هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۳:۱۳ پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
کلاه گروهبندی گیج شده بود. این جمعیت همگی اصیل بودند. ولی او برای تعیین گروه، به چیزی بیشتر از یک ویژگی احتیاج داشت. و این ملت لحظه ای شجاع بودند و لحظه ای باهوش...لحظه ای جاه طلب و لحظه ای بسیار سخت کوش.
این لحظه یکی از لحظات سخت کوشی ریگولوس بود. چون درد چنگال دیگری را که داخل کفشش جاسازی کرده بود نادیده گرفته و به قیمتی که می توانست آن چنگال را در ناکترن بفروشد فکر می کرد. کافی بود ادعا کند که با چشمان خودش دیده که لرد سیاه با همین چنگال اسپاگتی میل کرده! تا جایی که می دانست دروغ کسی را نکشته بود.

ریگولوس سخت کوش بود...ولی هکتور سخت کوش نبود. مصمم بود! با شیشه معجون خال خالی اش به ریگولوس نزدیک شد.
-مثل یه بچه خوب میشینی اینجا تا من اینو بریزم روت.

ریگولوس وحشت کرد! حق هم داشت!
-می شه بخورمش؟ نه نه...می شه فقط بوش کنم؟ یا اصلا نوبتمو بدم به یکی دیگه؟ ببین...سیو تشنه به نظر می رسه.

سیوروس که واقعا هم تشنه بود فورا آثار هر گونه تشنگی را از چهره اش پاک کرد.
- طرف من اومدی نیومدی ها. من منتظرم تصمیم گیریتون تموم شه خودمو به دستشویی برسونم. هیچ احتیاجی به هیچ مایعی هم ندارم.

هکتور اصلاح کرد: قرار نیست بخوریش! قراره بریزمش روت....بریزم؟ بریزم؟

ولی با دیدن لایه چربی روی موهای سیوروس، هکتور متوجه شد که ممکن نیست حتی قطره ای از معجون قادر به نفوذ به سرسیوروس باشد.

ریگولوس به دنبال راه فراری می گشت...ولی توسط اسلیترینی ها محاصره شده بود. برای همین مثل یک ریگولوس خوب رفت و جلوی هکتور روی زمین نشست. هکتور با معجون خال خالی زیبایش به ریگولوس نزدیک شد.




پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱:۰۷ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۲۴:۱۵ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
- من یک پیشنهاد خیلی خوب دارم!
- من همچنان معتقدم با کلاه برای ارباب پاستا درست کنیم!
- پیشنهاد من بهتره ها!
- نه پاستا خوب نمیشه بهتره باهاش لازانیا درست کنیم!
- من پیشنهاد دارم!
- آش هم میشه درست کرد البته!
- اسلیترین!

همه به سمت کلاه گروهبندی چرخیدند و دست هکتور را دیدند که تا آرنج در حلقوم کلاه فرو رفته بود. هکتور که دید توانسته توجه همه را به سمت خودش جلب کند دستش را از دهان کلاه بیرون کشید و ویبره زنان گفت:
- من یه معجونی دارم که کافیه بریزمش رو یکی از شماها. اونوقت اون فرد تبدیل به یک آشپز ماهر و خوب میشه و میتونه برای ارباب بهترین غذا رو بپزه!

ملت اسلیترین نگاهی به یکدیگر کردند، هر فرد به نفر کناریش نگاه میکرد. تا بلاخره نگاه نفر آخر دوباره به سمت هکتور چرخید و روی معجون بنفش با خال های زرد هکتور ثابت ماند. همه در سکوت در جستجوی راه گریزی از معجون های هکتور بودند.
- به نظرم بدون معجون هم میشه حلش کرد!
- من میگم برای ارباب یه تخم اژدها نیمرو کنیم!
- معجون های من خیلی بهترن!
- هنوزم معتقدم نیازی به معجون نیست!
- ولی من فکر میکنم باشه!
همه سر ها به سمت گوینده این جمله چرخید که کسی نبود جر آگوستوس راک وود که از قرار معلوم از جان خودش و لرد به طور کامل سیر شده بود که طلب معجون های هکتور را می کرد.

