هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۴۸ پنجشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۴

ویلبرت اسلینکرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۲ جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۹:۲۹:۱۱ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۲
از م ناامید نشین.. بر میگردم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
« از طرف راه ندیده ها، سرزمینی به اسم کشف!
توان پذیرش یه صدا، حتی مخالف عقیده ها
از طرف شکاف لایه ها، اوج حضورم!
توی عمق عبورت.. توی لمس پدیده هاست! »


« ...
مرگ »


***


گاهی وقت ها، آدم ها نیاز دارند خودشان را نگاه کنند. رفتار هایشان را. اعمال ـشان را و گند هایی که میزنند و فکر میکنند هیچ کاری نکرده اند. بعضی وقت ها، بعضی آدم ها نیاز دارند خودشان را در آیینه ببینند. از خودشان متنفر شوند.
اما من، آیینه ای ندارم! بنابراین، باید از نو، خودم را بسازم، یک جایی میان کارکتر های عجیب و غریب! خودم را بسازم، از خودم متنفر شوم و بعد.. عوض شوم! البته بالعکس این قضیه هم صدق میکند. خودت را میبینی و فکر میکنی، این واقعی ترین تصور از تصویری است که دیگران از تو می بینند! پس عوض نمیشوی. می دانی، به قول یک دوستی، دارم روی زندگی ام قمار میکنم. آدم بدشانسی ام. در زمان و مکان نامناسب قرار دارم و به صورتِ عجیب و تمسخر آمیزی فکر میکنم که هنوزم میتوانم در این قمار، پیروز باشم! تصمیم گرفتم ریسک کنم. ریسک روی زندگی، راه رفتن روی لبه ی تیغ!

خب، شروع میکنیم! ویلبرت اسلینکرد.. هووم! شانزده - هفده ساله است! دوره ی خوبی از زندگی ـست.. مگر نه؟
ولی خب، برای ویلبرت خوب نبود. برای " من " خوب نبود. آخرین لحظات نوجوانی و جوانی ام را دارم با کلنجار رفتن با تمام مشغله های زندگی ام سپری میکنم. جای آن همه نوجوانِ هم دوره ام که خودشان را با چیز های دیگر درگیر میکنند، من اینگونه خودم را خراب میکنم و میسازم و خراب میکنم و این داستان را انقدر ادامه میدم که از خراب کردن خودم خسته شوم.
ظاهرِ خاصی ندارم. مانند بقیه هستم. نه موهایم خاص است. نه چشمانم رنگِ خاصی دارد که بقیه را جذب خود کند. نه طرز لباس پوشیدنِ خاصی دارم. هیچی ندارم. کاملاً معمولی ام. یک کوله از دار دنیا دارم که همه جا همراهم است. درونش دفترچه خاطرات و اسپریِ لعنتی و آن کلکسیونِ سه تایی یویوهایم را نگه داری میکنم. یک مکعبِ روبیک سه در سه هم هست که وقت بیکاری درستش میکنم. اولین چیزی بود که با علاقه یاد گرفتم خرابش کنم و دوباره بسازمَش! یک کتاب متغیر هم هست. چند وقت یک بار که کتاب را تمام میکنم، یک دانه جدید از قفسه ی کتاب های خوانده نشده ام بر میدارم و جایگزینش میکنم. علاقه ای به جادوکردن ندارم. البته وقتی علاقه پیدا میکنم که بشود با جادو، دنیا را تغییر داد. تا زمانی که با چوبدستی ام نتوانم دنیایی را تغییر دهم، از آن استفاده نمیکنم. چوب درخت گردو و ریسه ی قلب اژدها بود. البته تا جایی که یادم باشد.. .
ویلبرت.. هووم.. من، عاشقِ آشپزی ام. میدانید، آشپزی یعنی لذت بردن از اطرافت. دوست داشتنِ آن چیزی که میتوانی برای دو دقیقه از خوردنش لذت ببری!
از آشپزی بگذریم. " من " آدم حساسی ام. نمیدانم می شود درباره ی من فرقی بین حساس و احساس به جز آن " الف " اولش پیدا کرد یا نه. به هر حال، موجود حساسی ام. سریع می شکنم. سریع نابود می شوم. سریع ناراحت می شوم! تلنگر میخواهم تا خیس شود گونه هایم. حالا دیگر دست شماست آن تلنگرتان، تشر باشد یا آنکه سرِ خوشحالیِ وصف نشدنی ای تنها بغض کنم و جیرینگ، بغضم بشکند!
من سریع خودم را گم میکنم. اگر اشتباهی بکنم، گم می شوم. حالا بیایند زمین و زمان را به هم بدوزند که این اشتباهت زیاد مهم نیست و.. . در واقع اصلاً مهم نیست! ولی برای من مهم است. من خرد می شوم وقتی برداشت های اشتباهی از کار هایم و حرف هایم میبینم. من خیلی سریع دلم می شکند.
از دارِ دنیا، دوست های کمی دارم. خیلی کم. کم تر از تعداد انگشتان یک دست. صبر کنید.. به تعداد بند های یک انگشت دست می شوند دوست هایم. میدانید، همیشه کمیت مهم نیست، کیفیت خیلی خیلی مهم تر است. خوشحالم که دوستانی دارم که کمیت ها را فدای ـشان میکنم!
جا انداختم این بخش مهم را.. من درس خواندن را دوست دارم. علاقه دارم یاد بگیرم، علاقه دارم قضایا را هضم کنم، توضیح بدهم و ثبت ـشان کنم. شاید مهم دلیلِ ریونکلاوی بودنم همین باشد. کی ریونکلاویِ.. مثل همیشه.. گوشه گیر!
میگویند اهمیت میدهم به همه چی. معترضم به آنچه پیش می آید.. نه برای خودم.. برای اطرافیانم! من اهمیت میدهم. درست است. اهمیت میدهم چون حس میکنم اتفاقات برای این اتفاق می افتند که به آن ها اهمیت بدهی. اینکه چقدر اهمیت میدهی مهم است.
من آدمی هستم که شکست زیاد خورده، زیاد زخمی شده، جسمَش به اندازه ی کافی ضعیف است و روحش نیز آنقدری آشوب است که به ثبات نرسیده. ولی همه، در حال خوب شدن هستند. دارند کمکم میکنند تا درست شوم، ثابت شوم. دارند کمک میکنند که خوب شوم!
نمیدانم هنوز هم چیزی هست که بشود نوشت یا نه. اگر بتوانم، ادامه میدهم، اگر هم نباشد.. باز هم ادامه میدهم. من قول دادم ادامه دهم!

