هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۲۹ یکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
بررسی پست شماره 357 خاطرات مرگخواران، مورگانا لی فای:


بعضی پست ها رو برای ابراز احساساتمون می نویسیم. این اشکالی نداره. ولی وقتی درخواست نقد می کنین قضیه فرق می کنه. نقد کننده مجبوره پست رو به عنوان یک پست ساده در نظر بگیره. نمی تونه احساساتش رو دخالت بده. نمی تونه بذاره چیزایی که درباره شما یا هر اتفاقی که افتاده می دونه، روی نقدش تاثیر بذاره...و پست شما بدون اون احساس و معنی ها ناقص می شه. من الان مجبورم یک پست ناقص رو نقد کنم.


نقل قول:
گم شدن بعضی وقت ها چیز خوبی است. حتی اگر عمدی باشد.
آدم می تواند, خودش را, خاطراتش را, همه تاریخ و زندگی اش را, بردارد ببرد و گم شود بین زمان و مکان!
جمله ها قشنگ بودن. این جمله های اول معمولا مهم هستن. خلاصه کل پست رو تشکیل می دن. برای همین بعد از این جمله ها یه فاصله بذارین...برای جدا کردنش از متن و تاکید روی مهم بودنش...و همچنین برای فرصت دادن به خواننده برای هضم جمله.


نقل قول:
آن هم تیر و کمانی که از 10 سالگی همراهش بود.
در متن های جدی عدد ها رو حتما با حروف بنویسین.


نقل قول:
پشت سرهم آپارات کرده بود.
از این سر شهر به آن سر شهر. از این شهر به آن شهر.
این جا هم جمله ها قشنگ بودن...بی هدف بودن مورگانا رو خوب نشون دادین. ولی بین این دو جمله بهتر بود یکی رو انتخاب می کردین. شباهت کلمات به هم از زیبایی و تاثیر گذاری متن کم می کنه.


نقل قول:
آن گل‌ها... نمیسیاهایی که تلفظ اسمشان برای بقیه سخت بود و عزیزترین هایش را... برای خلوتش از اربابش اجازه گرفته بود.
فقط تلفظ اسمشون سخت نیست...خودشون هم سختن! نمیسیاها کی هستن؟ شما برای من توضیح داده بودین...ولی بعدش چی؟ الان چند نفر تو سایت اینا رو می شناسن؟ چه تلاشی برای جا انداختنشون انجام دادین؟ که اگه انجام دادین هم بی فایده بوده. اینا نه شناخته شده هستن نه جذاب. مثل یه بار روی ایفای نقش شما موندن و مزاحمتون شدن. شخصیت همیشه حق به جانب مورگانا رو از خود راضی تر از قبل نشون دادن! مورگانا خیلی لجبازی کرد...خیلی مقاومت کرد. سر جاش وایساد و گفت همینم که هستم! "همینم که هستم" رو می شه قبول کرد...ولی طرف حتما باید با عواقب این لجبازی هم کنار بیاد.

نقل قول:
و حالا خودش بود و جنگلی که "میسا" را درون خود پذیرفته بود.
توصیه می کنم که دست از همه این القاب و همراها و قدرت های خاص بردارین. اینا دارن مورگانا رو نابود می کنن.


نقل قول:
از پیغمبره سیاه چه انتظاری میرفت؟
مورگانا سیاه نیست. مورگانا مغروره! مورگانا خودخواهه. و مورگانا به همین دلیل تنهاست. هیچوقت قاطی بقیه نشد. بقیه شخصیت ها...سوژه ها. همیشه خودشو یه سرو گردن بالاتر دید. به همه از بالا نگاه کرد! و این خیلی آزاردهنده بود. تلخه...ولی واقعیت داره.


نقل قول:
اما اکنون خودش بود... تنها خودش و خودش و خورشیدی که در پس دریای آرام پشت درختان که از لابه لای شاخه ها دیده میشد، غروب میکرد...نسیم گرگ و میش غروب که می وزید و می نواخت و رایحه پیچک سفیدی که با عطر درخت اقاقیا در هم آمیخته و تا دستان درخت بالا رفته بود و همانجا روی شانه هایش خفته بود...
مواظب فضاسازیاتون باشین. اینجور جمله ها رو نباید کش داد...نباید تکرار کرد. حوصله خواننده رو سر می برن. می تونین ازشون وسط یک متن ساده تر استفاده کنین.


کل رولتون توصیف مورگانا بود...توصیف این که چقدر فوق العاده و فداکاره. طوری که از خودش و شخصیتش هم گذشته...خودشو گم کرده. و چقدر بقیه درکش نکردن. چقدر در حقش بی انصافی کردن و چقدر تنهاش گذاشتن. و با وجود همه اینا مورگانا هنوز قوی و مغرور ادامه می ده.
این واقعیت رو ببینین...آزاردهنده بودن این توصیف رو ببینین. اگه می خوایین همچین شخصیتی از مورگانا بسازین کسی نمی تونه ایرادی بگیره...ولی بعد گله نکنین! این کاریه که خودتون کردین. و یادآوری می کنم حرفای من فقط در حیطه ایفای نقش و در مورد شخصیت مورگاناست. شخصیت مورگانا به همه پیام "از من فاصله بگیرین ای موجودات بی ارزش!" می ده.