- یک نفر هست که میشه معجون رو روی اون آزمایش کنیم و اگر جواب خوبی گرفتیم من معجون رو میخورم!

جمله راک وود هنوز به طور کامل پایان نیافته بود که همه‌ی سرها روی تنها گزینه‌‌ی موجود برای تست کردن معجون های هکتور چرخید. ریگولوس بلک، که هنوز متوجه این همه چشمی که به او خیره بودند، نشده بود، تلاش میکرد تا کلاه گروه بندی، دو دستبند طلا، یک شاخه گل رز، یک پاتیل معجون و تعدادی ملاقه و کارد و چنگال را همزمان درون یکی از جیب های جلویی کتش جای دهد. بلاخره پس از مدتی تلاش و بیرون کشیدن سر چنگال از ته کفشش او متوجه نگاه خیره بقیه شد!
- اممم چیزی شده؟
- هنوز نه ولی شاید در آینده بشه!
- گریفندور!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۷:۳۱ سه شنبه ۸ دی ۱۳۹۴

بارون خون آلودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۵ شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۶:۱۵ سه شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 36
آفلاین
آگوستوس:ای بابا..توراه 57باربرات توضیح دادما,چراگیج بازی درمیاری؟

کلاه:چی گفتی؟من یادم نمیاد!!

اگوستوس:گفتم ارباب گرسنس یا نه؟

کلاه:اره گفتی.

اگوستوس:گفتم مامی ارباب فسنجون بامعجون عشق درست کرده یا نه؟

کلاه:خب اره.

اگوستوس:گفتم ک نمیدونیم چ گلی ب سرمون بگیریم؟

کلاه:آره.

هکتور:اگوستوس,اگ بازمی خوای چرت بگی جوری نفرینت میکنم بندری برقصیا.

اگوستوس:ن بابا!!!

هکتور:اره بابااااااااااااا.

درهمین هنگام صدای مبارک لرداومدکه..
-غذااماده شـــــــــــــــــــــــــــــــــــد؟

که باعث شداون دوتامرگخوارکله پوک بیخیال دوئل بشن.

ریگولوس:خب بلاخره میگی چراکلاه رواوردی؟

اگوستوس:میدونین ملت مرگخوارعزیز!من میخواستم ی میزشاهانه مختص ارباب بچینم ازاینورتالارتااااااااااااا اون ورتالار.

قیافه ملت ازتعجب:

اگوستوس:ولی میبینیدکه ارباب گرسنس,وقت نداریم ک ازاین قرتی بازیا دربیاریم.من خودم چن تاغذای
فست فودی ک سریع اماده میشه درنظرگرفتم که..

هکتور:خب نقش کلاه چی بوداین وسط سراشپز؟

اگوستوس:داشتم میگفتم اگ تومث ردای نشسته نمیپریدی وسط!بعله کلاه رواوردم ک رای بده کدوم
غذابرای ارباب مناسبه ک ماازخشمش درامان بمونیم.

ورونیکا:خب اون غذاهاچی هست؟

اگوستوس:سیب زمینی طلایی مخصوص,همبرگرباسس خردل,سالادالویه باسس هزارجزیره,سالادماکارونی
بانوشابه رژیمی(میدونیدک ارباب خ ب هیکلش حساسه! ).خب الان اینارومیذاریم توکلاه تابگه کدوم
مطابق ذائقه ارباب هست.

بعداسامی غذاهارو ی دور توکلاه چرخوندومنتظرشد ببینه کلاه چی میگه.

80واندی جفت چشم ملت مرگ خواردوخته شده ب کلاه گروهبندی ک ببینن چی میگه ک درکمال تعجب
کلاه فریاااااااااااااااادزد:
-اسلیترییییییییییییییییییین

اگوستوس زیرلب:اسلیترین وزهرمار!خب دوستان نمیشه گله ای ازاین کلاه پیرداشت,میدونین سن وسالی
ازش گذشته,چندوقت پیش ازیکی ازبچه های بالاشنیدم ک الزایمرگرفته.بیخیال ی راهی پیدامیشه
دیگ.بهتره کلاه روبرگردونم.

