هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۲:۰۶ چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶

سوروس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۷ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۴۳ شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
آب در تالار اسلیترین جا خوش کرده بود. ظاهرا خیلی هم راحت بود! اسلیترینی ها نمی دانستند دقیقا چه کند تا این که فکری به ذهن بلاتریکس رسید

بعضی آدم ها از هم خوششان نمی آید حتی اگر شبیه هم باشند خوششان نمی آید دیگر! عین دو قطب هم نام آهنربا هستند حال تصور کنیم هر دو شخص مرگخوار باشند هردو شخص اسلیترینی باشند آن وقت چه می شود؟ این که یکی در فکر کشتن دیگری باشد اصلا عحیب نیست!

بلاتریکس با یک حرکت سریع خودش را به اسنیپ رساند یقه اش را گرفت و اسنیپی که حتی مهلت فریاد زدن هم نداشت به آب انداخت! سپس در مقابل چشمان حیرت زده ببیندگان گفت:
-چیه؟ کسی فکر بهتری داشت؟ موهاش چرب بود دیگه! آب رو به خودش جذب میکنه!

و چه کسی جرئت داشت به بلاتریکسی که لحظه ایی پیش بدون چوبدستی عملا دست به قتل زده بود بگوید که "آخه ساحره حسابی! کجای دنیا چربی تو آب حل شده؟! "

آب به رنگ سیاه عجیبی در آمد و پس از چند ثانیه اسنیپ بیهوش را به بیرون تف کرد و رنگش عادی شد.
-باس بیشتر تلاش کنی مووزوزی!




پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۲:۰۸ یکشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۶

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
ملت اسليترينى شور گذاشتند!
كراب در حالى كه مايوى خال خال پشمى اش را به پا كرده بود، مشتش را روى آب مى كوبيد.
-چيكار كنيم حالا؟
-سفره ماهيه اون؟

سفره ماهى مذكور، سرش را چرخواند و چشم غره اى نثار دختر بچه كرد.
-سفره ماهى ترس داره؟ نه... ترس داره؟!

اما چشم غره سفره ماهى كافى نبود و دخترك، مصيبت بزرگترى را نيز پيش رويش ديد: بلاتريكس لسترنج!

-عزيزم يه بار ديگه جيغ بكشى، ريز ريزت ميكنم ميدم اين ماهى ها بخورنت، خب؟
-خب!

در اين ميان، موج هايى حاصل از ويبره هاى هكتور، روى سطح آب شكل گرفتند.
-من فهميدم... فهميدم!

هكتور پاتيلش را برداشت، آن را پر از آب كرد.
از تالار بيرون رفت و پاتيلش را سر و ته كرد.
هيچ اتفاقى نيوفتاد.
-هى! من الان پاتيلم رو سر و ته كردم! تو آبى... مايعى! الان بايد بريزى بيرون!
-نميريزم!
-بريز!
-نميريزم!

آب، نه تنها صحبت مى كرد و شكلك داشت، بلكه بسيار هم پررو بود.
اما ملت اسليترينى بايد هرچه سريعتر راهى براى خارج كردن آب از تالارشان پيدا مى كردند.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۳:۳۳ پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۲۴:۱۵
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
- قایقی خواهم ساخت... خواهم انداخت به آب... دور خواهم شد از این تالار عجیب

ماهی بنفش خال خال سفید در حال خواندن این شعر، باله روی باله انداخته بود و یه لیوان نوشابه معلق در آب را با نی میخورد. اینجا تالار اسلیترینه! البته بود! تا قبل از سرازیر شدن نصف آب دریاچه درست وسط تالار اینجا تالار اسلیترین بود!

- این چه وضعشهههههههه؟
- چی چه وضعشه کراب؟
- تمام لوازم آرایشیم نم کشیده، هیچکدومشون دیگه به درد نمیخوره. کی پاسخگوئه؟
- هیشکی!
- با این وضع که نمیشه زندگی کرد، ما دیگه خسته شدیم چرا این آبو بیرون نمیکنید؟
- نمیره بیرون!
- یعنی چی نمیره؟

هکتور لرزه ی قوی ای کرد و به سمت در تالار رفت و اون رو با ته پاتیلش سوراخ کرد. آب کله ی آبیش رو از خودش بیرون آورد و با نگاهی تاسف آمیز سرشو تکون داد.
- من که گفتم عمرا نمیرم بیرون. اینجا خیلی بهم خوش میگذره.

هکتور بدون توجه به ریخت و قیافه ی زشت آب رو به بقیه اعضای تالار کرد.
- نمیره بیرون، نمیره بیرون!
- حالا تو چرا انقد خوشحالی؟
- دو تا چپ یکی راست یعنی ناراحتم!