***


« حقیقت شکست بود..
خم شدن تو زندگی.
در زندان ندیدن رو روی دیدنت وا کردن!
پای برگه ی حقیقت رو
که شکست بود و بس..
با دست پر از بوی پارگی زنجیرت
امضا کردم!
»


« ایضاً
باز هم ایضاً »


انجام شد.


ویرایش شده توسط ویلبرت اسلینکرد در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۲۷ ۱۴:۵۱:۴۰
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۲۷ ۱۴:۵۵:۵۷



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱:۳۶ یکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۴

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
مای نیم ایز دافنه گرینگراس. آی عَم وری سیاه و وِری گولاخ. ولی نوبادی لایکز می. آی هَو اِ واند که توش ریسه ی قلب اژدهائه و همقد خودمه و بسی خفنه. مث پونی کوچولو ها بلندش می کنم. وانا نُ وای؟! چون من از دست بی بهره موندم...

درست 86 سال پیش، موجودی به دنیا اومد که نه جامعه جادوگری دوسِش داشت، نه خانوادش. محبوبیتش در حد جوجه هیپوگریف زشت بود. خانواده جوجه هیپوگریف دافنه نام داستان، خیلی خوش بر و رو و مو بلوند و پریزادوار بودن ولی دافنه، یک کوتاه قد ِ سیاه پوست ِ کچلِ خپل به دنیا اومده بود.. 11 ساله بود که یک نامه دادن دستش و از خونه پرتش کردن بیرون. رفت تو هاگوارتز و دیدن حتی هافلپافی های خل مشنگ هم نمی خوانش و فرستادنش گروه مهمون نواز ریونکلاو.

پس از سال ها زندگی در آرامش (پس از این که دافنه پس از 4 سال سال اول رو پاس کرد)، وقتی دندون های دافنه داشت دونه دونه می افتاد و عصا به دست شده بود، گذرش به کورممدی افتاد و به وی آوداکدورا زد و طبق نفرینِ کله کچل ها، طلسمش باز گشت.. و او مثل یه موجود پست تر از آدم زیست. "من از بدنم بیرون کشیده شده بودم.. من از روح ها و حتی پست ترین شبح ها خوارتر بودم. من شبیه یک گیاه شده بودم: یک گیاهِ جهنده ی دودی.."

