هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





فصل اول : ماموريت پتي گرو (ويراست اول)
پیام زده شده در: ۰:۲۰ چهارشنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۳
#71

آبرفورث دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۰:۴۶ سه شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 543
آفلاین
فصل اول
مأموريت پتي گرو
--------------------
مردي كوتاه فامت و خپل، به اطراف با نگراني مي‌نگريست. آتش جلوي او از بين مي رفت و به اضطراب مرد مي افزود. اين به اين حقيقت كمكي نمي كرد كه ارباب او بيش از حد در حالت بدي بود.
صدايي بيمار گونه و شيرين از پشت سر او هيس هيس كرد:
- دم باريك!
دم باريك به سوي او برگشت و و روبه‌روي ارباب و مار بزرگش ايستاد. دم باري لرزيد. او از مارها متنفر بود. او هميشه از شيرها بيشتر خوشش ميامد.
دم باريك با صدايي نامعمولي كه به طرز غيرعادي بلند و شبيه جيغ جفد بود پرسيد:
- بله ارباب؟
ولدمورت لبخند زد.
او در يك تلاش سعي مي كرد تا صدايش نرم به نظر برسد...
- خدمتكار من، تو چيزي براي ترسيدن نداري.
به طرف دم باريک نزديك شد، کسي که نامش پيتر پتي گرو بود، قاتل پاتر ها و تحت تعقيب در کل دنياي جادوگري، سپس سرش را طوري خم کرد انگار چيزي را فراموش کرده باشد. وبعد از چند ثانيه سرش را به علامت تصديق تکان داد.
ولدمورت به طور غيرعادي حرفش را تمام كرد، بر روي مبل از كار افتاده‌ي زشت نشست.
- حمله وزارت خونه موفق نبود، من رد نمي كنم، اما شكست كامل هم نبود. ما تونستيم يكي از بزرگترين شواليه‌هاي دامبلدور رو بكشيم. بلاتريكس خودش را به طور شايسته اي نجات داد. اما يك جايگزيني هست، هميشه به نظر مي رسه كه در جنگ آخر باشد.
ولدمورت ادامه داد:
- ممكنه تعجب كني كه اين بايد با تو انجام بشه دم باريك...
پتي گرو سرش را به سرعت تكان داد
- من يك ماموريت برايت دارم. سخته، اما براي نقشه‌ي ما حياتيست.
پتي گرو از ترس بر اندامش لرزه افتاد.
با ترس پرسيد:
اگر نتونم چي؟
ولدمورت به ناخن‌هايش بدون ذره‌اي نگراني نگاه كرد.
با خونسردي پاسخ داد:
- عواقبي در پي خواهد داشت.
اشك‌ها در چشمان پتي گرو جمع شدند. بعضي وقتها او آرزو مي كرد جيمز و بقيه‌ي غارتگران براي نجاتش مي‌آمدند. اما، از او متشكر بود، آنها هرگز اين كار را نمي كردند.
- اما من نقشه‌اي براي اون موارد خاص هم دارم.
پتي گرو سرش را وقتي كه اربابش درحال سپردن نقشه‌هايش به او بود، به سرعت تكان مي داد. وزن جهان هم اكنون بر شانه‌هايش سنگيني مي كرد.


ویرایش شده توسط آبرفورث در تاریخ ۱۳۸۳/۷/۲۹ ۰:۴۵:۲۰


فصل های ترجمه شده از کتاب "هری پاتر و شوالیه های محفل"
پیام زده شده در: ۲۳:۵۰ سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۳
#70

آبرفورث دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۰:۴۶ سه شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 543
آفلاین
Chapter 1
Pettigrew's Mission
فصل اول
مأموريت پتي گرو


The short, chubby man looked around nervously. The fire in front of him was beginning to die, adding to the man’s anxiousness. It didn’t help the fact that the man’s boss was in an extremely bad mood.