بلاتریکس آهی تاسف بار کشید و پشتش رو به هکتور کرد.
- باید دنبال یه راه باشیم که بیرونش کنیم!
- هکتور رو؟

فرد هیجان زده دو ثانیه ی بعد درون پاتیل در حال قل زدن بود و اعضای اسلیترین داشتن دنبال راهی برای بیرون کردن آب دریاچه بودن.


ویرایش شده توسط هکتور دگورث گرنجر در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۲۱ ۲۳:۵۵:۱۱

ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۳:۱۶ پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۶

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
سوژه جديد

ساعاتى از نيمه شب گذشته و تالار اسليترين در آرامش فرو...

-كمــــــك!

نرفته بود!

ملت اسليترين با صداى جيغ از جا پريدند و دوان دوان از خوابگاه ها خارج شدند.
صحنه پيش رويشان، باور ناپذير بود!

-اون...اون ماهيه؟!

فلش بك

نارسيسا با عصبانيت آب درون پاتيل را خالى كرد.
-يه هفته است ميگم اين سقف آب ميده. درستش كنيد. كى گوش ميده؟...اين هفتمين باره كه امروز اين پاتيل رو خالى كردم. امروز، فرداس كه اين سقف بياد رو سرمون!
-چيكار كنيم؟ دامبلدور ميگه بودجه نداريم!... بهش ميگم ما زير درياچه ايم. يهو خراب ميشه سقف، درياچه مياد رو سرمون... ميگه ميخواين دو تا چادر تو جنگل بزنيم براتون؟

نارسيسا با نگرانى به ترك سقف نگاهى انداخت.

پايان فلش بك

تالار اسليترين در آب فرو رفته بود!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۳:۰۶ شنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۵

بلوینا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۱ پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۹:۵۰ یکشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۷
از دُم سوجی پالتویی خواهم دوخت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 52
آفلاین
_فرمودید بانو ارباب؟
_رودولف ! [center]
_ولی اخه ارباب شما چطور میتونید چنین کاریو در حق من بکنید؟!
_به راحتی !
_ارباب شما چطور دلتون میاد همچین کاریو در حق من بکنید؟!
_ما دلی نداریم که بخواد بیاد یا بره ! رودولف اندکی اندیشید و سپس ادامه داد:

_اخه مگه من چیکار کردم؟!همش زیرِ سر روفوسه نه؟باز امده پشت سر من حرف زده ؟ از اولشم میدونستم شما اونو بیشتر من دوست دارین,من فوق فوقش اوج درخواستم یه نقده که دیگه این حرفارو نداره. _دیگه میخواستی چیکار کنی رودولف ؟اصلا وجودت جز ضرر و دردسر و ازار ساحرگان چیزی به همراه نداره! اصلا ما ارباب هستم !ما دستور میدیم ما تو رو شایسته و در خور خودمون نمیدونیم البته هیچکس رو شایسته و درخور خودمون نمیدونیم , ما از ریخت تو خوشمون نمیاد برو رودولف بحث نکن با ما ...ما با حرف این و اون دستوری صادر نمیکنیم به خصوص روفوس کسی هم دوست نداشتیم, نداریم و نخواهیم داشت.
_ارباب...
_خیر رودولف نقدی هم نمیپذیریم.
_ارباب...
_خیر رودولف غر هم نمیتونی بزنی! _ارباب...
_برو بیرون رودولف.
_اربا..
ناگهان اواداکدورایی از جانب لرد به سوی رودولف فرستاده شد و از یک سانتی سرش گذشت در نتیجه رودولف به این مسئله پی برد که بعدا مزاحم لرد بشه.
اندکی بعد دخمه ی اسلایترین:
رودولف مدام قدم میزد, رودولف انقدر قدم میزد ,که خود قدم اونقدر نمیزد, رودولف بی هدف بود رودولف بدبخت بود ,رودولف بیچاره بود, البته شد! تنهای تنهای گوشه ی دخمه زانوی غم بغل گرفته بود و تو فکر این بود که چه خاکی بریزه سرش در اوج فلاکت, بدبختی و سیاهیی گیر افتاده بود! که ناگهان لامپی در اعماق ذهن فاسدش روشن شد قمه امش رو زیر بغل زد و مستقیم به سوی دفتر دامبلدور حرکت کرد!


اصالت و قدرت برای لحظه اوج!
به یک باره خاموشی ما برای
دگرگونی شما...
بهتر است به یک باره خاموش شد تا ذره ذره محو شد...


