هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۴:۳۶ شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۷ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۸
از یو ویش.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 279
آفلاین
روایت هستش که، درخواست دوئل های فراوان در زندگی فاکتوری ست که همواره متوجه بندگان برگزیده ی خداست و معلول به اخلاص عمل و ازین چرندیات، خلاصه که دهنمم عنتونین رفته این وسط جواب اون یکی هنو نیومده سوال اون یکی مطرح میشه دوئله که رو دوئل میاد اخلاصه دیگه... کاریش نمیشه کرد

خلاصه که، به نمایندگی از قشر بورژوای ساسی مانکنِ تتلوی اسم مرده ره یدک کشنده ی جامعه قبول میکنم. منم دوستت دارم باروفیو.

پ.ن: خائن به ارباب؟! معلوم بووود؟!


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۰:۵۵ شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵

باروفیو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۲ جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۶:۱۵ شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۶
از محصولات لبنی میش استفاده کنید!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 191
آفلاین
اینجانب باروفیو، یک روستایی شرافتمند و زحمتکش، به نمایندگی از طبقه وسط و قشر کارگر جامعه و به نمایندگی از مردهای مرد، همت ها و باکری ها و یک خادم وفادار به جناب لرد، ریگولس بلک ره به عنوان یک اشراف زاده ی بورژوا، یک بچه قرتی که فقط اسم مرده ره یدک میکشه، تتلوها و ساسی مانکن ها و یک خائن به ارباب به دوئل دعوت میکنم تا نشون بدم ردا تن کی هسته!


I'm sick of psychotic society somebody save me




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۷:۵۳ جمعه ۲۰ فروردین ۱۳۹۵

سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۶ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۲ دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱
از تو تالار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 265
آفلاین
درود ارباب.

درخواست دوئل کاااااملا.. تاکید می کنم.. کااااااملـــااا دوستانه دارم با یـ.. دوشیزه اورلا کوییرک.
همین الان هماهنگ شد. به مدت سه هفته. اگه امکانش نیست دوهفته. با تشکر.

پ.ن: ارباب. گل کلمم داره؟


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲:۱۰ شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
نتیجه دوئل آلبوس دامبلدور و یوآن ابروکومبی:


امتیاز های داور اول:
آلبوس دامبلدور: 27.5 امتیاز – یوآن ابروکومبی: 26 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
آلبوس دامبلدور: 26 امتیاز – یوآن ابروکومبی: 27 امتیاز

امتیاز های داور سوم:
آلبوس دامبلدور: 26 امتیاز – یوآن ابروکومبی: 27 امتیاز

امتیاز های نهایی:
آلبوس دامبلدور: 26.5 امتیاز - یوآن ابروکومبی: 26.66 امتیاز

برنده دوئل: یوآن ابروکومبی!


-و بالاخره لحظه ای که در انتظارش بودیم فرا رسید!

سالنی که تا چند ثانیه پیش مملو از همهمه بود، غرق در سکوت شد. ولی این سکوت هم ابهت خاصی نداشت! دلیلش فقط یک چیز بود. رنگ نارنجی!

سالن سراسر نارنجی بود.

و دلیل این رنگ نه مبلمان بود و نه رنگ پرده ها. این حضار بودند که همگی یکدست نارنجی بودند!

روباه متشخصی که روی سن بود کراواتش را مرتب کرد و به سخنرانی ادامه داد.
-امشب همگی دور هم جمع شدیم که این رویداد بزرگ رو جشن بگیریم! شکار یک جادوگر توسط یک روباه! اونم روباهی که همیشه شایعات زیادی دربارش شنیده می شد. می گفتن شکار بلد نیست! ضعیفه...ترسوئه! ولی اون روباه با شجاعت و جسارت مثال زدنیش موفق به شکست دادن یک جادوگر شده. زین پس جامعه روباه ها از ارزش و احترامی که شایسته اش هست برخوردار خواهد شد. این شما و این هم جناب یوآن ابروکومبی!

