هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱۶:۴۱ پنجشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۵

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
خلاصه:نظر میرسه آرسینوس جیگر قراره به خواستگاری لاکرتیا بلک بره..لرد ولدمورت هم به رودولف دستور میده آرسینوس رو آماده کنن تا بتونه دل لاکرتیا رو بقاپه و جواب مثبت رو از لاکرتیا بگیرن...رودولف و ارسینوس هم حالا به دنبال ساحره ای هستن تا ببینن که از نظر یک ساحره یه مرد باید چه مواصفاتی داشته باشد...
این دو نفر تا حالا نظر سلسینا،گویندالین و آیلین پرنس رو پرسیدن و چیز دندون گیری نصیبشون نشده...و حالا به میخوان به سراغ دیگر ساحره ها برن و نظرشون رو جویا بشن!
--------------------


دو ساعت بعد!

_رودولف قیچی بیارم؟!
_یه دو دقیقه دندون رو خودت بذار،آخراشه!

آرسینوس به فکر فرو رفت...بعد از دو ساعت انتظار رودولف را کشیدن،در مقابل مرلینگاه واقع شده در طبقه ی منفی دو خانه ریدل،احتمال میداد که کمی خسته شده باشد و نتواند فکر کند که منظور رودولف از "دندون رو خودت بذار" یعنی چه؟!اما خب...زیاد هم نیاز به فکر کردن نداشت...او فهمید که منظور رودولف از اینکه چنین حرفی را به او زده بود چیست...فامیلی آرسینوس،جیگر بود و خب...منظور رودولف "دندون رو جیگر بذار" که استعاره از جمله "صبر کن" داشت،بود...رودولف این روزها بسیار بامزه شده بود!


خواننده:چه خبره آقا؟!شونصد خط چرت و پرت پشت سرهم میکنی چرا؟!
نویسنده:آخه گفتن رولات همه اش دیالوگه،خواستم یکم "غیر دیالوگ" چاشینش کنم!
خواننده:نمیخواد آقا...نیاز نیس...ادامه بده!
نویسنده:باوش!



بله...رودولف بلاخره سیفون را کشید و از مرلینگاه بعد از دو ساعت دل کند!
_رودولف چیکار میکنی مرلینگاه دو ساعته؟!
_چیزه خب...من عادت کردم از دوران دربونیم که خودم رو نگه دارم،بعد یه جا همه رو با هم داستان کنم بره...الانم چن روز بود که...
_نیاز نیس ادامه بدی...خب بریم سراغ ساحره بعدی!


رودولف و آرسینوس از طبقه منفی دو،به طبقه ای که اتاق لرد در آن قرار داشت رسیدند...درب اتاق لرد نیمه باز بود و رودولف و آرسینوس توانستند داخل اتاق لرد را ببینند،اما با دیدن موجود کنار پنجره،از تعجب خشکشان زد...ویولت بودلر در لبه پنجره اتاق لرد نشسته بود!
_هی تو...به چه جراتی اومدی اینجا؟!چجوری اومدی اینجا اصلا؟!برای مرگ آماده شو محفلی!
_ب رب!اومدم لردک رو ببینم...کوشش؟!
_هی آرسی...آروم باش...شاید وجود ویولت به نفع ما باشه...میگم ویولت...تو ساحره ای دیگه؟!
_
_منظورم اینه که خب...میدونی...میخواستم ببینم غیر از مواصفاتی که در من هس،به نظرت یه مرد ایده آل باید چه جوری باشه؟!
_خب...مرد ایده آل باید مثل ریگولوس...
شتق!

آرسینوس با تعجب به رودولف که هم اکنون ویولت بودلر را با لگدی به پایین پنجره پرتاب کرد،خیره شد!
_چرا پرت کردی دختر مردم رو؟!
_ساحره ای که ریگولوس بلکِ قرتی و جوجه مرد آرزوهاش باشه باید از پنجره انداختش پایین...این به درد نمیخورد...بریم سراغ یکی دیگه!