تصمیم با خودتونه که ادامه بدین یا برگردین و از صفر شروع کنین. ولی اگه قرار باشه تغییری داده بشه با تمام وجود آماده قبولش باشین. شخصیت مورگانا مریضه! یا برای خوب شدن تلاش می کنه یا می میره. به اندازه کافی زمان از دست داده. باید یه کاری انجام بده.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۲۹ جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
ارباب جان
ببخشید مزاحم شدم. یه زحمتی داشتم براتون
جسارتا می شه خواهش کنماینو نقد کنین؟
ببخشیدا


ویرایش:

لطفا به اینجا مراجعه کنید!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۱۰ ۳:۵۴:۰۲
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۱۰ ۴:۰۶:۲۲

تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۴ پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
سلام لوسیوس!

خوبیم لوسیوس!


دخترمونم خوبن لوسیوس!


اینم قوانین نقد این انجمن لوسیوس. لطفا یک بار بخونین.

بررسی پست شماره 297 قصر خانواده مالفوی ها، لوسیوس مالفوی:


اولین چیزی که باید بهشون توجه کنین شخصیت ها هستن.
تمام ابعاد شخصیت ها...اخلاق و رفتارشون. چه تو سایت و چه کتاب! مقام و موقعیت و شغلشون...و قدرت جادویی شون.
شخصیت های شما باید طوری باشن که با یه دیالوگ بشه شناساییشون کرد.
لوسیوس شما خوبه...سرد و بداخلاق...ولی گاهی از قالبش خارج شده. لوسیوس شخصیت متین و موقری بود! این حالتش باید حفظ بشه. در این مورد موقع نقد متن داستان بیشتر توضیح می دم.


نقل قول:
لوسیوس عرض اتاق را می پیمایید و به کاری که دراکو کرده بود می اندیشید.

لوسیوس در حالی که عرض اتاق را می پیمود، به کاری که دراکو کرده بود می اندیشید.

اینجوری بهتر نشد؟

این جمله اشتباه نیست. ولی قشنگ هم نیست!
یا مثلا این جمله:
نقل قول:
لوسیوس عصبانی بود و برای دراکو متاسف روی مبل نشست.


ولی نگران نباشین. این مهارتیه که کم کم کسب می کنین. این که بهترین جمله ها رو برای رسوندن منظورمون پیدا کنیم. اولش سخته. ولی با خوندن پست های خوب روون تر و راحت تر و سریع تر بهترین کلمات و جمله ها به ذهنتون می رسه. به نظر من بزرگ ترین فایده این سایت همینه. این که یاد می گیریم بهتر بنویسیم! موقع نوشتن بهتر منظورمونو برسونیم.
جمله های شما نامفهوم نیستن. ولی رفته رفته بهتر می شن. راحت تر می نویسین.


نقل قول:
علاقه زیادی به کشتن دراکو داشت ولی نمی توانست چون اگر این کار را می کرد دیگر کسی نبود که به او گیر دهد.
این قسمت کمی اغراق آمیز بود. بالا هم گفتم...سعی کنین شخصیتاتون از قالبشون خارج نشن. خیلی بعیده که لوسیوس به خاطر این اتفاق تا این حد از دست پسرش عصبانی بشه. مثالا و تشبیه ها رو می تونستین کمی ملایم تر کنین...کمی خنده دار تر! طوری که خواننده مثاله رو تصور کنه و زیاد روی خشم لوسیوس تمرکز نکنه.


نقل قول:
گوشی اش را بگیردو به کلی نابودش کند با تهدید های بی هنگامش...
وقتی به اشیاء یا هر چیز غیر جادویی ای اشاره می کنین باید مواظب باشین. متنتون باید قوی باشه که کشش اون قسمت رو داشته باشه. چون چیزای غیر جادویی خیلی راحت می تونن جو پست رو خراب کنن. اینجا به نظر من جای مناسبی برای اشاره به گوش نبود. می تونستین به جاش بگین چوب دستیشو بگیره...و کمی بیشتر توضیح بدین که خواننده بفهمه این چوب دستی گرفتن معادل همون گوشی گرفتن غیر جادوگر هاست.


سعی کنین تا جایی که ممکنه از دو شکلک پشت سر هم استفاده نکنین. موقعیت های کمی وجود دارن که دو شکلک و دو احساس لازم داشته باشن. از دو شکلک هم شکل هم که در هیچ موقعیت نباید کنار هم استفاده کنین. یکی کافیه.


