هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۵۴ دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۵

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
ارباب!

ارباب...فک کنم سبک جدیدی اختراع کردم توی این رول،اگه میشه یه نگاهی بهش بندازین،نقد و اینا...نمیدونم چرا حس میکنم کمه...چیش کمه ارباب؟!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۳۸ چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
هک!

نقل قول:
ارباب یه سوالی هم داشتم! شما گفتید یه دیالوگ رو مدام به یه شکل استفاده نکنیم، تکراری میشه. منم نشستم فکر کردم تشه اومد به ذهنم! الان این خوبه که تشه رو به هکتور اضافه کنم؟ چیزایی مثل این که در واقع همون سوژه قبلی شخصیتمون هستن ولی با ظاهر کاملا جدید خوبه که اضافه بشن؟
بعضیا سوژه هاشون نمی گیره! بعد هی می شینن فکر می کنن که چرا نگرفت.
چون دست رو چیزایی می ذارن که سوژه نیست. هر چیزی رو نمی شه تبدیل به سوژه کرد. هکتور یکی از بهترین شخصیت سازی هاییه که تو این سایت دیدم. سوژه هایی که تا امروز برای هکتور انتخاب کردی واقعا سوژه بودن.
یه اشتباه دیگه که زیاد می بینم اینه که بعد از یه مدتی احساس می کنن باید شخصیت رو تغییر بدن...چیزی بهش اضافه کنن. این کار همیشه درست نیست. مگه شخصیت واقعی شما هر چند ماه یکبار تغییر می کنه؟ ویژگی اخلاقی خاصی بهش اضافه می شه؟
در این مورد مورفین رو مثال می زنم. ویژگی مورفین چی بود؟ معتاد بود! و بعد چی بهش اضافه شد؟ هیچی! همه چیز در محور همون معتاد بودن می چرخید. مورفین خسته کننده شد؟ تکراری شد؟ ...اصلا!
این طرز فکر غلط رو که شخصیت باید عوض بشه یا دائما چیزی بهش اضافه بشه رو بذارین کنار. وگرنه همه چیزایی که ساختین خراب می شه. و اما سوال شما:
نقل قول:
چیزایی مثل این که در واقع همون سوژه قبلی شخصیتمون هستن ولی با ظاهر کاملا جدید خوبه که اضافه بشن؟
این خوبه! چیزی که تغییری در شخصیت سازی قبل ایجاد نمی کنه و ویژگی خیلی اساسی و خاصی نباشه رو می شه اضافه کرد. یعنی اصل سوژه رو می سازین...بعد کمی بهش شاخ و برگ می دین. دیگه نباید برین اصل سوژه رو از اول بسازین.


نقل قول:
شما گفتید یه دیالوگ رو مدام به یه شکل استفاده نکنیم، تکراری میشه.
اولش باید تکرار کنی! تا یه جایی باید تکرار کنی. که خوب جا بیفته. مطمئن بشی بیشتر اعضای سایت سوژه تو فهمیدن...شناختن! از اونجا به بعد به اون شکل تکراری نباید ازش استفاده کنی. همون سوژه رو تو موقعیت های مختلف به کار ببری. به شکل های مختلف. از ترس تکراری شدنش نباید سوژه رو کلا کنار گذاشت.
مثلا این تشه خوبه...ولی هنوز جا نیفتاده...و بدون توضیح احساس می کنم جا افتادنش سخته. می تونی یه مدت توی پرانتز توضیحش بدی. مثلا: لاکرتیا؟ خسته به نظر می رسی...با کمی تشه(تولیدات شرکت هکتور) چطوری؟
وقتی چند بار اینجوری تکرارش کنی همه می فهمن چیه. مثلا من قبلا می دونستم تشه مخفف چیه...ولی الان یادم رفته بود و از خودت پرسیدم! چون تکرار نشده برام.

بعد که شناخته شد می تونی بدون توضیح ازش استفاده کنی. تو پست هات هم می تونی درباره شرکتت بنویسی تا بهتر جا بیفته. لازم نیست شرکت بزرگی باشه. می تونه همون آزمایشگاه سیار همیشگی هکتور باشه که هر دفعه یه جایی بازش می کنه. می تونی هر بار جاهای عجیب غریب راه بندازیش. لای موهای رودولف...تو جیب ریگولوس...زیر کلاه آرسینوس...یا جای همیشگیت...رو شونه آریانا! مزاحم همه باش.
سوژه های قبلیتو فراموش نکن...حیفن. و دیگه سوژه اضافه نکن. حداقل نه تا مدت طولانی. این کار باعث می شه شخصیتت سردرگم به نظر برسه.


بررسی پست شماره 223 آموزشگاه مرگخواری، جناب هک!


نقل قول:
آریانا به شیشه نگاهی میکند و با لحنی که شک و تردید به وضوح در آن پیدا بود، میگوید:
- هکتور تو مطمئنی که این معجون درسته؟
خب...این یه سوال تکراریه...ولی خسته کننده اس؟ ...هنوز نه! چون هکتور عکس العملای خاص خودشو داره و اون اعتماد به نفس مضحکش هنوز جالب و دوست داشتنیه.


نقل قول:
آریانا به شیشه نگاهی میکند و با لحنی که شک و تردید به وضوح در آن پیدا بود، میگوید:
این لحن سخت نیست؟ بهتره یا بنویسی "می گه" و یا "گفت"...و کل پست رو به همون حالت بنویسی. برای طنز نویسایی که راحت و صمیمی می نویسن، سبک محاوره ای رو توصیه می کنم. مثلا خودم جزو اون طنز نویسا نیستم و اصولا نمی تونم محاوره ای بنویسم. ولی برای امثال شما این سبک باعث می شه کمتر درگیر جمله ها و فعل و فاعل بشین و آزادانه تر رفتار کنین.


