هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۸:۲۷ دوشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۴

سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۶ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۲ دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱
از تو تالار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 265
آفلاین

گیرین گیرین


بریم ببینیم این دفعه در دوران گیرین گیرین چی رونق داشت!

نزد وی:

- ای بابا. پس چرا کسی نمیاید نصیحتی بطلبد؟ زیر پایم علف سبز شد. حال که این گونه است من چون می کنم!
و در بلندگو فریاد زد:
- ای مردم! چون کنید! بدانید و آگاه باشید که رنگ زرد، رنگی درخشان، روشنگر، گرمابخش، خورشیدگون و بشاش است. و در همه ی جوامع مساویست با شکوه، جلال و گرمای خورشید. همچنین نشان دهنده ی سختکوشی نیز هست. از این پس هم اگر کسی نزد من مراجعه نکند وقت و بی وقت چون می کنم!!



ویرایش شده توسط سوزان بونز در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۲۱ ۲۰:۵۳:۱۱
ویرایش شده توسط سوزان بونز در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۲۱ ۲۰:۵۶:۲۸

تصویر کوچک شده


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۴:۵۵ یکشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۴

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
تلویزیون کلیه‌ی جادوگران در سرتاسر انگلستان به یک‌باره با صدای گوشخراشی روشن می‌شود و کلمات سفید، خود را به صفحه‌ی سیاه می‌کوبند:

فرار از آزکابان!


کلمات بعدی، ریزتر، پایین ِ این عنوان نقش می‌بندند:
معرفی تیم‌های شرکت‌کننده - قسمت ِ اول


کلمات سفید به آرامی محو می‌شوند. برای لحظاتی کوتاه، صفحه سیاه باقی می‌ماند تا اندک اندک، تصویری تمام صفحه را می‌پوشاند.

تصویر کوچک شده


فرد داخل تصویر لبخند کجی بر لب دارد و چنین به نظر می‌رسد که لرزش خفیفی، چتری‌های بلندش را به رعشه در آورده‌اند. گویی هیجانی درونی، پیوسته او را به تکاپو وا می‌دارد.

با صدای تایپ شدن کلمات، معرفی صاحب عکس بر روی صفحه پدیدار می‌گردد:

هکتور دگورث گرنجر
مرگخوار
اصیل‌زاده
معجون‌ساز


تصویر و معرفی شخصیت هکتور، کم کم جای خودشان را به تصویری از دیوارهای سر به فلک کشیده‌ی آزکابان در محاصره‌ی دریای وحشی ِ سیاه می‌دهد. جوش و خروش باد و باران چنان شدید است که هر صدای دیگری را در خود فرو می‌خورد. با این حال، زمانی که پیکری تیره، پیچیده در ردای سیاه و نقاب مرگخواران بر چهره پدیدار می‌شود، دوربین به سرعت می‌تواند او را بیابد. شلاق باد بی‌رحمانه بر مرگخوار ِ معجون‌ساز فرود می‌آید و او روی پاشنه و پنجه‌ش تاب می‌خورد. به نظر می‌رسد آرام و قرار ندارد و..

منتظر است..!

تصویر اندک اندک محو می‌شود. سیاهی بازمی‌گردد. سکوت در خانه‌ها طنین می‌اندازد.

تا تصویر دیگری، با ملایمتی شیطنت‌آمیز، آرام صفحه را می‌پوشاند:

تصویر کوچک شده


پسر جوان داخل تصویر، چهره‌ای خالی از احساس و بدون حالت دارد. با این حال، اگر به اعماق چشمانش نگاه کنی، نشانه‌های خفیفی از تمسخری همیشگی آزارت خواهد داد.

بر خلاف تصویر قبلی، این بار اطلاعات سمت راست ِ تصویر نقش می‌بندند:

ریگولوس آرکچروس بلک
مرگخوار
اصیل‌زاده
معاون وزیر سحر و جادو


غرّش امواج، از پیش به بینندگان نوید می‌دهد که یک بار دیگر باید منتظر مشاهده‌ی آزکابان و صخره‌های خیسش باشند. دوربین هنوز روی هکتور گرنجر ِ نا آرام که با بی‌قراری چیزی - محتملاً شیشه‌های معجون - را داخل جیبش بررسی می‌کند، زوم کرده‌اند که صدای پاق ِ خفه‌ای، توجهشان را به سمت خود برمی‌گرداند.