دافنه از قیافه چیزی بهره نبرده بود. دماغ و دست و گردن و نیم تنه بالایی و پایینش وستیجیال شده بود و یکی از چشم هاش آب مروارید جادویی گرفته بود و داشت کوچیک می شد. البته دی اکسید کربنی که با کلروپلاست های سیاه رنگش به اسکیژن تبدیل می کرد و با گرده و دوده و لیزوزیم و ساپونین و تانن و استافیلوکوکوس اورئوس و استرپتوکوکوس نمونیا و اسنورکک شاخ چروکیده بیرون می داد، به دودی خاکستری و همه کاره بدل گردیده بود که کمبود اندام حرکتیش را جبران می کرد.
حجم دافنه (4سوم پی آر سه) 500 سانتی متر مکعب بود و خیلی راحت با قل خوردن نقل مکان می کرد. (اما با بزرگ شدن دنیا، او یک بوگاتی کادو گرفت که با آن جاده های ترقی را همراه با گوسپندانش تا سواحل بورا بورا در چندین ساعت طی می کرد.)


اگه می شه جایگزین کنین!
با سپاس!

انجام شد.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۲۳ ۹:۳۷:۱۹

تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۱۵ شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۴

اورلا کوییرکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۸ جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 477
آفلاین
یه مدت بود معرفی‌مو عوض نکرده بودم. دلم برا این تاپیک تنگ شده بود لطفا اگه میشه...
ــــــــــــــ

نام: اورلا کوییرک

گروه: ریونکلاو

لقب: عقاب تیزپرواز

پاترونوس: اول یک عقاب بود ولی بعدا به دلیل نامعلومی به ققنوس تغییر شکل داد.

چوبدستی: چوب درخت افرا، پر ققنوس، بیست و پنج سانتی متر، انعطاف پذیر

خصوصیت ویژه: یک جانورنما است و میتواند به عقابی سفید تبدیل شود که برعکس نداشتن توانایی پرواز به وسیله جارو وقتی به شکل یک انسان است، میتواند به خوبی در قالب عقاب پر بگشاید و در آسمان اوج بگیرد.

ویژگی های ظاهری:
پوستی سفید و با یک زخم نسبتا عمیق روی صورت که یادگاری جنگ هاگوارتز است. موهای سیاه و بلند البته یک طرفش بلند تر از طرف دیگر است؛ دست گل جغد عزیزش! چشمانی آبی و قدی بلند. معمولا لباس هایش تیره است و شنلی به رنگ سرمه ای می پوشد. همیشه دستکش هایی بلند تا بالای آرنج و متناسب با لباسش در دستانش است که فقط در مواقع خاص آن‌ها درمی‌آورد و درواقع آن ها یکی از اجزای مهم زندگی اش محسوب می شوند.

ویژگی های اخلاقی:
دختری مهربان، شجاع، درس نخوان و از درس طفره برو! باهوش اما در عین حال بی فکر و به شدت خودنما که علاقه شدیدی به آن دارد تا حدی که برای این کار هر عملی را انجام میدهد و ممکن است در یک لحظه به خاطر به رخ کشیدن هوشش رمزی سری را آشکار کند! بسیار متکبر است و همیشه فکر میکند که کار خودش درست است. از اول در جبهه سفید بود و در آن خواهد ماند و روی آن تعصب دارد. همین طور از آن آدم هایی است که زود عصبانی می شود و معمولا کسی هم دوست ندارد عصبانی شدنش را ببیند! بهتر است با دوستانش کاری نداشته باشید چون آن ها تمام زندگی اش هستند. . در همه حال و هرزمانی به همه مشکوک است و به همین دلیل همیشه یک دروغ‎یاب در جیبش دارد تا اگر کسی حقیقت را نگفت متوجه شود. از مرگخواران خوشش نمی‎آید و معمولا می‎گوید: لعنت به سیاهی!