نقل قول:
ولی میدونی که هرگز تسترال بین درز معجون های من نمیره!
خب ضرب المثل از دم غلطه...ولی این ضرب المثل از دم غلط رو فقط می شه از شخصیت از دم غلطی مثل هکتور قبول کرد! هکتور اگه حرف درستی بزنه باید تعجب کنیم! ظاهرا بقیه شخصیت ها هم مثل من فکر می نقل قول:
کنن:
آریانا و سایر مرگخواران به یک مورد مشترک فکر میکردند. البته که تسترال بین درز معجون های هکتور نمیرفت! آن ها معتقد بودند معجون های هکتور به قدری افتضاح هستند که درز قادر به توصیف شدت فاجعه نبود. در واقع معجون های هکتور درز نداشتند، آن ها شکاف هایی به عظمت زخم روی سر هری پاتر در وجودشان داشتند. البته مرگخواران پس از کمی تفکر و یاد آوری چهره لرد به این نتیجه رسیدند که زخم روی سر هری پاتر اصلا عظیم نبود. بنابراین تصمیم گرفتند شکاف معجون های هکتور را با عظمت لرد مقایسه کنند. پیش از اینکه از این مقایسه هم پشیمان شوند، هکتور مشغول خالی کردن جیب هایش و چک کردن معجون ها شد.
شکافه لازم نیست بزرگ باشه...مثال اول باید کوچیک باشه! چیزی که بشه با مو مقایسه اش کرد. ولی خب...گفتم که...از هکتور انتظار حرف عاقلانه نداریم.


نقل قول:
- خب این که معجون تشه است!

آرسینوس با شنیدن این نام جدید و ناآشنا نتوانست جلو خودش را بگیرد و با آرامشی ساختگی گفت:
- تشه دیگه چیه هکتور؟
هوووم...ببین...این کار خوبی بود. تشه رو معرفی کن! به همه بشناسون.


نقل قول:
مرگخواران مطمئنا از شنیدن این خبر چنان مشعوف شده بودند که حتی قادر نبودند این شادی را در چهره هایشان بروز دهند و همگی با لب هایی صاف هر دو ثانیه یک بار پلک می زند و به هکتور نگاه می کردند. هکتور هم به خوبی درکشان می کرد
این توصیف ها از طرف نویسنده هستن...و توصیفات نویسنده باید بی طرف باشن. ولی این استثنا داره. مثل جایی که یه عضو یکی از جبهه ها بطور نامحسوس از گروهش دفاع می کنه و توصیف های طنز آمیزی درباره گروه مقابل می نویسه.
اینجا هم نویسنده به صورت ماهرانه و دوست داشتنی با هکتور تلفیق شده! برای همین اون "خنگ!" بودنش اصلا توی ذوق نمی زنه.


نقل قول:
- این شما و این هم معجون مرگخوار سنج!
این که دیالوگ پایانی پست قبلیه...پس تو در این پست چیکار کردی؟

تشه رو معرفی کردی!

کار خوبی هم انجام دادی. معمولا توصیه می کنم از سوژه های شخصیت های دیگه هم استفاده بشه. کمرنگشون نکنین. ولی نکته مهم اینه که تمرکز پست ما روی چیه...هدفش چیه. هدف تو بردن اسم تشه و توضیح دادن درباره اش بود. برای همین نباید توجه خواننده رو به شخصیت های دیگه جلب می کردی... و این کار رو هم به خوبی انجام دادی. فقط جواست باشه که "تشه" یه سوژه فرعیه. نذار بیشتر از حقش پررنگ بشه. جلوی حرکت آزاد هکتور رو نگیره. سر جاش بمونه و وقتی بهش احتیاج داشتی یک قدم بیاد جلو...وظیفه شو انجام بده و برگرده سر جاش.

برو هک! برو اینجوری زل نزن به ما!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۵۶ سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
ارباب ارباب! هکتور اومده!

تشه آورده!

ارباب یه سوالی هم داشتم! شما گفتید یه دیالوگ رو مدام به یه شکل استفاده نکنیم، تکراری میشه. منم نشستم فکر کردم تشه اومد به ذهنم! الان این خوبه که تشه رو به هکتور اضافه کنم؟ چیزایی مثل این که در واقع همون سوژه قبلی شخصیتمون هستن ولی با ظاهر کاملا جدید خوبه که اضافه بشن؟



ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۰۱ جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
آملیا


این الان درخواست نقده؟...فقط یک درخواست نقد؟
طولشو ببین!
این الان درخواست نقده؟

اول سوالاتو جواب بدیم:


نقل قول:
ارباب سوژه این سری خاص بودش؟ همیشه احساس میکنم سوژه هام خیلی یه جورین...انگار زیر دست و پا بودن من برشون داشتم ازشون استفاده کردم! تازه کلی روشون وسواسم این میشه!
سوژه شما عالی بود. یکی از نقاط قوت پستت بود...نقاط قوت خودت رو بشناس. شما جادوکاری. باید این نقاط رو به دیگران هم آموزش بدی. همین سوژه پیدا کردن مشکل خیلی از اعضاست. دست رو سوژه های پیش پا افتاده می ذارن...و از همون اول یه امتیاز منفی می گیرن.
سوژه شما خاص، خلاقانه، متفاوت و خیلی خوب بود!


نقل قول:
منم از این رو دیگه یکم از ته این دوئلم بریدم! به نظرتون بد شده؟
نه اصلا بد نشده. لازم نیست همه چی رو به نتیجه برسونین. مهم اینه که توجه خواننده رو به چی جلب می کنین. مثلا یکی که تمرکزش روی داستانه باید نتیجه رو بنویسه. یکی بیاد بنویسه آملیا تصمیم می گیره ریگولوس رو بکشه. شبانه می ره خونه ریگولوس...
خب این حتما باید بنویسه آخرش چی شد. چون اصل ماجرا داستانه. ولی در مورد پست شما اینطور نیست. اصل ماجرای شما طنزه! توجه خواننده معطوف به طنز شما می شه. داستان زیاد مهم نیست.

یکی از اشکال هایی که بر طرف کردین انتخاب سوژه اس. دیگه از این شاخه به اون شاخه نمی پرین. یه سوژه مشخص و منسجم دارین. خط داستانتون مشخصه.


نقل قول:
اول کار که راجع به دوئل آملیا و رودولف گفته بودم لازم بودش؟
بله...دقیقا لازم بود. حتی به نظر من می تونست کمی واضح تر و بیشتر باشه. اگه نمی گفتین پستتون ناقص می شد.


نقل قول:
ی جاهایی سعی کردم رماتیسمی بنویسم. یعنی خب تمام سعیمو بود به عنوان ی تازه رماتیسم گرفته!
خوبن؟
خب...من نه گریفیندوریم، نه هیچوقت گریفیندوری بودم. به همین دلیل نه می دونم روماتیسم چیه و نه هیچ نمونه ای ازش خوندم!


