هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۰:۲۸ دوشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۴

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۷ یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۴:۱۵ شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹
از جوانی خیری ندیدم ای مروپ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 529
آفلاین
نویسنده این پست حسابی مشغول خوردن لواشک بود و به جای نوشتن رولش،هر دو کلمه ای که مینوشت،یه تیکه از اون لواشک لعنتی رو میخورد.همینطوری نیم ساعت گذشت و کاراکترهای فلک زده ی داستان همینطوری مات و مبهوت مونده بودن.تا اینکه بالاخره محموله ی موردنظر تموم شد و نویسنده دستاشو روی کیبورد نهاد ...

لـرد اندکی مکث کرد و متوجه شد که این مصاحبه داره بیش از حد طول میکشه.اما اینم میدونست که رد کردنِ خبرنگاران میتونه وجهه ی مرگخواران رو خراب کنه.به همین دلیل ترجیح داد وجهشون خراب بشه و سوژه بیشتر از این منحرف نشه.بسیار محترمانه کراب و هکتور رو به داخل خونه شوت کرد و درو بست!
- هکتور وسایلتو برگردون توی اتاقت تا خودتم به معجون تبدیل نکردیم!
- ارباب معجونی که من رو تبدیل به معجون میکنه بدم خدمتتون؟

در همین میان و به صورت خیلی یهویی،یک تسترال شروع به عرعر میکنه.کراب هم که زبونشو میفهمیده،متوجه میشه که داره احضارش میکنه.با خودش فکر میکنه که شاید این تسترال یک پیشگویی مهم در چنته داشته باشه.به همین دلیل هم از حضور لرد مرخص میشه و خودشو خیلی سریع به اتاق تسترال ها میرسونه.

تسترال ها با حالت تسترال گونه به کراب نگاه میکنن و یکی شون به نمایندگی بقیه شروع به عرعر میکنه:
- عـــر عور عر عر! (تو شرطی که شورای تسترالها برات تعیین کرده بودن رو شکستی!)
- اما باور کنین عــــر عععععع عــر عـــر (اما باور بفرمایین جناب تسترال،تحت هرشرایطی داشتم حقیقت و باورهای قلبی خودمو میگفتم)
- عععععع عــــر ععععع عـور! (درهرصورت یکی از پاسخ هات به خبرنگارها درست نبود،برای اینکه اعتماد انجمن برادری تسترال هارو دوباره بدست بیاری باید یه کاری برامون انجام بدی!)


ویرایش شده توسط تام ریدل در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۱۲ ۰:۳۵:۱۹



پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۹:۱۴ یکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
- بیا رو سر ما بخواب!

شاید اگر در آن لحظه، خبرنگاری در آن محل وجود نداشت، هکتور با آرامش ویبره نمیزد و به جایش به چندین تکه نامساوی تبدیل میشد که در آخر به شکم نجینی راه میافت. اما چون در آن لحظه تعداد زیادی خبرنگار در آنجا حضور داشت، پس هکتور نجات یافت و قیمه قیمه نشد و در نتیجه نجینی گرسنه ماند و از نعمت خوردن هکتور محروم شد.

- بیام ارباب؟! واقعا بیام؟ دارم میام ها!

میزان لرزش هکتور واقعا فراتر از حد استاندارد شده بود، همین موضوع موجب شد سقف ترک بخورد و حتی مقداری گچ نیز روی سر خبرنگاران بریزد. البته سودی که این موضوع داشت، این بود که لرد مقاوم سازی خانه ریدل برای زلزله های پانزده ریشتری را نیز به لیست اولویت هایش اضافه کرد.

- بله هکتور... البته این فقط یک اصطلاح بود... حالا هم میتونی بر...

- قربان؟ قربان؟ میشه خودتون رو معرفی کنید و شما هم به سوالای ما جواب بدید؟

امید لرد در جهت جمع کردن خرابکاری هکتور، به طور کامل به فنا رفت و لرد علاوه بر مقاوم سازی خانه ریدل، قیمه قیمه کردن هکتور را نیز در اولویت کارهایش قرار داد.
- خیلی خب هکتور... بیا... بهت افتخار مصاحبه کردن رو میدیم... ما بسیار ارباب بخشنده ای هستیم.