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۶:۳۰ یکشنبه ۴ مهر ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

اسلیترینی ها از رفتار رودولف ناراضین. با کسب موافق لرد سیاه تصمیم می گیرن رودولف رو از تالار اخراج کنن و چمدونشو می دن دستش که بره!
رودولف از گروه خارج می شه و هیچ گروه دیگه ای حاضر به پذیرفتنش نیست.
همین باعث می شه دامبلدور دستور بده گروه جداگانه ای برای رودولف تشکیل بدن که اینم باعث حسادت لرد می شه و رودولف دوباره وارد اسلیترین می شه.
لرد رودولف رو احضار می کنه.

.................

-بفرمایید! در خدمتم!

لرد سیاه پشت به رودولف، رو به دیواری ایستاده بود. روی دیوار چیز جالب توجهی وجود نداشت. ولی این صحنه همیشه باید به همین شکل شروع می شد...که خیلی هم مرموز به نظر می رسید!
-می دونی برای چی احضارت کردم رودولف؟

-خب..یه حدسایی می زنم. برای تقدیر و تشکر؟...تکریم؟...جایزه؟...ترفیع؟...برای قدردانی از بودنم؟ که قبول کردم و دوباره به این گروه برگشتم؟

رودولف پررو بود...آن قدر که لرد سیاه حاضر شد صحنه مرموز و با ابهتش را به هم زده، با چهره ای پر از تعجب به طرف رودولف برگردد.
-تو؟...حاضر شدی برگردی؟...ما اراده کردیم برگردی...که...به روش مطمئن تری پرتت کنیم بیرون!

رودولف مایل نبود پرت شود بیرون. داشت فکر می کرد اگر به مقامات نامه ای نوشته و آن ها را از حضور لرد سیاه در مدرسه مطلع کند، آیا ممکن است نجات پیدا کند؟

-خیر رودولف...ممکن نیست نجات پیدا کنی! فراموش نکن که ما می تونیم ذهن بی ارزشت رو بخونیم. و فراموش نکن که مقامات از دست نشانده های ما هستند. ما تا هر وقت اراده کنیم در این مکان باقی خواهیم ماند...ولی تو نه! تو باید بری. با پای خودت. باید کاری کنی که از مدرسه اخراجت کنن...بدون این که امتیازی از اسلیترین کم بشه. وگرنه هر دو چشمت را در خواهیم آورد...و به تابلوی بانوی چاق الصاق خواهیم کرد. متوجه شدی؟




پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۹:۳۳ سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۵

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۳ چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۶
از کاخ مالفوی ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 52
آفلاین
ارباب دست مشت کرده شو محکم روی میز می کوبه و بلند میشه و می گه: من اعتراض دارم.

دامبلدور: بابا صورتی.وارد نیست.

ارباب : ولی من دارم.

دامبلدور: وارد نیست.

ارباب: اون مال تو فیلم بود.

دامبلدور: چی؟ آها خب بگو.

ارباب:واسه چی باید این پسره یه گروه جدا واسه خودش داشته باشه؟

- چون گروه دیگه ای نداره.

-کی گفته؟ شما یه بار دیگه رای گیری کن.

-خیلی خب کدوم گروه حاضره اونو بپذیره؟

این دفعه تمام اسلیترینی ها دستشونو بالا کردن.ظاهرا کارشون به این راحتی هام راه نمی افته.

بعد از ظهر تالار اسلیترین

ارباب: این چه بو گندیه که میاد؟

لوسیوس: لرد من رودولف داره جوراباشو میشوره.

-رودولـــــــــــف.

-جونم ارباب.

-نمی خواد اونارو دیگه بشوری. برو تو حیاطی جایی چالشون کن تا تجذیه بشن.

-چشم .

-بعد از این که این کارو کردی برگرد اینجا کارد دارم.

-رو چشم.

یک ساعت بعد

ارباب :اومدی رودولف؟



اصالت و قدرت برای لحظه اوج ! به یک باره خاموشی ما برای دگرگونی شما ...

بهتر است به یک باره خاموش شد تا ذره ذره محو شد ...


شرارت ماسک های زیادی رو میزنه.
اما هیچ کدومش بدتر از تقوا نیست.