نقل قول:
بعد من یک جایی از رولم نوشته بودم که:
نقل قول:
میفهمید منظورمو که؟

و اصلا نمیخواستم بگم که آره من خیلی واضح گفتم و شمای خواننده باید فهمیده باشی. یه جورایی برای وصل کردن پارتها بودش. الان اینجا هم تاثیر بدی گذاشته؟
من دوستش ندارم! در نقد ها سعی می کنم زیاد طبق سلیقه شخصی ننویسم و مخاطبای شما رو در نظر بگیرم. معمولا نمی گم فلان چیز رو من دوست نداشتم. ولی اینو می تونم بگم که این کار رو من دوست ندارم. شاید بقیه دوست داشته باشن.
دو حالت داره:
یا همونیه که برای دای توضیح دادم(یه حالت تحقیر آمیز)...یا یه صمیمیت بی دلیل. هیچکدوم از اینا حس خوبی به من نمی ده. حالا شاید برای یه خواننده دیگه حس خوبی داشته باشه.


نقل قول:
ارباب یک جاهایی الان میبینم که جمله هام یکم گنگ شدن -نه از نظر مفهمومی. در حقیقت از نظر جمله بندی- و یا فعلها اشتباهن. اینا یکی دو تا همیشه از زیر دستم در میره. خیلی بدن برای رول دوئل؟ یعنی همچین تو چشمن؟
ممکنه بد باشن...ولی برای بعضیا هم یه جور سبک هستن. یه لحن خاصی رو تشکیل می دن. می خونم. اگه به مورد بدی برخورد کردم می گم.


نقل قول:
آخرش خیلی قهرمان بازی شد؟ نمیخواستم این طوری بشه ولی کار دیگه ای از دستم برنمیومد. یا بهتره بگم کار دیگه ای به ذهنم نرسید. یعنی اینقدر قهرمان بازی شدش که دل خواننده رو بزنه؟
قهرمان بازی شد...ولی یه جورایی هم مسخره بود! و همین مسخرگی، پایان شما رو از قهرمان بازی مطلق دور کرد.و در نتیجه، خوب بود.


بررسی پست شماره 378 باشگاه دوئل، آملیا سوزان بونز:


در مورد سوژه تون گفتم...عالی بود! هر کسی نمی تونه از باخت دوئل قبلی برای ساختن سوژه دوئل جدید استفاده کنه. اشکالی که داشت این بود که ارتباط قوی و محکمی با سوژه دوئل نداشت. یعنی ما مجبور شدیم کمی فکر کنیم که این پست کاملا در مورد سوژه اش؟ قابل قبوله؟
سوژه دوئل مهمه...خیلی باید واضح تر و پر رنگ تر باشه. اگه امتیاز شما کم نشد دلیلش نقاط قوت دیگه ای بود که پستتون داشت و این اشکال رو کمرنگ کرد.
اشکال دومش همون تیکه تیکه شدنشه...مخصوصا با توجه به زمان بندیا این تیکه تیکه شدن خواننده رو گیج می کنه. ولی چیزی که این اشکال رو جبران کرد این بود که تکه ها بصورت جداگانه خوب بودن. لازم نبود خواننده اونا رو به هم بچسبونه که بتونه از طنزشون لذت ببره.


نقل قول:
داستان از اونجا شروع شد که ...
ام... از اونجا که... یعنی... خب اگه بخوایم دقیقا از اولش بگیم، اولش اونجا میشه که... ام...
نظرتون چیه که از یکم قبلتر از اولش شروع کنیم؟
این قسمت می دونی چه پیامی رو به خواننده منتقل می کنه؟
می گه نویسنده گیج شده! نمی دونه از کجا شروع کنه. چطوری تعریف کنه...و این خوب نیست!

اون شکلک دندون داره خیلی بامزه بود!


نقل قول:
خانه ریدل، دفتر دوئل – یکم بیشتر از کمی قبلتر از شروع داستان
به نظر من بهتر بود کمی واضح تر آدرس می دادی. چون شروعت خیلی جالبه. می شد مستقیم تر ازش استفاده بشه.


نقل قول:
دستانش میلرزید. خیلی در این رابطه مطمئن نبود. ارباب را دید که به هکتور اشاراتی کرد. انگار نتایج دست او بود. معجون ساز ویبره زن خانه ریدل از جایش بلند شد و چوبدستی اش را کنار گلویش گرفت و گفت:
ارباب نه! لرد...لرد سیاه...اگه مرگخوار نبودی لرد ولدمورت هم اشکالی نداشت.
" در این رابطه مطمئن نبود" زیادی برای شروع ماجرا گنگ و مبهمه.


نقل قول:
-یک دو سه! یک دو سه! امتحان میکنیم!
-هک احمق! چوبدستی امتحان کردن نداره!
لرد شخصیت خاصی داره که اصولا نمی گه احمق! خونسرده! این یکی جزو مواردی بود که از محدوده لرد خارج بود. ولی بقیه دیالوگ خوب بود.


نقل قول:
-اما ارباب من از خیلی وقت پیش آرزوم بودش که این حرکتو بزنم. ارباب این جمع شده بود تو دلم. هیچ وقت هیچ کسی نمیذاشت من چیزی رو بلند اعلام کنم که بخوام صدامو امتحان کنم. ارباب همیشه تو هاگوارتز اونی که همه چیزو اعلام میکرد ارسینوس بود. حتی الانم ارباب تو ویزنگاموت و مدیریت نمیذارن من چیزی رو اعلام کنم. ارباب اصلا این اسنیپ همش منوی منو برمیداره چون دراکو برای خودشو شکسته. ارباب مگه منو جزوی وسایل شخصی ...
اینجور دیالوگا رو باید کمی اعصاب خرد کن تر کنی. یکی از چیزایی که اعصاب خرد می کنه تکراره! مثلا اینجا اول هر جمله می تونستی یه " ارباب"بذاری. فقط اول جمله ها. بدون تغییر و بصورت یکنواخت..اینجوری بهتر می شد.


نقل قول:
-و برنده دوئل کسی نیست جز ... رودولف لسترنج!
-آرهـــــــــــــــــ!
-نـــــــــــــــــــه!
این دیالوگ ها احتیاج به شکلک داشتن...هر سه شون...ولی اون " آره " و " نه" بیشتر احتیاج داشتن. ولی اینجاش قشنگ بود:
نقل قول:
دو دوئل کننده فریاد کشان خود را به طرفی پرتاب کردند. رودولف خود را در بغل لرد و آملیا خود را در بغل... بدبختی!
و بدبختی نیز چه گرم او را در آغوشش "فشرد"!
برعکس لرد که رودولف را با طلسم انفجاری به طرفی پرت کرد!