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۵/۱/۱۲ ۱۷:۳۵:۲۵
ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۵/۱/۱۳ ۲:۰۲:۳۶



پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۲۱:۴۱ شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۴

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
آرسینوس و رودولف همچنان در حال عبور از راهرو ها بودند که ناگهان رودولف متوقف شد. آرسینوس به آرامی سرش را برگرداند و به چهره رودولف نگاه کرد. رودولف به شدت میلرزید. پاهایش را بهم چسبانده بود و متوقف شده بود. به نظر میرسید که دنیا در حال آوار شدن روی سرش باشد.

- رودولف؟ چته؟

رودولف جوابی نداد.
آرسینوس کمی به او نزدیک شد و دستش را مقابل چشمان او تکان داد، ولی رودولف هیچ واکنشی نشان نداد.
آرسینوس به شدت تلاش کرد مثل همیشه خونسرد بماند، چرا که حس میکرد رودولف در سن پنجاه و شش سالگی که اصولا میانسالی و یا پیری حساب میشود، در حال تبدیل شدن به جوان ناکام است. آرسینوس به سختی رودولف لرزان را روی زمین خواباند.باید کاری برای نجاتش میکرد.

اصولا کمک های اولیه جزو آموزشاتی نبود که به آرسینوس داده باشند، نتیجتا وی در کنار رودولف که همچنان به شدت میلرزید، نشست. سپس دهان وی را باز کرد و با ذکر سلام و صلوات بر پرچم در حال اهتزاز بریتانیا، شهدای وزارت و همچنین خانواده محترم دورسلی، دست خود را تا انتهای حلق وی فرو کرد تا اگر چیزی در آنجا گیر کرده، خارج شود و بچه مردم مرحوم نشود.

نتیجه این حرکت وزیر مملکت، این بود که دستش تا انتهای معده رودولف فرو رفته، مقادیری از وعده های قبلی غذایی رودولف را بیرون کشید که آرسینوس به دلیل غیر بهداشتی بودن، آنهارا دوباره به جای قبلی فرستاد.

زمانی که مطمئن شد این اقدامش تاثیری ندارد، دستش را مشت کرد و با توکل بر لرد سیاه و مورفین گانت، مشت محکمی به سینه رودولف وارد آورد که البته، نتیجه اش باز شدن دهان رودولف و عربده زدنش بود.
- منفی دو میخوام!
- زودتر میگفتی خب. بیا بلندت کنم برو منفی دو. بعدش باید بفهمیم من چطور جذاب بشم!



پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۲۳:۴۶ جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
از (او) تا (او) با (او)...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 204
آفلاین
الین اخم تلخی کرد و غرولند کنان سوار جارویش شد و پرواز کنان از انجا دور شد.

ـ خب...دیگه سراغ کی بریم؟
ـ اممم...نمیدونم.
ـ ایلین پرنس چطوره ارسی؟
ـ نمـ...

سخن ارسینوس هنوز به طور کامل از دهان زیر نقاب بیرون نزده بود که...

ـ تق!
ـ اخ!کی چنین جسارتی به رودولف کرد؟

رودولف در حالی که پس کله اش را میمالید به سمت منبع پرتاب ان شیء کوچک سفت برگشت.
ـ جسارت؟
ـ اوه چه حلال زاده!

ـ عه شمایین بانو پرنس؟
ـ متاسفم رودولف!تیله های من زیاد خطا میره معمولا.
ـ فدای سرتون بانو ایلین.حالتون چطوره؟
ـ رودولف!
ـ

ارسینوس عینکش را از روی نقاب مرتب کرد.

ـ حالتون چطوره بانو پرنس؟
ـ سلام ارسینوس!شنیدم درباره من حرف میزدین!

ایلین اینرا گفت و شروع کرد به بالا و پایین انداختن تیله ها در دستش.

ـ همین الان ذکر خیرتون بود...میخواستیم نظر شما رو دراین باره بپرسیم که از نظر شما یه مرد خوب چه ویژگی هایی داره؟

ایلین کمی فکر کرد و تیله هایش را در جیب ردایش گذاشت.

ـ هوممم...مثل هیپوگریف کاری،مثل جن خونگی باوفا،مثل توپّک* بانمک و مثل تسترال مطیع و رام!

ـ

ـ لازم به ذکره که این ویژگی های ذیل رو باید نداشته باشه:
1.مشنگ نباشه مثل توبیاس
2.بیشعور نباشه مثل توبیاس
3.ترسو نباشه مثل توبیاس
4.خنگ نباشه مثل توبیاس
5.نفهم نباشه مثل توبیاس
6.از تیله هام بدش نیاد مثل توبیاس
7.از معجون هام بدش نیاد مثل توبیاس
8. وقتی گفتم یه کالسکه چهار تستراله رو برای سیو بخره بگه چشم!خسیس نباشه مثل توبیاس
9. وقتی...

دوساعت بعد.

ـ مثل توبیاس بی شخ...

ـ خیلی ممنونیم بانو پرنس!

و با سرعت هرچه تمام تر انجا را ترک کردند.


eileen prince


آسایش دوگیتی،تفسیر این دو حرف است: بادوستان مروت،با دشمنان مدارا.


باسیلیسک سواران:باسیلیسک ها می ایند!


And if we should die tonight
Then we should all die together
Raise a glass of wine
... for the last time

Now I see fire
Inside the mountain
I see fire
Burning the trees
And I see fire
Hollowing souls
I see fire
Blood in the breeze
...And I hope that you remember me



پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۲۰:۱۵ جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴

گویندالین مورگن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۸ جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۴ پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۸
از روی جارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 134
آفلاین
رودولف و آرسینوس ترجیح می دادند با سرعت نور از سلستینا فاصله بگیرند. یا حتی شاید پرواز کنند. بلاخره ساحره های دیگری هم در دنیای جادویی یافت می شدند! نمی شدند؟
درست مثل همین ساحره جوانی که با ارتفاع کمی از سر آرسینوس در حال پرواز بود! و او را مجبور کرد سرش را خم کند.

- من بهت گفتم! باید به سمت چپ می رفتی!
- میشه ساکت شی؟

دختر جوان این را گفت و از جارو پایین پرید. پلک های آرسینوس به صورتی عصبی پرش داشتند.

- باید خدمت شما عرض کنم که من هیچی نگفتم! که الان قرار باشه ساکت باشم!
- اوهو! چه عصا قورت داده شدی آرسی. من که با تو نبودم. طبق معمول با اینم!

و بعد جارو را بالاتر گرفت تا در دیدرس دو جادوگر قرار گیرد.آرسینوس با حالتی حاکی از درک سری تکان داد. به خودش حق می داد که به ورودهای "لندینگ" گویندالین مورگن عادت نداشته باشد. ولی نمیشد منکر این شد که گویندالین، الین، الی یا هر اسم دیگری که دارد، یک ساحره است. بنابراین پیش از اینکه گویندالین بخواهد جست و خیز کنان دور شود رودولف و ارسینوس جلویش را گرفتند.

- ببخشید یه لحظه! ما یه سوالی داریم.

چشم های گویندالین برق زد.
- درباره کوییدیچ؟

به نظر می رسید آرسینوس کمی معذب باشد.
- خب نه لزوما! تو ساحره ای دیگه درسته؟

گویندالین دست به سینه ایستاد.
- جور دیگه ای به نظر می رسه؟
- نه نه! ببین سوال در واقع یه چیز دیگه اس. به نظر توی ساحره یه جادوگر جذاب باید چطوری باشه؟

ساحره جوان برای چند لحظه ای به فکر فرو رفت.
-هوم.... خب باید....
- باید مثل من باشه درسته؟

گویندالین بینی اش را چین داد.
- چرا فکر میکنی جذابی رودولف؟ خب راستشو بخوای آرسینوس جذاب بودن سخت نیست. ولی خب آسون هم نیست.
- دقیقا یعنی چی؟
- ببین مثلا به نظر من یه جادوگر جذاب باید مرگخوار باشه، باید عاشق پرواز کردن باشه، باید جارو دوست داشته باشه. باید سیاه باشه.