نقل قول:
لوسیوس عصبانی برای آنکه از خطرات احتمالی که جان دراکو را تهدید می کرد به اتاقش پناه برد . دراکو و رودولفی که از دیدن لوسیوس بیخیال تا این حد عصبانی هنگ کرده بود و حتی فراموش کرده بود که برای چه وارد داستان شده است.
جمله هاتون خیلی اشتباهن...این شاید مهم ترین موردیه که باید سعی کنین برطرف کنین. چون هر چقدر هم طنزتون خوب باشه یا صحنه جالبی خلق کرده باشین، جمله های اشتباه نمی تونن منظور شما رو برسونن. نمی دونم چند سالتونه. ولی می دونم که این اشتباه رو اینجا می تونین بر طرف کنین. جمله ها رو بعد از نوشتن حتما بخونین. ببینین معنی می دن؟ درست معنی می دن؟ منظورتون واضحه؟


نقل قول:
رودولف با نوک قمه هایش بازی می کرد و سعی داشت پوست سیبی را با آنها بکند.
این که سعی می کنین از سوژه های شخصیت های سایت استفاده کنین خیلی خوبه.


نقل قول:
_ خب باید بری یه معجون شانس بخری و بزاری جای اون یکی.
فکر خوبیه...سوژه رو خوب ادامه دادین. و البته "بذاری" رو اینجوری می نویسن. ولی به هر حال ایده خوبی بود.


شخصیت های شما خوبن...اشکال خیلی مهم و اساسی ای ندارن. کافه یه ذره پخته تر بشن. سوژه رو خوب فهمیدین و ادامه دادین. کمی روی جمله ها کار کنین...کمی شخصیت ها رو قوی تر کنین و نکته های سوژه دار شخصیت ها رو کشف کنین.


_____________________

بررسی پست شماره 297 قصر خانواده مالفوی، اوتو بگمن:


نقل قول:
دراکو و رودی همچون تسترال هایی در گل فرو رفتندی
در قسمت های توصیفی بهتره اسم ها رو مخفف نکنین. اون قسمت هاظاهرا باید بی طرفانه و خنثی نوشته بشن. بدون احساس. روی "ظاهرا" تاکید می کنم. چون فقط باید ظاهر کار حفظ بشه. پشت جمله ها می شه ماهرانه هر نوع احساس و صمیمیت و نفرت و طرفداری از جبهه ای رو مخفی کرد.
این شکل فعل هاتون جذابیتی ندارن. شاید چون هیچ خاصیتی هم ندارن. لادیسلاو مرحوم گاهی اینجوری می نوشت. ولی کل رولش رو اینجوری می نوشت و خوب هم می نوشت...ولی اینجا لزومی نداشت از این شکل خاص استفاده بشه.


نقل قول:
- بینم تو این امارت به این گندگی ساحره ای چیزی نی دراک؟!
اون اشاره مستقیم که مدتیه دربارش بحث می کنیم همینه. به سوژه ها مستقیم اشاره نکنین. حالت دافعه ایجاد می کنن. لازم نیست هر دفعه موقعیت عجیب و جدید و فوق العاده ای خلق کنین...کافیه برای این اشاره مستقیم یه مقدمه چینی داشته باشین. مثلا رودولف هی بگه حوصلم سر رفت...خسته شدم...و وقتی دراکو دلیلش رو بپرسه بگه چون تو این امارت بزرگ ساحره ندارین...یه ساحره موطلایی دیدم. با ذوق و شوق دویدم طرفش که متوجه شدم مجسمه باباته!

کافیه کمی به سوژه شاخ و برگ بدین.


شخصیت هاتون خیلی ناآشنا هستن! شخصیت ها اگه تو کتاب یا تو سایت تعریف شدن باید اون تعریف رو رعایت کنین. دراکوی شما خیلی لات وارانه حرف می زنه. حالا درباره رودولف می شه اینو قبول کرد. ولی دراکو اینجوری نیست. مواظب شخصیت هاتون باشین.


نقل قول:
این جاست که از پشت صحنه شاره کردن سوژه رو به بوق ندم و اینا پس همون به زدن قدش کفایت می کنیم.
اون پشت صحنه ایا لطفا پشت صحنه بمونن...قطع شدن دست دراکو کجای سوژه رو می تونست خراب کنه؟ کمی شجاع باشین. دستش قطع شد که شد...اگه لازم باشه یه دست جدید در میاره. طنز نیست مگه؟ یا با همون دست قطع شده ادامه می ده. یا یه چنگال وصل می کنن جای دستش! فرقی نمی کنه.
شما با ترس و لرز یه ایده دادین...و فوری عقب نشینی کردین. ایده "بزن قدش با قمه" ایده خیلی خوبی بود...حیف که جسارت لازم رو برای استفاده ازش به خرج ندادین.


نقل قول:
- رودی خفه شو! پول تو جیبی من داره قطع میشه بعد تو می زنی زیر آواز! لامصب صداتم قشنگ نیس که...! انگار حنجره تو رو آسفالت کشیده باشن...
شخصیت هاتون تو هر دیالوگ سعی کردن خنده دار باشن...و نتیجه کاملا برعکس شده. این کارو نکنین. طنزتونو فعلا کمرنگ و خفیف نگه دارین. چون وقتی سعی می کنین بیشترش کنین خراب می شه. خیلی فحش تو متنتون هست...فحش دادن دائمی خنده دار نیست!


نقل قول:
- تستراله اون ماله بابام بود! چه کاری بود کردی آخه! پول خونت بابتش گالیون رفته روش...!
- مرتیکه همه کارا رو من کردم همه فکرارو من کردم بعد... اصن تو به چه حقی به صدای من توهین کردی؟! هان؟!وایسا الان از وسط شقت می کنم! دِ لعنتی وایسا!

و به دنبال دراکو تاخت. این بدو، اون بدو، تا کی به هم برسن.
- بابا... بابا... این رودی داره منو می کشه! کمک!... کمکککککک!
- وایسا الان شق الکمرت می کنم!
- این جا چه خبره؟!
دیالوگ ها به شدت تو خالی و بی هدف هستن. به هیچ دردی نمی خورن. نه به درد سوژه نه به درد خندوندن خواننده. دیالوگ حتما باید هدفی داشته باشه. بیخودی پستتونو طولانی نکنین.
یه موردی هم وجود داشت...نمی دونم عمدی بود یا غیر عمدی. برای همین فکر می کنم بهتره بهش اشاره نکنم. در انتخاب کلماتتون دقت کنین.


اوضاع رو کمی شلوغ کردین. به نظر من لزومی نداشت. سوژه یه جورایی آشفته شده! لازم نیست همیشه روی یه خط صاف و مستقیم جلو برین. ولی شلوغ کردن بی دلیل سوژه راه رو برای گره خوردنش باز می کنه. چون ممکنه نفر بعدی متوجه نشه که چطوری این سوژه رو بگیره و ادامه بده.

در بیشتر مواقع اصلا لازم نیست سوژه رو پیش ببرین یا مشکلی رو حل کنین. در پست شما دراکو چپ و راست اشاره می کنه که پول تو جیبیم داره قطع می شه...یه فکری بکن! به نظر من دیالوگ های بین رودولف و دراکو می تونست خیلی ساده تر و جالب تر از این پیش بره. مثلا دراکو توضیح می داد که در صورت قطع شدن پول توجیبیش چه اتفاقی میفته...و قضیه رو خیلی هم بزرگ نمایی می کرد. و رودولف اصلا حواسش به حرفای این نبود و هر موضوعی رو یه جوری به ساحره ها ربط می داد. البته این کار کمی سخته...کمی فکر می خواد...کمی خلاقیت. ولی خب جالب تره! سوژه های جذاب معمولا در جزئیات و قسمت های کم اهمیت پنهان شدن. باید بگردین و پیداشون کنین.


قدم هاتون رو کمی کند تر کنین. شخصیت هاتون زیادی دارن تند می رن. جلوشونو بگیرین و آروم تر و ملایم تر پیش برین.








پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۴۷ پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۴

اوتو بگمن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۵ چهارشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۷:۲۵ یکشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۴
از آنجا که عقاب پر بریزد...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 212
آفلاین
درود ارباب سابق دو عالم


خدمت رسیدیم جهت امر خیر نقدینگی... اگه میشه این را با نقدهایتان نابود بفرمایید.


Only Raven

تصویر کوچک شده



.:.بالاتر از مرگ را هم تجربه خواهم کرد.:.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۶ چهارشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۴

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۱ سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 6
آفلاین
سلام خدمت رفیق شفیق دوران هاگوارتز
حال شما خوب ارباب لرد؟
دختر گرامیتون خوبه؟
می شه اینو نقد کنید؟


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۵۳ دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
نقل قول:
ارباب این رو دیدین؟!اگه ندیدین ببینین!و بی زحمت نقدش کنین!
من چرا باید اینو دیده باشم آخه؟!
ما فقط رزرو تهدید آمیزتو دیدیم...اونم که لینی به زور فرستادمون تو اون تاپیک که مجبور شیم ببینیم!


نقل قول:
میشه من یکم این مدت زیاد مزاحم شما بشم تو این تاپیک تا بتونم نوشتنم رو پیدا کنم؟!
البته که می شه. هر چقدر دلتون می خواد مزاحم بشین! اینو ببینین!
میزان صبر ما الان سمت چپیه...با شناختی که از شما داریم قادر هستی در اسرع وقت ما رو به حالت سمت راستی برسونی!


بررسی پست شماره 297 مرگخواران دریایی، رودولف لسترنج:


در نگاه اول چی در پست شما جلب توجه می کنه؟
دیالوگ!...کلی دیالوگ! و من با دیدن همچین پستی تشویق می شم بخونمش. چون دیالوگ یعنی سرگرم شدن. یعنی لازم نیست حواسم شش دانگ جمع باشه...ذهنم درگیر بشه. این حس خوبیه. گاهی لازمه. برای همین کسی از زیاد شدن دیالوگ نترسه. کافیه حرفا بی جا و بی هدف زده نشن...تو خالی نباشن!


نقل قول:
_آخ!نزن اقا...نزن خانوم...چرا میزنی؟!
اینجا خواننده انتظار نداره رودولف بین آقا و خانوم تفاوتی قائل بشه؟ مثلا به خانوم حق زدن بده؟ من همچین انتظاری داشتم! اصلا هم اشاره مستقیم محسوب نمی شد.


دیالوگ های پشت سر هم شما کاملا سرگرم کننده و جالبن. به نظر من کمی زیادی به رودولف اجازه حرف زدن دادن. بیشتر از یکی دو کلمه نباید حرف می زد. چون بقیه شورشو در آورده بودن و این "شورش رو در آوردن" باید کامل نشون داده می شد.


نقل قول:
_برای اینکه ما رو عاصی کردی و هر شب از ما میخوایی که برات پست بزنیم!
اینو کی گفت؟...بیا معرفی کن یه مدالی چیزی بهش بدیم...حقشه!

این روش خیلی جالبه...که دیالوگ هایی با گوینده نامشخص بنویسیم و وسطا یا آخرش از دیالوگی استفاده کنیم که خواننده بتونه گوینده رو حدس بزنه...مثل یه جور کشف کوچیک! همین نکته های ریز هستن که خواننده رو خوشحال می کنن. بهش انگیزه می دن.


نقل قول:
همه مرگخوارها با تعجب به لرد نگاه کردند که به آنها در امر زدن رودولف،ملحق شده بود!
لرد که چشمان از حدقه درآمده مرگخواران را دید،به خودش آمد و پس از اینکه لباسش را مرتب کرد گفت:
_میخواستم تنوع ایجاد بشه،هی نگن لردشون فقط طلسم شکنجه استفاده میکنه!
طنز نوشتن درباره لرد به همین راحتیه! حتی می تونستین غلیظ ترش کنین. یعنی لرد به شکلی اغراق آمیز و با شور و حرارت تر از بقیه رودولف رو می زد! چون این جا برای یه لحظه کنترلش رو از دست داده و از قالبش خارج شده. هر کاری ازش بر میومد. اینجور طنزا درباره شخصیت های خاص کاملا قابل قبول هستن...تا جایی که اونقدر عجیب و مسخره نباشن که خواننده رو پس بزنن.


نقل قول:
خب چرا ما اینجاییم؟!چرا سوژه گره خورده؟!چرا تنوعتون باید سر من باشه؟!
سوژه گره نخورده...چرا تلقین می کنی؟ پیامی که اینجا به خواننده می دی اینه: من هیچی از سوژه نفهمیدم!
سوژه واضح بود...رسیده بود به خرس...نفر بعدی یا با خرس ادامه می داد یا پیش می رفت. این گره نیست! توقفه! فرق می کنه.


نقل قول:
_خب ما اینجا اومدیم چون در خواب چنین غاری رو مشاهده نموده بودیم...حالا اومدیم تا تحقیق کنیم این غار چیه که وارد خواب همایونی ما شده!
بله...سوژه اصلی اینه...ولی توقف های موقت روی سوژه های فرعی هیچ اشکالی نداره. اینجا کار خرس تموم شده بود. همون توقف نشون می داد کسی ایده جدیدی براش نداره و برای همین اشکالی نداشت که داستان پیش بره. شما هم داستان رو پیش بردین. انتخابتون هکتور بود. هکتور شخصیت سوژه سازیه. بهتره توی سوژه بمونه. شما هم اینو می دونستین و اشاره کردین:
نقل قول:
به نظر میرسید هکتور به زودی به دیگر مرگخوار ها و ماجراهای خطرناکی در داخل غار منتظر آنها بود،میپیوست!

و براش یه دلیل منطقی آوردین:
نقل قول:
_ببینم...معجون دوس داری خرس دریایی؟!
_خرس دریایی خیلی معجون دوست داشت!

از چنین فرصت کوچکی هم برای استفاده از سوژه هکتور صرفنظر نکردین. این کار درستی بود. و مرگخوارا رو وارد غار کردین. جایی که چیزی دربارش نمی دونیم و هر اتفاقی می تونه بیفته. این یعنی جذاب شدن سوژه.

شکلک تکراری و دائمی رودولف خیلی خوب بود.

شخصیت هاتون خوب بودن...دیالوگ ها خوب بودن...سوژه ها با مزه بود.جای بهتر شدن داشتن. ولی به هر حال خوب بودن. توقف کوتاه سوژه رو تموم کردین و سوژه رو جلو بردین. شما رودولف مفیدی بودین! نوشتن اون همه دیالوگ نشانه شجاعته! و این شجاعت از نوع خوبیه. از نوعی که باعث می شه توی تجربه های جدید شیرجه بزنین!

اشاره مستقیم آزاردهنده ای وجود نداشت. اوضاع شخصیت هاتون خیلی بهتر شده. دارن به خودشون میان!


برو به تلاشت ادامه بده...نه...برای پیشرفت نه. برای قرمز کردن صبرسنج ما!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۰۶ دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
ارباب این رو دیدین؟!اگه ندیدین ببینین!و بی زحمت نقدش کنین!
ارباب...این تمام سعی و تلاش ماست در راستای نصایح شما...بد شد؟!

ارباب...میشه من یکم این مدت زیاد مزاحم شما بشم تو این تاپیک تا بتونم نوشتنم رو پیدا کنم؟!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ یکشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
لینی

چرا ادامه دادن براتون سخته؟

شما که تجربه زیادی داری، لازم نیست ایده خاصی داشته باشی. کافیه از خودت بپرسی با این سوژه چیکار می شه کرد؟ اگه ایده ای به ذهنت نرسید و تاپیک مدتیه پست نخورده یعنی با این سوژه کار خاصی نمی شه کرد! یه تغییر اساسی توش بده...عوضش کن. این توصیه مال کساییه که تجربه کافی دارن...البته در مورد تاپیکای خاک خورده هر عضوی می تونه تغییر اساسی بده. چون اگه قرار بود پست بخوره تا اون موقع می خورد.


بررسی پست شماره 428 زندگی به سبک سیاه، لینی وارنر:


نقل قول:
گیبن باید راه جدیدی را آغاز میکرد،پس به سوی کتابخانه لرد رفت، کتابی را برداشت و با مهارت خاصی به سمت لرد پرتاب کرد.او میتوانست از این نامرئی بودن برای آزار و اذیت مرگخواران استفاده کند

آزار و اذیت مرگخواران! و نه لرد! متاسفانه اشتباهی که گیبن از شدت هیجان مرتکب آن شده بود، پرتاب کتاب به سمت لرد و آزار و اذیت او بود.
با ایراد گرفتن از سوژه موافق نیستم. با این که بگیم اینجا چرا فلانی فلان کارو کرد؟ یا سوژه اینجوری نبود چرا اینجوری ادامه داده شد...به نظر من تا جایی که ممکنه و ضربه مهمی به سوژه وارد نمی شه می تونیم اشتباه رو قبول کنیم. ولی کاری که شما انجام دادین ایراد گرفتن نبود. استفاده از این کار گیبن بود. که این بر خلاف ایراد گرفتن کار مفیدیه.


چرا کتابی می نویسی؟ سخت نیست برات؟ با توجه به زمان فعل ها اینو گفتم. البته کتابی نوشتن در این حالت می تونه با مزه باشه: می نگرد...می راند...می قاپد! ولی می تونه سخت هم باشه. هر جوری راحتی بنویس.


نقل قول:
لرد با دیدن این صحنه، با احتیاط نجینی را در آغوش می‌کشد.
- پرنسس ما، فک کنم مورد حمله قرار گرفتیم.
دیالوگ بامزه بود...شکلک هم خوب بود. ولی به نظر من جمله اگه با جدیت گفته می شد با مزه تر می شد. یعنی حالت لرد عوض نمی شد. فوقش با این شکلک:


نقل قول:
- نجینی به حالت آماده‌باش قرار بگیر. چوبدستی ما کو؟
این دیالوگ بر خلاف قبلی احتیاج به احساس داشت. خواننده اینجا باید می فهمید...لرد ترسیده؟ عصبانی شده؟


سقف شروع به لرزیدن می‌کند و دست سلسیتنا در میانه‌ی ورود به دهانش، و خیل عظیم مرگخواران که در تلاش برای قاپیدن تارصوتی گیبن بودند، در میان زمین و هوا متوقف می‌شوند.
شما اول درباره لرد نوشتین و بعد به مرگخوارا پرداختین! با وجود این که فکر نمی کنم این انتخاب عمدا و از روی فکر باشه( ) انتخاب بسیار درستیه. چون قسمت مفرح ماجرا سمت لرده و قسمت هیجان انگیز ماجرا سمت مرگخواران...و هیجان، چیزیه که باید حفظ بشه. اگه اول اونو می نوشتین و بعد درباره لرد توضیح می دادین تازگیشو از دست می داد.


نقل قول:
- وینکی جن خوب! وینکی تار صوتی رو گیر آورد. وینکی مرگخواران رو نجات داد. همه باید به وینکی افتخار کرد.
وقتی یه مشکل ایجاد می شه تا حد ممکن باید مشکلات قبلی رو حل کرد...یا حداقل اوضاعشون رو بدتر نکرد. اینجا مشکل جدیدی که ایجاد شده اینه که گیبن هوس آزار و اذیت دیگران به سرش زده که سوژه خوبی هم هست و می تونه همراه سوژه قبلی پیش بره. ولی در این حالت دیگه باید مشکل قبلی و تار صوتی و اینا حل بشه...که شما با استفاده از وینکی این مشکل رو حل کردین.