مردي كوتاه فامت و خپل، به اطراف با نگراني مي‌نگريست. آتش جلوي او از بين مي رفت و به اضطراب مرد مي افزود. اين به اين حقيقت كمكي نمي كرد كه ارباب او بيش از حد در بدي بود.
“Wormtail,” a voice hissed from behind the man in a sickly sweet tone. Wormtail turned around. In front of him stood his master and his large snake. Wormtail shivered. He hated snakes. He’d always like lions better.
صدايي بيمار گونه و شيرين از پشت سر او هيس هيس كرد:
- دم باريك!
دم باريك به سوي او برگشت و و روبه‌روي ارباب و مار بزرگش ايستاد. دم باري لرزيد. او از مارها متنفر بود. او هميشه از شيرها بيشتر خوشش ميامد.
“Yes, master?” Wormtail inquired in an unusually high and squeaky voice. Voldemort smiled.
ورمتيل با صدايي نامعمولي كه به طرز غيرعادي بلند و شبيه جيغ جفد بود پرسيد:
- بله ارباب؟
ولدمورت لبخند زد.
“You have nothing to fear, my servant,” he stated in an attempted soothing voice. Voldemort approached Wormtail, also known as Peter Pettigrew, killer of the Potters and traitor to the rest of the wizarding world and tilted his head as if he had forgotten something. He nodded a few seconds later.
او در يك تلاش سعي مي كرد تا صدايش نرم به نظر برسد...
- خدمتكار من، تو چيزي براي ترسيدن نداري.
به طرف دم باريک نزديك شد، کسي که نامش پيتر پتي گرو بود، قاتل پاتر ها و تحت تعقيب در کل دنياي جادوگري، سپس سرش را طوري خم کرد انگار چيزي را فراموش کرده باشد. وبعد از چند ثانيه سرش را به علامت تصديق تکان داد.
“At least not yet.” Voldemort finished casually, sitting down in an ugly jade armchair. “The attack at the Ministry was not a success, I’ll admit. But it was not a failure. We managed to kill one of Dumbledore’s most loyal knights; Bellatrix redeemed herself worthily. But there is a replacement, as there always seemed to be in the last war.”
ولدمورت به طور غيرعادي حرفش را تمام كرد، بر روي مبل از كار افتاده‌ي زشت نشست.
- حمله وزارت خونه موفق نبود، من رد نمي كنم، اما شكست كامل هم نبود. ما تونستيم يكي از بزرگترين شواليه‌هاي دامبلدور رو بكشيم. بلاتريكس خودش را به طور شايسته اي نجات داد. اما يك جايگزيني هست، هميشه به نظر مي رسه كه در جنگ آخر باشد.

“You may be wondering what this has to do with you, Wormtail,” Voldemort continued. Pettigrew nodded shakily. “I have a mission for you. It will be difficult, but it is vital to our plans.” Pettigrew shivered. Difficult and important missions weren’t exactly his cup of tea.
ولدمورت ادامه داد:
- ممكنه تعجب كني كه اين بايد با تو انجام بشه دم باريك...
پتي گرو سرش را به سرعت تكان داد
- من يك ماموريت برايت دارم. سخته، اما براي نقشه‌ي ما حياتيست.
پتي گرو از ترس بر اندامش لرزه افتاد.

“What if I fail?” He asked fearfully. Voldemort studied his nails without any bit of real concern.
با ترس پرسيد:
اگر نتونم چي؟
ولدمورت به ناخن‌هايش نگاه كرد بدون ذره‌اي نگراني

“There will be consequences,” he replied cooly. Tears were forming in Pettigrew’s eyes. Sometimes he wished James and the rest of the Marauders would come to his rescue, but, thanks to him, they never would. “But I have planned ahead for those certain circumstances.”
با خونسردي پاسخ داد:
- نتيجه‌اي خواهد داشت.
اشك‌ها در چشمان پتي گرو جمع شدند. بعضي وقتها او آرزو مي كرد جيمز و بقيه‌ي غارتگران براي نجاتش مي‌آمدند. اما، از او متشكر بود، آنها هرگز اين كار را نمي كردند.