زندگی خلاصه:
اورلا در سه سالگی پدر و مادرش را از دست داد و نزد پیرزن فشفشه ای زندگی کرد و هر سال نقشه ی فرار جدیدی برای خلاص شدن از دست آن می کشید.
اما وقتی به هاگوارتز رفت دنیایش عوض شد و به حدی با مدرسه جادوگری خوش می گذراند که نمی‌توان آن را توصیف کرد. تنها چیزی که در هاگوارتز به آن تن نداد و در واقع در آن مهارت نداشت پرواز با جارو بود!
وقتی با نمرات عالی از هاگوارتز فارغ التحصیل شد تصمیم گرفت یک جانورنما شود تا بتواند ضعف پروازش را جبران کند... او به یک جانورنمای عقاب تبدیل شد!
پس از کاراگاه شدنش در وزارت خانه و کاربرد های مفید عقاب بودنش در کارش، به عضویت محفل ققنوس درآمد و درواقع هیچ وقت هم تصمیم به ترک آن نگرفت.
دوستانش او را عقاب تیزپرواز صدا می‌کنند شاید به خاطر جانورنما بودنش و شاید به خاطر سریع و تیز بودنش.
تنها چیزی که اورلا هنوز که هنوزه آن را درک نکرده این است که چگونه پس از پیوستن به جبهه سفیدی پاترونوسش از عقاب به ققنوس تغییر شکل داده است. بعضی ها می گویند که این اتفاق ممکن است برای هرکسی بیوفتد اما خودش اعتقاد دارد که به خاطر این پاترونوسش تغییر کرده است که به محفل علاقه شدیدی دارد. ولی همچنان این مانند علامت سوالی برایش باقی مانده.


انجام شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۲۲ ۱۳:۰۲:۲۵

خودم، آخرین چیزی بودم که برایم باقی می‌ماند تصویر کوچک شده

Onlyتصویر کوچک شدهaven
تصویر کوچک شده



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۱۷ جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴

گویندالین مورگن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۸ جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۴ پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۸
از روی جارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 134
آفلاین
نام: گویندالین مورگن

چوبدستی : از چوب بید مجنون ( به گمانم نوه نتیجه بید کتک زنی چیزی بوده ) و مغزش هم ریسه قلب رامورا ( یک نوع ماهی کمیاب هست. می تونید کتاب جانوران شگقت انگیز رو مطالعه کنید)

نژاد : ممم اگه مادربزرگمون مشنگ باشه که دورگه به حساب نمیایم. میایم؟؟ خب من پدر و مادرم جادوگرن پس میشم اصیل زاده

پاترونوس : طاووس

حیوان خانگی : جاروی الین خودش به اندازه یه حیوون خونگی زحمت داره! چوب دراز وراج!!!!

گروه : گریفندور

رنگ چشم : هیزل به قول این غرب زده ها. معلوم نیست عسلی روشنه یا سبزه یا خاکستری. خودمم نمیدونم چه رنگیه والا. فهمیدین به منم بگین. دیــ :

رنگ مو : مسی روشن. یه مقداری به طلایی میزنه

رنگ پوست :سپید روی هستیم.

لقب : والا لقب مقب نداریم ما. گویندالین خالی. حالا چون شمایی. الین. ( یکی نیس بگه پدر عزیزم: مادر نازنیم اسم قحطی بووووووود؟؟

زندگینامه :

زندگی نامه؟ هوممم
والا جریان از این قراره که در اولین روزهای بهار یکی از همین سالهای بیست و اندی سال پیش، یک دخترکی در سنت مانگو به دنیا اومد که پاش به بخش نوزادان نرسیده, بیمارستان رو گذاشت روی سرش!
اینکار رو در سه چهار سالگی با جاروی اسباب بازی اش هم می کرد. خانه را ویران می کرد
کلا عشقش چیزای پرنده اس. پرواز و کوییدیچ.
در حدی که در هاگوارتز, اگه قرار بود سر یه چیزی تنبیه اش کنن جاروش رو ازش می گرفتن ( اهم... گفتم که الین گریفندوریه؟)
همین تنبیه ها باعث شد تلاش کنه هر چیزی رو به یک وسیله برای پرواز کردن تبدیل کنه یا چیزایی رو که پرواز می کنن ارتقا بده. اونم با طلسم هایی که معلوم نیست از کجا اومده. کار به جایی رسید که سعی کرد جاروی خودش رو با طلسم کردن ارتقا بده.
آذرخش بیچاره!
نتیجه کارش جاروی سخنگویی بود که بعضی وقت ها زیادی وراجه! و متاسفانه فکر میکنه صدای خیلی خوبی هم داره.
در واقع الین در طول بازی هاش با تیم هالی هارپی هد یاد گرفته که مخالف حرف جاروش عمل کنه و موفق هم بشه. اون جستجوگر خوبیه.
تلاش الین برای یافتن جادوهای موثر برای پرواز اونو به کتابخانه ای سیاه سوق میده که نتیجه اش شیفتگی الین در برابر جادوی سیاهه
این شیفتگی به جایی میرسه که الین به سراغ اسمشونبر میره و درخواست می کنه به لرد تاریکی ملحق بشه


