دوربین روی چهره خسته گوینده اخبار، که البته میکوشید لبخند مصنوعی اش را حفظ کند، زوم کرد.
- کات آقا! کات! یعنی چی؟! چرا تیتراژ اول رو پخش نکردید؟
- تیتراژ باید پخش میکردیم مگه؟
- پَ نَ پَ!
باید آگهی "کیک های سنگی هاگر اسفنجی" رو پخش میکردی!
-عه؟ چشم جناب کارگردان... همین الان!
- یکی این مرتیکه رو بندازه بیرون!
به دنبال نعره کارگردان، بقیه عوامل پشت صحنه و جلوی صحنه، مرد را که معلوم نبود کلا چه کاره است را از پنجره به بیرون پرتاب کردند و تیتراژ اصلی برنامه شروع شد.
ما مسلح به ارکان دولتیم!
بر صف شورشیان حمله می بریم!
ما همه پیرو خط قدرتیم!
بر صف دشمنان حمله می بریم!
پس از به اتمام رسیدن تیتراژ برنامه اخبار، چهره گوینده اخبار که ردای رسمی بنفشی پوشیده بود، پدیدار شد... مرد که موهای خاکستری و چهره خسته و البته صدایی خسته تر از چهره اش داشت، در حالی که میکوشید لبخند مصنوعی اش را که پیش از شروع برنامه نیز بر لب داشت، حفظ کند، به دوربین خیره شد.
پس از یک دقیقه:کارگردان که میکوشید سر خود را به دیوار نکوبد، گفت:
- اممم... برادر ممدیان! رو آنتنیم!
- جدا؟ به قیافش نمیخوره!
- اهمممممم!
- خب... با سلام و درود بر جامعه جادوگران و ساحرگان، ضمن عرض خسته نباشید و...
در این لحظه گوینده شروع کرد به گشتن جیب هایش و برهم زدن کاغذ هایی که مقابلش روی میز بود، شاید که میتوانست متنش را پیدا کند و وظیفه سخت و طاقت فرسای گویندگی را به خوبی به اتمام برساند.
دقایقی بعد:گوینده که متوجه شد متنش را نمیتواند پیدا کند شروع کرد به صورت فی البداهه صحبت کردن.
- این روز ها همونطور که همه میدونید جامعه جادوگری در وضعیت بسیار پر شور و خوشحالی به سر میبره... همه جامعه به خاطر رسیدن لیگ کوییدیچ هیجان زده و خوشحال هستن. به همین دلیل، ما امشب گفتگویی رو با جناب وزیر، آرسینوس جیگر خواهیم داشت.
- پیست! رو مکسور بودن گافشون تاکید کن!
- بله... همونطور که از پشت صحنه اشاره میکنن، با جناب وزیر، آرسینوس جیگر، با گاف مکسور گفتگویی رو خواهیم داشت!
در همین لحظه، شخصی با ردای سیاهی که یک نشان کوچک وزارت روی قسمت چپ سینه اش خودنمایی میکرد، یک کراوات قرمز، یک نقاب سفید و یک کلاه سیاه بر سر داشت، وارد شد و روی صندلی ای در کنار گوینده نشست.
-با سلام و درود بر تمامی ملت جامعه جادوگری!
- سلام بر جناب وزیر! خب... جناب وزیر... نظرتون در مورد لیگ کوییدیچ امسال چیه؟
- کوییدیچ همواره از ورزش های محبوب و جالب دنیای جادویی بوده و هست و من خودم به شدت طرفدارشم.
- و البته یک سوا...
در همین لحظه صدای چندین انفجار به گوش رسید. گوینده که بسیار وحشت زده شده بود، گفت:
- اینجا چه خبره؟!
- چیزی نیست... رئیس اداره کاراگاهان، وینکی، احتمالا حوصلش سر رفته... داره یکم برای خودش بازی میکنه. بهتره به ادامه بحث برسیم... چه سوالی داشتید؟
- جناب کارگردان، پنج نفر پاشون قطع شده، سه نفر هم گلوله مسلسل خورده مستقیم تو مغزشون!
آرسینوس پیش از آنکه کارگردان صحبت کند، با آرامش خاصی گفت:
- حداقل پایی داشتن که قطع بشه و همینطور مغزی برای سوراخ شدن داشتن... پس اصولا جای هیچ نگرانی ای نیست!
ملت پشت صحنه بر اثر آرامش و خوشبینی آرسینوس، رداها دریدند و سر به بیابان ها گذاشتند و گوینده که خیس از عرق شده بود، شروع به صحبت کرد.
- بله... یک سوال داشتم... شما خودتون سابقه بازی کوییدیچ داشتید تا به حال؟
- البته... بنده در تیم کوییدیچ گریفیندور، در دوران هاگوارتز به عنوان مهاجم بازی میکردم... امسال هم به لطف و مرحمت مرلین، در تیم تنبل های زوپسی، که تیم تنبل های وزارتی سابق بود پذیرفته شدم، که البته بسیار از کاپیتان این تیم، یعنی سیوروس اسنیپ عزیز تشکر میکنم.
- هوووووووووم... پس یعنی امسال ما میتونیم شما، وزیر جامعه جادوگری رو در زمین کوییدیچ ببینیم؟!
- بلی... صد البته میتونید... امسال به جرئت میتونم بگم که لیگ فوق العاده با کیفیت، هیجانی، زیبا و حساسی رو شاهد خواهیم بود... تیم هایی که تا به حال ثبت نام کردن تیم های خیلی قدرتمند و با کیفیتی هستن.
- و در آخر هرچه میخواهد دل تنگتان، بفرمایید!
- بلی... امروز بنده با مرلین ملاقاتی داشتم که ناگهان به چیز جالبی بسیار جالبی برخورد کردم! شاید باورتون نشه... ولی مرلین هم اکنون هولوگرام داره!
- یعنی چه؟
-
این تصویر به وسیله دوربین های بسیار مجهز، با تکنولوژی زوپس گرفته شده. خودتون مشاهده بفرمایید!
- یعنی چه؟! یعنی ایشون خودشون رو به ثبت جهانی رسوندن؟!
- خیر... ایشون همواره پیغمبری اورجینال، دارای لایسنس، بیمه عمر، بیمه بدنه، بیمه حوادث و همچنین ثبت شده در تمامی موسسات و ارگان های آثار تاریخی، بودن و هستن، در ضمن اون، از تمام جامعه جادوگری تقاضا میکنم که در هنگام دعا کردن، راز و نیاز کردن و طلب حاجت، به آرم هلوگرام توجه فرمایند!
- بسم المرلین... این الان انتهای دل تنگیتون بود جناب وزیر؟
- بلی... دلتنگی من به طور کامل به اتمام رسید... و در آخر دوباره میگم که وضعیت درست میشه... این کشته شده ها هم باید خوشحال باشن که اونقدری ارزش داشتن که کشته بشن!
- تا برنامه ای دیگر همه شمارا به مرلین و آل مرلین میسپاریم!