پسر باریک و بلندبالایی، تلو تلو خوران بر فراز صخره‌ای پدیدار می‌شود و چیزی نمانده با صورت سقوط کند که معجون‌ساز خانه‌ی ریدل به کمکش می‌شتابد و محکم بازویش را می‌گیرد.

از میان موهای سیاه پریشانش، چشمان تیره‌ش را به چشمان ِ هکتور می‌دوزد. برای لحظه‌ای، هیچ‌کدام چیزی نمی‌گویند و بعد، ریگولوس به نشانه‌ی تشکر سری تکان می‌دهد که صدای خفه‌ای از پشت نقاب، در مقام پاسخگویی برمی‌آید: «حرفشم نزن.»

و آن دو..
هنوز منتظرند..!

تصویر کوچک شده


تصویر آخر چنان ناگهانی و بدون مقدمه ظاهر می‌شود که ریتم مورد انتظار بینندگان را بر هم می‌زند. این یکی بر خلاف آن دو نفر قبلی، آشکارا نیشخند می‌زند و برق چشمانش، هرکسی را به مبارزه می‌طلبد.

و اطلاعات ِ تصویر..

ویولت بئاتریس بودلر
عضو محفل ققنوس
نیمه‌اصیل
دایره‌ی حفاظت از اژدهایان


صدای فریادی هیجان‌زده، بلندتر از موج و طوفان و باد و باران، پیش از پدیدار شدن تصویر آزکابان، رعشه بر اعصاب بینندگان ِ نگون‌بخت می‌اندازد.
- من اومــــــــــــــــــدم!!

سرانجام آخرین نفر هم میان ِ دو هم‌تیمی مرگخوارش پدیدار می‌شوند و با خنده‌ای، دستش را بالا می‌گیرد:
- بزنین قدش!

ریگولوس بلک که از هیجان ِ عضو محفلی ِ تیمشان خنده‌ش گرفته، دستش را بالا می‌آورد و به دست او می‌کوبد.

- تو نه کفتر!

ویولت شتابان عقب می‌پرد!
- تو نزن قدش! همه‌مون می‌دونیم تو چطوری می‌زنی قدش!

چهره‌ی هکتور از پس نقاب معلوم نیست، ولی زمانی که ویولت و ریگولوس خندان از صخره‌ها پایین می‌روند تا به سمت آزکابان حرکت کنند، با سردرگمی سرش را می‌خاراند:
- مگه من چطوری می‌زنم قدش؟

ریگولوس بدون این که دستش را از جیبش بیرون بیاورد، با نیشخند نصفه‌نیمه‌ای بر صورتش، کمی به عقب خم می‌شود:
- تو واقعاً می‌زنی قدش.. که خب.. بذار باهات صادق باشم هک.. یه مقدار دردناکه.

ویولت جست و خیزکنان، بدون توجه به خطری که بر اثر سقوط ممکن است تهدیدش کند، صخره‌های خیس را پشت سر می‌گذارد.
ریگولوس بلک، تعادل چندانی ندارد، ولی دستان لعنتی‌ش را از جیبش بیرون نمی‌آورد.
و هکتور گرنجر که هنوز هم آرام و قرار ندارد و سؤالش را با صدای بلندتری تکرار می‌کند تا بلکه ویولت جواب قانع‌کننده‌تری بدهد!

بر روی تصویر حرکت ِ این سه نفر، کلمات آرام نقش می‌بندند:

تیم اول
ریگولوس بلک - ویولت بودلر - هکتور گرنجر


با ما باشید..!
تیم‌ ِ دوم.. به زودی..!



But Life has a happy end. :)


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۰:۱۰ جمعه ۱۸ دی ۱۳۹۴

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
از (او) تا (او) با (او)...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 204
آفلاین
نور،صدا،دوربین،حرکت!

پس از چند دقیقه تنظیم پشت صحنه،نور افکن فضای نو نوار شده ی استودیو را که به وسیله سوزان بونز به رنگین کمان تبدیل شده است روشن میکند.
و هنوز چند ثانیه نگذشته بود که تیتراژ اول ریدلانهدر تمامی تلوزیون های جادوگران پخش شد:

هه هه هه هه هه هه
هه هه!
هو هو هوهوهوهو
هو هو!
هی هی هی هی هیییییی
(خنده خل و چلانه)

اگه ناجینی اینجا باشه باید بمونه رنده

همه زندگی سلستینا به تار صوتی بنده

نجینی به اره ی ورونیکا میکنه زبون درازی

با ارباب دوئل نکن که خیلی راحت میبازی


لفتش نده!
لفتش نده
کشش نده!
کشش نده
بپر رو دوش اره!