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۳:۰۷ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
-ارباب برگردم؟ شما متوجه پاکی درون من شدین؟ شما ذات معصوم منو دیدین؟

لرد سیاه چیزی ندیده بود. در واقع اگر در همان محل، رودولف را کالبد شکافی می کردند هم اثری از معصومیت و پاکی نمی یافتند!
-می خواستیم بگیم دیگه این طرفا پیدات نشه ها... مخصوصا چون دیگه اسلیترینی نیستی دیگه مایل نیستیم بازگشتت رو به سوژه مشاهده کنیم. روشن شد؟

رودولف خسته و شکسته چمدانش را برداشت و کشان کشان به طرف در خروجی برد. چمدان سنگین نبود...رودولف قصد داشت حس دلسوزی و ترحم اسلیترینی ها را جلب کند...و البته هر اسلیترینی واقعی فاقد این احساسات است!

هکتور بیش از این طاقت نیاورد و ویبره زنان به طرف رودولف رفت و او را تا خارج از تالار همراهی کرد.

رودولف رفت...و تالار غرق در شادمانی و سرور شد.

-یعنی قبلا سرور نداشتید؟ ما سرور شما نبودیم؟
-این اون سرور نیست ارباب...فقط شکل دو کلمه شبیه همه. توجه داشته باشین خب!
-خب نگو به ما!


صبح روز بعد...میز صبحانه:


-ما مجبوریم در مقابل چشمان این پشمک صبحانه میل کنیم؟ در همان تالار تناول می فرمودیم خب! این پاپیونو کی بسته به یقه ما؟ احساس می کنیم مضحک شدیم!

لینی که بساط صبحانه اش را در کمترین فاصله از لرد سیاه – روی شانه لرد- پهن کرده بود جواب داد: کراواتا تموم شده بودن ارباب. آرسینوس همشونو احتکار کرده!

لرد سیاه بجز پاپیون از حضور حشره ای ریونکلاوی روی شانه اش بشدت ناراحت بود.
-حالا لازم بود صورتی باشه؟ صورتی به ما نمیاد...نارنجی شاید بیاد...نمی دونیم. ولی صورتی نمیاد. می دونیم.

دامبلدور طبق عادت همیشگی برخاست و دیوانه وار شروع به کوبیدن مشت هایش روی میز کرد.
-سکووووووت! قصد دارم موضوع مهمی رو اعلام کنم. همونطور که می دونین رودولف لسترنج به اتفاق آراء از گروه اسلیترین اخراج شده...به عنوان مدیر مدرسه مایلم بدونم گروهی هست که رودولف رو بخواد؟

سه گروه باقی مانده به رودولف که جلوی در با چمدانی به ظاهر سنگین، ایستاده بود نگاه کردند و همه سرگرم بازی با غذایشان شدند. حتی لینی شروع به کشیدن شاخک های عنکبوت ریز داخل بشقابش کرد و در آن لحظه اصلا اهمیتی نداد که عنکبوت شاخک ندارد.
دامبلدور متوجه تمایل وافر گروه ها به جذب رودولف شده بود.
-خب...کلاه هم ادعا کرده که مونثه و مایل نیست دوباره روی سر رودولف قرار بگیره! پس فقط یک راه باقی می مونه. برای رودولف گروه اختصاصی تشکیل می دیم. با اسم مخصوص به خودش. رودولف در این گروه فعالیت و با شما رقابت می کنه.

لینی آثار خشم و حسادت را در چهره لرد سیاه مشاهده می کرد...گروه اختصاصی... تالار اختصاصی... کلاس های اختصاصی...چیزی شبیه پادشاهی بود!




پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۲:۰۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
از (او) تا (او) با (او)...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 204
آفلاین
رودولف بیچاره!(البته محلا!)پس از انهمه ماندن در زیر سایه سالازار اسلیترین اکنون داشتند پرتش میکردند بیرون.

ولی به هر حال انجا تالار اسلیترین بود و از نظر ارباب صلاح نبود رودولف انجا باشد و قوه خواسته ی مبارک اراده کرده بود چند وقتی از دست رودولف خلاص شوند تا بلکه کمی ارامش حاکم شود در تالار اسلیترین و خانه ریدل ها!

با این حال دلیل ناراحتی رودولف مشخص نبود.مگر نه اینکه رودولف حتی اگه نبود،بود؟
قمه کش معروف کفتر کلاغ اموخته شده بود،از هرجا بیرونش میکردند بلاخره یک روزی،یک جایی دوباره یا از زمین سر در می اورد یا از ناکجا اباد!

مرگخواران بی رحمانه در انتظار خروج رودولف از تالار بودند و ارباب بیشتر از همه در انتظار بود.
رودولف با چشمان گریان و اشک ریزان که کمتر موقعی به ان صورت در می امد از جای خود برخواست و طی حرکتی حماسی،تی را برداشت و شروع کرد به جارو زدن کف تالار.

ـ الان من براتون کف تالار رو برق میندازم ارباب!تازه جورابامم میشورم!