پست شما خیلی سوژه محور بود...این بد نیست. ولی فکر می کنم این همون چیزیه که جلوی شما رو گرفته بود و نمی ذاشت ادامه بدین. چرا فکر می کنین لازمه کاری با سوژه انجام بدین؟ شما می تونستین فقط در مورد قسمت اول بنویسین! یعنی آزار و اذیت های گیبن و ترسیدن لرد و نجینی. اون قسمت می تونست یه پست کامل باشه. یا اگه اون قسمت رو نداشتیم کافی بود گیبن بره سراغ یکی و براش ایجاد مزاحمت کنه. با همین مزاحمتا می شه کلی پست زد. لازم نیست نگران سوژه باشیم. سوژه می تونه منتظر بمونه. فقط کافی قسمت مرگخوارا فراموش نشه. مثلا در یک خط اشاره کنین که مرگخوارا هنوز در حال فکر کردن هستن که چطوری مشکل رو حل کنن. اشکالی نداره اگه این فکر کردنشون ده پست هم طول بکشه.


نقل قول:
لردم زیادی از لرد بودن فاصله نگرفته بود؟
نه... اصلا فاصله نگرفته. طنز لرد باید همین جوری نوشته بشه. مخصوصا چون تنها بود. جلوی بقیه مجبوره ظاهرش رو حفظ کنه ولی وقتی تنهاست و کتابی به سمتش پرتاب می شه خیلی طبیعیه که نگران بشه و حالت دفاعی بگیره. جلوی بقیه هم فقط کافیه ظاهرش حفظ بشه. مثلا با شنیدن یه صدا نپره بغل هکتور! یا حتی اگه پرید بعدا توجیه طنزآمیزی مثل" می خواستیم ببینیم عکس العملت چقدر سریعه و در صورت لزوم می تونی ما رو بگیری یا نه؟" براش بیاره.


___________________


بررسی پست شماره 352 خاطرات مرگخواران، مورگانا لی فای:


پرداختن به یک شخصیت به نظر من سوژه قشنگیه. هر شخصیتی...شناخته شده و شناخته نشده. چون می تونیم درباره زوایایی که شاید تو کتاب بهشون پرداخته نشده بپردازیم...آزادانه و مستقل از کتاب. یه مورد آزار دهنده در مورد نوشته های شما بود که راستش نیم تونستم توضیح دقیقی در موردش بدم. الان فکر می کنم کشف کردم چیه.
شما زیادی به ظاهر می پردازین. بیش از حد در مورد ظاهر اشخاص و صحنه ها توضیح می دین. به جای این کار درباره احساسات بنویسین...درباره حالت ها. لازم نیست روی حالت چرخش و شکل تاب خوردن و رنگ موهای اسنیپ تاکید کنین. اسنیپ شخصیت خیلی پیچیده ایه. احساسات متفاوت و عمیقی داره. احساسات و باطنش باعث می شه ظاهرش اهمیتی نداشته باشه. حتی در صحنه جنگ. در مورد شخصیت های دیگه هم همینطوره. به نظر من این توضیحات جزء به جزء ظاهر صحنه ها رو کمتر کنین.


نقل قول:
وسط نبردی که دوست را نمیشد از دشمن تشخیص داد، طبیعی بود که هر کسی در گوشه ای مشغول باشد. دور از دیگران و تقریباً بی توجه به هر کسی جز حریفش! طبیعی بود که آنقدر چرخ بزنی و از طلسم ها فرار کنی که جز نگرانی برای برخورد انواع طلسم ها، سرگیجه هم به مشکلاتت اضافه شود. و باز طبیعی بود که حواست را بدهی به آدم های مهم زندگی ات که در نبرد حضور دارند.
پشت سر هم ننویسین. مخصوصا پست جدی احتیاج به مکث داره. احتیاج به فرصتی برا هضم جمله ها:
وسط نبردی که دوست را نمیشد از دشمن تشخیص داد، طبیعی بود که هر کسی در گوشه ای مشغول باشد.
دور از دیگران و تقریباً بی توجه به هر کسی جز حریفش!
طبیعی بود که آنقدر چرخ بزنی و از طلسم ها فرار کنی که جز نگرانی برای برخورد انواع طلسم ها، سرگیجه هم به مشکلاتت اضافه شود... و باز طبیعی بود که حواست را بدهی به آدم های مهم زندگی ات که در نبرد حضور دارند.


اینجوری درکش راحت تر می شه.


نقل قول:
خیلی طبیعی بود که شنل سوروس اسنیپ در هوا چرخ بخورد و در کمتر از ثانیه ای، برقش محو شود. ولی اینکه سوروس زمین بخورد. اینکه موهای سیاه و روغنی اش، به کناری بخزد و صورت رنگ پریده اش را نمایش دهد، اینکه از درد روی زمین خم شود، اصلا طبیعی نبود.
ببین...این جا جزو همون جاهاییه که توضیح بیش از حد درباره ظاهر، آزاردهنده شده. و شکل توصیفش...
این جور توصیف ها کمی حساسن! توصیفی که این حس رو القا کنه که شخصی که داره داستان رو تعریف می کنه قبل از خواننده صحنه رو دیده. این خیلی با قدم به قدم پیش رفتن فرق می کنه. اینجا تاکید نویسنده روی این صحنه نیست...در واقع صحنه براش اهمیتی نداره. فقط می خواد بگه این صحنه عجیب بود! تاکید روی عجیب بودنشه. و این چیزی نیست که هدف شما باشه. برای همین بهتر بود صحنه رو قدم به قدم توضیح می دادین. همراه خواننده.