قسمت اتاق غذاخوری که همه به آملیا بی توجهی می کردن عالی بود. دیالوگ ها و شکلک ها...خیلی خوب بودن.


قسمت "به هم خوردن دو تا چینی" به نظر من اضافی بود. تو یه پست عادی(از نظر طول) اشکالی نداشت. یعنی از نظر محتوا مشکلی وجود نداره. ولی تو این پست بهتره قسمت های اضافی حذف بشن.


نقل قول:
-پیست! بازنده! منظورم چیزه... آملیا!
دیالوگ خیلی خوبی بود.


نقل قول:
دخترک وسط راهرو خشک شد. رنگ صورتش پرید و چشمانش از حدقه به بیرون جهید!
وقتی همچین تصمیمای غیر منطقی ای می گیرین، نذارین خام بمونه. ادامه اش بدین. این چشما بپرن بیرون...بغلتن و برن...و شما و خواننده هم باهاشون برین. کمی برین جلوتر...کمی این " مسخره بازی" رو ادامه بدین. حتی می تونین یه دور دور خونه ریدل بچرخین و بعد برگردین سر جاتون. لازم نیست خیلی طولانی باشه. تو دو سه خط هم می شه این کار رو انجام داد. در قسمت بعدی این کار رو انجام دادی...جلو رفتی. و خیلی هم خوب شده:
نقل قول:
آملیا با سر و صورتی خیس از اشک ذوق، دستان خود را از دور گردن هکتور باز کرد و او را از خطر خفه شدن نجات داد. هکتور که نفسهایش صدای خس خس میداد به دخترک نگاه کرد که حالا از خوشحالی بیشتر از خودش ویبره میزد. هکتور از این قضیه عصبانی شد. هیچ کسی حق نداشت از او بیشتر ویبره بزند. اگر این طوری بود که هرکسی جرئت میکرد بعد از دیالوگش شکلک ویبره را میزد؟ اصلا چرا شکلک ویبره به اسم هکتور ثبت نشده بود؟ چرا اسنیپ شکلک داشت و او نداشت؟ بی عدالتی تا این حد؟ مگر او هم مدیریت نبود؟ حالا که این طور شد میرفت و کل باکس شکلک را به نام خودش میزد و بعدش هم اسنیپ را حذف شناسه میکرد.
هکتور در همان زمان که داشت به این فکر میکرد که ایا توانایی حذف شناسه مدیر هم درجه را دارد یا نه، به یاد آورد که آملیا و خوانندگان همچنان به او و صفحه مانتیور و یا گوشی های هوشمند خود زل زده منتظر ری اکشن اویند!



نقل قول:
تا به حال به این فکر کردید که قهرمان داستانها کین؟ البته این واضحه که "هرکسی شخصیت اول داستان خودشه!" ولی خب... شخصیت اول با قهرمان خیلی خیلی فرق داره!
شخصیت اول میتونه یک زخم روی کله اش باشه و لازم نیست قهرمان زخم داشته باشه. شخصیت اول میتونه با سر بره تو دهن یک سگ سه سر و خب ... قهرمان لازم نیست این کارو بکنه! شخصیت اول میتونه همیشه زنده بمونه و قهرمان گاهی میمیره!
میفهمید منظورمو که؟
هر کله زخمی ای یک قهرمان نیست!
و متقابلا...
هر قهرمانی یک کله زخمی نیست!
در مورد اینا توضیح دادم...به نظر من امتیاز مثبتی برای پست محسوب نمی شن. توضیح های اضافه هستن. بدون اینا رول چیزی از دست نمی ده. تازگیا مد شده! هر جایی ازشون استفاده می شه. از اینا فقط وقتی می شه استفاده کرد که ربط زیادی به داستان داشته باشن و براش مفید باشن. در این حالت هم باید با دقت و خیلی خلاصه نوشته بشن...حالت نصیحت به خودشون نگیرن. حالت شعار پیدا نکنن. این توضیح شما هم به داستان ربط پیدا می کنه.


یکی دو اشتباه تایپی داشتی...که هیچ اهمیتی نداشتن. اینو گفتم که بقیه بدونن اشتباه تایپی همیشه اشکال قابل اشاره ای نیست. گاهی توی پست گم می شه.


نقل قول:
آملیا لبخند زد و جواب را با صدای بلند با خودش گفت:
اینجاش درست بود. باید داستان رو برای خواننده توضیح می دادی...ولی چرا با صدای بلند؟! بهتر بود اینو با خودش می گفت.


نقل قول:
مشتی هویج با دست و پا به اطراف میدویدند و جیغ میکشیدند.
ایده هویج ها فوق العاده بود.


در قسمت هویجی پست از شخصیت ها و سوژه هاشون خیلی خوب استفاده کردی. جداشون نکردم. چون همش خوب بود.


نقل قول:
مخصوصا وقتی لرد بعد از این همه داد و بیداد و جیغ بیدار میشد!
پایان خیلی قشنگی بود. اگه با همون انفجار و قهرمان بازی آملیا(که اصلا هم زننده نبود) تموم می کردی به این خوبی نمی شد.


نقل قول:
در قسمت بعد خواهید دید:
این قسمت هم که صد در صد، هزار در صد...باید حذف می شد!


خلاقیتت عالیه...طنزت عالیه...شخصیت هات عالین. وقتی نقد می کنی اینا رو به دیگران هم آموزش بده.


برو تا سه سال آینده نمی خواییم ببینیمت!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۲ سه شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۵

آملیا سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۴۹ جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۸
از زیر گنبد رنگی عه آسمون!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 151
آفلاین
ارباب!
یعنی الان ویبره عه واقعیه! اینقدر استرس گرفتم انگار اولین بارمه میام درخواست نقد و اینا!
ارباب اومدم برای دوئلم!

البته یکمی هم سوال داشتم.

ارباب یکسری که اومده بودم برای درخواست نقد - اونم درخواست نقد دوئل بود اتفاقا- بعد بهتون گفتم رول دوئل باید یک چیز خیلی شاخ و سر و ته داری باشه و شما گفتید درسته که باید متفاوت باشه ولی لازم نیست که حتما سر و ته داشته باشه. -ارباب سوژه این سری خاص بودش؟ همیشه احساس میکنم سوژه هام خیلی یه جورین...انگار زیر دست و پا بودن من برشون داشتم ازشون استفاده کردم! تازه کلی روشون وسواسم این میشه! -
منم از این رو دیگه یکم از ته این دوئلم بریدم! به نظرتون بد شده؟ یعنی باید میگفتم که دقیقا سر آملیا چه بلایی میاد؟ و اول کار که راجع به دوئل آملیا و رودولف گفته بودم لازم بودش؟ گفتم پیش خودم خب شاید همه خبر نداشته باشن ازش و اگه نداشته باشن خیلی خیط میشه! حتی ممکنه خیت بشه!