روباه ها با شوق و هیجان دم هایشان را به میز کوبیدند. البته روباه ها قادر به کف زدن هم بودند...ولی به دلیل نفرت مفرطی که از انسان ها داشتند، از انجام هر حرکت انسانی خودداری می کردند.
یوآن پشت میزش نشسته بود و سرگرم خوردن زاغ دهان پرش بود. در واقع اصلا انتظار نداشت به این سرعت به روی سن فراخوانده شود. برای همین با دهانی که از گوشه هایش پرهای سیاه رنگ زاغ بیرون زده بود، به طرف سن دوید.
پشت میکروفون قرار گرفت و با خجالت به جمعیت مشتاق خیره شد.
-اممم...اوممم...خب...شرمنده می فرمایید. من به حضوردر این مجمع سالانه حیله گران، افتخار می کنم. جایزه مو بدین برم.

مجری نگاه تاسف باری به یوآن انداخت. یوآن از فرهنگ ضعیفی برخوردار بود.
-بله جناب ابروکومبی. شما به عنوان مکار سال انتخاب شدید. لطفا برای حضار توضیح بدین که چطور موفق به کشتن اون جادوگر شدین.

چهره یوآن تغییر کرد. زاغش را قورت داد و چشمانش پر از اشک شد.
-اوه...اون مرتکب اشتباه بزرگی شده بود. وقتی که من توله روباهی بیش نبودم به من گفته بود خیلی بامزه و دوست داشتنی هستم و فکر نمی کنه هرگز قادر به فریب دادن کسی باشم. این توهین بزرگی برای یک روباهه. و می دونین که...یوآن چیزی رو فراموش نمی کنه! برای همین دیروز صبح وقتی برای تنظیم آنتن محفل روی پشت بوم رفت بهش گفتم از همونجا بپره بغلم! گفتم می گیرمش...گفتم بهم اعتماد کنه. و همین جمله آخر نقطه ضعفش بود. دستاشو به دو طرف باز کرد و به من اعتماد کرد. من خیلی چیزا ممکنه خورده باشم. ولی مغز تسترال یکی از اونا نیست. اون جادوگر سیصد کیلو بود. سریعا کنار کشیدم! و خب...آلبوس...پخش زمین شد!

مجری با دستپاچگی به کاغذی که در دست داشت نگاه کرد.
-چی داری می گی؟ آلبوس؟ اینجا نوشته رودولف رو کشتی! تو...تو...واقعا باعث مرگ آلبوس دامبلدور شدی؟ تنها جادوگری که از ما حمایت می کرد و مانع قتل عاممون توسط اسمشو نبر و دار و دستش می شد؟ تو این کارو کردی؟

یوآن زیر نگاه های پر از نفرت مجمع حیله گران در حال له شدن بود! یوآن خار و خفیف شد. چیزی نمانده بود که زاغش را بالا بیاورد.
-اممم...خب...پس...جایزه ای در کار نیست؟...برم؟ ...دست خالی؟...مطمئنین؟ دارم می رما!

روباه ها مطمئن بودند!
یوآن رفت...یوآن روباه منفوری بود!

_____________________

سوژه دوئل رودولف لسترنج و ریگولوس بلک:توطئه!

توضیح: گروه شما در هاگوارتز برنده جام شده. یک نفر به عنوان نماینده انتخاب شده که جام رو از آلبوس دامبلدور بگیره! ولی شما مایلین جای اون یک نفر رو بگیرین و خودتون شخصی باشین که جام رو بالای سر می بره! برای همین باید توطئه کنین و بلایی سرش بیارین و اونو از سر راهتون بردارین.
اگه سوالی داشتین بپرسین!

برای ارسال پست در باشگاه دوئل ده روز( تا دوازده شب دوشنبه 23 فروردین) فرصت دارید.


جان سالم به در ببرید!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۸:۳۰ پنجشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۵

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
درخواست دوئل با ریگلوس بلک رو دارم...با خودش توافق کردم که بکشمش!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۱۳ سه شنبه ۳ فروردین ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
نتیجه دوئل آملیا سوزان بونز و ریگولوس بلک:

امتیازهای داور اول:
آملیا سوزان بونز: 28 امتیاز – ریگولوس بلک: 27.5 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
آملیا سوزان بونز:27.5 امتیاز – ریگولوس بلک:28 امتیاز

امتیاز های داور سوم:
سوزان آملیا بونز 28.5 امتیاز - ریگولوس بلک: 28 امتیاز

امتیاز های نهایی:
سوزان آملیا بونز:28 امتیاز – ریگولوس بلک: 27.83 امتیاز

برنده دوئل: آملیا سوزان بونز!