جاروی گویندالین ظاهرا به این بحث علاقه داشت چون حرف الین را قطع کرد و گفت:
- باید عاشق تماشای کوییدیچ باشه. باید با کوییدیچ بازی کردن زن ها مخالف نباشه. باید.... ام مرگخوار بودنو گفتم؟

آرسینوس با صدا نفسی از سینه بیرون داد. به نظر می رسید باید از ساحره دیگری می پرسیدند. ساحره ای که جارو نداشته باشد!
- ممنون الین.
- ولی من که هنوز حرفم تموم نشده؟ یه مرد جذاب وسط حرفای جاروی یه خانم محل رو ترک نمی کنه!

آرسینوس بلند تر تکرار کرد.
- ممــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنون الیـــــــــــــــــــــن!


ویرایش شده توسط گویندالین مورگن در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۲۱ ۲۰:۲۱:۰۵

تصویر کوچک شده


اینجا همه چی دراوجهـــ
جاییـــ که از همه بالاتره صاحب نداره
باید یاد بگیری فتحش کنی

*****

نزدیک غروب آفتاب است ...
و من...
صبح را دوست دارم


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۰:۳۰ چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۴

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
از (او) تا (او) با (او)...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 204
آفلاین
ـ اهم اهم...عذر میخوام خانوم!

ـ بله؟

ـ عه شمایین دوشیزه سلستینا؟

ـ بله کاری داشتید؟

از انجایی که سلستینا به شدت جذب تار های صوتی ارسینوس و رودولف شده بود.اندو ترجیح دادند سوال را رک و پوست کنده بپرسند.

ـ به نظر شما یه مرد خوب چه ویژگی هایی داره؟

سلسی کمی فکر کرد و چشمانش را به نشانه تفکر به طرفین چرخاند.دست راستش را زیر چانه گذاشت و متفکرانه گفت:
به عطرخریدن علاقه داشته باشه!

ـ اممممم...به غیر از اون؟

ـ تارصوتی مرغوبی داشته باشه!

صدای قورت دادن اب دهان ارسینوس و رودولف باعث شد پوزخندی شیطانی برلبان اوای مرگ بنشیند.

ـ ممکنه گلچین کنید لطفا؟

سلستینا نگاهش را از تار های صوتی انها برداشت و پس از اندکی تفکر گفت:
1.تار های صوتی مرغوبی داشته باشه.
2.اهل عطر خریدن باشه.
3.مرگخوار باشه
4.به صدای من علاقه داشته باشه و هرروز به اوازم گوش بده
5.در ازمایشاتم بهم کمک کنه و فداکار باشه
6.تار صوتی زیبایی داشته باشه
7.تار صوتی یدکی داشته باشه
8.عاشق عطر باشه
9. تار...

ـ خیلی ممنونیم از شما!...رودی؟

ارسینوس با ایمای چشمانش این مفهوم را به رودولف رساند که:(فقط-بریم!)
چرا که نگاه های سلستینا اندک اندک در حال مبدل شدن به واکنش های فیزیکی بود.


eileen prince


آسایش دوگیتی،تفسیر این دو حرف است: بادوستان مروت،با دشمنان مدارا.


باسیلیسک سواران:باسیلیسک ها می ایند!


And if we should die tonight
Then we should all die together
Raise a glass of wine
... for the last time

Now I see fire
Inside the mountain
I see fire
Burning the trees
And I see fire
Hollowing souls
I see fire
Blood in the breeze
...And I hope that you remember me



پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱۲:۴۸ شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۴

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۱:۱۱ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱
از
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
نقل قول:
همه جا را مه فرا گرفته بود و نسیمی زیبا برگ های درختان را نوازش می کرد و آن ها را همچون مو های ساحره ی زیبا به اهتزاز در می آورد. انگار تمام دنیا دست به دست یکدیگر داده بودند تا فیلمی هندی در عالم واقعیت به تصویر کشیده شود.

موهای ساحره همون امواج درخشان دریا در نسیم زیبا، هر بیننده ای را از خود بی خود می کرد و دل انها را در کف دستان ظریف خود زندانی می کرد.

