بعد اعداد 1 و 4 را به نمایش گذاشتند.بلافاصله گوی شیشه ای میان جعبه درخشیدن گرفت.اعضای تیم در کمال ناامیدی و نگرانی از وقوع بلایی مجدد خم شدند تا پیام بازی را بخواندد.
- گیاه آدم خوار.مراقب پشت سرتان باشید!تنبل ها: