خب صد در صد به داداش مرده ام که فکر نمیکنم!
یا اسبا!
یا معجونهای هک!
یا حتی یکسری ادمای دور و برمون!
احتمال زیاد برای ساختن یک سپرمدافع به روزی فکر میکنم که مرگخوار شدم یا لیلی رو دیدم.
شایدم به روزایی فکر میکنم که از اتاق زیرشیرونی خونه ریدل میزنم بیرون و میپرم رو تاب درختیم و تو گرگ و میش خیره میشم به جنگلا!
در پایان جا داره بگم...
سگ در سگ -توهین نباشه به جامعه سگها البته
- به غروب امروز یا صبح فردا هم فکر نمیکنم!
ای صبح مکن طلوع!