هکتور به سرعت در میان چوبدستی های خبرنگاران محاصره شد و البته کراب برای دقایقی نجات پیدا کرد.

- جناب گرنجر، آیا در خانه ریدل کمبود تخت خواب وجود داره که شما با لرد در یک اتاق میخوابید؟
- اول باید بگم که بنده دگورث هستم. دگورث گرنجر! دوم هم باید بگم که، نه... من ارباب رو دوست دارم، ارباب هم من رو دوست دارن... برای همین من هم اتاقی ارباب شدم!
- شما این موفقیت عظیمتون در معجون سازی رو مدیون چه چیزی هستید جناب دگورث گرنجر؟
- این یه استعداد ذاتی در من هستش راستش.

لرد با شنیدن جواب آخر دیگر نتوانست صبر کند، پس در حالی که میکوشید داد و فریاد به راه نیندازد، گفت:
- راستشو بخواید جناب دگورث گرنجر میخوان وسایلشون رو به اتاق من منتقل کنن!
- امم... جناب لرد سیاه... چند تا سوال دیگه باقی مونده...
- ارباب؟ ارباب؟ میشه بمونم؟ اصلا میخواید معجون "رضایت برای مصاحبه" بدم بهتون؟
- عه؟ ارباب؟ من که انقدر زیبا هستم؟ من مصاحبه نکنم یعنی؟

لرد:



پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۷:۳۶ یکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
چشمان کراب از سمت خبرنگارانِ متوقف شده به سمت لردِ مبهوت- خشمگین چرخید. کم کم داشت میترسید، ترس لطیف خانمانه ای که در وجودش با کفش پاشنه بلندی، آرام آرام و تیلیک تیلیک کنان بالا می آمد. بلاخره تمام جراتش را جمع کرد و نگاهی به پشت سرش انداخت. چیزی را که میدید موجب شد او هم به حالت مبهوت تغییر حالت دهد. باعث شد از ترس ناخن های بلند و لاک زده اش را به دهان ببرد و با صدای کلفت و عشوه ای تسترالی ابراز احساسات کند.
- اوا!

هکتور در حالی که دو پاتیل را به جای کفش در هر کدام از پاهایش کرده بود، پاتیل دیگری را بر سرش گذاشته بود و تا میتوانست به خودش معجون آویزان کرده بود ویبره زنان مقابل چشمان مبهوت خبرنگاران ایستاده بود.
- ارباب من بند و بساتمو جمع کردم برای نقل مکان به اتاقتون! یه تخت اون گوشه میزنم، یه آزمایشگاه هم بالاش!

لرد درفکر فرو رفته بود گه چه وامنشی می تواند از خودش نشان دهد. مشغول سبک سنگین کردن این بود که کدام راه پیش رویش بهتر است. کشتن هکتور در همان لحظه یا موکول کردن کشتن هکتور به پس از رفتن خبرنگار ها. اگر در آن لحظه هکتور را میکشت و قیمه قیمه میکرد یا به دختر عزیزش شام میداد ممکن بود خبرنگارها بترسند و فرار کنند و او این فرصت سیاه و زیبا را از دست بدهد. باید هر چه زودتر تصمیمی میگرفت و آن را اعلام میکرد.

ولی انگار پیش از اینکه بتواند تصمیمش را اعلام کند خبرنگاران از شوک این ورود ناگهانی هکتور بیرون آمده بودند. هنوز حتی کراب سر برنگردانده بود که صدای چیلیک چیلیک دوربین خبرنگاران دوباره به هوا بلند شد.
- شما هم اتاقی دارید؟
- مگه اتاق های اینجا کمه؟
- به مرگخوارانتون آزمایشگاه نمیدید که مجبورن از بالای تختشون استفاده کنن؟

سوال های متعدد و پشت سر هم خبرنگاران با ورود هکتور روند تازه ای به خود گرفته بود و از چهره هکتور مشخص بود که هنوز نمیداند با ورود ناگهانی و این چنینش چه خرابکاری بزرگی کرده است!

- ارباب، ارباب من شب کجا بخوابم؟ یه تخت دو نفره بزنم پیش تخت شما؟ معجون مصاحبه بدم بهتون؟


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۲:۴۰ دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۱۰:۲۴
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
صدای چیلیک چیلیک دوربین‌ها که بی‌وقفه از چهره و هیکل زیبایش عکس می‌انداختند کمرنگ می‌شود. دیگر نوری که در حین عکس انداختن بر صورتش تابیده می‌شد چشمانش را اذیت نمی‌کند. حتی نگاه‌های خیره‌ی خبرنگاران که با اشتیاق منتظر پاسخ بودند نیز آزارش نمی‌دهد.

تنها دو چیز بود که در این لحظه بر او اثر می‌گذاشت. اول قول و قرارهایی بود که با تسترال‌ها گذاشته بود و او را وادار به گفتن حقیقت در هر شرایطی می‌کرد؛ و دوم لردی بود که در نزدیکی‌اش حضور داشت و منتظر شنیدن پاسخ او بود.

در ذهن وینست کرابِ مرگخوار، بدون شک این تنها لرد ولدمورت بود که می‌توانست لقب قوی‌ترین جادوگر را بگیرد. اما وینست کرابی که حالا بوسیله‌ی تسترال‌ها قدرت بینش بالاتری بدست آورده بود، شاید در جواب دامبلدور را برمی‌گزید.

وینست نمی‌خواست در اوج زیبایی(!) و جوانی و در مرز رسیدن به شهرت به دستان توانمند لرد ولدمورت آن هم به خاطر یک سوال کشته شود.

از طرفی وینست نمی‌دانست گفتن باور قلبی‌اش هم جزء واقعیت‌ها محسوب می‌شود یا خیر؟ نمی‌توانست از دست دادن قدرت پیشگویی‌اش را تصور کند، زیرا که آن به معنای دور شدن از شهرتی که به حق شایسته‌ی او و زیبایی بی‌نظیرش بود می‌شد.

دوباره صدای چیلیک چیلیک دوربین‌ها، نور فلش‌های پیاپی آن، و چشمانی که به او زل زده بودند در پیش چشمانش پررنگ می‌شود. باید هرچه سریع‌تر پاسخی می‌داد...

- به نظر من قوی‌ترین جادوگر سیاه در طول کل تاریخ، لرد ولدمورت هستش!

کراب این را بر زبان می‌راند و به متوقف شدن لحظه‌ای تمام صداها و نورهای اطراف زل می‌زند. آیا آن‌ها سیاه را شنیده بودند؟ اگر شنیده بودند آیا این جواب آن‌ها را قانع می‌کرد و سراغ سوال بعدی می‌رفتند یا...؟

پاسخ‌ها همه و همه در پست‌های بعدی!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲:۴۳ دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۸:۳۸ سه شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 371
آفلاین
وينسنت با ديدن خبرنگارها و دوربين، جيغ زنان صحنه را ترک کرد. به اتاقش رفت و کمد لباس ها را باز کرد. البته "در" كمد لباس ها را باز كرد ولي وينسنت وقتي براي جمله بندي درست نداشت. مسائل مهم ترى بود که بايد درباره شان فکر مى کرد.
- واى چى بپوشم؟

و شروع کرد به پرتاب کردن لباس ها.
- نه اين نه! اينم که چاق نشونم ميده! اينم که لودو برام خريده... آخه اينم شد شوهر؟

ظلم هايي كه شوهرش لودو در حقش كرده بود را به ياد آورده و در حال اشک ريختن بود که چشمش به يک لباس خورد. چشمان وينسنت از خوشحالى برق زد؛ به نظر مناسب مى رسيد.

در حالى که خبرنگارها هاج و واج هنوز در شوک رفتار عجيب وينسنت بودند و ولدمورت از عصبانيت دندان هايش را به هم فشار مى داد ناگهان صداى تق و توقى شنيده شد. همه ى نگاه ها به سمت صدا بازگشت.