آرسینوس همچون مجنونی به چهره ی زیبای ساحره که همچون لیلی ای در مقابل راهش قرار گرفته بود، نگاه می کرد و هر لحظه نیش حجیمش حجیم تر میشد و این لحظه بود که ماجرا اغاز شد. ماجرا یی بس جالب که دل هر خواننده ای را در قفسه ی سینه اش می لرزاند.

ارسینوس درحالی که سعی می کرد حرکتی جنتلمنانه داشته باشد، دستی به موهایشان کشید و با قدم های شیک که تنها از یک نجیب زاده سر میزد، به سمت ساحره پیش رفت.

کرکس بیابان علی مشهدی در آنجا نیز حضور داشت و همچون تصاویر لحظه ای در هوا توقف کرده و آن صحنه زیبا را به تماشا در هوا بی حرکت مانده بود و منتظر بود تا ادامه ماجرا را با چشمان خود ببیند.

آن سوتر گلها ی بنفشه کمر خمیده ی خود را راست کرده بودند و از میان باغچه قد می کشیدند تا آن ها نییز از قافله عقب نمانند.

در این لحظات بود که اهنگی هندی فضا را پر کرد و لشکری دختر از گوشه و کنار خیابان پشت دخترک جمع شدند تا با هم آهنگ بخوانند و برقصند از آن طرف نیز تمام مرگخواران پشت سر آرسینوس قد علم کردند تا مبادا پشت دوستشان را در مقابل این دختر های زیبا خالی نگذارند و...


-هی آرسی زنده ای؟ چیه چه خبره؟ چرا رفتی یباره تو خواب و خیال؟

ارسینوس یکباره با ضربه ی محکمی که ردولف با ارنج همچون اهنش بر پهلویش زده بود، از جا پرید و تمام رویا ها و توهمات خود را از خاطر برد. با حالتی عصبی و ناراضی رو به ردولف گفت:
-یکبار دیگه به من گیر بدی ردولف همین منوی مدیریت رو تو حلقت فرو میکنم.
-مگر من چی گفتم که اینجوری می پری؟ نه مثل اینکه یه خبرایه. میگم میخوای لاکی رو کلا ول کنی بچسپی به این یکی؟ بهتره ها!
-ساکت میشی یا ساکتت کنم رودولف؟
-مثلا اگر ساکت نشم چه غلطی میکنی؟
-بلاکت میکنم. مشکلیه؟
-

ارسینوس در حالی که از کار خود بسیار راضی بود، از حالت ساکن بودن درآمد و به سمت ساحره رفت تا ببیند برای ازدواج چه خاکی باید بر سرش بریزد.


ویرایش شده توسط رون ویزلی در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۱۹ ۱۳:۵۱:۰۸
ویرایش شده توسط رون ویزلی در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۱۹ ۱۳:۵۲:۳۸

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱۷:۵۴ جمعه ۱۸ دی ۱۳۹۴

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
خلاصه:بنظر میرسه آرسینوس جیگر قراره به خواستگاری لاکریتا بلک بره..لرد ولدمورت هم به رودولف دستور میده آرسینوس رو آماده کنن تا بتونه دل لاکریتا رو بقاپه و جواب مثبت رو از لاکریتا بگیرن...رودولف و ارسینوس هم حالا به دنبال ساحره ای هستن تا ببینن که از نظر یک ساحره یه مرد باید چه مواصفاتی داشته باشد...

---------------


رودولف نگاهی به آرسینوس کرد و فکری به ذهنش رسید...
_هی آرسی...اصلا چرا باس بریم دنبال ساحره ها؟!من خودم بهت میگم از نظر یه ساحره یه مرد ایده آل چجوری باید باشه!
_منظورت این هست که تو هم یعنی...
_نه!نه!معلومه نه...ولی خب من لامصب خدای جذابیت و سرتاپا تجربه ام...میدونم!
_خب بگو...از نظر یه ساحره جادوگر ایده ال چجوری باید باشه؟!