بعد یک چیز دیگه ارباب.
ی جاهایی سعی کردم رماتیسمی بنویسم. یعنی خب تمام سعیمو بود به عنوان ی تازه رماتیسم گرفته!
خوبن؟

چندتا مورد کوچولو هم هس.
الان که نگاه کردم دیدم به دای گفتید اگه اشتباه نکنم که، نگید فهمیدید؟ متوجه شدید؟ میدونید؟ به همون دلایلی که گفتید.
بعد من یک جایی از رولم نوشته بودم که:
نقل قول:
میفهمید منظورمو که؟

و اصلا نمیخواستم بگم که آره من خیلی واضح گفتم و شمای خواننده باید فهمیده باشی. یه جورایی برای وصل کردن پارتها بودش. الان اینجا هم تاثیر بدی گذاشته؟

آخرین مورد ارباب!
ارباب یک جاهایی الان میبینم که جمله هام یکم گنگ شدن -نه از نظر مفهمومی. در حقیقت از نظر جمله بندی- و یا فعلها اشتباهن. اینا یکی دو تا همیشه از زیر دستم در میره. خیلی بدن برای رول دوئل؟ یعنی همچین تو چشمن؟

ارباب!
یه سوال کوچولوی دیگه موندش!
آخرش خیلی قهرمان بازی شد؟ نمیخواستم این طوری بشه ولی کار دیگه ای از دستم برنمیومد. یا بهتره بگم کار دیگه ای به ذهنم نرسید. یعنی اینقدر قهرمان بازی شدش که دل خواننده رو بزنه؟

همینا دیگه ارباب!
مرسی برای زحمتایی که میکشید خلاصه!
چون الان عیده و عید دیدنی و اینا هر وقتی هم شد مرسی بابتش.


من وراج نیستم!
من فقط با وسواس شرح میدم!

اسبم خودتونید!
اسیر شدیم به مرلین!



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۳۱ دوشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
چو

سوژه جدید دادن کار بسیار خوبیه!


بررسی پست شماره 59 نوری در تاریکی، چوچانگ:


نقل قول:
دامبلدور به اسنیپ نگاه میکرد که آرام آرام با ساعت دور گردنش مثل یک تصویر محو میشد...
برای شروع یک سوژه جدید زیادی ناگهانی بود. بهتر بود اول کمی درباره فضا و مکان توضیح می دادین. اینجا کجاست؟ این شخصیت ها چه حالتی دارن؟ کمی مقدمه چینی می تونست شروعتون رو ملایم تر و متعادل تر کنه.
نکته مثبتش استفاده از دو اسم کاملا آشنا برای خواننده بود. این دو شخصیت جزو شخصیت های اصلی هستن و همین آشنایی و تسلط خواننده به داستان، می تونه جذبش کنه.

نقل قول:

دامبلدور به اسنیپ نگاه میکرد که آرام آرام با ساعت دور گردنش مثل یک تصویر محو میشد...همان جا بی حرکت ایستاد تا دیگر اثری از ان یک دنده مو روغنی باقی نماند.
به نظر می رسه جمله دوم از طرف نویسنده بیان شده. ولی اینطور نیست. این نظر دامبلدوره. چون نویسنده اونجا داره از زاویه دید دامبلدور نگاه می کنه. از طرف اون نظر می ده. و دامبلدور اصولا کسی نیست که همچین نظری(مو روغنی) بده.


نقل قول:
دامبلدور به اسنیپ نگاه میکرد که آرام آرام با ساعت دور گردنش مثل یک تصویر محو میشد...همان جا بی حرکت ایستاد تا دیگر اثری از ان یک دنده مو روغنی باقی نماند. در همان لحظه اسنیپ پریشان وارد اتاق شد!
پاراگراف اولتون خیلی سریع تر و خلاصه تر از چیزی که باید باشه پیش رفته. از نظر داستانی شروع قشنگی رو انتخاب کردین. ولی خوب توضیح داده نشده. صحنه ها باید با جزئیات بیشتری نوشته می شدن که خواننده بتونه به خوبی هضمشون کنه. مثلا:

دو جادوگر در دفتر دامبلدور، واقع در یکی از برج های هاگوارتز، روبروی هم ایستاده بودند.
دامبلدور به گردبند درخشانی که دور گردن اسنیپ قرار گرفته بود نگاه می کرد. اسنیپ زیر نگاه های ناامید دامبلدور، شروع به چرخاندن گردنبند کرد.
طی چند ثانیه بعد، دامبلدور به اسنیپ نگاه میکرد که آرام آرام با چرخش ساعت دور گردنش، مثل یک تصویر محو میشد...حرفی نزد...همان جا بی حرکت ایستاد تا دیگر اثری از جادوگر یک دنده باقی نماند.
برای چند ثانیه فکر کرده بود که اسنیپ موفق شده...ولی درست در لحظه ای که این فکر به ذهنش خطور کرد، اسنیپ با حالتی پریشان وارد اتاق شد!


سعی کردم زیاد عوضش نکنم...فقط کمی اصلاح کردم!


نقل قول:
اسنیپ هنوز درمانده و بهت زده بود و به سختی کلمات را ادا میکرد.
-سوروس ما هر کاری که میتونستیم انجام دادیم زمان برگردان نمیتونه مرگ رو تغییر بده اگه قرار بود لیلی زنده باشه الان این جا بود! میفهمی که چی میگم..؟
وقتی درباره شخصیتی توضیح می دین، دیالوگ بعد از اون توضیح مال اون شخصیت می شه. اگه قراره دیالوگ شخصیت دیگه ای رو بنویسین حتما یه خط فاصله بذارین.
در ضمن اون دو نقطه آخر جمله چیه؟!