تایید شد.
به ایفای نقش خوش اومدید.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۲۱ ۱۳:۳۱:۲۷

تصویر کوچک شده


اینجا همه چی دراوجهـــ
جاییـــ که از همه بالاتره صاحب نداره
باید یاد بگیری فتحش کنی

*****

نزدیک غروب آفتاب است ...
و من...
صبح را دوست دارم


تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۴:۰۲ سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴

لوسیوس مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۲ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۵۴ دوشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۱
از قصر خانواده مالفوی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 807
آفلاین
نقل قول:

لوسیوس مالفوی old نوشته:
کی جرات کرده شناسه والا مقام من را در خواست کند و کدام مدیر ارزشی آن را تایید کرده ؟!

ما بودیم لوسیوس!مشکلی در این میبینی دوست من؟


راستش را بگو چند بیلیون گالیون گرفتی نقش ما را واگذار کردی ...؟! من فقط 1 قرن نبودما... !!!
سالی یکبار تولد ارباب را تبریک میگفتم حالا چطور اینکار را کنم !!!

خدا میدونه صاحب جدید شناسه من داره تو قصر مجلل خانوادگی ما چیکار میکنه!!! اگر بفهمم به اون ردای اشرافی یقه زمردین من دست زده باشه یا دست به اون صندوقچه مرموز تو گاوصندوق جادویی من بزنه اون وقت من میدونم شما!

خدا میدونه چه بلایی سر نارسیسا و دراکو میاد ...


جادوگران


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴

چارلی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۷ دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۳۳ پنجشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 83
آفلاین
نام: چارلی ویزلی

پدر و مادر: آرتور ویزلی، مالی ویزلی

خواهر و برادر: بیل، پرسی، فرد، جرج، رون و جینی

چوبدستی: دوازده اینچ، چوب زبان گنجشک، موی تک شاخ(چوبدستی اول)
چوب درخت گردو، ریسه ی قلب اژدها


حیوان خونگی: اژدها!

معرفی: چارلی ویزلی در خانواده ی مو قرمز و پرجمعیت ویزلی ها به دنیا آمد. در یازده سالگی وارد هاگوارتز شد و کلاه گروه بندی او را مثل تمام اعضای خانواده اش به گریفندور انداخت.
درس محبوب او در مدرسه مراقبت از موجودات جادویی بود و همیشه از آن لذت می برد. چارلی با اینکه در درس هایش دانش آموز متوسطی بود، اما در کوییدیچ عالی بود. او جستجو گر و کاپیتان تیم کوییدچ گریفندور در زمان خودش بود و چندین بار گریفندور را قهرمان کوییدیچ کرد.

با اینکه استعدادش در کوییدیچ بود، اما به دنبال علاقه شخصی اش یعنی اژدها رفت و در رومانی مشغول به کار شد. چارلی عضو محفل ققنوس است.

خصوصیات رفتاری: چارلی یک اژدها داره به نام خشم شب! خیلی هم روش حساسه! با اینکه اژدهاش در خانه گریمولد به شدت خرابکاری می کنه، اما کسی نتونسته حریف چارلی بشه! در هر صورت اژدهاش وسط خونه اس!
چارلی بسیار هم خوش خنده اس و الکی به همه چیز میخنده! معمولا زود عصبانی نمیشه، اما اگه عصبی بشه...



شناسه قبلی

تایید شد.
خوش برگشتید به ایفا.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۱۱ ۰:۱۱:۲۱

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده
آخرین دشمنی که نابود می شود، مرگ است.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۱۴ جمعه ۷ اسفند ۱۳۹۴

هرپوی کثیفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۷ دوشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۴۲ پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۸
از یونان باستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 18
آفلاین
نام: هرپوی کثیف

مکان زندگی: یونان باستان کثیف

گروه: راونکلاو !

جنسیت: مرد کثیف

رنگ مو: سفید کثیف

رنگ چشمان: زرد کثیف

وفاداری: جادوی سیاه کثیف

هرپوی کثیف یک جادوگر حبیث است که در دوران یونان باستان می زیسته.او را به عنوان قدیمی ترین جادوگر سیاه تاریک می شناسند.همچنین او را خالق و پرورش دهنده باسیلیسک و اولین جادوگری که هورکراکس ساخت،می نامند.حتی به زبان مارها سخن می گفته (Parselmouths) ولی خب جبر روزگار مارو انداخت راونکلاو.

به طور خلاصه از او به عنوان یکی از بزرگترین و اولین جادوگران سیاه،مار زبان،سازنده باسیلیسک و بسیاری از وردها و طلسم های نفرین شده می نامند.

تایید شد.
به ایفای نقش خوش اومدید.


ویرایش شده توسط Revolution در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۷ ۱۸:۲۳:۴۳
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۷ ۲۱:۳۹:۰۸


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ جمعه ۷ اسفند ۱۳۹۴

دراگومیر دسپاردold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۱ چهارشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۰:۰۵ پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۵
از وصل تو گر نیست نصیبم، عجبی نیست!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 10
آفلاین
هااع.

دراگومیر دِسپارد.

گروه!
ریونکلاو.

سن!
بیس و هف؟ بیس و هش؟ پیر خلاصع!

ظاهر!
عرضم به حضورتون ک، دراگومیر شخصی بید دراز. بعد، پوست سیفید و اینا، بلوندم هس. موهاش هموطور که در تصویر مشاهده می کنید، شلخته وار هر طره ش به یک سو متمایل بید. در کل، بیریخ. بعد، معمولن یه لباس بارتِندِر می پوشه که پیرنش سفیده و جلیقه و پاپیونش سیاه؛ آستیناشم تا می زنه. بعد دیه، در تمامی اوقات شبانه روزم یه عینک دودی باریک می زنه و مث خر سیگار می کشه.

دیه. جای شکستگی و بریدگی و سوختگی و گازگرفتگی و فیلان، تا دلتون بخواد رو دس پاش هس، به دلایلی که در ادامه خواهید دید. قیافه ش در حالت کلی مخلوطی از پوکرفیس و بی اعصاب هس. انگشت کوچیک دس چپم نداره ک گویا با خنجر یه نفر بریده شده.

باطن!
اهم. عادم بسیار مزخرفی هس. بارز ترین نکته در مورد این شخص، این بید که با کوچکترین "پِخخ!" ای، فیوز می پرونه. بهتر بگم؛ هر چیزی که عادمای نرمالو می تونه هیجان زده، وحشتزده یا خوشحال کنه، فقط خشم این یارو رو بر می انگیزه. عاقا اعصاب نداره اصلن؛ علت برانگیخته شدن خشمش ب این راحتی م، در هاله ای از ابهام بید. اکثر مواقع در حالتی دیده می شه که به تنهایی یه گوشه لم داده، یا داره به تنهایی در امتداد جدول راا می ره و سعی می کنه بر اعصابش مسلط باشه؛ ک البت همینم اعصابشو بهم می ریزه.

بعد، روش هندل کردن چیزای ناخوشایند دور و برشم این بید که می زنتشون. بعد، اگ نتونه چیزی رو به روش عادی هندل کنه، کلن نادیده می گیرتشون و وانمود می کنه وجود ندارن. مثلن، دیده شده ک وجودِ یه شخصی رو در نظر نگرفته و با بولدوزر از روش رد شده. تحملم عادمم یه حدی داره بالاخره!

در دوران قدیم، ب علت همی عدم توانایی کظم غیضش، یه گند خفنی بالا اورده و ب واسطه همین، اخراجش کرده بیدن از جامعه جادوگری. بعد، کلن دانش و توانایی جادوییش در حد خربزه مونده و فقط گاهن به صُوَر غریزی بروز می کنه. مثلن، موقعی که دیه کاملن جلو چشاشو خون گرفته و می خواد یکی رو مث سگ بزنه، یهو یه مینی بوسی رو بلند می کنه و می کوبه تو سر یارو مثلن.تصویر کوچک شده

دیه. از عادمای عوضی خوشش نمیاد. یه سری خط قرمزایی هس تو ذهنش، بعد اگ کسی اونا رو رد کنه و اینا، در دسته ی چیزای ناخوشایند ذهن این یارو قرار می گیره و طبیعتن، در اولین فرصت هندل می شه.

چوبدستی!
نداره. موقعی ک از جامعه طرد می شده، چوبشو گرفتن خاکشیر کردن و الخ!

شغل!
شرخری. (هااع. این یه شغل تقریبا مشنگی بید. به عادمایی گفته می شه که اگ کارفرماشون مثلن طلبی چیزی از کسی داشته باشه و یارو مدت مدیدی اونو نپرداخته باشه، شرخر میره و هر جور شده طلب کارفرماشو از حلقوم طرف می کشه بیرون.)

و مایتعلق به!
در مورد خون اصیلش و فیلان، هیچ اطلاعاتی در دسترس نیس. سالیان بسیار درازی رو بین مشنگا سپری کرده و تقریبا هیچ جادوییم به خواست خودش به کار نبرده. همینه که بیشتر ویژگیای مشنگی درش یافت می شه؛ مث لباساش و شیوه ی مبارزش و اینا. هااع! شیوه ی مبارزه! به قدر کافی تو مبارزه با دس و پاش خوب هس؛ ولی در مواقع لزوم، دو تا کُلت اسپرانزا داره ک ازونا استفاده می کنه.

بله. از تافی م نمی ترسه. خعلیم تافی دوس داره. تافی توت فرنگی به ویژه. عاقا این عاشق تافیه اصن! فوبیای تافی و اینا، همش دسیسه های اون لعنتی پشت پرده س... فوبیای تافی اصن وجود نداره! خودِ تافی اصن وجود نداره! بمیر تافی! تافی تف بهت!




همین دیه.


تایید شد.
به ایفای نقش خوش اومدین.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۷ ۱۶:۲۵:۳۰


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۵۴ جمعه ۷ اسفند ۱۳۹۴

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۱:۱۱ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱
از
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
نام:رون ویزلی
سن:16

جنسیت :مرد

چوبدستی:از جنس درخت بید و موی دم اسب تک شاخ

رنگ مو: قرمز آتشین

محل اقامت: پناهگاه

گروه: گروه قرمز و طلایی گریفیندور

مدرسه: هاگوارتز

نژاد: اصیل‌

توضیح کوتاه:فرزند ششم از یک خانواده نه نفری ام که مثل سایر برادرانم برای تحصیل به هاگوارتز میرم و در اونجا دو دوست گرانبها به نامهای هری پاتر و هرمیون گرنجر پیدا میکنم. از اولین سال ورود من به هاگوارتز و آشنا شدن با هری پاتر اتفاقات زیادی در هاگگوارتز رخ میدهد که ما هم در آن اتفاق ها حضور داریم....

ویژگی های ظاهری: مو قرمز دوست داشتنی به همراه صورت پر از کک و مک و به طور کلی جنتلمنم

ویژگی های اخلاقی: از مقایسه شدن نفرت دارم دوست دارم همیشه تک و همیشه تو چشم باشم.


-------

لطفا تعویض شود.ممنون

انجام شد.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۷ ۱۳:۱۵:۴۲

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۴۲ جمعه ۷ اسفند ۱۳۹۴

کاساندرا وابلاتسکیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۳ پنجشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۴ یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵
از من نپرس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
اسم:کاساندرا وابلاتسکی

چوبدستی:چوبش از جنس بلوط سیصد ساله و داخلش مقداری ریسه قلب اژدها که دور موی دم تک شاخ پیچیده شده

خون:اصیل

گروه:ریونکلاو

توضیحات:
کاساندرا فردی توانا در زمینه اسرار ناشناخته حتی برای جادوگرانه،اون کتاب های زیادی رو نوشت و تالیف کرد و از مهم ترینشون كتاب روشن بيني آينده هستش(توصیه میکنم بخونید)بله!کاساندرا توانایی روشن بینی داره و اون رو از اجدادش به ارث برده این توانایی که هرکسی نداره.کاساندرا با یک نگاه به گوی بلورین اینده رو میبینه و خلاصه خیلی خفنه:|


تایید شد.
به ایفای نقش خوش اومدید.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۷ ۱۳:۱۲:۵۳

سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.