هکتور با اشتیاق و ذوق فراوان در حال هم زدن پاتیلی بود که درون آن معجون صورتی خال خال بنفشی می جوشید و هر از گاهی یک حباب به شکل عدد هشت از آن خارج میشد.
- من واسه این کاااااار زاده شدم، من این بار آماده شدم، من واسه این کاااااار ساختههههه شدم من بی تاب بی تاااااااااابم.

هکتور آواز میخواند و معجونش را هم میزد و ذوق زده به ساعاتی پیش می اندیشید!

فلش بک_ ساعاتی پیش


- خوب گوش کن هک، باید به آملیا بگی که تو دوئل برنده شده و به ریگولوس هم بگی که نتونسته برنده بشه و با اختلاف کمی باخته! الان درست متوجه شدی ما چی گفتیم؟
- بله، بله ارباب! فهمیدم باید به آملیا بگم باخته به ریگولوس بگم با اختلاف زیاد برده!

اگر لرد، ریسک مسموم شدن دختر عزیزش را می پذیرفت، نجینی می توانست شام خوشمزه ای را داشته باشد. ولی لرد علاوه بر نپذیرفتن این ریسک، حس میکرد اگر هکتور بمیرد مطمئنا روحش با هیجان و آزادی عمل بیشتری به خرابکاری میپرداخت. بنابراین خشمش را فرو خورد و با لحنی که آرامشی موقت و متزلزلی در آن نمایان بود، گفت:

- از اول شروع میکنیم هک! به آملیا میگی که برنده شده و به...

پایان فلش بک- زمان حال

- خب قراره یه معجون باخت بدم به آملیا و یه معجون برد به ریگولوس! نه، نه این نبود! برد مال آملیا بود، باخت مال ریگولوس. نه همون قبلیه درست بود... شایدم نبود!

هکتور در ذهنش با خودش درگیر بود. یادش نمی آمد کدام نتیجه درست است و وقت زیادی هم نداشت. کمتر از پنج دیقیقه دیگر معجونش دم می کشید و باید قبل از سرد شدن آن را بسته بندی و ارسال می کرد. بلاخره تصمیمش را گرفت و یکی از نتیجه ها را انتخاب کرد. برای ریگولوس معجون برنده نشدگی و برای آملیا معجون پیروزی می فرستاد.

ساعتی بعد- نزد آملیا سوزان بونز

تق تق تق تق!
- کیه؟

تق تق تق تق!
- کیه؟

تق تق تق تق!
- کیه خب؟

آملیا بعد از سه بار در آمدن به حالات مختلف فهمید که جغد هایی که به شیشه میزنند، پاسخ نمی دهند و فهمید که نامه ای دارد. جغد نگاه چپ چپی به آملیا انداخت و بسته خال خال زردی را روی سر آملیا انداخت و از پنجره بیرون رفت.

آملیا پس از اینکه دامبلدور های رقصان دور سرش خسته شده و محو شدند، مشغول خواندن روی بسته شد:

نتایج دوئل آملیا و ریگولوس، تایید شده توسط ما!

این کلمات ذوق و شوق زیادی در دل آملیا ایجاد کرد. حدس می زد که بسته مستقیما توسط خود لرد نوشته شده باشد، بنابراین با اشتیاقی زیاد بسته را باز کرد و...

بوووووووووووووووووووووووم!

- سورپرااااااایز! پیروزیت مبارک آملیاااااااااااا!

آملیا سورپرایز شد، حتی بیشتر از سورپرایزی عادی! مخصوصا با وضعیتی که در آن گرفتار بود. سراپا پوسیده زا معجون صورتی مخملی هکتور دگورث گرنجر!