نقل قول:
-ولی....لعنتی همش تقصیر منه... چشم هایش دیگر طاقت نیاورد و اشک هایش جاری شد
علامتگذاری و فاصله هاتون اشکال دارن. همین باعث می شه خواننده نتونه داستان رو با لحن درست بخونه. جمله های شما رو باید خوند و بعد حدس زد که به چه حالتی باید خونده بشن. این کار باعث می شه حواس خواننده پرت بشه. حس و حال داستان از بین بره. اینجا جمله " چشم هایش طلقت نیاورد" درست نیست. وقتی اشک هامون جاری می شه این چشمامون نیستن که طاقت نمیارن. قلبه. چون ریختن اشک از چشم غیر ارادیه. قلب و احساساته که باید کنترل بشه:
-ولی....لعنتی! همش تقصیر منه...
دیگر طاقت نیاورد و اشک هایش جاری شد.



به جای نقطه، از سه نقطه استفاده نکنین. سه نقطه برای جاییه که جمله ناقص مونده یا قصد داریم مکث رو نشون بدیم.


نقل قول:
خودت میدونی اون به اصتلاح لرد سیاهت واسه همیشه پنهان نمیمونه اگه واقعا به فکر جبرانی.....
روی لحن ها و شخصیت ها بیشتر دقت کنین. دامبلدور اینجوری حرف نمی زنه. تو جمله " به اصطلاح لرد سیاهت" یه جور تمسخر نهفته وجود داره...یه نیش و کنایه که اصلا متناسب با شخصیت دامبلدور نیست. بقیه سفیدا می تونن اینجوری حرف بزنن. دامبلدور نمی زنه.
احساسات شخصیت هاتون خیلی گنگ باقی مونده. ناامیدی دامبلدور...عذاب وجدان سوروس. می تونستین بیشتر درباره اینا توضیح بدین. طوری که خواننده کاملا درکشون کنه.


یک نمونه از اشکالات علامتگذاریتون:
نقل قول:
به یکی از پنجره های راهرو تکیه داد به بیرون خیره شد اشک بی اختیار از چشم هایش میچکید..مدام خودش را سرزنش میکرد
دو جمله اول، و جمله آخر نقطه ندارن...جمله وسط دو نقطه داره! ما علامت دو نقطه نداریم. یا نقطه اس یا سه نقطه.


نقل قول:
فلش بک - کمی قبل:

دامبلدور باز هم تکرار کرد:
-سوروس این کارت بی فایدس.....
-حداقل سعی خودم رو میکنم...این جواب میده....باید جواب بده...!
این را گفت و کوک ساعت را چرخاند و لحظه ای بعد سفرش در زمان شروع شده بود...
من اصلا متوجه این قسمت نشدم. سوروس کمی قبل موفق نشده بود به گذشته بره...و داستان پیش رفته بود. الان با فلش بک می بینیم که موفق شده. چرا؟ چی شد؟ فلش بک مال زمانی قبل از داستانیه که بالا خوندیم. اینجوری داستان شما اصلا منطقی به نظر نمی رسه. اشکال در همون کلمه "فلش بک" هست...اگه داستان رو به همین شکل بدون فلش بک ادامه می دادین درست می شد. ولی نکته خوبش اینه که داستان کلی رو می شه متوجه شد. سوروس از مرگ لیلی ناراحته و می خواد با استفاده از زمان برگردان این مرگ رو جبران کنه.
زمان برگردان وسیله پیچیده ایه. سوژه اش هم پیچیده می شه. برگشتن به گذشته و تلاش برای پنهان شدن از شخصیت خودش در گذشته کار سختیه. ولی می شه امتحانش کرد.


سوژه شما خوب بود. با وجود ابهاماتی که داشت قابل فهم بود. توضیحاتتون رو کامل تر کنین. بیشتر در باره زمان و مکان بنویسین. سعی کنین احساسات شخصیت ها رو قبل از دیالوگ هاشون توضیح بدین که خواننده با آمادگی بیشتری دیالوگ رو بخونه.

مواظب شخصیت ها باشین. نذارین از قالبشون خارج بشن.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۱۵ یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۹ جمعه ۱۶ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۲۸ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۶
از امدن و رفتن من سودی کو!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 674
آفلاین
سلام بر لرد همیشه سیاه و گرامی!

از آن جا که بنده چشم بادومی! بعد از مدت ها دست به کیبرد شده و چیزی نوشتم! بسیار علاقه دارم که تحت نظر بلند والای شما پستم نقد و برسی شود!
باشد که مورد قبول شما واقع شود!

لینک پست


فراست بیش از هرچیزی، بزرگترین گنج انسان است که وقتی بر سر نهاده شود، هوش و خرد می آورد ...

Only Raven


هیچ چیز غیر ممکن نیست


جادوگران ، ریون ، ارباب=♥♥♥

تصویر کوچک شده



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۲۰ پنجشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
بررسی پست شماره 437 زندگی به سبک سیاه، دراکو مالفوی:


نقل قول:
مرگخواران در سکوت به گویندالین که سعی میکرد هکتور را بگیرد نگاه میکردند و اصلا حواسشان به لرد نبود.
-ما که هنوز نفهمیدیم اینجا چه خبره!درضمن این دختر تو خونه ی ریدل چیکار میکنه؟
این سوال درستی بود. عکس العملی بود که باید نشون داده می شد. همونطور که در نقد گویندالین هم گفتم ممکن نیست کسی که مرگخوار نیست یهو بین مرگخوارا ظاهر بشه و مرگخوارا هم حضورش رو قبول کنن. مگه این که این حضور رو اونقدر طنز آمیز کنه که کلا منطق ماجرا از بین بره که اینجا همچین چیزی وجود نداره.


نقل قول:
-خیر ارباب.راستش ما استخدامش کردیم!

همه به طرف آرسینوس برگشتند.معلوم نبود او چه نقشه ای دارد.
-برا چی استخدامش کردی سینوس؟

ارسینوس دیگر فکر اینجایش را نکرده بود
.این قسمت خوب بود. ولی می تونست بیشتر طول بکشه. سوژه خوبی داشت. برای همین دیالوگ های رد و بدل شده بین آرسینوس و لرد می تونست کمی بیشتر طول بکشه. لرد گیر می داد و آرسینوس طفره می رفت.


نقل قول:
لرد سیاه هیچ جوابی نداد.باچشمانی بسته روی زمین افتاده بود.مرگخواران نگاه های نگرانی رد و بدل کردند.
این که لرد به این سادگی منهدم بشه خوب نیست. ولی چیزی که باید بهش توجه کنیم کل ماجراست...که ارزشش رو داره که در این قسمت این کار رو انجام بدیم یا نه. که کدوم حرکت مهم تر و مفید تره. اینجا بیهوش شدن لرد می تونه مفید باشه. چون مرگخوارا حالا از یک طرف هم باید نگران باشن که وقتی لرد بیدار شد چه جوابی بهش بدن. حتی می تونن سعی کنن به هر شکلی که شده فعلا جلوی به هوش اومدن لرد رو بگیرن تا قضیه حل بشه.