نقل قول:
آنقدر ترسناک که همه جنگ را متوقف کنند. آنقدر ترسناک که مورگانا یادش رفت می تواند بدون نیاز به طلسم کردن، از جلوی لونا رد شود. آنقدر ترسناک که ایلین را میخکوب زمین کرد و آنقدر ترسناک که باعث شد لرد برای چند لحظه نبرد را متوقف کند.
اینجاش کمی اغراق آمیز بود...طلسمی به سیوروس برخورد کرده و اون از شدت درد روی زمین افتاده. این صحنه در جنگ خیلی عادیه. اصلا منطقی نیست که همه جنگ رو ول کنن و بیان بالای سر سیوروس.


نقل قول:
مورگانا نفهمید اول خود و همقطارانش بالای سر سوروس رسیدند یا اول غیب شدند یا اول محفلیون را جایی در آنسوی سرش, جایی که نمی دانست کجاست، جا گذاشتند. فقط می دانست که بیرون اتاق سوروس ایستاده و شفادهنده ها مثل یویو دائم در رفت و آمدند.
جمله ها رو بیخودی پیچیده کردین. کافی بود می گفتین مورگانا نفهمید چه اتفاقی افتاد و کی رفتن اونجا. کلمه "یویو" انتخاب نامناسبی برای توصیف همچین موقعیت جدی و اضطراب آوریه.


نقل قول:
هرگز باور نمی کرد به خاطر سوروس تا این حد تحت تاثیر قرار گرفته باشد.
مورگانا نفهمیده بود، چند ساعت گذشته.نفهمیده بود راهرو چند بار از آدم ها, پر و خالی شده.و نفهمیده بود چند بار سوروس را معاینه کرده بودند.
مورگانا اشک های ایلین را می دید... زانوهای لرزان خودش را و لردی که حاضر بود همه آدم های دنیا را قتل عام کند.
شما برای نوشتن این پست دلیل داشتی...ولی نقش ها برای خواننده مشخصن...بی رحمانه مشخصن. سیوروس در داستان هیچوقت اینقدر محبوب نبوده. لرد اینقدر دلرحم نبود. بقیه مرگخوارا هم اینقدرا به سیوروس اهمیت نمی دادن. تنها شخصی که ناراحتیش عادی و قابل قبول بود آیلین بود.


نقل قول:
مورگانا نمی دانست چند نفر بالای سر سوروس هستند. و هیچ اهمیتی هم برایش نداشت. دیگر هیچ چیز به نظرش اهمیت نداشت. نه وقتی که چشم های شب رنگ سوروس داشت بسته می شد. نه وقتی که....
لرد کنار تخت او ایستاده بود.
آخرین چیزی که در ذهن مورگانا ثبت شد لبخند نایاب و آخرین درخشش برق چشم های سوروس توبیاس اسنیپ بود.
مورگانا و سیوروس هیچ ارتباطی با هم نداشتن...و وقتی غم مورگانا در این حد عمیق توصیف می شه خواننده دنبال دلیلش می گرده!
بهتر نبود داستان از زبان آیلین نوشته می شد؟ یا ارتباط عمیق تری بین مورگانا و سیوروس به خواننده معرفی و توضیح داده می شد؟


نقل قول:
زانوی مورگانا جلوی قبر سیاه رنگی خم شده و صدای گریه دو زن در قبرستان پیچیده بود. هیچکس متوجه سایه ای با چشم های سرخ و صورتی مارگونه، پشت بوته های روبروی قبر سوروس اسنیپ نبود!
این قسمت قابل قبوله! چون لرد سعی کرده پنهان بشه. ما همیشه ظاهر لرد رو دیدیم. منم همیشه تاکید می کنم ظاهر رو حفظ کنین. نمی دونیم پشت پرده چه خبر بوده. تو دل لرد چه خبر بوده. احساساتش چه جوری بودن. برای همین این قسمت خوب بود. لرد می تونه بصورت پنهانی نگران مرگخوارا باشه. تو کتاب هم سیوروس رو کشت...ولی تاسفش رو هم ابراز کرد!

سوژه قشنگی بود. کمی اشکالات منطقی داشت و کمی توصیف بی مورد.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۳۰ یکشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۴

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
اربااااااب
ارباااااااااااااااااب
بعد از قرنی وقت کردم بنویسم.
دوباره میام از این به بعد ^___^

ارباب جان میشه این نقد بشه لطفا؟


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۱۳ یکشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۴

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
ارباب من بالاخره موفق شدم!

لطفا این پست منو نقد کنین.

پرسش! (کپی رایت بای وندل)
لردم زیادی از لرد بودن فاصله نگرفته بود؟


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.