هکتور:نمیشه همین غذاهاروبدیم ارباب نوش جان کنن؟

سوروس باصدایی خشک ترورمزالودترازهمیشه:هکتور,غذاباید درشان ارباب باشه نه این اشغالا!

لرد:این غذا چی شددددددددددددددددد؟

ملت مرگخوار: :vay:


ویرایش شده توسط بارون خون آلود در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۹ ۱۲:۵۸:۵۰

درودبرجادوی سیاه..

فقط ارباب..

فقط اسلیترین..

تصویر کوچک شده


پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۷:۰۴ سه شنبه ۸ دی ۱۳۹۴

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۷ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۸
از یو ویش.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 279
آفلاین
-حالا باید چجوری راضیش کنیم رای گیری کنه؟!

این دیالوگ که از زبان یک ممد از بچه های پشت صحنه به گوش رسید باعث شد همه برگردند و به ممد مذکور و پشت صحنه ی مذکور نگاه کنند. و انگار همین کافی بود که سیل کامنت های جماعت اسلیترینی دوباره به سمت کلاه سرازیر شود.

-شاید بخاطر اینکه هک زیادی جوگیره کلاه ازش خوشش نیومده!
-شاید بخاطر اینکه هک زیادی جوگیره کلاه اونو گروهبندی کرده!
-شاید بخاطر اینکه هک زیادی جوگیره کلاه اونو تو اسلیترین انداخته!
-شاید بخاطر اینکه هک زیادی جوگیره کلاه همه جوگیرارو تو اسلیترین میندازه!
-یعنی میخواین بگین ما جوگیریم؟
-اربوب حساب شما از اسلیترینیا جداس اربوب!
-از ما دور شو ریگولوس ازت متنفریم.
-وایسین ببینم این کاری که الان خودمونو واسش کشتیم که اصلا رای گیری نیست! قرعه کشیه اسمش!

بلافاصله تمام نگاه ها به سمت آگوستوس برگشت. آگوستوس در حالیکه پیشبندش را می تکاند و مدال هایش تلق تلوق صدا میدادند این پا و آن پا میکرد.
- واقعا اسمش مهمه؟ مهم اینه که نمیتونیم این کارو بکنیم!

سیل کامنت ها که برای شنیدن توضیح آگوستوس متوقف شده بود، بار دیگر سرازیر شد.
-شاید چون هک زیادی جوگیره باید کلاه رو بدیم لرد بخوره!
-شاید چون هک زیادی جوگیره باید هک رو بدیم لرد بخوره!
-شاید هک اصلا جوگیر نباشه ولی باید بدیمش لرد بخوره!
-شاید چون هک زیادی جوگیره باید یکی دیگه کلاه رو امتحان کنه شاید تونست یه چیزی در بیاره!

تمام نگاه ها روی موش آزمایشگاهی معجون های هکتور ثابت شد که تا حد ممکن استتار کرده بود.
-دوستان لازم به ذکره من دوازده تا بچه دارم.
-
-دوازده تا...
-
-کافی نیست؟

ریگولوس که کاملا متوجه شده بود گوش جماعت همیشه سبز به ضجه موره بدهکار نیست، به حالت پوکرفیس داوطلبانه به سمت کلاه رفت، در حالیکه دعا میکرد بدلیل شانس خارق العاده اش بطور ناگهانی کلاه هم به درد لرد دچار نشود و دست ریگولوس را نبلعد.

دست ریگولوس هنوز حتی به کاغذ های درون کلاه برخورد هم نکرده بود که...
-هافلپاف!

تمام نگاه ها بار دیگر روی ریگولوس ثابت شد، اما این بار تفاوت های عمده ای میان این نگاه و نگاه پیشین دیده میشد. ریگولوس با احتیاط دستش را بیرون آورد و آن را دوباره به کلاه نزدیک کرد.
-گریفیندور!