وينسنت کراب كه دامن صورتى گل دارى پوشيده بود، کفش هايى به همان رنگ به پا کرده و در آخر گل صورتى اى را کنار گوشش گذاشته بود به سمت خبرنگاران آمد.

چند خبرنگار جلو رفته و تند تند عکس گرفتند. وينسنت با حالت هاى نيم رخ، تمام رخ، سه رخ و لبخند وينستيزا برايشان مدل داد. سپس يکى از خبرنگاران جلو آمد و مجددا چوبدستى اش را جلوى دهان وينسنت گرفت.
- سلام ما براى تهيه ى کارت هاى قورباغه اى مى خواستيم چندتا سوال ازتون بپرسيم.

وينست داشت مشهور مى شد و اگر اين اتفاق مى افتاد ديگر نيازى به پول هاى لودو نداشت. همه به زيبايى اش پى برده و عکسش را به ديوارها مى زدند. از تصور آينده ى درخشانش با خوشحالي پلک زد و موافقتش را اعلام کرد. خبرنگارها جلو آمدند.
- خب سوال اول، آماده ايد؟

وينسنت در دلش زمزمه کرد.
-مرلينا، دستم به دامن همسرت مورگانا، کمک کن تا من مشهور شم!

و بعد با صداي بلند گفت:
- بله آماده ام.
- به نظر شما قوى ترين جادوگر، لرد ولدمورت هستش يا دامبلدور؟!

لبخند روى لب هاى کراب خشکيد.


Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲:۱۲ یکشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
خلاصه:

کراب معجونی نوشیده و موفق به حرف زدن با تسترال ها شده. تسترال ها قدرت پیشگویی دارن و حاضرن این کار رو برای کراب انجام بدن. ولی یک شرط دارن. که کراب در هر شرایطی واقعیت رو بگه.
این کار اونقدرا که به نظر می رسه راحت نیست. مخصوصا وقتی طرف صحبت کراب لرد سیاه باشه.
کراب پیش لرد می ره و یک پیشگویی کوچیک انجام می ده. پیشگویی درست از آب در میاد و لرد حرفش رو(در مورد درست بودن پیشگویی هاش) باور می کنه.

_______________

-کرااااااااااااااااااب؟!

شنیدن صدای لرد سیاه برای هر مرگخواری وحشت آفرین است...ولی در آن شرایط خاص برای کراب حکم چوبه دار را داشت.
-من اینجا هستم ولی چون می ترسم ترجیح می دم جواب ندم تا شما فکر کنین نیستم و بی خیال بشین!

واقعیت تند و تیز تر از چیزی بود که هر دو طرف انتظار داشتند.
-جوجه مرگخوار رنگین چهره...سریع در محضر ما حاضر شو ببینیم!

کراب دوان دوان به جایی که احساس می کرد محضر لرد سیاه است رفت.
-حاضر شدم. ولی اصلا خوشحال نیستم!

کراب در انتظار کروشیو بود. ولی چهره لرد بصورت ناگهانی از هم باز شد.
-وینسنت...مرگخوار مورد علاقه ما. اوضاع خوبه؟ مشکلی که نداری؟

-ارباب فنرای تختخوابمون در رفته. شبا درست وسط این کمرم فرو...

همهمه ای از پشت سر کراب به گوش رسید و باعث شد جادوگر دلیل مهر و محبت ناگهانی لرد سیاه را متوجه شود. گروه انبوهی از خبرنگاران جادوگر تی وی!

لرد سیاه ردایش را مرتب کرد.
-کراب...این آقایون برای مصاحبه اومدن. داشتن دنبال یه مرگخوار می گشتن. و ما برای همین احضارت کردیم. بهشون جواب بده.

خبرنگار اول چوب دستیش را جلوی دهان کراب گرفت.
-آقای کراب. با تشکر از شما که با اشتیاق حاضر به پاسخگویی شدید. برای برنامه معرفی جادوگران قورباغه شکلاتی، قصد داریم چند سوال درباره لرد سیاه ازتون بپرسیم.




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ سه شنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۷ جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۰:۲۵ شنبه ۹ تیر ۱۳۹۷
از زیر چتر حمایتی رودولف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 92
آفلاین
کراب چشمانش را باز کرد . در حالت معمولی کراب بین 15 تا 20 دیقه برای لود شدن زمان میخواست، چه برسد به زمانی که پس از خوردن معجون هکتور از هوش رفته و در جایی دیگر به هوش امده.
مغز کراب هنگ کرد؛ و نیاز به ری استارت شدن داشت. قطره اب سردی از سقف روی سر کراب افتاد . کراب ریونی نبود اما می دانست که اتاق پیشگو اعظم حتی اگر فرست کلاس هم نبود، به این فجاحت هم نبود.
کراب از اتاق بیرون امد و وارد راهرو باریکی شد . جلوی در فیلیوس روی چهار پایه قرمزی مشغول نصب یک تابلو روی دیوار بود.

_بیدار شدی بالاخره

_ اینجا کجاس؟

_زیر زیر زمین خونه ریدل ها. بعد از خوردن یکی از معجون های هک توی اتاق ارباب ؛ توهم زدی که کلاغ سیو هستی . به زور از روی دست سیو جدات کردن و انداختنت تو این اتاقه. تو هم بیهوش شدی

_ و اون وقت تو اینجا چکار میکنی؟

_داشتم دنبال یه تابلو از جدم میگشتم

کراب به این فکر میکرد که برود و هک را پیدا کند و کاری کند که معجون حنجره صاف کن از احما احشا هک به روی دیوار بپاچد.

_باشه فلیت...بگرد....خواستن توانستنه

_منظورت چی بود؟

کراب بار دیگر به این فکر کرد که باید جواب این کوتوله را هم بدهد . در همان لحظه افکت صدای تسترال به صورت خو جوش در مغز کراب پخش شد.

_فلیت...من...باید یه چیزی بگم.

_بگو....چیزی هست بگو تو دلت نمونه

_ک....کو... :worry:

_بگو دیگه...میخوای حدس بزنم:کلوچه...

_

_کولومبیا

_

_کولالامپور

_

_کوسه

در همین میانه ارسینوس از ته راهرو نزدیک شد و کنار فیلیوس ایستاد .

_کراب بهوش اومدی...سعی کن سیو نبینتت....هنوز دستش درد میکنه. دارید 20سوالی بازی میکنید؟

_اره ....یه کلمه که اولش کو هست

_تو جیب جا میشه؟

_کوه

_جانداره؟

کراب که حس میکرد اگر چند تا حدس دیگر را بشنود مغزش از چش چارش به بیرون سرازیر می شود فریاد زد:

_کوتوووووووووله

_به..من میگی....کوتوله. خفت میکنم
فیلیوس در یک حرکت سریع کراوات ارسینوس را دور گردن کراب انداخت و برای خفه کردن او کاملا مصمم به نظر میرسید .
ارسینوس که طی حرکت مذکور در شرف خفه شدن در کنار کراب بود گفت:

_فلیت..اگه قصدت فقط کشتن کراب حدودا 2000سال پیش جلادا مشکلت رو حل کردن و وسیله مناسب تری به اسم تناب دار اختراع کردن و اگر هم قصدت سو قصد به جون وزیر مملکته...خیلی خوب عمل کردی

فلیت ویک کراوات رو ول کرد . شانس اوردی که دلم نمیخواد به جرم قتل وزیر مملکت برم ازکابان . وگرنه الان در حال اولین مصاحبه هات با مرگ بودی.هیپو گریف بوقی. و بعد کنار ارسینوس و روبه روی کراب ایستاد

کراب که نفسش بالا نمیامد تازه متوجه شده بود که شجاع بودن شرط ساده ای نیست.