و این پایان داستان آملیا سوزان بونز بود. لحظاتی بعد این روحِ صورتیِ شفافِ آملیا بود که به جسمِ صورتیِ خال خالیِ غرق در معجونش خیره بود!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۳:۵۱ سه شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
سوژه دوئل آلبوس دامبلدور و یوآن ابروکومبی: تقدیر!

توضیح: قراره طی مراسمی از شما تقدیر بشه! مدال داده بشه. یا جایزه یا نشان یا هر چیزی!
می تونین درباره مقدمات مراسم بنویسین. این که چطوری براش آماده می شین و دلیلش رو هم توضیح بدین. به چه دلیلی داره از شما تقدیر می شه؟ چه کاری انجام دادین؟ یا چه چیزی کشف کردین؟ چه خدمتی کردین؟

این که مراسم ساده و خودمونی باشه یا مجلل و با شکوه و این که در چه مکانی باشه بستگی به خودتون داره و کاری که انجام دادین.

برای ارسال پست در باشگاه دوئل تا دوازده شب چهارشنبه 11 فروردین فرصت دارید.


جان سالم به در ببرید.(نبرید هم مشکلی نداریم. هر دو سفیدهایی بس نفرت انگیز هستید!)

______________

دای و اورلا


ما(داورا) تازه متوجه شدیم که قبلا سوژه "نامه" رو به شما دادیم. نامه عربده کش هم فرق زیادی نداشت. همیشه سعی می کنیم سوژه های مشابه به شرکت کننده ها ندیم. این یکی از دستمون در رفته. اگه می گفتین عوضش می کردیم.


نتیجه دوئل دای لوولین، سوزان بونز و اورلا کوییرک:

امتیاز های داور اول:
دای لوولین: 25 امتیاز - اورلا کوییرک: 25.5 امتیاز - سوزان بونز: 26 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
دای لوولین: 26 امتیاز – اورلا کوییرک: 26.5 امتیاز - سوزان بونز: 25 امتیاز

امتیاز های داور سوم:
دای لوولین: 25 امتیاز – اورلا کوییرک: 26 امتیاز – سوزان بونز: 25.5 امتیاز

امتیاز های نهایی:
دای لوولین: 25 امتیاز – اورلا کوییرک: 26 امتیاز - سوزان بونز: 25.5 امتیاز

برنده دوئل: اورلا کوییرک!


در فضای تاریک و سرد اتاقی خالی، یک جادوگر و دو ساحره حلقه ای تشکیل داده و روی زمین نشسته بودند. در حالی که دستشان در دست هم بود هر سه با حالتی وحشت زده به روبرو خیره شده بودند.
این صحنه هر بیننده ای را به یاد مراسم احضار روح مشنگ ها می انداخت. ولی هیچ تخته ای در کار نبود. تنها چیزی که در میان حلقه به چشم می خورد پاکتی سرخ رنگ بود که روی هوا معلق شده بود.

-مال توئه!
-عمرا!
-مطمئنم. ببین. رنگشم به زردی می زنه.
-کجاش زرده؟ قرمزه خب. قرمزم رنگ خونه. خون هم که غذای توئه. پس نامه هم باید مال تو باشه.

دای به فکر فرو رفت. یعنی ممکن بود؟
-خب...من خون آشام خوبی هستم. یعنی بدم...ولی بین خون آشاما خوب محسوب می شم. من یک حیوان بدبخت محتاج به حمایت رو روی شونه خودم پرورش دادم. ازش حمایت کردم. براش غذا پیدا کردم. اسم گذاشتم. کارای بدی هم ازم سر زد. مثلا یه بار اشتباهی قاتل رو دادم به لاله خوردش. بعد پشیمون شدم و با ناله و زاری و التماس ازش خواهش کردم قاتلو پس بده. اونم پس داد. ولی قاتل خیلی باریک و بلند شده بود. مثل نی! منم با غلتک از روش رد شدم. ولی این بار هم قاتل خیلی پهن و نازک شد. مثل خمیر پیتزای ایتالیایی...بعد من سعی کردم بادش کنم...ولی این بار...