- اما من نقشه‌اي براي اون موارد خاص هم دارم.

Pettigrew nodded shakily as his master began to confide his plans for dominance to him, the weight of the world making his shoulders sag.

پتي گرو سرش را وقتي كه اربابش درحال سپردن نقشه‌هايش به او بود، به سرعت تكان مي داد. وزن جهان هم اكنون بر شانه‌هايش سنگيني مي كرد.


ویرایش شده توسط فرد ویزلی در تاریخ ۱۳۸۳/۷/۳۰ ۲۳:۴۱:۲۱


Re:بحث در مورد ترجمه هری پاتر و شوالیه‌های محفل !
پیام زده شده در: ۱۶:۵۱ سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۳
#69

فرد ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۳ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۴:۱۲ یکشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۷
از کوچه دیاگون - مغازه جیب بر های جادویی ویزلی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 185
آفلاین
نقل قول:

مانداگاس نوشته:
فرد عزيز ترجمه فصل چهار تموم شد
كه اگه اجازه بدي من اسم:بازديد مجدد از اتوبوس شوااليه
را براي اسمش انتخاب كردم حالا چي كار كنم منظورم اينه كه به شما بفرستمش يا براي سايت
؟؟؟؟
كاراكترهاي فصل هم
هري و لوپين بودند اما كلمه هاي فارسي شو نشمردم
فكر كنم اگه اين قانون رو برداريم بد نيست
كه كلمه ها رو بشموريم ؟؟ اين شكلي نشينا
----------------------------------------------
من مي تونم فصل 6 رو بردارم -كسي مي تونه دو تا فصل تر جمه كرده
با شه يا هر كي يدونست؟- اگر مي تونم
اسمش به فارسي :س.م. ج ها
و فكر مي كنم 1733 كلمه است
اما اين دفعه يكم بيشتر طول ميكشه چون يكم گرفتارم
چاكر همه دوستان
((ديگ و پاتيل ارزونم داريما.))


بچه ها از مانداگاس یاد بگیرید
ایول مانداگاس عزیز
منم فصل 2 رو تموم کردم
فصل 5 رو هم که دارکی برداشت پس فصل 6 هم مال شما و فصل 7 رو هم من برمیدارم
در ضمن فانون کلمه های فارسی لغو شد


تصویر کوچک شده


Re:بحث در مورد ترجمه هری پاتر و شوالیه‌های محفل !
پیام زده شده در: ۱۶:۴۶ سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۳
#68

فرد ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۳ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۴:۱۲ یکشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۷
از کوچه دیاگون - مغازه جیب بر های جادویی ویزلی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 185
آفلاین
دارکی عزیز لینک رو تو پست قبلی گذاشتم ولی خوب چون شما زیاد وقا نداری یه بار دیگه هم میزارم

http://www.fanfictionworld.net/hparchive/viewstory.php?sid=37264


تصویر کوچک شده


Re:بحث در مورد ترجمه هری پاتر و شوالیه‌های محفل !
پیام زده شده در: ۱۵:۲۹ سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۳
#67

ماندانگاس فلچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۹ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۳۷ یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 26
آفلاین
فرد عزيز ترجمه فصل چهار تموم شد
كه اگه اجازه بدي من اسم:بازديد مجدد از اتوبوس شوااليه
را براي اسمش انتخاب كردم حالا چي كار كنم منظورم اينه كه به شما بفرستمش يا براي سايت
؟؟؟؟
كاراكترهاي فصل هم
هري و لوپين بودند اما كلمه هاي فارسي شو نشمردم
فكر كنم اگه اين قانون رو برداريم بد نيست
كه كلمه ها رو بشموريم ؟؟ اين شكلي نشينا
----------------------------------------------
من مي تونم فصل 6 رو بردارم -كسي مي تونه دو تا فصل تر جمه كرده
با شه يا هر كي يدونست؟- اگر مي تونم
اسمش به فارسي :س.م. ج ها
و فكر مي كنم 1733 كلمه است
اما اين دفعه يكم بيشتر طول ميكشه چون يكم گرفتارم
چاكر همه دوستان
((ديگ و پاتيل ارزونم داريما.))