ریگولوس با افکت پوکرفیس دوباره حرکتش را تکرار کرد.
_ریونکلا!
_هافلپاف!
_گریفیندور!
_ریونپاف!
_گریفکلا!
-ریونفیندوپاف!

ریگولوس دستانش را با حالتی مستاصل و بدبخت در جیب هایش فرو کرد.
-داداش واقعا چرا؟
-پول منو پس بده بات راه بیام!
-از کلاه کتک نخورده بودم فقط تا حالا.


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۵:۵۹ سه شنبه ۸ دی ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

تالار اسلیترین با بحران آشپزخونه مواجه شده.لرد سیاه بشدت گرسنه اس و کسی آشپزی بلد نیست.
قرار می شه برای تعیین این که چه کسی غذای لرد رو آماده کنه رای گیری انجام بگیره که آگوستوس وارد صحنه می شه.

________________

با ورود آگوستوس که سال ها تجربه آشپزی خانه ریدل را داشت همه نفس راحتی کشیدند. آگوستوس ردای آشپزیش را پوشیده و پیش بند تمیزی روی آن بسته بود. ردیف درخشانی از مدال های مختلف که در فستیوال ها و مسابقات مشنگی و غیر مشنگی آشپزی دریافت کرده بود، روی پیش بندش خودنمایی می کرد.

-آخییییش...بالاخره یکی اومد که آشپزی بلده.
-زود باش آگوس...غذای لردو آماده کن. دسر و پیش غذا فراموش نشه.
-بهتره عجله کنی...همین سی ثانیه پیش لرد از من پرسید که چوب جادوم خوراکیه یا نه؟

آگوستوس جلو رفت و شیء سیاه رنگی را که در دست داشت به ملت نشان داد.

کلاه گروه بندی!

-این برای چیه؟ من نمی خوام دوباره گروه بندی بشم. همون یه بارم کلاهو تهدید کرده بودم. می گفت برو دورمشترانگ.
-چون نمی تونیم غذا درست کنیم قراره گروهمونو عوض کنن؟
-یا لردو می فرستیم یه گروه دیگه؟
-آوردیش برامون شعر حماسی بخونه؟
-کلاهو بدیم لرد بخوره هم ما راحت بشیم هم مدرسه؟

آگوستوس که کلا موجود کم حرفی بود سرش را تکان داد.
-خیر! رای گیری می نماییم! این را به سختی از تالار عمومی کش رفتیم. در راه بسی سرو صدا کرد و کمک خواست. اسامی همه شما را نوشته و در کلاه افکنده ام. حالا شخصی آمده اسمی را بیرون بکشد.

اسلیترینی ها نمی فهمیدند که چه لزومی دارد که آگوستوس کتابی حرف بزند. ولی به هر حال یکی از آنها که بسیار خود شیرین و جوگیر جلوه می کرد، جلو رفت.
-من می کشم. من می کشم.

هکتور ویبره زنان دستش را داخل کلاه کرد...ولی با فریاد سهمگین کلاه به عقب رانده شد.
-اسلیییییترییییین!

آگوستوس کلاه دزد، ضربه ای به کلاه زد.
-هی...باز شروع کردی؟ ساکت باش. این اون قسمت نیست. الان تو باید مثل یه کلاه واقعی سکوت اختیار کنی. تو رو آوردم که رای گیری رسمی تر بشه.

کلاه شانه هایش را بالا انداخت. ولی چون شانه ای نداشت کسی متوجه نشد.
-به من چه...من فقط اینجوریشو بلدم. اگه نزدیک بشین گروهتونو تعیین می کنما!




پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۲:۳۲ دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴

گبریل دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۴۲ شنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۷:۵۹ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۹
از محبت خار ها گل می شود
گروه:
کاربران عضو
پیام: 143
آفلاین
سانس اول خونه مروپ اینا دوربین روی مروپ که دار پیش غذا را می پز فوکوس می شه.
-خوب من قرار برای پیش غذا سالاد تزار درست کنم که الان می بینیم که اینجا ما اخرین نواده تزار رو داریم که اونو خرد می کنیم. راستی من بهتون گفته بودم که من امسال به عنوان بانوی اخلاق سال انتخاب شدم

و صدای خوردن کارد به کابینت امد

ناگهان از ناکجا اباد صدا امد:
- نده صدا ,نده فرزندم
مروپ:
-تو کی هستی؟ یا خدا صدا دار ولی تصویر ندار.
- من وجدان شیرفرهاد بیدم نه چیزه یعنی تغرلم به عنوان پارازیت از من در هر برنامه اشپزی استفاده می شه
- خوب همون طور که می گفتم نواده تزار رو خرد کرده میریزیم تو کلم ها و یکم روغن و کالباس و سوسیس می زنم البته این یک نمونه کار واسه این که نشون بدم اون نمونه تو یخچال هنر اصیل خودم .

تغرل بدبخت:
مروپ:
-چرا اینجوری نگاه می کنی تغرل جون , خب تامی جونم خیلی تزار دوست داره .

و بعد در یخچال رو واز کرد و یک ظرف سالاد تزار درجه یک که روش برچسب زده بود ناهار مالی ویزلی دست نزنید بیرون اورد:
-اینو من خودم دیشب درست کردم, و امشب اینو سرور می کنیم

غذای اصلی:فسنجون
از اونجا که مروپ استثنا پخت این غذا رو بلد بود این نمونه کار در ارامش پخته شد و تغرل هم متلک هاشو انداخت و راحت شد . تا برسیم به بحث زیبای دسر

دسر:پشمک وانیلی
خوب در این مورد ما موهای نواد تزار که هنگام خورد شدن از ترس پیر شده رو ور می دارم و مقداری وانیل بهش اضافه کرد بعد تو تخم مرغ می خوابونیمش میزاریمش تو فر بپزه البته اینم نمونه کار.
بعد در یخچال واز کرد و یک عدد پشمک اعلا که روش مارک ساخت دامبلدور کاملا طبیعی زده شده بود نشان داد

مروپ:در اخر می خوام از تامی جون تشکر کنم که منو واسه این مسابقه انتخاب کرد.

کل عوامل صحنه و غیر صحنه ترجیح دادند پا به فرار بگذارند و برن در خونه آگستوس به امید این که اونجا چیزی نصیبشون شه.
پس در زدند و اگستوس به صورت پوکر فیس در رو واز کرد .


ویرایش شده توسط گبریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۱۶ ۲۲:۲۷:۴۴

[Steve Jobs]
Ooh, everybody knows Windows bit off apple

[Bill Gates]
I tripled the profits on a PC

[Steve Jobs]
All the people with the power to create use an apple!

[Bill Gates]
And people with jobs use a PC

[Steve Jobs]
You know I bet they made this beat on an apple

[Bill Gates]
Nope, Fruity Loops, PC

[Steve Jobs]
You will never, ever catch a virus on an apple

[Bill Gates]
Well you could still afford a doctor if you bought a PC



پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۷:۱۲ یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۴