اورلا صبر و حوصله زیادی نداشت!
-خب؟ آخرش چی شد؟

-آخرش قاتل رو تا جایی که می تونستم بازسازی کردم و فرستادم خونه. آخر کار دیدم دمش نیست. از هویج استفاده کردم. زیاد مقاوم نبود. ولی ویتامین داره! یعنی لاکرتیا متوجه شده و برام نامه عربده کش فرستاده؟

اورلا ساکت بود. به روز قبل فکر می کرد...لحظه ای که بالاخره موفق شده بود با ترکیب ژن های گرگینه و موش کور، خرگوش خون آشامی بوجود بیاورد که هر مرگخواری با دیدنش شوکه می شد. ولی آن روز روز شانس اورلا نبود. به محض این که خرگوش را از کلاه خارج کرد قاتل، گربه اورلا با دم هویجی اش از جلوی پنجره رد شد. خرگوش اورلا خون آشام بود...ولی بالاخره خرگوش خرگوش بود! کاری نمی شد کرد. با دیدن هویج شروع به تقلا و دست و پا زدن کرد و خیلی زود از دستان اورلا نجات پیدا کرد و خودش را به پنجره رساند. قبل از این که اورلا فرصت فریاد زدن پیدا کند دم هویجی و پای سمت راننده گربه جویده شده بود!

قاتل هی داشت کم و کمتر می شد!

اورلا قاتل را گرفت. به داخل خانه برد...و کل آزمایشگاهش را به دنبال پایی مناسب برای پیوند زدن گشت و در آخر پای کلاغی را که با پرهایش بالشش را پر کرده بود، به پای قاتل پیوند زد.
اصلا قشنگ نشده بود...ولی قاتل از اول هم گربه زیبایی به شمار نمی رفت!
لاکرتیا هنوز در فکر بود.
-یعنی ممکنه فهمیده باشه اون پای جدید کمی با بقیه فرق می کنه؟ برای همین برام نامه عربده کش فرستاده؟

سوزان به چیزی فکر نمی کرد! روز قبل نه قاتل را دیده بود و نه کاری با پا و دمش داشت. او تمام طول روز سرگرم رنگ کردن نمای خارجی خانه ریدل به شکل رنگین کمان بود.

-اون هویجو خیلی خوشگل وصل کردم! امکان نداره نامه مال من باشه. به نظر من که برای تو فرستاده شده اورلا!
-هرگز قبول نمی کنم! پای کلاغ و پای گربه شبیه همن...یعنی...از یه زاویه ای می تونن شبیه باشن. این نامه لعنتی چرا ساکته؟ اصولا خودش نباید بگه که برای سوزان اومده؟
-من؟ من جز رنگ کردن کاری می کنم آخه؟ کسی ممکنه برای یک نقاش بی آزار نامه عربده کش بفرسته؟
-مال توئه سوزان!
-مال خودته دای! تو خون آشامی. زدی خواهر مادر، پدر برادر یکیو کشتی. الان می خواد انتقام بگیره.

دای نامه را به طرف سوزان هل می داد و سوزان مجددا آن را به طرف دای پرتاب می کرد. نامه خیلی عصبانی شده بود!
اگر دای و سوزان دعوا را متوقف می کردند ممکن بود متوجه دود خفیفی که از گوشه پاکت بلند می شد، بشوند.

در اتاق به آرامی باز شد. با فشار سر حیوان سیاه رنگی که به جای دمش یک هویج و به جای پایش پای کلاغ نصب شده بود! و حداقل هفت رنگ مختلف روی موهای سیاه و براقش به چشم می خورد.
قاتل!
و به دنبال او صاحب شاکی اش، لاکرتیا!
-کدومتون این بلا رو سر این زبون بسته آورده؟

سوزان دست و پایش را گم کرد. هر جا کسی رنگ می شد مطمئنا پای خودش در میان بود. سوزان نمی دانست که روز قبل در حالی که سرگرم رنگ کردن خانه ریدل ها بود سطل رنگ در اثر وزش باد سرنگون شده و درست روی قاتلی که در حال فرار از دست اورلا بود افتاده!

درست در همین لحظه چشم لاکرتیا به نامه افتاد. و چشم نامه هم به لاکرتیا!