مÙ


Re:بیایید با کمک هم یه کار باحال بکنیم !!!
پیام زده شده در: ۱۵:۱۰ سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۳
#66

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
خیلی خب باشه کارهای باحال کنین! توجه کنین که ظاهرا دیشب من قبول کردم فصل 5 یه چیزی رو ترجمه کنم... اگه بگین چی بود خیلی خوب میشه چون من یادم رفته یعنی لینک رو اینجا شپلخ کنین که منم ببینم چی کاره دارکم!


!ASLAMIOUS Baby!


Re:بحث در مورد ترجمه هری پاتر و شوالیه‌های محفل !
پیام زده شده در: ۰:۵۲ سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۳
#65

فرد ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۳ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۴:۱۲ یکشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۷
از کوچه دیاگون - مغازه جیب بر های جادویی ویزلی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 185
آفلاین
حالا حاجی ما که نگفتیم از فن فیکشن ما بد بگو
تازه این چه جور عدلیه که دختری در برج رو با هری پاتر و شوالیه های محفل مقایسه میکنی؟



تصویر کوچک شده


Re:بحث در مورد ترجمه هری پاتر و شوالیه‌های محفل !
پیام زده شده در: ۰:۲۶ سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۳
#64

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
عزیزان توجه کنید من زبانم خوب نیستش در کل خدمتتون عرض کنم که

I Am Currently Working On 3 Projects At Same Time And Don't Have Time To Take A new one! Got it mr.spell casters? i got war craft diablo etc... so find some body else! may the darkness be at your side

و بعدش که

This stupid foolish helish fanfictions! doesn't worth to be tranclated! if that girl in the tower is the best of them! i gladly will say good bye to world of harry potter!

در آخرم اینکه

bewary Of Mamali And His Estekbar


!ASLAMIOUS Baby!


Re:بحث در مورد ترجمه هری پاتر و شوالیه‌های محفل !
پیام زده شده در: ۲۱:۱۲ دوشنبه ۲۷ مهر ۱۳۸۳
#63

فرد ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۳ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۴:۱۲ یکشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۷
از کوچه دیاگون - مغازه جیب بر های جادویی ویزلی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 185
آفلاین
از شما بسیار متشکرم ولی اگه دقت کرده باشی هرکی که میخواد کمک کنه یکی از فصل ها رو برمیداره و یه پست میزنه و مشخصات فصل و .. رو مینویسه ...... به این صورت :

عنوان فصل :
تعداد کلمات انگلیسی :
تعداد کلمات فارسی :
کاراکتر های این فصل :

البته تعداد کلمات فارسی و کاراکتر های این فصل رو بعد از ترجمه کردن متوجه میشید که میتونید مثل سایرین جلوش بنویسین نا مشخص

در ضمن من لیست فصل ها رو نوشتم و همچنین اونایی که برا ترجمه گرفته شده رو هم مشخص کردم تا قاطی نشه

ممنون


تصویر کوچک شده


Re:بحث در مورد ترجمه هری پاتر و شوالیه‌های محفل !
پیام زده شده در: ۱۶:۲۸ دوشنبه ۲۷ مهر ۱۳۸۳
#62

اینیگو ایماگو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۰ دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۱ یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۶
از کجایی؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
منم هستم :bigkiss:


تصویر کوچک شده

آوادا کداورا! طلسمی با دو چهره!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.