رودولف پوزخندی به آرسینوس زد...سپس دستانش را باز کرد و گفت:
_اینجوری!
_منظورت خودت که نیستی رودولف؟!
_اتفاقا منظورم خودمم!من نهایت و غایت جذابیت،خفنیت و مردانگیم!من ایده آل ساحره هام!

آرسینوس با تاسف به حال رودولف،او را نگاه کرد و گفت:
_مطمئنم درست میگی...ولی خب نظرت چیه از خود ساحره ها هم نظرسنجی بکنیم؟!ضرر نداره که!رودولف...رودولف...با تو ام؟!میشنوی چی میگم؟!

رودولف که حواسش به آینه روبروی خودش بود و در حال فیگور آمدن و لذت بردن از چیزی که خودش جذابیت میخواند بود،با فریاد آرسینوس به خودش آمد و گفت:
_ها...چیه؟!اره...اره...باشه...نظر سنجی...ولی خدایی این ابهت ته چشم من رو دقت کرده بودی؟!همین جذب میکرد لامصب ساحره ها رو!

آرسینوس سری تکان داد و چشمامش را گرداند...که ناگهان چشمش به ساحره ای خورد که به نظرش گزینه ی مناسبی بود تا سوالش را از او بپرسد...
_رودولف...بیا بریم از این بپرسیم!سلیقه اش به لاکریتا هم نزدیکه!
_مرلین وکیلی حالا که دقت میکنم این سبیلای شاخم خدایی خیله گولاخ و جذابه...
_


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۴/۱۰/۱۸ ۱۸:۳۲:۴۳



پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۹:۱۰ یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
- چیه؟ واسه چی همچین نگاه میکنی؟ مگه تسترال در حال حرف زدن دیدی؟
- همچین حالتی تقریبا!
- رودولف... من حال و حوصله و مهم تر از اون، صبر ندارم... یهو عصبی میشم، کلا بهم میخوره همه چیز، بعدا هم ارباب بگن چرا همچین شد میگم تقصیر تو بوده که همچین نگاهم میکردی ها.
- الان یعنی تو داری عصبی هم میشی؟
- آره خب... بار اولمه تو زندگی که دارم سر و سامون میگیرم... نباید عصبی بشم؟

رودولف سری تکان داد، رودولف نمیدانست چه باید بگوید، رودولف نمیتوانست آرسینوس را آرام کند، رودولف اصلا دلداری بلد نبود، مخصوصا برای آرسینوسی که یک ردای سرخ با حاشیه های دارای پر های سبز بر تن و کفش هایی نوک تیز به رنک زرد به پا کرده بود و همچنین نقابی شبیه جانوری خاص که البته در حال حاضر نویسنده نام خاصی برایش در ذهن ندارد، به صورت زده بود. رودولف پیش از آنکه آرسینوس کنترل خود را از دست بدهد و داد و بیداد راه بیندازد، حالت چهره خود را از به تغییر داد و گفت:
- تیپت همچین بد هم نشده. سلیقت اونقدرا هم که فکر میکردم افتضاح نشده... لااقل یکم خنده دار شدی!
- خنده دار؟!
- خب... واژه بهتری نداشتم؛ و چون اصولا رک گویی از خصوصیات بارز رودولف هست، بله... خنده دار!
- اون شکلک قیافت رو از این که هستی زشت تر نشون میده رودولف... من الان به اعتماد به نفس نیاز دارم.

رودولف به سرعت شکلک را از چهره زیبای خود پاک کرد.
- بریم سر ادامه کار، ببینیم خانم ها از چی خوششون میاد، هوم؟

آرسینوس فقط سری تکان داد و دو مرگخوار به راه افتادند.

چند دقیقه بعد، آن دو به سیبل تریلانی رسیدند که روی یک صندلی نشسته بود و البته در حال کف بینی برای کراب بود که ببیند وی چه زمانی یک شوهر درست و حسابی گیر میاورد و یا اصلا کسی شوهرش میشود؟

- سلام سیبل. سلام کراب. اومدیم یه چند تا سوال بپرسیم ازتون!