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
از (او) تا (او) با (او)...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 204
آفلاین
ورونیکا طی یک حرکت اهسته به سمت جلو پرتاب شده و قابلمه از دستش جدا شد و فسنجون ها در هوا پراکنده شده و سپس برروی زمین ریختند و به دنبال ان یک فروند ورونیکا بر زمین فرود امد.
ـ نجینی؟تو اینجا چیکار میکنی؟
ـ پیییییییییییس پیس فیس!(ترجمه: اومدم به مامان بزرگم سربزنم!)
انگاه نجینی با فرمت به سمت مادربزرگ مروپ دوید.(اینکه یک مار چگونه میتواند بدود و چگونگی فرمت در اغوش گرفتن را به عهده تخیلات خواننده میگذاریم).
ـ پییییس هیییش!(ت.م:مادربزرگ!)
ورونیکا از جابرخواست.از فرط اضظراب حدود 10 سال از عمرش کم شده بود.نگاهی به نجینی انداخت و در دل از بارگاه مورگانا برای وی دعا نمود.و عرق پیشانی خود را پاک کرد.
لرد با ناراحتی به فسنجون های حیف و میل شده ریخته شده بر زمین نگاه کرد و به خاطر سپرد که اولین مشنگی را که دید به همین مناسبت اسفالت کند.
اما لرد الان اینجور چیز ها حالیش نبود.لرد گرسنه بود وهمین الان به یک خوراک مفصل احتیاج داشت.
ـ ماگرسنه ایم!چطور جرعت کردید فسنجان ارزشمندمان را که دستپخت مادرمان بود را نابود کنید؟کرو...
لرد میخواست به ناجینی کروشیو بزند که با به یاد اوری پدر خوانده بودنش ازاین کار منصرف شد.پس مسیر کروشیو را عوض کرده و به ناکجا اباد فرستاد و صدای فریاد رودولف بر اثر اصابت کروشیو باز هم اینرا نشان داد که رودولف حتی هنگامی که نیست هم هست.
مروپ در حالی که میکوشید حلقه ی عاطفه ی سرشار نوه خوانده اش را از گردنش باز کند گفت:
الهی مادر قربون پسرش بره!الان واست یکی دیگه درست میکنم!
ملت با حالت پوکر فیس به مروپ خیره شدند که به پسرش خیره شده بود.اینبار از روی خوش شانسی خطر رفع شده بود اما نمیشد اطمینان داشت که باری دیگر خطر رفع شود.انها باید جلویش را میگرفتند.
ذهن مرگخاران به شدت کار میکرد.و به دنبال راه حلی برای جلو گیری از بروز چنین حادثه ای بود.انها دوراه بیشتر پیش رو نداشتند.اولین راه ان بود که جلوی مروپ را بگیرند و دومین راه منصرف ساختن لرد از خوردن دستپخت مادرش بود.
که البته هردو راه غیر ممکن به نظر میرسید.
ناگهان صدای روونا ریونکلا میان اندیشه ژرف ملت پرید.
ـ سرورم،طبق اندیشه های روونایی اینجانب،ما بروز خطر احتمالی رو از خوردن یه غذا پیش بینی میکنیم که اونم...دستپخت مادرتونه...
هیچ کس نفهمید که دقیقا در اندیشه روونا چه میگذرد و چه دلیل دارد که به لرد غیر مستقیم این منظور را برساند که در غذای مادرش حتی با پخت مجدد معجون عشق ریخته میشود.اما در هرصورت این اندیشه روونا بود و دیگر مرگخواران هیچگونه مسئولیتی در قبال ان نداشتند...شاید هم داشتند!
لرد با فرمت روبه روونا کرد و گفت:
از دستپخت مادرمان ایراد میگیری؟کروشیو!
ـ آخ!نه ارباب!فقط میخواستم بگم بذارین آگوستوس هم شانسشو امتحان کنه.
مرگخوران خطر را حس میکردند.مرگخواران وفا دار تحمل اسیب رسیدن به ارباب را نداشتند...یا شاید قصد نداشتند برای تنبیه هرکدام از انها یک لیوان معجون عشق مادام مروپ را نوش جان کنند.
ـ منظورتان این است که دستپخت او از مادرمان بهتر است؟
ارسینوس که تا کنون ساکت مانده بود زبان به صحبت گشود.
ـ نظرتون درباره مسابقه چیه ارباب؟
ارباب یک نگاه به ارسینوس کرد و یک نگاه به ملت مشتاق که از درون ویبره ای به نظر می امدند.
ـ باز اندیشه های یانگومانه به سرتان زد؟
ـ اصن چطوره رای گیری کنیم ارباب؟
این صدای سیوروس بود که به نظر موافق می امد.
اندک اندک دست های مرگخواران به نشانه تایید بالا امد.
لرد با دودلی به ملت نگاه کرد.شکم مبارکش به شدت به قار و قور افتاده بود.
ـ باشد قبول میکنیم!


eileen prince


آسایش دوگیتی،تفسیر این دو حرف است: بادوستان مروت،با دشمنان مدارا.


باسیلیسک سواران:باسیلیسک ها می ایند!