نامه قصد داشت به لاکرتیا حمله کرده و درست جلوی دماغش منفجر شود. ولی چندین ساعت در انتظار بازگشت لاکرتیا مانده بود که پیغام مادر قاتل را به او برساند! مادر قاتل اصلا از روش های مراقبتی لاکرتیا راضی نبود.
نامه قصد حمله داشت...برای این کار دلیل کافی داشت. ولی چیزی که به اندازه کافی نداشت، نداشت فرصت بود. قبل از رسیدن به لاکرتیا منفجر شد. درست جلوی صورت دای! دای و لاله در آغوش هم منهدم شدند...سوزان با موج انفجار به عقب پرتاب شد. و اورلا جان سالم به در برد!

لاکرتیا سری تکان داد و قاتل را به سمت آزمایشگاه هکتور هدایت کرد! شاید هنوز قابل ترمیم بود!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۳:۴۰ یکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۴

آلبوس دامبلدور old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۲ جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۲:۴۶ چهارشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 178
آفلاین
نقل قول:

یوآن آبرکرومبی نوشته:
واااو!
چه رینگ دوئلی، چه داورهایی، چه تماشاگرهایی!
من یهویی کلاهم افتاد اینجا، دیدم خیلی لوکس و قشنگه، با خودم گفتم بهتره بطور دوستانه‌ای از پروف‌مون هم دعوت کنم بیاد اینجا وسط رینگ بشینه، حرف بزنیم، قهوه بخوریم، از عشق بگیم، حالا دوئل که نه.. ولی شایدم یه دور مُچ بندازیم اون وسطا!
مهلتش هم دو هفته باشه!
بله!

ویــــژ! قیــــژ[افکت پاسکاری شدن بین طناب‌های چهارگوش رینگ و منتظر موندن برای تشریف فرما شدن پروف!]


قبول میکنم فرزند نارنجی.



پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲:۴۶ یکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۴

محفل ققنوس

یوآن آبرکرومبی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۸ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۳:۱۳:۱۲
از اکسیژن به دی‌اکسید کربن!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 436
آفلاین
واااو!
چه رینگ دوئلی، چه داورهایی، چه تماشاگرهایی!
من یهویی کلاهم افتاد اینجا، دیدم خیلی لوکس و قشنگه، با خودم گفتم بهتره بطور دوستانه‌ای از پروف‌مون هم دعوت کنم بیاد اینجا وسط رینگ بشینه، حرف بزنیم، قهوه بخوریم، از عشق بگیم، حالا دوئل که نه.. ولی شایدم یه دور مُچ بندازیم اون وسطا!
مهلتش هم دو هفته باشه!
بله!

ویــــژ! قیــــژ[افکت پاسکاری شدن بین طناب‌های چهارگوش رینگ و منتظر موندن برای تشریف فرما شدن پروف!]


ویرایش شده توسط یوآن آبرکرومبی در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۲۳ ۳:۰۶:۱۴

If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۳:۱۸ دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۴

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
نتیجه دوئل آلبوس دامبلدور و آرسینوس جیگر:


امتیازهای داور اول:
آلبوس دامبلدور: 27 امتیاز – آرسینوس جیگر: 26 امتیاز

امتیازهای داور دوم:
آلبوس دامبلدور: 27.5 امتیاز – آرسینوس جیگر:27 امتیاز

امتیاز های داور سوم:
آلبوس دامبلدور: 26.5 امتیاز – آرسینوس جیگر:27 امتیاز

امتیاز های نهایی:
آلبوس دامبلدور: 27 امتیاز – آرسینوس جیگر:26.5 امتیاز

برنده دوئل: آلبوس دامبلدور


-خوب گوشاتو باز کن فرزند روشنایی. این دوئل خیلی مهمه. من باید حق همه سفیدجامگان رو از این وزیر سیاه ظالم بگیرم. وقت ندارم به ویلای صدفی برم. سریع میری و ابرچوب دستی منو برام میاری. عجله کن. بدون اون نمی تونم دوئل کنم. میدونی که؟ این چوب دستی شکسته. درست کار نمی کنه.

یوآن مکارانه سر تکان داد. روی جارویش پرید و به سرعت از محل دور شد. آلبوس دامبلدور هم به آرامی مشغول شانه کردن ریشش شد.