سیبل که به شدت سعی میکرد خودش را غرق در تمرکز نشان بدهد به کرابی که چشمانش را بسته بود و داخل گوش هایش هم پنبه گذاشته بود نگاهی کرد و سپس با صدایی که میکوشید هرچه بیشتر راز آلود باشد، گفت:
- برای چه میپرسی لسترنج؟ نکنه تو هم میخوای آینده شومت رو بدونی؟ اگر اینطوره که کاملا سیاهه... همین دیشب دیدمش... افتضاحِ افتضاح، ولی چون سیاهی اوج زیباییست میگم که بسیار عالی هست.
- نه... ببین... سوال دیگه داریم ازت! آرسی... بپرس!

آرسینوس در حالی که صدایش میلرزید و در زیر نقاب خنده دارش کبود شده بود و خیس عرق، گفت:
- سوالم اینه که... چطور بگم خب؟ آها... سیبل، تو از چه مردی خوشت میاد؟

- ناگهان تریلانی کبود شد، سر و صورتش خیس عرق شد و گفت:
- همانا که آینده در حال الهام شدن به من است... پس به گوش باشید...
- سیبل، ببینم، کف بینی من تموم نشد؟

رودولف و آرسینوسی که اصلا حوصله جیغ و داد کراب و البته پیشگویی تریلانی را نداشتند به سرعت از محل متواری شدند، هیچ چیز نباید آن دو را از کار اصلیشان منحرف میکرد!

تریلانی چشمانش را باز کرد و گفت:
- ای بابا... تازه میخواستم آیندشونو بگم... چرا در رفتن؟ عیب نداره... لیاقت ندارن دیگه!

آرسینوس و رودولف همچنان که در حال دویدن بودند و از اتاق بزرگ میگذشتند، که رودولف گفت:
- بعدا باید یه دستی به سر و رو و لباست بکشیم راستی!
- مگه نگفتی خوبه؟
- حالا بهترش هم میکنیم... این همچین زیادی سبکه... یه روز اگر خواستی بری تو سیرک کار کنی بیشتر به دردت میخوره!
- ممنون از این همه صداقتی که داری.
- خواهش میکنم... هن... هن... خسته شدم!
- رسیدیم دیگه. بسه... بریم سراغ کی حالا؟


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۲۹ ۱۰:۰۱:۳۹


پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ جمعه ۲۷ آذر ۱۳۹۴

لاکرتیا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۸ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۵:۴۶ چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
-به جان خودم خارجیه!

نخیر..لاکرتیا فازش را نمیگفت و منظورش لوازم آرایشی های جدیدش بودند که از ترکیه برای شخص متشخصی مثل او فرستاده بودند، به هرحال آریانا دامبلدور که دلش نمیخواست باور کند با یک دندگی گفت:
-نخیر...اصلا جنسشون خوب نیست...پوستو خراب میکنن!

لاکرتیا نیشخندی زد و با نگاهی که معنی "من که میدونم دردت یچیز دیگست "را میرساند، به آریانا خیره شد و پرسید:
-تو نظرت درباره آرسینوس چیه؟
-من نظر خاصی ندارم!
-حرف دلتو بگو...

آریانا انسان مهربانی بود، اما وقتی یک نفر از او میخواست که حرف دلش را بگوید نمی توانست دست رد به سینه شخص مقابل بزند، برای همین صادقانه جواب داد:
-اون مشکوکه و غیرقابل اعتماد...همینطور زشت و خیلی جدی...فکر میکنه خیلی آدم بزرگ و قابل احترامیه!
لاکرتیا::worry:

-سلام عمه..طبقه پایین کارت دارن.