انگاه دستمالی که معلوم بود یک سال است شسته نشده را از جیبش در اورد و پس از یک فین مَشتیِ حال ساحره بهم زن(!) گفت:
تازه ابغوره هم دیگه نمیگیرم ارباب!

ارباب نگاه معنا داری به او کرد و در حالی که دست ملوکانه را زیر چانه ملوکانه گذاشته بود چشمانشان را به حالت مرگخوار کُشی ریز نمودند و گفتند:
پس مورد سوم چی میشه رودی؟

ـ مورد سوم؟

ـ خودت را برای ما به ان راه نزن رودی!

ـ داره مغلطه میکنه ارباب!بلاکش کنیم؟

ـ نه سیو،میخواهیم اینرا با دست خود بیرون کنیم.

رودولف متوجه بود،خوب هم متوجه بود.اما خواستن اینکه رودولف کاری به ساحره ها نداشته باشد مانند این است که از دای لوولین بخواهی لاله را با دستان خودش بکشد!

ـ ارباب نمیشه...

ـ بیرون!

ـ ارباب...

ـ بیـــــــرون!

ـ ار...

ـ بیـــــــــــــرون!

ـ ا....

ـ

رودولف با دیدن نگاه ارباب نگاهی به دیگر مرگخواران انداخت؛کوله بار قمه و دیگر وسایلش را بر دوشش انداخت و خواست برود در دود محو شود که...

ـ صبر کن!

این صدای ارباب بود که رودولف را متوجه خود ساخت.


ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۱۵ ۲۲:۱۹:۵۴

eileen prince


آسایش دوگیتی،تفسیر این دو حرف است: بادوستان مروت،با دشمنان مدارا.


باسیلیسک سواران:باسیلیسک ها می ایند!


And if we should die tonight
Then we should all die together
Raise a glass of wine
... for the last time

Now I see fire
Inside the mountain
I see fire
Burning the trees
And I see fire
Hollowing souls
I see fire
Blood in the breeze
...And I hope that you remember me



پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۵:۲۱ سه شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۴

بارون خون آلودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۵ شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۶:۱۵ سه شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 36
آفلاین
-عاااااااااااااا.
-ورونیکا!چراره برداشتی؟من که کاری نکردم ب ناموس بقیه هم کاری نداشتم! :vay:
-وسط تالارایستادی وبغض کردی وبعدش هم مخواستی گریه کنی,اونوقت انتظارداری اره شده تحویل ارباب ندمت؟فکرکردی اینجابی صاحابه مثل گریفندور؟

سوروس:50امتیازازگریفندورکم میشه چون بی صاحابه.
-50امتیازدیگه کم میشه چون رودولف وسط تالارایستاده.
-50امتیازدیگه کم میشه چون...

آرسینوس که خون جلونقابشوگرفته بوددادزد:سوروس بس کن,بایدهمون موقع مانع میشدی نه الان فرت فرت امتیازکم کنی الکی.

-150امتیازدیگه کم میشه چون حرف گذشته روپیش کشیدی.

-چه خبره؟چراتالارو روسرتون گذاشتین؟نجینی روبدخواب کردید.(به گمانم پرنسس خواب بعداظهری داشتن^_^)

-ارباب,امروزچندمن سالگرددوست شدن لی لی باجیمزه.هرسال اینروز سوروس فقط امتیازکم میکنه.چه وضعشه خب؟
-آرسینوس؟توجرات کردی وازناظرتالارما انتقادکردی؟کروشیووووووووووو

آرسینوس که خونش به نقطه جوش رسیده باقهرازتالاربیرن رفت.
-من بعدکسی وببینم به ناظرماکاری داشت بارودولف اخراجش میکنم.سوروس راحت باش خواستی چندتاازاین مرگخوارهای بی خاصیت روهم بلاک کن.
-حتماارباب.

-ارباب,باورکنیدمن ساکت یه گوشه ایستادم وباکسی کاری نداشتم.

-چی؟تویه گوشه ایستادی؟وسط تالارابغوره گرفتی قوانین رونقض کردی وبه ارباب هم دروغ میگی؟
-تازه جوراباتوهم جمع نکردی ونشستی.
-کف تالارروهم تی نکشیدی.
-سه بارهم ب ناموس بقیه چشم دوختی.

-رودولف؟
-بله ارباب؟
-اخراج.
-ارباب نههههههههههههههههههههههههههههههههه.

ملت اسلی:


ویرایش شده توسط بارون خون آلود در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۲۹ ۱۵:۳۰:۵۲

درودبرجادوی سیاه..

فقط ارباب..

فقط اسلیترین..

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.