And if we should die tonight
Then we should all die together
Raise a glass of wine
... for the last time

Now I see fire
Inside the mountain
I see fire
Burning the trees
And I see fire
Hollowing souls
I see fire
Blood in the breeze
...And I hope that you remember me



پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۳ یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۰:۱۰ پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲
از از تالار اسلیترین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 124
آفلاین
ملت مرگخوار میخواستند دوباره شروع به جیغ زدن کنند که با نگاهی چپ از جانب لرد ساکت شدند.
-مگه نشنیدین؟فسنجون ما رو بیارین میخوایم بخوریم!

ملت مرگخوار با نگاه هایی نگران به هم خیره شدند.چه کسی جرئت داشت فسنجون پر از معجون عشق را برای ارباب ببرد؟
-مگه با شما نیستیم؟یک نفرتون میاره یا خودمان انتخاب کنیم؟

صدای لرد سیاه آن ها را به خودشان اورد!
-ارباب من باید برم.همین الان زاغی خبر داد یه نفر شورش کرده!
-ارباب ظاهرا بلاتریکس بعد از مدت ها برگشته.من با اجازتون میرم استقبالش!
-ارباب همین الان یادم اومد پنج دقیقه دیگه کنسرت دارم!
-ارباب من با ارسینوس ده دقیقه ی دیگه جلسه دارم!

صدای مرگخوار ها با هم قاطی شد.هرکسی ادعا میکرد که کاری دارد.
-ارباب آرایشم پاک شده.اجازه میدین برم دوباره ارایش کنم؟

همه با حالت پوکر فیس به گوینده ی دیالوگ که کراب بود خیره شدند.
-کراب با زبون خوش میری یا پنجاه امتیاز از گریفندور کم کنم؟

دراکو که معلوم نبود از کجا یک دفعه وسط سوژه ظاهر شده طبق معمول شروع کرد به زدن ساز مخالف .
-اخه گریفندور چه گناهی کرده؟به جای این کارا اون منو رو بده من تا باهاش بازی...
-ساکت!

همه به لرد سیاه که کم کم داشت حضورش فراموش میشد نگاهی انداختند!
-ساکت!هشدار داده بودیم که خودتان بیایید وگرنه یکی را انتخاب میکنیم!خب ورونیکا اون ظرف رو برای ما بیار!
-ارباب...
-ما به شما گفتیم صحبت کنی ورونیکا؟ما فقط گفتیم بشقاب رو بیار.

ورونیکا برای اولین بار آرزو کرد که ای کاش توسط اره اش نصف میشد ولی هرگز ارباب چنین دستوری به او نمیداد.
همه ی مرگخواران در سکوت ورونیکا را مینگریستند که به سمت بشقابی که روی آن طرح هایی از نماد اسلیترین به چشم میخورد و درونش فسنجونی که ظاهرا با معجون عشق درست شده بود رفت و بعد آن را به سمت میز لرد برد.

شترق

پای ورونیکا به چیزی برخورد کرد و محکم زمین خورد.
لرد سیاه با عصبانیت به چیزی که سد راه ورونیکا شده بود نگاه کرد.
-نجینی؟تو این جا چیکار میکنی؟



ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۵ ۱۷:۴۸:۱۹
ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۵ ۱۹:۲۷:۵۹

تصویر کوچک شده


پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۴:۵۰ جمعه ۲۲ آبان ۱۳۹۴

ورونیکا اسمتلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۳ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۵ دوشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۰
از خودشون گفتن ...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 200
آفلاین

به نام خدا


ملت مرگخوار در حال حاضر نمی دانستند که چه خاکی باید به سرشون بریزند، با انواع افکت ها، در اطراف لرد می دویدن و جیغ می کشیدن و همینجوری بود که لرد متوجه شد این همه مدّت با کیا شده مرگخواران و مایه وحشت ملت. البته بماند که هر کدوم از مرگخوارها به یه نحوی استرسشو بروز می داد و برای نمونه هم می شه به وندلین اشاره کرد که با توجه به رنگ زرد شعله هاش و لبخندی عریض، به خواهر دوقولوی این شکلکه ( ) بدل شده بود و اصلا معلوم نبود که چجوری از تالار اسلیترین سردرآورده.