نقل قول:
-از کجا میدونی ارسینوس؟
-چیه رودولف؟نکنه دلت میخواد مرده...
این دیالوگ با شخصیت رودولف متناسب بود. ولی چیزی که اینجا مفهوم جمله رو کمی کمرنگ کرده بود شکلکش بود. اینجا بهتر بود از یه شکلک ذوق زده استفاده می شد. یه شکلک خوشحال تر! که اون حالت فرصت طلبی و حرص و طمع رودولف رو به خوبی نشون می داد.

نقل قول:

-بسه دیگه.یکی بره ببینه لرد نبض دارن یا نه به جای این کارا!

روونا جلو رفت و کنار لرد زانو زد و دستش را روی گردن لرد گذاشت.
سوژه های ریز رو کمی سریع رد می کنی. کمی دقیق تر نگاه کن. اینم یه سوژه بود. شخصی که بیهوش شده لرد بود. کی جرات داره به این سادگیا به لرد نزدیک بشه و نبضش رو کنترل کنه؟ همین عدم تمایل مرگخوارا به این کار می تونست تبدیل به یه سوژه بشه.


نقل قول:
-بعدا وقت واسه مجازات گیبن داریم سیو.فعلا باید از موقعیت فعلی لرد استفاده کنیم و گندایی که زدیم رو جبران کنیم!
بی هوش شدن لرد باید در حد یه سوژه فرعی باقی می موند...ولی اینجا سوژه عوض شده. مرگخوارا قصد دارن چه کاری رو انجام بدن؟ چیو جبران کنن؟ مگه مشکل اصلی همین نامرئی شدن گیبن و مردن هکتور نبود؟ هکتور رو که نمی شه زنده کرد. و شما گفتین گیبن رو فراموش کنن و فعلا مشکلات دیگه رو حل کنن. لرد رو هم که قرار نیست به هوش بیارن. من متوجه نشدم قراره چیکار کنن پس؟

سوژه کمی جدی شده. جدی شدن سوژه اتفاق خوبی نیست. تا جایی که ممکنه بهتره سوژه های سرگرم کننده رو حفظ کنیم. به نظر من گیبن و روح هکتور سوژه های سرگرم کننده ای بودن. نباید کنار گذاشته می شدن. پایان شما کمی مبهم بود. ممکنه نفر بعد هم ندونه که چی ازش خواستین. باید چه کاری انجام بده.

زیاد به شکلک ها تکیه می کنی. این ربطی به کم و زیاد بودن شکلک ها نداره. شما مایلی خواننده با استفاده از شکلک ها گوینده تو شناسایی کنه. این کار درستی نیست. خواننده رو خسته می کنه و شما هم مجبور می شین دائم شکلک ها رو تکرار کنین. استفاده بیش از حد یک شکلک برای یک شخصیت، برخلاف چیزی که تصور می شه خوب نیست. یه شخصیت می تونه حالت خاصی داشته باشه و اونو با شکلک نشون بده. ولی این که در پایان همه دیالوگ هاش همون شکلک ها زده بشه شخصیت رو یکنواخت و خسته کننده جلوه می ده.

_______

بررسی پست شماره 376 باشگاه دوئل، دای لوولین:


این پست همونطور که از امتیاز ها مشخصه پایین تر از سطح معمول شما بود. نوشته های شما در حد امتیاز 25 نیستن. معمولا بهترن. یعنی خیلی راحت می تونم بگم این پست شما امتیازش کم بود، ولی سطح شما بالاتر از اینه. نگران نباشین.

سوژه شما ساده بود. وقتی سوژه دوئل رو می گیرین فکر کنین که با این سوژه چه داستانی می شه نوشت...اون داستان رو ننویسین! اولین و ترجیحا دومین چیزی که به ذهنتون می رسه رو کنار بذارین. اینا همون سوژه های ساده هستن که امتیاز جالبی از نظر ایده نمی گیرن. منظورم ایده های طلایی که یهو جرقه می زنن نیست. منظورم چیزیه که به ذهن همه می رسه. مثلا نامه عربده کش. یکی از دست یکی عصبانیه و براش نامه عربده کش می فرسته. این ایده عادی این سوژه اس. اینو باید کنار گذاشت. این کافی نیست. باید از این سوژه به شکلی استفاده کرد که احتمالا به ذهن دیگران نمی رسه.


نقل قول:
در این کره خاکی انسان ها به دو دسته کلی تقسیم می شوند. آنهایی که اعتماد به نفس بیش از حد دارند و آنهایی که ندارند یا حداقل از دسته اول کمتر دارند. ساده است، نه؟ متاسفانه بدبختی دقیقا از آنجایی شروع می شود که هر دو دسته شروع به رشد می کنند. اولی مثبت و دومی منفی!

شاید اسم دیگر این تقسیم بندی را شنیده باشید. بدین گونه است: خواننده ها و شنونده ها.
این توضیح خیلی مبهم بود...اشتباهات منطقی داشت. و این یعنی خواننده با خودش فکر می کنه که یا نویسنده متوجه نیست چی می نویسه و یا من حرفاشو نمی فهمم! که در هر دو صورت هم احتمالا به خوندن پست ادامه نمی ده.


نقل قول:
درک کردید؟
این سوال به نظر من اشتباه بزرگیه! یه جور تحقیر نهفته داره! نویسنده داره می گه من یه چیزی رو می دونم. سعی کردم به شکل ساده توضیح بدم که شما کم هوش ها هم متوجه بشین...شدین؟
می دونین؟ می فهمین؟ متوجه می شین؟ همه اینا در بیشتر موارد همین حالت رو دارن.
از اونجایی که قرار نیست جوابی هم بگیری، پرسیدن این سوال هیچ فایده ای نداره. در خواننده حالت دفاعی ایجاد می کنه و بقیه پستت رو با حس منفی خفیفی که ایجاد شده می خونه. این به نفع شما نیست.