حرصم نده!
حرصش نده
هلم نده!
هلش نده
برو تا نره حلقت تیله!

هه هه هه هه هه هه
هه هه!
هوهو هوهوهوهو
هوهو!
هی هی هی هی هیییییی
(خنده خل و چلانه)


همه جا ویروسیه پر از ویروس مادام پامفری

ویروسی که چشماشو جلوی ناجینی میبنده

اینجا اگه تیله نخوری میشه زبون درازی!

دای لووین با لاله،همیشه میکنه بازی!


لفتش نده!
لفتش نده
کشش نده!
کشش نده
بیا تا بشی اره!

حرصم نده!
حرصش نده
هلم نده!
هلش نده
الان میکنمت تیله!


هه هه هه هه هه هه
هه هه!
هو هو هوهوهوهو
هو هو!
هی هی هی هی هیییییی
(خنده خل و چلانه)


ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۱۸ ۲۰:۱۶:۴۱
ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۱۸ ۲۰:۲۰:۱۵
ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۱۸ ۲۳:۵۰:۰۶

eileen prince


آسایش دوگیتی،تفسیر این دو حرف است: بادوستان مروت،با دشمنان مدارا.


باسیلیسک سواران:باسیلیسک ها می ایند!


And if we should die tonight
Then we should all die together
Raise a glass of wine
... for the last time

Now I see fire
Inside the mountain
I see fire
Burning the trees
And I see fire
Hollowing souls
I see fire
Blood in the breeze
...And I hope that you remember me



پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۹:۴۵ چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴

سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۶ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۲ دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱
از تو تالار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 265
آفلاین

گیرین گیرین



در دوران گیرین گیرین، رنگ آبی رونق فراوان داشت.

نزد وی:

- ای وی. نصیحتی که در پست گذشته نُمودی بسیار لذت بخش بود. در این پست نیز نصیحتی دیگر نُما.
- امروز برایت از خصوصیات رنگ آبی گویم. چون رنگ آبی به شدت با آب و آسمان در ارتباط است به عنوان نمادی از ثبات در زندگی ماست. رنگ آبی، ثابت، آرام، خنک (خونسرد)، ساکت و قابل اعتماد نیز هست.
همچنین رنگ آبی به رنگ گروه ریونکلاو که مظهر هوش و خرد و داناییست، نیز هست ...هِی! چه میکنی؟ این دیگر چیست؟
-چیزی نیست. فیلمت را گرفتم تا در فضای مجازی انتشار بُنمایم و دیگران نیز همانند من بهره ای بَرَند.

بله. از پشت صحنه اعلام می کنند در آن زمان فضای مجازی هم رونق داشت.




ویرایش شده توسط سوزان بونز در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۱۶ ۹:۴۸:۵۴

تصویر کوچک شده


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۹ دوشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۴

سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۶ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۲ دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱
از تو تالار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 265
آفلاین

گیرین گیرین



در دوران گیرین گیرین، رنگ سبز رونق فراوان داشت.

نزد وی:

- سلام بر تو ای وی. آمده ام تا مرا نصیحتی رنگی بُنمایی.
- کار بس شایسته ای کردی. در میان تمامی رنگ ها، طیف رنگی سبز بیشترین پیوند را با طبیعت دارد. رنگ سبز همچنین تسکین دهنده، طبیعی، باطراوت و التیام بخش است. در تمام طراحی ها و تمام ترکیبات رنگی، سبز می تواند بیشتر از همه به عنوان رنگ خنثی مورد استفاده قرار گیرد. بدان و آگاه باش رنگ سبز، به رنگ طلسم کشنده ی"آواداکداورا"نیز می باشد.
- متشکرم ای وی. حال که رنگ سبز اینهمه خواص دارد، من می روم تا طلسم سبز رنگی را بر روی مردمان اعمال بُنمایم. باشد تا مردمان نیز بهره ای بَرَند.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۳۵ چهارشنبه ۹ دی ۱۳۹۴

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۱۶:۰۳
از یترومایسین
گروه:
کاربران عضو
ناظر انجمن
ریونکلاو
ایفای نقش
مترجم
مرگخوار
پیام: 552
آفلاین


- نیستم! دیگه نیستم آقا!