و حقیقتا کسی نمی دونست که لرد چه حس و حالی در اون لحظه داشت و در ذهنش چی می گذشت...

توی قلعه ذهن لرد:

چندین و چند نفر آدم کچل دور یک میز نشسته بودن و به تصویر مرگخواران که دور دیگ های غذا می دویدن و جیغ می کشیدن خیره شده و بحث می کردن:

- این یکی رو نیگا! ما رو یاد مرغ های سربریده می ندازه. آخه به اینم می گن جیغ؟!
- اون یکی رو! داره کلّشو می کوبه به میز ما!
- چه قدر گستاخ! حقش یه کروشیو بهش بزنیم!

لرد های درون لرد همه با هم: کروشیو!

- دلم خنک شد! اَه اَه...
- می گم این یکی مشکلی داره؟! چرا داره می خنده؟
- بین این ها یک سالم و عاقل پیدا کردی پیش خودت جایزه داری!
- اون یکی به نظر سالم تر از بقیه است اااااا.
- احمق! اون خودمونیم که داریم خودمون رو توی آینه می بینیم!
- واقعــــــــــــــــــا! چه جالب! آخه می دونید...من همیشه خودمون و سیلوستر استالونه و پروین اعتصامی رو با هم قاطی می کنم. ببخشید.

ملت لردهای درون لرد:

- چه قدر گفتم نباید از این سریال ها نگاه کنیم! بفرمایید تحویل بگیرد. آلوده شدیم رفت.
- همین مونده که فردا...

و ناگهان برای یک لحظه، تمامی لردها چشم هایشان مثل هیپنوتیزم شده ها شد و فریاد زدند:

- نـاهار نَخوردمه... ناهار نخوردمه... :افکت بابا پنجعلی:

بیرون از ذهن لرد:

- بسه! ... فسنجونمون رو بیارید نوش جان کنیم!

و سکوتی عمیق بر همه جا حکمفرما شد ...



be happy


پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۰:۴۱ سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

تالار اسلیترین با بحران آشپزخونه مواجه شده. اعضای تالار از غذا ها راضی نیستن. قرار می شه مروپ که مادر لرده غذایی(فسنجون) براش آماده کنه و به جای رب انار معجون عشق توی غذا می ریزه. ریگولوس قبل از لرد غذا رو می خوره و در همین حین آگوستوس سر می رسه و ادعا می کنه خودش آشپز تالاره!

______________________

-الان ریگولوس عاشق چه کسی شده است؟

کسی جواب لرد را نداد...چون سوژه بسیار به هم ریخته بود و کسی جواب سوال را نمی دانست. همه مسیر نگاه ریگولوس را دنبال کرده و به مروپ رسیدند...ولی کسی جرات نمی کرد این جواب را تحویل لرد سیاه بدهد.

-ارباب این اصلا نمی دونه عشق چیه!
-ارباب جوونی کرده...شما ببخشید.
-ارباب این از اول خرده شیشه داشت. هورکراکس شما رو هم دزدید. بکشینش راحت شیم.

سیوروس با فشار چند دکمه روی منوی مدیریت هکتور موذی آب زیر کاه را روی زمین ثابت کرد.
-ارباب ما دچار بحران آشپز بودیم...ولی الان دچار وفور آشپز شدیم. چه دستوری می فرمایید؟ کی بپزه؟

-آگوس باشی...کی می کشه؟رودولف باشی...کی می گیره؟ ورون باشی... کی می خوره؟ ارباب باشی...

-سکوت کن گستاخ...شعرم داری بر عکس می خونی...مس...

-مسابقه بدن...نه ارباب؟ شما هم مثل من یانگوم زیاد دیدین؟

سیوروس با فشار دکمه دیگری دهان هکتور را هم بست و لرد سیاه ادامه داد:
-مسلما ما بسیار گرسنه هستیم...آگوستوس می تونه آشپز باشه...ولی ما الان مایلیم از فسنجون دستپخت مادرمان بچشیم. برایمان بیاورید!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.