ریگولوس بلک سرش را مثل تسترال پایین انداخت و وارد اتاق عمه اش شد و با دیدن آریانا در مجلس خاستگاری ای که نه به دار بود و نه بار، اولین چیزی که به ذهنش رسید این بود که او دراینجا چه غلطی میکند، اما قبل از این که کاملا بفهمد چه غلطی میکند صدای فریاد عمه جان گوشش را کر کرد.
-بی تربیت...تو خرس گنده نمیدونی وقتی میای تو اتاق کسی باید در بزنی؟تسترال!
-من نمیدونستم آریانا هم داخله...در ضمن حالا مگه چیشد؟

عمه جان انسان مهربانی بود. ریگولوس گناهی نداشت...آخر همیشه هروقت دراتاقش را میبست بی اجازه وارد اتاقش میشدند و بعدهم از او میپرسیدند که چرا در را بسته و دراتاق چه کار میکرده است.
لاکرتیا نگاه غضبناکی به ریگولوس با فرمت همیشگی اش"" انداخت و در را به بدترین طرز ممکن پشت سرش کوباند.

اونورتر

-الان خوب شدم؟
رودولف:


ویرایش شده توسط لاکرتیا بلک در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۲۷ ۲۳:۳۶:۰۷
ویرایش شده توسط لاکرتیا بلک در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۲۷ ۲۳:۳۹:۰۹
ویرایش شده توسط لاکرتیا بلک در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۲۷ ۲۳:۴۲:۲۴

تصویر کوچک شده


پاسخ به: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۳:۱۶ پنجشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۴

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
واقعا آن وقت ها خوشگل و زیبا بود. توپولو و اکول پکول با موهایی حنایی زیگولی و لپ های گلی و صورت سفید و پیشانی بلند. اصلا برای همین بود که سینوس لقب گرفته بود.وقتی که بچه بود به او سینوس طلا می گفتند، ولی وقتی به جمع مرگخواران آمد، نامش را تغییر داد. فقط سینوس ماند از نام قدیمی اش، یادگاری یادآور برای به یاد آوردنِ یادِ آن روزهای به یاد ماندنی. (اکوی صدای معلم ادبیات: این جا از واج آرایی برای نشان دادن شدت یاد آور بودن استفاده شده!)

- آرسین؟
رودولف دوباره تکرار کرد و سه باره. اما مثل این که آن ابری که بالای سر آرسینوس بود، محو نمی شد. رودولف با یک حرکت انتحاری و چرخش گارسونی- باله ای کروشیوی نثار آرسینوس کرد.

آرسینوس از درد فریادی بنفش (مایل به آبی) کشید وداد زد: مردیکه بی شعور. درگیری؟ مگه کرم داری؟

رودولف چشمانش را تنگ کرد و گفت: حالا نمی خوای ماسکتو دربیاری؟
- معلومه که نه. ابدا! لابد بعدش می خوای بگی لخت شو. دین من چنین اجازه ای به من نمی ده. ماسک من پوشش منه. من مثلِ مرواریدی ـم که صدفش -ماسکم- ازش محافظت می کنه. دیگه چنین درخواست بی شرمانه ای از من نکن ای سگ پلید ِ فاسد!

بعد از نطق خورد کننده آرسینوس رودولف گریه کنان (اکوی صدای همون معلم ادبیات: این جا اغراق داریم، خوبان!) گفت: بی ادب. کروشیو! کروشیو! کروشیو!

آرسینوس خنده ای وحشیانه کرد و گفت: این کروشیوات منو به درد نمی آرن.هه هه. باید واقعا بخوای. هه هه.
- حالا نمی خواد هی ادای خانوممو در بیاری. ماسکتو در بیار.
- بابا ول کن دیگه!
رودولف که در حین گفتن، به لینی نزدیک می شد گفت: باشه! شبیه جن زده ها بمون. اون زنیکه، چی بود اسمش؟ لارتیکا؟ لاکردار؟ عمرا بهت جواب مثبت نمیده.

آرسینوس هم یک گوش را در کرد و دیگری را دروازه و از لینی پرسید: لینی! چه مردی رو می پسندی؟

لینی گفت: از اونجایی که ارباب آن عِوِیلِبِله، به همین رودولف باید رضایت بدی فکر کنم. ولی خب، خودت بهتر می دونی. به دلت نگاه کن.

آرسینوس مات و مبهوت گفت: منظورم برای خودت بود، نه من.

لینی پاسخید: به قول نوجوونای ماگل امروزی: فازت چیه؟


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.