مردی که از در ساختمان سازمان صدا و سیمای جادویی بیرون می آمد، تعداد زیادی کاغذ را به زمین کوبید و به سمت در خروجی رفت و در سر راه هم تنه ای به مردی که با کلاه بلند، به سمت ساختمان می آمد زد. پشت سر آن ها یک مرد کچل و تپل، با سبیلی که یاد مرحوم، آدولف هیتلر را زنده می کرد فریاد می کشید:

- بابا ده برابر بهت می دم! لوس بازی در نیار!

اما آن مرد که به سمت در می رفت تنها دستش را با عصبانیت در هوا تکان داد و به سوی افق ها رفت. این طرف هم مرد تپلو با چهره ای وا رفته به افق خیره شد...
بعدش به مرد کلاه دار که خبردار او را تماشا می کرد خیره شد و گل از گلش شکفت:

- داداش دوست داری بیای توی تلفیزیون.

- خب... راستش یه کمی... آره!



مدتی بعد:


- داداش گرفتی؟

- تنها این بخش را که شما طبق کدام سند داداش اینجانب هستید را متوجه نشدیم...بقیه اش را گرفتیم.

- اون رو ول کن... ببین فقط واضح باید اداشو در بیاری خب!

- مطمئن باشید که ناشنوایان بهتر از همیشه اخبار را درک خواهند کرد!

- بچه ها حله! بریم واسه پخش! سه... دو... یک!

با فریاد مرد، موسیقی هیجان انگیزی پخش شد و چند نفر از خود بی خود شدند و در نهایت برنامه آغاز شد و گوینده خبر نامرد کارش را آغاز کرد و هزاران هزار نفرین بر او و آن مرد تپلو ــه!

- بیننده های اخبار سراسری! دست و جیغ و هورااا!

سخت بود... راستش خیلی سخت بود که به صورت سایلنت "دست و جیغ و هوراااا" را منتقل کرد. ولی یک مرررد! همیشه پای قولش می ماند.

- توچولوای جیگل خبر دارید موقع جام جهانی توی حمام باستانی تاریخ شلمرود چی شده؟

از مشقت به نمایش درآوردن "توچولو های جیگل" هم که بگذریم، استرس ناشی از شنیدن بقیه خبر بدن لادیسلاو بی چاره را به لرزه در آورد.

- طرفدارای تیم تنبلای زوپسی، از فینالیست شدن تیمشون اینقده خوشال شدن که همون جا یه تنی به آب زدن.

از توانمندیش در به تصویر کشیدن واژه " تنبل های زوپسی" که هر چه بگوییم کم گفتیم،(انصافا کسی می تواند این کار را انجام بدهد، پ.خ بزند، جایزه نقدی را شخصا برایش حواله می کنم.) باید تنش را به آب می زد! البته در این بخش عزیزان پشت صحنه با یک حرکت نمادین و خالی کردن سطل آب یخ بر سر او کمک شایانی کردند.

آن طرف هم گوینده که یکی دو قطره کلا از آن آب رویش پاشیده بود، نگاه چپ چپی به لادیسلاو انداخته و چیزهای بدی زیر لب گفت و سپس ادامه داد:

- اون وقت تف تشتی ها و طرفداراشون برای این که نشون بدن که با تنبلا دوستن و خیلی با هم خوفن مشغول انجام انواع و اقسام حرکات موزون، از سامبا گرفته تا تانگو رو به نمایش گذاشتن.

تف تشت؟! حرکات موزون! آن هم انواع و اقسام؟!

لادیسلاو تنها نگاه محزونی به کارگردان و اعضای پشت صحنه انداخت، که همه چکش می زدند و نگاه شیطانی می کردند انداخت و عاجزانه اعلام کرد:

- ما فقط یک بندری می شناسیم و آن هم فقط وصفش را از دوست و آشنا شنیدیم... بگذرید از ما!

اعضای شیطان صفت پشت صحنه: همون هم خوبه!