چند ساعت بعد، مکان دوئل:

آرسینوس سیاه ظالم بدذات پلید با لبخندی موذیانه به دامبلدور خیره شده بود و چوب دستی اش را لای انگشتانش میچرخاند. البته دامبلدور نمی توانست لبخند موذیانه مذکور را ببیند. چون آرسینوس لبخندش را پشت ماسک پنهان کرده و بیخودی آن را هدر داده بود.
دامبلدور هم لبخند میزد. گرم و پدرانه و خونسرد! البته ظاهرا خونسرد. در قلبش غوغایی بر پا بود. هنوز اثری از یوآن دیده نمیشد و چند دقیقه بیشتر به شروع دوئل باقی نمانده بود.

دامبلدو انگشتش را روی چوب دستی شکسته کشید.
-خب...ظاهرا فقط من و توییم. باید به هم اعتماد کنیم. تو به جادوی وجود من و من به توانایی انتقال تو. حاضری؟

چوب دستی کهنه حاضر نبود. ولی چاره ای هم نداشت!

-سه...دو...یک...شروع!

-ایمپریو...

اولین طلسم را آرسینوس زده بود.دامبلدور سپری دفاعی ظاهر کرد...سپرش ضعیف بود. این را خوب میدانست. برای همین در لحظه برخورد طلسم به سپر جاخالی داد. سپر بیشتر از یک ثانیه دوام نیاورد و متلاشی شد. آرسینوس قهقهه زد.
-پیر شدی. گفته بودم پیر شدی.

دامبلدور سرحال و قبراق به دو طرف حرکت میکرد. نباید از خودش ضعف نشان میداد.
-تازه شروع شده. زود قضاوت نکن. اکسپلیارم...

طلسم هنوز به طور کامل از دهان دامبلدور خارج نشده بود که دسته گلی از نوک چوب دستی بیرون زد. زنبور عسلی روی دسته گل نشسته بود. پرواز کنان بطرف آرسینوس رفت. آرسینوس برای دفع زنبور طلسمی اجرا نکرد. با چوب دستی ضربه ای به زنبور زد و گیجش کرد.
-دامبل؟ واقعا؟ زنبور؟

دامبلدور لبخندش را حفظ کرد. زیر لب گفت"کجایی یوآن...خودتو برسون..."

-اووووووووووووووووومدددددددددددددددددددم! آوردمش!

صحنه بعد کمی فجیع بود. یوآن خرگوشی خون آلود به دهان گرفته بود. روباه باز هم نتوانسته بود جلوی غرایزش را بگیرد! ولی صحنه فجیع این نبود. با سرعتی که یوآن داشت و مزه خون خرگوش روی زبانش، تمرکزش کاملا به هم خورده بود. برای همین نتوانست به موقع جارو را متوقف کند. سر جارو با سر آرسینوس برخورد کرد. برخوردی شدید! خیلی شدید! خیلی شدید تر از چیزی که احتمالا الان تصور میکنید.

سر آرسینوس کنده شد و چند متر جلو تر روی زمین افتاد. خون به اطراف پاشید. یوآن مکار وحشت زده شد!
-پروفسور ...وزیر مملکت رو کشتم! من باید تا آخر عمر گوشه قفس بپوسم!

دامبلدور همچنان خونسردی دیوانه کننده اش را حفظ کرده بود.
-نترس فرزند...تو روباهی. ولی از نفوذ خود استفاده خواهیم کرد که با تو مثل انسان رفتار شود.

یوآن نمی فهمید از کجای این حرف باید خوشحال شود؟ دامبلدور ادامه داد:
-البته اون سر وزیر نیست. فقط ماسکشه! اون خون هم خون همین جانور روشنایی زیباییه که در دهانته. وزیر فقط بیهوش شده.

یوآن با کمی تجسس وزیر بیهوش را لای بوته ها شناسایی کرد.
-آخیش! خیالم راحت شد پروفسور. بفرمایین. ابرچوب دستیتون. حالا میتونم برم یه گوشه بشینم خرگوشمو بخورم؟

دامبلدور با اشاره سر تایید کرد.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.