چه جالب




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ جمعه ۲۲ آبان ۱۳۹۴

دای لوولین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۳ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲:۲۹ جمعه ۲۰ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 292
آفلاین
کراب با خود فکر کرد. او به تسترال قول داده بود که شجاع باشد. کراب لشکری از لوازم آرایشی اش را داشت. کراب شاید یک اسلیترینی مکار بود، شاید جدیدا بر طبق قولی که به تسترال داده بود کمی از رگه های گریفندوری بودن در او دیده می شد، اما کراب هر چه بود راونی نبود و نمی فهمید که اگر بگوید پیشگویی کار تسترال هاست دیگر خودش پیشگوی اعظم نمی شد.
- تسترال!
- چی؟
- به جون هک فحش ندادم ارباب. تسترال ها پیشگویی کردن. :zogh:
- کراب! احتملا رنگ موی جدیدت رو مغزت تاثیر گذاشته. تسترال ها حرف نمی زنن.
- جون هک حرف می زنن ارباب. پیشگویی کردن هر کی این معجون هکتور رو بخوره مثل کلاغ غارغار میکنه. :zogh:
کلاغ ها هرگز غارغار نمی کردند. کلاغ ها قارقار می کردند. ولی خب قارقار کلاغ ها هرگز زیرنویس نداشت. پس شاید اصلا غارقار می کردند. کلاغ ها کلا موجودات بدبختی بودند. کلاغ ها هرگز به خانه خود نمی رسیدند. ای مادر بگرید برای کلاغ ها
شاید بقیه هکتور را قبول نداشتند. اما هکتور خودش می دانست که بهترین معجون ساز قرن است و نمی گذاشت یک تسترال بوقی، تنها شانسش برای خوراندن این معجون به لرد ولدمورت را از او بگیرد.
- ارباب! به این نماد خالص آرایش توجه نکنید. ارباب شما که می دونید معجون های من بهترینن.
- ما هیچوقت به تو اعتماد نداشتیم هکتور. این معجون تار صوتی صاف کنت رو هم بده کراب بخوره بلکه اثر رنگ موی جدیدش از بین بره.
- ارباب! من که آرایش می کنم برات. خودمو خوشگل می کنم برات. ارباب... :worry:
اما دیگر دیر شده بود؛ و هکتور با افکت به کراب نزدیک می شد.
چند دقیقه بعد به جای کراب غرق در لوازم ارایش، یک غار بود که به طرز عجیبی قارقار می کرد.


این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۶:۱۰ جمعه ۲۲ آبان ۱۳۹۴

لیزت دولاپین old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۸ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۶:۴۵ شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۴
از لحجم نخند
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 16
آفلاین
به نام خدا

کراب نگران نبود، که چیزهایی که به ذهنش میرسد را به ارباب بگوید. چون فکر هم نمیکرد چیزی به ذهنش برسد که مهم باشد. پس ادامه داد:

_بگو ...بگو دیگه

_وقتی بری خونه ریدل ها، کسی که معجون به خوردت داده، معجون دیگه ای رو به خورد یکی میده که باعث میشه اون فرد عین کلاغ غار غار کنه.

_باشه باشه ...زود بر میگردم.

کراب تا خانه ریدل ها لی لی دوید و با خوشحالی وارد خانه ریدل ها شد. و ارباب را در روی صندلی پر ابهتش دید که با وقار کامل نشسته بود و با هکتور صحبت میکرد. کراب از دیدن هکتور و شیشه درون دستش بسیار هیجان زده شد و بی درنگ فریاد زد:

_ارررررربااااااااااب

_کوفت ....چگونه جرات میکنید در پیشگاه همایونی ما اینگونه فریاد بکشی. اصلا تا حالا کجا بودی؟

_ارباب....من ....یه چیزی از اینده فهمیدم

_چی ...تا جایی که یادمان میاید شما در درک موقعیت فعلیت هم دچار مشکل میشدی ، حالا میگی اینده هم میفهمی؟ حالا چی فهمیدی؟

_ارباب....معجونی که هک الان داره نشونتون میده باعث غار غار کردن خورندش میشه.

هکتور که در کنار صندلی بزرگ ارباب ایستاده بود نگاهی به شیشه معجون درون دستش انداخت و گفت:

_چرا چرت و پرت میگی. این معجون واسه صاف کردن تار های صوتی هست. احتمالا معجونی که بهت دادم بهت نساخته

_این چه طرز صحبت کردنه ، تلافی اون معجونه هم سرت در میارم. امتحانش مجانیه ؛ بده یکی بخورتش

_ارباب اگه اجازه بدین ، برم یه مرگخوار داوطلب پیدا کنم و این معجون رو بهش بخورونیم تا ببینید که این کراب دوباره خل شده.