لادیسلاو رو به دوربین کرده و با تضرع اعلام کرد: فقط آشنایان ما از اینجا به بعدش را نبینند... بقیه دوستانِ بیننده هم ببینید و لذت ببرید، فقط ضبط نکنید!...


از باقی آن قسمت از برنامه خبر هم همین بس که کار آن قدر به جاهای باریک کشید که بعد از برنامه لادیسلاو و دینگ هرکدام یک مسلسل برداشتند و ترمیناتور وار، تک تک عوامل آن برنامه را به قتل رساندند تا هیچ خاطره ای از آن ماجرا باقی نماند.

از آن روز به بعد سیل پیامک ها برای افزایش زمان برنامه خبر، به روابط عمومی سیما، جاری شد.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین

تصویر طوریه که واضحه دوربین به شکل بدی تو دست فیلم‌بردار قرار گرفته. احتمالاً به این دلیل که قرار نیست از این صحنه‌ها فیلم‌گرفته بشه.

ولی..

می‌شه!

اتاقی که به زور از لای در معلومه، تاریک و غیر واضحه. چهار نفر دور میز نشستن.. نه. سه نفر نشستن. یه نفرشون یه کم از زمین فاصله داره و از لرزشش اینطوری به نظر میاد که داره با بال‌های آبی ظریفش پرواز می‌کنه.

همون موجود، اولین دیالوگ رو به زبون میاره:
- یعنی واقعاً می‌میرن؟

نفر دومی که نور ضعیف لامپ یه کم صورتش رو روشن کرد و می‌شه تشخیص داد وزیره، خیلی ریلکس و بی‌خیال می‌گه:
- آره.

نفر سوم، از صداش برمیاد که سنّش بالاست. با نگرانی می‌پرسه:
- هم‌تیمی‌شون چی؟

نفر چهارم چیزی نمی‌گه.
اینجا جاییه که فیلم‌بردار باید نگران می‌شد، اما نشد.
متأسفانه!
- آواداکداورا.

صدای سقوط به گوش می‌رسه. دوربین روی زمین میُفته و سقف رو نشون می‌ده. برفک و خش‌خش جای تصاویر رو می‌گیره.

صفحه‌ی تلویزیون سیاه می‌شه..!
و جاش رو این کلمات می‌گیرن:

خبر آمد خبری در راه است..!



But Life has a happy end. :)


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۰:۱۴ دوشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۴

استابی بوردمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۷ سه شنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۷:۴۹ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
عده ای نوازنده خیابانی در خیابان های شهر لندن پای پیاده دور می زنند در حال نواختن هستند. ظاهری عجیب و غیر متعارف دارند. انگار نه انگار آدم عادی هستند. پسر بچه ای که به نظر می رسد متعلق به همان گروه باشد مشغول فیلم برداری از طرف دیگر خیابان است. وقتی گروه به جلوی کوچه ای بن بست می رسد توقف می کند. در انتهای تاریک کوچه کلماتی آتشین پدیدار می شوند...

سلـ ـ ـ ـ ـام منـ ـ ـ ـ ـ ـو


از زیر نوشته ها مردی بلند قامت با پالتویی مشکی که تا زیر زانوهایش می آمد و نیم چکمه هایی سبز با رده های سیاه، و صورتی صاف و موهایی که تا روی شانه هایش بود بیرون آمد و شروع به خواندن کرد. (همزمان در سطح شهر راه می رفتند.)

سلام منو برسون به قبر شناسه ام
قول داده بودم واسش ارزش می خرم حیف...

سلام منو...

سلام منو برسون مث یه دعا بهش
بگو این ورا جهنمه تو خوبی تو بهشت
بگو بپرسه گاهی حال ما زنده ها رو
بگو بگه وضع مارو اگه دید مرلینو
بگو اذان ما به وقت بی کسی آدماست
همیشه تو اعتراضیم و جشنمون عزاست
بگو چطور خسته ایم از این همه ثواب
چقد صدا زدیم وجدان هارو کو جواب
بگو صب و شب نشئه از خالی پریم