نقل قول:

تقسیم بندی ها هرگز تمام نمی شوند. بگذارید توضیح دهم، شنونده ها هم دو دسته هستند: طرفدارها و متنفرها.
این توضیح ها بیشتر از میزان صبر یه خواننده معمولی هستن! بهتر بود در حد همون بخش اول باقی می موندن. اینجا دیگه احتمالا خواننده با خودش می گه: هووووفففف! باز شروع کرد!"
و یک مشکل اساسی هم اینه که توضیح های شما درست نیستن. قوانینتون اشکال دارن. شنونده ها دو دسته هستن؟ طرفدار ها و متنفر ها؟ دسته وسطی وجود نداره دیگه؟


نقل قول:
در این حجم بزرگ کروی یک خون آشامی بود، دسته دوم دومی.
این جمله رو به هر شکلی که خوندم متوجه مفهومش نشدم. منظورتون همین بود که دای یک شنونده متنفر بود. ولی واقعا توضیحات بالا به شکلی نبودن که خواننده با خوندن این جمله بتونه اون نتیجه گیری رو بکنه.
شما زمان زیادی رو صرف توضیح دادن کردین. مثل اینه که قراره فیلمی ببینیم و به جای دیدن صحنه هاش، یکی بیاد داستان فیلم رو توضیح بده.


نقل قول:
یعنی کلا از وقتی خلق شد دوم بود. دومین مدافعی بود که در تیم کوییدیچ قبول شد. دو دوره بهترین عضو تازه وارد شد. حتی در مسابقات دونفره هم دومین بود. از نظر خودش دومی بودن چیز بسیار جالبی هم بود.
از وقتی که خلق شد دوم بود...دو دوره بهترین عضو تازه وارد شد.
این دو جمله ربطی به هم ندارن. اون اشتباه منطق و مفهوم که گفتم اینجا هم پیش اومده. می تونستی بگی کلا همیشه با عدد دو سرو کار داشت. که در اون صورت هم احتیاج به مثال های بیشتر و محکم ترین داشتی.


نقل قول:
احتمالا فهمیده اید وقتی دو نفر در اتاقی رو به روی هم نشسته اند، آهنگی پخش می شود و دیالوگ های بالا هم بینشان رد و بدل می شود، کدام یکی باید دای باشد.
احتمالا همه بهتر می فهمیدن و درک می کردن، اگه دیالوگ های بالا کمی طولانی تر می شدن. کمی واضح تر. اون جر و بحث کمی بیشتر طول می کشید.


نقل قول:
دونفری نشسته بودند روی چمن ها و به "مشترک مورد نظر قهر است." نگاه می کردند بلکه او هم فرجی شود و برگردد. انگار نه انگار!
کیا نشسته بودن؟ ظاهرا مهم نیست. ولی باید جزئیات بیشتری به خواننده بدین. شخصیت ها تون خیلی ناواضح هستن. چه در قسمت بالا و چه اینجا. شما شخصیت ها رو کمرنگ کردین و ترجیح دادین خواننده به اتفاق ها توجه کنه. ولی خواننده مایله بدونه که شخصی که حضور داره کیه. اطلاعات کمی درباره اش داشته باشه.
"مشترک مورد نظر قهر است" خوب بود.


نقل قول:
خانم بلبیبر!

خب ببین بذار درست و حسابی بهت بگم. من از اون پسره، چه قیافه و چه صداش، خوشم نمیاد. خب؟!
نظرت چیه این کینه ای بازیا رو بذاری کنار؟ توعَم از سورنا خوشت نمیاد. البته فک نکنم میخوام منت کشی کنم. لاله دوس داره شاخکاشو ناز کنی و می دونی که منم رو حرف لاله حرف نمی زنم. به هرحال...

من فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که کلا ما نباید درمورد موزیک حرف بزنیم و اینجوری لاله هم راضی تره :|
درک میکنی. میدونم.
نامه شما احتمالا باید بیشتر ماجرا رو روشن می کرد...ولی نتونسته این کار رو انجام بده. باید واضح تر بنویسی. خواننده با شک و حدس و ابهام پیش نمی ره! تا یه جایی می ره. بعد ول می کنه.


نقل قول:
- هپچجح.
کسی که لاله رو نشناسه هیچی از این قسمت نمی فهمه! حداقل یه اشاره ای بهش می کردین که گوینده لاله بود.


نقل قول:
عربده کش که بود. ولی هرزگاهی پیش وی برید شاید درمیان نصحیت هایش به شما گفته که شئ ای را که خود به منفجر شدن معروف است، منفجر نکنید.
هر از گاهی! درست بنویسین.
پیش کی برن؟ پست شما برای من پر از علامت سواله!


نقل قول:
- یا رنگین کمون مقدس! جاستین بیبر تو هاگوارتز؟ دای تو چیکار کردی؟!

اگر به یکی از نصحیت هایم گوش می کردید اکنون اینجا نبودید.

ولی آخرینش را هم می گویم، وقتی که در اثر انفجار نامه خود خواننده ظاهر شود و سوزان هم کنار شما ایستاده باشد، فرار کنید!
اینم یه علامت سوال دیگه! چی شد؟ جاستین بیبر ظاهر شد؟
وادار کردن خواننده به فکر کردن کار خوبیه...ولی نه در مورد اصل داستان. خواننده باید در مورد مفهوم جمله ها فکر کنه. اونم نه فکر برای کشف منظور خواننده. فکر به مفهوم عمیق جمله ها. به زیباییشون. خواننده اونقدر مجبور می شه درباره اتفاق های داستان شما فکر کنه که نکته های جالبی رو که اون وسط وجود داره از دست می ده.
کمی مفصل تر باید بنویسی. کمی کامل تر توضیح بدی. درباره صحنه ها...شخصیت ها...افکارشون. مشکل شما اینه که دیالوگ می نویسی و انتظار داری خواننده بقیه ماجرا رو بفهمه. نمی فهمه! باید بیشتر براش توضیح بدی. حتی اگه می خوای خودش ماجرا رو کشف کنه هم باید سرنخ های بیشتری بهش بدی.

خوشبختانه می دونم که سبک عادی و همیشگی شما این نیست. مبهم نمی نویسی. شخصیت خوبی داری. طنز خوبی داری. لاله رو هم که داری. برای همین نگران نیستم.

موفق باشیم!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۴۱ چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۴

دای لوولین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۳ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲:۲۹ جمعه ۲۰ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 292
آفلاین
ارباب!

مرسی!


این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۳۲ چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۴

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۳ یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۰:۱۰ پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲
از از تالار اسلیترین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 124
آفلاین
سلام ارباب!

میشه این رو برام نقد کنین؟


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.