_اولا خودت دوباره خل شدی . من اخه کی خل شده بودم که این بار دومم باشه . دوما اگه اینقدر مطمئنی خودت بخورش.

ارباب که از جر بحث کراب و هکتور عصبانی شده بود . فریاد زد :

_اصلا حتی اگر تو راست بگی ، از کجا اینو فهمیدی کراب؟

کراب در یک لحظه به خودش گفت "اه ؛ حالا به کله لامپی چی بگم ...اگه بفهمه اینارو از یه تسترال پرسیدم..."و در لحظه ای بعد حرف تسترال که گفته بود" باید هرفکری داری باید رک راست بگویی"
افتاد .
ارباب که از سکوت احمقانه کراب عصبانی تر شده بود ، گفت :

_کراب ...چت شده ، چرا جوابمونو نمی دی؟


اگه به لحجم بخندی با تبغم نصفت میکنم


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱:۴۱ سه شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
-کمی علف تازه برای ما بیاری!
-تسترالا که علف نمی خورن!
-سوال اضافه موقوف!

کراب با عجله از اتاق خارج شد و خیلی زود با یک بغل علف ترو تازه برگشت.
-خب...حالا پیشگویی کنین!

تسترال اعظم علف را به تسترال آشپز داد که برای شام آن شب در کنار ران گاومیش باروفیو آماده کند.
-ما که هنوز شرط را نگفته ایم! علف برای رفع گرسنگی بود نادان! فکر کردی ما تسترالیم که با یک بغل علف تسترال شویم؟ شرط ما چیز دیگریست...شرط مااینه که مرد باشی!

رنگ از چهره کراب پرید. با دو دست روی گونه هایش کوبید و کمی به جلو خم شد.
-اوا خاک به سرم! این حرفا چیه؟ زبونتونو اگه دارین گاز بگیرین جناب تسترال. جونمو بخوا اینو نخوا. نمی تونم خب داداش! من اگه این رنگ و لعاب رو نداشته باشم که...

تسترال با سمش روی شانه کراب کوبید!
-سکوت کن انسان! حرف من هنوز تموم نشده...ما با ظواهر کاری نداریم. درونت باید همچون مرد باشه.

کراب وحشت زده شد که نکند تسترال ها لایه های درونی ردای او را می بینند. حتی کراب هم طاقت این همه بی آبرویی را نداشت. سعی کرد به خاطر بیاورد که امروز کدام را پوشیده...ولی ادامه سخنان تسترال نشان از چیز دیگری داشت.
- باید شجاع باشی!

کراب قصد داشت به این موضوع فکر کند که "ای بابا...ما اگه شجاع بودیم که می رفتیم گریفیندور هی الکی قهرمان می شدیم و نونمون تو روغن بود!" ...ولی کراب طمعکار تر از این حرف ها بود.
-شجاعت من زبانزد همه اس. ولی چطوری باید شجاعتمو ثابت کنم؟

تسترال با سمش چانه اش را خاراند.
-با راستگویی! گفتن حقیقت شجاعت زیادی می طلبه. ما برات پیشگویی می کنیم...ولی فقط تا وقتی که هر فکر و نظری داری همون لحظه مستقیم و رک و راست به همه بگی...حتی به لرد سیاه! موافقی؟

کراب هرگز جادوگر باهوشی نبود. در آن لحظه هم به عواقب این شرط کوچک فکر نکرد. با تکان دادن سر قبول کرد. تسترال لبخند سردی زد.
-باشه...برای شروع یک پیشگویی کوچیک برات می کنم...که خودتو به اربابت ثابت کنی. ولی شرط رو فراموش نکن.حقیقت رو می گی! رک و راست! با صدای بلند! نگران نباش...اربابت اگه بفهمه می تونی پیشگویی کنی به این سادگیا نمی تونه ازت صرفنظر کنه.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.