بگو از این مردم داریم فحش ها مى خوریم
بگو ول دادیم واسه نفس رمق نداریم
بگو زنده ایم و قد مرده حق نداریم
بگو هنو واسه یه لقمه طرح تووو سگ دوییم و
سخته سخت تو کار حاشیه هستیم
دیگه توهین واسمون سبکه به بیخیالی می زنیم
تمام بود و نبودمون و به *اک می زنیم
یه حالیه که با رفتن همدیگه شاد میشیم
درخواست می کنیم مدیر پا نده اسید مى پاشیم
بگو بلک بلیتی ساخت و رفتنی شد
پس کجاست کسی که ببینه زجرشو
بگو پاتر توی تیزی کشی تو خط مرد
یه سال نشده دامبل بازاری زنشو برد
بگو ملت حالا همه هفتیرکشن
رفیق بیت فلانی و نور چشن

یه کم زور داره وقتی هیچکى سر جاش نی
زندگیت خورش و بدبختی چاشنی
نخبه ها فراری و خوبامون تو بندن
ما تو بغض و اونا به ریشمون میخندن
دست تو پست مردم و قسم شون به تنبان
پول و فکر هست اما خرج میشه تو آزکابان؟

صدای تیشه فرهادم
وقتی گلو بریده فریادم
آتش زیر خاکسترم
نطفه ی طوفان در سرم

سلام منو برسون به هشتاد و هشت و محفل
سلام منو برسون به الف دال از ته دل
سلام منو برسون به بچه ها، گریف
به ضرب و زخم و ضجه... ماموریتای کوییدیچ
به بی نشان ها به بچه های پاک ارزش

سلام منو...

سلام منو برسون به بچه های وزارت... سفارشی
تو خاکیای زنگ انشا... سفارشی
سلام منو برسون به چروکای پشت پلک و چرک کار و دست مدیرا...
پینه بسته حالا
سلام منو برسون به … و شک نکن تو کتک زیر چک وا نمیده پهلوون
سلام منو برسون به اسنیپ که خشک نشده هنوز مث بلک قدیم... آزکابان... دوره ات رو کن آباد!
اینارو نمی گم که بگی ناامیدى
حتی اگه یه روز خوش ندیدی
فقط تویی تویی که فرداتو می سازی
تو رئیس خودتی واس خودت سربازی




پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۳۴ یکشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۴

مادام پامفری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۴ دوشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۴:۰۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۵
از ازاون دور دورا
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 58
آفلاین
بابا بده کشتی ما رو از بس اخبار نگاه کردی
پدر گرامی: ساکت باش دختر اخبار اخبار میفهمی وقت برای کارتون نگاه کردن زیاد
پاپی:آره تو گفتی ومنم باور کردم فقط نگاه میکنی هیچی سرت نمیشه
و دخترک قصه ما با ناراحتی از خانه بیرون میرود و هی غرغر میکند
پدر:زن رفت بیرون بپر یه چایی دم کن الان که سریال شروع بشه
.
.
.
.
دیدی بابا این فیلم و الکی نخریدم نگاه کن یاد بگیرید
بلند شو بلند شو دخترک بی همه چیز بلند شو مدرسه داری برو بخواب.

(((((((تقدیم به پدر مادرایی که آزادی عمل به فرزنداشون میدن قصد توهین نداشتم)))))))



پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۴

سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۶ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۲ دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱
از تو تالار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 265
آفلاین
کودکی خوشحال به سمت تلویزیون جادویی دوید و آن را روشن کرد و روی کانال "گویا" تنظیم کرد.
عروسکش را در آغوش گرفت و مشغول تماشای تلویزیون شد.
انیمیشنی که همه آن را می شناسند.

تصویری متحرک از سر لرد سیاه در قاب عکسی قرار داشت و شعری با این مضمون می خواند:

- آماده اید مرگخوارا؟
- بله ارباب.
- نشنیدم صداتونو.
- بله اربااااااب.
- اووووووووووو.......تیکه تیکه میکنه اون شما رو.
- باب. خون. آشام.
- زرد و خون خوار و وحشتناک.
- باب. خون. آشام.
- عاشق خونه اون تو دریاس.
- باب. خون. آشام.
- ندیدی اسفنج اینقدر ترسناک.
- باب. خون. آشام.....باب. خون. آشام....باب. خون. آشام.
- بااااااااااب. خون آشاااااااااام......هی هه هه هه هه.

و سپس تصویری به این شکل ظاهر شد:
تصویر کوچک شده


و کودک نیز با این فرمت: ، به تلویزیون خیره شده بود و از برنامه لذت می برد.





ویرایش شده توسط سوزان بونز در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۲۱ ۲۱:۴۴:۴۹

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.